۲۱٬۹۷۲
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴۴: | خط ۳۴۴: | ||
<big>خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعيت خود را در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت.</big> | <big>خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعيت خود را در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت.</big> | ||
خط ۳۵۵: | خط ۳۵۶: | ||
<big>آه! آه! اى كاش پافشارى مى كردم و قدرتى داشتم تا تو را مانند منجنيق به دور دست ها پرتاب مى كردم!<ref>بحار الانوار: ج 29 ص166-168.</ref></big> | <big>آه! آه! اى كاش پافشارى مى كردم و قدرتى داشتم تا تو را مانند منجنيق به دور دست ها پرتاب مى كردم!<ref>بحار الانوار: ج 29 ص166-168.</ref></big> | ||
خط ۳۶۲: | خط ۳۶۴: | ||
<big>آيا نمى دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در بين ما در موقعيتى مهم قيام كرد و على عليه السلام را براى ما منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 223. </ref></big> | <big>آيا نمى دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در بين ما در موقعيتى مهم قيام كرد و على عليه السلام را براى ما منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 223. </ref></big> | ||
خط ۳۷۴: | خط ۳۷۷: | ||
<big>و اما ماجرا از اين قرار بود:</big> | <big>و اما ماجرا از اين قرار بود:</big> | ||
<big>مالک بن نويره رئيس قبيله بنى حنيفه بود كه در اطراف مدينه سكونت داشتند. او از حاضرين در غدير بود و همه واقعه را به چشم خود ديده و به قبيله خود بازگشته بود و براى آنان شرح داده بود.</big> | <big>[[مالک بن نويره]] رئيس قبيله بنى حنيفه بود كه در اطراف مدينه سكونت داشتند. او از حاضرين در غدير بود و همه واقعه را به چشم خود ديده و به قبيله خود بازگشته بود و براى آنان شرح داده بود.</big> | ||
<big>پس از انتشار خبر رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله مالک به عنوان رئيس قبيله براى تجديد عهد با مولاى خود اميرالمؤمنين عليه السلام به مدينه آمد و يكسره به مسجد رفت ولى با تعجب ابوبكر را بر فراز منبر ديد.</big> | <big>پس از انتشار خبر رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله مالک به عنوان رئيس قبيله براى تجديد عهد با مولاى خود اميرالمؤمنين عليه السلام به مدينه آمد و يكسره به مسجد رفت ولى با تعجب ابوبكر را بر فراز منبر ديد.</big> | ||
خط ۳۸۶: | خط ۳۸۹: | ||
<big>ابوبكر سرلشكر خود خالد بن وليد را به جنگ مالك فرستاد. خالد كه در خباثت و جنايت و بىحيايى يد طولايى داشت با لشكر خود از مدينه خارج شد تا به منطقه مزبور رسيد.</big> | <big>ابوبكر سرلشكر خود خالد بن وليد را به جنگ مالك فرستاد. خالد كه در خباثت و جنايت و بىحيايى يد طولايى داشت با لشكر خود از مدينه خارج شد تا به منطقه مزبور رسيد.</big> | ||
<big>مالك برخورد مسلحانه ابوبكر را كه ديد فهميد با تهمت ارتداد | <big>مالك برخورد مسلحانه ابوبكر را كه ديد فهميد با تهمت ارتداد مى خواهند با آنها بجنگند. لذا در مقابل آنها اعلام كرد كه ما مسلمانيم و اذان گفتند و همه به نماز ايستادند. پس بهانه خالد از اين جهت قطع شد، ولى دستور كار و قتل عام آنان به او داده شده بود.</big> | ||
<big>پس از نماز مغرب و عشا قرار شد شب را هر دو گروه به استراحت بپردازند تا فردا صبح در حل و فصل امور مذاكره كنند. خالد - كه دستور را از قبل گرفته بود - با | <big>پس از نماز مغرب و عشا قرار شد شب را هر دو گروه به استراحت بپردازند تا فردا صبح در حل و فصل امور مذاكره كنند. خالد - كه دستور را از قبل گرفته بود - با يک اقدام ناجوانمردانه و مزوّانه به مالك نيرنگ زد و در حالى كه آنها سلاحها را بر زمين گذارده بودند همه را اسير كردند و در يك فرمان اسيران را كشتند. مالک بن نويره اولين شهيد راه غدير شد و خالد بىشرمانه در همان شب با همسر او همبستر گرديد!! تا اسلام سقيفهاى به همه معرفى شود، و معلوم شد اينان كه به مبارزه باصطلاح مرتدين آمده بودند خودشان تا چه حد مرتد بودند.</big> | ||
<big>به اين همه اكتفا نكردند و زنان و دختران مسلمان قبيله را به عنوان اسير به مدينه آوردند تا بين مسلمانان قسمت كنند! خوله دخترى از آنان بود كه او را به عنوان اسير وارد مسجد كردند.</big> | <big>به اين همه اكتفا نكردند و زنان و دختران مسلمان قبيله را به عنوان اسير به مدينه آوردند تا بين مسلمانان قسمت كنند! خوله دخترى از آنان بود كه او را به عنوان اسير وارد مسجد كردند.</big> | ||
خط ۳۹۶: | خط ۳۹۹: | ||
<big>در اينجا طلحه و زبير او را به عنوان كنيز براى خود درخواست كردند. خوله گفت: اى اعرابى )كه از دين خدا خبر نداريد( ، چگونه است كه زنان خود را در پس پردهها نگه داشتهايد و زنان ديگران را هتك حرمت مىكنيد؟! سپس گفت: به خدا و پيامبر قسم، كسى مالك من نخواهد شد مگر آن كسى كه خبر دهد آنچه مادرم در زمان حامله بودنش به من در خواب ديده و آنچه هنگام ولادتم به من گفته و علامتى كه بين من و اوست.</big> | <big>در اينجا طلحه و زبير او را به عنوان كنيز براى خود درخواست كردند. خوله گفت: اى اعرابى )كه از دين خدا خبر نداريد( ، چگونه است كه زنان خود را در پس پردهها نگه داشتهايد و زنان ديگران را هتك حرمت مىكنيد؟! سپس گفت: به خدا و پيامبر قسم، كسى مالك من نخواهد شد مگر آن كسى كه خبر دهد آنچه مادرم در زمان حامله بودنش به من در خواب ديده و آنچه هنگام ولادتم به من گفته و علامتى كه بين من و اوست.</big> | ||
<big>در اينجا | <big>در اينجا اميرالمؤمنين عليه السلام وارد مسجد شد و پرسيد: اين چه سر و صدايى است كه در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله برپا شده؟ داستان خوله را گفتند. حضرت فرمود: من اگر بگويم او از آن من خواهد بود؟ گفتند: آرى. حضرت از خوله هم در اين باره پرسيد. خوله گفت: تو كيستى كه در بين اين مردم چنين ادعايى مىكنى؟ !! فرمود: من على بن ابىطالبم. خوله عرض كرد:</big> | ||
<big>شايد تو همان كسى هستى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم به عنوان عَلَم و راهنماى مردم برايمان منصوب كرد؟</big> | <big>شايد تو همان كسى هستى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم به عنوان عَلَم و راهنماى مردم برايمان منصوب كرد؟</big> | ||
<big>حضرت فرمود: من همانم. خوله عرض كرد: ما به خاطر تو غضب كرديم و به خاطر تو به ما حمله كردند و ما را غارت كردند و اسير گرفته آوردند؛ زيرا مردان ما گفتند: ما صدقات اموالمان و اطاعت خود را در اختيار كسى قرار نمىدهيم مگر آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را براى ما و شما نصب كرده است.</big> | <big>حضرت فرمود: من همانم. خوله عرض كرد: ما به خاطر تو غضب كرديم و به خاطر تو به ما حمله كردند و ما را غارت كردند و اسير گرفته آوردند؛ زيرا مردان ما گفتند: ما صدقات اموالمان و اطاعت خود را در اختيار كسى قرار نمىدهيم مگر آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را براى ما و شما نصب كرده است.<ref>اثبات الهداة: ج 2 ص 32 ح 170. بحار الانوار: ج 29 ص 460. نزهة الكرام (رازى): ج 1 ص301، 302.</ref></big> | ||
<big>[[بريده اسلمى]] به عنوان اعتراض به ابوبكر در غصب خلافت گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى طالب «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده اى؟</big> | |||
<big>ابوبكر گفت: بياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟! عمر گفت: نبوت و امامت در يك خاندان جمع نمى شود!</big> | |||
<big>بريده در پاسخ اين آيه را خواند: «بر مردم حسد مى برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده است. ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلک عظيم عنايت كرديم». سپس گفت: پس خداوند نبوت و ملک را براى آنان جمع كرده است.</big> | |||
<big>عمر غضب كرد و دستور داد او را از مسجد بيرون كردند؛ و هميشه نسبت به بريده نگاه غضب آلود داشت!!<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج2 ص252.</ref></big> | |||
<big>پس از غصب خلافت، عمران بن حصين به ابوبكر گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على به عنوان اميرالمؤمنين، سلام دادى! آيا آن روز را به ياد مىآورى يا فراموش كرده اى؟ ابوبكر گفت: يادم هست!<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج2 ص252.</ref></big> | |||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ابوبكر بن ابى قحافه / [[بى تقوايى در غصب خلافت و در مقابل غدير]].</big> | |||
== <big>ارتداد ابوبكر با انكار غدير</big><ref>غدير در قرآن: ج 3 ص334، 335.</ref> == | |||
<big>شناسايى آنان كه سه بار كافر شدند و در واقع «اشربوا فى قلوبهم الكفر» بودند، با استناد به آيه قرآن و نشان دادن مراحل كفر آنان احتجاجى از امام صادق عليه السلام درباره غدير است كه نشان مى دهد در چنين كسانى اثرى از ايمان باقى نمانده است.</big> | |||
<big>آن حضرت درباره آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لن تقبل توبتهم»<ref>نساء/137. </ref> فرمود: اين آيه درباره اولى و دومى و سومى است. اينان ابتدا به دين پيامبرصلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ كافر شدند. سپس به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار كردند ولى آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت كافر شدند و بر بيعت خود ثابت نماندند. سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانى اند كه از ايمان برايشان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج 2 ص 7 ح 18.</ref></big> | |||
== <big>استهزاء خدا و رسول صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام توسط ابوبكر</big><ref>مریم/96، 97. غدیر در قرآن: ج1 ص72-81.</ref> == | |||
<big>يكى از موارد استهزاء ابوبكر و عمر نسبت به پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام در قُدَيْد و پيش از رسيدن به غدير بود. اين ماجرا از دو بُعد قابل بررسى است:</big> | |||
=== '''<big>موقعيت تاريخى</big>''' === | |||
<big>روز هفدهم ماه ذى الحجه كاروان غدير وارد «وادى قُدَيْد» شد و براى استراحت در آبادى «قديد» توقف كرد و مردم پياده شدند.</big><ref>عوالم العلوم: ج 3/15 ص39، 51. در اين دو روايت تصريح شده كه نزول امر ولايت در موسم حج بود و پيامبرصلى الله عليه وآله شش روز بعد از آن صبر كرد، كه آيه «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى» نازل شد، و بعد از آن حضرت تا غدير صبر كرد.</ref> | |||
<big>در اين آخرين منزل قبل از غدير 14 آيه درباره غدير نازل شد كه از دو سوره قرآن است. اين آيات عبارت بودند از آيه 96 و 97 سوره مريم و آيه 12-24 سوره هود بود.</big> | |||
<big>نزول اين آيات در كنار دو برنامه دقيق براى آماده سازى فكرى مردم قبل از غدير بود كه عكس العمل هايى را نيز به همراه داشت.</big> | |||
<big>در آنجا و پس از دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد محبت على عليه السلام در دل مردم و نزول آيه 96 و 97 سوره مريم، منافقين بى كار ننشستند و فوراً عكس العمل نشان دادند و خداوند هم آيات 12-24 سوره هود را نازل كرد:</big> | |||
==== '''<big>الف) استهزاء ابوبكر و عمر به دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله</big>''' ==== | |||
<big>اين مراسم دعا و آمين و استجابت فورى الهى با نزول آيه در حضور مردم و تفاصيلى كه ذكر شد، يک مقطع استثنايى در زندگانى پيامبرصلى الله عليه وآله به شمار مى آمد كه همه را مبهوت و متعجب كرد، و در آستانه غدير مقام عظيم على بن ابى طالب عليه السلام را در پيشگاه خداوند روشن ساخت.</big> | |||
<big>براى شكستن اين عظمت دهان بى پروايى لازم بود كه خسَّت و ذلت و حسادت خود را به نمايش بگذارد. از ميان آن جمعيت عظيم كه ناظر ماجرا بودند، ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مشكى پوسيده نزد ما محبوبتر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. چه مىشد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه اى مى كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم، على را به هر كارى دعوت مى كند او هم مى پذيرد!!<ref>تفسير العياشى: ج 2 ص 142. بحار الانوار: ج 36 ص 147 ح 119. </ref></big> | |||
==== '''<big>ب) عكس العمل وحى و نزول آيات درباره گفته ابوبكر و عمر</big>''' ==== | |||
<big>اين حركت تخريب كننده كه با هدف كاستن از اهميت غدير و ولايت انجام مى شد و فرهنگ دنياپرستى را در دل مردم زنده مىكرد و ارزش هاى معنوى را از قلوب مردم ساقط مى نمود، بر قلب مبارک پيامبرصلى الله عليه وآله سنگينى مى كرد، و حقاً از كسانى كه به عنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنين انتظارى نداشت.<ref>تفسير فرات: ص 186 ح 236. شواهدالتنزيل: ج 1 ص 358. </ref></big> | |||
<big>در حضور مردمى كه تازه از جاهليت رها شده و هنوز تعصبات بى اساس آن در دل هايشان ريشه داشت، اين گونه جسورانه سخن گفتن و رسول الهى را به مسخره گرفتن، همه مسايلى بودند كه چون كوهى بر سر راه غدير خود نمايى مى كردند و ظاهر قضايا اجراى برنامه آن را محال مى نمود.</big> | |||
<big>لذا پيامبرصلى الله عليه وآله به جبرئيل فرمود: «خدايم مى داند كه من از قريش چه كشيده ام، آن هنگام كه نبوت مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد؟»<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 151 ح 37. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 51 . تفسير العياشى: ج 2 ص 97 ح 89 . </ref></big> | |||
<big>اينجا بود كه آيه 12-24 از سوره هود نازل شد. اين آيات از يك سو دلگرمى براى پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه به خاطر حركات منافقين رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترک نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود! امام صادق عليه السلام نزول اين آيات را با تفسير برخى فرازهاى آن چنين بيان فرموده است<ref>بحار الانوار: ج 9 ص 104 و ج 36 ص 147 و ج 40 ص 72. تفسير فرات: ص 186 ح 236. تفسير العياشى: ج 2 ص 141 ح 11. شواهد التنزيل: ج 1 ص257، 358. تأويل الآيات: ج 1 ص 158. امالى المفيد: ص 279. البرهان: ج 2 ص 210. امالى الصدوق: 290 ح 1. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 39.</ref>:</big> | |||
<big>«فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ، إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّه عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ»: «شايد تو ترك كنى بعضى از آنچه به تو وحى شده و سينه ات را به خاطر آن به تنگ اندازى، از اين جهت كه بگويند: اى كاش گنجى بر او نازل شود يا ملائكه اى همراه او بيايد! تو فقط ترساننده مردم هستى، و خداوند عهده دار همه چيز است».</big> | |||
<big>«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ، قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّه إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»: «يا مىگويند - ولايت على عليه السلام را - به دروغ به خدا نسبت مى دهد! بگو: ده سوره مانند آن را - اگرچه افترا بسته شده باشد - بياوريد و هر كس را غير از خدا مى خواهيد بخوانيد اگر راست مى گوييد».</big> | |||
<big>«فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّه وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»: «اگر اين پيشنهاد را - درباره ولايت على - از شما نپذيرفتند بدانيد كه به علم خدا نازل شده و خدايى جز او نيست، پس آيا شما - ولايت را براى على - تسليم مى شويد و مى پذيريد؟».</big> | |||
<big>«مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ»: «هركس كه طالب زندگى دنيا و زينت آن است - يعنى ابوبكر و عمر اعمالشان را در دنيا به آنان واگذار مى كنيم، و در دنيا ضرر نمى كنند».</big> | |||
<big>«أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِى الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»: «آنان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش نصيبشان نيست، و آنچه در دنيا انجام داده اند نابود مى شود، و آنچه انجام مى دهند باطل است».</big> | |||
<big>«أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ، وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً؛ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ، وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ؛ فَلا تَكُ فِى مِرْيَةٍ مِنْهُ، إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ»:</big> | |||
<big>«كسى كه دليلى از پروردگارش همراه اوست - يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله - و شاهدى از جانب او پشت سرش مى آيد - يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام - و قبل از او كتاب موسى راهبر و رحمت بود - يعنى ولايت على عليه السلام در كتاب حضرت موسى عليه السلام بود - آنان بدان ايمان مى آورند. هركس از احزاب كه به او كافر شود آتش وعده گاه اوست، پس درباره - ولايت على عليه السلام - بحث و جدل مكن كه آن حقى از پروردگارت است ولى اكثر مردم ايمان نمى آورند».</big> | |||
<big>«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّه كَذِباً، أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ، أَلا لَعْنَةُ اللَّه عَلَى الظَّالِمِينَ»: «چه كسى ظالمتر است از آنكه بر خدا دروغ مى بندد، آنان كسانى هستند كه بر پروردگارشان عرضه مى شوند و شاهدان - يعنى امامان عليهم السلام - مى گويند: اينان كسانى اند كه بر پروردگار خود دروغ بستند، آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ظالمين باد».</big> | |||
<big>«الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ»: «آنان كه بر سر راه خدا مانع ايجاد مى كنند و آن را به كجى وا مىدارند و به آخرت كافر هستند».</big> | |||
<big>«أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِى الْأَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّه مِنْ أَوْلِياءَ، يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ، ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ»: «آنان در زمين عاجز كننده نيستند و جز خدا سرپرستى ندارند، عذابشان چند برابر مى شود.</big> | |||
<big>اينان قدرت شنيدن نداشتند و نمى ديدند».</big> | |||
<big>«أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ»: «آنان كسانى هستند كه به ضرر خود عمل كرده اند، و آنچه افترا مى بستند نيز از يادشان رفته است».</big> | |||
<big>«لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِى الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ»: «چاره اى جز اين نيست كه در آخرت هم زيانكارترين خواهند بود».</big> | |||
<big>«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»: «كسانى كه ايمان آورده عمل صالح انجام مى دهند و در برابر پروردگارشان تعظيم مى كنند اينان اهل بهشتند و در آن هميشگى خواهند بود».</big> | |||
<big>«مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ»: «مثل اين دو گروه مانند كور و كر در برابر بينا و شنواست. آيا اينها در مثال برابرند؟ آيا متذكر نمى شويد؟!».</big> | |||
<big>و اين گونه بود كه يک منزل قبل از غدير، سيل آيات الهى جارى شد و بيدار باش عظيم را براى مردم اعلام كرد، تا فرداى آن روز با چشم و گوش باز به استقبال غدير بروند، همان گونه كه تسلاى قلب پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر حركات فتنه انگيز منافقين بود<ref>تفسير فرات: ص 186 ح 236. </ref>، كه عزم راسخ آن حضرت را براى اعلان ولايت در آينده اى به فاصله كمتر از 24 ساعت به همه نشان مى داد.</big> | |||
=== '''<big>تحليل اعتقادى</big>''' === | |||
<big>با در نظر گرفتن شأن نزول اين آيات و روشن شدن مرجع ضميرها از فرمايش امام صادق عليه السلام، تفسير گونه اى بر چهره اين آيات مىتوان نوشت كه عمق آنها را روشن مى سازد.</big> | |||
<big>ناگفته پيداست كه جهت گيرى اين آيات به سوى مخالفين غدير و ولايت و خلافتِ بلافصل و تمام عيار اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله است، و با تفاصيلى كه در اين فرازهاى قرآنى آمده منافقين ضربه هاى كوبنده اى از طرف خداوند دريافت كرده اند، و براى طالبين حقيقت همه چيز روشن شده است.</big> | |||
<big>همه اين مطالب را در يك قدمى غدير از لسان خداوند شنيدن ارزشى چند برابر بدان مى دهد كه به عنوان يك سند تاريخى و آينهاى براى سنجش آيندههاى نزديك پس از غدير كارآيى دارد. در اينجا يك بار ديگر ترجمه آيات مزبور به صورت تفسير شده - با توجه به كلام [[امام صادق عليه السلام]] كه در بالا ذكر شد - تقديم مىشود:</big> | |||
<big>شايد تو بخواهى اعلام ولايت را ترک كنى و سينه ات از سخن ابوبكر و عمر به تنگ آيد كه گفتند: «كاش به جاى ولايت گنجى بر او نازل مىشد يا ملائكهاى با او همراه مى گشت» . ولى از اين برخوردها نگران مباش چرا كه وظيفه تو انذار و ترساندن مردم از جهنم با ابلاغ پيام الهى است و بقيه امور به خداوند مربوط مى شود.</big> | |||
<big>و يا اينكه به تو مى گويند: «ولايت را از پيش خود درآوردهاى و به خدا نسبت دروغ مى دهى»! بگو اگر اين مسئله ولايت افتراء است، پس شما هم ده سوره بياوريد و از هركس مى خواهيد كمک بگيريد! اگر نتوانستيد معلوم مى شود همان گونه كه ساير فرازهاى قرآن از جانب خداست مسئله ولايت هم از خدا سرچشمه گرفته است.</big> | |||
<big>آنان هرگز با چنين پيشنهادى موافقت نمى كنند و اين دليل است كه ولايت با علم الهى نازل شده، و مشكل در اين است كه آيا شما سر تسليم فرود مى آوريد يا نه؟!</big> | |||
<big>ابوبكر و عمر و هوادارانشان در پىِ زندگى دنيا و زينت آن بوده اند و بنا نيست خدا مانع كسى از رسيدن به منافع دنيوى شود، و مسلماً چنين كسانى از نظر دنيا ضرر نمى كنند، ولى در آخرت جز آتش در انتظارشان نيست و آنچه به نام اسلام انجام داده اند پوچ و باطل خواهد بود.</big> | |||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله با برهان و دليلى از سوى پروردگارش ولايت را آورد و در پى او على بن ابى طالب عليه السلام شاهد او بود. قبل از او هم كتاب موسى (تورات) شاهد بر ولايت بود، و اهل تورات به ولايت على عليه السلام ايمان داشتند، اما اهل سقيفه و پيروانشان كه از احزاباند و به ولايت على عليه السلام كافرند، وعده گاهشان آتش جهنم است. بنابراين درباره ولايت نيازى به بحث و جدال نيست، چرا كه حقى از سوى پروردگار است و اين براى همه روشن است ولى اكثر مردم نمى خواهند آن را بپذيرند.</big> | |||
<big>هيچ كس ظالم تر از ابوبكر و عمر و سردمداران سقيفه نيست كه دروغ هايى را به خدا افترا مى بندند، چنانكه با تكذيب آنچه درباره ولايت على عليه السلام نازل شده دستورات الهى را نفى مى كنند و مطالب جعلى به لسان پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت مى دهند كه «نبوت و خلافت در يک خاندان جمع نمى شود».</big> | |||
<big>اينان گمان نكنند پرونده اى با خدا ندارند، بلكه روزى با ادعاهايشان نزد خدا آورده مى شوند و امامان كه شاهدان خدا بر مردم هستند كذب و افتراى آنان را در پيشگاه الهى ثابت خواهند كرد. خدا سقيفه و پيروانش را - كه ظالمين حق آل محمدعليهم السلام هستند - لعنت كند.</big> | |||
<big>ابوبكر و عمر و همدستانشان كسانى بودند كه جلوى راه خدا - كه ولايت مطلقه دوازده امام عليهم السلام تا آخرين روز دنياست - مانع ايجاد كردند، و با خلافت غاصبانه خود امت اسلام را به كجروى و انحراف كشاندند، و ريشه همه اينها بى اعتقادى به آخرت بود.</big> | |||
<big>با همه آنچه ابوبكر و عمر و ساير دشمنان ولايت قدرتمندانه بر ضد ولايت انجام دادند، ولى چنين نيست كه بتوانند همه را در برابر اقدامات خود عاجز كنند، چرا كه هر چه باشد تحت ولايت الهى و قدرت او هستند، و خدا عذاب آنان را چندين برابر خواهد نمود. اينان طاقت شنيدن حق و ديدن حقايق ولايت را نداشتند، و اين حسادت و كفر كارشان را بدينجا كشانيد.</big> | |||
<big>آنان كه در مقابل ولايت على عليه السلام قد عَلَم كردند سرمايه وجود خود را از دست دادند و درباره آن ضرر كردند، و در عاقبت كار كه از اين جهان رفتند تمام دروغ ها و افتراهايى كه نسبت مى دادند از آنان جدا شد و ديگر منفعتى برايشان نداشت، بلكه با مرگشان و آغاز زندگى آخرت از همه زيانكارتر بودند.</big> | |||
<big>شيعيان و پذيرندگان ولايت على عليه السلام كه به ولايت ايمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند و در برابر پروردگارشان خاضعانه سر تسليم فرود مى آوردند، اينان اهل بهشتند و در آن دائمى خواهند بود.</big> | |||
<big>با در نظر گرفتن دو گروه دشمنان و پذيرندگان ولايت على عليه السلام، نسبت و مقايسه اين دو دسته به يكديگر همانند كور در برابر بينا و كر در برابر شنواست. آيا ممكن است اين دو گروه مساوى باشند؟ با اين فاصله اى كه بين دو گروه ذكر شد آيا هنوز بيدار نمى شويد؟!</big> | |||
<big>با آنچه خوانديم جا دارد بگوييم: اى غدير عزيز، چه طاق نصرتى كه خداوند براى تو بر پا كرده است! اين طاق بلند را با آيات زيبا و تابلوهاى بلند قرآنش تزيين كرده، و يد قدرت خويش را براى حفاظت از آن فراز آورده، و جمعيت صد و بيست هزار نفرى حجاج را دعوت نامه رسمى داده، و اين گونه ما را براى حضور در اين دعوت جهانى آماده كرده است.</big> | |||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا...».</big> | |||
== <big>اعتراض ابوبکر در غدیر دلیل بر ولایت</big><ref>اسرار غدير: ص 116.</ref> == | |||
<big>جا دارد كسى بگويد: اينكه ابوبكر و عمر و حارث فهرى و چند نفر ديگر پس از خطبه غدير پرسيدند: «آيا اين مسئله از جانب خداست يا از جانب خودت است؟» به خاطر همين بود كه معناى بسيار سنگينى را از كلمه «مولى» دريافتند كه همان صاحب اختيارى بود و براى زير سؤال بردن آن حاضر به اين جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت شدند، وگرنه همه مى دانند كه تمام گفته هاى پيامبرصلى الله عليه وآله طبق آيه «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»<ref><big>نجم/3.</big></ref> چيزى جز وحى و كلام خداوند نيست.</big> | |||
== <big>اعتراض ابوبكر به لقب «اميرالمؤمنين» در غدير</big><ref>غدير در قرآن: ج 1 ص66، 374-377. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص31.</ref> == | |||
<big>پس از اتمام مراسم حجةالوداع، پيامبرصلى الله عليه وآله در روز سيزدهم ماه ذى الحجة در مكه توقف يک روزه داشت. حضرت با نزول آيه «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً»<ref>كهف/6.</ref></big>: | |||
<big>«گويى تو مى خواهى در اثر اعمال آنان خود را از تأسف و غم و اندوه هلاک كنى، اگر به اين گفتار ايمان نياورند»، دستور داد تا سر شناسان اصحاب نزد على عليه السلام بروند و به عنوان «اميرالمؤمنين» بر او سلام كنند و «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» بگويند<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 155. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 114 ح 146. مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 224.</ref>، تا بدين گونه در زمان حيات خود از آنان بر امير بودن على عليه السلام اقرار بگيرد.</big> | |||
<big>سرشناسان اصحاب از مؤمنين و منافقين نزد على عليه السلام آمدند و در حضور پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان «اميرالمؤمنين» بر آن حضرت سلام كردند و «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» گفتند.</big> | |||
<big>در اينجا ابوبكر و عمر به عنوان اعتراض گفتند: آيا اين حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شد و فرمود: حقى از طرف خدا و رسولش است و خدا اين دستور را به من داده است.<ref>بحار الانوار: ج 37 ص111-120. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 39. كتاب سليم: ص 730.</ref></big> | |||
<big>از جمله آياتى كه در غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده اين آيات است:</big> | |||
<big>«وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّه إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّه عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّه يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ . وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِىَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّه بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ . وَ لَوْ شاءَ اللَّه لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ . وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»<ref>نحل/91-94.</ref></big>: | |||
<big>«به پيمان خدا وفادار باشيد آنگاه كه پيمان مى بنديد، و قسمهاى خود را بعد از مؤكد كردنِ آن نشكنيد در حالى كه خدا را بر خود شاهد و ضامن گرفتهايد، خدا مى داند شما چه مى كنيد. مانند كسى نباشيد كه رشته هاى خود را بعد از تابيدنِ محكم باز مى كرد، كه قسم هايتان را براى فريب يكديگر به كار بريد، تا گروهى بر گروه ديگر برترى يابد. خدا شما را بدين وسيله امتحان مى كند و براى آن كه در روز قيامت برايتان روشن كند آنچه در آن اختلاف مى كنيد. اگر خدا بخواهد شما را امت واحد قرار مى دهد، ولى گروهى را گمراه و گروهى را هدايت مى كند و حتماً مورد سؤال قرار خواهيد گرفت. درباره آنچه انجام مى داديد. قسم هاى خود را براى فريب بين خود بكار نبريد كه در نتيجه قدمى پس از ثابت بودن بلغزد و سختى را بچشيد به خاطر آنچه در برابر راه خدا مانع ايجاد كرديد و براى شما عذاب دردناكى است».</big> | |||
=== '''<big>موقعيت تاريخى</big>''' === | |||
<big>خطابه غدير پايان يافته و مراسم بيعت آغاز گشته است. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بيعت صف بسته اند. صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنين عليه السلام مىآيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين» خواهند گفت.</big> | |||
<big>در چنين شرايطى پيامبرصلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.</big> | |||
<big>سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابن مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج 36 ص126، 148 و ج37 ص311 ح43. الیقین: ص285. التحصین (ابن طاووس): ص537.</ref></big> | |||
<big>نوبت به ابوبكر و عمر رسيد كه براى بيعت وارد خيمه شده بودند. از ميان آن جمعيت انبوه، فقط اين دو نفر معترضانه گفتند: مِنَ اللَّه وَ مِنْ رَسُولِهِ : آيا اين بيعت از طرف خدا و رسولش است؟</big> | |||
<big>حضرت در پاسخ آنان فرمود: نَعَمْ، حَقّاً مِنَ اللَّه وَ رَسُولِهِ انَّهُ اميرُالْمُؤْمِنينَ وَ امامُ الْمُتَّقينَ وَ قائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ. يَقْعُدُهُ اللَّه يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلَى الصِّراطِ فَيُدْخِلُ اوْلِياءَهُ الْجَنَّةَ وَ يُدْخِلُ اعْدائَهُ النّارَ: آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است كه او اميرالمؤمنين و امام متقين و رهبر سفيد پيشانيان نشانه دار است. روز قيامت خدا او را بر سر پل صراط مى نشاند و او دوستانش را داخل بهشت مى نمايد و دشمنانش را به آتش جهنم مى فرستد.<ref>بحار الانوار: ج 36 ص 169 ح 157 و ج 37 ص 120 ح 11. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 136. تفسير القمى: ص 364. </ref></big> | |||
<big>وقتى ابوبكر و عمر بيعت كردند و از خيمه بيرون آمدند، با يكديگر چنين مى گفتند: لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً : درباره آنچه گفت هرگز تسليم او نخواهيم شد!!</big> | |||
<big>در آنجا خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّه عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّه يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ»: «عهد و قسمهاى خود را بعد از مؤكد كردن آن نشكنيد در حالى كه خدا را بر خود شاهد و ضامن گرفته ايد، خدا مى داند شما چه مى كنيد».</big> | |||
<big>منظور از اين شاهد و ضامن گرفتن خداوند همان سؤالى بود كه پرسيدند: مِنَ اللَّه وَ رَسُولِهِ؟ و پاسخى كه پيامبرصلى الله عليه وآله داد و از سوى خدا بودن آن را مؤكد فرمود.</big> | |||
<big>اينجا بود كه خدا مَثَلى براى آنان زد و فرمود: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ»: «مانند كسى نباشيد كه رشته هاى خود را بعد از تابيدنِ محكم باز مىكرد، كه قسم ها را براى فريب يكديگر به كار بريد».<ref>بحار الانوار: ج 36 ص 169 ح 157 و ج 37 ص 120 ح 11. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 136. </ref></big> | |||
=== <big>'''تحليل اعتقادى'''</big> === | |||
<big>درباره نزول اين آيه چهار نكته بايد مورد توجه باشد:</big> | |||
==== <big>'''نكته اول: نزول آيه در غدير'''</big> ==== | |||
<big>تصريح به نزول آيه در غدير، كه سند آن حديث امام صادق عليه السلام است آنجا كه مى فرمايد:</big> | |||
<big>لَمّا نَزَلَتِ الْوِلايَةِ وَ كانَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه وآله بِغَديرِ خُمٍّ: سَلِّمُوا عَلى عَلِىٍّ بِامْرَةِ الْمُؤْمِنينَ ... . فَأَنْزَلَ اللَّه ...: هنگامى كه دستور ولايت نازل شد و از جمله اوامر پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم اين بود كه: بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد ... . آنجا بود كه خدا اين آيه را نازل كرد ... .<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 120 ح 11. </ref></big> | |||
==== <big>'''نكته دوم: نزول آيه درباره ابوبكر و عمر'''</big> ==== | |||
<big>تصريح به نزول آيه درباره ابوبكر و عمر، كه در روايت تصريح شده تنها كسانى كه لب به اعتراض گشودند اين دو نفر بودند، و با اين سخنرانى مفصل پيامبرصلى الله عليه وآله گويى واضحات را دوباره مى پرسيدند كه آيا اين دستور از طرف خداست يا از جانب خود مى گويى؟</big> | |||
<big>چنين سخنى را رو در روى مقام رسالت گفتن مانند سخن كفرآميز ديگر عمر كنار بستر پيامبرصلى الله عليه وآله است، كه وقتى حضرت دوات و قلم خواست تا نام امامان را بنويسد او گفت: «انَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ» و به مقام شامخ خاتم نبوت نسبت هذيان داد!<ref>كتاب سليم: ص 399. </ref></big> | |||
<big>لذا در روايتى آمده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ آنان فرمود: آيا چنين مسئله بزرگى بدون امر خدا مى شود؟ اشاره به اينكه اين سؤال استهزاء آميز است و براى تخريب اذهان به ميان آورده شده است؛ و به همين جهت پيامبرصلى الله عليه وآله فوراً جواب قاطعانه آنان را داد تا شبهه اى به ميان نيايد.</big> | |||
==== <big>'''نكته سوم: پيمان شكنان كيانند؟'''</big> ==== | |||
<big>خداوند متعال با نزول اين آيه در موقعيتى كه ابوبكر و عمر صريحاً گفتند: «لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً»، به ما مى فهماند كه اينان پيمان شكنند و براى آينده اسلام و مسلمين نقشه هايى در سر دارند، و از سوى ديگر با اين پيمان شكنى و قسم هاى دروغى كه بر نشكستن پيمان خود ياد مى كنند مانند كسى اند كه رشته هاى خود را پنبه مى كند.</big> | |||
==== <big>نكته چهارم: جمع بندى آيات درباره غدير</big> ==== | |||
<big>در بعضى روايات مربوط به نزول اين آيات، فقط دو آيه اول ذكر شده و در برخى ديگر تا آخر آيه 94 آمده است. از سوى ديگر در بعضى از روايات نام غدير نيامده ولى در برخى ديگر همين ماجرا عيناً درباره غدير ذكر شده است. آنچه ذكر شد جمع بندى همه روايات مربوطه است.</big> | |||
<big>ابوذر مى گويد: گوساله و سامرى اين امت را ديدم كه به پيامبرصلى الله عليه وآله اعتراض كردند و گفتند: آيا اين حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضب كرد و فرمود: مطلب حقى از طرف خدا و رسولش است. خداوند مرا به اين موضوع امر كرده است!</big> | |||
<big>وقتى به عنوان «اميرالمؤمنين» بر آن حضرت سلام كرديم، ابوبكر و عمر رو به يارانشان معاذ و سالم و ابوعبيده كردند و هنگامى كه پس از سلام بر على عليه السلام از خانه او خارج مى شدند به آنان گفتند: اين مرد را چه شده است كه دائماً مقام پسر عمويش را بالا مى برد! و يكى از آن دو گفت: كار پسر عمويش خوب خواهد شد! و همگى گفتند: مادامى كه على زنده است نزد او براى ما خيرى نخواهد بود!!</big> | |||
<big>سليم مى گويد: گفتم: اى ابوذر، اين سلام كردن بعد از حجةالوداع بود يا قبل از آن؟ گفت: سلام كردن اول قبل از حجةالوداع و سلام دوم بعد از حجةالوداع بود.<ref>كتاب سليم: حديث 20. </ref></big> | |||
== <big>اهانت ابوبكر به پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير</big><ref>غدير در قرآن: ج 1 ص221-223، 227. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص25، 50. اسرار غدیر: ص263-272.</ref> == | |||
<big>اهانت هاى ابوبكر و عمر و ساير منافقين به پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير متعدد است. ولى در چند جا به خصوص نام ابوبكر و عمر و اهانتشان برده شده است:</big> | |||
==== '''<big>مورد اول</big>''' ==== | |||
<big>امام صادق عليه السلام در حديثى سخن سِرّى ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان مى فرمايد:</big> | |||
<big>لَمّا نَصَبَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله عَلِيّاًعليه السلام يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ، فَقالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، ضَمَّ رَجُلانِ مِنْ قُرَيْشٍ رُؤُوسَهُما وَ قالا: وَ اللَّه لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً. فَأُخْبِرَ النَّبِىّصلى الله عليه وآله، فَسَأَلَهُمْ عَمّا قالا، فَكَذَّبا وَ حَلَفا بِاللَّه ما قالا شَيْئاً. فَنَزَلَ جَبْرَئيلُ عَلى رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه وآله: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...»<ref>توبه/74. </ref></big>: | |||
<big>هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم على عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ دو نفر از قريش (ابوبكر و عمر) سرهاى خود را به هم نزديک كردند و گفتند: به خدا قسم، هرگز در برابر آنچه مى گويد تسليم نخواهيم شد. اين سخن به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داده شد. حضرت از آنان در اين باره پرسيد، ولى آنان تكذيب كردند و به خدا قسم ياد كردند كه چيزى نگفته اند. در اينجا جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اين آيه را آورد: «به خدا قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه مسلّماً سخن كفر را بر زبان آورده اند و بعد از اسلامشان كافر شده اند ...».<ref>عوالم العلوم: ج 3/15 ص 140 ح 206. بحار الانوار: ج 37 ص 154. تفسير العياشى: ج 2 ص 100. </ref></big> | |||
<big>همين ماجرا در روايتى ديگر بدين گونه است كه ابوبكر و عمر سرهاى خود را از روى غضب و انكار تكان دادند و گفتند: هرگز تسليم او نخواهيم شد. يك نفر سخن آنان را شنيد و پيامبرصلى الله عليه وآله را آگاه ساخت. حضرت آنان را احضار كرد ولى آنان سخن خود را انكار كردند.</big> | |||
<big>اينجا بود كه آيه نازل شد: به خدا قسم ياد مىكنند كه نگفته اند، ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را بر زبان آورده اند - تا آنجا كه مى فرمايد: - اگر توبه كنند براى خودشان بهتر است، و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى معذب مى نمايد.</big> | |||
<big>سپس امام صادق عليه السلام با توجه به جمله آخر آيه درباره توبه فرمود: به خدا قسم اعراض كردند و توبه ننمودند.<ref>الصراط المستقيم: ج 1 ص 314.</ref></big> | |||
<big>نكته اى كه در اين موارد جلب توجه مى كند كلام امام صادق عليه السلام است كه در سه مورد قسم ياد نمودند كه ابوبكر و عمر پس از اين گفتار خيانتكارانه، در مقابل دو راهى كه خدا در آيه پيش روى آنان قرار داد كه يا توبه كنند كه به نفع آنان است و يا رويگردان و منتظر عذاب الهى باشند، راه دوم را انتخاب كردند: «تَوَلَّيا»، و راه اول را انتخاب نكردند: «وَ ما تابا»!</big> | |||
== <big>پانویس</big> == | == <big>پانویس</big> == |