۷۶۴
ویرایش
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
با توجه به مقدمه اى كه ذكر شد به تفصيل مطالب مربوط به آيه{{قرآن|«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ...»}}در غدير مى پردازيم. در اين راستا جزئيات ماجراى نزول آيه را كه هفت مورد است مى آوريم. | با توجه به مقدمه اى كه ذكر شد به تفصيل مطالب مربوط به آيه{{قرآن|«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ...»}}در غدير مى پردازيم. در اين راستا جزئيات ماجراى نزول آيه را كه هفت مورد است مى آوريم. | ||
====== '''موردِ اولِ نزولِ آيه: در مقابل منبر غدير''' ====== | |||
در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله خطابه غدير را آغاز كرده بود و كم كم مطلب را به سخن اصلى نزديک مى كرد، منافقينِ بسيارى در برابر آن منبر در بين آن جمعيت انبوه وجود داشتند، ولى سردمداران آنها با فكر قبلى دقيقاً جايى مقابل منبر و نزديک به آن را انتخاب كرده بودند و تنگاتنگ يكديگر نشسته بودند. قبل و بعد از معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام و اعلان{{متن عربی|«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ»}} سه حركت منفى از آنان سر زد كه در هر سه مورد نقش اصلى را ابوبكر يا عمر بر عهده داشتند: | در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله خطابه غدير را آغاز كرده بود و كم كم مطلب را به سخن اصلى نزديک مى كرد، منافقينِ بسيارى در برابر آن منبر در بين آن جمعيت انبوه وجود داشتند، ولى سردمداران آنها با فكر قبلى دقيقاً جايى مقابل منبر و نزديک به آن را انتخاب كرده بودند و تنگاتنگ يكديگر نشسته بودند. قبل و بعد از معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام و اعلان{{متن عربی|«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ»}} سه حركت منفى از آنان سر زد كه در هر سه مورد نقش اصلى را ابوبكر يا عمر بر عهده داشتند: | ||
'''حديث اول''' | * '''حديث اول''' | ||
امام صادق عليه السلام نسبت «جنون»دادن منافقين به پيامبرصلى الله عليه وآله را قبل از {{متن عربی|«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...»}}چنين بيان مى فرمايد: | امام صادق عليه السلام نسبت «جنون»دادن منافقين به پيامبرصلى الله عليه وآله را قبل از {{متن عربی|«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...»}}چنين بيان مى فرمايد: | ||
خط ۹۲: | خط ۹۱: | ||
خداوند جبرئيل را نازل كرد و گفتار عمر با آنان را به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داد. حضرت آنان را فرا خواند و در اين باره از آنان سؤال كرد. آنان انكار كردند و در اين باره قسم ياد كردند!! خداوند اين آيه را نازل كرد:{{قرآن|«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا...»}}:«به خدا قسم ياد مى كنند كه چنين سخنى نگفته اند...».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/ ۱۵ ،ص ۱۳۴،بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۵ و ج ۳۷ ص ۱۱۹، تفسير القمى: ج ۱ ص ۱۷۵.</ref> | خداوند جبرئيل را نازل كرد و گفتار عمر با آنان را به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داد. حضرت آنان را فرا خواند و در اين باره از آنان سؤال كرد. آنان انكار كردند و در اين باره قسم ياد كردند!! خداوند اين آيه را نازل كرد:{{قرآن|«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا...»}}:«به خدا قسم ياد مى كنند كه چنين سخنى نگفته اند...».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/ ۱۵ ،ص ۱۳۴،بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۵ و ج ۳۷ ص ۱۱۹، تفسير القمى: ج ۱ ص ۱۷۵.</ref> | ||
'''حديث دوم''' | * '''حديث دوم''' | ||
امام صادق عليه السلام در حديث ديگرى سخن سِرّى ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان مى فرمايد: | امام صادق عليه السلام در حديث ديگرى سخن سِرّى ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان مى فرمايد: | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۴: | ||
سپس امام صادق عليه السلام با توجه به جمله آخر آيه درباره توبه فرمود: به خدا قسم اعراض كردند و توبه ننمودند.<ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴.</ref> | سپس امام صادق عليه السلام با توجه به جمله آخر آيه درباره توبه فرمود: به خدا قسم اعراض كردند و توبه ننمودند.<ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴.</ref> | ||
'''حديث سوم''' | * '''حديث سوم''' | ||
امام باقرعليه السلام سخن مخفيانه ديگرى از ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان فرموده است: | امام باقرعليه السلام سخن مخفيانه ديگرى از ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان فرموده است: | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۲: | ||
نكته اى كه در اين موارد جلب توجه مى كند كلام امام صادق عليه السلام است كه در سه مورد قسم ياد نمودند كه ابوبكر و عمر پس از اين گفتار خيانتكارانه، در مقابل دو راهى كه خدا در آيه پيش روى آنان قرار داد كه يا توبه كنند كه به نفع آنان است و يا رويگردان و منتظر عذاب الهى باشند، راه دوم را انتخاب كردند:{{متن عربی| «تَوَلَّيا»}}، و راه اول را انتخاب نكردند:{{متن عربی|«وَماتابا»}}! | نكته اى كه در اين موارد جلب توجه مى كند كلام امام صادق عليه السلام است كه در سه مورد قسم ياد نمودند كه ابوبكر و عمر پس از اين گفتار خيانتكارانه، در مقابل دو راهى كه خدا در آيه پيش روى آنان قرار داد كه يا توبه كنند كه به نفع آنان است و يا رويگردان و منتظر عذاب الهى باشند، راه دوم را انتخاب كردند:{{متن عربی| «تَوَلَّيا»}}، و راه اول را انتخاب نكردند:{{متن عربی|«وَماتابا»}}! | ||
موردِ دومِ نزولِ آيه: در پى گفتگوى مخفيانه در خيمه ها | ====== موردِ دومِ نزولِ آيه: در پى گفتگوى مخفيانه در خيمه ها ====== | ||
بعد از آنكه خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله پايان يافت، از آنجا كه براى توقف سه روزه در صحراى غدير هر گروهى براى خود خيمه اى زده بودند، همه به خيمه هاى خود بازگشتند تا به تدريج براى بيعت باز آيند. | بعد از آنكه خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله پايان يافت، از آنجا كه براى توقف سه روزه در صحراى غدير هر گروهى براى خود خيمه اى زده بودند، همه به خيمه هاى خود بازگشتند تا به تدريج براى بيعت باز آيند. | ||
منافقين وقتى در خيمه گرد هم جمع شدند به خيال اينكه صداى آنان را كسى نمى شنود اسرار دل خود را با يكديگر در ميان مى گذاشتند. در يک مورد مقداد از كنار خيمه آنان عبور مى كرد كه سخنانشان را شنيد، و در موردى ديگر حذيفه كه خيمه اش در همسايگى تنى چند از آنان بود متوجه گفتارشان شد، و هر دو شنيده هاى خود را به پيامبرصلى الله عليه وآله گزارش دادند. متن دو روايت را در اين باره مى خوانيم: | |||
* '''حديث اول''' | |||
حديث اول | |||
امام صادق عليه السلام ماجراى اول را كه مربوط به مقداد است چنين بيان مى فرمايد: | |||
هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله سخنانش را در غدير خم فرمود و مردم به خيمه ها و سايبان ها رفتند، مقداد از كنار گروهى از منافقين عبور مى كرد كه آنان چنين مى گفتند: | |||
به خدا قسم، اصحاب كسرى و قيصر در لباس هاى خز و نقشدار و حرير و بافته زندگى مى كنند در حالى كه ما همراه او در دو خشن زندگى مى كنيم: هم غذاى خشن مى خوريم و هم لباس خشن مى پوشيم! اكنون هم كه مرگش نزديک شده و روزگارش به پايان رسيده و اجلش فرا رسيده مى خواهد خلافت را بعد از خود به دست على دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست ...!!!<ref>يعنى خواهد دانست كه چهها خواهيم كرد!!!</ref> | |||
مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و به آن حضرت خبر داد. | مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و به آن حضرت خبر داد. | ||
پيامبرصلى الله عليه وآله ندا داد:{{متن عربی|«الصَّلاة جامعةً»}} ، كه يعنى همه جمع شوند. منافقين گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است!! اكنون برخيزيم و بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم! | پيامبرصلى الله عليه وآله ندا داد:{{متن عربی|«الصَّلاة جامعةً»}} ، كه يعنى همه جمع شوند. منافقين گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است!! اكنون برخيزيم و بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم! | ||
خط ۱۴۹: | خط ۱۴۱: | ||
آنان آمدند تا در مقابل پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نشستند و گفتند: پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! چنين نيست، قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده! آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته ايم! قسم به آنكه تو را از همه بشريت برگزيده است! | آنان آمدند تا در مقابل پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نشستند و گفتند: پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! چنين نيست، قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده! آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته ايم! قسم به آنكه تو را از همه بشريت برگزيده است! | ||
در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:{{قرآن|«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...»}}:»به خدا قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته اند و قصد سوء كرده اند-به تواى محمد در شب عقبه هرشى-<ref>اين تفسير آيه است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ،۲۳۵، ۲۳۰، ۲۱۷ ،۱۳۱ ،۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ،۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.</ref> و از چه چيزى ناراحت بودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى كنند». | |||
عده اى از اينان كسانى بودند كه كلّه حيوانات را مى فروختند و عده اى ديگر پاچه حيوانات را مى فروختند و عده اى ديگر ساربان شتر بودند.<ref>اين قسمت تفسير امام صادق عليه السلام بر جمله{{متن عربی|«اغْناهُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِهِ»}} است، و منظور آن است كه به اين شغلهاى كم درآمد و سطح پايين اشتغال داشتند، ولى با ظهور اسلام از آنها بيرون آمده مستغنى شدند.</ref>، كه خداوند به بركت رسولش آنان را مستغنى ساخت، ولى آنان لبه تيز اقداماتشان و شمشيرهايشان را بر ضد آن حضرت به كار گرفتند.<ref>اين تفسير آيه است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ،۲۳۵، ۲۳۰، ۲۱۷ ،۱۳۱ ،۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ،۱۰۱ و ج ۳، ص ۷۷.</ref> | |||
عده اى از اينان كسانى بودند كه كلّه حيوانات را | |||
* '''حديث دوم''' | |||
زيد بن ارقم كه در غدير حاضر بوده ماجراى دوم را كه مربوط به حذيفه است چنين نقل مى كند: | |||
آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ ...، بعد از آن بر سر اثاثيه خود بازگشتيم در حالى كه حذيفة بن يمان نيز همراه من بود. در كنار خيمه من خيمه سه نفر از قريش بود. | |||
ما شنيديم كه يكى از آن سه نفر چنين مى گويد: به خدا قسم محمد احمق است اگر فكر مى كند كار خلافت بعد از او براى على به نتيجه خواهد رسيد!! | |||
ديگرى گفت: او را احمق حساب مى كنى؟! آيا نمى دانى كه او ديوانه است، و نزديک بود نزد همسر ابن ابى كبشه از جنون بيهوش شود!! | |||
سومى گفت: او را رها كنيد! خواه احمق باشد و خواه ديوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او مى گويد نخواهد شد!! | |||
حذيفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خيمه آنان را بلند كرد و سر خود را داخل خيمه برد و به آنان گفت: در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله زنده است و وحى خدا نازل مى شود چنين كارى را مى كنيد؟! به خدا قسم، صبح گفتار شما را به او خبر خواهم داد. | |||
گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى؟! آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانتدارى است!! | گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى؟! آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانتدارى است!! | ||
حذيفه گفت: نه اين مورد از حق امانتدارى همسايه است و نه اين مجلس شما از آن گونه است! من دلسوز خدا و رسولش نيستم اگر اين ماجرا را از او كتمان كنم. | حذيفه گفت: نه اين مورد از حق امانتدارى همسايه است و نه اين مجلس شما از آن گونه است! من دلسوز خدا و رسولش نيستم اگر اين ماجرا را از او كتمان كنم. | ||
گفتند: اى حذيفه، هر كارى مى خواهى انجام ده. به خدا قسم ما هم براى او قسم ياد خواهيم كرد كه چنين سخنى نگفته ايم و تو نسبت دروغ به ما مى دهى! تو خيال مى كنى پيامبر سخن تو را مى پذيرد و گفته ما را تكذيب مى كند در حالى كه ما سه نفريم!! | |||
حذيفه گفت: اما من برايم مهم نيست، وقتى حق دلسوزى را نسبت به خدا و رسولش ادا كنم. پس هر چه مى خواهيد بگوييد! | |||
حذيفه گفت: اما من برايم مهم نيست، وقتى حق دلسوزى را نسبت به خدا و رسولش ادا كنم. پس هر چه | |||
سپس حذيفه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد در حالى كه على عليه السلام با شمشير حمايل كرده در كنار حضرت بود. او گفتار منافقين را به حضرت خبر داد. پيامبرصلى الله عليه وآله هم سراغ آنان فرستاد و آمدند. حضرت پرسيد: شما چه گفته ايد؟ گفتند: به خدا قسم، ما چيزى نگفته ايم. اگر خبرى درباره ما به تو رسيده به ما دروغ بسته شده است!! | |||
در اينجا جبرئيل با اين آيه نازل شد:يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ:«قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده اند». | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام در اينجا فرمود: بگذار هر چه مى خواهند بگويند. به خدا قسم قلب من در سينه ام مى تپد و شمشيرم بر دوشم است. اگر قصد سوئى كنند من هم مقابله خواهم كرد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/ ۱۵ ص ۵۲ ،بحار الانوار: ج ۳۷، ص ۱۵۱ ،ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ،ص۵۴۶ ، تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ .</ref> | |||
آنچه در اين دو مورد جلب توجه مى كند وحشت شديد آنان از رسيدن اخبار به پيامبرصلى الله عليه وآله است كه وقتى چاره اى نمى بينند با قسم دروغ هم كه شده حاضر نمى شوند نزد حضرت كار خود را قبول كنند. اين يكى از مظاهر وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ است كه خداوند چنين رعب و وحشتى بر دل منافقين مستولى كرده كه جرأت علنى كردن و با جسارت عمل كردن را ندارند، و گرنه هيچ مانعى از نظر اعتقادى در دل آنان وجود نداشت و پيرو آن ممكن بود متحد شوند و اقدامات مخربى انجام دهند. | |||
====== موردِ سومِ نزولِ آيه: در پى سخن ناروا بعد از بيعت ====== | |||
همه مردم براى بيعت غدير وارد خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله مىشدند و پس از بيعت با آن حضرت به خيمه علىعليه السلام مىرفتند و در حالى كه »السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ« مىگفتند با آن حضرت دست مىدادند و بيعت مىكردند. | همه مردم براى بيعت غدير وارد خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله مىشدند و پس از بيعت با آن حضرت به خيمه علىعليه السلام مىرفتند و در حالى كه »السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ« مىگفتند با آن حضرت دست مىدادند و بيعت مىكردند. | ||
ویرایش