پرش به محتوا

دلالت حدیث غدیر بر امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۶۶: خط ۶۶:
'''۸ . اعتراف صحابيان'''
'''۸ . اعتراف صحابيان'''


گويا در آن روزگاران و به هنگامى كه اين سخن علنى شد، هيچ كس در مفهوم آن (امامت، پيشوايى و زعامت) ترديد نكرده است . بيماردلان نيز از سَرِ سست باورى، در سخن پيامبر صلى الله عليه و آله به ترديد نگريسته اند، وگرنه در معناى جمله، هرگز ترديد نكرده اند. در همان روزگاران و پس از آن واقعه و گاه حتّى سال هاى سال بعد از آن نيز كسانى با استناد بدان حادثه، على عليه السلام را «مولا» ناميده اند و او را بدان ، مورد خطاب قرار مى دهند. على عليه السلام خود، چرايى اين تعبير را از آنها مى خواهد. آنها مى گويند: [ چون] روز غدير خم، شنيديم كه پيامبر خدا مى گويد : «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست». [2] عمر بن خطّاب نيز بارها بر اين نكته تأكيد كرده است، همانند صحابيان ديگر. آيا كسانى كه على عليه السلام را بر اساس حديث غدير و با استناد به جملات آن ، «مولا» ناميده اند، از اين كلمه، «حبيب» و«نصير» را برداشت كرده اند؟! آيا جز با سهل انگارى و تن زدن از ساده ترين مسائل زبانى و بيانى، چنين فهمى روا خواهد بود؟!
گويا در آن روزگاران و به هنگامى كه اين سخن علنى شد، هيچ كس در مفهوم آن (امامت، پيشوايى و زعامت) ترديد نكرده است . بيماردلان نيز از سَرِ سست باورى، در سخن پيامبر صلى الله عليه و آله به ترديد نگريسته اند، وگرنه در معناى جمله، هرگز ترديد نكرده اند. در همان روزگاران و پس از آن واقعه و گاه حتّى سال هاى سال بعد از آن نيز كسانى با استناد بدان حادثه، على عليه السلام را «مولا» ناميده اند و او را بدان ، مورد خطاب قرار مى دهند. على عليه السلام خود، چرايى اين تعبير را از آنها مى خواهد. آنها مى گويند: [ چون] روز غدير خم، شنيديم كه پيامبر خدا مى گويد: «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست».<ref>ر . ك: ج ۲ ص ۱۳۷ (على ، مولاى هر كسى است كه پيامبر ، مولاى اوست) .</ref>عمر بن خطّاب نيز بارها بر اين نكته تأكيد كرده است، همانند صحابيان ديگر. آيا كسانى كه على عليه السلام را بر اساس حديث غدير و با استناد به جملات آن ، «مولا» ناميده اند، از اين كلمه، «حبيب» و«نصير» را برداشت كرده اند؟! آيا جز با سهل انگارى و تن زدن از ساده ترين مسائل زبانى و بيانى، چنين فهمى روا خواهد بود؟!


9 . گواه طلبىِ امام
'''۹ . گواه طلبىِ امام'''


على عليه السلام جريان را بدان سان مى ديد كه سياستمداران ، با فرصت طلبى، خود را به  
على عليه السلام جريان را بدان سان مى ديد كه سياستمداران ، با فرصت طلبى، خود را به نادانى و فراموشىِ واقعه زدند، و چون اقدام عملى عليه آنان را ـ به دلايل و عللى كه در جاى خود آمده است ـ روا نمى دانست، از درگيرى و رويارويى تشنّج آفرين تن زد ؛ امّا واگويى حق و عرضه حقيقتِ ماوقع را در موقعيّت هاى مناسب، هرگز از دست نمى هشت. اگر كسى از واقعِ امر سؤال مى كرد، امام عليه السلام حق را به صراحت مى نمود و اگر در مقامى در ميان مردم، موقعيّتى مناسب مى يافت، موضوع را طرح مى كرد و از كسانى كه شاهد جريان بودند، مى خواست كه آنچه را ديده اند، وا گويند و گاه نيز كسانى را كه در جوّ «تهديد» و «تطميع»، از بازگويى حقْ تن مى زدند، سوگند مى داد كه حق را آشكار نمايند و از اين كه حقيقت به فراموشى سپرده شود، جلوگيرى كنند. اين گونه گواه طلبى ها كه در قلم و بيان محدّثان و مورّخان به «مُناشده» شهره گشته است، بسيار است، چه به روزگار انزوا و چه به روزگار خلافت، تا نسل جديد نيز حق را بداند و حقايق را بفهمد. از جمله آورده اند كه چون على عليه السلام به كوفه وارد شد، در ميان مردمان به پا خاست و فرمود : شما را سوگند مى دهم هر آن كس كه حديث «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست» را در روز غدير شنيده است، به پا خيزد و گواهى دهد. پس عدّه اى از صحابه برمى خيزند... .<ref>ر . ك: ج ۲ ص ۳۲۹ (سوگند دادن هاى على) .</ref>على عليه السلام جاى در جاى بر اين حقيقت، پاى مى فشارَد و از آنان كه در غدير بوده اند، همى مى خواهد كه حقيقت را بگويند و از اين كه «حقْ» مكتوم بمانَد ، جلوگيرى كنند. براى على عليه السلام اين وا گويى و اعتراف و گواهى دادنِ شاهدان ، بدان سان مهم است كه چون كسانى از گواهى دادنْ تن مى زنند ـ كسانى كه هرگز انتظار نمى رفت چنان كنند ـ ، امام عليه السلام آنان را از سرِ سوز، نفرين مى كند. <ref>ر . ك: ج ۲ ص ۳۴۱ (نفرين على به پنهان كنندگان) .</ref>آيا مى توان تصوّر كرد كه اين همه سوز و گداز، تأكيد و تنبّه، و تلاش و روشنگرى براى فراموش نشدن غدير، فقط براى اين است كه پيامبر خدا در جمله اى فرموده بود: «على را دوست داشته باشيد و او را يارى كنيد»؟! آيا مى توان تصوّر كرد كه تهديد حاكمان براى به سكوت وا داشتن افراد، فقط براى اين بوده است كه نمى بايست جمله اى از پيامبر صلى الله عليه و آله (كه: «على را دوست داشته باشيد») به گوش ها و جان ها مى رسيد؟! تهديدى كه سبب مى شود پس از سوگند امام عليه السلام از ميان انبوهى از كسانى كه در آن هنگامه شگفتْ حضور داشتند، تنها عدّه اندكى پاسخ گويند و بسيارى از سرِ ترس و طمع، لب فرو بندند؟! شگفتا!  «چون غرض آمد، هنر پوشيده شد / صد حجاب از دل به سوى ديده شد».<ref>مثنوى مولوى.</ref>


<nowiki>--------------------------------------------------------------------------------</nowiki>
'''سخن معصومان در تفسير حديث'''


[1] براى روايات و نقل هاى بسيار ديگر، ر . ك : ج 2 ص 311 (درخواست عذاب) .
گفتيم آنان كه در آن هنگام حضور داشتند، از جمله: «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست»، ولايت و زعامت و امامت را فهميدند و بر اين پايه به على عليه السلام تبريك گفتند و او را ستودند. اديبان و شاعران نيز چنان فهميدند و آن حقيقت را در چكامه ها نهادند و به تاريخ سپردند. تيره دلان نيز چنان فهميدند ؛ ولى برنتابيدند و خيره سرى كردند و موضع گرفتند. اكنون مى خواهيم بگوييم كه امامان معصوم عليهم السلام نيز در هنگام تفسير حديث، اين حقيقت را بارهاى بار ، علنى كرده اند. پس از اشاره به اين حقيقت، سخن را در اين قسمت به فرجام ببريم. بارى، آن بزرگان و بزرگواران، آن اميران سخن و چشندگان جانِ علم نيز كه «اهل خانه»اند و «بهتر مى دانند كه در خانه وحى چيست»،<ref>اشاره اى است به جمله معروف «أهل البيت أدرى بما فى البيت» كه شكل روايت پيدا نموده است (ر . ك : بحار الأنوار : ج ۸۱ ص ۲۷۴) .</ref>از اين حديث، در مواقع مناسب، فقط همين تفسير را به دست داده اند و نه جز آن را. ابو اسحاق مى گويد: به على بن حسين عليهما السلام گفتم : معناى گفته پيامبر صلى الله عليه و آله: «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست» چيست؟ فرمود: أخبَرَهُم أنَّهُ الاِءمامُ بَعدَهُ . به آنان آگاهانْد كه او امام پس از ايشان است.<ref>معانى الأخبار : ج ۶۵ ص ۱ .</ref>  اين گونه تفسيرها در ميراث امامان عليهم السلام فراوان است و تفسير آن بزرگواران، بى گمان بر هر تفسير ديگرى مقدّم است. <ref>ر . ك : ج ۲ ص ۳۵۳ (تفسير كلمه «مولا») . نيز ، ر . ك : «الغدير و حديث العترة الطاهرة»، تُراثُنا ، ش ۲۱.</ref>


[2] ر . ك : ج 2 ص 137 (على ، مولاى هر كسى است كه پيامبر ، مولاى اوست) .
پس از غدير پيامبر خدا در پيش ديد ده ها هزار تن از كسانى كه از گزاردن حج برگشته بودند، ولايت على عليه السلام را ابلاغ كرد و كسى جز يك نفر ، به گونه آشكارا آهنگ مخالفت نكرد و سخنى نگفت. هر كس، هر چه بر دل داشت، آشكار نكرد. مردمان ، پراكنده شدند و پيامبر خدا نيز با اصحاب، وارد مدينه شد.


نادانى و فراموشىِ واقعه زدند، و چون اقدام عملى عليه آنان را ـ به دلايل و عللى كه در جاى خود آمده است ـ روا نمى دانست، از درگيرى و رويارويى تشنّج آفرين تن زد ؛ امّا واگويى حق و عرضه حقيقتِ ماوقع را در موقعيّت هاى مناسب، هرگز از دست نمى هشت. اگر كسى از واقعِ امر سؤال مى كرد، امام عليه السلام حق را به صراحت مى نمود و اگر در مقامى در ميان مردم، موقعيّتى مناسب مى يافت، موضوع را طرح مى كرد و از كسانى كه شاهد جريان بودند، مى خواست كه آنچه را ديده اند، وا گويند و گاه نيز كسانى را كه در جوّ «تهديد» و «تطميع»، از بازگويى حقْ تن مى زدند، سوگند مى داد كه حق را آشكار نمايند و از اين كه حقيقت به فراموشى سپرده شود، جلوگيرى كنند. اين گونه گواه طلبى ها كه در قلم و بيان محدّثان و مورّخان به «مُناشده» شهره گشته است، بسيار است، چه به روزگار انزوا و چه به روزگار خلافت، تا نسل جديد نيز حق را بداند و حقايق را بفهمد. از جمله آورده اند كه چون على عليه السلام به كوفه وارد شد، در ميان مردمان به پا خاست و فرمود : شما را سوگند مى دهم هر آن كس كه حديث «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست» را در روز غدير شنيده است، به پا خيزد و گواهى دهد. پس عدّه اى از صحابه برمى خيزند... . [1] على عليه السلام جاى در جاى بر اين حقيقت، پاى مى فشارَد و از آنان كه در غدير بوده اند، همى مى خواهد كه حقيقت را بگويند و از اين كه «حقْ» مكتوم بمانَد ، جلوگيرى كنند. براى على عليه السلام اين وا گويى و اعتراف و گواهى دادنِ شاهدان ، بدان سان مهم است كه چون كسانى از گواهى دادنْ تن مى زنند ـ كسانى كه هرگز انتظار نمى رفت چنان
'''كوشش در جهت استوارسازى محتواى غدير'''


[1] ر . ك : ج 2 ص 329 (سوگند دادن هاى على) .
پيامبر خدا ، شادمان از آنچه انجام داده بود و مسرور از اين كه واپسين مسئوليت را به درستى گزارده بود، در مدينه روزهاى واپسين عمر را مى گذرانْد. پيامبر صلى الله عليه و آله از آنچه در درون جامعه مى گذشت، آگاه بود و از طرح ها، توطئه ها و خيزهايى كه برخى براى دستيابى به قدرت در آينده برداشته بودند، اطّلاع داشت. از اين روى ، مى كوشيد تا در فرصت هاى باقى مانده ، بر آنچه ابلاغ كرده بود، تأكيد ورزد و آنچه را گفته بود، استوارتر كند. پيامبر خدا، در اين جهت، دست كم دو تلاش عظيم را رقم زد كه در پى، ياد مى كنيم .


[2] ر . ك : ج 2 ص 341 (نفرين على به پنهان كنندگان) .
== پانویس ==
 
[3] مثنوى مولوى .
 
كنند ـ ، امام عليه السلام آنان را از سرِ سوز، نفرين مى كند. [1] آيا مى توان تصوّر كرد كه اين همه سوز و گداز، تأكيد و تنبّه، و تلاش و روشنگرى براى فراموش نشدن غدير، فقط براى اين است كه پيامبر خدا در جمله اى فرموده بود : «على را دوست داشته باشيد و او را يارى كنيد»؟! آيا مى توان تصوّر كرد كه تهديد حاكمان براى به سكوت وا داشتن افراد، فقط براى اين بوده است كه نمى بايست جمله اى از پيامبر صلى الله عليه و آله (كه : «على را دوست داشته باشيد») به گوش ها و جان ها مى رسيد؟! تهديدى كه سبب مى شود پس از سوگند امام عليه السلام از ميان انبوهى از كسانى كه در آن هنگامه شگفتْ حضور داشتند، تنها عدّه اندكى پاسخ گويند و بسيارى از سرِ ترس و طمع، لب فرو بندند؟! شگفتا! 0 «چون غرض آمد، هنر پوشيده شد / صد حجاب از دل به سوى ديده شد». [2] 0
 
سخن معصومان در تفسير حديث
 
گفتيم آنان كه در آن هنگام حضور داشتند، از جمله : «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست»، ولايت و زعامت و امامت را فهميدند و بر اين پايه به على عليه السلام تبريك گفتند و او را ستودند. اديبان و شاعران نيز چنان فهميدند و آن حقيقت را در چكامه ها نهادند و به تاريخ سپردند. تيره دلان نيز چنان فهميدند ؛ ولى برنتابيدند و خيره سرى كردند و موضع گرفتند. اكنون مى خواهيم بگوييم كه امامان معصوم عليهم السلام نيز در هنگام تفسير حديث، اين حقيقت را بارهاى بار ، علنى كرده اند. پس از اشاره به اين حقيقت، سخن را در اين قسمت به فرجام ببريم. بارى، آن بزرگان و بزرگواران، آن اميران سخن و چشندگان جانِ علم نيز كه
 
[1] ر . ك : ج 2 ص 341 (نفرين على به پنهان كنندگان) .
 
[2] مثنوى مولوى .
 
«اهل خانه»اند و «بهتر مى دانند كه در خانه وحى چيست»، [1] از اين حديث، در مواقع مناسب، فقط همين تفسير را به دست داده اند و نه جز آن را. ابو اسحاق مى گويد: به على بن حسين عليهما السلام گفتم : معناى گفته پيامبر صلى الله عليه و آله : «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست» چيست؟ فرمود : أخبَرَهُم أنَّهُ الاِءمامُ بَعدَهُ . به آنان آگاهانْد كه او امام پس از ايشان است. [2] اين گونه تفسيرها در ميراث امامان عليهم السلام فراوان است و تفسير آن بزرگواران، بى گمان بر هر تفسير ديگرى مقدّم است. [3]
 
پس از غدير
 
پيامبر خدا در پيش ديد ده ها هزار تن از كسانى كه از گزاردن حج برگشته بودند، ولايت على عليه السلام را ابلاغ كرد و كسى جز يك نفر ، به گونه آشكارا آهنگ مخالفت نكرد و سخنى نگفت. هر كس، هر چه بر دل داشت، آشكار نكرد. مردمان ، پراكنده شدند و پيامبر خدا نيز با اصحاب، وارد مدينه شد.
 
كوشش در جهت استوارسازى محتواى غدير
 
پيامبر خدا ، شادمان از آنچه انجام داده بود و مسرور از اين كه واپسين مسئوليت را به درستى گزارده بود، در مدينه روزهاى واپسين عمر را مى گذرانْد. پيامبر صلى الله عليه و آله از آنچه
 
[1] اشاره اى است به جمله معروف «أهل البيت أدرى بما فى البيت» كه شكل روايت پيدا نموده است (ر . ك : بحار الأنوار : ج 81 ص 274) .
 
[2] معانى الأخبار : ج 65 ص 1 .
 
[3] ر . ك : ج 2 ص 353 (تفسير كلمه «مولا») . نيز ، ر . ك : «الغدير و حديث العترة الطاهرة»، تُراثُنا ، ش 21.
 
 
نام كتاب : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده : محمد محمدي ري شهري   جلد : 1 صفحه : 560
 
در درون جامعه مى گذشت، آگاه بود و از طرح ها، توطئه ها و خيزهايى كه برخى براى دستيابى به قدرت در آينده برداشته بودند، اطّلاع داشت. از اين روى ، مى كوشيد تا در فرصت هاى باقى مانده ، بر آنچه ابلاغ كرده بود، تأكيد ورزد و آنچه را گفته بود، استوارتر كند. پيامبر خدا، در اين جهت، دست كم دو تلاش عظيم را رقم زد كه در پى، ياد مى كنيم .
 
 
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نويسنده : محمد محمدي ري شهري   جلد : 1 صفحه : 561
۵۰۷

ویرایش