۷۶۴
ویرایش
خط ۴۰۸: | خط ۴۰۸: | ||
ابن مردویه و ابن عساکر به سندى ضعیف از ابوسعید خدرى نقل کرده اند که گفت: هنگامى که رسول خدا در روز غدیرخم على را نصب کرد و ولایت او را اعلان نمود، جبرئیل بر او فرود آمد و این آیه را آورد:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} | ابن مردویه و ابن عساکر به سندى ضعیف از ابوسعید خدرى نقل کرده اند که گفت: هنگامى که رسول خدا در روز غدیرخم على را نصب کرد و ولایت او را اعلان نمود، جبرئیل بر او فرود آمد و این آیه را آورد:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} | ||
ابن مردویه و خطیب و ابن عساکر به سندى ضعیف از ابوهریره نقل کرده اند که چنین گفت: روز غدیرخم یعنى روز هیجدهم ذو الحجة پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ چنین گفت:{{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}، پس آنگاه خدا این آیه را فرستاد:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…}}.<ref> | ابن مردویه و خطیب و ابن عساکر به سندى ضعیف از ابوهریره نقل کرده اند که چنین گفت: روز غدیرخم یعنى روز هیجدهم ذو الحجة پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ چنین گفت:{{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}، پس آنگاه خدا این آیه را فرستاد:{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…}}.<ref>درّالمنثور؛ج۲،ص۲۵۹.</ref> | ||
البته ضعیف شمردن این دو حدیث از سوى سیوطى یا ضعیف شمردن سایر احادیث از سوى دیگران به این معنا نیست که اینان حدیث غدیر را ضعیف شمرده اند، بلکه مى گویند حدیث غدیر صحیح است، امام آیه اکمال دین پیش از آن روز نازل شده است، و در این ادّعا به سخن خلیفه، عمر، تمسک مى کنند که در صحاح آنان آمده است. پس به طورى که خواهیم دید مشکل آنان سخن عمر است که براى اثبات آن هر حدیث مغایر آن را ضعیف مى شمارند هر چند راویان آن مورد وثوق باشند. | البته ضعیف شمردن این دو حدیث از سوى سیوطى یا ضعیف شمردن سایر احادیث از سوى دیگران به این معنا نیست که اینان حدیث غدیر را ضعیف شمرده اند، بلکه مى گویند حدیث غدیر صحیح است، امام آیه اکمال دین پیش از آن روز نازل شده است، و در این ادّعا به سخن خلیفه، عمر، تمسک مى کنند که در صحاح آنان آمده است. پس به طورى که خواهیم دید مشکل آنان سخن عمر است که براى اثبات آن هر حدیث مغایر آن را ضعیف مى شمارند هر چند راویان آن مورد وثوق باشند. | ||
خط ۴۱۵: | خط ۴۱۵: | ||
قول خلیفه دوم، عمر، این است که آیه اکمال دین در حجةالوداع و در جمعه روز عرفه،نازل گردیده است. قول مشهور در نزد برادران اهل سنت نیز همین است. بخارى در«صحیح» چنین روایت کرده است: | قول خلیفه دوم، عمر، این است که آیه اکمال دین در حجةالوداع و در جمعه روز عرفه،نازل گردیده است. قول مشهور در نزد برادران اهل سنت نیز همین است. بخارى در«صحیح» چنین روایت کرده است: | ||
طارق بن شهاب از عمر بن خطاب ـ رضى الله عنه ـ حکایت مردى یهودى را نقل مى کند که گفت: اى امیرمؤمنان در کتاب شما آیه اى است که آن را همواره مى خوانید، اگر این آیه بر ما جماعت یهود فرستاده شده بود هر آینه آن روز را عید مى گرفتیم. خلیفه از او پرسید: کدام آیه است؟ پاسخ داد: | طارق بن شهاب از عمر بن خطاب ـ رضى الله عنه ـ حکایت مردى یهودى را نقل مى کند که گفت: اى امیرمؤمنان در کتاب شما آیه اى است که آن را همواره مى خوانید، اگر این آیه بر ما جماعت یهود فرستاده شده بود هر آینه آن روز را عید مى گرفتیم. خلیفه از او پرسید: کدام آیه است؟ پاسخ داد:الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا، عمر گفت: ما آن روز و مکانى که این آیه در آن بر پیامبرصلى الله علیه و سلم فرود آمد را مى شناسیم، آن روز، جمعه و در عرفه بود.<ref>صحیح بخاری؛ج۱،ص۱۶.مضمون این حدیث همچنین در همین منبع؛ج۵،ص۱۲۷وج۸،ص۱۳۷ آمده است.</ref> | ||
عموم منابع روایى برادران اهل سنت این روایت بخارى و مشابه آن را به طرق متعدد روایت کرده اند، و به این ترتیب بر ایشان ثابت گردیده که خلیفه، عمر، گفته است این آیه در روز غدیر نازل نشده است، و از این روز هر آنچه را که مخالف این ادعاست ردّ کرده اند. | عموم منابع روایى برادران اهل سنت این روایت بخارى و مشابه آن را به طرق متعدد روایت کرده اند، و به این ترتیب بر ایشان ثابت گردیده که خلیفه، عمر، گفته است این آیه در روز غدیر نازل نشده است، و از این روز هر آنچه را که مخالف این ادعاست ردّ کرده اند. | ||
====== نظر علمى درباره سبب نزول آیه اکمال دین ====== | ====== نظر علمى درباره سبب نزول آیه اکمال دین ====== | ||
نزول آیه«اکمال دین» یکى از حوادث حجةالوداع است. جاى ستایش خداست که مى توان براى کشف حقیقت در باب سبب نزول این آیه در احادیث مربوط به حجةالوداع جست و جو کرد، این وداع رسمى، در پى هشدار و اعلان پیشین خدا و تدارک گسترده | نزول آیه«اکمال دین» یکى از حوادث حجةالوداع است. جاى ستایش خداست که مى توان براى کشف حقیقت در باب سبب نزول این آیه در احادیث مربوط به حجةالوداع جست و جو کرد، این وداع رسمى، در پى هشدار و اعلان پیشین خدا و تدارک گسترده پیامبرصلی الله علیه وآله واقع شد. یک صد هزار یا یک صد و بیست هزار تن از مسلمانان بر این سفره تاریخى حاضر شدند، و شمار بسیارى از وقایع آن و رفتار و گفتار پیامبر را در آن واقعه را بیان کرده اند، و روایت کرده اند که حضرت در اثناى آن پنج بار یا بیشتر سخن راند؛ روز حرکتش از مدینه و مکانهایى که از آنها گذشته یا در آنها توقف کرده، زمان ورودش به مکه، زمان و چگونگى انجام مناسکش… بازگشت و وقایع آن را تا ورودش به مدینه، همه و همه را نقل کرده اند، و گفته اند که پس از آن حدود دو ماه یعنى باقى عمر شریفشان را در مدینه گذراندند. | ||
پژوهشگر شیعى در اینجا با مشکلى روبرو نمى شود چرا که با توجّه به روایات اهل بیت | پژوهشگر شیعى در اینجا با مشکلى روبرو نمى شود چرا که با توجّه به روایات اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله، روایات معارض به آنها را رها مى کند. عالم شیعى در این زمینه روایتهاى صحیحى در دست دارد که برخى روایتهاى اهل سنّت نیز آنها را تأبید مى کنند. | ||
اما محقق سنّى با مشکل مواجه است؛ زیرا سرگردان مى شود که با دو مجموعه روایات متعارض چگونه رفتار کند و کدام دسته را ترجیح دهد و کدام را رد کند. | اما محقق سنّى با مشکل مواجه است؛ زیرا سرگردان مى شود که با دو مجموعه روایات متعارض چگونه رفتار کند و کدام دسته را ترجیح دهد و کدام را رد کند. | ||
موضعى که بیشتر عالمان سنى همچون سیوطى در پیش گرفته اند این است که روایات حاکى از نزول آیه اکمال دین در روز عرفه به طرق بیشترى نقل گردیده و از جهت سند، | موضعى که بیشتر عالمان سنى همچون سیوطى در پیش گرفته اند این است که روایات حاکى از نزول آیه اکمال دین در روز عرفه به طرق بیشترى نقل گردیده و از جهت سند، صحیح تر است، پس باید به این روایات توجه کرد و روایتهاى مخالف آن را رد کرد. اما این، نظرِ علمى درستى نیست. دلایل ادعاى ما مواردى است که در ذیل مى آید و ترجیح رأىِ اهل بیت علیهم السلام را ایجاب مى کند: | ||
1ـ نخست اینکه تعارض در اینجا، تعارض میان دو حدیث نیست که یکى طرقى بیشتر و سندى صحیحتر داشته باشد ـ چنان که توهم کرده اند ـ بلکه این تعارض، تعارضى میان حدیثى از | 1ـ نخست اینکه تعارض در اینجا، تعارض میان دو حدیث نیست که یکى طرقى بیشتر و سندى صحیحتر داشته باشد ـ چنان که توهم کرده اند ـ بلکه این تعارض، تعارضى میان حدیثى از پیامبرصلی الله علیه وآله و قول خلیفه عمر است. احادیثى که اینان ضعیف شمرده اند، احادیثى است که اسنادشان به پیامبر مى رسد(احادیث نبوى)، در حالى که احادیث بخارى و دیگران نقل سخن عمر است و به پیامبرصلی الله علیه وآله اسناد داده نشده است! | ||
پس محقق سنّى نمى تواند در مورد سبب نزول قرآن به سخن عمر استدلال کند و با آن حدیث | پس محقق سنّى نمى تواند در مورد سبب نزول قرآن به سخن عمر استدلال کند و با آن حدیث پیامبرصلی الله علیه وآله را در این باب رد کند، بلکه باید در سند و متن آن حدیث نبوى تحقیق و تفحص کند و اگر آن را صحیح یافت، بر اوست که آن را برگیرد و سخن عمر را رها کند. | ||
2ـ اگر کوتاه بیاییم و بگوییم احادیث اهل بیت | 2ـ اگر کوتاه بیاییم و بگوییم احادیث اهل بیت علیهم السلام درباره سبب نزول آیه اکمال دین و احادیث سنّى، موافق چیزى بیش از رأى اهل بیت علیهم السلام در این باب نیست، و به این ترتیب تعارض میان اقوال اصحاب، درباره سبب نزول آیه است؛ یا به عبارت دیگر تعارض میان قول یک صحابى و قول برخى امامان علیهم السلام است، آن گاه مى گوییم: پیامبرصلی الله علیه وآله امتش راسفارش فرمود تا دین را ازاهل بیتش بگیرند،نه ازاصحابش این موضوع در حدیث ثقلین ـ که نزد همه حدیثى صحیح و متواتر است ـ آمده است. حدیث ثقلین سخن رسول خداصلی الله علیه وآله است که در«مسند احمد» آمده است: | ||
از ابوسعید نقل شده که گفت: رسول | از ابوسعید نقل شده که گفت: رسول خداصلى الله علیه و سلم فرمود: انى تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماءِ إلى الارض و عترتى اهل بیتى، وانهما لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض.<ref>مسند احمد ابن حنبل؛ج۳،ص۱۴ ونیزج۳،ص۱۷و۲۶و۵۹ونیزج۴،ص۳۶۶و۳۷۱.</ref> | ||
این حدیث را همچنین«سنن دارمى»<ref>سنن | این حدیث را همچنین«سنن دارمى»<ref>سنن دارمی؛ج۲،ص۴۳۱.</ref> و«صحیح مسلم»<ref>صحیح مسلم؛ج۷،ص۱۲۲.</ref>و«مستدرک»<ref>المستدرک علی الصحیحین؛ج۳،ص۱۰۹و۱۴۸.</ref> روایت کرده اند و آن را بر اساس معیار بخارى و مسلم و دیگران صحیح دانسته است. همچنین بیهقى در«سُنن» خود این حدیث را آورده<ref>سنن بیهقی؛ج۲،ص۱۴۸.</ref>و دیگران نیز به نقل آن پرداخته اند. | ||
حدیث ثقلین که در درجه عالى صحت قرار دارد، اگر بر این مطلب که منبع و مرجع دین پس از | حدیث ثقلین که در درجه عالى صحت قرار دارد، اگر بر این مطلب که منبع و مرجع دین پس از پیامبرصلی الله علیه وآله منحصر در اهل بیت او علیهم السلام ا ست دلالت نکنند، دست کم بر ترجیح قول آنان در هنگام تعارض با دیگران دلالت دارد. | ||
3ـ وانگهى روایتى که از عمر نقل شده خود دچار تعارض است. برخى از او روایت کرده اند که روز عرفه در حجةالوداع، روز پنج شنبه بوده است و نه جمعه. نسایى در«سنن» خود مى گوید: | 3ـ وانگهى روایتى که از عمر نقل شده خود دچار تعارض است. برخى از او روایت کرده اند که روز عرفه در حجةالوداع، روز پنج شنبه بوده است و نه جمعه. نسایى در«سنن» خود مى گوید: | ||
اسحاق بن ابراهیم به ما خبر داد که عبدالله بن ادریس به نقل از پدرش و او از قیس بن مسلم و وى از طارق بن شهاب نقل کرده است که گفت: شخصى یهودى به عمر گفت: اگر این آیه، یعنى آیه | اسحاق بن ابراهیم به ما خبر داد که عبدالله بن ادریس به نقل از پدرش و او از قیس بن مسلم و وى از طارق بن شهاب نقل کرده است که گفت: شخصى یهودى به عمر گفت: اگر این آیه، یعنى آیه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ... بر ما فرود آمده بود آن را عید مى گرفتیم. عمر گفت: من روز و شب نزول این آیه را مى دانم، شب جمعه بود و ما با رسول خدا صلى الله علیه و سلم در عرفات بودیم.<ref>سنن نسایی؛ج۵،ص۲۵۱.</ref> | ||
شگفت این که نسایى خود از عمر روایت مى کند که این آیه در عرفات و در روز جمعه نازل شد!<ref> | شگفت این که نسایى خود از عمر روایت مى کند که این آیه در عرفات و در روز جمعه نازل شد!<ref>همان؛ج۸،ص۱۱۴.</ref> | ||
4ـ بخارى گفته است سفیان ثورى، که از پیشوایان حدیث و کلام در نزد آنان است، با این قول که نزول آیه روز عرفه و در روز جمعه بوده موافق نیست. عبارت بخارى این است:«قال سفیان و أشک کان یوم الجمعه ام لا…».<ref>صحیح | 4ـ بخارى گفته است سفیان ثورى، که از پیشوایان حدیث و کلام در نزد آنان است، با این قول که نزول آیه روز عرفه و در روز جمعه بوده موافق نیست. عبارت بخارى این است:«قال سفیان و أشک کان یوم الجمعه ام لا…».<ref>صحیح بخاری؛ج۵،ص۱۲۷.</ref> | ||
روایات فراوانى وجود دارد که تردید سفیان را تأیید مى کند، بلکه ـ چنانکه خواهد آمد ـ چنین مى نماید که سفیان با خلیفه و گروهى که او گماشته بود تا همه روایات مربوط به حوادث حجةالوداع و بلکه حوادث تاریخ را بر اساس این که روز عرفه روز جمعه بوده است تنظیم کنند، مدارا مى کرد. | روایات فراوانى وجود دارد که تردید سفیان را تأیید مى کند، بلکه ـ چنانکه خواهد آمد ـ چنین مى نماید که سفیان با خلیفه و گروهى که او گماشته بود تا همه روایات مربوط به حوادث حجةالوداع و بلکه حوادث تاریخ را بر اساس این که روز عرفه روز جمعه بوده است تنظیم کنند، مدارا مى کرد. | ||
خط ۴۵۶: | خط ۴۵۶: | ||
معناى پاسخ خلیفه بنابر این روایت این است که: سزاوار است روز نزول آیه اکمال دین، عید باشد، اما این آیه دو روز پیش از عید(عید اضحى) نازل شد، پس ما دیگر آن را عید نگرفتیم! و این کلامى متعارض است. | معناى پاسخ خلیفه بنابر این روایت این است که: سزاوار است روز نزول آیه اکمال دین، عید باشد، اما این آیه دو روز پیش از عید(عید اضحى) نازل شد، پس ما دیگر آن را عید نگرفتیم! و این کلامى متعارض است. | ||
6ـ رأیى که از عمر نقل شده با آنچه به روایت صحیح از او نقل شده است تعارض دارد و نمى توان آن را پذیرفت و بنابراین تنها باید قول مقابل آن را گرفت. روشنترین نمود این تعارض در این است که: یهودى یى که در روایت با خلیفه سخن مى گوید از آیه اکمال دین این گونه فهمیده که خداى تعالى دین اسلام را به طور کامل فرستاده است و در روز نزول این آیه کار نزول پایان پذیرفته است، و خلیفه نیز فهم و تفسیر او را پذیرفته است، پس بیقین نزول این آیه باید پس از آمدن همه فرایض و از جمله آنها فریضه کلاله و احکام ارث و مانند آن باشد، همان گونه که روایات اهل بیت | 6ـ رأیى که از عمر نقل شده با آنچه به روایت صحیح از او نقل شده است تعارض دارد و نمى توان آن را پذیرفت و بنابراین تنها باید قول مقابل آن را گرفت. روشنترین نمود این تعارض در این است که: یهودى یى که در روایت با خلیفه سخن مى گوید از آیه اکمال دین این گونه فهمیده که خداى تعالى دین اسلام را به طور کامل فرستاده است و در روز نزول این آیه کار نزول پایان پذیرفته است، و خلیفه نیز فهم و تفسیر او را پذیرفته است، پس بیقین نزول این آیه باید پس از آمدن همه فرایض و از جمله آنها فریضه کلاله و احکام ارث و مانند آن باشد، همان گونه که روایات اهل بیت علیهم السلام دلالت دارد، و نیز همان طور که سدى گفته است. در حالى که عمر ـ چنانکه گذشت ـ گفته است آیه اکمال دین پیش از آن احکام نازل شده است. | ||
7ـ روایت بخارى و غیر او حاکى از آن است که عمر اعتراف نموده که«الیوم» در آیه اکمال روز معینى است که همان روز نزول آیه باشد، نه روزى نامعیّن و نه یکى از روزهاى پیش از نزول آیه؛ مثلاً یک سال پیش از آن، مانند روز فتح مکه یا یکى از روزهاى آینده مثلاً پس از چند ماه. بنابراین این روایت عمر مستلزم ردّ همه روایاتى است که کلمه«الیوم» را بین چند معنا مردّد مى سازند یا آن را بر روز فتح مکه منطبق مى کنند. همچنین مستلزم آن است که منظور از«الیوم»، پس از تکمیل نزول فرایض و احکام بوده باشد و آیه کلاله یا آیه ربا پس از آن نازل نشده باشد. | 7ـ روایت بخارى و غیر او حاکى از آن است که عمر اعتراف نموده که«الیوم» در آیه اکمال روز معینى است که همان روز نزول آیه باشد، نه روزى نامعیّن و نه یکى از روزهاى پیش از نزول آیه؛ مثلاً یک سال پیش از آن، مانند روز فتح مکه یا یکى از روزهاى آینده مثلاً پس از چند ماه. بنابراین این روایت عمر مستلزم ردّ همه روایاتى است که کلمه«الیوم» را بین چند معنا مردّد مى سازند یا آن را بر روز فتح مکه منطبق مى کنند. همچنین مستلزم آن است که منظور از«الیوم»، پس از تکمیل نزول فرایض و احکام بوده باشد و آیه کلاله یا آیه ربا پس از آن نازل نشده باشد. | ||
خط ۴۶۲: | خط ۴۶۲: | ||
8ـ پاسخ خلیفه به شخص یهودى نه براى یهودى و نه براى مسلمان قانع کننده نیست! | 8ـ پاسخ خلیفه به شخص یهودى نه براى یهودى و نه براى مسلمان قانع کننده نیست! | ||
اگر مقصود خلیفه عذرآورى باشد، به این ترتیب که چون نزول این آیه با روز عید مصادف شده ما آن را عید نگرفتیم، در این صورت یهودى مى تواند پاسخ دهد که : چرا پروردگار شما این عید را بر شما خراب کرده و آیه را در این روز نازل کرده است؟ و اگر مرادش ادغام عید«اکمال دین» با عید عرفه است به طورى که این نیز جزئى از آن باشد، پس یهودى و وارثانش در عصر ما حق دارند بگویند: بسیار خوب، پس شما عید اکمال دین و عید عرفه را مشترک قرار داده اید، اما سهم اکمال دین از آن عید کجاست که توده هاى شما هرگز آن را نمى شناسند و اثرى از آن جز در نزد شیعه نیست؟ | اگر مقصود خلیفه عذرآورى باشد، به این ترتیب که چون نزول این آیه با روز عید مصادف شده ما آن را عید نگرفتیم، در این صورت یهودى مى تواند پاسخ دهد که: چرا پروردگار شما این عید را بر شما خراب کرده و آیه را در این روز نازل کرده است؟ و اگر مرادش ادغام عید«اکمال دین» با عید عرفه است به طورى که این نیز جزئى از آن باشد، پس یهودى و وارثانش در عصر ما حق دارند بگویند: بسیار خوب، پس شما عید اکمال دین و عید عرفه را مشترک قرار داده اید، اما سهم اکمال دین از آن عید کجاست که توده هاى شما هرگز آن را نمى شناسند و اثرى از آن جز در نزد شیعه نیست؟ | ||
و اگر منظور این باشد که این روز شریف و عید بزرگ با روز جمعه و روز عرفه مصادف گردید و در آن دو ادغام شد یا آن دو این روز را در خود گرفتند و کارش پایان یافت! پس چگونه خداى تعالى این عید را بر آن دو عید نازل کرد؟ آیا خدا از روى عمد این عید را در آن دو ادغام کرد؟ یا آنکه خداى سبحان ـ نعوذ بالله ـ از روى نسیان این عید را در عید دیگرى نازل کرد و بعد مسلمانان با ادغام و اندماج کار را درست کردند؟! وانگهى چه کسى این ادغام را ترتیب داده است و چه کسى این حق را دارد که عیدى الهى را در عیدى دیگر ادغام کند یا عیدى ربانى را در عیدى دیگر فرو نهد؟. | و اگر منظور این باشد که این روز شریف و عید بزرگ با روز جمعه و روز عرفه مصادف گردید و در آن دو ادغام شد یا آن دو این روز را در خود گرفتند و کارش پایان یافت! پس چگونه خداى تعالى این عید را بر آن دو عید نازل کرد؟ آیا خدا از روى عمد این عید را در آن دو ادغام کرد؟ یا آنکه خداى سبحان ـ نعوذ بالله ـ از روى نسیان این عید را در عید دیگرى نازل کرد و بعد مسلمانان با ادغام و اندماج کار را درست کردند؟! وانگهى چه کسى این ادغام را ترتیب داده است و چه کسى این حق را دارد که عیدى الهى را در عیدى دیگر ادغام کند یا عیدى ربانى را در عیدى دیگر فرو نهد؟. | ||
امّت اسلامى را چه مى شود که از قضیه تصادم اعیاد ربانى در عرفات خبر ندارد تا آنکه آن یهودى در عصر خلافت عمر آنان را آگاه مى سازد، و خلیفه ضمن موافقت با گفتار آن یهودى خبر تصادم اعیاد الهى را به او و به مسلمانان مى دهد و اظهار مى دارد که حکم شرعى در این تصادم، ادغام این عید ـ به مصلحت عید پیشین ـ است؟ همانند قانون تصادم | امّت اسلامى را چه مى شود که از قضیه تصادم اعیاد ربانى در عرفات خبر ندارد تا آنکه آن یهودى در عصر خلافت عمر آنان را آگاه مى سازد، و خلیفه ضمن موافقت با گفتار آن یهودى خبر تصادم اعیاد الهى را به او و به مسلمانان مى دهد و اظهار مى دارد که حکم شرعى در این تصادم، ادغام این عید ـ به مصلحت عید پیشین ـ است؟ همانند قانون تصادم اتومبیل ها یا قانون تصادم اعیاد ملى و دینى. | ||
9ـ دلیل شیعه در این که روز غدیر را عید قرار داده این است که اهل | 9ـ دلیل شیعه در این که روز غدیر را عید قرار داده این است که اهل بیتعلیهم السلام و شیعیانشان از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت کرده اند که روز نزول آیه اکمال دین یعنى روز غدیر، عید شرعى است و اینکه جبرئیل پیامبرصلی الله علیه وآله را خبر داد که انبیاء امتشان را امر مى کردند تا روز نصب وصى آنان را عید بگیرند. | ||
بنابراین خلیفه به چه دلیل سخن آن یهودى را تأیید کرده و نظرش را در این باره که آن روز باید عید شرعى مسلمانان باشد پذیرفته است، آنگاه عذر آورده که تصادم نزول آن آیه با دو عید موجب گردیده که مسلمانان نزول آیه را عید نگیرند. | بنابراین خلیفه به چه دلیل سخن آن یهودى را تأیید کرده و نظرش را در این باره که آن روز باید عید شرعى مسلمانان باشد پذیرفته است، آنگاه عذر آورده که تصادم نزول آن آیه با دو عید موجب گردیده که مسلمانان نزول آیه را عید نگیرند. | ||
اگر خلیفه از پیش خود حکم کرده که سزاوار است روز نزول آیه عید باشد، این تشریع و حرام است. چون اعیاد اسلامى توقیفى هستند، و اگر از | اگر خلیفه از پیش خود حکم کرده که سزاوار است روز نزول آیه عید باشد، این تشریع و حرام است. چون اعیاد اسلامى توقیفى هستند، و اگر از پیامبرصلی الله علیه وآله(ص)شنیده است، پس چرا نه او ونه غیر او، هیچ کس از مسلمانان، آن را یادآور نشده است؟. | ||
در هر صورت مشکلى که آن یهودى مطرح کرده همچنان رویاروى خلیفه و پیروانش نمایان است، چه از پیامبر(ص) شنیده باشد که روز نزول آن آیه، عید است و چه از پیش خود گفته باشد. به هر حال اعتراف کرده است که آن روز، روزى بزرگ و مهم براى مسلمانان است، زیرا روزى سرنوشت ساز و تاریخى است، روزى که خدا اسلام را کامل گردانید و نعمتش را بر امت تمام کرد و روزى که اسلام کامل شده به وسیله این نعمت تامّه را به عنوان دین آنان پسندید و به آن خشنود گردید تا بر آن مشى کنند و مردمان دیگر را به سوى آن بخوانند. | در هر صورت مشکلى که آن یهودى مطرح کرده همچنان رویاروى خلیفه و پیروانش نمایان است، چه از پیامبر(ص) شنیده باشد که روز نزول آن آیه، عید است و چه از پیش خود گفته باشد. به هر حال اعتراف کرده است که آن روز، روزى بزرگ و مهم براى مسلمانان است، زیرا روزى سرنوشت ساز و تاریخى است، روزى که خدا اسلام را کامل گردانید و نعمتش را بر امت تمام کرد و روزى که اسلام کامل شده به وسیله این نعمت تامّه را به عنوان دین آنان پسندید و به آن خشنود گردید تا بر آن مشى کنند و مردمان دیگر را به سوى آن بخوانند. |
ویرایش