پرش به محتوا

شبهه اعراض صحابه از غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۴۵: خط ۴۴۵:
'''۹. مخالفت با فرمان آوردن كتاب و قلم براى نوشتن وصيت‏نامه رسمى، و نسبت آشفته‏ گويى و هذيان به پيامبرصلى الله عليه وآله، و بر پا كردن آشوب و فتنه در خانه حضرت!'''
'''۹. مخالفت با فرمان آوردن كتاب و قلم براى نوشتن وصيت‏نامه رسمى، و نسبت آشفته‏ گويى و هذيان به پيامبرصلى الله عليه وآله، و بر پا كردن آشوب و فتنه در خانه حضرت!'''


آيا اين جملات از چه كسى يا كسانى است: »ان الرجل ليهجر« يا »قد غلب عليه الوجع« يا »هجر رسول‏اللَّه« يا »ما له أهجر« ؟!
آيا اين جملات از چه كسى يا كسانى است:ِانَّ الرَّجُلَ لَيَهجُرُ يا قَد غُلِبَ عَلَيهِ الوَجَعُ  يا هَجَرَ رَسُولُ ‏اللَّه  يا مَا لَهُ أَهجَرَ؟!


گويا اين گوينده يا گويندگان در آن زمان، حضرت را به رسالت الهى قبول نداشتند! شايد آيات آغازين سوره مباركه نجم را از ياد برده بودند كه او هيچ سخنى بر زبان نمى‏آورد، مگر آن كه وحيانى است: »و ما ينطق عن الهوى . ان هو الا وحى يوحى« .××× 1 نجم /  4 3. ×××
گويا اين گوينده يا گويندگان در آن زمان، حضرت را به رسالت الهى قبول نداشتند! شايد آيات آغازين سوره مباركه نجم را از ياد برده بودند كه او هيچ سخنى بر زبان نمى‏ آورد، مگر آن كه وحيانى است:وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿۳﴾إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴿۴﴾<ref>نجم/۳و۴.</ref>


آيا براى رسيدن به هوس‏هاى خويش آيات بيانگر وجوب اطاعت از رسول‏ صلى الله عليه وآله را زير پا نهادند، يا از اساس آنها را باور نداشتند:يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ ﴿۳۳﴾؟<ref>محمدصلى الله عليه وآله /۳۳. </ref> در اين زمينه هفده آيه در قرآن حكيم با فرمان أَطِيعُوا<ref>سوره های:آل عمران/۳۲و۱۳۲.نساء/۵۹.مائده/۹۲.انفال/۱و۲۰و۴۶.طه/۹۰.نور/۵۴و۵۶.محمد/۳۳.مجادله/۱۳.تغابن/۱۲و۱۶.(در بعضی آیات دو مرتبه این لفظ تکرار شده است.)</ref> و دو مورد با دستور : اسْتَجِيبُوا <ref>سورهای: انفال/۲۴ و شورى/۴۷.</ref>،» و يک مورد در سوره حشر با فَخُذُوهُ<ref>حشر/۷.</ref> آمده است!


آيا براى رسيدن به هوس‏هاى خويش آيات بيانگر وجوب اطاعت از رسول‏صلى الله عليه وآله را زير پا نهادند، يا از اساس آنها را باور نداشتند: »يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالكم«××× 2 محمدصلى الله عليه وآله /  33. ××× ؟ در اين زمينه 17 آيه در قرآن حكيم با فرمان »اطيعوا« و دو مورد: سوره انفال آيه 24 و شورى آيه 47، با دستور »استجيبوا« و يك مورد در سوره حشر با »فخذوه« آمده است!
آيا آنكه شعار حَسبُنَا كِتَابَ اللَّه سر داد، آيات پيش گفته را نخوانده بود، يا به قرآن ديگرى معتقد بود كه اجتهاد در برابر نصّ نبى را روا مى‏ شمرد؟


آرى، اگر آن اجتهاد يا درست‏تر بگويم آن خودرأيى گستاخانه نبود، ابن ‏تيميه و ابن‏ حجر به خود اجازه نمى ‏دادند كه در تطهير باغيان و ياغيان بر رسول ‏صلى الله عليه وآله و خليفه بر حق او كاغذ سياه كنند، و شورشيان بر خليفه زمينى و آسمانى و قاتلان صحابى راستين و فرزند دو شهيد راه اسلام جناب عمار را مجتهدانى خطا رفته بخوانند! كه بر اين فتنه‏ گرى و جنايت و خونريزى هيچ مؤاخذه‏اى نمى‏ شوند، بلكه يک پاداش نيز دريافت مى كنند!!!<ref>منهاج السنه: ج ۳ ،ص ۱۳۶-۱۳۴. تطهير الجنان: ص ۳۲. الصواعق المحرقه: ص ۱۶۱- ۱۵۴. وى در توجيه روايت نبوى در بزرگداشت شيعيان على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام كه در تفسير آيه هفتم سوره بينه فرمود، اهل‏ سنت را شيعيان و خوارج را دشمنان او مى‏ خواند!</ref>


آيا آنكه شعار »حسبنا كتاب اللَّه« سر داد، آيات پيش گفته را نخوانده بود، يا به قرآن ديگرى معتقد بود كه اجتهاد در برابر نصّ نبى را روا مى‏شمرد؟
كوس رسوايى نسبت دهندگان هذيان به ساحت قدس نبوى به گوش نووى و ابن‏ حجر عسقلانى و ابن ‏اثير و ابن ابى ‏الحديد نيز رسيد و آنان در صدد آبرودارى بر آمدند. به توجيه‏ نامه نووى دقت كنيد: و اما كلام عمر؛ فقد اتّفق العلماء المتكلمون فى شرح الحديث على انه من دلائل فقه عمر و فضائله و دقيق نظره، لأنه خشى ان يكتب‏ صلى الله عليه وآله اموراً ربما عجزوا عنها و استحقّوا العقوبة عليها، لأنها منصوصة لا مجال للاجتهاد فيها، فقال عمر: حسبنا كتاب اللَّه.<ref>فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۱ ،ص ۲۷۸. عسقلانى نيز مشابه اين را در شرح صحيح مسلم آورده است: ج ۱۱،ص ۹۹،ح ۱۱۴. </ref>


بسيار شگفت انگيز و دردآور است كه پيامبر اعظم ‏صلى الله عليه وآله براى پيشگيرى از فتنه و گم‏گشته گى امت و يارانش مى‏ خواهد سندى مكتوب به يادگار بگذارد، و با آنكه به استناد وحى سخن مى‏ گويد، گويا فقاهتش به آن اندازه نيست كه بفهمد شايد اين نص نبوى مايه اختلاف و دردسر گردد، ولى دقت نظر و فقاهت عمر از آن حضرت بيشتر است!


آرى، اگر آن اجتهاد يا درست‏تر بگويم آن خودرأيى گستاخانه نبود، ابن‏تيميه و ابن‏حجر به خود اجازه نمى‏دادند كه در تطهير باغيان و ياغيان بر رسول‏صلى الله عليه وآله و خليفه بر حق او كاغذ سياه كنند، و شورشيان بر خليفه زمينى و آسمانى و قاتلان صحابى راستين و فرزند دو شهيد راه اسلام جناب عمار را مجتهدانى خطا رفته بخوانند! كه بر اين فتنه‏گرى و جنايت و خونريزى هيچ مؤاخذه‏اى نمى‏شوند، بلكه يك پاداش نيز دريافت مى كنند!!××× 3 منهاج السنه: ج 3 ص 136  - 134. تطهير الجنان: ص 32. الصواعق المحرقه: ص 161  - 154. وى در توجيه روايت نبوى در بزرگداشت شيعيان على بن ابى‏طالب‏عليه السلام كه در تفسير آيه هفتم سوره بينه فرمود، اهل‏سنت را شيعيان و خوارج را دشمنان او مى‏خواند! ×××
آفرين بر نووى و بر اين خداشناسى و پيامبرشناسى اش! آيا مردم دينشان را از اين ايادى شيطان بايد ياد بگيرند؟! آيا ايستادگى در برابر فرمان پيام ‏آور الهى فضيلت است؟!


اين سخن نووى بر آمده از توجيه ابن‏ اثير و قارى است. على بن سلطان محمد قارى نخست اين سخن ابن‏ اثير را مى‏ آورد كه همزه در اَهَجَر براى استفهام است نه بيانگر باب افعال! و اگر اخبارى باشد، فحش و هذيان است و به عمر چنين گمانى نمى رود!


كوس رسوايى نسبت دهندگان هذيان به ساحت قدس نبوى به گوش نووى و ابن‏حجر عسقلانى و ابن‏اثير و ابن ابى‏الحديد نيز رسيد و آنان در صدد آبرودارى بر آمدند. به توجيه‏نامه نووى دقت كنيد: و اما كلام عمر، فقد اتّفق العلماء المتكلمون فى شرح الحديث على انه من دلائل فقه عمر و فضائله و دقيق نظره، لأنه خشى ان يكتب‏صلى الله عليه وآله اموراً ربما عجزوا عنها و استحقّوا العقوبة عليها، لأنها منصوصة لا مجال للاجتهاد فيها، فقال عمر: حسبنا كتاب اللَّه.××× 1 فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج 1 ص 278. عسقلانى نيز مشابه اين را در شرح صحيح مسلم آورده است: ج 11 ص 99 ح 114. ×××
سپس از قول خطابى اين گونه نقل مى‏ كند: نمى شود سخن عمر را چنين معنى كنيم كه او خيال نسبت غلط گويى يا گمان آن را به پيامبرصلى الله عليه وآله داشت، ولى چون حال ناخوشايند حضرت را در آستانه رحلتش تماشا كرد، از آن ترسيد كه مانند بيمارانى كه درد و رنج بر ايشان چيره شده، سخنانى ناخواسته بر زبان بياورد و سوژه ‏اى براى منافقان قرار گيرد! پيش از اين هم گاه چنين بود كه ياران رسول ‏خداصلى الله عليه وآله را از نظرش بر مى‏ گرداندند، قبل از آنكه تصميم جدّى بگيرد، مانند داستان قرار داد حديبيه ....<ref>مرقاة المفاتيح فى شرح مشكاة المصابيح: ج ۵ ،ص ۴۹۹-۴۹۸.</ref>


 
آرى، حديث ‏سازان براى آبرودارى خليفه‏اشان به اين توجيهات بى‏اساس دست زدند و آبروى خود و خليفه را به حراج گذاشتند، و براى درست نمايى توجيه خود جمله: استفهموه: از او بپرسيد، را به سخن نبوى افزودند! و مرد آسمانى را -  كه نه تنها چشم منافق بين، بلكه گوش منافق‏شناس نيز دارد: »ولو نشاء لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنّهم فى لحن القول و اللَّه يعلم اعمالكم«××× 1 محمدصلى الله عليه وآله /  30. ××× - به گفتن سخنانى متهم كردند كه مبادا سوژه منافقان عليه مسلمانان راستين باشد!
بسيار شگفت‏انگيز و دردآور است كه پيامبر اعظم‏صلى الله عليه وآله براى پيشگيرى از فتنه و گم‏گشتگى امت و يارانش مى‏خواهد سندى مكتوب به يادگار بگذارد، و با آنكه به استناد وحى سخن مى‏گويد، گويا فقاهتش به آن اندازه نيست كه بفهمد شايد اين نص نبوى مايه اختلاف و دردسر گردد، ولى دقت نظر و فقاهت عمر از آن حضرت بيشتر است!
 
 
آفرين بر نووى و بر اين خداشناسى و پيامبرشناسى اش! آيا مردم دينشان را از اين ايادى شيطان بايد ياد بگيرند؟! آيا ايستادگى در برابر فرمان پيام‏آور الهى فضيلت است؟!
 
 
اين سخن نووى بر آمده از توجيه ابن‏اثير و قارى است. على بن سلطان محمد قارى نخست اين سخن ابن‏اثير را مى‏آورد كه همزه در »اَهَجَر« براى استفهام است نه بيانگر باب افعال! و اگر اخبارى باشد، فحش و هذيان است و به عمر چنين گمانى نمى رود!
 
 
سپس از قول خطابى اين گونه نقل مى‏كند: نمى شود سخن عمر را چنين معنى كنيم كه او خيال نسبت غلطگويى يا گمان آن را به پيامبرصلى الله عليه وآله داشت، ولى چون حال ناخوشايند حضرت را در آستانه رحلتش تماشا كرد، از آن ترسيد كه مانند بيمارانى كه درد و رنج بر ايشان چيره شده، سخنانى ناخواسته بر زبان بياورد و سوژه‏اى براى منافقان قرار گيرد! پيش از اين هم گاه چنين بود كه ياران رسول‏خداصلى الله عليه وآله را از نظرش بر مى‏گرداندند، قبل از آنكه تصميم جدّى بگيرد، مانند داستان قرار داد حديبيه ... .××× 2 مرقاة المفاتيح فى شرح مشكاة المصابيح: ج 5 ص 499 498. ×××
 
آرى، حديث‏سازان براى آبرودارى خليفه‏اشان به اين توجيهات بى‏اساس دست زدند و آبروى خود و خليفه را به حراج گذاشتند، و براى درست نمايى توجيه خود جمله: استفهموه: از او بپرسيد، را به سخن نبوى افزودند! و مرد آسمانى را -  كه نه تنها چشم منافق بين، بلكه گوش منافق‏شناس نيز دارد: »ولو نشاء لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنّهم فى لحن القول و اللَّه يعلم اعمالكم«××× 1 محمدصلى الله عليه وآله /  30. ××× - به گفتن سخنانى متهم كردند كه مبادا سوژه منافقان عليه مسلمانان راستين باشد!




۸۴۹

ویرایش