۷۶۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۴۵: | خط ۴۴۵: | ||
'''۹. مخالفت با فرمان آوردن كتاب و قلم براى نوشتن وصيتنامه رسمى، و نسبت آشفته گويى و هذيان به پيامبرصلى الله عليه وآله، و بر پا كردن آشوب و فتنه در خانه حضرت!''' | '''۹. مخالفت با فرمان آوردن كتاب و قلم براى نوشتن وصيتنامه رسمى، و نسبت آشفته گويى و هذيان به پيامبرصلى الله عليه وآله، و بر پا كردن آشوب و فتنه در خانه حضرت!''' | ||
آيا اين جملات از چه كسى يا كسانى است:ِانَّ الرَّجُلَ لَيَهجُرُ يا قَد غُلِبَ عَلَيهِ الوَجَعُ يا هَجَرَ رَسُولُ اللَّه يا مَا لَهُ | آيا اين جملات از چه كسى يا كسانى است:ِانَّ الرَّجُلَ لَيَهجُرُ يا قَد غُلِبَ عَلَيهِ الوَجَعُ يا هَجَرَ رَسُولُ اللَّه يا مَا لَهُ أَهجَر؟! | ||
گويا اين گوينده يا گويندگان در آن زمان، حضرت را به رسالت الهى قبول نداشتند! شايد آيات آغازين سوره مباركه نجم را از ياد برده بودند كه او هيچ سخنى بر زبان نمى آورد، مگر آن كه وحيانى است:وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿۳﴾إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴿۴﴾<ref>نجم/۳و۴.</ref> | گويا اين گوينده يا گويندگان در آن زمان، حضرت را به رسالت الهى قبول نداشتند! شايد آيات آغازين سوره مباركه نجم را از ياد برده بودند كه او هيچ سخنى بر زبان نمى آورد، مگر آن كه وحيانى است:وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿۳﴾إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴿۴﴾<ref>نجم/۳و۴.</ref> | ||
آيا براى رسيدن به هوسهاى خويش آيات بيانگر وجوب اطاعت از رسول صلى الله عليه وآله را زير پا نهادند، يا از اساس آنها را باور نداشتند:يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ ﴿۳۳﴾؟<ref>محمدصلى الله عليه وآله /۳۳. </ref> در اين زمينه هفده آيه در قرآن حكيم با فرمان أَطِيعُوا<ref>سوره های:آل عمران/۳۲و۱۳۲.نساء/۵۹.مائده/۹۲.انفال/۱و۲۰و۴۶.طه/۹۰.نور/۵۴و۵۶. | آيا براى رسيدن به هوسهاى خويش آيات بيانگر وجوب اطاعت از رسول صلى الله عليه وآله را زير پا نهادند، يا از اساس آنها را باور نداشتند:يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ ﴿۳۳﴾؟<ref>محمدصلى الله عليه وآله /۳۳. </ref> در اين زمينه هفده آيه در قرآن حكيم با فرمان أَطِيعُوا<ref>سوره های:آل عمران/۳۲و۱۳۲.نساء/۵۹.مائده/۹۲.انفال/۱و۲۰و۴۶.طه/۹۰.نور/۵۴و۵۶.محمدصلی الله علیه وآله/۳۳.مجادله/۱۳.تغابن/۱۲و۱۶.(در بعضی آیات دو مرتبه این لفظ تکرار شده است.)</ref> و دو مورد با دستور: اسْتَجِيبُوا <ref>سورهای: انفال/۲۴ و شورى/۴۷.</ref>،» و يک مورد در سوره حشر با فَخُذُوهُ<ref>حشر/۷.</ref> آمده است! | ||
آيا آنكه شعار حَسبُنَا كِتَابَ اللَّه سر داد، آيات پيش گفته را نخوانده بود، يا به قرآن ديگرى معتقد بود كه اجتهاد در برابر نصّ نبى را روا مى شمرد؟ | آيا آنكه شعار حَسبُنَا كِتَابَ اللَّه سر داد، آيات پيش گفته را نخوانده بود، يا به قرآن ديگرى معتقد بود كه اجتهاد در برابر نصّ نبى را روا مى شمرد؟ | ||
خط ۴۵۵: | خط ۴۵۵: | ||
آرى، اگر آن اجتهاد يا درستتر بگويم آن خودرأيى گستاخانه نبود، ابن تيميه و ابن حجر به خود اجازه نمى دادند كه در تطهير باغيان و ياغيان بر رسول صلى الله عليه وآله و خليفه بر حق او كاغذ سياه كنند، و شورشيان بر خليفه زمينى و آسمانى و قاتلان صحابى راستين و فرزند دو شهيد راه اسلام جناب عمار را مجتهدانى خطا رفته بخوانند! كه بر اين فتنه گرى و جنايت و خونريزى هيچ مؤاخذهاى نمى شوند، بلكه يک پاداش نيز دريافت مى كنند!!!<ref>منهاج السنه: ج ۳ ،ص ۱۳۶-۱۳۴. تطهير الجنان: ص ۳۲. الصواعق المحرقه: ص ۱۶۱- ۱۵۴. وى در توجيه روايت نبوى در بزرگداشت شيعيان على بن ابى طالب عليه السلام كه در تفسير آيه هفتم سوره بينه فرمود، اهل سنت را شيعيان و خوارج را دشمنان او مى خواند!</ref> | آرى، اگر آن اجتهاد يا درستتر بگويم آن خودرأيى گستاخانه نبود، ابن تيميه و ابن حجر به خود اجازه نمى دادند كه در تطهير باغيان و ياغيان بر رسول صلى الله عليه وآله و خليفه بر حق او كاغذ سياه كنند، و شورشيان بر خليفه زمينى و آسمانى و قاتلان صحابى راستين و فرزند دو شهيد راه اسلام جناب عمار را مجتهدانى خطا رفته بخوانند! كه بر اين فتنه گرى و جنايت و خونريزى هيچ مؤاخذهاى نمى شوند، بلكه يک پاداش نيز دريافت مى كنند!!!<ref>منهاج السنه: ج ۳ ،ص ۱۳۶-۱۳۴. تطهير الجنان: ص ۳۲. الصواعق المحرقه: ص ۱۶۱- ۱۵۴. وى در توجيه روايت نبوى در بزرگداشت شيعيان على بن ابى طالب عليه السلام كه در تفسير آيه هفتم سوره بينه فرمود، اهل سنت را شيعيان و خوارج را دشمنان او مى خواند!</ref> | ||
كوس رسوايى نسبت دهندگان هذيان به ساحت قدس نبوى به گوش نووى و ابن حجر عسقلانى و ابن اثير و ابن ابى الحديد نيز رسيد و آنان در صدد آبرودارى بر آمدند. به توجيه نامه نووى دقت كنيد: | كوس رسوايى نسبت دهندگان هذيان به ساحت قدس نبوى به گوش نووى و ابن حجر عسقلانى و ابن اثير و ابن ابى الحديد نيز رسيد و آنان در صدد آبرودارى بر آمدند. به توجيه نامه نووى دقت كنيد: وَ اَمَا كَلَام عُمَر؛ فَقَد اتَّفَق العُلَمَاء المُتكَلِّمُونَ فِى شَرحِ الحَدِيثِ عَلَى اَنَّه مِن دَلَائِلِ فِقهِ عُمَر وَ فَضَائِلِه وَ دَقيقِ نَظَره، لِأَنَّه خَشِىَ اَن يَكتُبَ صَلَّى اللهُ عَليهِ وَآلِه اُمُوراً رُبَّمَا عَجَزُوا عَنهَا وَ استَحَقُّوا العُقُوبَة عَليهَا، لِأنَّها مَنصُوصَة لَا مَجَالَ لِلاجتِهَاد فِيهَا، فَقَالَ عُمَرُ: حَسبُنَا كِتَابَ اللَّهِ.<ref>فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۱ ،ص ۲۷۸. عسقلانى نيز مشابه اين را در شرح صحيح مسلم آورده است: ج ۱۱،ص ۹۹،ح ۱۱۴. </ref> | ||
بسيار شگفت انگيز و دردآور است كه پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله براى پيشگيرى از فتنه و گمگشته گى امت و يارانش مى خواهد سندى مكتوب به يادگار بگذارد، و با آنكه به استناد وحى سخن مى گويد، گويا فقاهتش به آن اندازه نيست كه بفهمد شايد اين نص نبوى مايه اختلاف و دردسر گردد، ولى دقت نظر و فقاهت عمر از آن حضرت بيشتر است! | بسيار شگفت انگيز و دردآور است كه پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله براى پيشگيرى از فتنه و گمگشته گى امت و يارانش مى خواهد سندى مكتوب به يادگار بگذارد، و با آنكه به استناد وحى سخن مى گويد، گويا فقاهتش به آن اندازه نيست كه بفهمد شايد اين نص نبوى مايه اختلاف و دردسر گردد، ولى دقت نظر و فقاهت عمر از آن حضرت بيشتر است! | ||
خط ۴۶۱: | خط ۴۶۱: | ||
آفرين بر نووى و بر اين خداشناسى و پيامبرشناسى اش! آيا مردم دينشان را از اين ايادى شيطان بايد ياد بگيرند؟! آيا ايستادگى در برابر فرمان پيام آور الهى فضيلت است؟! | آفرين بر نووى و بر اين خداشناسى و پيامبرشناسى اش! آيا مردم دينشان را از اين ايادى شيطان بايد ياد بگيرند؟! آيا ايستادگى در برابر فرمان پيام آور الهى فضيلت است؟! | ||
اين سخن نووى بر آمده از توجيه ابن اثير و قارى است. على بن سلطان محمد قارى نخست اين سخن ابن اثير را مى آورد كه همزه در | اين سخن نووى بر آمده از توجيه ابن اثير و قارى است. على بن سلطان محمد قارى نخست اين سخن ابن اثير را مى آورد كه همزه در أَهَجَرَ براى استفهام است نه بيانگر باب افعال! و اگر اخبارى باشد، فحش و هذيان است و به عمر چنين گمانى نمى رود! | ||
سپس از قول خطابى اين گونه نقل مى كند: نمى شود سخن عمر را چنين معنى كنيم كه او خيال نسبت غلط گويى يا گمان آن را به پيامبرصلى الله عليه وآله داشت، ولى چون حال ناخوشايند حضرت را در آستانه رحلتش تماشا كرد، از آن ترسيد كه مانند بيمارانى كه درد و رنج بر ايشان چيره شده، سخنانى ناخواسته بر زبان بياورد و سوژه اى براى منافقان قرار گيرد! پيش از اين هم گاه چنين بود كه ياران رسول خداصلى الله عليه وآله را از نظرش بر مى گرداندند، قبل از آنكه تصميم جدّى بگيرد، مانند داستان قرار داد حديبيه ....<ref>مرقاة المفاتيح فى شرح مشكاة المصابيح: ج ۵ ،ص ۴۹۹-۴۹۸.</ref> | سپس از قول خطابى اين گونه نقل مى كند: نمى شود سخن عمر را چنين معنى كنيم كه او خيال نسبت غلط گويى يا گمان آن را به پيامبرصلى الله عليه وآله داشت، ولى چون حال ناخوشايند حضرت را در آستانه رحلتش تماشا كرد، از آن ترسيد كه مانند بيمارانى كه درد و رنج بر ايشان چيره شده، سخنانى ناخواسته بر زبان بياورد و سوژه اى براى منافقان قرار گيرد! پيش از اين هم گاه چنين بود كه ياران رسول خداصلى الله عليه وآله را از نظرش بر مى گرداندند، قبل از آنكه تصميم جدّى بگيرد، مانند داستان قرار داد حديبيه ....<ref>مرقاة المفاتيح فى شرح مشكاة المصابيح: ج ۵ ،ص ۴۹۹-۴۹۸.</ref> | ||
آرى، حديث سازان براى آبرودارى | آرى، حديث سازان براى آبرودارى خليفه شان به اين توجيهات بى اساس دست زدند و آبروى خود و خليفه را به حراج گذاشتند، و براى درست نمايى توجيه خود جمله: اِستَفهَمُوه: از او بپرسيد، را به سخن نبوى افزودند! و مرد آسمانى را كه نه تنها چشم منافق بين، بلكه گوش منافق شناس نيز دارد وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ ﴿۳۰﴾<ref>محمد صلی الله علیه وآله/۳۰.</ref> به گفتن سخنانى متهم كردند كه مبادا سوژه منافقان عليه مسلمانان راستين باشد! | ||
به گزارش خطيب بغدادى و ابن ابى الحديد معتزلى، خود عمر بن خطاب نيز در پاسخ ابن عباس از داستان پنجشنبه سياه چنين گفت: و لقد اراد ان يصرّح باسمه، فمنعت عليه قريش ابداً! و لو وليها لانقضت عليه العرب من اقطارها! فعلم رسول اللَّه صلى الله عليه وآله انى علمت ما فى نفسه فامسك و ابى اللَّه الا امضاء ما حتم!<ref>شرح نهج البلاغه: ج ۱۲ ،ص ۲۱-۲۰.</ref> | |||
در جاى ديگرى ابن ابى الحديد در دفاع از خليفه مجتهد خود! اعتراف او را چنين مى نويسد: ان رسول اللَّه اراد ان يذكره للامر فى مرضه. فصددته عنه خوفاً من الفتنة و انتشار امر الاسلام.<ref>شرح نهج البلاغه: ج ۱۲ ،ص ۷۹-۷۸. </ref> | |||
رسولخداصلى الله عليه وآله براى آينده امت اسلام نگران بود و با تدبيرى خاص مى خواست در لحظه هاى پايانى عمرش نام جانشين خودش را در سندى مكتوب به يادگار بگذارد، تا لَا تَضِلُّوا بَعدِی اَبَداً و لَا يَختَلِفُ بَعدِى اثنَانِ پيش نيايد. ولى اهل سنت مى گويند: عمر از آن حضرت به امتش دلسوزتر، و از پيدايش فتنه در صورت امارت على بن ابى طالب عليه السلام نگران بود! | |||
در | آرى او در دل كينه علوى و غدير داشت و امامت او را بر نمى تابيد و پديدارى آشوب را بهانه اى براى هوس مدارى و خودكامگى اش قرار داد!...إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ.<ref>انعام/۵۷.</ref> | ||
براى آشنايى با منابع عامه درباره رويداد پنجشنبه سياه چند مورد را يادآور مى شويم: | |||
'''جوامع روايى''' <ref>صحيح بخارى: ج ۱ ،ص ۵۷ ،ح ۱۱۴ و ج ۲ ،ص ۳۷۳ ،ح ۳۰۵۳ و ص ۴۱۰ ،ح ۳۱۶۸ و ج ۳ ،ص ۱۸۱ ،ح ۴۴۳۲-۴۴۳۱ و ج ۴ ،ص ۲۹ ،ح ۵۶۶۹ و ص ۳۷۵ ،ح ۷۳۶۶.صحيح مسلم: ج ۳ ،ص ۱۰۱۸ ،ح ۲۲. مسند احمد: ج ۱ ،ص ۳۵۵-۳۲۴. مسند ابى يعلى: ج ۳ ،ص ۳۹۳ ،ح ۱۸۷۱- ۱۸۶۹ و ج ۴ ،ص ۲۹۸ ،ح ۲۴۰۹. سنن نسائى: ج ۳ ،ص ۴۳۳ ،ح ۵۸۵۴-۵۸۵۲ و ح ۴ ،ص ۳۶۰ ،ح ۷۵۱۶. سنن بيهقى: ج ۲ ،ص ۲۰۷. سنن ابى داود: ج ۳ ،۱۶۵ ،ح ۳۰۲۹. جامع المسانيد و السنن: ج ۳۰ ،ص ۲۶۴ ،ح ۵۱۶ و ص ۲۸۱ ،ح ۵۵۰ . المعجم الكبير: ج ۱۱ ،ص ۳۰ ،ح ۱۰۹۶۲-۱۰۹۶۱ و ص ۳۵۲ ،ح ۱۲۲۶۱ و ج ۱۲ ،ص ۵۵ ،ح ۱۲۵۰۷. المعجم الاوسط: ج ۶ ،ص ۱۶۲ ،ح ۵۳۳۴ . مجمع الزوائد: ج ۴ ،ص ۲۱۴ و ج ۹ ،ص ۳۳. شرح نهج البلاغه: ج ۶ ،ص ۵۱ . مشكاة المصابيح: ج ۳ ،ص ۳۲۲ ،ح ۵۹۶۶ . مرقاة المفاتيح: ج ۵ ،ص ۴۹۸.</ref> | |||
'''آثار تاريخى''' <ref>تاريخ طبرى: ج ۲ ،۲۲۸. الكامل فى التاريخ: ج ۲ ،ص ۷. الطبقات: ج ۱ ،ص ۵۱۷ . السيرة الحلبية: ج ۳ ،ص ۳۴۴. سير اعلام النبلاء: ج ۲ ،ص ۴۵۸. سبل الهدى و الرشاد: ج ۱۲ ،ص ۲۴۷. انساب الاشراف: ج ۲ ،ص ۲۳۶. تذكرة الخواص: ص ۶۲ . حلية الاولياء: ج ۵ ،ص ۲۵. البداية و النهاية: ج ۵ ،ص ۲۴۷. جوامع السيرة النبوية ابن حزم: ص ۲۰۹. الوفاء باحوال المصطفى صلى الله عليه وآله ابن جوزى:ص ۷۹۴. المراجعات: ش ۸۶ . مرآة الاسلام طه حسين: ص ۱۲۴.</ref> | |||
'''۱۰. آيا حديث حوض را عموم محدثان عامه در بابى ويژه به اين نام نياورده اند:''' | |||
يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ القِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي، فَيُحَلَّئُونَ عَنِ الحَوْضِ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي، فَيَقُولُ: إِنَّكَ لاَ عِلْمَ لَكَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ، إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى !<ref>صحيح بخارى: ج ۴ ،ص ۲۰۵ ،ح ۶۵۹۳ - ۶۵۶۷ ، كتاب الرقاق، باب الحوض. صحيح مسلم: ج ۱۵ ،ص ۶۹ - ۵۹ ،ح ۳۸ - ۲۶. سنن ابن ماجه: ج ۲ ،ص ۱۴۳۹، كتاب الزهد، باب ذكر الحوض. مسند احمد: ج ۲ ،ص ۳۰۰-۲۹۸. الدرّ المنثور: ج ۳ ،ص ۲۳۹.</ref> | |||
إِنِّي فَرَطٌ لَكُمْ، وَأَنَا شَهِيدٌ عَلَيْكُمْ، وَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَنْظُرُ إِلَى حَوْضِي الآنَ، وَإِنِّي أُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِ الأَرْضِ، أَوْ مَفَاتِيحَ الأَرْضِ، وَإِنِّي وَاللَّهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تُشْرِكُوا بَعْدِي، وَلَكِنْ أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنَافَسُوا فِيهَا!<ref>صحيح بخارى: ج ۴ ،ص ۱۷۶.</ref> | |||
وَإِنَّ أُنَاسًا مِنْ أَصْحَابِي يُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ أَصْحَابِي أَصْحَابِي، فَيَقُولُ: إِنَّهُمْ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ!<ref>صحيح بخارى: ج 4 ،ص 110.</ref>گفتنى است كه داستان حوض و آينده اختلاف آميز اصحاب در روايات گوناگونى با اندک اختلافى در منابع پيش گفته آمده، كه همگى مؤيد آگاهى پيامبرصلى الله عليه وآله از رويداد زشت و خطرناک ارتداد گروهى از ياران خويش و اختلاف آنان در خلافت آن حضرت بود! | |||
'''۱۱. همچنين حديث ۷۳ فرقه كه راويان آن را نقل كرده اند:''' | |||
سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِی عَلَی ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً.یا اَلنَّاجِيَةُ مِنهُم وَاحِدَةٌ، وَ البَاقُونَ هَلَكَى.یا کُلُّهَا فِی النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً.یا وَاحِدَةٌ فِى الجَنَّة وَ ثِنتَانِ وَ سَبعُونَ فِى النَّار.<ref>سنن ابن ماجه: ج ۲ ،ص ۱۳۲۱ ،ح ۳۹۹۱ به بعد، باب افتراق الامم. سنن ابى داود: ج ۴ ،ص ۱۹۷ ،ح ۴۵۶۶ به بعد(باب شرح السنة).سنن ترمذى: ج ۴ ،ص ۲۹۱ ،ح ۲۶۵۰ -۲۶۴۹. كنز العمال: ج ۱ ،ص ۳۸۱ -۳۷۶ -۲۱۱ -۲۰۹ ،ح ۱۶۵۹ -۱۶۳۷ -۱۰۶۱ -۱۰۵۲ و ج ۱۱ ،ص ۳۰۴ -۱۱۵ -۱۱۴ ،ح ۳۱۵۸۳ -۳۰۸۳۸ -۳۰۸۳۴. الملل و النحل: ج ۱ ،ص ۲۱. تاريخ بغداد: ج ۱۳ ،ص ۳۶ -۳۲. الجامع لاحكام القرآن: ج ۴ ،ص ۱۵۹. مشكاة المصابيح خطيب تبريزى: ج ۱ ،ص ۹۶ ،ح ۱۷۲ -۱۷۱. البحر الزخّار: ج ۴ ،ص ۳۷ ،۱۱۹۹. مسند ابويعلى: ج ۷ ،ص ۳۶ ،ح ۳۹۴۲. بحار الانوار: ج ۲۸ ،ص ۶ - ۳ ،ح ۸ - ۱.</ref>شمارى از اصحاب اين روايات را گزارش داده اند، مانند امام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام و انس بن مالک و عبداللَّه بن عباس و عبداللَّه بن عمر و سعد بن ابى وقاص و عمرو بن عوف مزنى و عوف بن مالک اشجعى و عويمر بن مالک و معاوية بن ابى سفيان! | |||
شمارى از اصحاب اين روايات را گزارش | |||
از سوى ديگر صحت اسناد و وثاقت روايتگران آنها نيز به امضاى بزرگان عامه رسيده است. براى نمونه: فيض القدير )مناوى( : ج 2 ص 21. المستدرك )حاكم( : ج 4 ص 430، كتاب الفتن و الملاحم. الاعتصام )شاطبى( : ج 2 ص 189. سلسلة الاحاديث الصحيحة )البانى( : ج 1 ص 359. | از سوى ديگر صحت اسناد و وثاقت روايتگران آنها نيز به امضاى بزرگان عامه رسيده است. براى نمونه: فيض القدير )مناوى( : ج 2 ص 21. المستدرك )حاكم( : ج 4 ص 430، كتاب الفتن و الملاحم. الاعتصام )شاطبى( : ج 2 ص 189. سلسلة الاحاديث الصحيحة )البانى( : ج 1 ص 359. |
ویرایش