۴۱۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
جای تاسف است که از افرادی مانند شیخ محمد عبده چنین سخنانی مطرح شود، اما حال که مطرح شده باید مورد بررسی قرار گیرد؛ لذا با بیان چهار نکته درباره آنها بحث میکنیم: | جای تاسف است که از افرادی مانند شیخ محمد عبده چنین سخنانی مطرح شود، اما حال که مطرح شده باید مورد بررسی قرار گیرد؛ لذا با بیان چهار نکته درباره آنها بحث میکنیم: | ||
۱- آیا انکار مطالبی که متفق علیه میان شیعه و اهل تسنن است به کجا خواهد انجامید؟ آیا اعتبار معارف و احکام اسلامی متزلزل نخواهد شد؟ آیا برای وصول به حقایق دینی این سند (یعنی اتفاق شیعه و سنی) کاملاً مورد اطمینان نیست؟ شگفتآور است که اتفاق را قبول دارید و مع ذلک بدون هر مدرکی و به صرف تعصب و فرض قبلی صحت عقیده خود این جملات را میگویید، یا مینویسید، که … و من سن سنة سیئة کان علیه وزرها | ۱- آیا انکار مطالبی که متفق علیه میان شیعه و اهل تسنن است به کجا خواهد انجامید؟ آیا اعتبار معارف و احکام اسلامی متزلزل نخواهد شد؟ آیا برای وصول به حقایق دینی این سند (یعنی اتفاق شیعه و سنی) کاملاً مورد اطمینان نیست؟ شگفتآور است که اتفاق را قبول دارید و مع ذلک بدون هر مدرکی و به صرف تعصب و فرض قبلی صحت عقیده خود این جملات را میگویید، یا مینویسید، که … و من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها.<ref>مسند احمدبن حنبل، ج ۴، ص ۳۵۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۳۶ تا ۴۳۸.</ref> اگر اینطور باشد چه مانعی میبینید از این که هر جا خوشتان نمیآید آیات قرآن را هم از جعلیات شیعه قلمداد کنید؟ اگر دیدهاید شیعه بعضی ادعاهای اهل تسنن را که گاهی روایات متعددی هم درباره آنها نقل میکنند مردود و ساختگی میدانند، از آن مطالبی نیست که روایات آنها متفق علیه بین فریقین باشد، و ثانیاً راویان آنها را بررسی نموده و ثابت کردهاند که نامعتبر و حتی گاهی ساختگی و مختلق هستند. اخیراً رایج و به اصطلاح مد شده که در مواردی که در برابر مطالب شیعه، که در کتب خودشان هم، مانند صحاح سته و غیره، مدارک آنها موجود است، جوابی ندارند، میگویند این مدارک از جعلیات شیعه است! و گاهی در چاپ های اخیر آنها را از کتب شان حذف میکنند!<ref>در گذشته هم از این گونه اعمال انجام دادهاند، چنانکه مسلم در کتاب حدیثش، معروف به صحیح مسلم، در باب فضائل علی علیه السلام، روایت غدیر را کاملاً نقل نکرده و مقداری از آن را حذف کرده است؛ به نقل از المراجعات، ص ۲۰۷.</ref> زهی ایمان و احساس مسؤولیت! و زهی اعتقاد به قیامت و حسابرسی! چه کسی را گولمیزنند! مگر نمیخواهند تابع حق باشند؟ | ||
۲- میگوید عرب، نساء نمیگوید و غیر همسرش، مثلاً دخترش - را اراده کند. | ۲- میگوید عرب، نساء نمیگوید و غیر همسرش، مثلاً دخترش - را اراده کند. | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
۳- اما این که در برخی مراجع، چه از شیعه و چه از اهل تسنن، میگویند مراد از انفسنا علی علیه السلام است، به دو صورت بیان شده: | ۳- اما این که در برخی مراجع، چه از شیعه و چه از اهل تسنن، میگویند مراد از انفسنا علی علیه السلام است، به دو صورت بیان شده: | ||
ا - ظاهر برخی عبارت، مثل عبارات شرح باب حادی عشر (که قبلاً نقل شد)، و نقل اسباب النزول واحدی از شعبی،<ref>اسباب النزول، ص ۷۵.</ref> و صریح برخی عبارات، مثل عبارات تفسیر مجمع البیان که در ذیل آیه میگوید: «و انفسنا: یعنی علیا علیه السلام خاصة، و لایجوز ان یکون المعنی به النبی صلی الله علیه وآله، لانه هو الداعی و لایجوز ان یدعو الانسان نفسه و انما یصح ان یدعو غیره، و اذا کان قوله وانفسنا لابد ان یکون اشارة الی غیر الرسول صلی الله علیه وآله وجب ان یکون اشارة الی علی علیه السلام لانه لا احد یدعی دخول غیر امیرالمؤمنین علی علیه السلام و زوجته و ولدیه فی المباهلة…»<ref>مجمع البیان طبرسی، ذیل آیه مباهله.</ref> (و انفسنا: منظور فقط علی علیه السلام است، و جایز نیست که | ا - ظاهر برخی عبارت، مثل عبارات شرح باب حادی عشر (که قبلاً نقل شد)، و نقل اسباب النزول واحدی از شعبی،<ref>اسباب النزول، ص ۷۵.</ref> و صریح برخی عبارات، مثل عبارات تفسیر مجمع البیان که در ذیل آیه میگوید: «و انفسنا: یعنی علیا علیه السلام خاصة، و لایجوز ان یکون المعنی به النبی صلی الله علیه وآله، لانه هو الداعی و لایجوز ان یدعو الانسان نفسه و انما یصح ان یدعو غیره، و اذا کان قوله وانفسنا لابد ان یکون اشارة الی غیر الرسول صلی الله علیه وآله وجب ان یکون اشارة الی علی علیه السلام لانه لا احد یدعی دخول غیر امیرالمؤمنین علی علیه السلام و زوجته و ولدیه فی المباهلة…»<ref>مجمع البیان طبرسی، ذیل آیه مباهله.</ref> (و انفسنا: منظور فقط علی علیه السلام است، و جایز نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله منظور باشد، زیرا او فراخواننده است و جایز نیست که انسان خودش را فرا خواند، و فقط صحیح است که غیر خود را فرا خواند، و وقتی بنا شد انفسنا فقط اشاره به غیر پیامبر صلی الله علیه و آله باشد باید اشاره به علی علیه السلام باشد، زیرا هیچکس ادعا نکرده که غیر از امیرالمؤمنین علی علیه السلام و همسرش و دو فرزندش داخل در مباهله بودهاند…)، و نیز صریح عبارات تفسیر فخر رازی به نقل از محمودبن الحسن الحمصی<ref>تفسیر کبیر فخر رازی، ذیل آیه، جزء هشتم، ص ۸۶.</ref> این است که از انفسنا فقط علی علیه السلام منظور بوده است. | ||
ب - لکن صریح اکثر عبارات مثل عبارات تفسیر تبیان شیخ طوسی،<ref>تبیان، ج ۲، ص ۴۸۵.</ref> و حدیث دومی که در تفسیر برهان از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده،<ref>تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۸۶.</ref> و مخصوصا در مدارک اهل تسنن، مثل | ب - لکن صریح اکثر عبارات مثل عبارات تفسیر تبیان شیخ طوسی،<ref>تبیان، ج ۲، ص ۴۸۵.</ref> و حدیث دومی که در تفسیر برهان از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده،<ref>تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۸۶.</ref> و مخصوصا در مدارک اهل تسنن، مثل نور الابصار شبلنجی به نقل از تفسیر خازن که میگوید: «خداوند از ابناء حسن و حسین، و از نساء فاطمه، و از نفس (منظور همان انفس است) نفس آن حضرت صلی الله علیه و آله و علی را اراده کرده است…، پس (هنگامی که نصاری برای مباهله) به سوی رسولالله صلی الله علیه و آله آمدند، آن حضرت حسین را به سینه چسبانیده (احتضن الحسین)، و دست حسن را گرفته بود، و فاطمه پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله، و علی پشت سر فاطمه راه میرفت، و پیامبر صلی الله علیه و آله میگفت هرگاه دعا کردم آمین بگویید…»،<ref>نورالابصار، باب دوم، ص ۲۲۳/۲۲۴؛ و تفسیر خازن، ذیل آیه ج ۱، ص ۲۴۲.</ref> و در المنثور سیوطی به نقل از جابر،<ref>درالمنثور، ج ۲، ص ۳۹.</ref> این است که مراد از انفسنا حضرت رسول صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام، هر دو میباشند. | ||
اصل این دو نظریه مربوط است به کلمه ندع در آیه، که از دعاء و دعوت به معنی فرا خواندن، حضور طلبیدن، و کمک گرفتن آمده است، و تعلق آن به ابناء و نساء اشکالی ندارد، اما تعلقش به انفس، در صورتی که خود | اصل این دو نظریه مربوط است به کلمه ندع در آیه، که از دعاء و دعوت به معنی فرا خواندن، حضور طلبیدن، و کمک گرفتن آمده است، و تعلق آن به ابناء و نساء اشکالی ندارد، اما تعلقش به انفس، در صورتی که خود رسول الله صلی الله علیه و آله هم مراد باشد این اشکال را به نظر میآورد که نمیشود انسان خودش را فرا خواند یا حضور خودش را بخواهد (الانسان لایدعو نفسه)، لذا گفتهاند از انفس فقط علی علیه السلام موردنظر است؛ آن وقت این مطلب به ذهن میآید که بنابراین، علی علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله یکی میشوند و بحث اتحاد پیش میآید، و جواب دادهاند که منظور اتحاد نیست، بلکه مقصود همانندی است. | ||
اما آنچه صحیح تر به نظر میرسد این است که بگوییم هر دو مورد نظرند، و استعمال و تعلق دعوت هم نسبت به آن اشکالی ندارد، زیرا معلوم است که آیه به حضرت صلی الله علیه | اما آنچه صحیح تر به نظر میرسد این است که بگوییم هر دو مورد نظرند، و استعمال و تعلق دعوت هم نسبت به آن اشکالی ندارد، زیرا معلوم است که آیه به حضرت صلی الله علیه و آله دستور میدهد که به نصارا بگو برای مباهله این سه گروه حاضر میشوند یا میآیند، و کلمه ندع در چنین معنایی به کار رفته است، لذا ابنعباس در تفسیر آن اینطور میگوید: «... ندع ابناءنا: نخرج ابناءنا، و ابناءکم: اخرجوا انتم ابناءکم، و نساءنا: نخرج نساءنا، و نساءکم: اخرجوا انتم نساءکم، وانفسنا: نخرج بانفسنا، و انفسکم: اخرجوا انتم بانفسکم…»؛<ref>تنویر المقباس من تفسیر ابنعباس، ذیل آیه، ص ۴۸.</ref> چنانکه میبینیم دعوت را به اخراج (بیرون آوردن، در مورد ابناء و نساء) و خروج (بیرون آمدن، در مورد انفس) تفسیر کرده است. به همین لحاظ در ترجمه آیه (ص ۲و۳) گفتیم «ما سه گروه میآییم، شما هم سه گروه بیایید». | ||
ولی هر کدام باشد - چه فقط علی علیه السلام منظور شود، و چه علی علیه السلام و | ولی هر کدام باشد - چه فقط علی علیه السلام منظور شود، و چه علی علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله - موجب اشکالی نمیشود، و برای صورت اول در بند (نکته ۴) توضیح بیشتر داده خواهد شد. | ||
۴ - منظورشان از این که میگویند از (نساءنا) فاطمه سلام الله علیها مورد نظر بوده، این نیست که صیغه جمع بر یک فرد اطلاق شده، بلکه منظور این است که | ۴ - منظورشان از این که میگویند از (نساءنا) فاطمه سلام الله علیها مورد نظر بوده، این نیست که صیغه جمع بر یک فرد اطلاق شده، بلکه منظور این است که پیامبر صلی الله علیه و آله در عمل و به عنوان مصداق در مورد نساء فاطمه سلام الله علیها را آوردند؛<ref>المیزان، ذیل آیه (ج ۳، ص ۲۶۰ به بعد).</ref> مثل این که دو مدرسه بخواهند با هم مسابقه ورزشی برگزار کنند، و برای این که معلوم باشد مسابقه مثلاً مخصوص دانش آموزان نیست بگویند برای مسابقه، معلمان، دانش آموزان، و اعضای اداری میآیند، و بعدا در موقع قرار، از اعضای اداری یک نفر بیاید، به هر حال جنبه مصداق غیر از مفهوم لفظ است.<ref>همان، ص ۲۴۵.</ref> البته این بیان را در مورد انفسنا هم به فرض این که ندع را به معنی فرا خواندن مثلاً بگیریم و مصداق انفسنا را فقط علی علیه السلام بدانیم، میتوان مطرح کرد، لکن گفتیم ضرورتی ندارد و پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام هر دو مصداق آن هستند. | ||
مورد دوم - که | مورد دوم - که مهم تر هم هست، پذیرش مولی به معنی دوست، بهطور مبهم میباشد، که در صفحه ۴۳ مشکوة از همان شماره مطرح شده است، بدین صورت: «بعضی از بی خبران یا مغرضان اشکال نمودهاند که مولی به معنی دوست میباشد، و مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله تفهیم این امر بوده است، و ارتباطی به مسئله امامت ندارد. آری یکی از معانی مولی همان دوست است، ولی قرائن حالیه و مقالیه و … کاملاً دلالت دارد که در اینجا مقصود از مولی امامت و پیشوایی بوده است…». | ||
جای تعجب است که این مغالطه که از طرف اهل تسنن مطرح شده مورد توجه نویسنده مقاله و عده ای دیگر واقع نشده است.<ref>مخصوصاً فارسی زبانان کمتر به این مغالطه توجه دارند، و اذهانشان بیشتر مورد سوء استفاده واقع میشود.</ref> | جای تعجب است که این مغالطه که از طرف اهل تسنن مطرح شده مورد توجه نویسنده مقاله و عده ای دیگر واقع نشده است.<ref>مخصوصاً فارسی زبانان کمتر به این مغالطه توجه دارند، و اذهانشان بیشتر مورد سوء استفاده واقع میشود.</ref> | ||
قضیه از این قرار است که این مغالطه کنندگان گفتهاند جریان غدیر، با آن خصوصیات و متوقف کردن آن جمعیت حدود یک صد هزار نفری در آن آفتاب سوزان با برگرداندن آنان که جلو افتاده بودند و انتظار رسیدن آنان که عقب مانده بودند، و ایراد آن خطبه با | قضیه از این قرار است که این مغالطه کنندگان گفتهاند جریان غدیر، با آن خصوصیات و متوقف کردن آن جمعیت حدود یک صد هزار نفری در آن آفتاب سوزان با برگرداندن آنان که جلو افتاده بودند و انتظار رسیدن آنان که عقب مانده بودند، و ایراد آن خطبه با ویژگی های مطرح شده در آن و اعتراف گرفتن پیامبر صلی الله علیه و آله از جمعیت به این که بر آنها ولایت مطلق دارد و حق تصرفش در اموال و نفوس آنان از خودشان هم سزاوارتر و اولی است و گرفتن شهادت آنها بر وحدانیت خدا و رسالت آن حضرت، و حقانیت بهشت و جهنم و حشر و نشر، و اخبار به اینکه مرگش نزدیک است، و …،<ref>المراجعات، مراجعه ۵۸، شماره ۱؛ الصواعق المحرقه، ص ۴۱.</ref> همه و همه برای این بوده که به مردم بگوید علی را دوست بدارید! و گاهی هم دروغی را که جعل کردهاند<ref>المراجعات، مراجعه ۵۸، شماره ۲؛ الغدیر، ج ۱، ص ۳۸۴.</ref>قرینه ای برای ادعای خود حساب میکنند؛ میگویند یک نفر یا چند نفر از علی علیه السلام کدورتی داشتند، و پیامبر صلی الله علیه و آله برای برطرف کردن کدورت آنها که میتوانست به همان چند نفر بگوید حق اعتراض به علی علیه السلام را ندارید، و گفتهاند همین کار را هم کرد، ولی مع ذلک میگویند آن جریانات شگفتآور را به راه انداخت، و با آن جمعیت بیش از یک صد هزار نفر مطرح کرد! و لذا مولی در این خطبه به معنی دوست است، نه مثلاً به معنی سرور و صاحب اختیار، به معنای حقیقی کلمه (مانند پیامبر صلی الله علیه و آله) تا لازمه اش معنای امامت و پیشوایی امت بشود. | ||
این است که عده ای از متکلمان و محققان، و به تبع آنها، نویسنده مقاله، درصدد اثبات این مطلب برآمده اند که مولی در عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» نمیتواند به معنی دوست باشد، همانطور که بسیاری از دیگر معانی آن در این جمله مناسبت ندارد و نمیتوان گفت پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را اراده کردهاند، و دلایل متعددی هم ارائه نمودهاند، اما خاطر نشان نکردهاند که چه مفهومی را مد نظر دارید، و اصلاً مولا به آن معنی آمده است یا نه. | این است که عده ای از متکلمان و محققان، و به تبع آنها، نویسنده مقاله، درصدد اثبات این مطلب برآمده اند که مولی در عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» نمیتواند به معنی دوست باشد، همانطور که بسیاری از دیگر معانی آن در این جمله مناسبت ندارد و نمیتوان گفت پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را اراده کردهاند، و دلایل متعددی هم ارائه نمودهاند، اما خاطر نشان نکردهاند که چه مفهومی را مد نظر دارید، و اصلاً مولا به آن معنی آمده است یا نه. | ||
و تذکر من این است که مولی به مفهومی که آنان مورد نظرشان است، یعنی دوست به معنی محبوب، در لغت نیامده تا نیازی به آن | و تذکر من این است که مولی به مفهومی که آنان مورد نظرشان است، یعنی دوست به معنی محبوب، در لغت نیامده تا نیازی به آن جواب ها و دلایل باشد، گرچه آن جواب ها ذاتا و به سهم خود صحیح اند و راهی برای انکارشان نیست. | ||
و اینک توضیح بیشتر: دوست در فارسی به دو معنی میآید: یکی دوست دارنده، و دیگری دوست داشته شده (محب و محبوب)، و بیشتر به معنی اولی است. مخصوصا در ترکیبات، مانند خدا دوست. در عربی برای هر یک لفظ و صورتی جداگانه است: بترتیب، محب و محبوب، لفظ حبیب در عربی مانند دوست در فارسی است که هم به معنی محب است و هم به معنی محبوب. | و اینک توضیح بیشتر: دوست در فارسی به دو معنی میآید: یکی دوست دارنده، و دیگری دوست داشته شده (محب و محبوب)، و بیشتر به معنی اولی است. مخصوصا در ترکیبات، مانند خدا دوست. در عربی برای هر یک لفظ و صورتی جداگانه است: بترتیب، محب و محبوب، لفظ حبیب در عربی مانند دوست در فارسی است که هم به معنی محب است و هم به معنی محبوب. |
ویرایش