پرش به محتوا

معنای نفس در آیه مباهله و معنای ولی در حدیث غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۹: خط ۷۹:
هم‌اکنون که این سطور را می‌نویسم عده ای از کتب مشهور لغت که در دسترسم هست؛ از آنها نقل می‌کنم، و چون واضح است، عین عباراتشان را بدون ترجمه می‌آورم (جز بعضی کلمات):
هم‌اکنون که این سطور را می‌نویسم عده ای از کتب مشهور لغت که در دسترسم هست؛ از آنها نقل می‌کنم، و چون واضح است، عین عباراتشان را بدون ترجمه می‌آورم (جز بعضی کلمات):


۱- صحاح اللغه جوهری (در ماده ولی، آخر کتاب): المولی: العبد، والمعتق والمعتق، وابن العم، و الناصر، و الجار، و الولی، و الصهر (داماد)، و الحلیف (هم سوگند و هم پیمان).
۱- صحاح اللغه جوهری (در ماده ولی، آخر کتاب): المولی: العبد، و المعتق و المعتق، و ابن العم، و الناصر، و الجار، و الولی، و الصهر (داماد)، و الحلیف (هم سوگند و هم پیمان).


- قاموس اللغه فیروز آبادی (ماده ولی، آخر کتاب): المولی: المالک، و العبد، و المعتق، و المعتق، و الصاحب (همدم و یار) و القریب کابن العم و نحوه، و الجار، و الحلیف، و الابن، و العم، والنزیل (مهمان)، و الشریک، و ابن الاخت، و الولی، و الرب، و الناصر، و المنعم، و المنعم علیه، و المحب، و التابع، و الصهر.
- قاموس اللغه فیروز آبادی (ماده ولی، آخر کتاب): المولی: المالک، و العبد، و المعتق، و المعتق، و الصاحب (همدم و یار) و القریب کابن العم و نحوه، و الجار، و الحلیف، و الابن، و العم، والنزیل (مهمان)، و الشریک، و ابن الاخت، و الولی، و الرب، و الناصر، و المنعم، و المنعم علیه، و المحب، و التابع، و الصهر.
خط ۹۳: خط ۹۳:
۵- و در الغدیر، که معانی مولی بیشتر استقصا شده، ۲۷ معنی برای آن ذکر شده است، بدین صورت:
۵- و در الغدیر، که معانی مولی بیشتر استقصا شده، ۲۷ معنی برای آن ذکر شده است، بدین صورت:


۱- الرب، ۲- العم، ۳- ابن العم، ۴- الابن، ۵- ابن الاخت، ۶- المعتق، ۷- المعتق، ۸- العبد، ۹- المالک (والملیک)، ۱۰- التابع، ۱۱- المنعم علیه، ۱۲- الشریک، ۱۳- الحلیف، ۱۴- الصاحب، ۱۵- الجار، ۱۶- النزیل، ۱۷- الصهر، ۱۸- القریب، ۱۹- المنعم، ۲۰- العقید،<ref>ظاهراً حلیف و عقید به یک معنی هم به کار می‌روند، و همان مولی الموالاة (تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۵۰۴/۵۰۵) است.</ref> ۲۱-الولی، ۲۲- الاولی بالشی ء، ۲۳- السید غیر المالک و المعتق، ۲۴- المحب، ۲۵-الناصر، ۲۶- المتصرف فی الامر، ۲۷- المتولی فی الامر - (والورثة والعصبة). و بعداً درباره تک تک آنها بحث کرده و نشان داده که با در نظر گرفتن خصوصیات مربوط به حدیث و جریان غدیر کدام معانی می‌تواند مورد نظر پیامبرصلی الله علیه وآله باشد.<ref>الغدیر، ج ۱، ص ۳۶۲ به بعد.</ref> (ورثه و عصبه هم روشن است که تناسب با حدیث ندارد).
۱- الرب، ۲- العم، ۳- ابن العم، ۴- الابن، ۵- ابن الاخت، ۶- المعتق، ۷- المعتق، ۸- العبد، ۹- المالک (والملیک)، ۱۰- التابع، ۱۱- المنعم علیه، ۱۲- الشریک، ۱۳- الحلیف، ۱۴- الصاحب، ۱۵- الجار، ۱۶- النزیل، ۱۷- الصهر، ۱۸- القریب، ۱۹- المنعم، ۲۰- العقید،<ref>ظاهراً حلیف و عقید به یک معنی هم به کار می‌روند، و همان مولی الموالاة (تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۵۰۴/۵۰۵) است.</ref> ۲۱-الولی، ۲۲- الاولی بالشی ء، ۲۳- السید غیر المالک و المعتق، ۲۴- المحب، ۲۵-الناصر، ۲۶- المتصرف فی الامر، ۲۷- المتولی فی الامر - (والورثة والعصبة). و بعداً درباره تک تک آنها بحث کرده و نشان داده که با در نظر گرفتن خصوصیات مربوط به حدیث و جریان غدیر کدام معانی می‌تواند مورد نظر پیامبر صلی الله علیه و آله باشد.<ref>الغدیر، ج ۱، ص ۳۶۲ به بعد.</ref> (ورثه و عصبه هم روشن است که تناسب با حدیث ندارد).


به هر حال در هیچ‌یک از منابع مذکور نگفته‌اند که مولی به معنی محبوب یا حبیب می‌آید، و اگر به معنی محبوب (در مقابل محب) آمده بود آن را ذکر می‌کردند، چنان‌که بقیه معانی متقابل (مثل معتق و معتق، منعم و منعم علیه، و مالک یا سید و عبد) را ذکر کرده‌اند. منظور از ولی هم که در این منابع آمده، معنای متبادر از آن می‌باشد، یعنی صاحب اختیار و کسی که سرپرستی و ولایت نسبت به کسی یا چیزی داشته باشد؛ لذا ابن اثیر (و به تبع او، لسان العرب)، دنباله همان معانی یاد شده می‌گوید: و کل من ولی امرا اوقام به فهو ولیه (هر کس سرپرستی امری را به عهده داشته باشد، یا به آن بپردازد ولی آن است).
به هر حال در هیچ‌یک از منابع مذکور نگفته‌اند که مولی به معنی محبوب یا حبیب می‌آید، و اگر به معنی محبوب (در مقابل محب) آمده بود آن را ذکر می‌کردند، چنان‌که بقیه معانی متقابل (مثل معتق و معتق، منعم و منعم علیه، و مالک یا سید و عبد) را ذکر کرده‌اند. منظور از ولی هم که در این منابع آمده، معنای متبادر از آن می‌باشد، یعنی صاحب اختیار و کسی که سرپرستی و ولایت نسبت به کسی یا چیزی داشته باشد؛ لذا ابن اثیر (و به تبع او، لسان العرب)، دنباله همان معانی یاد شده می‌گوید: و کل من ولی امرا اوقام به فهو ولیه (هر کس سرپرستی امری را به عهده داشته باشد، یا به آن بپردازد ولی آن است).
خط ۹۹: خط ۹۹:
اکنون می‌خواهیم مولی در قرآن و کاربرد و معانی اش را بررسی کنیم. لکن موارد استعمالش در احادیث را مطرح نخواهیم کرد؛ بدین علت که اتکای به احادیث مستلزم آن است که نخست راویان آنها بررسی و اعتبار اصل آنها اثبات شود؛ در صورتی که بسیاری از آنها مجعول است.
اکنون می‌خواهیم مولی در قرآن و کاربرد و معانی اش را بررسی کنیم. لکن موارد استعمالش در احادیث را مطرح نخواهیم کرد؛ بدین علت که اتکای به احادیث مستلزم آن است که نخست راویان آنها بررسی و اعتبار اصل آنها اثبات شود؛ در صورتی که بسیاری از آنها مجعول است.


لابد اطلاع داریم که حضرات در مقابل مناقب ائمه علیهم السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها، و حتی گاهی در مورد ناصواب‌های دیگران احادیثی مثلاً از ابوهریره و نظایر او نقل می‌کنند؛ با این که وی، بنابر مدارک خود اهل تسنن و به گفته خلیفه دوم و عایشه و ابوحنیفه و عده زیادی از علمای اهل تسنن، فردی مردود بوده، و مع ذلک گاهی (مخصوصا وقتی به دردشان بخورد) چنان درباره او غلو می‌کنند که با کمال بی پروایی به ابوایوب انصاری، آن مرد عالی در اسلام، نسبت می‌دهند که گفته است: «ذکر حدیث از ابوهریره نزد من محبوب تر از ذکر حدیث از رسول‌الله صلی الله علیه وآله است»!<ref>مآخذ اهل تسنن درباره این مطالب در عبقات الانوار، ج ۵، از ص ۲۳۳ به بعد ذکر شده است.</ref> واخجلتا! اگر این نسبت درست باشد آیا ایمان ابوایوب زیر سؤال نمی‌رود و می‌توان او را مسلمان دانست؟ و از این بالاتر گاهی آن مجعولات را از طریق همان گونه راویان از علی علیه السلام و سایر ائمه شیعه علیهم السلام نقل می‌کنند! اینها در کتبی مانند عبقات الانوار، الغدیر، و خمسون و ماة صحابی مختلق، بررسی شده است. هر جا هم که با تمام این اوصاف درمی‌مانند و می‌بینند طبق مدارک خودشان نمی‌شود عمل فلان شخص را صحیح و او را مقبول دانست می‌گویند این‌طور «اجتهاد» کرده (و گاهی هم درباره بعضی توبه را به او می‌چسبانند). مثلاً از یک طرف پیامبرصلی الله علیه وآله درباره علی علیه السلام گفته‌اند: «وعاد من عاداه»، و از طرف دیگر مثلاً جناب معاویه چنان با علی علیه السلام رفتار کرد که همه می‌دانیم، و چنان لعن بر علی علیه السلام را رایج نمود که عمربن عبدالعزیز (حدود ۵۰ سال بعد) با نقشه و ترس لعن بر او را ممنوع کرد. آن وقت می‌گویند معاویه چنین اجتهاد کرده بود،<ref>مآخذ اهل تسنن درباره این مطالب در عبقات الانوار، ج ۵، از ص ۲۳۳ به بعد ذکر شده است.</ref>آخر این اجتهاد از کجا آمده و چقدر مستند است و چه اعتباری دارد؟ اگر این‌طور باشد پس همه قاتلان پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام و ظالمانی که از خون مسلمانان جوی‌ها راه می‌انداختند و از سرهای مسلمانان مناره می‌ساختند و و و …، نه تنها خطاکار و گناهکار نیستند که ماجور هم هستند. البته متذکر هستیم که در بحث نباید کسی ناراحت شود، مخصوصاً وقتی مستند به مدارک مورد اعتقاد خود طرف بحث باشد. و نیز توجه داریم که اجتهادی که در شیعه مطرح است به معنی استنباط حکم خدا است از مدارک فقهی، مانند قرآن و احادیث و روایات، نه مصلحت‌اندیشی اجتهاد کننده و غیره - آن هم فقط در مورد احکام جزئی و اختلافی، و فقط برای به دست آوردن آنچه خدا و رسول صلی الله علیه وآله گفته‌اند (وما کان لمؤمن ولامؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم ومن یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا);<ref>احزاب / ۳۶.</ref> پیامبرصلی الله علیه وآله هم حق تغییر کوچکترین دستور و حکم خدا را ندارد، چه رسد به افراد دیگر.
لابد اطلاع داریم که حضرات در مقابل مناقب ائمه علیهم السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها، و حتی گاهی در مورد ناصواب‌ های دیگران احادیثی مثلاً از ابوهریره و نظایر او نقل می‌کنند؛ با این که وی، بنابر مدارک خود اهل تسنن و به گفته خلیفه دوم و عایشه و ابوحنیفه و عده زیادی از علمای اهل تسنن، فردی مردود بوده، و مع ذلک گاهی (مخصوصا وقتی به دردشان بخورد) چنان درباره او غلو می‌کنند که با کمال بی پروایی به ابوایوب انصاری، آن مرد عالی در اسلام، نسبت می‌دهند که گفته است: «ذکر حدیث از ابوهریره نزد من محبوب تر از ذکر حدیث از رسول‌الله صلی الله علیه وآله است»!<ref>مآخذ اهل تسنن درباره این مطالب در عبقات الانوار، ج ۵، از ص ۲۳۳ به بعد ذکر شده است.</ref>  


زمخشری ذیل آیه اول سوره تحریم (یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازواجک والله غفور رحیم) می‌گوید: «روی ان رسول‌الله صلی الله علیه وآله خلابماریة فی یوم عائشة، و علمت بذلک حفصة، فقال لها اکتمی علی، و قد حرمت ماریة علی نفسی، وابشرک ان ابابکر و عمر یملکان بعدی امر امتی…». امام احمدبن منیر اسکندری در حاشیه بر کشاف در این مورد نوشته است: «ما اطلقه الزمخشری فی حق النبی صلی الله علیه وآله تقول و افتراء، و النبی منه براء…، و ما هذه من الزمخشری الا جراءة علی الله و رسوله… نعوذ بالله من ذلک.<ref>کشاف، ج ۴، ص ۵۶۲.</ref> مطالبی را که زمخشری درباره پیامبر صلی الله علیه و آله آورده دروغ خود ساخته و افترا است، و پیامبر صلی الله علیه و آله از آن بیزار است، ...، و این مطلب از زمخشری جز جسارت بر خدا و رسول‌الله صلی الله علیه وآله نیست…، به خدا پناه می‌بریم از این گونه سخنان). این قسمت را مخصوصاً آوردیم تا اولا متوجه باشیم که هیچ‌کس حق تغییر دستورات خدا را ندارد. و ثانیاً ببینید آنها چگونه اند که مثل زمخشری می‌آید این گونه روایات را نقل می‌کند و پروایی هم ندارد که ساحت قدس رسول‌الله صلی الله علیه و آله منزه از این افتراهاست. و ثالثاً ببینید چگونه حدیث جعل می‌کرده‌اند تا نکته مورد نظرشان را (هر چند بدون تناسب) در آن بگنجانند.
واخجلتا! اگر این نسبت درست باشد آیا ایمان ابوایوب زیر سؤال نمی‌رود و می‌توان او را مسلمان دانست؟ و از این بالاتر گاهی آن مجعولات را از طریق همان گونه راویان از علی علیه السلام و سایر ائمه شیعه علیهم السلام نقل می‌کنند! اینها در کتبی مانند عبقات الانوار، الغدیر، و خمسون و ماة صحابی مختلق، بررسی شده است. هر جا هم که با تمام این اوصاف درمی‌مانند و می‌بینند طبق مدارک خودشان نمی‌شود عمل فلان شخص را صحیح و او را مقبول دانست می‌گویند این‌طور «اجتهاد» کرده (و گاهی هم درباره بعضی توبه را به او می‌چسبانند). مثلاً از یک طرف پیامبر صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام گفته‌اند: «وعاد من عاداه»، و از طرف دیگر مثلاً جناب معاویه چنان با علی علیه السلام رفتار کرد که همه می‌دانیم، و چنان لعن بر علی علیه السلام را رایج نمود که عمربن عبدالعزیز (حدود ۵۰ سال بعد) با نقشه و ترس لعن بر او را ممنوع کرد. آن وقت می‌گویند معاویه چنین اجتهاد کرده بود،<ref>مآخذ اهل تسنن درباره این مطالب در عبقات الانوار، ج ۵، از ص ۲۳۳ به بعد ذکر شده است.</ref>آخر این اجتهاد از کجا آمده و چقدر مستند است و چه اعتباری دارد؟ اگر این‌طور باشد پس همه قاتلان پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام و ظالمانی که از خون مسلمانان جوی‌ها راه می‌انداختند و از سرهای مسلمانان مناره می‌ساختند و و و …، نه تنها خطاکار و گناهکار نیستند که ماجور هم هستند.


علی ای حال، در این‌جا فقط مواردی را که در قرآن آمده بررسی می‌کنیم:در المراجعات، سؤال کننده به طرفداری اهل تسنن می‌گوید: اهل سنت گفته‌اند لفظ مولی در معانی متعددی به کار می‌رود که در قرآن عظیم هم آمده است؛ گاهی به معنی اولی است، چنان‌که به کفار می‌گوید «ماواکم النار هی مولاکم»، یعنی اولی بکم (۵۰) (جایگاه شما آتش است، و آن اولی به شما است) و گاهی به معنی ناصر است، مانند آیه «ذلک بان الله مولی الذین آمنوا و ان الکافرین لامولی لهم» (این، بدان جهت است که خدا یاور مؤمنان است، و این که کافران یاوری برایشان نیست); و به معنی وارث، مانند گفتار خدای سبحان «ولکل جعلنا موالی مما ترک الوالدان والاقربون» (و برای هر کس ارث برندگانی از آنچه پدر و مادر و نزدیکان واگذارده اند قرار دادیم)، که موالی به معنی وارثان است؛ و به معنی عصبه (خویشان و وارثان دور، از طرف پدر)، مانند گفتار خدای عزوجل «و انی خفت الموالی من ورائی» (و همانا من از خویشان دور پدری پس از خود، می‌ترسم); و به معنی صدیق (دوست خالص، مانند) «لایغنی مولی عن مولی شیئا» (روزی که هیچ مولائی موجب بی‌نیازی مولائی نمی‌شود اصلا)...، و شاید معنی حدیث این باشد که هر کس من یاور او یا صدیق او یا دوست او هستم علی هم همین‌طور.<ref>المراجعات، مراجعه ۵۷.</ref>
البته متذکر هستیم که در بحث نباید کسی ناراحت شود، مخصوصاً وقتی مستند به مدارک مورد اعتقاد خود طرف بحث باشد. و نیز توجه داریم که اجتهادی که در شیعه مطرح است به معنی استنباط حکم خدا است از مدارک فقهی، مانند قرآن و احادیث و روایات، نه مصلحت‌اندیشی اجتهاد کننده و غیره - آن هم فقط در مورد احکام جزئی و اختلافی، و فقط برای به دست آوردن آنچه خدا و رسول صلی الله علیه و آله گفته‌اند (وما کان لمؤمن ولامؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم ومن یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا);<ref>احزاب / ۳۶.</ref> پیامبر صلی الله علیه و آله هم حق تغییر کوچکترین دستور و حکم خدا را ندارد، چه رسد به افراد دیگر.
 
زمخشری ذیل آیه اول سوره تحریم (یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازواجک والله غفور رحیم) می‌گوید: «روی ان رسول‌الله صلی الله علیه و آله خلا بماریة فی یوم عائشة، و علمت بذلک حفصة، فقال لها اکتمی علی، و قد حرمت ماریة علی نفسی، وابشرک ان ابابکر و عمر یملکان بعدی امر امتی…». امام احمدبن منیر اسکندری در حاشیه بر کشاف در این مورد نوشته است: «ما اطلقه الزمخشری فی حق النبی صلی الله علیه وآله تقول و افتراء، و النبی منه براء…، و ما هذه من الزمخشری الا جراءة علی الله و رسوله… نعوذ بالله من ذلک.<ref>کشاف، ج ۴، ص ۵۶۲.</ref> مطالبی را که زمخشری درباره پیامبر صلی الله علیه و آله آورده دروغ خود ساخته و افترا است، و پیامبر صلی الله علیه و آله از آن بیزار است، ...، و این مطلب از زمخشری جز جسارت بر خدا و رسول‌ الله صلی الله علیه و آله نیست…، به خدا پناه می‌بریم از این گونه سخنان). این قسمت را مخصوصاً آوردیم تا اولا متوجه باشیم که هیچ‌کس حق تغییر دستورات خدا را ندارد. و ثانیاً ببینید آنها چگونه اند که مثل زمخشری می‌آید این گونه روایات را نقل می‌کند و پروایی هم ندارد که ساحت قدس رسول‌الله صلی الله علیه و آله منزه از این افتراهاست. و ثالثاً ببینید چگونه حدیث جعل می‌کرده‌اند تا نکته مورد نظرشان را (هر چند بدون تناسب) در آن بگنجانند.
 
 
علی ای حال، در این‌جا فقط مواردی را که در قرآن آمده بررسی می‌کنیم:در المراجعات، سؤال کننده به طرفداری اهل تسنن می‌گوید: اهل سنت گفته‌اند لفظ مولی در معانی متعددی به کار می‌رود که در قرآن عظیم هم آمده است؛ گاهی به معنی اولی است، چنان‌که به کفار می‌گوید «ماواکم النار هی مولاکم»، یعنی اولی بکم <ref>مولاکم را در این آیه غالباً، حتی ابن‌عباس، چنان‌که نقل کردیم، به معنی اولی بکم دانسته‌اند، و زمخشری در ذیل آیه (ج ۴، ص ۴۷۶) یک وجه لغوی برای آن ذکر کرده است.</ref> (جایگاه شما آتش است، و آن اولی به شما است) و گاهی به معنی ناصر است، مانند آیه «ذلک بان الله مولی الذین آمنوا و ان الکافرین لامولی لهم» (این، بدان جهت است که خدا یاور مؤمنان است، و این که کافران یاوری برایشان نیست); و به معنی وارث، مانند گفتار خدای سبحان «ولکل جعلنا موالی مما ترک الوالدان والاقربون» (و برای هر کس ارث برندگانی از آنچه پدر و مادر و نزدیکان واگذارده اند قرار دادیم)، که موالی به معنی وارثان است؛ و به معنی عصبه (خویشان و وارثان دور، از طرف پدر)، مانند گفتار خدای عزوجل «و انی خفت الموالی من ورائی» (و همانا من از خویشان دور پدری پس از خود، می‌ترسم); و به معنی صدیق (دوست خالص، مانند) «لایغنی مولی عن مولی شیئا» (روزی که هیچ مولائی موجب بی‌نیازی مولائی نمی‌شود اصلا)...، و شاید معنی حدیث این باشد که هر کس من یاور او یا صدیق او یا دوست او هستم علی هم همین‌طور.<ref>المراجعات، مراجعه ۵۷.</ref>


و سید شرف الدین در جواب، راجع به معانی مولا بحث نمی‌کند، فقط بحث می‌کند که جز معنایی که به عنوان تعیین علی علیه السلام برای امامت و ولایت باشد نمی‌تواند منظور باشد، و لکن ما درباره آنها بحث خواهیم کرد.
و سید شرف الدین در جواب، راجع به معانی مولا بحث نمی‌کند، فقط بحث می‌کند که جز معنایی که به عنوان تعیین علی علیه السلام برای امامت و ولایت باشد نمی‌تواند منظور باشد، و لکن ما درباره آنها بحث خواهیم کرد.
خط ۱۱۹: خط ۱۲۴:
و وجه سیم مولی به معنی دوست بود، چنان‌که در سورة محمد صلی الله علیه و آله <ref>انعام/ ۱۱.</ref>گفت: «و ان الکافرین لامولی لهم». و در سورة تحریم <ref>تحریم/ ۴.</ref> گفت: «و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولیه»، یعنی ولیه بالنصرة [یعنی دوستدار اوست، به این که یاریش می‌کند].
و وجه سیم مولی به معنی دوست بود، چنان‌که در سورة محمد صلی الله علیه و آله <ref>انعام/ ۱۱.</ref>گفت: «و ان الکافرین لامولی لهم». و در سورة تحریم <ref>تحریم/ ۴.</ref> گفت: «و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولیه»، یعنی ولیه بالنصرة [یعنی دوستدار اوست، به این که یاریش می‌کند].


و وجه چهارم مولی به معنی هم عهد (؟) بود، چنان‌که در سورة النساء <ref>نسا/ ۳۳.</ref> گفت: (ولکل جعلنا موالی»، یعنی العصبة [خویشان دور پدری].
و وجه چهارم مولی به معنی هم عهد (؟) بود، چنان‌که در سورة النساء <ref>نسا/ ۳۳.</ref> گفت: (و لکل جعلنا موالی»، یعنی العصبة [خویشان دور پدری].


و وجه پنجم مولی به معنی میراث خوار بود، و جمعش موالی باشد، چنان‌که در سورة مریم <ref>مریم/۵.</ref>گفت: «و انی خفت الموالی من ورائی»، یعنی الورثة من ورائی [یعنی وارثان پس از من].
و وجه پنجم مولی به معنی میراث خوار بود، و جمعش موالی باشد، چنان‌که در سورة مریم <ref>مریم/۵.</ref>گفت: «و انی خفت الموالی من ورائی»، یعنی الورثة من ورائی [یعنی وارثان پس از من].
خط ۱۲۷: خط ۱۳۲:
چند تذکر:
چند تذکر:


۱- این که سؤال کننده در المراجعات به آیه «یوم لایغنی مولی عن مولی» استدلال کرده که مولی به معنی صدیق می‌آید، صحیح و قطعی نیست، زیرا دیدیم که تفلیسی مولی را در این آیه به معنی خویشاوند دانسته است. و در تفسیر ابن‌عباس هم ذیل آیه چنین می‌گوید: «یعنی قرابة عن قرابة شیئا و کافر عن کافر و قریب عن قریب شیئا من الشفاعة و لامن عذاب الله». <ref>تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ذیل آیه ،ص ۴۱۸.</ref> ظاهراً منظورش این است که مولی در این آیه به معنی کسی است که عهده‌دار امر کسی دیگر است و می‌خواهد به او کمک کند، از قبیل خویشان، و دوستان؛ و لذا در تفسیر المیزان مثلاً (نظیر آنچه در مجمع البیان آمده) ذیل آیه، می‌گوید: «والمولی هوالصاحب الذی له ان یتصرف فی امور صاحبه و یطلق علی من یتولی الامر و علی من یتولی امره؛ و المولی الاول فی الآیة هوالاول والثانی هوالثانی» <ref>تفسیر المیزان، ذیل آیه ،ج ۱۸، ص ۱۵۷.</ref> (و کلمه مولی به معنای کسی است که حق دارد در امور [شخص] دیگری تصرف کند، و هم به آن کسی که وی نسبت به او ولایت دارد اطلاق می‌شود؛ و کلمه مولای اولی در آیه شریفه به معنای اولی و دومی به معنای دوم است) <ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۲۳۶.</ref>
۱- این که سؤال کننده در المراجعات به آیه «یوم لایغنی مولی عن مولی» استدلال کرده که مولی به معنی صدیق می‌آید، صحیح و قطعی نیست، زیرا دیدیم که تفلیسی مولی را در این آیه به معنی خویشاوند دانسته است. و در تفسیر ابن‌عباس هم ذیل آیه چنین می‌گوید: «یعنی قرابة عن قرابة شیئا و کافر عن کافر و قریب عن قریب شیئا من الشفاعة و لا من عذاب الله». <ref>تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ذیل آیه ،ص ۴۱۸.</ref> ظاهراً منظورش این است که مولی در این آیه به معنی کسی است که عهده‌دار امر کسی دیگر است و می‌خواهد به او کمک کند، از قبیل خویشان، و دوستان؛ و لذا در تفسیر المیزان مثلاً (نظیر آنچه در مجمع البیان آمده) ذیل آیه، می‌گوید: «والمولی هوالصاحب الذی له ان یتصرف فی امور صاحبه و یطلق علی من یتولی الامر و علی من یتولی امره؛ و المولی الاول فی الآیة هو الاول والثانی هوالثانی» <ref>تفسیر المیزان، ذیل آیه ،ج ۱۸، ص ۱۵۷.</ref> (و کلمه مولی به معنای کسی است که حق دارد در امور [شخص] دیگری تصرف کند، و هم به آن کسی که وی نسبت به او ولایت دارد اطلاق می‌شود؛ و کلمه مولای اولی در آیه شریفه به معنای اولی و دومی به معنای دوم است) <ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۲۳۶.</ref>


۲- این که تفلسیی در وجه سوم می‌گوید مولی به معنی دوست آمده، اولا مولی را در این آیه‌ها به معنی ولی و ناصر گرفته‌اند، چنان‌که ابن‌عباس معادل آن را ناصر آورده، <ref>تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ذیل دو آیه ص ۴۲۸، و ص ۴۷۷.</ref>و در تفسیر کشاف می‌گوید: «مولی الذین آمنوا: ولیهم و ناصرهم». و ثانیاً اگر هم به معنی دوست باشد، منظور دوست دارنده است، نه محبوب، چنان‌که از سیاق آیه معلوم است.
۲- این که تفلسیی در وجه سوم می‌گوید مولی به معنی دوست آمده، اولا مولی را در این آیه‌ها به معنی ولی و ناصر گرفته‌اند، چنان‌که ابن‌عباس معادل آن را ناصر آورده، <ref>تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ذیل دو آیه ص ۴۲۸، و ص ۴۷۷.</ref>و در تفسیر کشاف می‌گوید: «مولی الذین آمنوا: ولیهم و ناصرهم». و ثانیاً اگر هم به معنی دوست باشد، منظور دوست دارنده است، نه محبوب، چنان‌که از سیاق آیه معلوم است.
خط ۱۳۵: خط ۱۴۰:
و اما بررسی معانی مولی در قرآن؛ کلمه مولی و جمع آن (موالی) ۲۱ مرتبه در۱۷ آیه آمده است، که در ذیل آنها را به ترتیب سوره‌ها آورده، ضمناً بعد از کلمه مولی یا موالی تفسیری که در تنویر المقباس از ابن‌عباس (با علامت س) و در کشاف از زمخشری (باعلامت ز) آمده با تعیین صفحه و از کشاف به اضافه تعیین جلد ذکر می‌کنیم، بدین قرار:
و اما بررسی معانی مولی در قرآن؛ کلمه مولی و جمع آن (موالی) ۲۱ مرتبه در۱۷ آیه آمده است، که در ذیل آنها را به ترتیب سوره‌ها آورده، ضمناً بعد از کلمه مولی یا موالی تفسیری که در تنویر المقباس از ابن‌عباس (با علامت س) و در کشاف از زمخشری (باعلامت ز) آمده با تعیین صفحه و از کشاف به اضافه تعیین جلد ذکر می‌کنیم، بدین قرار:


۱- در سوره بقره، آیه آخر: واعف عنا واغفرلنا وارحمنا انت مولانا: اولی بنا <ref>تنویر المقباس،ص ۴۲.</ref>. سیدنا و نحن عبیدک، اوناصرنا، او متولی امورنا <ref>کشاف،ج ۱، ص ۳۳۳.</ref>
۱- در سوره بقره، آیه آخر: واعف عنا و اغفرلنا و ارحمنا انت مولانا: اولی بنا <ref>تنویر المقباس،ص ۴۲.</ref>. سیدنا و نحن عبیدک، اوناصرنا، او متولی امورنا <ref>کشاف،ج ۱، ص ۳۳۳.</ref>


۲- در سوره آل عمران ، آیه ۱۵۰: بل الله مولاکم: حافظکم ولاکم علی ذلک و ینصرکم علیهم <ref>تنویر المقباس،ص ۵۸.</ref> . ای ناصرکم<ref>کشاف/ج ۱، ص ۴۲۵.</ref> .
۲- در سوره آل عمران ، آیه ۱۵۰: بل الله مولاکم: حافظکم ولاکم علی ذلک و ینصرکم علیهم <ref>تنویر المقباس،ص ۵۸.</ref> . ای ناصرکم<ref>کشاف/ج ۱، ص ۴۲۵.</ref> .
خط ۱۵۱: خط ۱۵۶:
ربهم الصادق ربوبیته، اوالذی یتولی حسابهم و ثوابهم <ref>کشاف/ج ۲، ص ۳۴۴.</ref>.
ربهم الصادق ربوبیته، اوالذی یتولی حسابهم و ثوابهم <ref>کشاف/ج ۲، ص ۳۴۴.</ref>.


۹- در سوره نحل ، <ref>نحل/۷۶.</ref> : و هوکل علی مولاه: ثقل علی ولیه و قرابته عیال علی عائله <ref>تنویر المقباس،ص ۲۲۷.</ref>. ای ثقل علی من یلی امره و یعوله <ref>کشاف/ج ۲، ص ۶۲۳.</ref>.
۹- در سوره نحل ، <ref>نحل/۷۶.</ref> : و هو کل علی مولاه: ثقل علی ولیه و قرابته عیال علی عائله <ref>تنویر المقباس،ص ۲۲۷.</ref>. ای ثقل علی من یلی امره و یعوله <ref>کشاف/ج ۲، ص ۶۲۳.</ref>.


۱۰- در سوره مریم ، <ref>مریم/۵.</ref>: وانی خفت الموالی: یعنی الورثة، من ورائی: من بعدی <ref>تنویر المقباس،ص ۲۵۴.</ref>. کان موالیه - و هم عصبته (اخوته و بنو عمه) - شرار بنی اسرائیل فخافهم علی الدین <ref>کشاف/ ج ۳، ص ۴.</ref>
۱۰- در سوره مریم ، <ref>مریم/۵.</ref>: وانی خفت الموالی: یعنی الورثة، من ورائی: من بعدی <ref>تنویر المقباس،ص ۲۵۴.</ref>. کان موالیه - و هم عصبته (اخوته و بنو عمه) - شرار بنی اسرائیل فخافهم علی الدین <ref>کشاف/ ج ۳، ص ۴.</ref>
خط ۲۰۷: خط ۲۱۲:
۹- مالک، ذیل آیه ۴.
۹- مالک، ذیل آیه ۴.


پس ابن‌عباس و زمخشری هر دو، هفتمین معنا را دوست تلقی کرده، و نیز هر دو، آیه شماره ۴ (فاخوانکم فی الدین و موالیکم) را به این معنی تفسیر کرده‌اند. علاوه بر این که می‌توان گفت زمخشری آیه‌های شماره ۷ (هو مولینا) و شماره ۱۹ (ماواکم النار هی مولاکم) را هم به این معنی دانسته است. تفلیسی هم در وجه سوم گفت مولی به معنی دوست می‌آید، و آیه‌های سوره محمدصلی الله علیه وآله و سوره تحریم را در ذیل آن ذکر کرد.
پس ابن‌عباس و زمخشری هر دو، هفتمین معنا را دوست تلقی کرده، و نیز هر دو، آیه شماره ۴ (فاخوانکم فی الدین و موالیکم) را به این معنی تفسیر کرده‌اند. علاوه بر این که می‌توان گفت زمخشری آیه‌های شماره ۷ (هو مولینا) و شماره ۱۹ (ماواکم النار هی مولاکم) را هم به این معنی دانسته است. تفلیسی هم در وجه سوم گفت مولی به معنی دوست می‌آید، و آیه‌های سوره محمد صلی الله علیه و آله و سوره تحریم را در ذیل آن ذکر کرد.


حال ببینیم حق مطلب چیست؟
حال ببینیم حق مطلب چیست؟
خط ۲۱۳: خط ۲۱۸:
قبلاً توجه داشته باشیم که بحث به این صورت است: که ثابت شود که مثلا در فلان آیه و عبارت راهی ندارد جز این که لغت موردنظر به فلان معنا باشد؛ البته اگر این‌طور ثابت شد، حتی اگر اهل لغت هم آن معنا را برای آن لغت ذکر نکرده باشند می‌گوییم توجه نداشته‌اند و کارشان نقص دارد.
قبلاً توجه داشته باشیم که بحث به این صورت است: که ثابت شود که مثلا در فلان آیه و عبارت راهی ندارد جز این که لغت موردنظر به فلان معنا باشد؛ البته اگر این‌طور ثابت شد، حتی اگر اهل لغت هم آن معنا را برای آن لغت ذکر نکرده باشند می‌گوییم توجه نداشته‌اند و کارشان نقص دارد.


نه به این صورت که بگوییم فلان لغت در فلان عبارت معنایش چنین است، و دلیلمان این باشد که وقتی لغت را به این معنی بگیریم عبارت مزبور غلط نمی‌شود؛ گرچه اگر به آن معناهایی هم که در کتب لغت ذکر شده معنی کنیم باز صحیح است؛ مثلا در آیه «یوم لایغنی مولی عن مولی شیئا» می‌بینیم اگر مولای دوم را به معنای محبوب بگیریم، عبارت غلط نمی‌شود، اما اگر به معنای خویشاوند هم بگیریم - چنان‌که تفلیسی گفت (در وجه نخستین)، و هم چنین ابن‌عباس و زمخشری <ref>ص ۱۶، شماره ۱۵و۱۶</ref>، باز صحیح خواهد بود؛ یا ممکن است در آیه یا عبارتی، ببینیم معنای محبوب موجب غلط شدن آن نمی‌شود، و اگر معنای دیگری هم که در کتب لغت آمده، مثل تابع، مطیع و جز آنها را اراده کنیم - باز صحیح است؛ در این صورت دلیل نمی‌شود که برخلاف قاعده و اصل، از معنای متبادر یا حقیقی آن و معانی ای که لغویان ذکر کرده‌اند عدول نموده، معنای دیگری برای لغت مورد بحث اثبات کنیم.
نه به این صورت که بگوییم فلان لغت در فلان عبارت معنایش چنین است، و دلیل مان این باشد که وقتی لغت را به این معنی بگیریم عبارت مزبور غلط نمی‌شود؛ گرچه اگر به آن معناهایی هم که در کتب لغت ذکر شده معنی کنیم باز صحیح است؛ مثلا در آیه «یوم لایغنی مولی عن مولی شیئا» می‌بینیم اگر مولای دوم را به معنای محبوب بگیریم، عبارت غلط نمی‌شود، اما اگر به معنای خویشاوند هم بگیریم - چنان‌که تفلیسی گفت (در وجه نخستین)، و هم چنین ابن‌عباس و زمخشری <ref>ص ۱۶، شماره ۱۵و۱۶</ref>، باز صحیح خواهد بود؛ یا ممکن است در آیه یا عبارتی، ببینیم معنای محبوب موجب غلط شدن آن نمی‌شود، و اگر معنای دیگری هم که در کتب لغت آمده، مثل تابع، مطیع و جز آنها را اراده کنیم - باز صحیح است؛ در این صورت دلیل نمی‌شود که برخلاف قاعده و اصل، از معنای متبادر یا حقیقی آن و معانی ای که لغویان ذکر کرده‌اند عدول نموده، معنای دیگری برای لغت مورد بحث اثبات کنیم.


با این مقدمه می‌گوییم: کلا آیاتی که به نظر ابن‌عباس و زمخشری و تفلیسی و امثال آنان، در آنها مولی به معنی دوست (محبوب؟) آمده، پنج آیه است، که در ذیل هر یک را مطرح نموده مورد بررسی قرار می‌دهیم:
با این مقدمه می‌گوییم: کلا آیاتی که به نظر ابن‌عباس و زمخشری و تفلیسی و امثال آنان، در آنها مولی به معنی دوست (محبوب؟) آمده، پنج آیه است، که در ذیل هر یک را مطرح نموده مورد بررسی قرار می‌دهیم:


۱- آیه ۵ سوره احزاب: «فاخوانکم فی الدین وموالیکم»، که در تفسیر ابن‌عباس و زمخشری آمده بود.
۱- آیه ۵ سوره احزاب: «فاخوانکم فی الدین و موالیکم»، که در تفسیر ابن‌عباس و زمخشری آمده بود.


لکن دیدیم که تفلیسی، در وجه ششم موالی را در این آیه به معنی آزاد کردگان دانسته است، و طبرسی در مجمع البیان (ذیل آیه) می‌گوید: و موالیکم: ای بنوا اعمامکم (موالی شما: یعنی پسرعموهایتان)، و بعد دو نظریه دیگر (آزاد شده‌ها، و دوستان) را هم نقل کرده است. و معنای محبوب ظاهراً معنایی تحمیل گونه است.
لکن دیدیم که تفلیسی، در وجه ششم موالی را در این آیه به معنی آزاد کردگان دانسته است، و طبرسی در مجمع البیان (ذیل آیه) می‌گوید: و موالیکم: ای بنوا اعمامکم (موالی شما: یعنی پسر عموهایتان)، و بعد دو نظریه دیگر (آزاد شده‌ها، و دوستان) را هم نقل کرده است. و معنای محبوب ظاهراً معنایی تحمیل گونه است.


۲- آیه ۵۱ سوره توبه: «هو مولینا»، که زمخشری تفسیر کرد به الذی یتولانا و نتولاه.
۲- آیه ۵۱ سوره توبه: «هو مولینا»، که زمخشری تفسیر کرد به الذی یتولانا و نتولاه.
خط ۲۲۵: خط ۲۳۰:
می‌گوییم: این که می‌گوید الذی یتولانا و نتولاه (آن که ما را دوست دارد و آن که ما او را دوست داریم محب ما و محبوب ما)، اولا نمی‌شود هر دو معنی مراد باشد، زیرا لازمه اش استعمال لفظ در بیش از یک معنا است که مورد اشکال است. <ref>اصول الفقه، مبحث «استعمال اللفظ فی اکثر من معنی» ؛استعمال لفظ در بیش از یک معنا، ج ۱، ص ۳۲.</ref> و ثانیاً اصلا منظور این نیست که در دو معنی به کار رفته، بلکه منظور این است که چون او یاور و سرور یا دوستدار ما است، ما هم او را دوست می‌داریم (و به او اطمینان داریم، و بر او توکل می‌کنیم … الی غیر ذلک)، پس مولی در همان معنی یاور، سرور، یا دوستدار استعمال شده است. و ثالثاً ابن‌عباس و دیگران مولی را در این آیه به معنی اولی دانسته‌اند.
می‌گوییم: این که می‌گوید الذی یتولانا و نتولاه (آن که ما را دوست دارد و آن که ما او را دوست داریم محب ما و محبوب ما)، اولا نمی‌شود هر دو معنی مراد باشد، زیرا لازمه اش استعمال لفظ در بیش از یک معنا است که مورد اشکال است. <ref>اصول الفقه، مبحث «استعمال اللفظ فی اکثر من معنی» ؛استعمال لفظ در بیش از یک معنا، ج ۱، ص ۳۲.</ref> و ثانیاً اصلا منظور این نیست که در دو معنی به کار رفته، بلکه منظور این است که چون او یاور و سرور یا دوستدار ما است، ما هم او را دوست می‌داریم (و به او اطمینان داریم، و بر او توکل می‌کنیم … الی غیر ذلک)، پس مولی در همان معنی یاور، سرور، یا دوستدار استعمال شده است. و ثالثاً ابن‌عباس و دیگران مولی را در این آیه به معنی اولی دانسته‌اند.


۳- آیه ۱۱ سوره محمد صلی الله علیه وآله: «ذلک بان الله مولی الذین آمنوا و ان الکافرین لامولی لهم»، که تفلیسی در وجه سوم عنوان کرده بود.
۳- آیه ۱۱ سوره محمد صلی الله علیه و آله: «ذلک بان الله مولی الذین آمنوا و ان الکافرین لامولی لهم»، که تفلیسی در وجه سوم عنوان کرده بود.


اما در ص ۱۵، تذکر ۲، بحث شد که مولی را به معنی ناصر گرفته‌اند. و اگر هم در معنی دوستی باشد، منظور محب است نه محبوب.
اما در ص ۱۵، تذکر ۲، بحث شد که مولی را به معنی ناصر گرفته‌اند. و اگر هم در معنی دوستی باشد، منظور محب است نه محبوب.
خط ۲۳۹: خط ۲۴۴:
نتیجه بحث
نتیجه بحث


خلاصه بحث آن که - علاوه بر این که متبادر از مولی در عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، سرور و صاحب اختیار است (به معنای حقیقی کلمه، که مفادش همان اولی در تصرفات است، و با امامت یکی می‌شود)، و معنای حقیقی آن همین معنا است، و به علاوه، چنان‌که بحث کرده‌اند، دلایل قطعی در بین هست که در این عبارت معنی دوستی مورد نظر نبوده است -، اساساً دلیلی برای این مطلب که مولی به معنای محبوب آمده باشد، در دست نیست، و اگر در روز واپسین و یوم الندامه حسابرسی کنند (که خواهند کرد)، و به آنان که تعصب بیجا به خرج داده و خواسته خدا و رسول صلی الله علیه وآله را زیر پا گذاشته‌اند بگویند چرا چنین کردید پاسخی نخواهند داشت. ان الله لطیف خبیر.
خلاصه بحث آن که - علاوه بر این که متبادر از مولی در عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، سرور و صاحب اختیار است (به معنای حقیقی کلمه، که مفادش همان اولی در تصرفات است، و با امامت یکی می‌شود)، و معنای حقیقی آن همین معنا است، و به علاوه، چنان‌که بحث کرده‌اند، دلایل قطعی در بین هست که در این عبارت معنی دوستی مورد نظر نبوده است -، اساساً دلیلی برای این مطلب که مولی به معنای محبوب آمده باشد، در دست نیست، و اگر در روز واپسین و یوم الندامه حسابرسی کنند (که خواهند کرد)، و به آنان که تعصب بیجا به خرج داده و خواسته خدا و رسول صلی الله علیه و آله را زیر پا گذاشته‌اند بگویند چرا چنین کردید پاسخی نخواهند داشت. ان الله لطیف خبیر.


یادداشتها
یادداشتها
۴۱۱

ویرایش