پرش به محتوا

رویکردی نو به حدیث غدیر (نقدی بر اندیشه‌های ابن حزم و ابن تیمیه): تفاوت میان نسخه‌ها

ابرابزار
(ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
== چکیده ==
== چکیده ==
حدیث غدیر، در نگاه پیامبرخداصلی الله علیه و آله صحابه و علما دارای اهمیتی ویژه است. به‌گونه ای که شمار راویانش از میان صحابه، از صد و بیست صحابی فراتر است. پیامبر این حدیث را با بانگ بلند و رسا در جمع انبوهی از مسلمانان به گوش آنان رسانده‌اند؛ جمعیتی که بی شک در عصر نبوّت، گسترده‌ترین اجتماع اسلامی قلمداد می‌شده است. اما با این وجود، کسانی چون ابن حزم ظاهری و ابن تیمیه در صحت آن تردید نموده، حتی کوشیده‌اند صحّتش را تضعیف‌کنند. از همین رو، رویکرد این نوشته در بررسی حدیث غدیر، از رهگذر نکات زیر است:
حدیث غدیر، در نگاه پیامبرخداصلی الله علیه و آله صحابه و علما دارای اهمیتی ویژه است. به‌گونه ای که شمار راویانش از میان صحابه، از صد و بیست صحابی فراتر است. پیامبر این حدیث را با بانگ بلند و رسا در جمع انبوهی از مسلمانان به گوش آنان رسانده‌اند؛ جمعیتی که بی شک در عصر نبوّت، گسترده‌ترین اجتماع اسلامی قلمداد می‌شده است. اما با این وجود، کسانی چون ابن حزم ظاهری و ابن تیمیه در صحت آن تردید نموده، حتی کوشیده‌اند صحّتش را تضعیف‌کنند. از همین رو، رویکرد این نوشته در بررسی حدیث غدیر، از رهگذر نکات زیر است:
*نقل سخن ابن حزم و ابن تیمیه در تضعیف حدیث غدیر.
*ارائه دلایل خردپسند در اثبات صحت حدیث غدیر.
*معرفی راویان حدیث.
*تصریح علمای اهل سنت بر طرق متعدد نقل حدیث.
*دلالت‌های حدیث غدیر بر امامت مطلق حضرت علی علیه السلام.
*پاسخ به شبهه دهلوی و تفتازانی مبنی بر این که واژه «مولی» در معنای «اولی [=سزاوارتر]» به کار نمی‌رود و….


* نقل سخن ابن حزم و ابن تیمیه در تضعیف حدیث غدیر.
==مقدمه ==
* ارائة دلایل خردپسند در اثبات صحت حدیث غدیر.
اهمیت حدیث غدیر، از اهتمام حضرت حق ـ جلّ و علا ـ به آن، سرچشمه می‌گیرد؛ این معنا از اندیشیدن در آیه شریفه {{قرآن| يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>مائده/ ۶۷.</ref> قابل برداشت است.
* معرفی راویان حدیث.
* تصریح علمای اهل سنت بر طرق متعدد نقل حدیث.
* دلالت‌های حدیث غدیر بر امامت مطلق حضرت علی علیه السلام.
* پاسخ به شبهة دهلوی و تفتازانی مبنی بر این که واژة «مولی» در معنای «اولی [=سزاوارتر]» به کار نمی‌رود و….


مقدمه:
بسیاری از مفسران گواهی داده‌اند که این آیه در شأن امام علی علیه السلام نازل شده و آن حضرت مصداق بارز این آیه است.
 
اهمیت حدیث غدیر، از اهتمام حضرت حق ـ جلّ و علا ـ به آن، سرچشمه می‌گیرد؛ این معنا از اندیشیدن در آیة شریفة (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ) (مائده: ۶۷)، قابل برداشت است.
 
بسیاری از مفسران گواهی دادهاند که این آیه در شأن امام علی۷ نازل شده و آن حضرت مصداق بارز این آیه است.


ابن ابی حاتم در تفسیر رازی، به سند خود از ابو سعید خدری اینگونه روایت می‌کند:
ابن ابی حاتم در تفسیر رازی، به سند خود از ابو سعید خدری اینگونه روایت می‌کند:


«نزلت هذه الآیة: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ). فی علی بن أبی طالب»، (رازی، ابن ابی حاتم، تحقیق: اسعد محمد خطیب، ج۴، ص۱۱۲۷).
{{متن عربی|نزلت هذه الاية:}} {{قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} {{متن عربی|فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب‏}}<ref>تفسیر ابن أبی حاتم، ج۴، ص۱۱۲۷.</ref> ابن ابی حاتم در مقدمه تفسیر خود افزوده است: «من مقید بودم در تفسیر خود، تنها از روایاتی استفاده کنم که صحیحترین سندها را دارند.»
 
ابن ابی حاتم در مقدمة تفسیر خود افزوده است: «من مقید بودم در تفسیر خود، تنها از روایاتی استفاده کنم که صحیحترین سندها را دارند.»


وی می‌نویسد: «تلاش کردم تا این تفسیر را با روایاتی که صحیحترین سند و استوارترین و متقنترین متنها را دارند، تألیف کنم.»، (همان، ج۱، ص۱۴)
وی می‌نویسد: «تلاش کردم تا این تفسیر را با روایاتی که صحیحترین سند و استوارترین و متقن‌ترین متن‌ها را دارند، تألیف کنم.»<ref>همان، ج۱، ص۱۴.</ref>


ابن تیمیه نیز اذعان میکندکه تفسیر ابن ابی حاتم مشتمل بر نقل قولهای بسیار مطمئن و قابل اعتماد است. وی می‌گوید:
ابن تیمیه نیز اذعان می کندکه تفسیر ابن ابی حاتم مشتمل بر نقل قول‌های بسیار مطمئن و قابل اعتماد است. وی می‌گوید:


«به اجماع اهل حدیث و بزرگان تفسیر که مطالب خود را با سندهای معروف نقل می‌کنند مانند تفسیر ابن جریج و سعید بن ابی عروبه و…، ابن ابی حاتم و علمای بزرگ دیگری، در اسلام به راستگویی شهره هستند و کتب تفسیری آنان مشتمل بر نقل قولهایی است که در علم تفسیر قابل اعتماد است.» (ابن تیمیه، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج۷، صص ۱۷۹–۱۷۸، چاپ اول ـ ۱۴۰۶ق)
«به اجماع اهل حدیث و بزرگان تفسیر که مطالب خود را با سندهای معروف نقل می‌کنند مانند تفسیر ابن جریج و سعید بن ابی عروبه و…، ابن ابی حاتم و علمای بزرگ دیگری، در اسلام به راستگویی شهره هستند و کتب تفسیری آنان مشتمل بر نقل قول‌هایی است که در علم تفسیر قابل اعتماد است.»<ref>منهاج السنة، ج۷، صص ۱۷۹–۱۷۸.</ref>


از دیگر دلایل اهمیت فراوان این حدیث، اهتمام و توجه ویژة پیامبرخدا۹، بزرگان صحابه و علما به این حدیث شریف است. این توجه به گونهای است که شمار راویان این حدیث در بین صحابه از مرز صد و بیست صحابی مرد و زن تجاور می‌کند. شاید بتوان گفت در مجموعة احادیث شریف نبوی هیچ حدیث دیگری وجود ندارد که این تعداد صحابی، آن را نقل کرده باشند. افزون بر این که پیامبر۹ این حدیث را در خانة خویش یا در مسجد ویا در جمع اندکی از صحابه به زبان نیاوردهاند؛ بلکه این بانگ بلند و رسا در جمع زیادی از مسلمانان بلند شد. تعداد آنها به حدی زیاد بود که در سرتاسر مدینه نمی‌گنجیدند؛ گویی صحرای مدینه، آکنده از این جمعیت بیشمار است! اجتماعی که بدون شک در طول تاریخ عصر نبوّت، گستردهترین اجتماع اسلامی قلمداد می‌شد.
از دیگر دلایل اهمیت فراوان این حدیث، اهتمام و توجه ویژه پیامبرخدا صلی الله علیه و آله بزرگان صحابه و علما به این حدیث شریف است. این توجه به گونه ای است که شمار راویان این حدیث در بین صحابه از مرز صد و بیست صحابی مرد و زن تجاور می‌کند. شاید بتوان گفت در مجموعه احادیث شریف نبوی هیچ حدیث دیگری وجود ندارد که این تعداد صحابی، آن را نقل کرده باشند. افزون بر این که پیامبرصلی الله علیه و آله این حدیث را در خانه خویش یا در مسجد ویا در جمع اندکی از صحابه به زبان نیاوردهاند؛ بلکه این بانگ بلند و رسا در جمع زیادی از مسلمانان بلند شد. تعداد آنها به حدی زیاد بود که در سرتاسر مدینه نمی‌گنجیدند؛ گویی صحرای مدینه، آکنده از این جمعیت بیشمار است! اجتماعی که بدون شک در طول تاریخ عصر نبوّت، گستردهترین اجتماع اسلامی قلمداد می‌شد.


اما با وجود خیل عظیم این راویان و طرق مختلف نقل این حدیث، همچنان کسانی همچون ابن حزم ظاهری و ابن تیمیه هستند که در صحت آن تردید دارند و حتی آن را تضعیف می‌کنند؛ از این رو، رویکرد ما در بررسی این حدیث از رهگذر نکات زیر خواهد بود:
اما با وجود خیل عظیم این راویان و طرق مختلف نقل این حدیث، همچنان کسانی همچون ابن حزم ظاهری و ابن تیمیه هستند که در صحت آن تردید دارند و حتی آن را تضعیف می‌کنند؛ از این رو، رویکرد ما در بررسی این حدیث از رهگذر نکات زیر خواهد بود:
*نقل سخن ابن حزم و ابن تیمیه در تضعیف حدیث غدیر.
*دلایلی خِرَدپسند برای اثبات صحت این حدیث.
*راویان حدیث غدیر.
*تصریح علمای اهل سنت بر طرقِ متعددِ نقلِ این حدیث.
*دلالتهای حدیث غدیر بر امامتِ مطلق حضرت علی علیه السلام.
* پاسخ به شبهه دهلوی و تفتازانی مبنی بر این که واژه «مولی» در معنای «{{متن عربی|أولى‏}} [= سزاوارتر]» به کار نمی‌رود.
* شواهد و قراینی بر ولایت علی علیه السلام.


ـ نقل سخن ابن حزم و ابن تیمیه در تضعیف حدیث غدیر.
==خلاصه و نتیجه‌گیری پژوهش==
تضعیف حدیث غدیر از سوی ابن حزم و ابن تیمیه؛ ابن حزم می‌نویسد:


ـ دلایلی خِرَدپسند برای اثبات صحت این حدیث.
«اما این سخن پیامبر {{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏}} به هیچ روی از طریق راویانِ حدیثِ ثقه، صحیح نیست!»،<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۳۲۰.</ref>


ـ راویان حدیث غدیر.
ابن تیمیه نیز می‌گوید:
 
ـ تصریح علمای اهل سنت بر طرقِ متعددِ نقلِ این حدیث.


ـ دلالتهای حدیث غدیر بر امامتِ مطلق حضرت علی۷
«اما حدیث {{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏}}در صحاح وجود ندارد؛ گرچه برخی از اهل علم آن را نقل کرده اند و مردم در صحت آن اختلاف دارند. اما این سخن پیامبرخدا صلی الله علیه و آله یعنی {{متن عربی|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَه‏}} به اتفاق نظر حدیث شناسان، کذب و دروغ است!»<ref>منهاج السنة، ج۷، ص ۳۱۹.</ref>


ـ پاسخ به شبهة دهلوی و تفتازانی مبنی بر این که واژة «مولی» در معنای «أولی [= سزاوارتر]» به کار نمی‌رود.
پیش از آنکه ببینیم حدیث شناسان در این باره چه گفته‌اند، به ذکر دلیلی برای این حدیث می‌پردازیم که با نوع حوادث آن زمان تناسب دارد. در ادامه نیز به ذکر سندهایی برای تعداد حاضران در این واقعه بزرگ اقدام خواهیم کرد.


ـ شواهد و قراینی بر ولایت علی۷
برخی از دلایل که برای این حدیث گفته‌اند:


ـ خلاصه و نتیجهگیری پژوهش.
از بریده نقل شده است که گفت: {{متن عربی|غَزَوْتُ مَعَ عَلِيٍّ الْيَمَنَ فَرَأَيْتُ مِنْهُ جَفْوَةً فَلَمَّا قَدِمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ  ذَكَرْتُ عَلِيّا فتَنَقَّصْتُهُ فَرَأَيْتُ وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ يَتَغَيَّرُ فَقَالَ يَا بُرَيْدَةُ أَ لَسْتُ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏}} <ref>تفسیر ابن کثیر، ج۴ ، ص ۴۱۵.</ref>


تضعیف حدیث غدیر از سوی ابن حزم و ابن تیمیه؛ ابن حزم می‌نویسد:
«با علی در یمن، در غزوه بودیم، در آنجا از وی خشونت و بدرفتاری دیدم. هنگامی که نزد رسول‌الله رسیدم از این کار علی یاد کردم و از شأن او کاستم، دیدم که چهره پیامبر برافروخته شد، آنگاه فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان ولایت ندارم؟


«اما این سخن پیامبر مَن کُنتُ مَولاَهُ فَعَلِیٌّ مَولاَهُ به هیچ روی از طریق راویانِ حدیثِ ثقه، صحیح نیست!»، (ابن تیمیه از ابن حزم، ج۷، ص۳۲۰، چاپ اول، ۱۴۰۶ق).
گفتم: همین‌طور است ای فرستاده خدا، فرمود: هر آنکس را که من مولای اویم، پس از من علی مولای اوست...».


ابن تیمیه نیز می‌گوید:
پذیرش این دلیل برای هر عاقلی ممکن نیست. آیا عقل آدمی می­ پذیرد که پیامبر این همایش سترگ و بی‌سابقه را به پا کرد تا به مردم بگویدکه بُرَیده امام علی را آزرده خاطر کرد! و این حدیث را با این ساختار و مضمون فرمود تا به نوعی، ظلمی را که به ایشان رفته جبران کند؟!


«اما حدیث «مَن کُنتُ مَولاَهُ فَعَلِیٌّ مَولاَهُ» در صحاح وجود ندارد؛ گرچه برخی از اهل علم آن را نقل کردهاند و مردم در صحت آن اختلاف دارند. اما این سخن پیامبرخدا۹ یعنی «اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»، به اتفاق نظر حدیث شناسان، کذب و دروغ است!» (همان، ج۷، ص ۳۱۹).
آیا جا نداشت آن جمع بی­شمار از مسلمانان ـ که تعداد آن­ها طبق نظر سبط ابن جوزی صد و بیست هزار نفر تخمین زده می­شد ـ  به پیامبر اعتراض کنند که به خاطر یک دلیل و اتفاق ساده، چرا آن همه جمعیت را متوقف کردند؟! امکان داشت که به آن حضرت بگویند: می­ توانستید این موضوع را در مدینه به ما بگویید!


پیش از آنکه ببینیم حدیث شناسان در این باره چه گفتهاند، به ذکر دلیلی برای این حدیث می‌پردازیم که با نوع حوادث آن زمان تناسب دارد. در ادامه نیز به ذکر سندهایی برای تعداد حاضران در این واقعة بزرگ اقدام خواهیم کرد.
آیا طرح چنین دلیلی برای حدیث غدیر، به نوعی گویای ساده اندیشی و کم خردی برخی از این تاریخ­نگاران نیست؟!
 
برخی از دلایل که برای این حدیث گفتهاند:


از بریده نقل شده است که گفت: «غزوت مع علی الیمن فرأیت منه جفوة فلما قدمت علی رسول‌الله ـ صلی الله علیه ]وآله[و سلّم ـ ذکرت علیاً فتنقصته...]فرأیت وجه رسول‌الله یتغیر، فقال[ : یا بریدة، أ لست أولی المؤمنین من أنفسهم...» (ابن کثیر، ج۴ ، ص ۴۱۵).
بی تردید دلیل مهمی­ که باعث می­ شود پیامبرخدا این سختی و رنج را به جان بخرد و تعداد قابل توجهی از مسلمانان را در صحرایی خشک و تفتیده گرد هم­ آورد، موضوع و قضیه با اهمیتی است و آن چیزی جز اجرای امر الهی که در آیه شریفه زیر ابلاغ شده، نیست؛{{قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>مائده/ ۶۷.</ref>


«با علی(۷) در یمن، در غزوه بودیم، در آنجا از وی خشونت و بدرفتاری دیدم. هنگامی که نزد رسول‌الله۹ رسیدم از این کار علی یاد کردم و از شأن او کاستم، دیدم که چهرة پیامبر برافروخته شد، آنگاه فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان ولایت ندارم؟ گفتم: همین‌طور است ای فرستادة خدا، فرمود: هر آنکس را که من مولای اویم، پس از من علی مولای اوست...».
تأمل و تدبّر در عبارت {{قرآن|فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ}} و در پی آن، دقت در این بخش از کلام پیامبرخدا که فرمودند: {{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}} هر انسان خردورزی را به این نتیجه می­ رساند که دلیل اصلی این گردهماییِ بی ­سابقه در تاریخ صدر اسلام، تنها می ­تواند انتصاب حضرت علی به ولایت و امامت باشد.


پذیرش این دلیل برای هر عاقلی ممکن نیست. آیا عقل آدمی می­پذیرد که پیامبر۹ این همایش سترگ و بی‌سابقه را به پا کرد تا به مردم بگویدکه بُرَیده امام علی۷ را آزرده خاطر کرد! و این حدیث را با این ساختار و مضمون فرمود تا به نوعی، ظلمی را که به ایشان رفته جبران کند؟! آیا جا نداشت آن جمع بی­شمار از مسلمانان ـ که تعداد آن­ها طبق نظر سبط ابن جوزی صد و بیست هزار نفر تخمین زده می­شد ـ  به پیامبر۹ اعتراض کنند که به خاطر یک دلیل و اتفاق ساده، چرا آن همه جمعیت را متوقف کردند؟! امکان داشت که به آن حضرت بگویند: می­توانستید این موضوع را در مدینه به ما بگویید!
فخر رازی ـ که نظر وی را در تفسیرش اندکی پیشتر ذکر کردیم ـ  بعد از این که نظرات مختلف را درباره شأنِ نزولِ این آیه ذکر می­ کند، می­ نویسد:
 
آیا طرح چنین دلیلی برای حدیث غدیر، به نوعی گویای ساده اندیشی و کم خردی برخی از این تاریخ­نگاران نیست؟!


بی تردید دلیل مهمی­که باعث می­شود پیامبرخدا این سختی و رنج را به جان بخرد و تعداد قابل توجهی از مسلمانان را در صحرایی خشک و تفتیده گرد هم­ آورد، موضوع و قضیة با اهمیتی است و آن چیزی جز اجرای امر الهی که در آیة شریفة زیر ابلاغ شده، نیست؛ (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس‏) (مائده : ۶۷)
دهم؛ این آِیه در فضیلت علی بن ابی طالب نازل شده است. هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبرخدا دست علی ابن ابی طالب را گرفت و فرمود: <blockquote>{{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه‏}}؛ هرآنکس را که تا کنون من سرپرست و مولای او بوده­ام، اکنون علی مولا و سرپرست او است. خداوندگارا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن شمار! </blockquote>هنگامی که عمر ـ رضی الله عنه ـ علی بن ابی طالب را دید، به ایشان گفت: <blockquote>{{متن عربی|هَنِيئاً لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة}}؛ ای پسر ابوطالب! گوارای وجود تو باشد، اکنون تو سرپرست من و سرپرست همه مردان و زنان مؤمن شده ­ای! </blockquote>ابن عباس، براء بن عازب و محمدبن علی نیز همین نظر را دارند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۴۲.</ref>


تأمل و تدبّر در عبارت «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» و در پی آن، دقت در این بخش از کلام پیامبرخدا۹ که فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ‏»، هر انسان خردورزی را به این نتیجه می­رساند که دلیل اصلی این گردهماییِ بی­سابقه در تاریخ صدر اسلام، تنها می­تواند انتصاب حضرت علی۷ به ولایت و امامت باشد.
البته معنای این آیه با هیچ‌یک از دلایل دیگری که ذکر شد، مناسبت ندارد و تنها دلیلی که معنای آیه را کامل می­کند، همین نظر اخیر است؛ زیرا با دقت در بافت آیه {{قرآن|وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} متوجه می­ شویم که سخن از موضوعی بسیار سترگ و مهم در میان است؛ موضوعی که عدم ابلاغ آن، برابر با عدم ابلاغ همه رسالت پیامبر است!


فخر رازی ـ که نظر وی را در تفسیرش اندکی پیشتر ذکر کردیم ـ  بعد از این که نظرات مختلف را دربارة شأنِ نزولِ این آیه ذکر می­کند، می­نویسد:
پر واضح است که پیامبر از خزانه علم الهی خویش، این حج را آخرین روزهای زندگی پربار خویش می­دانستند. ایشان از حوادثِ آخرین لحظاتِ زندگی خویش به خوبی آگاه بودند و چاره­ای نداشتند تا چراغ هدایتی برای آینده امت خویش بیافروزند؛ از این رو، فرمان الهی در غدیر صادر شد که گریزی از ابلاغ آن وجود نداشت.


«العاشر: نزلت الآیة فی فضل علی بن أبی طالب علیه السلام، ولمّا نزلت هذه الآیة أخذ بیده وقال : من کنت مولاه فعلیّ مولاه، الّلهم وال من والاه وعاد من عاداه، فلقیه عمر ـ رضی الله عنه ـ فقال: هنیئاً لک یا ابن طالب أصبحت مولای ومولی کل مؤمن ومؤمنة، وهو قول ابن عباس والبراء بن عازب و محمد بن علی»، (فخر رازی، ج۱۲، ص۴۲، ۱۴۲۱ق.)
ثعلبی در شأن نزول این آیه شریفه می­ گوید: «ابو جعفر محمد بن علی ­­گوید: معنای آیه چنین بوده:


«دهم؛ این آِیه در فضیلت علی بن ابی طالب نازل شده است. هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبرخدا۹ دست علی ابن ابی طالب را گرفت و فرمود: هرآنکس را که تا کنون من سرپرست و مولای او بوده­ام، اکنون علی مولا و سرپرست او است. خداوندگارا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن شمار! هنگامی که عمر ـ رضی الله عنه ـ علی بن ابی طالب را دید، به ایشان گفت: ای پسر ابوطالب! گوارای وجود تو باشد، اکنون تو سرپرست من و سرپرست همة مردان و زنان مؤمن شده­ای! ابن عباس، براء بن عازب و محمدبن علی نیز همین نظر را دارند.»
آنچه از فضل علی بن ابی­طالب بر تو نازل شد، ابلاغ کن. هنگامی که این آِیه نازل شد، پیامبرخدا دست علی را گرفت و فرمود: {{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه‏}}؛ هر آنکس را که تا کنون من سرپرست و مولای او بودم، اکنون علی مولا و سرپرست او است. خداوندگارا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن شمار!»


البته معنای این آیه با هیچ‌یک از دلایل دیگری که ذکر شد، مناسبت ندارد و تنها دلیلی که معنای آیه را کامل می­کند، همین نظر اخیر است؛ زیرا با دقت در بافت آیة (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ) متوجه می­شویم که سخن از موضوعی بسیار سترگ و مهم در میان است؛ موضوعی که عدم ابلاغ آن، برابر با عدم ابلاغ همة رسالت پیامبر۹ است!
سپس از براء بن عازب اینگونه نقل می ­کند:


پر واضح است که پیامبر۹ از خزانة علم الهی خویش، این حج را آخرین روزهای زندگی پربار خویش می­دانستند. ایشان از حوادثِ آخرین لحظاتِ زندگی خویش به خوبی آگاه بودند و چاره­ای نداشتند تا چراغ هدایتی برای آیندة امت خویش بیافروزند؛ از این رو، فرمان الهی در غدیر صادر شد که گریزی از ابلاغ آن وجود نداشت.
«لَمَّا نَزَِلنَا مَعَ رَسُولِ الله ـ صلّی الله علیه ]وآله[ و سلّم ـ  فِی حِجَّهِ الْوَدَاعِ کُنَّا بِغَدِیرِ خُمٍ فَنَادَی الصَّلَاهَ جَامِعَهً وَ کُسِحَ تَحْتَ شَجَرَتَیْنِ فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ: أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏؟ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ الله، قَالَ: أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ؟ قَالُوا: بَلَی یَا رَسُول الله. قَالَ:  قَالَ: فَلَقِیَهُ عُمَر، فَقَالَ: هَنِیئاً لَکَ یَابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَه» (ثعلبی، ج۴، ص۹۲، ۱۴۲۲ق.)


ثعلبی در شأن نزول این آیة شریفه می­گوید:
«هنگامی که در حَجّه الوداع، همراه پیامبرخدا در غدیر خم منزل گزیدیم، ایشان ندا دادند که نماز به جماعت خوانده می­ شود. پیامبر زیر دو درخت توقف کردند و دست علی را گرفته، فرمودند: «آیا من به مؤمنان نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم؟


«عن أبی جعفر محمد بن علی۷ ‏ أنّ المراد بقوله تعالی:‏  (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ...)‏ فی فضل علی بن أبی طالب، فلما نزلت الآیة أخذ۹ ید علیّ، فقال: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه».‏
همه پاسخ دادند: چنین است ای فرستاده خدا! ایشان بار دوم فرمودند: آیا من به هر مؤمنی نسبت به خودش سزاوارتر نیستم؟


«ابو جعفر محمد بن علی ­­گوید: معنای آیه چنین بوده: آنچه از فضل علی بن ابی­طالب بر تو نازل شد، ابلاغ کن. هنگامی که این آِیه نازل شد، پیامبرخدا۹ دست علی۷ را گرفت و فرمود: هر آنکس را که تا کنون من سرپرست و مولای او بودم، اکنون علی مولا و سرپرست او است. خداوندگارا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن شمار!»
همه پاسخ دادند: اینگونه هستید !  


سپس از براء بن عازب اینگونه نقل می­کند:
فرمودند:


«لَمَّا نَزَِلنَا مَعَ رَسُولِ الله ـ صلّی الله علیه ]وآله[ و سلّم ـ  فِی حِجَّةِ الْوَدَاعِ کُنَّا بِغَدِیرِ خُمٍ فَنَادَی الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ کُسِحَ تَحْتَ شَجَرَتَیْنِ فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ: أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏؟ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ الله، قَالَ: أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ؟ قَالُوا: بَلَی یَا رَسُول الله. قَالَ: هَذَا مَوْلَی مَنْ أَنَا مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ قَالَ: فَلَقِیَهُ عُمَر، فَقَالَ: هَنِیئاً لَکَ یَابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة» (ثعلبی، ج۴، ص۹۲، ۱۴۲۲ق.)


«هنگامی که در حَجّة الوداع، همراه پیامبرخدا۹ در غدیر خم منزل گزیدیم، ایشان ندا دادند که نماز به جماعت خوانده می­شود. پیامبر۹ زیر دو درخت توقف کردند و دست علی۷ را گرفته، فرمودند: «آیا من به مؤمنان نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم؟ همه پاسخ دادند: چنین است ای فرستادة خدا۹ ! ایشان بار دوم فرمودند: آیا من به هر مؤمنی نسبت به خودش سزاوارتر نیستم؟ همه پاسخ دادند: اینگونه هستید ! فرمودند: این [علی بن ابی طالب] سرپرست و مولای هر کسی است که من مولا و سرپرست او بودهام. خداوندگارا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن شمار.
این [علی بن ابی طالب] سرپرست و مولای هر کسی است که من مولا و سرپرست او بودهام. خداوندگارا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن شمار.


براء بن عازب می‌گوید: عمر با علی بن ابی طالب مواجه شد و گفت: گوارای تو باشد ای پسر ابو طالب! امروز مولی و سرپرست هر زن و مرد مؤمنی تو هستی!»
براء بن عازب می‌گوید: عمر با علی بن ابی طالب مواجه شد و گفت: گوارای تو باشد ای پسر ابو طالب! امروز مولی و سرپرست هر زن و مرد مؤمنی تو هستی!»
خط ۱۰۱: خط ۹۸:
«در عصر پیامبرخدا۹  این آیه را اینگونه می­خواندیم: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ) ، أن علیاً مولی المؤمنین و إن لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس».
«در عصر پیامبرخدا۹  این آیه را اینگونه می­خواندیم: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ) ، أن علیاً مولی المؤمنین و إن لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس».


العینی در عمدة القاری می­­نویسد:
العینی در عمده القاری می­­نویسد:


«و ذکر الواحدی...عن أبی سعید الخدری، قال: نزلت هذه الآیة: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ)‏ یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب‏، فقال: ـ صَلَّی الله علیه ]وآله[ وسلّم ـ مَن کُنتُ مَولاَهُ فَعَلِیٌّ مَولاَه»، (عینی، ج ۱۸، ص۲۰۶)
«و ذکر الواحدی...عن أبی سعید الخدری، قال: نزلت هذه الآیه: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ)‏ یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب‏، فقال: ـ صَلَّی الله علیه ]وآله[ وسلّم ـ مَن کُنتُ مَولاَهُ فَعَلِیٌّ مَولاَه»، (عینی، ج ۱۸، ص۲۰۶)


«واحدی از ابو سعید اینگونه نقل کرده که این آیه: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ)  روز غدیر خم در شأن علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ نازل شده است. مقاتل نیز همین نظر را دارد.»
«واحدی از ابو سعید اینگونه نقل کرده که این آیه: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ)  روز غدیر خم در شأن علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ نازل شده است. مقاتل نیز همین نظر را دارد.»
خط ۱۰۹: خط ۱۰۶:
بر اساس آنچه­ نقل شد، می­توان گفت در این آیه، فرمان الهی برای انتصاب حضرت علی۷ در منصبی بسیار مهم و سترگ، که همان منصب ولایت باشد، صادر شده است.
بر اساس آنچه­ نقل شد، می­توان گفت در این آیه، فرمان الهی برای انتصاب حضرت علی۷ در منصبی بسیار مهم و سترگ، که همان منصب ولایت باشد، صادر شده است.


تعداد حاضران در واقعة غدیر خم:
تعداد حاضران در واقعه غدیر خم:


بهتر است در اینجا تعداد حاضران در این واقعة تاریخی را ذکر کنیم، باشد تا مانع نشر برخی از دلایل بی‌پایه و اساس و مخالف با منطق و واقعیت گردد.
بهتر است در اینجا تعداد حاضران در این واقعه تاریخی را ذکر کنیم، باشد تا مانع نشر برخی از دلایل بی‌پایه و اساس و مخالف با منطق و واقعیت گردد.


ابو یعلی در مسند خود از جابر نقل می­کند که:
ابو یعلی در مسند خود از جابر نقل می­کند که:


«فَنَظَرْتُ بَیْنَ یَدَیَّ ، وَمِنْ خَلْفِی، وَعَنْ یَمِینِی، وَعَنْ شِمَالِی مَدَّ بَصَرِی، وَالنَّاسُ مُشَاةٌ وَرُکْبَانٌ»، (موصلی، ابو یعلی، ج۴ ، ص ۲۴، ۱۴۱۲ق.).
«فَنَظَرْتُ بَیْنَ یَدَیَّ ، وَمِنْ خَلْفِی، وَعَنْ یَمِینِی، وَعَنْ شِمَالِی مَدَّ بَصَرِی، وَالنَّاسُ مُشَاهٌ وَرُکْبَانٌ»، (موصلی، ابو یعلی، ج۴ ، ص ۲۴، ۱۴۱۲ق.).


«به پیشِ رو و بر پشت سر خود نظر افکندم و از سمت راست و چپ، تا آنجا که  چشم کار می­کرد نگاه کردم و مردمی را دیدم که سواره یا پیاده بودند.»
«به پیشِ رو و بر پشت سر خود نظر افکندم و از سمت راست و چپ، تا آنجا که  چشم کار می­کرد نگاه کردم و مردمی را دیدم که سواره یا پیاده بودند.»
خط ۱۲۱: خط ۱۱۸:
ابن سعد در کتاب الطبقات می­گوید:
ابن سعد در کتاب الطبقات می­گوید:


«فأجمع ـ صلّی الله علیه ]وآله[ و سلّم ـ  الخروج إلی الحج وأذن الناس بذلک فقدم المدینة بشر کثیر یأتمون برسول الله۹ فی حجته»، الطبقات الکبری، ج۲،  ص۱۷۲، دار صادر ـ بیروت.. (محمد بن سعد بن منیع، ج۲،  ص۱۷۲)
«فأجمع ـ صلّی الله علیه ]وآله[ و سلّم ـ  الخروج إلی الحج وأذن الناس بذلک فقدم المدینه بشر کثیر یأتمون برسول الله۹ فی حجته»، الطبقات الکبری، ج۲،  ص۱۷۲، دار صادر ـ بیروت.. (محمد بن سعد بن منیع، ج۲،  ص۱۷۲)


«حضرت رسول۹ عزم خروج از مدینه به مقصد حج را کردند و به مردم نیز اعلام نمودند که قصد چنین کاری را ­دارند. مردم زیادی به مدینه آمدند و در این حج، به پیامبر۹ اقتدا کردند.»، (همان.).
«حضرت رسول۹ عزم خروج از مدینه به مقصد حج را کردند و به مردم نیز اعلام نمودند که قصد چنین کاری را ­دارند. مردم زیادی به مدینه آمدند و در این حج، به پیامبر۹ اقتدا کردند.»، (همان.).
خط ۱۲۷: خط ۱۲۴:
این سخن برگرفته از حدیثی است که جابر به نقل از صحیح مسلم آورده است:
این سخن برگرفته از حدیثی است که جابر به نقل از صحیح مسلم آورده است:


«إِنَّ رَسُولَ اللِه ـ صَلَّی اللِه عَلَیْهِ ]وَآلِهِ[وَ سَلَّمَ ـ مَکَثَ تِسْعَ سِنِینَ ثُمَّ أُذِّنَ فِی النَّاسِ فِی العَاشِرَةِ أَنَّ رَسُولَ الله ـ صَلَّی اللِه عَلَیْهِ]وَآلِهِ[ وَ سَلَّمَ ـ  حَاجٌّ فَقَدمَ الْمَدِینَةَ بَشَرٌ کَثِیرٌ... حَتَّی إِذَا اسْتَوَتْ بِهِ نَاقَتُهُ عَلَی الْبَیْدَاءِ ... فَنَظَرْتُ إِلَی مَدِّ بَصَرِی وَبَیْنَ یَدَیْهِ مِنْ رَاکِبٍ وَمَاشٍ وَعَنْ یَمِینِهِ مِثْلُ ذَلِکَ»، (مسلم نیشابوری، ج۴ ، ص۳۹).
«إِنَّ رَسُولَ اللِه ـ صَلَّی اللِه عَلَیْهِ ]وَآلِهِ[وَ سَلَّمَ ـ مَکَثَ تِسْعَ سِنِینَ ثُمَّ أُذِّنَ فِی النَّاسِ فِی العَاشِرَهِ أَنَّ رَسُولَ الله ـ صَلَّی اللِه عَلَیْهِ]وَآلِهِ[ وَ سَلَّمَ ـ  حَاجٌّ فَقَدمَ الْمَدِینَهَ بَشَرٌ کَثِیرٌ... حَتَّی إِذَا اسْتَوَتْ بِهِ نَاقَتُهُ عَلَی الْبَیْدَاءِ ... فَنَظَرْتُ إِلَی مَدِّ بَصَرِی وَبَیْنَ یَدَیْهِ مِنْ رَاکِبٍ وَمَاشٍ وَعَنْ یَمِینِهِ مِثْلُ ذَلِکَ»، (مسلم نیشابوری، ج۴ ، ص۳۹).


«پیامبرخدا۹  نُه سال به حج نرفتند، در سال دهم اعلام کردند که قصد حج دارند. مردم زیادی به مدینه آمدند ... جمعیت به­حدی بود. وقتی ناقة ایشان در صحرا توقف­کرد، تا آنجا که چشم من کار می­کرد، در پیش رو و  سمت راست، مردمِ پیاده و سواره دیده می­شدند.»
«پیامبرخدا۹  نُه سال به حج نرفتند، در سال دهم اعلام کردند که قصد حج دارند. مردم زیادی به مدینه آمدند ... جمعیت به­حدی بود. وقتی ناقه ایشان در صحرا توقف­کرد، تا آنجا که چشم من کار می­کرد، در پیش رو و  سمت راست، مردمِ پیاده و سواره دیده می­شدند.»


طبق این روایات، تعداد حاضران در این گردهمایی، بی حد و حصر بوده است. این حقیقتی است که حتی سبط بن جوزی نیز در کتاب «تذکرة الخواص» هنگام سخن از حدیث غدیر، بر آن تأکید می­کند. وی می­گوید:
طبق این روایات، تعداد حاضران در این گردهمایی، بی حد و حصر بوده است. این حقیقتی است که حتی سبط بن جوزی نیز در کتاب «تذکره الخواص» هنگام سخن از حدیث غدیر، بر آن تأکید می­کند. وی می­گوید:


«اتفق علماء السیر علی أنّ قصة الغدیر کانت بعد رجوع النبی ـ صلّی الله علیه ]وآله[و سلّم ـ  من حجة الوداع فی الثامن عشر من ذی الحجة جمع الصحابة وکانوا مائة وعشرین ألفاً وقال : من کنت مولاه فعلی مولاه... الحدیث . نص ـ صلّی الله علیه]وآله[ و سلّم ـ  علی ذلک بصریح العبارة دون التلویح والإشارة»، (سبط ابن جوزی، ص۳۷)
«اتفق علماء السیر علی أنّ قصه الغدیر کانت بعد رجوع النبی ـ صلّی الله علیه ]وآله[و سلّم ـ  من حجه الوداع فی الثامن عشر من ذی الحجه جمع الصحابه وکانوا مائه وعشرین ألفاً وقال : من کنت مولاه فعلی مولاه... الحدیث . نص ـ صلّی الله علیه]وآله[ و سلّم ـ  علی ذلک بصریح العباره دون التلویح والإشاره»، (سبط ابن جوزی، ص۳۷)


«سیره نگاران، بر این مسئله اتفاق نظر دارند که ماجرای غدیر در هجدهم ذی حجه و پس از بازگشت پیامبر۹  از حَجّة الوداع روی داده است. پیامبر خدا۹  صحابه را که تعداد آن­ها به صد و بیست هزار نفر می­رسید، گردِ هم آوردند و حدیثِ «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» را فرمودند. ایشان دقیقاً عین این عبارت را بدون هیچ تلویح یا اشاره­ای به­کار بردند.»
«سیره نگاران، بر این مسئله اتفاق نظر دارند که ماجرای غدیر در هجدهم ذی حجه و پس از بازگشت پیامبر۹  از حَجّه الوداع روی داده است. پیامبر خدا۹  صحابه را که تعداد آن­ها به صد و بیست هزار نفر می­رسید، گردِ هم آوردند و حدیثِ «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» را فرمودند. ایشان دقیقاً عین این عبارت را بدون هیچ تلویح یا اشاره­ای به­کار بردند.»


راویان حدیث غدیر
راویان حدیث غدیر
خط ۱۴۱: خط ۱۳۸:
تعداد راویان حدیث غدیر قابل توجه است؛ اما در این مقاله به عالمان مشهوری که این حدیث را در طول قرون مختلف روایت کرده­اند، اشاره می­کنیم:
تعداد راویان حدیث غدیر قابل توجه است؛ اما در این مقاله به عالمان مشهوری که این حدیث را در طول قرون مختلف روایت کرده­اند، اشاره می­کنیم:


احمد بن حنبل، ابن ماجه، ترمذی، نسائی، ابو یعلی الموصلی، طبری، ابن حبان، دارقطنی، حاکم نیشابوری، ابن عبد البرّ، خطیب البغدادی، ابو نعیم الأصبهانی، بیهقی، بغوی، ابن عساکر، ضیاء المقدسی نویسندة کتاب «المختارة»، ذهبی، ابن حجر عسقلانی، سیوطی، ابن حجر مکی و دیگر حافظان و راویان بزرگ که نام آن­ها را به جهت اختصار ذکر نمی­کنیم.
احمد بن حنبل، ابن ماجه، ترمذی، نسائی، ابو یعلی الموصلی، طبری، ابن حبان، دارقطنی، حاکم نیشابوری، ابن عبد البرّ، خطیب البغدادی، ابو نعیم الأصبهانی، بیهقی، بغوی، ابن عساکر، ضیاء المقدسی نویسنده کتاب «المختاره»، ذهبی، ابن حجر عسقلانی، سیوطی، ابن حجر مکی و دیگر حافظان و راویان بزرگ که نام آن­ها را به جهت اختصار ذکر نمی­کنیم.


تأکید علمای اهل سنت بر فراوانی طرق نقل حدیث غدیر
تأکید علمای اهل سنت بر فراوانی طرق نقل حدیث غدیر
خط ۱۴۹: خط ۱۴۶:
<nowiki>*</nowiki>  ذهبی، محمد بن أحمد بن عثمان (ت ۷۴۸ق.):
<nowiki>*</nowiki>  ذهبی، محمد بن أحمد بن عثمان (ت ۷۴۸ق.):


«یک جلد از کتاب طرق نقل این حدیث، نوشتة ابن جریر را دیدم. از این کتاب و فراوانی طرق نقل این حدیث حیرت­زده شدم!»، (ذهبی، ج۲، ص۷۱۳)
«یک جلد از کتاب طرق نقل این حدیث، نوشته ابن جریر را دیدم. از این کتاب و فراوانی طرق نقل این حدیث حیرت­زده شدم!»، (ذهبی، ج۲، ص۷۱۳)


وی همچنین در زندگینامة طبری می­گوید:
وی همچنین در زندگینامه طبری می­گوید:


«ابن جریر همة طرق نقل حدیث غدیر را در چهار جلد گردآوری کرده است. من بخشی از آن را دیدم و گستردگی روایات آن مرا مبهوت ساخت. پس از آن، از صحت وقوع این ماجرا مطمئن شدم.»، (ذهبی، ج۱۴، ص۲۷۷، چاپ نهم، ۱۴۱۳ق. ـ ۱۹۹۳م.)
«ابن جریر همه طرق نقل حدیث غدیر را در چهار جلد گردآوری کرده است. من بخشی از آن را دیدم و گستردگی روایات آن مرا مبهوت ساخت. پس از آن، از صحت وقوع این ماجرا مطمئن شدم.»، (ذهبی، ج۱۴، ص۲۷۷، چاپ نهم، ۱۴۱۳ق. ـ ۱۹۹۳م.)


ذهبی در جای دیگری می­نویسد:
ذهبی در جای دیگری می­نویسد:
خط ۱۶۳: خط ۱۶۰:
«... اما حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ‏...» طرق نقل بسیار خوبی دارد. من این حدیث را از یک طریق نقل کردم.»، (ذهبی، ج۳ ، ص۱۰۴۳ـ ۱۰۴۲)
«... اما حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ‏...» طرق نقل بسیار خوبی دارد. من این حدیث را از یک طریق نقل کردم.»، (ذهبی، ج۳ ، ص۱۰۴۳ـ ۱۰۴۲)


ابن کثیر الدمشقی (ت ۷۷۴ق.) هنگام  نقلِ زندگینامة طبری اینگونه می­نویسد:
ابن کثیر الدمشقی (ت ۷۷۴ق.) هنگام  نقلِ زندگینامه طبری اینگونه می­نویسد:


«ابو جعفر بن جریر طبری ... کتابی به قلم او دیدم که احادیث غدیر خم را در دو جلد جمع­آوری کرده بود.»، (ابن کثیر،ج۱۱، ص۱۶۷، چاپ نخست، ۱۴۰۸ق.)
«ابو جعفر بن جریر طبری ... کتابی به قلم او دیدم که احادیث غدیر خم را در دو جلد جمع­آوری کرده بود.»، (ابن کثیر،ج۱۱، ص۱۶۷، چاپ نخست، ۱۴۰۸ق.)
خط ۱۶۹: خط ۱۶۶:
ابن حجر العسقلانی (ت ۸۵۲ ق.):
ابن حجر العسقلانی (ت ۸۵۲ ق.):


«اما حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» را اشخاصی همچون ترمذی و نسائی نقل می­کنند. این حدیث طرق بسیار زیادی دارد. ابن عقده این طرق را در کتابی یک جلدی گردآورده است. بیشتر سندهای این حدیث صحیح و حسن هستند.»، (ابن حجر، فتح الباری ۷ :۶۱، ناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت، چاپ دوم.).
«اما حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» را اشخاصی همچون ترمذی و نسائی نقل می­کنند. این حدیث طرق بسیار زیادی دارد. ابن عقده این طرق را در کتابی یک جلدی گردآورده است. بیشتر سندهای این حدیث صحیح و حسن هستند.»، (ابن حجر، فتح الباری ۷ :۶۱، ناشر: دار المعرفه للطباعه والنشر، بیروت، چاپ دوم.).


از این رو شیخ امینی در موسوعة غدیر خود برخی از طرق نقل این حدیث را ذکر کرده، می­نویسد:
از این رو شیخ امینی در موسوعه غدیر خود برخی از طرق نقل این حدیث را ذکر کرده، می­نویسد:


«و قد رواه أحمد بن حنبل من أربعین طریقاً، وابن جریر الطبری من نیف وسبعین طریقاً، والجزری المقری من ثمانین طریقاً، وابن عقدة من مائة وخمس طرق، وأبو سعید السجستانی من مائة وعشرین طریقاً، وأبو بکر الجُعابی من مائة وخمس وعشرین طریقاً، وفی تعلیق هدایة العقول عن الأمیر محمد الیمنی (أحد شعراء الغدیر فی القرن الثانی عشر): إن له مائة وخمسین طریقاً»، (علامه امینی، ج۱ ، ص۴۴ ـ ۱۴۱).
«و قد رواه أحمد بن حنبل من أربعین طریقاً، وابن جریر الطبری من نیف وسبعین طریقاً، والجزری المقری من ثمانین طریقاً، وابن عقده من مائه وخمس طرق، وأبو سعید السجستانی من مائه وعشرین طریقاً، وأبو بکر الجُعابی من مائه وخمس وعشرین طریقاً، وفی تعلیق هدایه العقول عن الأمیر محمد الیمنی (أحد شعراء الغدیر فی القرن الثانی عشر): إن له مائه وخمسین طریقاً»، (علامه امینی، ج۱ ، ص۴۴ ـ ۱۴۱).


در جای دیگر می­گوید:
در جای دیگر می­گوید:
خط ۱۹۱: خط ۱۸۸:
احمد بن حنبل به سندی از ابو طفیل این حدیث را اینگونه روایت کرده است:
احمد بن حنبل به سندی از ابو طفیل این حدیث را اینگونه روایت کرده است:


«علی۷ مردم را در صحن مسجد جمع کرد و به آنان گفت: هر مسلمانی را که در روز غدیر خم سخنان پیامبر۹ را شنید، به خدا قسم می­دهم که از جا برخیزد. سی نفر از جای خود برخاستند. ابو نعیم گفت: مردم زیادی از جای برخاستند و شهادت دادند: هنگامی که پیامبرخدا۹ دست علی۷ را گرفت، به مردم چنین فرمود: آیا می­دانید من از خود مؤمنان به آن­ها سزاوارترم؟ مردم پاسخ دادند: آری، ای فرستادة خدا! وی فرمودند: «هر کس که تا کنون من سرپرست و مولای او بودم، اکنون علی مولا و سرپرست او است. خداوندگارا! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن شمار! ابو طفیل می­گوید: خارج شدم و گویی در وجود من نوعی انکار این سخن وجود داشت. پس از آن زید بن ارقم را ملاقات کردم. به او گفتم: از علی۷ شنیدم که چنین می­گفت. زید ابن ارقم به من گفت: سخنان او را انکار نکن که از پیامبر۹ شنیدم که این سخن را در حق علی فرمود.»، (احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۷۰)
«علی۷ مردم را در صحن مسجد جمع کرد و به آنان گفت: هر مسلمانی را که در روز غدیر خم سخنان پیامبر۹ را شنید، به خدا قسم می­دهم که از جا برخیزد. سی نفر از جای خود برخاستند. ابو نعیم گفت: مردم زیادی از جای برخاستند و شهادت دادند: هنگامی که پیامبرخدا۹ دست علی۷ را گرفت، به مردم چنین فرمود: آیا می­دانید من از خود مؤمنان به آن­ها سزاوارترم؟ مردم پاسخ دادند: آری، ای فرستاده خدا! وی فرمودند: «هر کس که تا کنون من سرپرست و مولای او بودم، اکنون علی مولا و سرپرست او است. خداوندگارا! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن شمار! ابو طفیل می­گوید: خارج شدم و گویی در وجود من نوعی انکار این سخن وجود داشت. پس از آن زید بن ارقم را ملاقات کردم. به او گفتم: از علی۷ شنیدم که چنین می­گفت. زید ابن ارقم به من گفت: سخنان او را انکار نکن که از پیامبر۹ شنیدم که این سخن را در حق علی فرمود.»، (احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۷۰)


هیثمی در مجمع الزوائد آورده است:
هیثمی در مجمع الزوائد آورده است:
خط ۱۹۷: خط ۱۹۴:
«بزار و احمد این حدیث را روایت کرده­اند و راویان آن به جز فِطر بن خلیفه ـ که او نیز ثقه است ـ راویان صحیح هستند.»، (هیثمی، ج۹ ، ص۱۳۰).
«بزار و احمد این حدیث را روایت کرده­اند و راویان آن به جز فِطر بن خلیفه ـ که او نیز ثقه است ـ راویان صحیح هستند.»، (هیثمی، ج۹ ، ص۱۳۰).


آلبانی در کتاب سلسلة الأحادیث الصحیحه می­نویسد:
آلبانی در کتاب سلسله الأحادیث الصحیحه می­نویسد:


«احمد و ابن حبان در صحیح خود این حدیث را نقل کرده­اند. ابن ابی عاصم و طبرانی و ضیاء نیز در کتاب المختاره آن را نقل کرده­اند و اسناد آن به شرط بخاری، صحیح است.»، (آلبانی، ج۴ ، ص۳۳۱).
«احمد و ابن حبان در صحیح خود این حدیث را نقل کرده­اند. ابن ابی عاصم و طبرانی و ضیاء نیز در کتاب المختاره آن را نقل کرده­اند و اسناد آن به شرط بخاری، صحیح است.»، (آلبانی، ج۴ ، ص۳۳۱).
خط ۲۲۱: خط ۲۱۸:
ابن ماجه حدیث غدیر را در کتاب سنن خود، از براء بن عازب چنین نقل می­کند:
ابن ماجه حدیث غدیر را در کتاب سنن خود، از براء بن عازب چنین نقل می­کند:


«أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ  فِی حَجَّتِهِ الَّتِی حَجَّ ، فَنَزَلَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ ، فَأَمَرَ الصَّلاَةَ جَامِعَةً، فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ : أَلَسْتُ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ؟ قَالُوا : بَلَی ، قَالَ: أَلَسْتُ أَوْلَی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ ؟ قَالُوا : بَلَی ، قَالَ : فَهَذَا وَلِیُّ مَنْ أَنَا مَوْلاَهُ ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ ، اللَّهُمَّ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، (ابن ماجه، السنن، ج۱، ص ۴۳)
«أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ  فِی حَجَّتِهِ الَّتِی حَجَّ ، فَنَزَلَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ ، فَأَمَرَ الصَّلاَهَ جَامِعَهً، فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ : أَلَسْتُ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ؟ قَالُوا : بَلَی ، قَالَ: أَلَسْتُ أَوْلَی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ ؟ قَالُوا : بَلَی ، قَالَ : فَهَذَا وَلِیُّ مَنْ أَنَا مَوْلاَهُ ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ ، اللَّهُمَّ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، (ابن ماجه، السنن، ج۱، ص ۴۳)


زندگی­نامه راویانِ سندِ روایتِ ابو هریره:
زندگی­نامه راویانِ سندِ روایتِ ابو هریره:


ابن­بشران از اساتید خطیب بغدادی به­شمار می­رود. خطیب بغدادی دربارة وی می­گوید:
ابن­بشران از اساتید خطیب بغدادی به­شمار می­رود. خطیب بغدادی درباره وی می­گوید:


«کتبت عنه، وَ کَانَ سَمَاعُه صَحِیحاً»، (همان، ج۱۰ ، ص۱۴).
«کتبت عنه، وَ کَانَ سَمَاعُه صَحِیحاً»، (همان، ج۱۰ ، ص۱۴).
خط ۲۳۳: خط ۲۳۰:
این عبارت بیانگر مورد وثوق بودن وی نزد خطیب بغدادی است.
این عبارت بیانگر مورد وثوق بودن وی نزد خطیب بغدادی است.


علی بن عمر الحافظ، که همان دار قطنی، صاحب کتاب «السنن» مشهور است. خطیب بغدادی دربارة او می­گوید:
علی بن عمر الحافظ، که همان دار قطنی، صاحب کتاب «السنن» مشهور است. خطیب بغدادی درباره او می­گوید:


«دار قطنی یگانة روزگار خویش بود. در فضل و برتری، کسی همتای او نبود و مانند او را روزگار به خود ندیده بود. او پیشوای زمانه بود. علم حدیث و شناخت علل احادیث و نام رجال آن به دار قطنی ختم می­شد. وی به صدق و ثقه بودن راویان حدیث آگاه بود.»، (ذهبی، ج۱۶، ص ۴۵۲ چاپ نهم، ۱۴۱۳ق.).
«دار قطنی یگانه روزگار خویش بود. در فضل و برتری، کسی همتای او نبود و مانند او را روزگار به خود ندیده بود. او پیشوای زمانه بود. علم حدیث و شناخت علل احادیث و نام رجال آن به دار قطنی ختم می­شد. وی به صدق و ثقه بودن راویان حدیث آگاه بود.»، (ذهبی، ج۱۶، ص ۴۵۲ چاپ نهم، ۱۴۱۳ق.).


حبشون الخلال؛ خطیب بغدادی وی را مورد وثوق می­داند و دربارة او می­گوید:
حبشون الخلال؛ خطیب بغدادی وی را مورد وثوق می­داند و درباره او می­گوید:


«وی مورد وثوق و در دروازة بصره ساکن بود.»، (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ۸ : ۲۸۵.).
«وی مورد وثوق و در دروازه بصره ساکن بود.»، (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ۸ : ۲۸۵.).


علی بن سعید رملی؛ فرزند ابو حمله است. ذهبی او را مورد وثوق می­داند و می­گوید:
علی بن سعید رملی؛ فرزند ابو حمله است. ذهبی او را مورد وثوق می­داند و می­گوید:


«اشکالی در وی ندیدم. در حال حاضر کسی را سراغ ندارم که دربارة وی حرفی داشته باشد. وی صالح است و همة نویسنده­های کتب صحاح ستّه [ششگانه]، از او حدیث نقل کرده و مورد وثوقش دانستهاند.»، (ذهبی، ج۳، ص ۱۲۵).
«اشکالی در وی ندیدم. در حال حاضر کسی را سراغ ندارم که درباره وی حرفی داشته باشد. وی صالح است و همه نویسنده­های کتب صحاح ستّه [ششگانه]، از او حدیث نقل کرده و مورد وثوقش دانستهاند.»، (ذهبی، ج۳، ص ۱۲۵).


ضمرة بن ربیعة فلسطینی؛ کنیهاش ابو عبدالله رملی است. ابو داود، ترمذی، نسائی، ابن ماجه و همچنین بخاری در کتاب «الأدب المفرد» از وی روایت نقل کردهاند.
ضمره بن ربیعه فلسطینی؛ کنیهاش ابو عبدالله رملی است. ابو داود، ترمذی، نسائی، ابن ماجه و همچنین بخاری در کتاب «الأدب المفرد» از وی روایت نقل کردهاند.


احمد بن حنبل او را مورد وثوق می‌داند و دربارهاش می‌گوید:
احمد بن حنبل او را مورد وثوق می‌داند و دربارهاش می‌گوید:
خط ۲۶۳: خط ۲۶۰:
شهر بن حوشب؛ ابو داود، مسلم، ترمذی، نسائی، ابن ماجه و همچنین بخاری در کتاب «الأدب المفرد» از وی نقلِ حدیث کردهاند.
شهر بن حوشب؛ ابو داود، مسلم، ترمذی، نسائی، ابن ماجه و همچنین بخاری در کتاب «الأدب المفرد» از وی نقلِ حدیث کردهاند.


عجلی در کتاب «معرفة الثقات» می‌نویسد:
عجلی در کتاب «معرفه الثقات» می‌نویسد:


«شهر بن حوشب اهل شام و از تابعان [کسی که اصحاب پیامبر۹ را درک و از آنان حدث نقل کرده] و مورد وثوق است.»، (عجلی، ص۴۶۲، چاپ نخست، ۱۴۰۵ق).
«شهر بن حوشب اهل شام و از تابعان [کسی که اصحاب پیامبر۹ را درک و از آنان حدث نقل کرده] و مورد وثوق است.»، (عجلی، ص۴۶۲، چاپ نخست، ۱۴۰۵ق).


ذهبی دربارة وی می‌گوید:
ذهبی درباره وی می‌گوید:


«حرب کرمانی گفت: از احمد بن حنبل دربارة شهربن حوشب پرسیدم. احمد او را توثیق کرد و گفت: حدیث او بسیار حسن است. احمد همچنین می‌گوید: از ابا عبدالله شنیدم که می‌گفت: شهربن حوشب مشکلی ندارد. ترمذی نیز می‌گوید: بخاری دربارة او گفته: حدیث شهر بن حوشب حسن است.»، (ذهبی، ج۶، ص ۳۸۷، چاپ نخست، ۱۴۰۷ق).
«حرب کرمانی گفت: از احمد بن حنبل درباره شهربن حوشب پرسیدم. احمد او را توثیق کرد و گفت: حدیث او بسیار حسن است. احمد همچنین می‌گوید: از ابا عبدالله شنیدم که می‌گفت: شهربن حوشب مشکلی ندارد. ترمذی نیز می‌گوید: بخاری درباره او گفته: حدیث شهر بن حوشب حسن است.»، (ذهبی، ج۶، ص ۳۸۷، چاپ نخست، ۱۴۰۷ق).


بر اساس آنچه گفته شد، این حدیث، صحیح و معتبر است و در آن به وضوح تصریح شده که پیامبر۹ این سخن را فرمودند و پس از فرمایش ایشان، آیه شریفة (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا) (مائده: ۳) نازل شده است.
بر اساس آنچه گفته شد، این حدیث، صحیح و معتبر است و در آن به وضوح تصریح شده که پیامبر۹ این سخن را فرمودند و پس از فرمایش ایشان، آیه شریفه (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا) (مائده: ۳) نازل شده است.


بدین ترتیب با ولایت علی۷، دین کامل می‌شود و نص آیة فوق به آن تصریح دارد.
بدین ترتیب با ولایت علی۷، دین کامل می‌شود و نص آیه فوق به آن تصریح دارد.


تواتر حدیث غدیر و صحت آن:
تواتر حدیث غدیر و صحت آن:
خط ۲۷۹: خط ۲۷۶:
اکنون به معرفی تنی چند از بزرگانی می‌پردازیم که اعتقاد به تواتر این حدث دارند:
اکنون به معرفی تنی چند از بزرگانی می‌پردازیم که اعتقاد به تواتر این حدث دارند:


ذهبی؛ علیرغم تندروی و تعصبی که دارد، دربارة حدیث غدیر اینگونه می‌گوید:
ذهبی؛ علیرغم تندروی و تعصبی که دارد، درباره حدیث غدیر اینگونه می‌گوید:


«این حدیث در بالاترین درجة صحت و اعتبار قرار دارد و از احادیث متواتر است»، (ذهبی، سیر أعلام النبلاء ۸: ۳۳۵، ناشر ـ مؤسسة الرساله ـ بیروت).
«این حدیث در بالاترین درجه صحت و اعتبار قرار دارد و از احادیث متواتر است»، (ذهبی، سیر أعلام النبلاء ۸: ۳۳۵، ناشر ـ مؤسسه الرساله ـ بیروت).


ابن حجر المکی؛ در کتاب «الصواعق المحرقه» می‌نویسد:
ابن حجر المکی؛ در کتاب «الصواعق المحرقه» می‌نویسد:
خط ۳۰۷: خط ۳۰۴:
دلالت حدیث غدیر بر امامت علی۷
دلالت حدیث غدیر بر امامت علی۷


پس از آنکه پیامبر خدا۹ از مردم اقرار گرفت و از آنها شهادت خواست که طبق آیة شریفة (النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ) نسبت به مؤمنان از خودِ آنان سزاوارتر است؛ باردیگر از آنان اقرار گرفت که نسبت به همة امور آنها ولایت دارد. سپس سخن خود را اینگونه تکمیل کرد: «من کنت ولیه فعلی ولیه» یا در برخی از نقلها «فعلی مولاه» یا «فمن کنت أمیره … فعلی أمیره» بدین ترتیب پیامبر۹ ولایت و سرپرستی خود را نسبت به مردم، برای امام علی۷ نیز ثابت کرد. مردم نیز بر همین اساس با او بیعت کردند و ولایت ایشان را پذیرفتند و به او تبریک و تهنیت گفتند؛ چنان‌که از عمربن خطاب نقل شده که خطاب به علی۷ گفت: «بَخْ بَخْ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة»؛ «مبارک باد بر تو، ای پسر ابو طالب، اکنون تو مولا و سرپرست من و همة مسلمانان شدی!»
پس از آنکه پیامبر خدا۹ از مردم اقرار گرفت و از آنها شهادت خواست که طبق آیه شریفه (النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ) نسبت به مؤمنان از خودِ آنان سزاوارتر است؛ باردیگر از آنان اقرار گرفت که نسبت به همه امور آنها ولایت دارد. سپس سخن خود را اینگونه تکمیل کرد: «من کنت ولیه فعلی ولیه» یا در برخی از نقلها «فعلی مولاه» یا «فمن کنت أمیره … فعلی أمیره» بدین ترتیب پیامبر۹ ولایت و سرپرستی خود را نسبت به مردم، برای امام علی۷ نیز ثابت کرد. مردم نیز بر همین اساس با او بیعت کردند و ولایت ایشان را پذیرفتند و به او تبریک و تهنیت گفتند؛ چنان‌که از عمربن خطاب نقل شده که خطاب به علی۷ گفت: «بَخْ بَخْ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَه»؛ «مبارک باد بر تو، ای پسر ابو طالب، اکنون تو مولا و سرپرست من و همه مسلمانان شدی!»


بعد از معرفی علی۷ به عنوان سرپرست و ولی مؤمنان ـ همانطورکه در روایت خطیب بغدادی از ابو هریره آوردیم ـ خداوند این آیه را نازل کرد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ). (خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۸۴، ۱۴۱۷ق).
بعد از معرفی علی۷ به عنوان سرپرست و ولی مؤمنان ـ همانطورکه در روایت خطیب بغدادی از ابو هریره آوردیم ـ خداوند این آیه را نازل کرد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ). (خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۸۴، ۱۴۱۷ق).


اما نقطة عطف استدلال ما، معنای واژة «مولی» در این حدیث شریف است. برخی از مکاتب معتقدند که معنای آن «صاحب یا ناصر [= همراه و یاری دهنده]» است. اما مکتب اهل بیت: و پیروان ایشان، معتقدند که معنای مولی همان «أولی [= سزاوارتر]» است؛ که البته این معنا صحیحتر است(!)
اما نقطه عطف استدلال ما، معنای واژه «مولی» در این حدیث شریف است. برخی از مکاتب معتقدند که معنای آن «صاحب یا ناصر [= همراه و یاری دهنده]» است. اما مکتب اهل بیت: و پیروان ایشان، معتقدند که معنای مولی همان «أولی [= سزاوارتر]» است؛ که البته این معنا صحیحتر است(!)


پاسخ به شبهه دهلوی و تفتازانی
پاسخ به شبهه دهلوی و تفتازانی


عبد العزیز دهلوی، نویسندة کتاب «التحفه الاثنا عشریه» می‌نویسد:
عبد العزیز دهلوی، نویسنده کتاب «التحفه الاثنا عشریه» می‌نویسد:


«اولین اشکالی که به این استدلال وارد است این است که همة متخصصان علوم عربی استفادة «مولی» به معنای «أولی» را انکار می‌کنند.»، (تفتازانی، ج۲، ص۲۹۰).
«اولین اشکالی که به این استدلال وارد است این است که همه متخصصان علوم عربی استفاده «مولی» به معنای «أولی» را انکار می‌کنند.»، (تفتازانی، ج۲، ص۲۹۰).


تفتازانی نیز می‌نویسد:
تفتازانی نیز می‌نویسد:
خط ۳۲۵: خط ۳۲۲:
زبان شناسان استعمال «مولی» به معنای «اولی» را انکار نمی‌کنند.
زبان شناسان استعمال «مولی» به معنای «اولی» را انکار نمی‌کنند.


زبان شناسانی که دهلوی همة آنها را نادیده گرفته و انکار کرده، نظری کاملاً متفاوت با ادعای وی دارند. تعدادی از این افراد را به عنوان مثال معرفی می‌کنیم:
زبان شناسانی که دهلوی همه آنها را نادیده گرفته و انکار کرده، نظری کاملاً متفاوت با ادعای وی دارند. تعدادی از این افراد را به عنوان مثال معرفی می‌کنیم:


ـ الزجاج، ابو اسحاق (ت۳۱۱ ق).
ـ الزجاج، ابو اسحاق (ت۳۱۱ ق).
خط ۳۳۵: خط ۳۳۲:
ـ الأخفش، أبو الحسن سعید بن مسعده النحوی (ت ۲۱۵ق).[۱]
ـ الأخفش، أبو الحسن سعید بن مسعده النحوی (ت ۲۱۵ق).[۱]


فخر رازی در تفسیر آیة: (هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ). (حدید: ۱۵) می‌نویسد:
فخر رازی در تفسیر آیه: (هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ). (حدید: ۱۵) می‌نویسد:


«دوم این که کلبی می‌گوید: مولی یعنی أولَی بِکُم که این نظرِ الزجاج و الفراء و ابو عبیده نیز هست.»، (فخر الرازی، ج۲۹، ص۱۹۸).
«دوم این که کلبی می‌گوید: مولی یعنی أولَی بِکُم که این نظرِ الزجاج و الفراء و ابو عبیده نیز هست.»، (فخر الرازی، ج۲۹، ص۱۹۸).
خط ۳۴۱: خط ۳۳۸:
همچنین فخر رازی در جای دیگر می‌نویسد:
همچنین فخر رازی در جای دیگر می‌نویسد:


«در آیة شریفة (هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ) (حدید: ۱۵) معنای مولی همان «أولی بکم» است. این نظر اخفش نیز هست و به بیت لبید نیز استشهاد کردهاند.»، (الغدیر، ج۱، ص۳۵۹ به نقل از «نهایة العقول فی الکلام و درایة الأصول ـ نسخه خطی).
«در آیه شریفه (هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ) (حدید: ۱۵) معنای مولی همان «أولی بکم» است. این نظر اخفش نیز هست و به بیت لبید نیز استشهاد کردهاند.»، (الغدیر، ج۱، ص۳۵۹ به نقل از «نهایه العقول فی الکلام و درایه الأصول ـ نسخه خطی).


کلبی از مفسران قرآن کریم اعتراف می‌کند که زجاج و فراء و ابوعبیده به این معنا اعتقاد دارند. او برای تفسیر آیه از اطلاعات آنها استفاده کرده و بر اساس گفته‌های این سه نفر آیه را تفسیر نموده است. اخفش نیز که از اساتید علوم عربی و بزرگان این رشته است، این آیه را به همین معنا تفسیر می‌کند. این افراد در تخصص و تجربه، بی بدیل و بی نظیر هستند و کسی با آنان برابری نمی‌کند، تا جایی که سخن ایشان را باید صحیح و راست بپنداریم.
کلبی از مفسران قرآن کریم اعتراف می‌کند که زجاج و فراء و ابوعبیده به این معنا اعتقاد دارند. او برای تفسیر آیه از اطلاعات آنها استفاده کرده و بر اساس گفته‌های این سه نفر آیه را تفسیر نموده است. اخفش نیز که از اساتید علوم عربی و بزرگان این رشته است، این آیه را به همین معنا تفسیر می‌کند. این افراد در تخصص و تجربه، بی بدیل و بی نظیر هستند و کسی با آنان برابری نمی‌کند، تا جایی که سخن ایشان را باید صحیح و راست بپنداریم.


زندگینامة زجاج:
زندگینامه زجاج:


ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء می‌نویسد:
ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء می‌نویسد:
خط ۳۵۳: خط ۳۵۰:
خطیب بغدای نیز گفته است:
خطیب بغدای نیز گفته است:


«ابراهیم بن السری بن سهل، ابو اسحاق النحوی الزجاج، نویسندة کتاب معانی القرآن، از اهل فضل و دین به شمار می‌رفت. شخصی معتقد و مذهبی بود که نوشته‌های خوبی در ادبیات از او به جای مانده است.»، (ذهبی، ج۱۴، ص۳۸۲)
«ابراهیم بن السری بن سهل، ابو اسحاق النحوی الزجاج، نویسنده کتاب معانی القرآن، از اهل فضل و دین به شمار می‌رفت. شخصی معتقد و مذهبی بود که نوشته‌های خوبی در ادبیات از او به جای مانده است.»، (ذهبی، ج۱۴، ص۳۸۲)


زندگینامة فراء:
زندگینامه فراء:


خطیب بغدادی دربارة فراء اینگونه آورده است:
خطیب بغدادی درباره فراء اینگونه آورده است:


«وی مورد وثوق و از بزرگان علوم عربی بود. از ابو العباس ثعلب چنین حکایت شده که: اگر فراء نبود، زبان عربی نیز نبود؛ زیرا او زبان عربی را از هر نوع ناخالصی پاک کرد و اشکالات آن را اصلاح نمود. اگر فراء نبود زبان عربی به ورطة نابودی سقوط می‌کرد؛ زیرا زبان عربی در معرض نزاع و اختلاف بود. هر کسی ادعای زباندانی می‌کرد و مردم دربارة آن به اندازة ذوق و اندیشة خود سخن می‌گفتند.»، (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۱۵۴).
«وی مورد وثوق و از بزرگان علوم عربی بود. از ابو العباس ثعلب چنین حکایت شده که: اگر فراء نبود، زبان عربی نیز نبود؛ زیرا او زبان عربی را از هر نوع ناخالصی پاک کرد و اشکالات آن را اصلاح نمود. اگر فراء نبود زبان عربی به ورطه نابودی سقوط می‌کرد؛ زیرا زبان عربی در معرض نزاع و اختلاف بود. هر کسی ادعای زباندانی می‌کرد و مردم درباره آن به اندازه ذوق و اندیشه خود سخن می‌گفتند.»، (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۱۵۴).


زندگینامه ابو عبیده:
زندگینامه ابو عبیده:


ذهبی دربارة او گفته است:
ذهبی درباره او گفته است:


«امام، علامه و دریای علوم، ابو عبیده، معمر بن المثنی التیمی، بزرگ خاندان تیم، اهل بصره، نحوی بزرگ و صاحب مؤلفات.
«امام، علامه و دریای علوم، ابو عبیده، معمر بن المثنی التیمی، بزرگ خاندان تیم، اهل بصره، نحوی بزرگ و صاحب مؤلفات.


جاحظگوید: در روی زمین، هیچ‌یک ازخوارج آگاهتر از ابوعبیده بههمة علوم نبودند.»
جاحظگوید: در روی زمین، هیچ‌یک ازخوارج آگاهتر از ابوعبیده بههمه علوم نبودند.»


ابن مبارک نیز از او یاد کرده و روایات وی را صحیح دانسته است. یعقوب بن شیبه نیز می‌گوید: «از علی بن مدینی شنیدم که از ابو عبیده به نیکی یاد می‌کرد و روایات او را صحیح می‌دانست. او می‌گفت: ابو عبیده تنها امور صحیح را از عرب نقل می‌کرد.»
ابن مبارک نیز از او یاد کرده و روایات وی را صحیح دانسته است. یعقوب بن شیبه نیز می‌گوید: «از علی بن مدینی شنیدم که از ابو عبیده به نیکی یاد می‌کرد و روایات او را صحیح می‌دانست. او می‌گفت: ابو عبیده تنها امور صحیح را از عرب نقل می‌کرد.»


زندگینامة أخفش:
زندگینامه أخفش:


ابن خلکان می‌نویسد:
ابن خلکان می‌نویسد:


«ابو الحسن سعید بن مسعده، منتسب به المجاشعی نحوی بلخی، معروف به اخفش اوسط، یکی از علمای نحو بصره و از بزرگان علوم عربی به شمار می‌رفت. وی نحو را از سیبویه آموخت و از استاد خود توانمندتر بود. اخفش می‌گفت: سیبویه همة موضوعات کتاب خود را با مشورت و هماهنگی من می‌نگاشت. او تصور می‌کرد که علمش نسبت به علوم عربی بیش از من است؛ اما امروز من، در علوم عربی از او آگاهترم.»، (ابن خلکان، ج۲، ص۳۸۰)
«ابو الحسن سعید بن مسعده، منتسب به المجاشعی نحوی بلخی، معروف به اخفش اوسط، یکی از علمای نحو بصره و از بزرگان علوم عربی به شمار می‌رفت. وی نحو را از سیبویه آموخت و از استاد خود توانمندتر بود. اخفش می‌گفت: سیبویه همه موضوعات کتاب خود را با مشورت و هماهنگی من می‌نگاشت. او تصور می‌کرد که علمش نسبت به علوم عربی بیش از من است؛ اما امروز من، در علوم عربی از او آگاهترم.»، (ابن خلکان، ج۲، ص۳۸۰)


یافعی در حوادث سال (۲۱۵ق) می‌گوید:
یافعی در حوادث سال (۲۱۵ق) می‌گوید:
خط ۳۸۵: خط ۳۸۲:
تفسیر «مولی» به «أولی» در صحیح بخاری
تفسیر «مولی» به «أولی» در صحیح بخاری


شاید بخاری این معنا را از بزرگان زبانشناس وام گرفته باشد. وی در تفسیر سورة حدید نظر خود را در این باره ذکر کرده است:
شاید بخاری این معنا را از بزرگان زبانشناس وام گرفته باشد. وی در تفسیر سوره حدید نظر خود را در این باره ذکر کرده است:


«مَوْلاَکُمْ؛ أَوْلَی بِکُم»؛ «مولاکم؛ یعنی اولی بکم.»، (بخاری، ج۶، ص۵۷).
«مَوْلاَکُمْ؛ أَوْلَی بِکُم»؛ «مولاکم؛ یعنی اولی بکم.»، (بخاری، ج۶، ص۵۷).
خط ۳۹۱: خط ۳۸۸:
ابن حجر عسقلانی گوید:
ابن حجر عسقلانی گوید:


«نظر بخاری مبنی بر این که «مولاکم» به معنای «أولی بکم» است، همان نظر فراء و ابو عبیده در تفسیر آیة شریفة «مَأْوَاکُمُ النَّار هِیَ مَوْلاکُم‏» است. همچنین در برخی نسخه‌های صحیح بخاری همان أولی بکم آمده است.»، (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری ۴: ۴۸۲).
«نظر بخاری مبنی بر این که «مولاکم» به معنای «أولی بکم» است، همان نظر فراء و ابو عبیده در تفسیر آیه شریفه «مَأْوَاکُمُ النَّار هِیَ مَوْلاکُم‏» است. همچنین در برخی نسخه‌های صحیح بخاری همان أولی بکم آمده است.»، (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری ۴: ۴۸۲).


ابن حجر تأکید می‌کند که بخاری این کلمه را به «أولی [= سزاوارتر]» تفسیر کرده است و با این وجود، به پاسخ او که گفته بود: «این معنا در صورت ارادة مکان صحیح است» نیازی نیست؛ زیرا بخاری در تفسیر خود بر نظر زبانشناسان تکیه کرده و البته نظر آنها حجتی برای این معناست و دیگر نیازی به تأویل نیست.
ابن حجر تأکید می‌کند که بخاری این کلمه را به «أولی [= سزاوارتر]» تفسیر کرده است و با این وجود، به پاسخ او که گفته بود: «این معنا در صورت اراده مکان صحیح است» نیازی نیست؛ زیرا بخاری در تفسیر خود بر نظر زبانشناسان تکیه کرده و البته نظر آنها حجتی برای این معناست و دیگر نیازی به تأویل نیست.


تفسیر «مولی» به «أولی» توسط مفسران، به تبعیت از زبانشناسان
تفسیر «مولی» به «أولی» توسط مفسران، به تبعیت از زبانشناسان


مفسران بر تفسیر کلمة «مولی» به «أولی» در تفسیر سورة حدید اتفاق نظر و اجماع دارند. در ادامه به نام برخی از این مفسران اشاره می‌کنیم:
مفسران بر تفسیر کلمه «مولی» به «أولی» در تفسیر سوره حدید اتفاق نظر و اجماع دارند. در ادامه به نام برخی از این مفسران اشاره می‌کنیم:


کلبی (ت ۱۴۶ق):
کلبی (ت ۱۴۶ق):
خط ۴۱۱: خط ۴۰۸:
طبری (ت ۳۱۰ ق) می‌نویسد:
طبری (ت ۳۱۰ ق) می‌نویسد:


«هِیَ مَوْلاکُم‏» در آیة شریفه، یعنی «النار أَوْلَی بکم» [= آتش به شما سزاوارتر است]، (طبری، تفسیر طبری ۲۷: ۲۹۶).
«هِیَ مَوْلاکُم‏» در آیه شریفه، یعنی «النار أَوْلَی بکم» [= آتش به شما سزاوارتر است]، (طبری، تفسیر طبری ۲۷: ۲۹۶).


ابو لیث سمرقندی (ت ۳۸۳ ق) می‌گوید:
ابو لیث سمرقندی (ت ۳۸۳ ق) می‌گوید:
خط ۴۲۵: خط ۴۲۲:
ابن جوزی (ت ۵۹۷ ق) می‌گوید:
ابن جوزی (ت ۵۹۷ ق) می‌گوید:


ابو عبیده دربارة کلام خدای ـ عزّ وجلّ ـ در آیة شریفة «هِیَ مَوْلاکُم‏» می‌گوید: به معنای أولی بکم (= به شماسزاوارتر) است. (ابن جوزی، ج۷، ص۳۰۴).
ابو عبیده درباره کلام خدای ـ عزّ وجلّ ـ در آیه شریفه «هِیَ مَوْلاکُم‏» می‌گوید: به معنای أولی بکم (= به شماسزاوارتر) است. (ابن جوزی، ج۷، ص۳۰۴).


ابن کثیر دمشقی (ت ۷۷۴ق) می‌گوید:
ابن کثیر دمشقی (ت ۷۷۴ق) می‌گوید:
خط ۴۳۱: خط ۴۲۸:
«هِیَ مَوْلاکُم‏» یعنی آتش جهنم به سبب کفر و تردیدتان، به شما سزاوارتر از هر بلای دیگری است. و چه سرنوشت بدی در انتظار شماست!» (ابو لیث سمرقندی، ج۳، ص۳۸۴)
«هِیَ مَوْلاکُم‏» یعنی آتش جهنم به سبب کفر و تردیدتان، به شما سزاوارتر از هر بلای دیگری است. و چه سرنوشت بدی در انتظار شماست!» (ابو لیث سمرقندی، ج۳، ص۳۸۴)


از مجموعة نظرات زبانشناسان و مفسران که پیشتر ذکر شد، نتیجه می‌گیریم که می‌توان واژة مولی را به أولی معنا و تفسیر کرد. البته بخاری نیز از همین معنا استفاده کرده و آیة شریفه را طبق نظر زبانشناسان تفسیر نموده است.
از مجموعه نظرات زبانشناسان و مفسران که پیشتر ذکر شد، نتیجه می‌گیریم که می‌توان واژه مولی را به أولی معنا و تفسیر کرد. البته بخاری نیز از همین معنا استفاده کرده و آیه شریفه را طبق نظر زبانشناسان تفسیر نموده است.


عدم تعجب علاّمه امینی از جهل آنان به واژه‌های زبان
عدم تعجب علاّمه امینی از جهل آنان به واژه‌های زبان
خط ۴۴۱: خط ۴۳۸:
علاّمه می‌افزاید:
علاّمه می‌افزاید:


«من این افراد را، از رازی گرفته تا ایجی و از هندی گرفته تا کابلی و دهلوی و…، به سبب عدم آگاهی و تسلط بر واژگان اهل زبان و کاربرد واژه‌های عربی سرزنش نمی‌کنم؛ زیرا این افراد از هنر و از زبان عربی کاملاً بیگانه هستند. این افراد کجا و عرب زبانان اصیل کجا؟! این افراد با زبان عربی فاصلة زیادی دارند. آری ـ اینان کسانی هستند که هیچ پیوند و قرابتی با این زبان ندارند ـ اینگونه است که اگر اوضاع آشفته و نابسامان باشد، کسانی برای زبان عربی حکم می‌کنند که کوچکترین ارتباط و مسئولیتی در این زمینه ندارند.» (علامه امینی، ج۱، ص۳۵۷)
«من این افراد را، از رازی گرفته تا ایجی و از هندی گرفته تا کابلی و دهلوی و…، به سبب عدم آگاهی و تسلط بر واژگان اهل زبان و کاربرد واژه‌های عربی سرزنش نمی‌کنم؛ زیرا این افراد از هنر و از زبان عربی کاملاً بیگانه هستند. این افراد کجا و عرب زبانان اصیل کجا؟! این افراد با زبان عربی فاصله زیادی دارند. آری ـ اینان کسانی هستند که هیچ پیوند و قرابتی با این زبان ندارند ـ اینگونه است که اگر اوضاع آشفته و نابسامان باشد، کسانی برای زبان عربی حکم می‌کنند که کوچکترین ارتباط و مسئولیتی در این زمینه ندارند.» (علامه امینی، ج۱، ص۳۵۷)


شواهدی برای دلالت واژه «مولی» بر «امامت»
شواهدی برای دلالت واژه «مولی» بر «امامت»
خط ۴۴۷: خط ۴۴۴:
افزون بر آنچه تا کنون گفته شد، شواهد و قرینه‌هایی پیرامون این حدیث وجود دارد که بر امامت حضرت علی۷ و خلافت ایشان تأکید می‌کند. اکنون به هفت قرینه از قرینه‌هایی که به این واقعیت دلالت دارد، اشاره می‌کنیم:
افزون بر آنچه تا کنون گفته شد، شواهد و قرینه‌هایی پیرامون این حدیث وجود دارد که بر امامت حضرت علی۷ و خلافت ایشان تأکید می‌کند. اکنون به هفت قرینه از قرینه‌هایی که به این واقعیت دلالت دارد، اشاره می‌کنیم:


قرینة نخست: پیوستگی و توالی عبارات حدیث
قرینه نخست: پیوستگی و توالی عبارات حدیث


پیوستگی خاصی در واژه‌ها و عبارات پیامبرخدا۹ وجود دارد که امکان تفکیک و دخل و تصرف در آن را منتفی می‌کند. حضرت هنگامی که می‌فرمایند: «أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ» و مردم پاسخ می‌دهند: «بَلَی»! و بعد از آن، بلا فاصله می‌فرمایند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ…»، از توالی این دو سخن، چه چیزی به ذهن متبادر می‌شود؟
پیوستگی خاصی در واژه‌ها و عبارات پیامبرخدا۹ وجود دارد که امکان تفکیک و دخل و تصرف در آن را منتفی می‌کند. حضرت هنگامی که می‌فرمایند: «أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ» و مردم پاسخ می‌دهند: «بَلَی»! و بعد از آن، بلا فاصله می‌فرمایند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ…»، از توالی این دو سخن، چه چیزی به ذهن متبادر می‌شود؟
خط ۴۵۵: خط ۴۵۲:
منظور پیامبر۹ پُر واضح است. حضرت بر هر کسیکه ولایت دارد، علی۷ نیز دقیقاً همان ولایت را دارد. منظور پیامبر۹ در نهایتِ وضوح و آشکاری است.
منظور پیامبر۹ پُر واضح است. حضرت بر هر کسیکه ولایت دارد، علی۷ نیز دقیقاً همان ولایت را دارد. منظور پیامبر۹ در نهایتِ وضوح و آشکاری است.


قرینة دوم: تبریک عمر بن خطاب
قرینه دوم: تبریک عمر بن خطاب


در پی انتصاب امام علی۷ به مقام شامخ امامت، عمر بن خطاب مستقیماً و بدون واسطه به ایشان تبریک می‌گوید. این موضوع را در حدیث مشهور و صحیح غدیر به وضوح می‌توان یافت.[۲] از ابو هریره نقل شده است:
در پی انتصاب امام علی۷ به مقام شامخ امامت، عمر بن خطاب مستقیماً و بدون واسطه به ایشان تبریک می‌گوید. این موضوع را در حدیث مشهور و صحیح غدیر به وضوح می‌توان یافت.[۲] از ابو هریره نقل شده است:


«من صام یوم ثمان عشر من ذی الحجة کتب له صیام ستین شهراً، وهو یوم غدیر خم، لما أخذ النبی ـ صلی الله علیه وسلم ـ بید علی بن أبی طالب فقال: أ لست أولی بالمؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول‌الله قال: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ…»، فقال عمربن الخطاب: «بَخْ بَخْ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُسلِمٍ، فأنزل الله (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)»، (خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۸۴–۲۸۵).
«من صام یوم ثمان عشر من ذی الحجه کتب له صیام ستین شهراً، وهو یوم غدیر خم، لما أخذ النبی ـ صلی الله علیه وسلم ـ بید علی بن أبی طالب فقال: أ لست أولی بالمؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول‌الله قال: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ…»، فقال عمربن الخطاب: «بَخْ بَخْ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُسلِمٍ، فأنزل الله (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)»، (خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۸۴–۲۸۵).


«هر شخصی، روز هجدهم ذی حجه را روزه بگیرد، ثواب روزة شصت ماه را برای او می‌نویسند. این روز، روز غدیر خم است که پیامبرخدا۹ دست علی بن ابن ابی طالب۷ را گرفت و فرمود: آیا من ولی و سرپرست مؤمنان نیستم؟ مردم گفتند: آری، ای فرستادة خدا۹، ایشان پرسیدند: هر که من مولا و سرپرست اویم، از این پس علی مولا و سرپرست او است. در این هنگام عمر بن خطاب به علی۷ گفت: مبارک باد بر تو ای پسر ابو طالب. اکنون تو مولا و سرپرست من و همة مسلمانان شدی! خداوند سبحان نیز این آیه را نازل کرد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)».
«هر شخصی، روز هجدهم ذی حجه را روزه بگیرد، ثواب روزه شصت ماه را برای او می‌نویسند. این روز، روز غدیر خم است که پیامبرخدا۹ دست علی بن ابن ابی طالب۷ را گرفت و فرمود: آیا من ولی و سرپرست مؤمنان نیستم؟ مردم گفتند: آری، ای فرستاده خدا۹، ایشان پرسیدند: هر که من مولا و سرپرست اویم، از این پس علی مولا و سرپرست او است. در این هنگام عمر بن خطاب به علی۷ گفت: مبارک باد بر تو ای پسر ابو طالب. اکنون تو مولا و سرپرست من و همه مسلمانان شدی! خداوند سبحان نیز این آیه را نازل کرد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)».


اقرار عمربن خطاب، مطلقاً با معنای یاری یا عدم دشمنی سازگار نیست؛ زیرا اگر به دقت در عبارت «أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُسلِمٍ»، بیندیشیم، خواهیم دانست که این عبارت؛ یعنی «ای علی، بر تو مبارک باشد!» تو ولی و سرپرست همة ما شدی. از مَنِ عمر بن خطاب گرفته تا همة مسلمانان به یک اندازه بر ما ولایت داری. اما اگر حدیث غدیر را به یاری و محبت تفسیر کنیم، موضوع تبریک کاملاً منتفی می‌شود؛ زیرا علی۷ از ابتدا هم یار و یاور پیامبر بود. با این وجود پیامبر گرامی۹ پرده از فضیلت جدیدی از مجموعة فضایل علی۷ برنداشته بود که شایستة تبریک باشد.
اقرار عمربن خطاب، مطلقاً با معنای یاری یا عدم دشمنی سازگار نیست؛ زیرا اگر به دقت در عبارت «أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُسلِمٍ»، بیندیشیم، خواهیم دانست که این عبارت؛ یعنی «ای علی، بر تو مبارک باشد!» تو ولی و سرپرست همه ما شدی. از مَنِ عمر بن خطاب گرفته تا همه مسلمانان به یک اندازه بر ما ولایت داری. اما اگر حدیث غدیر را به یاری و محبت تفسیر کنیم، موضوع تبریک کاملاً منتفی می‌شود؛ زیرا علی۷ از ابتدا هم یار و یاور پیامبر بود. با این وجود پیامبر گرامی۹ پرده از فضیلت جدیدی از مجموعه فضایل علی۷ برنداشته بود که شایسته تبریک باشد.


قرینة سوم: عدم سازگاری آیة اکمال دین با معنای یاری و محبت
قرینه سوم: عدم سازگاری آیه اکمال دین با معنای یاری و محبت


در حدیث به سند صحیح از ابو هریره (خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۸۴–۲۸۵) ـ که پیشتر اشاره شد ـ آمده است: بعد از تبریک عمر بن خطاب به امام علی۷ آیة شریفة (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)، (مائده: ۳) نازل شد. اما اکمال دین با تفسیر واژة «مولی» به محبت، یاری رساندن و عدم دشمنی سازگاری ندارد؛ بلکه دین خدا باید با انتصاب شخصی کامل شود که آیینة تمام نمای دین است و البته برای اهل بصیرت پوشیده نیست که این شخص تنها وصی و امام بعد از رسول‌الله۹ است.
در حدیث به سند صحیح از ابو هریره (خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۸۴–۲۸۵) ـ که پیشتر اشاره شد ـ آمده است: بعد از تبریک عمر بن خطاب به امام علی۷ آیه شریفه (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)، (مائده: ۳) نازل شد. اما اکمال دین با تفسیر واژه «مولی» به محبت، یاری رساندن و عدم دشمنی سازگاری ندارد؛ بلکه دین خدا باید با انتصاب شخصی کامل شود که آیینه تمام نمای دین است و البته برای اهل بصیرت پوشیده نیست که این شخص تنها وصی و امام بعد از رسول‌الله۹ است.


قرینة چهارم: تأیید این حقیقت توسط حسان بن ثابت
قرینه چهارم: تأیید این حقیقت توسط حسان بن ثابت


حسان بن ثابت، صحابی و شاعرِ پیامبر۹ که برای همگان شناخته شده و مشهور است، این حقیقت را به صراحت تأیید می‌کند. این تأیید حاکی از فهم وی از معنای حدیث غدیر است. از آنجاکه حسان بن ثابت شاعری فصیح و آگاه به واژگان زبان است، به خوبی فهمیده که معنای واژة مولی در حدیث غدیر، امامت و رهبری و حتی هدایت است؛ از این رو در اظهار این معنا سستی و کوتاهی نکرده، به صراحت آن را بیان می‌کند:
حسان بن ثابت، صحابی و شاعرِ پیامبر۹ که برای همگان شناخته شده و مشهور است، این حقیقت را به صراحت تأیید می‌کند. این تأیید حاکی از فهم وی از معنای حدیث غدیر است. از آنجاکه حسان بن ثابت شاعری فصیح و آگاه به واژگان زبان است، به خوبی فهمیده که معنای واژه مولی در حدیث غدیر، امامت و رهبری و حتی هدایت است؛ از این رو در اظهار این معنا سستی و کوتاهی نکرده، به صراحت آن را بیان می‌کند:
{| class="wikitable"
{| class="wikitable"
|فَقَالَ لَهُ قُمْ یَا عَلِیُّ فَإِنَّنِی
|فَقَالَ لَهُ قُمْ یَا عَلِیُّ فَإِنَّنِی
خط ۴۹۳: خط ۴۹۰:
«آنگاه از خداوند خواست که دوستداران او را دوست و دشمنانش دشمن بدارد.»
«آنگاه از خداوند خواست که دوستداران او را دوست و دشمنانش دشمن بدارد.»


قرینة پنجم: تأیید این حقیقت توسط صحابی قیس بن سعد بن عباده
قرینه پنجم: تأیید این حقیقت توسط صحابی قیس بن سعد بن عباده


قیس بن سعدبن عباده در قصیدة مشهور خود اینگونه می‌سراید:
قیس بن سعدبن عباده در قصیده مشهور خود اینگونه می‌سراید:
{| class="wikitable"
{| class="wikitable"
|وَ عَلِیٌ إِمَامُنَا وَ إِمَام‏
|وَ عَلِیٌ إِمَامُنَا وَ إِمَام‏
خط ۵۱۱: خط ۵۰۸:
«روز غدیر خم پیامبر۹ فرمودند: هرکه را من مولا و سرپرست او هستم، از این پس، علی مولا و سرپرست اوست و این مقامی بس بزرگ و شامخ است.»
«روز غدیر خم پیامبر۹ فرمودند: هرکه را من مولا و سرپرست او هستم، از این پس، علی مولا و سرپرست اوست و این مقامی بس بزرگ و شامخ است.»


قرینة ششم: استشهاد اخطل به واژة «مولی» برای عبد الملک بن مروان
قرینه ششم: استشهاد اخطل به واژه «مولی» برای عبد الملک بن مروان


شیخ مفید می‌گوید:
شیخ مفید می‌گوید:


«یکی از دلایلی که اعتقاد ما را تأیید می‌کند، قصیدهای از اخطل است که در آن عبد الملک بن مروان را مدح می‌کند ـ اخطل مردی نصرانی است و هیچگونه وابستگی به هیچ‌یک از فرقه‌های اسلامی ندارد. وی متهم به تعصب نسبت به مذهب تشیع نیست و در علم و دانش او نسبت به زبان عربی هیچ خدشهای نمی‌توان وارد کرد ـ در آن زمان همة مردم، عداوت عبدالملک بن مروان نسبت به امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب را می‌دانستند.»
«یکی از دلایلی که اعتقاد ما را تأیید می‌کند، قصیدهای از اخطل است که در آن عبد الملک بن مروان را مدح می‌کند ـ اخطل مردی نصرانی است و هیچگونه وابستگی به هیچ‌یک از فرقه‌های اسلامی ندارد. وی متهم به تعصب نسبت به مذهب تشیع نیست و در علم و دانش او نسبت به زبان عربی هیچ خدشهای نمی‌توان وارد کرد ـ در آن زمان همه مردم، عداوت عبدالملک بن مروان نسبت به امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب را می‌دانستند.»


اخطل اینگونه می‌سراید:
اخطل اینگونه می‌سراید:
خط ۵۲۲: خط ۵۱۹:
|و أحری قریش أن تهاب و تحمد
|و أحری قریش أن تهاب و تحمد
|}
|}
«تو در میان همة مردم مولا و سرور قریش شدی و در میان اهل قریش تو از همه سزاوارتر به تقدیس و ستایش گردیدی.
«تو در میان همه مردم مولا و سرور قریش شدی و در میان اهل قریش تو از همه سزاوارتر به تقدیس و ستایش گردیدی.


اخطل در این قصیده امام علی۷ را به امامت و ریاست مسلمانان مدح می‌کند. وی تنها به عبارت «مولی» برای تعبیر از ولایت و سرپرستی امام علی۷ بر همة مردم اکتفا می‌کند؛ زیرا او اهل زبان است و به دلالت واژة «مولی» به این معنا آگاهی کامل دارد. هر انسان با انصافی این نکته را تأیید می‌کند و هیچ شکی به دل راه نمی‌دهد. (شیخ مفید، ص۴۰).
اخطل در این قصیده امام علی۷ را به امامت و ریاست مسلمانان مدح می‌کند. وی تنها به عبارت «مولی» برای تعبیر از ولایت و سرپرستی امام علی۷ بر همه مردم اکتفا می‌کند؛ زیرا او اهل زبان است و به دلالت واژه «مولی» به این معنا آگاهی کامل دارد. هر انسان با انصافی این نکته را تأیید می‌کند و هیچ شکی به دل راه نمی‌دهد. (شیخ مفید، ص۴۰).


قرینة هفتم: شهادت و گواهی امام علی۷ به ولایت خود
قرینه هفتم: شهادت و گواهی امام علی۷ به ولایت خود


ابن طلحة شافعی نوشته است:
ابن طلحه شافعی نوشته است:


«امام علی۷ به ولایت خود شهادت می‌دهد و در ابیاتی که به معاویه می‌نویسد، به این نکته اشاره می‌کند. این ابیات را راویانی موثق از وی نقل می‌کنند.»
«امام علی۷ به ولایت خود شهادت می‌دهد و در ابیاتی که به معاویه می‌نویسد، به این نکته اشاره می‌کند. این ابیات را راویانی موثق از وی نقل می‌کنند.»
خط ۵۳۸: خط ۵۳۵:
|رَسُولُ الله یَوْمَ غَدِیرِ خُم
|رَسُولُ الله یَوْمَ غَدِیرِ خُم
|}
|}
(محمد بن طلحة شافعی، ص۶۲؛ الزرندی الحنفی، ص۹۷؛ مخطوطات مکتبة الامام علی العامه، چاپ نخست، ۱۳۷۷ق).
(محمد بن طلحه شافعی، ص۶۲؛ الزرندی الحنفی، ص۹۷؛ مخطوطات مکتبه الامام علی العامه، چاپ نخست، ۱۳۷۷ق).


«پیامبرخدا۹ در روز غدیر خم ولایت خود بر شما را به من تفویض و مرا به امامت منصوب کرد.»
«پیامبرخدا۹ در روز غدیر خم ولایت خود بر شما را به من تفویض و مرا به امامت منصوب کرد.»


منظور امام علی۷ در این بیت کاملاً واضح است. امام برای معاویه استدلال می‌کند و آن روزی را به خاطرش می‌آورد که پیامبر۹ ایشان را به ولایت و امامت بر همة مسلمانان برگزید. علی۷ امام راستگویان است؛ از این رو، باید معنا و مقصود سخن او کاملاً فهمیده شود و تأویل و تفسیر سخن او به معانی دیگر صحیح نیست.
منظور امام علی۷ در این بیت کاملاً واضح است. امام برای معاویه استدلال می‌کند و آن روزی را به خاطرش می‌آورد که پیامبر۹ ایشان را به ولایت و امامت بر همه مسلمانان برگزید. علی۷ امام راستگویان است؛ از این رو، باید معنا و مقصود سخن او کاملاً فهمیده شود و تأویل و تفسیر سخن او به معانی دیگر صحیح نیست.


حکمیت عقل بین سید شرف الدین و شیخ سلیم البشری
حکمیت عقل بین سید شرف الدین و شیخ سلیم البشری
خط ۵۴۸: خط ۵۴۵:
سید شرف الدین در مناظرهای با شیخ سلیم البشری، وی را با حقیقت انکارناپذیر حدیث غدیر مواجه می‌کند. با توجه به شواهد و قرینه‌هایی که ذکر شد، عکس العمل شیخ سلیم البشری به هیچ وجه جای تعجب ندارد. سید شرف الدین در این مناظره چنین می‌گوید:
سید شرف الدین در مناظرهای با شیخ سلیم البشری، وی را با حقیقت انکارناپذیر حدیث غدیر مواجه می‌کند. با توجه به شواهد و قرینه‌هایی که ذکر شد، عکس العمل شیخ سلیم البشری به هیچ وجه جای تعجب ندارد. سید شرف الدین در این مناظره چنین می‌گوید:


«اگر کسی دربارة جریان غدیر از شما سؤالی بپرسد، پاسخ شما چه خواهد بود؟ آیا در پاسخ می‌گویید منظور خداوند ـ عزّ وجلّ ـ و رسول گرامی او تبیین یاری و دوستی علی۷ با پیامبر۹ برای مسلمانان بوده است و بس؟! فکر نمی‌کنم چنین پاسخی در شأن دانش شما باشد! تصور نمی‌کنم شما، نسبت دادنِ چنین پاسخی را به خداوند رب الأرباب و رسول او که سرآمد حکیمان و خاتم انبیا و رسولان است، جایز بدانید! شأن شما بالاتر از آن است که معتقد باشید پیامبر خدا۹ تمام همّ و غمّ خود را مصروف تبیین موضوعی آشکار، بدیهی و واضح کرده که نیازی به شرح و توضیح ندارد.
«اگر کسی درباره جریان غدیر از شما سؤالی بپرسد، پاسخ شما چه خواهد بود؟ آیا در پاسخ می‌گویید منظور خداوند ـ عزّ وجلّ ـ و رسول گرامی او تبیین یاری و دوستی علی۷ با پیامبر۹ برای مسلمانان بوده است و بس؟! فکر نمی‌کنم چنین پاسخی در شأن دانش شما باشد! تصور نمی‌کنم شما، نسبت دادنِ چنین پاسخی را به خداوند رب الأرباب و رسول او که سرآمد حکیمان و خاتم انبیا و رسولان است، جایز بدانید! شأن شما بالاتر از آن است که معتقد باشید پیامبر خدا۹ تمام همّ و غمّ خود را مصروف تبیین موضوعی آشکار، بدیهی و واضح کرده که نیازی به شرح و توضیح ندارد.


بدون شک شما پیامبر۹ را منزه از رفتار و گفتاری می‌دانید که باعث تحقیر و تمسخر ایشان توسط عاقلان شود و فیلسوفان و حکیمان آن را به بوتة نقد کشند؛ شما جایگاه حکمت و عصمت ایشان را در رفتار و گفتار به خوبی می‌شناسید. خداوند متعال می‌فرماید: (إنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریِمٍ ٭ ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مکیِنٍ ٭ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمیِنٍ ٭ وَمَا صَاحِبکُم بِمَجْنُونٍ). (تکویر: ۲۲–۱۹).
بدون شک شما پیامبر۹ را منزه از رفتار و گفتاری می‌دانید که باعث تحقیر و تمسخر ایشان توسط عاقلان شود و فیلسوفان و حکیمان آن را به بوته نقد کشند؛ شما جایگاه حکمت و عصمت ایشان را در رفتار و گفتار به خوبی می‌شناسید. خداوند متعال می‌فرماید: (إنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریِمٍ ٭ ذِی قُوَّهٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مکیِنٍ ٭ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمیِنٍ ٭ وَمَا صَاحِبکُم بِمَجْنُونٍ). (تکویر: ۲۲–۱۹).


آیا ایشان به توضیح واضحات می‌پردازد؟ و بدیهیات را تبیین می‌کند؟ و برای توضیح این واضحات، مقدماتی می‌چیند که هیچ ارتباطی با هم ندارند؟! خداوند متعال و پیامبر۹ از این کار منزّه و مبرّا هستند». (عبد الحسین شرف الدین، ص۲۷۷).
آیا ایشان به توضیح واضحات می‌پردازد؟ و بدیهیات را تبیین می‌کند؟ و برای توضیح این واضحات، مقدماتی می‌چیند که هیچ ارتباطی با هم ندارند؟! خداوند متعال و پیامبر۹ از این کار منزّه و مبرّا هستند». (عبد الحسین شرف الدین، ص۲۷۷).
خط ۵۵۸: خط ۵۵۵:
شیخ سلیم البشری، شیخ الأزهر پس از شنیدن سخنان ایشان بیدرنگ می‌گوید:
شیخ سلیم البشری، شیخ الأزهر پس از شنیدن سخنان ایشان بیدرنگ می‌گوید:


«حقیقت با قرینه‌ها و شواهدی که شما بیان کردید کاملاً آشکار و نقاب تردید از چهرة یقین زدوده شد. کوچکترین شبه‌های برای ما باقی نماند که منظور از «ولی» و «مولی» در حدیث غدیر همان «أولی» است. اگر منظور حدیث از این واژه، یار و یاور رسول‌الله۹ یا هر معنای مشابهی بود، هیچ‌کس از عذاب حتمی خداوند سؤال نمی‌کرد. بنا بر این نظر شما دربارة معنای واژة «مولی» صحیح و قطعی است.» (همان، ص۲۸۰).
«حقیقت با قرینه‌ها و شواهدی که شما بیان کردید کاملاً آشکار و نقاب تردید از چهره یقین زدوده شد. کوچکترین شبه‌های برای ما باقی نماند که منظور از «ولی» و «مولی» در حدیث غدیر همان «أولی» است. اگر منظور حدیث از این واژه، یار و یاور رسول‌الله۹ یا هر معنای مشابهی بود، هیچ‌کس از عذاب حتمی خداوند سؤال نمی‌کرد. بنا بر این نظر شما درباره معنای واژه «مولی» صحیح و قطعی است.» (همان، ص۲۸۰).


بنابر شواهدی که پیشتر ذکر شد، بطلان نظریهای که واژة «مولی» را به معنای «همراه، یار و یاور» می‌داند، کاملاً ثابت می‌شود. همچنین ثابت می‌شود که معنای صحیح آن «أولی بکم [نسبت به شما سزاوارتر]» می‌باشد و طبق این معنا، اقرار به ولایت امام علی۷ و اطاعت از ایشان همانند اطاعت از پیامبرخدا۹ و بدون هیچ فرقی، بر همة مسلمانان واجب است.
بنابر شواهدی که پیشتر ذکر شد، بطلان نظریهای که واژه «مولی» را به معنای «همراه، یار و یاور» می‌داند، کاملاً ثابت می‌شود. همچنین ثابت می‌شود که معنای صحیح آن «أولی بکم [نسبت به شما سزاوارتر]» می‌باشد و طبق این معنا، اقرار به ولایت امام علی۷ و اطاعت از ایشان همانند اطاعت از پیامبرخدا۹ و بدون هیچ فرقی، بر همه مسلمانان واجب است.


نتیجه‌گیری:
نتیجه‌گیری:
خط ۵۶۶: خط ۵۶۳:
نتیجه بحث فوق را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:
نتیجه بحث فوق را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:


دلیل خِرَدپسند برای ماجرای غدیر خم و حدیث غدیر، ابلاغ ولایت علی۷ بر همة مسلمانان است که در آیة (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبـِّکَ …) این دلیل به طور واضح ذکر شده است. منظور از ولایت نیز ولایتِ حاکمیتی و مطلق در همة امور سیاسی، دینی، اجتماعی و… است.
دلیل خِرَدپسند برای ماجرای غدیر خم و حدیث غدیر، ابلاغ ولایت علی۷ بر همه مسلمانان است که در آیه (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبـِّکَ …) این دلیل به طور واضح ذکر شده است. منظور از ولایت نیز ولایتِ حاکمیتی و مطلق در همه امور سیاسی، دینی، اجتماعی و… است.


طُرُقِ نقلِ حدیثِ غدیر به حدی متعدد و فراوان است که حدیث شناسان تصریح کردهاند جمعآوری آن، نیاز به تألیف چندین جلد کتاب دارد. برخی نیز از کثرت این طرق به حیرت و تعجب درآمدهاند.
طُرُقِ نقلِ حدیثِ غدیر به حدی متعدد و فراوان است که حدیث شناسان تصریح کردهاند جمعآوری آن، نیاز به تألیف چندین جلد کتاب دارد. برخی نیز از کثرت این طرق به حیرت و تعجب درآمدهاند.
خط ۵۷۴: خط ۵۷۱:
علمای بزرگ اهل سنت؛ مانند ذهبی، ابن حجر، ابن کثیر، مناوی و … اذعان دارند که حدیث غدیر متواتر و صحیح است.
علمای بزرگ اهل سنت؛ مانند ذهبی، ابن حجر، ابن کثیر، مناوی و … اذعان دارند که حدیث غدیر متواتر و صحیح است.


در بخشی از مقاله، به شبهة دهلوی و تفتازانی پاسخ دادیم. دهلوی ـ بر خلاف زبان شناسان ـ منکر این نکته است که مولی به معنای «أولی [= سزاوارتر]» می‌آید. تفتازانی نیز اعتقاد دارد که معنای مولی، ناصر و محبّ [= یار و دوستدار] است.
در بخشی از مقاله، به شبهه دهلوی و تفتازانی پاسخ دادیم. دهلوی ـ بر خلاف زبان شناسان ـ منکر این نکته است که مولی به معنای «أولی [= سزاوارتر]» می‌آید. تفتازانی نیز اعتقاد دارد که معنای مولی، ناصر و محبّ [= یار و دوستدار] است.


با استناد به آنچه در این پژوهش به دست آمد و اثباتِ تواترِ حدیث غدیر و وثاقتِ همة راویان آن، بطلان سخن ابن حزم و ابن تیمیه آشکار شد.
با استناد به آنچه در این پژوهش به دست آمد و اثباتِ تواترِ حدیث غدیر و وثاقتِ همه راویان آن، بطلان سخن ابن حزم و ابن تیمیه آشکار شد.


[[رده:حدیث غدیر]]
[[رده:حدیث غدیر]]
<references />