ابوبکر بن ابی قحافه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۱: خط ۳۱:


<big>آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آنها بر صحيفه و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى‏ شود دو نكته است:</big>
<big>آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آنها بر صحيفه و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى‏ شود دو نكته است:</big>


<big>الف) اولى و دومى كه رو در روى خدا و رسول كار خود را كتمان كردند و اين كتمان را انكار كردند، مصداق «أَظْلَمُ» يعنى ظالم‏ ترين شدند.</big>
<big>الف) اولى و دومى كه رو در روى خدا و رسول كار خود را كتمان كردند و اين كتمان را انكار كردند، مصداق «أَظْلَمُ» يعنى ظالم‏ ترين شدند.</big>
خط ۷۱: خط ۶۹:


<big>«منافقين در درجه پايين‏تر آتش هستند و براى آنان يارى نخواهى يافت».</big>
<big>«منافقين در درجه پايين‏تر آتش هستند و براى آنان يارى نخواهى يافت».</big>


<big>اين آيه از سه بُعد قابل بررسى است:</big>
<big>اين آيه از سه بُعد قابل بررسى است:</big>
خط ۳۵۳: خط ۳۴۹:


<big>عده ‏اى از انصار كسى را خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله فرستادند و منظور از «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...» را سؤال كردند. حضرت فرمود: به آنان بگوييد: على بعد از من صاحب اختيار مؤمنان و دلسوزترين مردم براى امت من است».<ref>بحارالانوار: ج۲۸ ص۲۰۰.</ref></big>
<big>عده ‏اى از انصار كسى را خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله فرستادند و منظور از «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...» را سؤال كردند. حضرت فرمود: به آنان بگوييد: على بعد از من صاحب اختيار مؤمنان و دلسوزترين مردم براى امت من است».<ref>بحارالانوار: ج۲۸ ص۲۰۰.</ref></big>


<big>قيس و پدرش سعد -  كه رئيس انصار بود -  با ابوبكر مخالف بودند. در زمان ابوبكر، خالد بن وليد با لشكرى به بهانه جنگ با مرتدين و براى محكم كردن پايه‏ هاى سقيفه عازم طائف شد و از آنجا به سوى جده آمد. در كنار چشم ه‏اى به نام «رويه» اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همراه مقداد و عمار و ابوذر و زبير و دو جوان ديگر با لشكر خالد مصادف شدند.</big>
<big>قيس و پدرش سعد -  كه رئيس انصار بود -  با ابوبكر مخالف بودند. در زمان ابوبكر، خالد بن وليد با لشكرى به بهانه جنگ با مرتدين و براى محكم كردن پايه‏ هاى سقيفه عازم طائف شد و از آنجا به سوى جده آمد. در كنار چشم ه‏اى به نام «رويه» اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همراه مقداد و عمار و ابوذر و زبير و دو جوان ديگر با لشكر خالد مصادف شدند.</big>


<big>خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعيت خود را در برابر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه ‏هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت.</big>
<big>خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعيت خود را در برابر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه ‏هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت.</big>


<big>خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره‏جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس - قوى‏ترين مرد مدينه -  شدند. قيس قسم ياد كرد كه قادر بر باز كردن آن نيست.</big>
<big>خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره‏جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس - قوى‏ترين مرد مدينه -  شدند. قيس قسم ياد كرد كه قادر بر باز كردن آن نيست.</big>
خط ۳۷۱: خط ۳۶۳:


<big>آه! آه! اى كاش پافشارى مى‏ كردم و قدرتى داشتم تا تو را مانند منجنيق به دور دست‏ ها پرتاب مى ‏كردم!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص۱۶۶-۱۶۸.</ref></big>
<big>آه! آه! اى كاش پافشارى مى‏ كردم و قدرتى داشتم تا تو را مانند منجنيق به دور دست‏ ها پرتاب مى ‏كردم!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص۱۶۶-۱۶۸.</ref></big>


<big>اُبَىّ بن كعب يكى از اصحاب سرشناس پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان اعتراض به غصب خلافت توسط ابوبكر، در اولين روز ماه مبارك رمضان -  كه روز جمعه بود -  پس از خطبه ابوبكر در نماز جمعه به پاخاست و ضمن سخنانى گفت:</big>
<big>اُبَىّ بن كعب يكى از اصحاب سرشناس پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان اعتراض به غصب خلافت توسط ابوبكر، در اولين روز ماه مبارك رمضان -  كه روز جمعه بود -  پس از خطبه ابوبكر در نماز جمعه به پاخاست و ضمن سخنانى گفت:</big>
خط ۳۷۹: خط ۳۶۹:


<big>آيا نمى‏ دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در بين ما در موقعيتى مهم قيام كرد و على‏ عليه السلام را براى ما منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۲۳. </ref></big>
<big>آيا نمى‏ دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در بين ما در موقعيتى مهم قيام كرد و على‏ عليه السلام را براى ما منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۲۳. </ref></big>


<big>اسامة بن زيد با لشكرى كه به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله تشكيل شد به جنگ روميان رفته بود. در همين ايام حضرت از دنيا رحلت فرمود و ابوبكر غاصبانه خلافت را به دست گرفت و طى نامه ‏اى اسامه را به بيعت با خود و پذيرفتن خلافتش فراخواند. اسامه در پاسخ نامه چنين نوشت:</big>
<big>اسامة بن زيد با لشكرى كه به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله تشكيل شد به جنگ روميان رفته بود. در همين ايام حضرت از دنيا رحلت فرمود و ابوبكر غاصبانه خلافت را به دست گرفت و طى نامه ‏اى اسامه را به بيعت با خود و پذيرفتن خلافتش فراخواند. اسامه در پاسخ نامه چنين نوشت:</big>
خط ۳۹۲: خط ۳۸۰:
<big>و اما ماجرا از اين قرار بود:</big>
<big>و اما ماجرا از اين قرار بود:</big>


<big>[[مالک بن نويره]] رئيس قبيله بنى‏ حنيفه بود كه در اطراف مدينه سكونت داشتند. او از حاضرين در غدير بود و همه واقعه را به چشم خود ديده و به قبيله خود بازگشته بود و براى آنان شرح داده بود.</big>
<big>[[مالک بن نویره]] رئيس قبيله بنى‏ حنيفه بود كه در اطراف مدينه سكونت داشتند. او از حاضرين در غدير بود و همه واقعه را به چشم خود ديده و به قبيله خود بازگشته بود و براى آنان شرح داده بود.</big>


<big>پس از انتشار خبر رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله مالک به عنوان رئيس قبيله براى تجديد عهد با مولاى خود اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به مدينه آمد و يكسره به مسجد رفت ولى با تعجب ابوبكر را بر فراز منبر ديد.</big>
<big>پس از انتشار خبر رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله مالک به عنوان رئيس قبيله براى تجديد عهد با مولاى خود اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به مدينه آمد و يكسره به مسجد رفت ولى با تعجب ابوبكر را بر فراز منبر ديد.</big>


<big>از همانجا صدا زد: «اى ابوبكر، بيعت على‏ عليه السلام در روز غدير خم را فراموش كردى؟ اين منبر جاى تو نيست كه بر آن خطابه مى‏ خوانى»! اين را گفت و به قبيله خود بازگشت و با ابوبكر بيعت نكرد.</big>
<big>از همانجا صدا زد: «اى ابوبكر، بيعت على‏ عليه السلام در روز غدير خم را فراموش كردى؟ اين منبر جاى تو نيست كه بر آن خطابه مى‏ خوانى»! اين را گفت و به قبيله خود بازگشت و با ابوبكر بيعت نكرد.</big>
خط ۴۰۴: خط ۳۹۲:
<big>ابوبكر سرلشكر خود خالد بن وليد را به جنگ مالك فرستاد. خالد كه در خباثت و جنايت و بى‏حيايى يد طولايى داشت با لشكر خود از مدينه خارج شد تا به منطقه مزبور رسيد.</big>
<big>ابوبكر سرلشكر خود خالد بن وليد را به جنگ مالك فرستاد. خالد كه در خباثت و جنايت و بى‏حيايى يد طولايى داشت با لشكر خود از مدينه خارج شد تا به منطقه مزبور رسيد.</big>


<big>مالك برخورد مسلحانه ابوبكر را كه ديد فهميد با تهمت ارتداد مى‏ خواهند با آنها بجنگند. لذا در مقابل آنها اعلام كرد كه ما مسلمانيم و اذان گفتند و همه به نماز ايستادند. پس بهانه خالد از اين جهت قطع شد، ولى دستور كار و قتل عام آنان به او داده شده بود.</big>
<big>مالک برخورد مسلحانه ابوبكر را كه ديد فهميد با تهمت ارتداد مى‏ خواهند با آنها بجنگند. لذا در مقابل آنها اعلام كرد كه ما مسلمانيم و اذان گفتند و همه به نماز ايستادند. پس بهانه خالد از اين جهت قطع شد، ولى دستور كار و قتل عام آنان به او داده شده بود.</big>


<big>پس از نماز مغرب و عشا قرار شد شب را هر دو گروه به استراحت بپردازند تا فردا صبح در حل و فصل امور مذاكره كنند. خالد -  كه دستور را از قبل گرفته بود -  با يک اقدام ناجوانمردانه و مزوّانه به مالك نيرنگ زد و در حالى كه آنها سلاح‏ها را بر زمين گذارده بودند همه را اسير كردند و در يك فرمان اسيران را كشتند. مالک بن نويره اولين شهيد راه غدير شد و خالد بى‏شرمانه در همان شب با همسر او همبستر گرديد!! تا اسلام سقيفه‏اى به همه معرفى شود، و معلوم شد اينان كه به مبارزه باصطلاح مرتدين آمده بودند خودشان تا چه حد مرتد بودند.</big>
<big>پس از نماز مغرب و عشا قرار شد شب را هر دو گروه به استراحت بپردازند تا فردا صبح در حل و فصل امور مذاكره كنند. خالد -  كه دستور را از قبل گرفته بود -  با يک اقدام ناجوانمردانه و مزوّانه به مالك نيرنگ زد و در حالى كه آنها سلاح‏ها را بر زمين گذارده بودند همه را اسير كردند و در يك فرمان اسيران را كشتند. مالک بن نويره اولين شهيد راه غدير شد و خالد بى‏شرمانه در همان شب با همسر او همبستر گرديد!! تا اسلام سقيفه‏اى به همه معرفى شود، و معلوم شد اينان كه به مبارزه باصطلاح مرتدين آمده بودند خودشان تا چه حد مرتد بودند.</big>
خط ۴۱۲: خط ۴۰۰:
<big>او در ابتداى ورود به مسجد صدا زد: اى مردم، محمدصلى الله عليه وآله چه شده است؟ گفتند: از دنيا رفت. پرسيد: آيا قبر و زيارتگاهى دارد؟ گفتند: آرى اين تربت و قبر اوست. از همانجا خطاب به پيامبرصلى الله عليه وآله صدا زد: »السلام عليك يا رسول اللَّه. من شهادت مى‏دهم كه صداى مرا مى‏شنوى و قادر بر پاسخ من هستى. ما بعد از تو اسير شده‏ايم در حالى كه به لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه شهادت مى‏دهيم« . سپس نشست.</big>
<big>او در ابتداى ورود به مسجد صدا زد: اى مردم، محمدصلى الله عليه وآله چه شده است؟ گفتند: از دنيا رفت. پرسيد: آيا قبر و زيارتگاهى دارد؟ گفتند: آرى اين تربت و قبر اوست. از همانجا خطاب به پيامبرصلى الله عليه وآله صدا زد: »السلام عليك يا رسول اللَّه. من شهادت مى‏دهم كه صداى مرا مى‏شنوى و قادر بر پاسخ من هستى. ما بعد از تو اسير شده‏ايم در حالى كه به لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه شهادت مى‏دهيم« . سپس نشست.</big>


<big>در اينجا طلحه و زبير او را به عنوان كنيز براى خود درخواست كردند. خوله گفت: اى اعرابى )كه از دين خدا خبر نداريد( ، چگونه است كه زنان خود را در پس پرده‏ها نگه داشته‏ايد و زنان ديگران را هتك حرمت مى‏كنيد؟! سپس گفت: به خدا و پيامبر قسم، كسى مالك من نخواهد شد مگر آن كسى كه خبر دهد آنچه مادرم در زمان حامله بودنش به من در خواب ديده و آنچه هنگام ولادتم به من گفته و علامتى كه بين من و اوست.</big>
<big>در اينجا طلحه و زبير او را به عنوان كنيز براى خود درخواست كردند. خوله گفت: اى اعرابى (كه از دين خدا خبر نداريد) ، چگونه است كه زنان خود را در پس پرده‏ها نگه داشته‏ايد و زنان ديگران را هتك حرمت مى‏ كنيد؟! سپس گفت: به خدا و پيامبر قسم، كسى مالك من نخواهد شد مگر آن كسى كه خبر دهد آنچه مادرم در زمان حامله بودنش به من در خواب ديده و آنچه هنگام ولادتم به من گفته و علامتى كه بين من و اوست.</big>


<big>در اينجا اميرالمؤمنين‏ عليه السلام وارد مسجد شد و پرسيد: اين چه سر و صدايى است كه در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله برپا شده؟ داستان خوله را گفتند. حضرت فرمود: من اگر بگويم او از آن من خواهد بود؟ گفتند: آرى. حضرت از خوله هم در اين باره پرسيد. خوله گفت: تو كيستى كه در بين اين مردم چنين ادعايى مى‏كنى؟ !! فرمود: من على بن ابى‏طالبم. خوله عرض كرد:</big>
<big>در اينجا اميرالمؤمنين‏ عليه السلام وارد مسجد شد و پرسيد: اين چه سر و صدايى است كه در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله برپا شده؟ داستان خوله را گفتند. حضرت فرمود: من اگر بگويم او از آن من خواهد بود؟ گفتند: آرى. حضرت از خوله هم در اين باره پرسيد. خوله گفت: تو كيستى كه در بين اين مردم چنين ادعايى مى‏كنى؟ !! فرمود: من على بن ابى‏طالبم. خوله عرض كرد:</big>


<big>شايد تو همان كسى هستى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم به عنوان عَلَم و راهنماى مردم برايمان منصوب كرد؟</big>
<big>شايد تو همان كسى هستى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم به عنوان عَلَم و راهنماى مردم برايمان منصوب كرد؟</big>


<big>حضرت فرمود: من همانم. خوله عرض كرد: ما به خاطر تو غضب كرديم و به خاطر تو به ما حمله كردند و ما را غارت كردند و اسير گرفته آوردند؛ زيرا مردان ما گفتند: ما صدقات اموالمان و اطاعت خود را در اختيار كسى قرار نمى‏دهيم مگر آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را براى ما و شما نصب كرده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۲ ح ۱۷۰. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۶۰. نزهة الكرام (رازى): ج ۱ ص۳۰۱، ۳۰۲.</ref></big>
<big>حضرت فرمود: من همانم. خوله عرض كرد: ما به خاطر تو غضب كرديم و به خاطر تو به ما حمله كردند و ما را غارت كردند و اسير گرفته آوردند؛ زيرا مردان ما گفتند: ما صدقات اموالمان و اطاعت خود را در اختيار كسى قرار نمى‏دهيم مگر آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را براى ما و شما نصب كرده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۲ ح ۱۷۰. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۶۰. نزهة الكرام (رازى): ج ۱ ص۳۰۱، ۳۰۲.</ref></big>


 
<big>[[بریده اسلمی]] به عنوان [[اعتراض]] به ابوبکر در غصب خلافت گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى‏ طالب «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده ‏اى؟</big>
 
<big>[[بریده اسلمی]] به عنوان اعتراض به ابوبكر در غصب خلافت گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى‏ طالب «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده ‏اى؟</big>


<big>ابوبكر گفت: بياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟! عمر گفت: نبوت و امامت در يك خاندان جمع نمى‏ شود!</big>
<big>ابوبكر گفت: بياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟! عمر گفت: نبوت و امامت در يك خاندان جمع نمى‏ شود!</big>
خط ۴۳۲: خط ۴۱۸:
<big>پس از غصب خلافت، عمران بن حصين به ابوبكر گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على به عنوان اميرالمؤمنين، سلام دادى! آيا آن روز را به ياد مى‏آورى يا فراموش كرده ‏اى؟ ابوبكر گفت: يادم هست!<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج۲ ص۲۵۲.</ref></big>
<big>پس از غصب خلافت، عمران بن حصين به ابوبكر گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على به عنوان اميرالمؤمنين، سلام دادى! آيا آن روز را به ياد مى‏آورى يا فراموش كرده ‏اى؟ ابوبكر گفت: يادم هست!<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج۲ ص۲۵۲.</ref></big>


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ابوبكر بن ابى‏ قحافه / [[بى ‏تقوايى در غصب خلافت و در مقابل غدير]].</big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[ابوبکر بن ابی‏ قحافه]] / بى ‏تقوايى در غصب خلافت و در مقابل غدير.</big>


== <big>ارتداد ابوبكر با انكار غدير</big><ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص۳۳۴، ۳۳۵.</ref> ==
== <big>ارتداد ابوبكر با انكار غدير</big><ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص۳۳۴، ۳۳۵.</ref> ==
خط ۴۵۰: خط ۴۳۶:
<big>نزول اين آيات در كنار دو برنامه دقيق براى آماده سازى فكرى مردم قبل از غدير بود كه عكس العمل‏ هايى را نيز به همراه داشت.</big>
<big>نزول اين آيات در كنار دو برنامه دقيق براى آماده سازى فكرى مردم قبل از غدير بود كه عكس العمل‏ هايى را نيز به همراه داشت.</big>


<big>در آنجا و پس از دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مورد محبت على‏ عليه السلام در دل مردم و نزول آيه ۹۶ و ۹۷ سوره مريم، منافقين بى‏ كار ننشستند و فوراً عكس‏ العمل نشان دادند و خداوند هم آيات ۱۲-۲۴ سوره هود را نازل كرد:</big>
<big>در آنجا و پس از دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مورد محبت على‏ عليه السلام در دل مردم و نزول آيه ۹۶ و ۹۷ سوره مريم، منافقين بى‏ كار ننشستند و فوراً عكس‏ العمل نشان دادند و خداوند هم آيات ۱۲-۲۴ سوره هود را نازل كرد:</big>


'''<big>الف) استهزاء ابوبكر و عمر به دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله</big>'''
'''<big>الف) استهزاء ابوبكر و عمر به دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله</big>'''


<big>اين مراسم دعا و آمين و استجابت فورى الهى با نزول آيه در حضور مردم و تفاصيلى كه ذكر شد، يک مقطع استثنايى در زندگانى پيامبرصلى الله عليه وآله به شمار مى ‏آمد كه همه را مبهوت و متعجب كرد، و در آستانه غدير مقام عظيم على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را در پيشگاه خداوند روشن ساخت.</big>
<big>اين مراسم دعا و آمين و استجابت فورى الهى با نزول آيه در حضور مردم و تفاصيلى كه ذكر شد، يک مقطع استثنايى در زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار مى ‏آمد كه همه را مبهوت و متعجب كرد، و در آستانه غدير مقام عظيم على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را در پيشگاه خداوند روشن ساخت.</big>


<big>براى شكستن اين عظمت دهان بى ‏پروايى لازم بود كه خسَّت و ذلت و حسادت خود را به نمايش بگذارد. از ميان آن جمعيت عظيم كه ناظر ماجرا بودند، ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مشكى پوسيده نزد ما محبوب‏تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. چه مى‏شد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه ‏اى مى ‏كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم، على را به هر كارى دعوت مى‏ كند او هم مى ‏پذيرد!!<ref>تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۴۲. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۴۷ ح ۱۱۹. </ref></big>
<big>براى شكستن اين عظمت دهان بى ‏پروايى لازم بود كه خسَّت و ذلت و حسادت خود را به نمايش بگذارد. از ميان آن جمعيت عظيم كه ناظر ماجرا بودند، ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مشكى پوسيده نزد ما محبوب‏تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. چه مى‏شد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه ‏اى مى ‏كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم، على را به هر كارى دعوت مى‏ كند او هم مى ‏پذيرد!!<ref>تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۴۲. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۴۷ ح ۱۱۹. </ref></big>
خط ۴۶۴: خط ۴۵۰:
<big>در حضور مردمى كه تازه از جاهليت رها شده و هنوز تعصبات بى‏ اساس آن در دل هايشان ريشه داشت، اين گونه جسورانه سخن گفتن و رسول الهى را به مسخره گرفتن، همه مسايلى بودند كه چون كوهى بر سر راه غدير خود نمايى مى‏ كردند و ظاهر قضايا اجراى برنامه آن را محال مى‏ نمود.</big>
<big>در حضور مردمى كه تازه از جاهليت رها شده و هنوز تعصبات بى‏ اساس آن در دل هايشان ريشه داشت، اين گونه جسورانه سخن گفتن و رسول الهى را به مسخره گرفتن، همه مسايلى بودند كه چون كوهى بر سر راه غدير خود نمايى مى‏ كردند و ظاهر قضايا اجراى برنامه آن را محال مى‏ نمود.</big>


 
<big>لذا پيامبر صلى الله عليه و آله به جبرئيل فرمود: «خدايم مى‏ داند كه من از قريش چه كشيده‏ ام، آن هنگام كه نبوت مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد؟»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۱ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹  </ref></big>
 
<big>لذا پيامبرصلى الله عليه وآله به جبرئيل فرمود: «خدايم مى‏ داند كه من از قريش چه كشيده‏ ام، آن هنگام كه نبوت مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد؟»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۱ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹  </ref></big>


<big>اينجا بود كه آيه ۱۲-۲۴ از سوره هود نازل شد. اين آيات از يك سو دلگرمى براى پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه به خاطر حركات منافقين رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترک نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره ‏آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود! امام صادق ‏عليه السلام نزول اين آيات را با تفسير برخى فرازهاى آن چنين بيان فرموده است<ref>بحار الانوار: ج ۹ ص ۱۰۴ و ج ۳۶ ص ۱۴۷ و ج ۴۰ ص ۷۲. تفسير فرات: ص ۱۸۶ ح ۲۳۶. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۴۱ ح ۱۱. شواهد التنزيل: ج ۱ ص۲۵۷، ۳۵۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۱۵۸. امالى المفيد: ص ۲۷۹. البرهان: ج ۲ ص ۲۱۰. امالى الصدوق: ۲۹۰ ح ۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹.</ref>:</big>
<big>اينجا بود كه آيه ۱۲-۲۴ از سوره هود نازل شد. اين آيات از يك سو دلگرمى براى پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه به خاطر حركات منافقين رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترک نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره ‏آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود! امام صادق ‏عليه السلام نزول اين آيات را با تفسير برخى فرازهاى آن چنين بيان فرموده است<ref>بحار الانوار: ج ۹ ص ۱۰۴ و ج ۳۶ ص ۱۴۷ و ج ۴۰ ص ۷۲. تفسير فرات: ص ۱۸۶ ح ۲۳۶. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۴۱ ح ۱۱. شواهد التنزيل: ج ۱ ص۲۵۷، ۳۵۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۱۵۸. امالى المفيد: ص ۲۷۹. البرهان: ج ۲ ص ۲۱۰. امالى الصدوق: ۲۹۰ ح ۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹.</ref>:</big>


<big>«فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ، إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّه عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ»: «شايد تو ترك كنى بعضى از آنچه به تو وحى شده و سينه‏ ات را به خاطر آن به تنگ اندازى، از اين جهت كه بگويند: اى كاش گنجى بر او نازل شود يا ملائكه ‏اى همراه او بيايد! تو فقط ترساننده مردم هستى، و خداوند عهده ‏دار همه چيز است».</big>
<big>«فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ، إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّه عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ»: «شايد تو ترك كنى بعضى از آنچه به تو وحى شده و سينه‏ ات را به خاطر آن به تنگ اندازى، از اين جهت كه بگويند: اى كاش گنجى بر او نازل شود يا ملائكه ‏اى همراه او بيايد! تو فقط ترساننده مردم هستى، و خداوند عهده ‏دار همه چيز است».</big>


 
<big>«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ، قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّه إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»: «يا مى ‏گويند -  ولايت على‏ عليه السلام را -  به دروغ به خدا نسبت مى‏ دهد! بگو: ده سوره مانند آن را -  اگرچه افترا بسته شده باشد -  بياوريد و هر كس را غير از خدا مى ‏خواهيد بخوانيد اگر راست مى‏ گوييد».</big>
 
<big>«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ، قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّه إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»: «يا مى‏گويند -  ولايت على‏ عليه السلام را -  به دروغ به خدا نسبت مى‏ دهد! بگو: ده سوره مانند آن را -  اگرچه افترا بسته شده باشد -  بياوريد و هر كس را غير از خدا مى ‏خواهيد بخوانيد اگر راست مى‏ گوييد».</big>
 
 


<big>«فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّه وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»: «اگر اين پيشنهاد را -  درباره ولايت على -  از شما نپذيرفتند بدانيد كه به علم خدا نازل شده و خدايى جز او نيست، پس آيا شما -  ولايت را براى على -  تسليم مى‏ شويد و مى‏ پذيريد؟».</big>
<big>«فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّه وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»: «اگر اين پيشنهاد را -  درباره ولايت على -  از شما نپذيرفتند بدانيد كه به علم خدا نازل شده و خدايى جز او نيست، پس آيا شما -  ولايت را براى على -  تسليم مى‏ شويد و مى‏ پذيريد؟».</big>


<big>«مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ»: «هركس كه طالب زندگى دنيا و زينت آن است -  يعنى ابوبكر و عمر اعمالشان را در دنيا به آنان واگذار مى‏ كنيم، و در دنيا ضرر نمى ‏كنند».</big>
<big>«مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ»: «هركس كه طالب زندگى دنيا و زينت آن است -  يعنى ابوبكر و عمر اعمالشان را در دنيا به آنان واگذار مى‏ كنيم، و در دنيا ضرر نمى ‏كنند».</big>
خط ۵۴۱: خط ۵۱۷:


<big>با در نظر گرفتن دو گروه دشمنان و پذيرندگان ولايت على‏ عليه السلام، نسبت و مقايسه اين دو دسته به يكديگر همانند كور در برابر بينا و كر در برابر شنواست. آيا ممكن است اين دو گروه مساوى باشند؟ با اين فاصله ‏اى كه بين دو گروه ذكر شد آيا هنوز بيدار نمى ‏شويد؟!</big>
<big>با در نظر گرفتن دو گروه دشمنان و پذيرندگان ولايت على‏ عليه السلام، نسبت و مقايسه اين دو دسته به يكديگر همانند كور در برابر بينا و كر در برابر شنواست. آيا ممكن است اين دو گروه مساوى باشند؟ با اين فاصله ‏اى كه بين دو گروه ذكر شد آيا هنوز بيدار نمى ‏شويد؟!</big>


<big>با آنچه خوانديم جا دارد بگوييم: اى غدير عزيز، چه طاق نصرتى كه خداوند براى تو بر پا كرده است! اين طاق بلند را با آيات زيبا و تابلوهاى بلند قرآنش تزيين كرده، و يد قدرت خويش را براى حفاظت از آن فراز آورده، و جمعيت صد و بيست هزار نفرى حجاج را دعوت نامه رسمى داده، و اين گونه ما را براى حضور در اين دعوت جهانى آماده كرده است.</big>  
<big>با آنچه خوانديم جا دارد بگوييم: اى غدير عزيز، چه طاق نصرتى كه خداوند براى تو بر پا كرده است! اين طاق بلند را با آيات زيبا و تابلوهاى بلند قرآنش تزيين كرده، و يد قدرت خويش را براى حفاظت از آن فراز آورده، و جمعيت صد و بيست هزار نفرى حجاج را دعوت نامه رسمى داده، و اين گونه ما را براى حضور در اين دعوت جهانى آماده كرده است.</big>  
خط ۵۷۴: خط ۵۴۸:


<big>سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابن‏ مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص۱۲۶، ۱۴۸ و ج۳۷ ص۳۱۱ ح۴۳. الیقین: ص۲۸۵. التحصین (ابن طاووس): ص۵۳۷.</ref></big>
<big>سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابن‏ مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص۱۲۶، ۱۴۸ و ج۳۷ ص۳۱۱ ح۴۳. الیقین: ص۲۸۵. التحصین (ابن طاووس): ص۵۳۷.</ref></big>


<big>نوبت به ابوبكر و عمر رسيد كه براى بيعت وارد خيمه شده بودند. از ميان آن جمعيت انبوه، فقط اين دو نفر معترضانه گفتند: مِنَ اللَّه وَ مِنْ رَسُولِهِ : آيا اين بيعت از طرف خدا و رسولش است؟</big>
<big>نوبت به ابوبكر و عمر رسيد كه براى بيعت وارد خيمه شده بودند. از ميان آن جمعيت انبوه، فقط اين دو نفر معترضانه گفتند: مِنَ اللَّه وَ مِنْ رَسُولِهِ : آيا اين بيعت از طرف خدا و رسولش است؟</big>


<big>حضرت در پاسخ آنان فرمود: نَعَمْ، حَقّاً مِنَ اللَّه وَ رَسُولِهِ انَّهُ اميرُالْمُؤْمِنينَ وَ امامُ الْمُتَّقينَ وَ قائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ. يَقْعُدُهُ اللَّه يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلَى الصِّراطِ فَيُدْخِلُ اوْلِياءَهُ الْجَنَّةَ وَ يُدْخِلُ اعْدائَهُ النّارَ: آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است كه او اميرالمؤمنين و امام متقين و رهبر سفيد پيشانيان نشانه‏ دار است. روز قيامت خدا او را بر سر پل صراط مى ‏نشاند و او دوستانش را داخل بهشت مى ‏نمايد و دشمنانش را به آتش جهنم مى ‏فرستد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۶۹ ح ۱۵۷ و ج ۳۷ ص ۱۲۰ ح ۱۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۶. تفسير القمى: ص ۳۶۴. </ref></big>
<big>حضرت در پاسخ آنان فرمود: نَعَمْ، حَقّاً مِنَ اللَّه وَ رَسُولِهِ انَّهُ اميرُالْمُؤْمِنينَ وَ امامُ الْمُتَّقينَ وَ قائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ. يَقْعُدُهُ اللَّه يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلَى الصِّراطِ فَيُدْخِلُ اوْلِياءَهُ الْجَنَّةَ وَ يُدْخِلُ اعْدائَهُ النّارَ: آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است كه او اميرالمؤمنين و امام متقين و رهبر سفيد پيشانيان نشانه‏ دار است. روز قيامت خدا او را بر سر پل صراط مى ‏نشاند و او دوستانش را داخل بهشت مى ‏نمايد و دشمنانش را به آتش جهنم مى ‏فرستد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۶۹ ح ۱۵۷ و ج ۳۷ ص ۱۲۰ ح ۱۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۶. تفسير القمى: ص ۳۶۴. </ref></big>


<big>وقتى ابوبكر و عمر بيعت كردند و از خيمه بيرون آمدند، با يكديگر چنين مى‏ گفتند: لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً : درباره آنچه گفت هرگز تسليم او نخواهيم شد!!</big>
<big>وقتى ابوبكر و عمر بيعت كردند و از خيمه بيرون آمدند، با يكديگر چنين مى‏ گفتند: لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً : درباره آنچه گفت هرگز تسليم او نخواهيم شد!!</big>
خط ۵۸۸: خط ۵۵۸:


<big>منظور از اين شاهد و ضامن گرفتن خداوند همان سؤالى بود كه پرسيدند: مِنَ اللَّه وَ رَسُولِهِ؟ و پاسخى كه پيامبرصلى الله عليه وآله داد و از سوى خدا بودن آن را مؤكد فرمود.</big>
<big>منظور از اين شاهد و ضامن گرفتن خداوند همان سؤالى بود كه پرسيدند: مِنَ اللَّه وَ رَسُولِهِ؟ و پاسخى كه پيامبرصلى الله عليه وآله داد و از سوى خدا بودن آن را مؤكد فرمود.</big>


<big>اينجا بود كه خدا مَثَلى براى آنان زد و فرمود: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ»: «مانند كسى نباشيد كه رشته‏ هاى خود را بعد از تابيدنِ محكم باز مى‏كرد، كه قسم‏ ها را براى فريب يكديگر به كار بريد».<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۶۹ ح ۱۵۷ و ج ۳۷ ص ۱۲۰ ح ۱۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۶. </ref></big>
<big>اينجا بود كه خدا مَثَلى براى آنان زد و فرمود: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ»: «مانند كسى نباشيد كه رشته‏ هاى خود را بعد از تابيدنِ محكم باز مى‏كرد، كه قسم‏ ها را براى فريب يكديگر به كار بريد».<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۶۹ ح ۱۵۷ و ج ۳۷ ص ۱۲۰ ح ۱۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۶. </ref></big>
خط ۶۳۶: خط ۶۰۴:
<big>هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ دو نفر از قريش (ابوبكر و عمر) سرهاى خود را به هم نزديک كردند و گفتند: به خدا قسم، هرگز در برابر آنچه مى‏ گويد تسليم نخواهيم شد. اين سخن به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داده شد. حضرت از آنان در اين باره پرسيد، ولى آنان تكذيب كردند و به خدا قسم ياد كردند كه چيزى نگفته ‏اند. در اينجا جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اين آيه را آورد: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه مسلّماً سخن كفر را بر زبان آورده ‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده ‏اند ...».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۰ ح ۲۰۶. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۰۰. </ref></big>  
<big>هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ دو نفر از قريش (ابوبكر و عمر) سرهاى خود را به هم نزديک كردند و گفتند: به خدا قسم، هرگز در برابر آنچه مى‏ گويد تسليم نخواهيم شد. اين سخن به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داده شد. حضرت از آنان در اين باره پرسيد، ولى آنان تكذيب كردند و به خدا قسم ياد كردند كه چيزى نگفته ‏اند. در اينجا جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اين آيه را آورد: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه مسلّماً سخن كفر را بر زبان آورده ‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده ‏اند ...».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۰ ح ۲۰۶. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۰۰. </ref></big>  


<big>همين ماجرا در روايتى ديگر بدين گونه است كه ابوبكر و عمر سرهاى خود را از روى غضب و انكار تكان دادند و گفتند: هرگز تسليم او نخواهيم شد. يك نفر سخن آنان را شنيد و پيامبرصلى الله عليه وآله را آگاه ساخت. حضرت آنان را احضار كرد ولى آنان سخن خود را انكار كردند.</big>
<big>همين ماجرا در روايتى ديگر بدين گونه است كه ابوبكر و عمر سرهاى خود را از روى غضب و انكار تكان دادند و گفتند: هرگز تسليم او نخواهيم شد. يك نفر سخن آنان را شنيد و پيامبر صلى الله عليه و آله را آگاه ساخت. حضرت آنان را احضار كرد ولى آنان سخن خود را انكار كردند.</big>
 
 


<big>اينجا بود كه آيه نازل شد: به خدا قسم ياد مى‏كنند كه نگفته ‏اند، ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را بر زبان آورده ‏اند -  تا آنجا كه مى ‏فرمايد: -  اگر توبه كنند براى خودشان بهتر است، و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى معذب مى ‏نمايد.</big>
<big>اينجا بود كه آيه نازل شد: به خدا قسم ياد مى‏كنند كه نگفته ‏اند، ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را بر زبان آورده ‏اند -  تا آنجا كه مى ‏فرمايد: -  اگر توبه كنند براى خودشان بهتر است، و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى معذب مى ‏نمايد.</big>


<big>سپس امام صادق ‏عليه السلام با توجه به جمله آخر آيه درباره توبه فرمود: به خدا قسم اعراض كردند و توبه ننمودند.<ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴.</ref></big>
<big>سپس امام صادق ‏عليه السلام با توجه به جمله آخر آيه درباره توبه فرمود: به خدا قسم اعراض كردند و توبه ننمودند.<ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴.</ref></big>


<big>نكته ‏اى كه در اين موارد جلب توجه مى ‏كند كلام امام صادق ‏عليه السلام است كه در سه مورد قسم ياد نمودند كه ابوبكر و عمر پس از اين گفتار خيانتكارانه، در مقابل دو راهى كه خدا در آيه پيش روى آنان قرار داد كه يا توبه كنند كه به نفع آنان است و يا رويگردان و منتظر عذاب الهى باشند، راه دوم را انتخاب كردند: «تَوَلَّيا»، و راه اول را انتخاب نكردند: «وَ ما تابا»!</big>
<big>نكته ‏اى كه در اين موارد جلب توجه مى ‏كند كلام امام صادق ‏عليه السلام است كه در سه مورد قسم ياد نمودند كه ابوبكر و عمر پس از اين گفتار خيانتكارانه، در مقابل دو راهى كه خدا در آيه پيش روى آنان قرار داد كه يا توبه كنند كه به نفع آنان است و يا رويگردان و منتظر عذاب الهى باشند، راه دوم را انتخاب كردند: «تَوَلَّيا»، و راه اول را انتخاب نكردند: «وَ ما تابا»!</big>
خط ۶۵۵: خط ۶۱۹:


<big>ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است. اگر مى‏ توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‏ كرد! به خدا قسم اگر هلاک شود او را از قصدى كه دارد دور مى‏ كنيم!!</big>
<big>ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است. اگر مى‏ توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‏ كرد! به خدا قسم اگر هلاک شود او را از قصدى كه دارد دور مى‏ كنيم!!</big>


<big>جوانى از انصار (بُرَيْده) سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبرصلى الله عليه وآله خواهم رساند. آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏توانى انجام ده!!</big>
<big>جوانى از انصار (بُرَيْده) سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبرصلى الله عليه وآله خواهم رساند. آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏توانى انجام ده!!</big>


<big>بُرَيده نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پيامبرصلى الله عليه وآله سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است.</big>
<big>بُرَيده نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پيامبرصلى الله عليه وآله سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است.</big>


 
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟ آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته ‏اند! پيامبرصلى الله عليه وآله رو به جوان انصارى كرد و فرمود: اى برادر انصار، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى؟!! جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله شرمنده نشود.</big>
 
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟ آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته ‏اند! پيامبرصلى الله عليه وآله رو به جوان انصارى كرد و فرمود: اى برادر انصار، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى؟!! جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله شرمنده نشود.</big>


<big><br />در همين حال جبرئيل نازل شد - در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى ‏شد -  و اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...»<ref>توبه/۷۴.</ref>-  تا آخر آيه - : «به خدا قسم ياد مى ‏كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته ‏اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت».<ref>الاصول الستة عشر (كتاب سلام بن ابى‏ عمرة): ص ۱۱۸. </ref></big>
<big><br />در همين حال جبرئيل نازل شد - در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى ‏شد -  و اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...»<ref>توبه/۷۴.</ref>-  تا آخر آيه - : «به خدا قسم ياد مى ‏كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته ‏اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت».<ref>الاصول الستة عشر (كتاب سلام بن ابى‏ عمرة): ص ۱۱۸. </ref></big>
خط ۷۰۹: خط ۶۶۹:


<big>همچنين در حالى كه من منصوب شده بودم به رفيقش (ابوبكر) گفت: «اين واقعاً كرامت و بزرگى است». رفيقش با تندى به او نگاه كرد و گفت: «نه به خدا قسم، ابداً اين سخن او را گوش نمى‏ دهم و از او اطاعت نمى‏ كنم».</big>
<big>همچنين در حالى كه من منصوب شده بودم به رفيقش (ابوبكر) گفت: «اين واقعاً كرامت و بزرگى است». رفيقش با تندى به او نگاه كرد و گفت: «نه به خدا قسم، ابداً اين سخن او را گوش نمى‏ دهم و از او اطاعت نمى‏ كنم».</big>


<big>سپس به او تكيه داد و با تكبر به راه افتادند و رفتند. خداوند هم به عنوان وعيد و منع او درباره‏ اش چنين نازل كرد: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى، وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّى، ثُمَّ ذَهَبَ اِلى اَهْلِهِ يَتَمَطّى، اَوْلى لَكَ فَاَوْلى، ثُمَّ اَوْلى لَكَ فَاَوْلى»<ref>قيامت/۳۱-۳۵.</ref>:</big>
<big>سپس به او تكيه داد و با تكبر به راه افتادند و رفتند. خداوند هم به عنوان وعيد و منع او درباره‏ اش چنين نازل كرد: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى، وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّى، ثُمَّ ذَهَبَ اِلى اَهْلِهِ يَتَمَطّى، اَوْلى لَكَ فَاَوْلى، ثُمَّ اَوْلى لَكَ فَاَوْلى»<ref>قيامت/۳۱-۳۵.</ref>:</big>
خط ۷۱۶: خط ۶۷۴:
<big>«نه تصديق كرد و نه نماز خواند بلكه تكذيب كرد و پشت نمود. سپس با حال تبختر نزد اهل خود رفت. دورى از خير دنيا براى تو باد! دورى از خير آخرت براى تو باد»!<ref>كتاب سليم: حديث ۱۴. </ref></big>
<big>«نه تصديق كرد و نه نماز خواند بلكه تكذيب كرد و پشت نمود. سپس با حال تبختر نزد اهل خود رفت. دورى از خير دنيا براى تو باد! دورى از خير آخرت براى تو باد»!<ref>كتاب سليم: حديث ۱۴. </ref></big>


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[منافقين]].</big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[منافقین]].</big>


== <big>اهانت ابوبكر به پيامبرصلى الله عليه وآله در مسير غدير</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۶۳ .</ref> ==
== <big>اهانت ابوبكر به پيامبرصلى الله عليه وآله در مسير غدير</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۶۳ .</ref> ==
<big>در راه بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله از سفر حجةالوداع به سوى غدير، پس از توقف حضرت در منزل «قُديد» و دعاهاى آن حضرت در مورد مودّت و اخوت و وصايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، از ميان جمعيت عظيم كاروان -  كه ناظر ماجرا بودند -  ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مَشكى پوسيده نزد ما محبوب‏ تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. چه مى‏ شد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه‏ اى مى ‏كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم على را به هر كارى دعوت مى‏ كند او هم مى ‏پذيرد!!</big>
<big>در راه بازگشت پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر حجةالوداع به سوى غدير، پس از توقف حضرت در منزل «قُديد» و دعاهاى آن حضرت در مورد مودّت و اخوت و وصايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، از ميان جمعيت عظيم كاروان -  كه ناظر ماجرا بودند -  ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مَشكى پوسيده نزد ما محبوب‏ تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. چه مى‏ شد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه‏ اى مى ‏كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم على را به هر كارى دعوت مى‏ كند او هم مى ‏پذيرد!!</big>


<big>اين حركت تخريب كننده بر قلب مبارک پيامبرصلى الله عليه وآله سنگينى كرد، و حقاً از كسانى كه به عنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنين انتظارى نداشت. لذا به جبرئيل فرمود: «خدايم مى ‏داند كه من از قريش چه كشيده ‏ام، آن هنگام كه نبوت مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد»؟</big>
<big>اين حركت تخريب كننده بر قلب مبارک پيامبرصلى الله عليه وآله سنگينى كرد، و حقاً از كسانى كه به عنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنين انتظارى نداشت. لذا به جبرئيل فرمود: «خدايم مى ‏داند كه من از قريش چه كشيده ‏ام، آن هنگام كه نبوت مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد»؟</big>


<big>اينجا بود كه آيات ۱۲ تا ۲۴ سوره هود نازل شد. اين آيات از يک سو دلگرمى براى پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه به خاطر حركات منافقين رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترك نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود.</big>
<big>اينجا بود كه آيات ۱۲ تا ۲۴ سوره هود نازل شد. اين آيات از يک سو دلگرمى براى پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه به خاطر حركات منافقين رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترك نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود.</big>
خط ۷۳۳: خط ۶۸۹:


<big>به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناس ‏تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى ‏شدند از آنان احساس انزجار مى‏ كردند و مى‏ گفتند: «اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على‏ عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مى‏ گفتند: «از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه‏ هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاکت شما شود».</big>
<big>به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناس ‏تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى ‏شدند از آنان احساس انزجار مى‏ كردند و مى‏ گفتند: «اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على‏ عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مى‏ گفتند: «از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه‏ هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاکت شما شود».</big>


<big>آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى‏ گفت: «اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى‏ گيرم و شر آنان را از شما دفع مى‏ كنم»! وقتى به آنان نزديک شدند ابوبكر گفت: مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است:</big>
<big>آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى‏ گفت: «اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى‏ گيرم و شر آنان را از شما دفع مى‏ كنم»! وقتى به آنان نزديک شدند ابوبكر گفت: مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است:</big>
خط ۷۴۱: خط ۶۹۵:


<big>و مرحبا به تو كه درباره ‏ات گفته: «سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ»: «سلمان از ما اهل‏ بيت است»، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: آيا من هم از شمايم؟ او گفت: «تو هم از مايى»، و سپس جبرئيل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: «چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل‏ بيت محمد هستم»!</big>
<big>و مرحبا به تو كه درباره ‏ات گفته: «سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ»: «سلمان از ما اهل‏ بيت است»، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: آيا من هم از شمايم؟ او گفت: «تو هم از مايى»، و سپس جبرئيل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: «چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل‏ بيت محمد هستم»!</big>


<big>آنگاه ابوبكر رو به مقداد كرد و گفت: مرحبا به تو اى مقداد! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره تو به على گفت: «يا على، مقداد برادر تو در دين است و از شدت محبتى كه به تو دارد و دشمنى كه با دشمنانت دارد و از ولايتى كه به اوليائت و عداوتى كه با اعداى تو دارد گويا پاره‏اى از تن توست. اما ملائكه آسمان‏ها و حُجُب محبت بيشترى به على دارند و شدت دشمنى آنان با دشمنان او بيشتر است. پس خوشا به حالت اى مقداد! خوشا به حالت!</big>
<big>آنگاه ابوبكر رو به مقداد كرد و گفت: مرحبا به تو اى مقداد! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره تو به على گفت: «يا على، مقداد برادر تو در دين است و از شدت محبتى كه به تو دارد و دشمنى كه با دشمنانت دارد و از ولايتى كه به اوليائت و عداوتى كه با اعداى تو دارد گويا پاره‏اى از تن توست. اما ملائكه آسمان‏ها و حُجُب محبت بيشترى به على دارند و شدت دشمنى آنان با دشمنان او بيشتر است. پس خوشا به حالت اى مقداد! خوشا به حالت!</big>
خط ۷۶۱: خط ۷۱۳:


<big>سپس نزد همفكران خود از منافقين و متمردين بازگشتند، همانان كه در تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله شريک آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند. وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: «اِنّا مَعَكُمْ»: «ما با شماييم» طبق آنچه با هم نقشه كشيديم كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد على را از اين امر مانع مى‏ شويم. پس شما را گول نزند و به وحشت نيندازد آنچه از ما در تأييد آنان مى‏ شنويد و آنچه از ما مى‏ بينيد كه با جرئت سخنانى را در مدارا با آنان مى‏ گوييم، چرا كه با اين كار آنان را به مسخره گرفته ‏ايم.</big>
<big>سپس نزد همفكران خود از منافقين و متمردين بازگشتند، همانان كه در تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله شريک آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند. وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: «اِنّا مَعَكُمْ»: «ما با شماييم» طبق آنچه با هم نقشه كشيديم كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد على را از اين امر مانع مى‏ شويم. پس شما را گول نزند و به وحشت نيندازد آنچه از ما در تأييد آنان مى‏ شنويد و آنچه از ما مى‏ بينيد كه با جرئت سخنانى را در مدارا با آنان مى‏ گوييم، چرا كه با اين كار آنان را به مسخره گرفته ‏ايم.</big>


<big>اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد، «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»: «خدا اينان را مسخره مى‏ كند» و به سزاى استهزايشان آنان را در دنيا و آخرت مجازات مى ‏كند، «وَ يَمُدُّهُمْ فى طُغْيانِهِمْ»<ref>بقره/۱۵.</ref>: «و آنان را در ادامه طغيانشان آزاد مى ‏گذارد» و به آنان مهلت مى‏ دهد و با مداراى خود به تأنّى با آنان رفتار مى‏ كند و به توبه دعوتشان مى‏ نمايد؛ و اگر سراغ مغفرت آيند به آنان وعده ‏هاى نيک مى‏ دهد. اما آنان متحيرند و از كار قبيح خود دست بر نمى‏ دارند و از هر اذيتى نسبت به محمد و على‏ عليهما السلام -  كه برايشان ممكن باشد -  كوتاهى نمى‏ كنند.</big>
<big>اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد، «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»: «خدا اينان را مسخره مى‏ كند» و به سزاى استهزايشان آنان را در دنيا و آخرت مجازات مى ‏كند، «وَ يَمُدُّهُمْ فى طُغْيانِهِمْ»<ref>بقره/۱۵.</ref>: «و آنان را در ادامه طغيانشان آزاد مى ‏گذارد» و به آنان مهلت مى‏ دهد و با مداراى خود به تأنّى با آنان رفتار مى‏ كند و به توبه دعوتشان مى‏ نمايد؛ و اگر سراغ مغفرت آيند به آنان وعده ‏هاى نيک مى‏ دهد. اما آنان متحيرند و از كار قبيح خود دست بر نمى‏ دارند و از هر اذيتى نسبت به محمد و على‏ عليهما السلام -  كه برايشان ممكن باشد -  كوتاهى نمى‏ كنند.</big>
خط ۷۷۲: خط ۷۲۲:


<big>«همه مردم متوقف شوند، و آنان كه پيشتر رفته‏اند باز گردند، و آنان كه پشت سر هستند خود را برسانند» تا آهسته آهسته همه جمعيت در محل از پيش تعيين شده جمع گردند.</big>
<big>«همه مردم متوقف شوند، و آنان كه پيشتر رفته‏اند باز گردند، و آنان كه پشت سر هستند خود را برسانند» تا آهسته آهسته همه جمعيت در محل از پيش تعيين شده جمع گردند.</big>


<big>آن حضرت همزمان با اين اعلام گروهى را فرستاد تا پيش رفتگان را باز گردانند و به آنان درباره بازگرداندن ابوبكر و عمر به طور خاص سفارش كرد! مأموران به سرعت تاختند و آن گروه را كه به سركردگى ابوبكر و عمر تا نزديكى‏ هاى جُحفه پيش رفته بودند به سمت غدير بازگرداندند و پيامبرصلى الله عليه وآله آن دو نفر را به شدت مورد مؤاخذه قرار داد.</big>
<big>آن حضرت همزمان با اين اعلام گروهى را فرستاد تا پيش رفتگان را باز گردانند و به آنان درباره بازگرداندن ابوبكر و عمر به طور خاص سفارش كرد! مأموران به سرعت تاختند و آن گروه را كه به سركردگى ابوبكر و عمر تا نزديكى‏ هاى جُحفه پيش رفته بودند به سمت غدير بازگرداندند و پيامبرصلى الله عليه وآله آن دو نفر را به شدت مورد مؤاخذه قرار داد.</big>
خط ۷۸۳: خط ۷۳۱:


<big>«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ . ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ»<ref>حجر/۴۵، ۴۶.</ref>: «متقين در بهشت‏ ها و چشمه سارها هستند . با سلام و امنيت داخل آن شويد».</big>
<big>«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ . ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ»<ref>حجر/۴۵، ۴۶.</ref>: «متقين در بهشت‏ ها و چشمه سارها هستند . با سلام و امنيت داخل آن شويد».</big>


<big>«وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ»<ref>زمر/۷۳.</ref>: «كسانى كه تقوا پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏شوند تا هنگامى كه به آن مى‏رسند و درهاى آن باز مى‏شود خزانه دارانش به آنها مى ‏گويند: سلام بر شما پاكيزه شديد پس براى هميشه داخل آن شويد».</big>
<big>«وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ»<ref>زمر/۷۳.</ref>: «كسانى كه تقوا پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏شوند تا هنگامى كه به آن مى‏رسند و درهاى آن باز مى‏شود خزانه دارانش به آنها مى ‏گويند: سلام بر شما پاكيزه شديد پس براى هميشه داخل آن شويد».</big>


 
<big>در خطبه غدير نيز، پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله از اصل مسئله امامت فراغت يافت به معرفى دوستان و دشمنان امامت پرداخت.</big>
 
<big>در خطبه غدير نيز، پس از آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله از اصل مسئله امامت فراغت يافت به معرفى دوستان و دشمنان امامت پرداخت.</big>


<big>در اين فراز از اواسط خطبه مسئله ورودِ با جلالت آنان به بهشت را با اقتباس از دو آيه قرآن در كلام خود بيان فرمود:</big>
<big>در اين فراز از اواسط خطبه مسئله ورودِ با جلالت آنان به بهشت را با اقتباس از دو آيه قرآن در كلام خود بيان فرمود:</big>
خط ۷۹۶: خط ۷۴۰:
<big>«الا انَّ اوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنِينَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ، يَقُولُونَ »سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ» : «بدانيد اولياء و دوستان امامان كسانى هستند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى‏شوند و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مى‏آيند و مى‏ گويند: «سلام بر شما، پاكيزه شديد. پس براى هميشه داخل بهشت شويد».<ref>اسرار غدیر: ص۱۵۲ بخش۷.</ref></big>
<big>«الا انَّ اوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنِينَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ، يَقُولُونَ »سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ» : «بدانيد اولياء و دوستان امامان كسانى هستند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى‏شوند و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مى‏آيند و مى‏ گويند: «سلام بر شما، پاكيزه شديد. پس براى هميشه داخل بهشت شويد».<ref>اسرار غدیر: ص۱۵۲ بخش۷.</ref></big>


<big>از جهت تفسيرى دو نقطه مهم در كلام مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله پيرامون اين دو آيه در خطبه غدير نهفته است: يكى ارتباط تقوى و ولايت، و ديگرى تشريفات خاص براى ورود با جلالت شيعيان به بهشت.</big>


 
<big>در مورد ارتباط تقوى و ولايت بايد گفت: موضوع اين دو آيه در قرآن «متقين» هستند كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به اوليا و دوستان دوازده امام‏ عليهم السلام تأويل فرموده است.</big>
<big>از جهت تفسيرى دو نقطه مهم در كلام مبارک پيامبرصلى الله عليه وآله پيرامون اين دو آيه در خطبه غدير نهفته است: يكى ارتباط تقوى و ولايت، و ديگرى تشريفات خاص براى ورود با جلالت شيعيان به بهشت.</big>
 
<big>در مورد ارتباط تقوى و ولايت بايد گفت: موضوع اين دو آيه در قرآن «متقين» هستند كه پيامبرصلى الله عليه وآله آن را به اوليا و دوستان دوازده امام‏ عليهم السلام تأويل فرموده است.</big>


<big>نكته بسيار مهم ارتباط تقوى و ولايت است كه طبعاً نقطه مقابل آن تلازم بى‏ تقوايى با نپذيرفتن ولايت خواهد بود.</big>
<big>نكته بسيار مهم ارتباط تقوى و ولايت است كه طبعاً نقطه مقابل آن تلازم بى‏ تقوايى با نپذيرفتن ولايت خواهد بود.</big>


<big>نقطه مقابل اين ارتباط، تلازم بين بى‏تقوايى و ردّ ولايت امامان‏ عليهم السلام است. اگر مخالفين و دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام تقوى داشتند و از خدا مى‏ ترسيدند و اطاعت او را مى‏ نمودند در رأس همه اطاعت‏ ها قبول ولايت ائمه ‏عليهم السلام بود كه با دستور مستقيم و مؤكد خداوند توسط همان پيامبرى نازل شد كه نماز و روزه و حج و حرمت دروغ و غيبت و تهمت و ربا و غير اين ها نازل شد. اين سرپيچى از امر الهى به معناى بى‏ تقوايى و نترسيدن از خدا و عذابى است كه براى نافرمانان مقرّر فرموده است.</big>  
<big>نقطه مقابل اين ارتباط، تلازم بين بى‏تقوايى و ردّ ولايت امامان‏ عليهم السلام است. اگر مخالفين و دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام تقوى داشتند و از خدا مى‏ ترسيدند و اطاعت او را مى‏ نمودند در رأس همه اطاعت‏ ها قبول ولايت ائمه ‏عليهم السلام بود كه با دستور مستقيم و مؤكد خداوند توسط همان پيامبرى نازل شد كه نماز و روزه و حج و حرمت دروغ و غيبت و تهمت و ربا و غير اين ها نازل شد. اين سرپيچى از امر الهى به معناى بى‏ تقوايى و نترسيدن از خدا و عذابى است كه براى نافرمانان مقرّر فرموده است.</big>  


<big>جا دارد در اينجا به سخنان چند نفر از معترضين بر ابوبكر در روزهاى اول غصب خلافت اشاره مى ‏شود كه وقتى او را در چنين اقدام عظيمى بر ضد ولايت توبيخ مى‏ كردند از واژه «تقوى» استفاده كردند و او را در حضور مردم بى ‏تقوى معرفى مى ‏نمودند.</big>
<big>جا دارد در اينجا به سخنان چند نفر از معترضين بر ابوبكر در روزهاى اول غصب خلافت اشاره مى ‏شود كه وقتى او را در چنين اقدام عظيمى بر ضد ولايت توبيخ مى‏ كردند از واژه «تقوى» استفاده كردند و او را در حضور مردم بى ‏تقوى معرفى مى ‏نمودند.</big>


<big>سلمان در مسجد بپاخاست و در حالى كه ابوبكر بر فراز منبر بود خطاب به او گفت: يا ابابَكْرٍ، اتَّقِ اللَّه وَ قُمْ عَنْ هذَا الْمَجْلِسِ وَ دَعْهُ لاهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ رَغَداً الى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا يَخْتَلِفُ عَلى هذِهِ الْامَّةِ سَيْفانِ... ، وَ انْ ابَيْتُمْ لَتَحْلِبُنَّ بِهِ دَماً وَ لَيَطْمَعَنَّ فيهَا الطُّلَقاءُ وَ الطُّرَداءُ وَ الْمُنافِقُونَ:</big>
<big>سلمان در مسجد بپاخاست و در حالى كه ابوبكر بر فراز منبر بود خطاب به او گفت: يا ابابَكْرٍ، اتَّقِ اللَّه وَ قُمْ عَنْ هذَا الْمَجْلِسِ وَ دَعْهُ لاهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ رَغَداً الى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا يَخْتَلِفُ عَلى هذِهِ الْامَّةِ سَيْفانِ... ، وَ انْ ابَيْتُمْ لَتَحْلِبُنَّ بِهِ دَماً وَ لَيَطْمَعَنَّ فيهَا الطُّلَقاءُ وَ الطُّرَداءُ وَ الْمُنافِقُونَ:</big>


<big>اى ابوبكر، تقوى پيشه كن و از اين جايى كه نشسته ‏اى برخيز و آن را به اهلش واگذار كن كه تا روز قيامت با خوشى آن را به كار گيرند و دو شمشير از اين امت با يكديگر اختلاف پيدا نكنند ... ، و اگر نپذيريد از آن خون خواهيد دوشيد و آزاد شدگان و مطرود شدگان و منافقان در خلافت طمع خواهند كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۰۱. </ref></big>
<big>اى ابوبكر، تقوى پيشه كن و از اين جايى كه نشسته ‏اى برخيز و آن را به اهلش واگذار كن كه تا روز قيامت با خوشى آن را به كار گيرند و دو شمشير از اين امت با يكديگر اختلاف پيدا نكنند ... ، و اگر نپذيريد از آن خون خواهيد دوشيد و آزاد شدگان و مطرود شدگان و منافقان در خلافت طمع خواهند كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۰۱. </ref></big>


<big>مى‏ بينيم كه سلمان دو سوى تقوى و بى ‏تقوايى را به خوبى تبيين مى ‏كند و نشان مى‏ دهد كه آثار سوء اين بى ‏تقوايى تا كجا پيش مى‏ رود كه بايد امّتى خون بدوشند و نااهلان دنباله اين راه غلط را بگيرند، چنانكه اين اتفاق بوقوع پيوست و چه خون‏ هاى ناحقى كه در پى اين غصب خلافت در طول قرن‏ ها ريخته شد و چه كسانى حكومت مردم را در دست گرفتند كه فتنه‏ هاى عظيمى از دستشان صادر شد.</big>
<big>مى‏ بينيم كه سلمان دو سوى تقوى و بى ‏تقوايى را به خوبى تبيين مى ‏كند و نشان مى‏ دهد كه آثار سوء اين بى ‏تقوايى تا كجا پيش مى‏ رود كه بايد امّتى خون بدوشند و نااهلان دنباله اين راه غلط را بگيرند، چنانكه اين اتفاق بوقوع پيوست و چه خون‏ هاى ناحقى كه در پى اين غصب خلافت در طول قرن‏ ها ريخته شد و چه كسانى حكومت مردم را در دست گرفتند كه فتنه‏ هاى عظيمى از دستشان صادر شد.</big>
خط ۸۲۵: خط ۷۶۱:


<big>اى ابوبكر، از ظلم خود باز گرد و نزد پروردگارت توبه كن و در خانه ‏ات بنشين و بر گناهت گريه كن، و امر خلافت را به صاحب آن كه از تو بدان سزاوارترست تسليم نما ... . تقوى پيشه كن و هر چه زودتر آنچه تصرف كرده ‏اى بازگردان قبل از آنكه وقت آن بگذرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۹۶. </ref></big>
<big>اى ابوبكر، از ظلم خود باز گرد و نزد پروردگارت توبه كن و در خانه ‏ات بنشين و بر گناهت گريه كن، و امر خلافت را به صاحب آن كه از تو بدان سزاوارترست تسليم نما ... . تقوى پيشه كن و هر چه زودتر آنچه تصرف كرده ‏اى بازگردان قبل از آنكه وقت آن بگذرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۹۶. </ref></big>


<big>در اين كلام مقداد هم توبه از آن بى‏ تقوايى و گريه بر چنين گناهى مطرح شده و به او تقوى را سفارش مى‏ كند كه لازمه ‏اش را باز پس دادن خلافتِ غصب شده مى ‏داند.</big>
<big>در اين كلام مقداد هم توبه از آن بى‏ تقوايى و گريه بر چنين گناهى مطرح شده و به او تقوى را سفارش مى‏ كند كه لازمه ‏اش را باز پس دادن خلافتِ غصب شده مى ‏داند.</big>
خط ۸۳۸: خط ۷۷۲:
<big>با توجه به سخن فوق معلوم مى ‏شود موضوعيت تقوى درباره اهل‏ بيت و حقوقشان معناى دقيقِ ارتباط بين تقوى و ولايت است، همان گونه كه باز گرداندن حقشان توبه از اين گناه و نشانه ترس از خداست.</big>
<big>با توجه به سخن فوق معلوم مى ‏شود موضوعيت تقوى درباره اهل‏ بيت و حقوقشان معناى دقيقِ ارتباط بين تقوى و ولايت است، همان گونه كه باز گرداندن حقشان توبه از اين گناه و نشانه ترس از خداست.</big>
== <big>بيعت ابوبكر با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير</big><ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۰. واقعه قرآنى غدير: ص۱۲۰، ۱۲۱. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص۹.</ref> ==
== <big>بيعت ابوبكر با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير</big><ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۰. واقعه قرآنى غدير: ص۱۲۰، ۱۲۱. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص۹.</ref> ==
<big>پس اتمام خطبه غدير و دستور پيامبرصلى الله عليه وآله براى بيعت همگانى با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، بعد از بيعت [[مقداد]] و [[سلمان]] و [[ابوذر]] و حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى، از اولين افرادى كه هنگام بيعت بايد براى بيعت حضور مى ‏يافتند ابوبكر و [[عمر]] و عثمان و طلحه و زبير و معاويه و مغيره و ابوموسى اشعرى بودند كه پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى بر بيعت آنان داشت.</big>
<big>پس اتمام خطبه غدير و دستور پيامبرصلى الله عليه وآله براى بيعت همگانى با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، بعد از بيعت مقداد و سلمان و ابوذر و حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى، از اولين افرادى كه هنگام بيعت بايد براى بيعت حضور مى ‏يافتند [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر و عثمان و طلحه و زبير و معاويه و مغيره و ابوموسى اشعرى بودند كه پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى بر بيعت آنان داشت.</big>


<big>جالب اينكه تنها كسانى كه از ميان آن جمعيت انبوه بدون اعتراض بيعت نكردند ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:</big>
<big>جالب اينكه تنها كسانى كه از ميان آن جمعيت انبوه بدون اعتراض بيعت نكردند ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:</big>


<big>«آيا اين بيعت از طرف خداست يا از طرف رسولش» ؟! كه اشاره به همان ساختگى بودن برنامه غدير بود. حضرت فوراً اين حركت را پاسخى قاطع داد و فرمود: «بلى امرى است كه هم از طرف خدا و هم از طرف رسولش است».</big>
<big>«آيا اين بيعت از طرف خداست يا از طرف رسولش» ؟! كه اشاره به همان ساختگى بودن برنامه غدير بود. حضرت فوراً اين حركت را پاسخى قاطع داد و فرمود: «بلى امرى است كه هم از طرف خدا و هم از طرف رسولش است».</big>


<big>با اين همه وقتى بيعت كردند و بيرون آمدند گفتند: «درباره آنچه گفت هرگز تسليم او نخواهيم شد».<ref>التحصين (سيد ابن طاووس): ص ۵۳۷.</ref></big>
<big>با اين همه وقتى بيعت كردند و بيرون آمدند گفتند: «درباره آنچه گفت هرگز تسليم او نخواهيم شد».<ref>التحصين (سيد ابن طاووس): ص ۵۳۷.</ref></big>
خط ۸۶۶: خط ۷۹۸:


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «من اين كار را با رأى خود انجام نداده ‏ام كه درباره آن اختيارى داشته باشم. اين خداوند است كه به من دستور داده و آن را بر من واجب كرده است».</big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «من اين كار را با رأى خود انجام نداده ‏ام كه درباره آن اختيارى داشته باشم. اين خداوند است كه به من دستور داده و آن را بر من واجب كرده است».</big>


<big>خداوند نيز بى ‏درنگ پاسخ آنان را با آيه ۱۵ سوره يونس داد و آن را بر پيامبرصلى الله عليه وآله چنين نازل كرد:</big>
<big>خداوند نيز بى ‏درنگ پاسخ آنان را با آيه ۱۵ سوره يونس داد و آن را بر پيامبرصلى الله عليه وآله چنين نازل كرد:</big>
خط ۸۹۱: خط ۸۲۱:


<big>اجراى اين توطئه را به صورت حساب شده ‏ترى آغاز كردند. ابتدا گروهى از منافقينِ قريش به عنوان درخواست مشاركت قريش اين پيشنهاد را به صورت دلسوزى مطرح كردند و گفتند:«اگر از ترس مخالفت با پروردگارت نمى‏ توانى ديگرى را جايگزين على ‏عليه السلام نمايى، پس مردى از قريش را با او در خلافت شريک نما تا مردم با حضور او آرام گيرند و اين كار شما به نتيجه برسد و مردم با شما مخالفت نكنند».</big>
<big>اجراى اين توطئه را به صورت حساب شده ‏ترى آغاز كردند. ابتدا گروهى از منافقينِ قريش به عنوان درخواست مشاركت قريش اين پيشنهاد را به صورت دلسوزى مطرح كردند و گفتند:«اگر از ترس مخالفت با پروردگارت نمى‏ توانى ديگرى را جايگزين على ‏عليه السلام نمايى، پس مردى از قريش را با او در خلافت شريک نما تا مردم با حضور او آرام گيرند و اين كار شما به نتيجه برسد و مردم با شما مخالفت نكنند».</big>


<big>پيرو آن [[معاذ بن جبل]] -  كه يكى از پنج نفر امضاء كنندگان صحيفه بود -  با گروه ديگرى از منافقين نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و اين بار معاذ نام كسى را كه به عنوان قريش پيشنهاد جانشينى‏ اش را داشتند به ميان آورده گفت:</big>
<big>پيرو آن [[معاذ بن جبل]] -  كه يكى از پنج نفر امضاء كنندگان صحيفه بود -  با گروه ديگرى از منافقين نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و اين بار معاذ نام كسى را كه به عنوان قريش پيشنهاد جانشينى‏ اش را داشتند به ميان آورده گفت:</big>
خط ۸۹۹: خط ۸۲۷:


<big>بعد از اين مرحله عده ‏اى از منافقين قريش به همراه خود عمر نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و اين بار عمر به عنوان سخنگوى آنان گفت:«يا رسول اللَّه، ما پرستش بت‏ها را رها كرديم و پيرو تو شديم! پس ما را در ولايت او شركت ده تا شريک او باشيم»!!</big>
<big>بعد از اين مرحله عده ‏اى از منافقين قريش به همراه خود عمر نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و اين بار عمر به عنوان سخنگوى آنان گفت:«يا رسول اللَّه، ما پرستش بت‏ها را رها كرديم و پيرو تو شديم! پس ما را در ولايت او شركت ده تا شريک او باشيم»!!</big>


<big>اين توطئه با همه فرض‏ هاى ممكن انجام گرفت و پيشنهاد شركت در خلافت علناً در حضور پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح شد، در حالى كه پس از آن مراسم مفصل جاى چنين پيشنهادى نبود، و اين مصلحت سنجى‏ ها در برابر امر خداوند حكيم بر ولايت على ‏عليه السلام مسخره ‏اى بيش نمى ‏توانست باشد.</big>
<big>اين توطئه با همه فرض‏ هاى ممكن انجام گرفت و پيشنهاد شركت در خلافت علناً در حضور پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح شد، در حالى كه پس از آن مراسم مفصل جاى چنين پيشنهادى نبود، و اين مصلحت سنجى‏ ها در برابر امر خداوند حكيم بر ولايت على ‏عليه السلام مسخره ‏اى بيش نمى ‏توانست باشد.</big>


 
<big>با آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ آنان را داد و فرمود كه اين يک امر الهى است و من اختيارى ندارم، ولى همان گونه كه در همه مراحل غدير پاسخ مستقيم الهى با نزول پیک وحى به هر توطئه‏ گرى داده مى‏ شد، در اينجا هم فوراً آيات۶۵-۶۶ سوره زمر نازل شد كه خطاب آن به پيامبر صلى الله عليه و آله بود، ولى در واقع پيشنهاد كنندگان را هدف گرفته بود:</big>
 
<big>با آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ آنان را داد و فرمود كه اين يک امر الهى است و من اختيارى ندارم، ولى همان گونه كه در همه مراحل غدير پاسخ مستقيم الهى با نزول پیک وحى به هر توطئه‏ گرى داده مى‏ شد، در اينجا هم فوراً آيات۶۵-۶۶ سوره زمر نازل شد كه خطاب آن به پيامبرصلى الله عليه وآله بود، ولى در واقع پيشنهاد كنندگان را هدف گرفته بود:</big>


<big>«وَ لَقَدْ اُوحِىَ اِلَيْكَ وَ اِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ . بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشّاكِرينَ»:</big>
<big>«وَ لَقَدْ اُوحِىَ اِلَيْكَ وَ اِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ . بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشّاكِرينَ»:</big>
خط ۹۱۲: خط ۸۳۶:
<big>«به تو و به آنان كه قبل از تو بودند وحى شده كه اگر شريک نمايى عمل تو ساقط مى ‏شود و از زيانكاران خواهى بود. بلكه خدا را عبادت كن و از شكرگزاران باش».</big>
<big>«به تو و به آنان كه قبل از تو بودند وحى شده كه اگر شريک نمايى عمل تو ساقط مى ‏شود و از زيانكاران خواهى بود. بلكه خدا را عبادت كن و از شكرگزاران باش».</big>


 
<big>عمر كه اين آيه را همچون پتكى بر سر خود احساس كرده بود همراهان خود را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رها كرد و با عجله بيرون آمد.</big>
 
<big>عمر كه اين آيه را همچون پتكى بر سر خود احساس كرده بود همراهان خود را نزد پيامبرصلى الله عليه وآله رها كرد و با عجله بيرون آمد.</big>


<big>نزول اين آيه فقط پاسخ منفى به پيشنهاد شركت ديگران در خلافت نبود، بلكه تهديد و نمودار كننده غضب الهى از چنين پيشنهادى بود. بايد هم چنين پاسخ قاطعى در مقابل چنين پيشنهادى در متن قرآن جاى مى‏ گرفت تا سند ابدى در برابر مطرح كنندگان آن باشد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص۳۶۲، ۳۸۰ و ج۳۶ ص۱۵۲ و ج۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۰، ۱۶۱. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۶۷، ۸۵، ص۱۳۶، ۱۴۹.</ref></big>
<big>نزول اين آيه فقط پاسخ منفى به پيشنهاد شركت ديگران در خلافت نبود، بلكه تهديد و نمودار كننده غضب الهى از چنين پيشنهادى بود. بايد هم چنين پاسخ قاطعى در مقابل چنين پيشنهادى در متن قرآن جاى مى‏ گرفت تا سند ابدى در برابر مطرح كنندگان آن باشد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص۳۶۲، ۳۸۰ و ج۳۶ ص۱۵۲ و ج۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۰، ۱۶۱. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۶۷، ۸۵، ص۱۳۶، ۱۴۹.</ref></big>
خط ۹۲۰: خط ۸۴۲:
== <big>تحركات ابوبكر پس از بازگشت به مدينه</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص۱۷۶-۱۸۲.</ref> ==
== <big>تحركات ابوبكر پس از بازگشت به مدينه</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص۱۷۶-۱۸۲.</ref> ==
<big>پس از بازگشت از غدير، در حالى كه مسافرين مدينه بعد از سفر يک ماهه خود در فكر استراحت و آرامش بودند، منافقين ورود به مدينه را آغازى براى زمينه‏ سازى اهداف خود مى ‏دانستند. كسانى كه صحيفه ملعونه را امضا كرده بودند و نقشه‏ هاى پى در پى كشيده بودند و بسيارى از نقشه‏ هاى خود را به اجرا در آورده بودند، با برخوردهاى دوگانه و ظاهرسازى‏ هاى فريبكارانه نقشه‏ هاى جدى بر ضد غدير را به مرحله عمل نزديک مى‏ كردند.</big>
<big>پس از بازگشت از غدير، در حالى كه مسافرين مدينه بعد از سفر يک ماهه خود در فكر استراحت و آرامش بودند، منافقين ورود به مدينه را آغازى براى زمينه‏ سازى اهداف خود مى ‏دانستند. كسانى كه صحيفه ملعونه را امضا كرده بودند و نقشه‏ هاى پى در پى كشيده بودند و بسيارى از نقشه‏ هاى خود را به اجرا در آورده بودند، با برخوردهاى دوگانه و ظاهرسازى‏ هاى فريبكارانه نقشه‏ هاى جدى بر ضد غدير را به مرحله عمل نزديک مى‏ كردند.</big>


<big>پيامبر صلى الله عليه و آله در صدد اين بود كه به آنان بفهماند هم از نفاق آنان آگاه است و هم از نقشه‏ هاى آنان خبر دارد و هم قادر بر خنثى كردن تمام توطئه‏ هاى آنان در چشم بر هم زدنى است و در برابر آنان عاجز نيست.</big>
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله در صدد اين بود كه به آنان بفهماند هم از نفاق آنان آگاه است و هم از نقشه‏ هاى آنان خبر دارد و هم قادر بر خنثى كردن تمام توطئه‏ هاى آنان در چشم بر هم زدنى است و در برابر آنان عاجز نيست.</big>
خط ۹۳۲: خط ۸۵۲:


<big>«تو محبوب‏ ترين خلق خدا نزد خدا و خود و نزد ما را بر ما منصوب نمودى، و بدين وسيله ما را از شر ظالمين بر ما و متجاوزين در سياستمان آسوده ساختى».</big>
<big>«تو محبوب‏ ترين خلق خدا نزد خدا و خود و نزد ما را بر ما منصوب نمودى، و بدين وسيله ما را از شر ظالمين بر ما و متجاوزين در سياستمان آسوده ساختى».</big>


<big>اينجا بود كه خداوند عزوجل آيات ۸ تا ۱۵ سوره بقره را نازل كرد، و در كنار وحى الهى، اخبارى نيز از توطئه ‏هاى منافقين و گفته ‏هاى آنان درباره على ‏عليه السلام و سوء قصدى كه نسبت به او داشتند، به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد.</big>
<big>اينجا بود كه خداوند عزوجل آيات ۸ تا ۱۵ سوره بقره را نازل كرد، و در كنار وحى الهى، اخبارى نيز از توطئه ‏هاى منافقين و گفته ‏هاى آنان درباره على ‏عليه السلام و سوء قصدى كه نسبت به او داشتند، به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد.</big>
خط ۹۴۰: خط ۸۵۸:


<big>ابوبكر گفت: «يا رسول اللَّه، به خدا قسم، به هيچ چيز اهميت نداده ‏ام به اندازه‏ اى كه به اين بيعت اهميت مى ‏دهم! من اميدوارم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد»!!</big>
<big>ابوبكر گفت: «يا رسول اللَّه، به خدا قسم، به هيچ چيز اهميت نداده ‏ام به اندازه‏ اى كه به اين بيعت اهميت مى ‏دهم! من اميدوارم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد»!!</big>


<big>عمر گفت: پدر و مادرم به قربان تو يا رسول اللَّه، من به دخول بهشت و نجات از آتش اطمينان خاطر نيافتم مگر با اين بيعت! به خدا قسم بعد از اين عهد و پيمانى كه بر آن تعهد بستم، هرگز شكستن اين پيمان و مخالفت با آن مورد رضاى من نخواهد بود اگر چه از زمين تا عرش مرواريدهاى تازه و جواهرات گرانقيمت پر باشد و براى نقض اين بيعت به من بدهند!!</big>
<big>عمر گفت: پدر و مادرم به قربان تو يا رسول اللَّه، من به دخول بهشت و نجات از آتش اطمينان خاطر نيافتم مگر با اين بيعت! به خدا قسم بعد از اين عهد و پيمانى كه بر آن تعهد بستم، هرگز شكستن اين پيمان و مخالفت با آن مورد رضاى من نخواهد بود اگر چه از زمين تا عرش مرواريدهاى تازه و جواهرات گرانقيمت پر باشد و براى نقض اين بيعت به من بدهند!!</big>
خط ۹۵۰: خط ۸۶۶:


== <big>ترور پيامبرصلى الله عليه وآله</big><ref>ژرفای غدیر: ص۱۵۵.</ref> ==
== <big>ترور پيامبرصلى الله عليه وآله</big><ref>ژرفای غدیر: ص۱۵۵.</ref> ==
<big>يكى از چهارده نفرى كه براى ترور پيامبرصلى الله عليه وآله پس از غدير و در عقبه هرشى اقدام كردند ابوبكر است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص۱۱۵، ۱۳۵.</ref></big>
<big>يكى از چهارده نفرى كه براى ترور پيامبر صلى الله عليه و آله پس از غدير و در عقبه هرشى اقدام كردند ابوبكر است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص۱۱۵، ۱۳۵.</ref></big>


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[ترور پیامبر صلی الله علیه و آله]].</big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[ترور پیامبر صلی الله علیه و آله]].</big>
خط ۹۵۷: خط ۸۷۳:
<big>پس از معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام توسط پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير و بيعت همگانى، همگان شاهد معجزه ‏اى بزرگ از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بودند.</big>
<big>پس از معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام توسط پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير و بيعت همگانى، همگان شاهد معجزه ‏اى بزرگ از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بودند.</big>


<big>ابوبكر همراه ديگر سران منافقين -كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند- رسماً دست به كار شدند و به فكر عملى كردن نقشه‏ هايشان افتادند. خداوند هم در حديثى طولانى پيامبرصلى الله عليه وآله را از اين اقدامات آنان با خبر نمود.</big><ref>تفسير الامام العسكرى‏عليه السلام: ص۱۱۱-۱۲۳. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۵۴-۱۶۱. بحارالانوار: ج۳۰ ص۲۲۳-۲۲۶ و ج۳۷ ص۱۴۲-۱۴۸. مدینة المعاجز: ج۱ ص۴۳۸. تأویل الآیات: ج۱ ص۴۰ ح۱۱. تفسیر البرهان: ج۱ ص۵۹ ح۱. اثبات الهداة: ج۳ ص۵۷۳.</ref>
<big>ابوبكر همراه ديگر سران منافقين -كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند- رسماً دست به كار شدند و به فكر عملى كردن نقشه‏ هايشان افتادند. خداوند هم در حديثى طولانى پيامبر صلى الله عليه و آله را از اين اقدامات آنان با خبر نمود.</big><ref>تفسير الامام العسكرى‏عليه السلام: ص۱۱۱-۱۲۳. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۵۴-۱۶۱. بحارالانوار: ج۳۰ ص۲۲۳-۲۲۶ و ج۳۷ ص۱۴۲-۱۴۸. مدینة المعاجز: ج۱ ص۴۳۸. تأویل الآیات: ج۱ ص۴۰ ح۱۱. تفسیر البرهان: ج۱ ص۵۹ ح۱. اثبات الهداة: ج۳ ص۵۷۳.</ref>
 
 


<big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه: در روزگار بلندى كه بر خلقت گذشته، سقيفه اولين سركشى در برابر خداوند نيست. آغاز خلقت انسان با سرپيچى ابليس از فرمان الهى مقارن شد، و بعد از او متمردانى همچون فرعون و نمرود در اين جهان در حد ادعاى خدايى اظهار وجود كردند.</big>
<big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه: در روزگار بلندى كه بر خلقت گذشته، سقيفه اولين سركشى در برابر خداوند نيست. آغاز خلقت انسان با سرپيچى ابليس از فرمان الهى مقارن شد، و بعد از او متمردانى همچون فرعون و نمرود در اين جهان در حد ادعاى خدايى اظهار وجود كردند.</big>
خط ۹۷۲: خط ۸۸۶:


== <big>تمام گناهان بر گردن ابوبكر و عمر</big><ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۶۳-۶۵.</ref> ==
== <big>تمام گناهان بر گردن ابوبكر و عمر</big><ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۶۳-۶۵.</ref> ==
<big>يكى از آياتى كه در [[خطبه غدير]] صراحتاً تفسير شده آيه ۳۸ سوره اعراف است:</big>
<big>يكى از آياتى كه در [[خطبه غدیر]] صراحتاً تفسير شده آيه ۳۸ سوره اعراف است:</big>


<big>الا انَّ اعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّه فيهِمْ: «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ»<ref>اعراف/۳۸. </ref></big>:
<big>الا انَّ اعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّه فيهِمْ: «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ»<ref>اعراف/۳۸. </ref></big>:
خط ۹۷۹: خط ۸۹۳:


<big>پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند، پس عذاب چند برابرى از آتش به آنان بده. خداوند در پاسخ مى ‏فرمايد: براى همه عذاب چند برابر است ولى شما نمى ‏دانيد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۲ بخش ۷. </ref></big>
<big>پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند، پس عذاب چند برابرى از آتش به آنان بده. خداوند در پاسخ مى ‏فرمايد: براى همه عذاب چند برابر است ولى شما نمى ‏دانيد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۲ بخش ۷. </ref></big>


<big>در مورد گناه سر دسته دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام و منكرين ولايت يعنى ابوبكر و عمر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ فرمايد:</big>
<big>در مورد گناه سر دسته دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام و منكرين ولايت يعنى ابوبكر و عمر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ فرمايد:</big>
خط ۱٬۰۲۲: خط ۹۳۴:
<big>عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى‏ گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: اى پسر ابى ‏طالب، امروز پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده ‏اى!!</big>
<big>عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى‏ گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: اى پسر ابى ‏طالب، امروز پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده ‏اى!!</big>


 
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ او فرمود: اى عایشه، بين من و على فاصله مشو، كه او در راه من از هيچ كس نمى‏ ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست او را هيچ مؤمنى دشمن نمى ‏دارد و هيچ كافرى دوست نمى ‏دارد.</big>
 
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ او فرمود: اى عايشه، بين من و على فاصله مشو، كه او در راه من از هيچ كس نمى‏ ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست او را هيچ مؤمنى دشمن نمى ‏دارد و هيچ كافرى دوست نمى ‏دارد.</big>


<big>بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى ‏رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند.</big>
<big>بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى ‏رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند.</big>
خط ۱٬۰۳۹: خط ۹۴۹:


<big>عايشه بار ديگر قول داد اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش حفصه و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد.</big>
<big>عايشه بار ديگر قول داد اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش حفصه و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد.</big>


<big>جالب اينكه عايشه در همان روز به حفصه خبر داد و هر يك از آن دو به پدرانشان خبر دادند. ابوبكر و عمر جلسه تشكيل دادند و سراغ منافقين فرستادند و مسئله را به آنان هم خبر دادند.</big>  
<big>جالب اينكه عايشه در همان روز به حفصه خبر داد و هر يك از آن دو به پدرانشان خبر دادند. ابوبكر و عمر جلسه تشكيل دادند و سراغ منافقين فرستادند و مسئله را به آنان هم خبر دادند.</big>  
خط ۱٬۰۵۵: خط ۹۶۳:


<big>«اگر شما دو نفر نزد خدا توبه كنيد اما قلب‏ هايتان از حق منحرف شده است، و اگر بر ضد او اقدم نماييد بدانيد كه خدا صاحب اختيار اوست و جبرئيل و صالح مؤمنين و ملائكه بعد از خدا كمک اويند».</big>
<big>«اگر شما دو نفر نزد خدا توبه كنيد اما قلب‏ هايتان از حق منحرف شده است، و اگر بر ضد او اقدم نماييد بدانيد كه خدا صاحب اختيار اوست و جبرئيل و صالح مؤمنين و ملائكه بعد از خدا كمک اويند».</big>


<big>وقتى خداوند اين خبر را به پيامبرش داد حضرت آنان را احضار كرد و مسئله افشاى سِرّ خود را از آنان پرسيد و به توطئه منافقين اشاره ‏اى نكرد. آنان قسم ياد كردند كه چنين كارى نكرده ‏اند و راز حضرت را فاش ننموده‏ اند.</big>
<big>وقتى خداوند اين خبر را به پيامبرش داد حضرت آنان را احضار كرد و مسئله افشاى سِرّ خود را از آنان پرسيد و به توطئه منافقين اشاره ‏اى نكرد. آنان قسم ياد كردند كه چنين كارى نكرده ‏اند و راز حضرت را فاش ننموده‏ اند.</big>
خط ۱٬۰۶۳: خط ۹۶۹:


== <big>روایت حدیث غدیر</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۳۷. اسرار غدير: ص ۲۹۸. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۲.</ref> ==
== <big>روایت حدیث غدیر</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۳۷. اسرار غدير: ص ۲۹۸. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۲.</ref> ==
<big>يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده ابوبكر بن ابى‏ قحافه تيمى (م ۱۳ ق) است.</big>
<big>يكى از [[صحابه]] كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده ابوبكر بن ابى‏ قحافه تيمى (م ۱۳ ق) است.</big>


<big>ابن‏ عقده در «حديث الولاية» و ابوبكر جعابى «نخب المناقب» و منصور رازى در كتابى كه در موضوع غدير نوشته، حديث غدير را از ابوبكر روايت كرده‏ اند. همچنين شمس ‏الدين جزرى در «اسنى المطالب» او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر نموده است.<ref>اسنى المطالب (شمس ‏الدين جزرى): ص ۳. </ref></big>
<big>ابن‏ عقده در «حديث الولاية» و ابوبكر جعابى «نخب المناقب» و منصور رازى در كتابى كه در موضوع غدير نوشته، حديث غدير را از ابوبكر روايت كرده‏ اند. همچنين شمس ‏الدين جزرى در «اسنى المطالب» او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر نموده است.<ref>اسنى المطالب (شمس ‏الدين جزرى): ص ۳. </ref></big>
خط ۱٬۰۷۳: خط ۹۷۹:


<big>«از مردم كسانى هستند كه مى‏ گويند: ما ايمان آورديم به خداوند، ولى آنان ايمان ندارند. با خدا مكر و حيله مى‏ كنند و با آنان كه ايمان آوردند حيله مى ‏كنند، ولى جز خودشان كسى را گول نمى ‏زنند اما خودشان درک نمى‏ كنند. در قلوب آنان مرض است، خداوند هم اين مرض را بيشتر كرده و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنچه دروغ مى‏ گويند. آنگاه كه به آنان گفته مى‏شود در زمين فساد نكنيد مى‏ گويند: ما اصلاح كنندگانيم. بدانيد كه آنان فساد كننده هستند ولى خودشان نمى ‏فهمند. هنگامى كه به آنان گفته مى ‏شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى‏ گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى ‏دانند. هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى‏ گويند: ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى‏ گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى‏ كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى‏ گيرد و به آنان مهلت مى‏ دهد كه در طغيان خود متحير بمانند».</big>
<big>«از مردم كسانى هستند كه مى‏ گويند: ما ايمان آورديم به خداوند، ولى آنان ايمان ندارند. با خدا مكر و حيله مى‏ كنند و با آنان كه ايمان آوردند حيله مى ‏كنند، ولى جز خودشان كسى را گول نمى ‏زنند اما خودشان درک نمى‏ كنند. در قلوب آنان مرض است، خداوند هم اين مرض را بيشتر كرده و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنچه دروغ مى‏ گويند. آنگاه كه به آنان گفته مى‏شود در زمين فساد نكنيد مى‏ گويند: ما اصلاح كنندگانيم. بدانيد كه آنان فساد كننده هستند ولى خودشان نمى ‏فهمند. هنگامى كه به آنان گفته مى ‏شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى‏ گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى ‏دانند. هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى‏ گويند: ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى‏ گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى‏ كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى‏ گيرد و به آنان مهلت مى‏ دهد كه در طغيان خود متحير بمانند».</big>


<big>ابوبكر گفت: يا رسول ‏اللَّه! به خدا قسم به هيچ چيز اهميت نداده ‏ام به اندازه ‏اى كه به اين بيعت اهميت مى‏ دهم. من اميدوار شدم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد!!</big>
<big>ابوبكر گفت: يا رسول ‏اللَّه! به خدا قسم به هيچ چيز اهميت نداده ‏ام به اندازه ‏اى كه به اين بيعت اهميت مى‏ دهم. من اميدوار شدم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد!!</big>
خط ۱٬۰۹۵: خط ۹۹۹:


<big>«به پيمان خدا وفا كنيد هر گاه عهد كرديد و قسم ‏ها را بعد از مؤكد كردن آن نشكنيد در حالى كه خدا را بر خود ضامن و شاهد قرار داده‏ ايد. خدا مى‏داند شما چه مى‏ كنيد. مانند آن زنى نباشيد كه رشته‏ هاى خود را بعد از تابيدنِ محكم باز مى ‏كند، كه عهد و قسم ‏ها را براى فريب يكديگر به كار بريد».</big>
<big>«به پيمان خدا وفا كنيد هر گاه عهد كرديد و قسم ‏ها را بعد از مؤكد كردن آن نشكنيد در حالى كه خدا را بر خود ضامن و شاهد قرار داده‏ ايد. خدا مى‏داند شما چه مى‏ كنيد. مانند آن زنى نباشيد كه رشته‏ هاى خود را بعد از تابيدنِ محكم باز مى ‏كند، كه عهد و قسم ‏ها را براى فريب يكديگر به كار بريد».</big>




<big>در همان حال جوانى از انصار به نام «بُريده اَسلَمى» سخنان ابوبكر و عمر را مى‏ شنيد. او به آنان گفت: مگر پيامبرصلى الله عليه وآله چه فرموده كه شما گفتيد: «به سلامتى انجام نمى‏ شود»؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: «تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو»! بريده گفت: «به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده ‏ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! به خدا قسم سخن شما را شنيدم و آنچه را گفتيد به اطلاع پيامبرصلى الله عليه وآله خواهم رساند».<ref>التحصين (ابن طاووس): ص ۵۳۷ . الاصول الستةعشر، كتاب سلام بن ابى‏ عمرة: ص ۱۱۸. </ref></big>
<big>در همان حال جوانى از انصار به نام «بُريده اَسلَمى» سخنان ابوبكر و عمر را مى‏ شنيد. او به آنان گفت: مگر پيامبرصلى الله عليه وآله چه فرموده كه شما گفتيد: «به سلامتى انجام نمى‏ شود»؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: «تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو»! بريده گفت: «به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده ‏ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! به خدا قسم سخن شما را شنيدم و آنچه را گفتيد به اطلاع پيامبرصلى الله عليه وآله خواهم رساند».<ref>التحصين (ابن طاووس): ص ۵۳۷ . الاصول الستةعشر، كتاب سلام بن ابى‏ عمرة: ص ۱۱۸. </ref></big>




خط ۱٬۱۱۱: خط ۱٬۰۱۷:


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم، اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده و درباره اين انكار شما آيه‏ اى از قرآن بر من فرستاده است.</big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم، اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده و درباره اين انكار شما آيه‏ اى از قرآن بر من فرستاده است.</big>


<big>آنگاه آيه ۷۴ سوره توبه را تلاوت فرمود: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ ...»: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساختند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت».</big>
<big>آنگاه آيه ۷۴ سوره توبه را تلاوت فرمود: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ ...»: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساختند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت».</big>
خط ۱٬۱۲۴: خط ۱٬۰۲۸:


<big>اكنون دستور الهى آمد كه بايد بزرگان اصحاب نزد على ‏عليه السلام حضور يابند و به عنوان «اميرالمؤمنين» بر آن حضرت سلام كنند و «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند.</big>
<big>اكنون دستور الهى آمد كه بايد بزرگان اصحاب نزد على ‏عليه السلام حضور يابند و به عنوان «اميرالمؤمنين» بر آن حضرت سلام كنند و «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند.</big>




خط ۱٬۱۳۱: خط ۱٬۰۳۶:


<big>پيرو آن پيامبرصلى الله عليه وآله به بزرگان اصحاب دستور داد تا نزد على‏ عليه السلام بروند و خطاب به آن حضرت «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند، تا بدين وسيله در زمان حيات خود از آنان اقرار بر امير بودن على‏ عليه السلام بگيرد.</big>
<big>پيرو آن پيامبرصلى الله عليه وآله به بزرگان اصحاب دستور داد تا نزد على‏ عليه السلام بروند و خطاب به آن حضرت «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند، تا بدين وسيله در زمان حيات خود از آنان اقرار بر امير بودن على‏ عليه السلام بگيرد.</big>




خط ۱٬۱۷۰: خط ۱٬۰۷۶:




<big>آيات 43 تا 52 سوره حاقه كه مى ‏فرمايد: «تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الاَقاويلِ. لاَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ. فَما مِنْكُمْ مِنْ اَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ. وَ اِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقينَ. اِنّا لَنَعْلَمُ اَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبينَ وَ اِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرينَ. وَ اِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقينِ. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ»:</big>
 
<big>آيات ۴۳ تا ۵۲ سوره حاقه كه مى ‏فرمايد: «تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الاَقاويلِ. لاَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ. فَما مِنْكُمْ مِنْ اَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ. وَ اِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقينَ. اِنّا لَنَعْلَمُ اَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبينَ وَ اِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرينَ. وَ اِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقينِ. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ»:</big>


<big>«نازل شده از پروردگار عالم است. اگر بعضى گفته ‏ها را به ناحق به ما نسبت دهد دست راست او را مى ‏گيريم و سپس رگ گردن او را قطع مى ‏كنيم، و هيچ يک از شما نمى ‏تواند ما را از چنين برخوردى مانع شود. اين يادمانى براى متقين است.</big>
<big>«نازل شده از پروردگار عالم است. اگر بعضى گفته ‏ها را به ناحق به ما نسبت دهد دست راست او را مى ‏گيريم و سپس رگ گردن او را قطع مى ‏كنيم، و هيچ يک از شما نمى ‏تواند ما را از چنين برخوردى مانع شود. اين يادمانى براى متقين است.</big>


<big>ما مى‏ دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگان وجود دارند. اين حسرت بر كافران است و يقين حقيقى است. پس به نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو».</big>
<big>ما مى‏ دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگان وجود دارند. اين حسرت بر كافران است و يقين حقيقى است. پس به نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو».</big>




خط ۱٬۱۸۷: خط ۱٬۰۹۵:


<big>«اين گونه است كه براى هر پيامبرى دشمنى از انس و جن قرار مى‏ دهيم كه به يكديگر سخنان زينت شده را از روى غرور الهام مى‏ كنند، و اگر پروردگار تو بخواهد نمى‏ توانند آن را انجام دهند، پس آنان را با افترائشان به حال خود واگذار».</big>
<big>«اين گونه است كه براى هر پيامبرى دشمنى از انس و جن قرار مى‏ دهيم كه به يكديگر سخنان زينت شده را از روى غرور الهام مى‏ كنند، و اگر پروردگار تو بخواهد نمى‏ توانند آن را انجام دهند، پس آنان را با افترائشان به حال خود واگذار».</big>


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير فرمود: الا انَّ اعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ اخْوانُ الشَّياطينَ، يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً:</big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير فرمود: الا انَّ اعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ اخْوانُ الشَّياطينَ، يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً:</big>


<big>بدانيد كه دشمنان ايشان سُفهاى گمراه و برادران شياطين‏ اند، كه سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى ‏رسانند.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷. </ref></big>
<big>بدانيد كه دشمنان ايشان سُفهاى گمراه و برادران شياطين‏ اند، كه سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى ‏رسانند.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷. </ref></big>


<big>مى‏ بينيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير دشمنان و امامانشان را «اخوان الشياطين» نام نهاده و با ملاحظه دنباله كلام (يُوحِى بَعْضُهُمْ ...) اقتباس آن از آيه روشن است، چرا كه در آيه عبارت چنين است:</big>
<big>مى‏ بينيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير دشمنان و امامانشان را «اخوان الشياطين» نام نهاده و با ملاحظه دنباله كلام (يُوحِى بَعْضُهُمْ ...) اقتباس آن از آيه روشن است، چرا كه در آيه عبارت چنين است:</big>
خط ۱٬۲۰۱: خط ۱٬۱۰۵:


<big>نتيجه اين اقتباس آن است كه دشمن پيامبرصلى الله عليه وآله از انسان‏ها همين دشمنان امامانند كه با آن شياطين برادر و متحدند.</big>
<big>نتيجه اين اقتباس آن است كه دشمن پيامبرصلى الله عليه وآله از انسان‏ها همين دشمنان امامانند كه با آن شياطين برادر و متحدند.</big>


<big>حديثى از امام صادق ‏عليه السلام در اين باره پرده از همه ابهامات بر مى‏دارد و اين دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معرفى مى‏ كند، آنجا كه فرمود:</big>
<big>حديثى از امام صادق ‏عليه السلام در اين باره پرده از همه ابهامات بر مى‏دارد و اين دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معرفى مى‏ كند، آنجا كه فرمود:</big>
خط ۱٬۲۱۲: خط ۱٬۱۱۴:
<big>و دو شيطان زمان حضرت محمد صلى الله عليه وآله ابوبكر و عمر بودند.<ref>بحار الانوار: ج ۱۳ ص ۲۱۲ ح ۵ و ج ۳۰ ص ۱۸۶ ح ۴۵ و ج ۳۱ ص ۶۰۱ ح ۴۱. در روايات بسيارى »حَبْتَر« كنايه از ابوبكر و »زَريق« كنايه از عمر آمده است.</ref></big>
<big>و دو شيطان زمان حضرت محمد صلى الله عليه وآله ابوبكر و عمر بودند.<ref>بحار الانوار: ج ۱۳ ص ۲۱۲ ح ۵ و ج ۳۰ ص ۱۸۶ ح ۴۵ و ج ۳۱ ص ۶۰۱ ح ۴۱. در روايات بسيارى »حَبْتَر« كنايه از ابوبكر و »زَريق« كنايه از عمر آمده است.</ref></big>


 
<big>جالب است كه بدانيم اولى صراحتاً بر فراز منبر گفت: انَّ لى شَيْطاناً يَعْتَرينى<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۹۵. </ref>: من شيطانى دارم كه بر من عارض مى‏شود. بنابراين تعجبى نخواهد داشت اگر بدانيم كه ابليس از روز غدير نگرانى‏ هاى خود را با وعده‏ هاى همين شياطين انسى اطراف پيامبرصلى الله عليه وآله رفع كرد، تا آنجا كه به شياطين زير دست خود گفت: نگران نباشيد كه اصحاب او به من وعده داده ‏اند كه به هيچ يک از گفته ‏هاى او اقرار نكنند، و آنان هرگز اين وعده خود را نمى‏ شكنند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۸. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۲۵، ۱۳۵.</ref></big>
 
<big>جالب است كه بدانيم اولى صراحتاً بر فراز منبر گفت: انَّ لى شَيْطاناً يَعْتَرينى<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۹۵. </ref>: من شيطانى دارم كه بر من عارض مى‏شود. بنابراين تعجبى نخواهد داشت اگر بدانيم كه ابليس از روز غدير نگرانى‏ هاى خود را با وعده‏ هاى همين شياطين انسى اطراف پيامبرصلى الله عليه وآله رفع كرد، تا آنجا كه به شياطين زير دست خود گفت: نگران نباشيد كه اصحاب او به من وعده داده ‏اند كه به هيچ يك از گفته ‏هاى او اقرار نكنند، و آنان هرگز اين وعده خود را نمى‏ شكنند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۸. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۲۵، ۱۳۵.</ref></big>
 
 


<big>در كنار اين حقيقت، مسئله غرور و سخنان فريبنده است كه در آيه به آن اشاره شده است. ابزار كار اغوا كنندگان مردم، كلمات ظاهرفريب است كه با آن ساده‏ لوحان را گول مى ‏زنند و قلوب آنان را در چنگ خود مى‏ گيرند، و اهداف باطل خود را با سخنان حق به جانب و به ظاهر زيبا در فكر مردم اشراب مى‏ كنند و جاى مى ‏دهند.</big>
<big>در كنار اين حقيقت، مسئله غرور و سخنان فريبنده است كه در آيه به آن اشاره شده است. ابزار كار اغوا كنندگان مردم، كلمات ظاهرفريب است كه با آن ساده‏ لوحان را گول مى ‏زنند و قلوب آنان را در چنگ خود مى‏ گيرند، و اهداف باطل خود را با سخنان حق به جانب و به ظاهر زيبا در فكر مردم اشراب مى‏ كنند و جاى مى ‏دهند.</big>
خط ۱٬۲۳۰: خط ۱٬۱۲۸:


<big>«بدانيد كه اولياى اهل‏ بيت كسانى‏ اند كه خداوند در كتابش آنان را ياد كرده و فرموده است: «نمى ‏يابى قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند، و در عين حال با كسانى كه با خدا و رسولش ضديت دارند روى دوستى داشته باشند، اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا فاميلشان باشند. آنانند كه ايمان بر قلب‏ هايشان ثبت شده و خداوند با روح خود آنان را مؤيد داشته، و آنان را وارد بهشتى مى‏ كند كه نهرها در آن جارى است و در آن دائمى ‏اند. خدا از آنان راضى است و آنان از خدا راضى ‏اند. اينان حزب خدايند، و حزب خداوند رستگارانند».<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷. </ref></big>
<big>«بدانيد كه اولياى اهل‏ بيت كسانى‏ اند كه خداوند در كتابش آنان را ياد كرده و فرموده است: «نمى ‏يابى قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند، و در عين حال با كسانى كه با خدا و رسولش ضديت دارند روى دوستى داشته باشند، اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا فاميلشان باشند. آنانند كه ايمان بر قلب‏ هايشان ثبت شده و خداوند با روح خود آنان را مؤيد داشته، و آنان را وارد بهشتى مى‏ كند كه نهرها در آن جارى است و در آن دائمى ‏اند. خدا از آنان راضى است و آنان از خدا راضى ‏اند. اينان حزب خدايند، و حزب خداوند رستگارانند».<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷. </ref></big>


<big>در مورد مسئله برائت كه در آيه اشاره شده، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى ‏فرمايد:</big>
<big>در مورد مسئله برائت كه در آيه اشاره شده، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى ‏فرمايد:</big>
خط ۱٬۲۶۵: خط ۱٬۱۶۱:


<big>در تو شباهتى به عيسى بن مريم ‏عليه السلام وجود دارد. اگر نبود كه گروه‏ هايى از امتم درباره تو سخنى را بگويند كه مسيحيان درباره عيسى گفتند، درباره تو سخنى مى ‏گفتم كه از كنار هر دسته از مردم مى‏ گذشتى خاک پاى تو را بر مى ‏داشتند و بدان تبرک مى‏ جستند.</big>
<big>در تو شباهتى به عيسى بن مريم ‏عليه السلام وجود دارد. اگر نبود كه گروه‏ هايى از امتم درباره تو سخنى را بگويند كه مسيحيان درباره عيسى گفتند، درباره تو سخنى مى ‏گفتم كه از كنار هر دسته از مردم مى‏ گذشتى خاک پاى تو را بر مى ‏داشتند و بدان تبرک مى‏ جستند.</big>


<big>شنيدن اين منقبت بر [[منافقين]] گران آمد و مسخره كنان در بين خود گفتند: ببينيد چگونه او را مِثل عيسى بن مريم قرار داد! چطور چنين چيزى ممكن است؟!</big>
<big>شنيدن اين منقبت بر [[منافقين]] گران آمد و مسخره كنان در بين خود گفتند: ببينيد چگونه او را مِثل عيسى بن مريم قرار داد! چطور چنين چيزى ممكن است؟!</big>
خط ۱٬۲۷۲: خط ۱٬۱۶۶:
<big>ابوبكر و عمر نيز غضب كردند و گفتند: براى پسر عمويش به هيچ مثالى راضى نشد جز عيسى بن مريم!</big>
<big>ابوبكر و عمر نيز غضب كردند و گفتند: براى پسر عمويش به هيچ مثالى راضى نشد جز عيسى بن مريم!</big>


<big>در ادامه ساير منافقين و به خصوص حارث فهرى برخاستند و جسارت كردند و ماجراى حارث فهرى و [[سنگ آسمانى]] اتفاق افتاد.</big>  
<big>در ادامه ساير منافقين و به خصوص حارث فهرى برخاستند و جسارت كردند و ماجراى حارث فهرى و سنگ آسمانی اتفاق افتاد.</big>  


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[حارث بن نعمان فهرى]].</big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[حارث بن نعمان فهری]].</big>


== <big>عمر، شيطانِ ابوبكر</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۲۴۴، ۲۵۳.</ref> ==
== <big>عمر، شيطانِ ابوبكر</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۲۴۴، ۲۵۳.</ref> ==
خط ۱٬۲۸۴: خط ۱٬۱۷۸:


<big>تا هنگامى كه نزد ما مى‏ آيد خواهد گفت: اى كاش بين من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، و چه بد قرينى بودى».</big>
<big>تا هنگامى كه نزد ما مى‏ آيد خواهد گفت: اى كاش بين من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، و چه بد قرينى بودى».</big>


<big>اين قسمت از آيه: «نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» كه در مورد اصحاب صحيفه نازل شده، به صراحت در سخن ابوبكر آمده است كه بارها اين گفته را بر فراز منبر تكرار مى‏ كرد:</big>
<big>اين قسمت از آيه: «نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» كه در مورد اصحاب صحيفه نازل شده، به صراحت در سخن ابوبكر آمده است كه بارها اين گفته را بر فراز منبر تكرار مى‏ كرد:</big>


<big>«انَّ لى شَيْطاناً يَعْتَرينى، فَانِ اسْتَقَمْتُ فَاعينُونى وَ انْ زِغْتُ فَقَوِّمُونى»: «مرا شيطانى است كه بر من عارض مى ‏شود! اگر راه درست پيمودم مرا يارى كنيد، و اگر انحراف پيدا كردم مرا به راه درست باز گردانيد»!<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۹۵. </ref></big>
<big>«انَّ لى شَيْطاناً يَعْتَرينى، فَانِ اسْتَقَمْتُ فَاعينُونى وَ انْ زِغْتُ فَقَوِّمُونى»: «مرا شيطانى است كه بر من عارض مى ‏شود! اگر راه درست پيمودم مرا يارى كنيد، و اگر انحراف پيدا كردم مرا به راه درست باز گردانيد»!<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۹۵. </ref></big>


<big>عمر نيز شخصاً به اين مسئله اقرار كرده كه منظور ابوبكر از اين «شيطان» من بودم، آنجا كه به معاويه نامه‏ اى سِرّى مى‏ نويسد و اسرار غصب خلافت را با او در ميان مى‏ گذارد و از جمله مى‏ گويد:</big>
<big>عمر نيز شخصاً به اين مسئله اقرار كرده كه منظور ابوبكر از اين «شيطان» من بودم، آنجا كه به معاويه نامه‏ اى سِرّى مى‏ نويسد و اسرار غصب خلافت را با او در ميان مى‏ گذارد و از جمله مى‏ گويد:</big>


<big>ابوبكر بر فراز منبر گفت: «بدانيد كه مرا شيطانى است كه بر من عارض مى‏ شود»، و از اين شيطان غير مرا قصد نكرده بود!<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۹۲.</ref></big>
<big>ابوبكر بر فراز منبر گفت: «بدانيد كه مرا شيطانى است كه بر من عارض مى‏ شود»، و از اين شيطان غير مرا قصد نكرده بود!<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۹۲.</ref></big>


<big>در روايت امام باقر عليه السلام «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ»<ref>مجادله/۱۰.</ref>به عمر تفسير شده است.<ref>بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ ح ۷ و ج ۲۸ ص ۸۵ و ج ۳۷ ص ۸۵ ح ۲. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۶. </ref></big>
<big>در روايت امام باقر عليه السلام «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ»<ref>مجادله/۱۰.</ref>به عمر تفسير شده است.<ref>بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ ح ۷ و ج ۲۸ ص ۸۵ و ج ۳۷ ص ۸۵ ح ۲. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۶. </ref></big>
خط ۱٬۳۲۲: خط ۱٬۲۱۰:
<big>سعد بن عُباده و حَبّاب بن مُنذر و امثال آنان از رؤساى انصار كه بى‏خبر از همه جا به خيال خود براى حل و فصل مسئله خلافت به سقيفه آمده بودند، چنان غافلگير شدند كه در يک چشم بر هم زدن همه مسايل را تمام شده ديدند.</big>
<big>سعد بن عُباده و حَبّاب بن مُنذر و امثال آنان از رؤساى انصار كه بى‏خبر از همه جا به خيال خود براى حل و فصل مسئله خلافت به سقيفه آمده بودند، چنان غافلگير شدند كه در يک چشم بر هم زدن همه مسايل را تمام شده ديدند.</big>


<big>در حضور [[سعد بن عباده]]، همه شاهد بودند كه بشير بن سعيد و اُسَيد بن حضير دست بيعت با ابوبكر پيش آوردند و سعد را كه رئيس كل انصار بود نزد همه خوار كردند و حتى فرياد »سعد را بكشيد« از زبان عمر شنيده شد! آنها خبر نداشتند كه تمام اين برنامه ‏ها قبلاً توسط معاذ بن جبل تدارك ديده شده و اصحاب صحيفه همه اين نقشه‏ ها را از قبل آماده كرده‏ اند.</big>
<big>در حضور سعد بن عباده، همه شاهد بودند كه بشير بن سعيد و اُسَيد بن حضير دست بيعت با ابوبكر پيش آوردند و سعد را كه رئيس كل انصار بود نزد همه خوار كردند و حتى فرياد »سعد را بكشيد« از زبان عمر شنيده شد! آنها خبر نداشتند كه تمام اين برنامه ‏ها قبلاً توسط معاذ بن جبل تدارك ديده شده و اصحاب صحيفه همه اين نقشه‏ ها را از قبل آماده كرده‏ اند.</big>


<big>ابوبكر و عمر چنان براى غصب خلافت مجهز بودند كه به محض رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله حتى به غسل و تدفين حضرت اعتنا نكردند، و در حالى كه جنازه حضرت در چند قدمى مسجد روى زمين بود و هنوز به خاک سپرده نشده بود، ماجراى خلافت را -  با مقدماتى كه آماده كرده بودند -  به نفع خود فيصله دادند.</big>
<big>ابوبكر و عمر چنان براى غصب خلافت مجهز بودند كه به محض رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله حتى به غسل و تدفين حضرت اعتنا نكردند، و در حالى كه جنازه حضرت در چند قدمى مسجد روى زمين بود و هنوز به خاک سپرده نشده بود، ماجراى خلافت را -  با مقدماتى كه آماده كرده بودند -  به نفع خود فيصله دادند.</big>




خط ۱٬۳۳۶: خط ۱٬۲۲۵:


<big>و اين گونه بود كه بدون هيچ زحمتى و در زمان كوتاهى همه مردم - جز عده انگشت شمارى - با ابوبكر -  بلكه با صحيفه ملعونه -  بيعت كردند.<ref>كتاب سليم: ص ۱۴۴.</ref></big>
<big>و اين گونه بود كه بدون هيچ زحمتى و در زمان كوتاهى همه مردم - جز عده انگشت شمارى - با ابوبكر -  بلكه با صحيفه ملعونه -  بيعت كردند.<ref>كتاب سليم: ص ۱۴۴.</ref></big>


<big>آنها چنان در اين كار سرعت عمل به خرج دادند كه در يک چشم بر هم زدن با لشكر عظيمى بر در خانه صاحب غدير ريختند و آن را به آتش كشيدند، و با ضرب و شتم وارد خانه شدند، و پيشگامان دفاع از غدير يعنى فاطمه و محسن‏ عليهما السلام را به شهادت رساندند. آنگاه طناب بر گردن صاحب غدير افكندند؛ و با اين قتل عامِ غديريان، به خيال خام خود فاتحه غدير را خواندند!!</big>
<big>آنها چنان در اين كار سرعت عمل به خرج دادند كه در يک چشم بر هم زدن با لشكر عظيمى بر در خانه صاحب غدير ريختند و آن را به آتش كشيدند، و با ضرب و شتم وارد خانه شدند، و پيشگامان دفاع از غدير يعنى فاطمه و محسن‏ عليهما السلام را به شهادت رساندند. آنگاه طناب بر گردن صاحب غدير افكندند؛ و با اين قتل عامِ غديريان، به خيال خام خود فاتحه غدير را خواندند!!</big>
خط ۱٬۳۵۴: خط ۱٬۲۴۱:
<big>آيا چه خصوصيتى و چه ارتباطى بين معاذ و اين دو نفر وجود دارد؟!</big>
<big>آيا چه خصوصيتى و چه ارتباطى بين معاذ و اين دو نفر وجود دارد؟!</big>


<big>به دنبال آن [[عمر]] با عده‏ اى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و طلب كارانه گفتند: «يا رسول اللَّه، ما عبادت بت‏ها را رها كرديم و پيرو تو شديم. پس ما را هم در ولايت على شريك كن تا شركاى او باشيم»!!</big>
<big>به دنبال آن عمر با عده‏ اى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و طلب كارانه گفتند: «يا رسول اللَّه، ما عبادت بت‏ها را رها كرديم و پيرو تو شديم. پس ما را هم در ولايت على شريك كن تا شركاى او باشيم»!!</big>


<big>اينجا بود كه در پاسخ منافقين، خداوند اين آيه را نازل كرد:</big>
<big>اينجا بود كه در پاسخ منافقين، خداوند اين آيه را نازل كرد:</big>
خط ۱٬۳۶۹: خط ۱٬۲۵۶:


<big>معاذ چنين گفت: يا رسول ‏اللَّه، اگر ابوبكر و عمر را با على در خلافت شريک نمايى تا مردم در اين باره آرام گيرند، با اين عمل آنچه صلاح آنان است به انجام مى‏ رسد.<ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳.</ref></big>
<big>معاذ چنين گفت: يا رسول ‏اللَّه، اگر ابوبكر و عمر را با على در خلافت شريک نمايى تا مردم در اين باره آرام گيرند، با اين عمل آنچه صلاح آنان است به انجام مى‏ رسد.<ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۳.</ref></big>


<big>در روايت ديگرى معاذ گفت: ابوبكر و عمر را در ولايت على شريک نما تا مردم براى پذيرفتن سخن تو آمادگى پيدا كنند و تو را تصديق نمايند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۲۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲.</ref></big>
<big>در روايت ديگرى معاذ گفت: ابوبكر و عمر را در ولايت على شريک نما تا مردم براى پذيرفتن سخن تو آمادگى پيدا كنند و تو را تصديق نمايند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۲۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲.</ref></big>
خط ۱٬۳۹۱: خط ۱٬۲۷۶:
<big>منافقين ابتدا اين مطلب را در بين خود مطرح كردند. سپس رسماً به حضور پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و مطلب را مطرح كردند. آنگاه به عنوان كسى كه به خيال آنان جايگزين على‏ عليه السلام مى ‏شود صريحاً نام ابوبكر و عمر را به ميان آوردند!</big>
<big>منافقين ابتدا اين مطلب را در بين خود مطرح كردند. سپس رسماً به حضور پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و مطلب را مطرح كردند. آنگاه به عنوان كسى كه به خيال آنان جايگزين على‏ عليه السلام مى ‏شود صريحاً نام ابوبكر و عمر را به ميان آوردند!</big>


<big>نزول آيه ۱۵ [[سوره يونس]] بعد از نقل سخنشان پاسخ قاطعى به آنان بود كه دليل آن را نيز همراه داشت. [[متونى]] كه جزئيات و مراحل اين توطئه منافقين را ترسيم مى‏ كند چهار حديث است كه ذيلاً مى ‏آوريم:</big>
<big>نزول آيه ۱۵ [[سوره یونس]] بعد از نقل سخنشان پاسخ قاطعى به آنان بود كه دليل آن را نيز همراه داشت. متونى كه جزئيات و مراحل اين توطئه منافقين را ترسيم مى‏ كند چهار حديث است كه ذيلاً مى ‏آوريم:</big>
 
 


<big>امام باقر عليه السلام در حديث ديگرى، مرحله جدى‏ تر اين توطئه را كه تصريح به نام ابوبكر و عمر است با قرائت فرازهايى از آيه چنين بيان فرمود: كلام خداوند تعالى:</big>
<big>امام باقر عليه السلام در حديث ديگرى، مرحله جدى‏ تر اين توطئه را كه تصريح به نام ابوبكر و عمر است با قرائت فرازهايى از آيه چنين بيان فرمود: كلام خداوند تعالى:</big>
خط ۱٬۴۰۴: خط ۱٬۲۸۷:


== <big>كفر ابوبكر و عمر و عثمان با انكار غدير</big><ref>اسرار غدير: ۲۷۷. چهارده قرن با غدير: ص ۷۲. </ref> ==
== <big>كفر ابوبكر و عمر و عثمان با انكار غدير</big><ref>اسرار غدير: ۲۷۷. چهارده قرن با غدير: ص ۷۲. </ref> ==
<big>[[امام صادق‏ عليه السلام]] درباره آيه «ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفراً لن تقبل توبتهم» فرمود:</big>
<big>امام صادق‏ عليه السلام درباره آيه «ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفراً لن تقبل توبتهم» فرمود:</big>


<big>اين آيه درباره ابوبكر و عمر و عثمان است. اينان ابتدا به دين پيامبرصلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» كافر شدند.</big>
<big>اين آيه درباره ابوبكر و عمر و عثمان است. اينان ابتدا به دين پيامبرصلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» كافر شدند.</big>


<big>سپس به [[ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام]] اقرار كردند ولى آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت كافر شدند و بر بيعت خود ثابت نماندند. سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على‏ عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانى‏ اند كه از ايمان براى آنان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref></big>
<big>سپس به ولایت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام اقرار كردند ولى آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت كافر شدند و بر بيعت خود ثابت نماندند. سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على‏ عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانى‏ اند كه از ايمان براى آنان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref></big>


== <big>محاكمه در عصر ظهور و رجعت و قيامت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۲۳۹-۲۴۱.</ref> ==
== <big>محاكمه در عصر ظهور و رجعت و قيامت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۲۳۹-۲۴۱.</ref> ==
خط ۱٬۴۲۰: خط ۱٬۳۰۳:


<big>امام باقر عليه السلام ماجراى پيمان‏ نامه اصحاب صحيفه را بيان فرمود كه آن را در بين خود نوشتند و در كعبه بر سر آن هم پيمان شدند و يكديگر را شاهد گرفتند و مُهر خود را به عنوان امضا بر آن زدند. سپس فرمود: خداوند عزوجل قبل از آنكه آنان پيمان‏ نامه را بنويسند پيامبرش را از كار آنان باخبر كرد و درباره آن آياتى از قرآن نازل كرد.</big>
<big>امام باقر عليه السلام ماجراى پيمان‏ نامه اصحاب صحيفه را بيان فرمود كه آن را در بين خود نوشتند و در كعبه بر سر آن هم پيمان شدند و يكديگر را شاهد گرفتند و مُهر خود را به عنوان امضا بر آن زدند. سپس فرمود: خداوند عزوجل قبل از آنكه آنان پيمان‏ نامه را بنويسند پيامبرش را از كار آنان باخبر كرد و درباره آن آياتى از قرآن نازل كرد.</big>


<big>راوى با تعجب از حضرت پرسيد: واقعاً خداوند درباره اقدامات آنان آيه نازل كرد؟! حضرت فرمود: كلام خداوند تعالى را نمى‏ شنوى كه مى‏ فرمايد: «سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ»:</big>
<big>راوى با تعجب از حضرت پرسيد: واقعاً خداوند درباره اقدامات آنان آيه نازل كرد؟! حضرت فرمود: كلام خداوند تعالى را نمى‏ شنوى كه مى‏ فرمايد: «سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ»:</big>
خط ۱٬۴۲۸: خط ۱٬۳۰۹:


<big>«بيزارى شما از يكديگر امروز (قيامت) فايده ‏اى به حالتان ندارد چرا كه ظلم كرده ‏ايد، و در نتيجه در عذاب مشترک خواهيد بود».<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۹ و ج ۳۱ ص ۶۱۰ و ج ۳۶ ص ۱۵۳ ح ۱۳۳. </ref></big>
<big>«بيزارى شما از يكديگر امروز (قيامت) فايده ‏اى به حالتان ندارد چرا كه ظلم كرده ‏ايد، و در نتيجه در عذاب مشترک خواهيد بود».<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۹ و ج ۳۱ ص ۶۱۰ و ج ۳۶ ص ۱۵۳ ح ۱۳۳. </ref></big>


<big>در روايت ديگرى امام باقرعليه السلام به جاى اين آيه، آيه ديگرى را فرمود: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»: «و آن (امامت) را مسئله ‏اى باقى در نسل او قرار داد كه شايد باز گردند».<ref>تأويل الآيات: ج ۲ ص ۵۵۵ .</ref></big>
<big>در روايت ديگرى امام باقرعليه السلام به جاى اين آيه، آيه ديگرى را فرمود: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»: «و آن (امامت) را مسئله ‏اى باقى در نسل او قرار داد كه شايد باز گردند».<ref>تأويل الآيات: ج ۲ ص ۵۵۵ .</ref></big>


<big>آنچه جالب توجه است محاكمه مخصوص اصحاب صحيفه است. شكى نيست كه پرونده براى هدفى تشكيل مى ‏شود و آن هدف بازخواستِ صاحبان آن در روز محاكمه است. خداوند با عبارت «وَ يُسْئَلُونَ»: «مورد سؤال قرار مى‏ گيرند» به اين مطلب تصريح فرموده است.</big>
<big>آنچه جالب توجه است محاكمه مخصوص اصحاب صحيفه است. شكى نيست كه پرونده براى هدفى تشكيل مى ‏شود و آن هدف بازخواستِ صاحبان آن در روز محاكمه است. خداوند با عبارت «وَ يُسْئَلُونَ»: «مورد سؤال قرار مى‏ گيرند» به اين مطلب تصريح فرموده است.</big>
خط ۱٬۴۴۶: خط ۱٬۳۲۳:


<big>جنازه مسموم و تيرباران شده امام مجتبى ‏عليه السلام و بدن قطعه قطعه و سر بريده حسين‏ عليه السلام و يارانش و اسيرى زينب كبرى و اهل ‏بيت پيامبرعليهم السلام صفحات سياه اين پرونده است كه با هيچ آبى پاک نخواهد شد.</big>
<big>جنازه مسموم و تيرباران شده امام مجتبى ‏عليه السلام و بدن قطعه قطعه و سر بريده حسين‏ عليه السلام و يارانش و اسيرى زينب كبرى و اهل ‏بيت پيامبرعليهم السلام صفحات سياه اين پرونده است كه با هيچ آبى پاک نخواهد شد.</big>


<big>آيا پرونده‏ اى كه چنين آغازى دارد، بر عهده داشتن همه خون‏ هاى به ناحق ريخته و همه اموال غارت شده و هر ظلمى كه زير آسمان شده برايش سنگين خواهد بود؟</big>
<big>آيا پرونده‏ اى كه چنين آغازى دارد، بر عهده داشتن همه خون‏ هاى به ناحق ريخته و همه اموال غارت شده و هر ظلمى كه زير آسمان شده برايش سنگين خواهد بود؟</big>
خط ۱٬۴۶۲: خط ۱٬۳۳۷:
<big>اصحاب صحيفه در حجةالوداع پيمان‏ نامه خود را امضا كردند و كار خود را آغاز نمودند. اين وِزر و بال عظيم كه در نامه اعمال خود گذاشتند براى ابوبكر كمتر از سه سال و براى عمر كمتر از پانزده سال روز شمار لذت دنيا داشت، و با پايان آن حسرت و ندامت آغاز شد. اين حسرت و ندامت دامنگير تمام پيروان آنان نيز هست هنگامى كه مرگ به سراغ آنان آيد.</big>
<big>اصحاب صحيفه در حجةالوداع پيمان‏ نامه خود را امضا كردند و كار خود را آغاز نمودند. اين وِزر و بال عظيم كه در نامه اعمال خود گذاشتند براى ابوبكر كمتر از سه سال و براى عمر كمتر از پانزده سال روز شمار لذت دنيا داشت، و با پايان آن حسرت و ندامت آغاز شد. اين حسرت و ندامت دامنگير تمام پيروان آنان نيز هست هنگامى كه مرگ به سراغ آنان آيد.</big>


<big>[[محمد بن ابى ‏بكر]] در ذكر جزئيات بيشترى از ماجراهاى هنگام مرگ پدرش مى‏ گويد: هنگام مرگ او عبدالرحمن و [[عايشه]] و عمر حاضر بودند كه صداى واويلايش بلند شد.</big>
<big>محمد بن ابى ‏بكر در ذكر جزئيات بيشترى از ماجراهاى هنگام مرگ پدرش مى‏ گويد: هنگام مرگ او عبدالرحمن و عايشه و عمر حاضر بودند كه صداى واويلايش بلند شد.</big>


<big>سليم مى‏ گويد: با محمد بن ابى‏ بكر ملاقات كردم و گفتم: آيا در مرگ پدرت جز برادرت عبدالرحمان و عايشه و عمر كسى حاضر بود؟ گفت: نه. گفت: آيا آنچه تو شنيدى آنان هم شنيدند؟ گفت: مقدارى را شنيدند و گريه كردند و گفتند: هذيان مى‏ گويد!! ولى همه آنچه من شنيدم آنان نشنيدند.</big>
<big>سليم مى‏ گويد: با محمد بن ابى‏ بكر ملاقات كردم و گفتم: آيا در مرگ پدرت جز برادرت عبدالرحمان و عايشه و عمر كسى حاضر بود؟ گفت: نه. گفت: آيا آنچه تو شنيدى آنان هم شنيدند؟ گفت: مقدارى را شنيدند و گريه كردند و گفتند: هذيان مى‏ گويد!! ولى همه آنچه من شنيدم آنان نشنيدند.</big>
خط ۱٬۴۷۱: خط ۱٬۳۴۶:


<big>«به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمک كرديد. بشارت بده به آتش در پايين ‏ترين درجه جهنم».</big>
<big>«به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمک كرديد. بشارت بده به آتش در پايين ‏ترين درجه جهنم».</big>