۴٬۰۶۴
ویرایش
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
«وجه ششم: آنكه از غرائب الطاف الهيّه آنكه، والد اين بزرگ-يعنى ابى داوود-اين حديث شريف را روايت كرده، و بر نواصى منكرين و جاحدين، نيل تفضيح و تقبيح گذاشته، پس هرگاه حديث شريف به روايت والد ماجد او ثابت باشد، اگر اين خلف رشيد،عقوق والد ماجد خود اختيار كرده،قدح در اين حديث نمايد،چگونه متدينى به آن اعتنا تواند نمايد؟ | «وجه ششم: آنكه از غرائب الطاف الهيّه آنكه، والد اين بزرگ-يعنى ابى داوود-اين حديث شريف را روايت كرده، و بر نواصى منكرين و جاحدين، نيل تفضيح و تقبيح گذاشته، پس هرگاه حديث شريف به روايت والد ماجد او ثابت باشد، اگر اين خلف رشيد،عقوق والد ماجد خود اختيار كرده،قدح در اين حديث نمايد،چگونه متدينى به آن اعتنا تواند نمايد؟ | ||
امّا روايت ابو داوود حديث را، پس به ملاحظۀ كتاب «خصائص» احمد بن على بن شعيب نسائى-كه از عمدۀ محدّثين اهل سنت است، و به جهت تحرير «رسالۀ مناقب امير» علیه السلام ،از دست اهل شام،شربت مرگ نوشيد-واضح است. | امّا روايت ابو داوود حديث را، پس به ملاحظۀ كتاب «خصائص» احمد بن على بن شعيب نسائى-كه از عمدۀ محدّثين اهل سنت است، و به جهت تحرير «رسالۀ مناقب امير» علیه السلام ،از دست اهل شام،شربت مرگ نوشيد-واضح است....»<ref>همان، ص۱۳۱.</ref> | ||
در خصائص نسائی آمده است: | |||
و عجب!كه جمعى از مغفلين بلا تأمّل و بغير تحقيق و مراجعت،نسبت قدح اين حديث به ابو داوود، داده اند، و از حقيقت حال خبرى برنداشته، چون ابن حجر در«صواعق» و جهرمى در«براهين قاطعه»، و حلبى در«انسان العيون» و عبد الحق در «شرح مشكاة» و حسام الدين در «مرافض»<ref>همان، ص۱۳۱.</ref> | {{متن عربی|أخبرنَا أَبُو دَاوُد قَالَ حَدثنَا أَبُو نعيم قَالَ حَدثنَا عبد الْملك بن أبي غنية قَالَ حَدثنَا الحكم عَن سعيد بن جُبَير عَن ابْن عَبَّاس عَن بُرَيْدَة قَالَ خرجت مَعَ عَليّ إِلَى الْيمن فَرَأَيْت مِنْهُ جفوة فَقدمت على النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم فَذكرت عليا فتنقصته فَجعل رَسُول الله يتَغَيَّر وَجهه وَقَالَ يَا بُرَيْدَة أَلَسْت أولى بِالْمُؤْمِنِينَ من أنفسهم قلت بلَى يَا رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم قَالَ من كنت مَوْلَاهُ فعلي مَوْلَاهُ}}<ref>خصائص نسائی، حدیث ۸۱، ص۹۹</ref> | ||
در ادامه مرحوم میر حامد حسین گفته است: « و عجب!كه جمعى از مغفلين بلا تأمّل و بغير تحقيق و مراجعت،نسبت قدح اين حديث به ابو داوود، داده اند، و از حقيقت حال خبرى برنداشته، چون ابن حجر در«صواعق» و جهرمى در«براهين قاطعه»، و حلبى در«انسان العيون» و عبد الحق در «شرح مشكاة» و حسام الدين در «مرافض»<ref>همان، ص۱۳۱.</ref> | |||
=== '''پاسخ هفتم''' === | === '''پاسخ هفتم''' === |
ویرایش