۲۶٬۰۳۶
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «== <big>ارزش دادن به انتخاب مردم در مقابل انتخاب خدا <ref>ژرفاى غدير: ص ۱۷۲.</ref></big> =...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
<big>خدا آباد كند زندگى كسى را كه سخن مرا بشنود و آن را به خاطر بسپارد و به كسانى كه نشنيده اند برساند، كه چه بسا حمل كننده علمى كه خود اهل تفكر نيست، و چه بسا حمل كننده علمى به كسى كه از او فقيه تر و فكر كننده تر است.</big> | <big>خدا آباد كند زندگى كسى را كه سخن مرا بشنود و آن را به خاطر بسپارد و به كسانى كه نشنيده اند برساند، كه چه بسا حمل كننده علمى كه خود اهل تفكر نيست، و چه بسا حمل كننده علمى به كسى كه از او فقيه تر و فكر كننده تر است.</big> | ||
<big>اى مردم، من در ميان شما دو چيز گران بها باقى گذاشتم كه اگر به آن دو تمسّك كنيد هرگز گمراه نمى شويد و لغزش پيدا نمى كنيد: كتاب خدا و عترت من اهل بيتم. خداوند لطيف خبير به من خبر داده است كه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشتِ من - و حضرت دو انگشت سبابه را كنار يكديگر قرار دادند - و نمى گويم: مانند اين دو - و حضرت انگشت سبابه و وسط را كنار هم قرار دادند - كه يكى بر ديگرى فضيلت داشته باشد. <ref>بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۶۸ ح ۵ . تفسير القمى: ج ۱ ص ۳.</ref></big> | <big>اى مردم، من در ميان شما دو چيز گران بها باقى گذاشتم كه اگر به آن دو تمسّك كنيد هرگز گمراه نمى شويد و لغزش پيدا نمى كنيد: كتاب خدا و عترت من اهل بيتم. خداوند لطيف خبير به من خبر داده است كه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشتِ من - و حضرت دو انگشت سبابه را كنار يكديگر قرار دادند - و نمى گويم: مانند اين دو - و حضرت انگشت سبابه و وسط را كنار هم قرار دادند - كه يكى بر ديگرى فضيلت داشته باشد. <ref>بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۶۸ ح ۵ . تفسير القمى: ج ۱ ص ۳.</ref></big> | ||
=== <big>انتخاب يا انتصاب <ref>ژرفاى غدير: ص ۱۷۳ ، ۱۷۲ ، ۱۷۰.</ref></big> === | |||
<big>در متن صحيفه ملعونه دوم - كه در واقع اساسنامه مفصلِ سقيفه بود - تمام اهداف از پيش تعيين شده به صراحت بيان شده است. در حقيقت بايد گفت: اين صحيفه براى يک روز و يک ماه و يک سال تدوين نشده، بلكه راهكارهاى لازم را به پيروان سقيفه در برابر امامت غديرى تا روز قيامت داده و آنان را متوجه اهداف دقيق بنيانگذاران اين راه نموده است.</big> | |||
<big>براى روشن شدن سوء استفاده هاى منافقين در اين صحيفه، كافى است در جهت گيرى هايى كه در فرازهاى صحيفه آمده دقت شود. يكى از اين اهداف شوم اختيارى قرار دادن امر خلافت و امامت در مقابل انتصابى بودن آن است كه در سه فراز از صحيفه ملعونه دوم آمده است.</big> | |||
<big>بسيار جالب است كه صحيفه اى توسط اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله و به فاصله كمتر از يک ماه پس از غدير تدوين شود و در آن گفته شود: «پيامبر كسى را براى خلافت بعد از خود تعيين نكرده است» !! اين ادعايى است كه در متن صحيفه به چشم مى خورد:</big> | |||
<big>اما بعد، خداوند با منت و كرمش محمد را بر همه مردم مبعوث نمود، براى دينى كه براى بندگانش انتخاب كرده بود. او وظيفه خود را ادا نمود و آنچه خدا به وى امر كرده بود تبليغ نمود، و بر ما واجب كرد كه تمام آنها را بپا داريم؛ تا زمانى كه دين را كامل و واجبات را واجب نمود و سنت ها را پايه گذارى كرد. آنگاه پروردگار پيشگاه خود را براى وى انتخاب كرد و او را با احترام و رضايت خاطر قبض روح نمود بدون اينكه كسى را براى بعد از خود به خلافت برساند! پيامبر اختيار خلافت را بر عهده مسلمين گذاشت تا هر كس كه اعتماد به فكر او و اطمينان به دلسوز بودنش دارند براى خود انتخاب كنند.</big> | |||
<big>در فرازى ديگر ارزش دادن به انتخاب مردم در مقابل انتخاب خدا آمده است! پيداست كه بشر خوب مى داند انتخاب صاحب نظرانش به انتخاب خداوند نمى رسد. اين چيزى بود كه در تاريخ خلفاى منتخب سقيفه عملاً بر همه معلوم گرديد كه خلفاى غاصب در جهات ظلم و جهل و بى لياقتى و گناه، سرآمد روزگار خود بودند.</big> | |||
<big>مى بينيم براى التيام اين نقص بشرى، وصله اى بى مايه به سخنان خود افزوده اند كه: «بر اهل هر زمانى، كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ماند» . ولى تاريخ به خوبى نشان مى دهد كه بر اهل هر زمانى آنكه صلاحيت خلافت را داشته مخفى مانده است! چنانكه به جاى امیرالمؤمنین عليه السلام كه از هر جهت صلاحيت خلافت داشت، نالايق ترين افراد را نشاندند. عبارت صحيفه را بنگريد:</big> | |||
<big>بر مسلمين واجب است كه پس از رحلت هر خليفه اى، صاحب نظران جمع شوند و مشورت كنند و هر كس را كه مستحق خلافت ديدند امير خود نمايند و او را صاحب اختيار مسلمين قرار دهند؛ چرا كه بر اهل هر زمانى كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ماند.</big> | |||
<big>و در فرازى ديگر استفاده از عنوان اصحاب و جماعت مسلمين ديده مى شود، به شكلى كه به اين صراحت در مقابل غدير ادعا كردن در طول تاريخ هزار و چهارصد ساله آن ديده نشده است، كه اگر كسى بگويد: «پيامبرصلى الله عليه وآله خليفه اى نصب كرده» فقط به بهانه اينكه اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله خلاف آن را معتقدند سخنش باطل است! بايد پرسيد: كدام اصحاب؟ لابد همان ۳۴ نفر كه همه منافق بودند!</big> | |||
<big>و يا به اين بهانه كه با جماعت مسلمين مخالف است! كدام مسلمين؟ لابد همان اعوان و انصار سقيفه كه هيزم براى آتش زدن بيت حضرت فاطمه عليها السلام آوردند! متن صحيفه را در اين قسمت ببينيد:</big> | |||
<big>اگر كسى از مردم ادعا كند كه رسول اللَّه شخصى را به عنوان خليفه منصوب كرده و اسم و نسب او را معين نموده سخن باطلى گفته و حرفى زده كه اصحاب پيامبر خلاف آن را معتقدند، و با جماعت مسلمين مخالفت كرده است.</big> | |||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[صحيفه ملعونه دوم]].</big> | |||
=== <big> بلافصل بودن خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام<ref>اسرار غدير: ص ۱۹۹.</ref></big> === | |||
<big>در خطبه غدير نام امیرالمؤمنین عليه السلام به عنوان امام بلافصل بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله و اولين شخص در خط امامت به طور شاخص آمده، تا پس از تثبيت امامتِ او اين رشته ادامه يابد و يازده امام بعد عليهم السلام هم يكى پس از ديگرى آن را به سر منزل قيامت برسانند.</big> | |||
<big>در مواضع مختلف خطبه غدير، پس از ذكر نام اميرالمؤمنين عليه السلام بلافاصله به امامان پس از او اشاره شده، و نكته اش اين است كه خداوند به عنوان نائب خود، اين صاحب اختياران را تا روز قيامت - به طور متصل - براى مردم تعيين كرده است، و چنان حجتش را بر مردم تمام كرده كه به راحتى بتوان شاهراه مستقيم را از بيراهه تشخيص داد و براى كسى هم عذرى باقى نماند.</big> | |||
=== <big>بيعت غدير مقابل بيعت سقيفه <ref>اسرار غدير: ص ۲۲۹.</ref></big> === | |||
<big>اگر چه با وجود نص، نيازى به بيعت غدير نبود، و مردم مثل ساير موارد منصوص اسلام، بايد خلافت را هم مى پذيرفتند، ولى اين بيعت عمومى به عنوان يک حق قانونى و اجتماعى نيز مطرح بود كه در مقابل كار عمّال سقيفه قرار مى گرفت. يعنى وقتى مى گفتند: در سقيفه ما با بيعت مردم خلافت ابوبكر را درست كرديم، در مقابلشان گفته مى شد: بيعت غدير قبل از آن و با حضور جميعتى بيشتر و با حضور شخص پيامبرصلى الله عليه وآله و به ضميمه نص الهى بوده است.</big> | |||
بر | <big>اضافه بر اينكه اهل سقيفه در مراحل مختلف كارشان متوسل به انواع مختلف بيعت شدند. بيعت ابوبكر كه فلتة<ref>کار ناهنجار و سست و یک نوعی از اشتباهات</ref> بود و با عده قليلى و بدون مشورت انجام شد و هيچ افضليتى هم مطرح نبود. بيعت عمر با سفارش ابوبكر و تعيين او بود. بيعت عثمان هم با تعيين شوراى فرمايشى عمر بود.</big> | ||
<big>ولى بيعت اميرالمؤمنين عليه السلام انتخاب افضل بود، كه اين افضليت به نص رسول صلى الله عليه وآله بود، گذشته از آنكه نص انتصابى آن حضرت نيز بود و بيعت به عنوان اقرار گرفتن و قبول آنچه حضرت مى خواست بود تا اگر كسى بيعت ديگرى را پذيرفت معلوم باشد كه قبلاً بيعت غدير را گردن نهاده بوده است.</big> | |||
=== <big> پادشاهى يا خلافت <ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۵۸ .</ref></big> === | |||
<big>ولايت امیرالمؤمنین عليه السلام در غدير به گونه اى مطرح شد كه به جز اصحاب صحيفه ملعونه كه در فكر غصب خلافت بودند، بقيه منافقين و فتنه گران حداكثر فكرشان نپذيرفتن آن بود تا در روزى كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآله مقام ولايت به آنان نياز پيدا مى كند او را تنها گذارند، اما كسى به غصب خلافت فكر نمى كرد.</big> | |||
و | <big>پيشگويى صريح و شفاف درباره غصب مقام جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله - آن هم در حد تبديل آن به پادشاهى - براى آن مخاطبين عجيب بود، چرا كه هنوز در حال شنيدن پايه گذارى اصلى درباره آن مقام معظم و معرفى صاحب چنان موقعيتى بودند.</big> | ||
<big>به عبارت ديگر در حالى كه مردم منصوب شدن امیرالمؤمنین عليه السلام را به مقام جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله طى خطابه غدير مى شنيدند، در همان سخنرانى از غصب شدن چنان مقامى توسط گروهى با خبر شدند!!</big> | |||
<big>بايد اذعان داشت كه هيچ خطابه اى اين گونه شامل دو خبر متضاد نمى شود، و هيچ خطيبى در آغاز سخن موضوعى را ابلاغ نمى كند كه در پايانِ كلام خبر از خدشه دار شدن آن بدهد.</big> | |||
<big>اين پيامبر مهربان امت بوده كه خواسته اين بيدار باش را به مردم داده باشد، و همه از آينده تاريک اسلام به دست سقيفه و فتنه هايى كه با دين و اعتقاد آنان بازى مى كند با خبر باشند. حضرت در اين باره فرمود:</big> | |||
<big>« سَيَجْعَلُونَ الْإِمامَةَ بَعْدى مُلْكاً وَ اغْتِصاباً . اَلا لَعَنَ اللَّهُ الْغاصِبينَ الْمُغْتَصِبينَ» : «به زودى امامت را بعد از من به عنوان پادشاهى و با ظلم و زور مى گيرند. خداوند غاصبين و تعدى كنندگان را لعنت كند» .</big> | |||
=== <big> پيشنهاد شراكت در خلافت از حارث فهرى <ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۴.</ref></big> === | |||
<big>در ماجراى حارث فهرى در غدير و اعتراض و جسارت هاى او و سنگ آسمانى، از جمله حارث گفت:</big> | |||
<big>اى محمد! راه ديگر اين است كه براى قريش هم نصيبى از آنچه در اختيار دارى قرار دهى، چرا كه با اين برنامه تو بنى هاشم همه مناقب عرب و عجم را به خود اختصاص دادند!</big> | |||
<big>حضرت فرمود: اين مسئله در اختيار من نيست، بلكه مربوط به خداوند تبارک و تعالى است.</big> | |||
<big><br />براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[حارث بن نعمان فهری]].</big> | |||
در | === <big>پيشنهاد شراكت در خلافت از سوى منافقين <ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۳. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۳ - ۳۶۳.</ref></big> === | ||
<big>يكى از ترفندهاى منافقين پس از خطبه غدير اين بود كه مسئله شركت با امیرالمؤمنین عليه السلام در خلافت را پيش كشيدند. اين پيشنهادات بعد از آن مراسم عظيم به خوبى خبر از توطئه هاى پشت پرده مى داد.</big> | |||
<big>ابتدا معاذ بن جبل را - كه يكى از افراد صحيفه ملعونه بود - با آن چهره مقدس نما مأمور كردند كه به عنوان خيرخواهى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آيد و اين پيشنهاد را مطرح كند، و براى شراكت در خلافت ابوبكر و عمر را نام ببرد!!</big> | |||
<big>او نزد حضرت چنين گفت: «يا رسول اللَّه، اگر ابوبكر و عمر را با على در خلافت شريک نمايى كه مردم آرام گيرند، با اين كار امر آنان به اصلاح مى رسد» !! <ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۶۲.</ref></big> | |||
<big>واى به حال مردمى كه با ديدن اين مناظر هيچ بويى از توطئه نبرند و از خود نپرسند كه چگونه براى جايگزينى يا شراكت با امیرالمؤمنین عليه السلام در خلافت از ميان اين همه صحابه، ابوبكر و عمر پيشنهاد مى شوند؟ آيا چه خصوصيتى و چه ارتباطى بين معاذ و اين دو نفر وجود دارد؟!</big> | |||
<big>به دنبال آن عمر با عده اى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و طلب كارانه گفتند: «يا رسول اللَّه، ما عبادت بت ها را رها كرديم و پيرو تو شديم. پس ما را هم در ولايت على شريک كن تا شركاى او باشيم» !!</big> | |||
<big>اينجا بود كه در پاسخ آنان آيه نازل شد كه «اگر كسى را شريک نمايى عمل تو بى ارزش مى شود» !<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱.</ref></big> | |||
<big>اين شيطنت هاى منافقين در غدير را با تفصيلى ديگر نيز مى توان بيان نمود:</big> | |||
<big>پس از آنكه پيشنهاد منافقين در غدير در مورد جايگزينى فردى ديگر براى خلافت با شكست مواجه شد، نقشه ديگرى را عملى كردند و آن پيشنهاد شركت فردى ديگر در خلافت با اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه در اين باره نيز آيه نازل شد:</big> | |||
<big>«وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ . بَلِ اللَّه فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ»<ref>زمر / ۶۶ ۶۵ .</ref>:</big> | |||
<big>«به تو وحى شده و به آنان كه قبل از تو بودند كه اگر شريک نمايى عمل تو ساقط مى شود و از زيانكاران خواهى بود. بلكه خدا را عبادت كن و از شكر گزاران باش» .</big> | |||
<big>اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:</big> | |||
'''<big>موقعيت تاريخى</big>''' | |||
<big>منافقين به خوبى متوجه بودند كه تا حد امكان بايد كارشكنى ها و تخريب خود را در ايام توقف سه روزه در غدير انجام دهند تا نتايج فورى و قطعى از آن بگيرند، چرا كه مسئله هنوز در آغاز راه بود و تغيير و يا محو آن از خاطره ها آسان تر بود. از اين عجله منافقين در اقداماتشان در روايات مربوط به اين آيه تعبير به «فِى ابْتِداءِ الامْرِ» شده است. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۶۷ .</ref></big> | |||
<big>اين بود كه با شكست در نقشه هايى كه براى انجام نشدن مراسم غدير مى كشيدند، پس از اتمام مراسم هنوز نااميد نبودند و به فكر باز گرداندن عمل انجام شده افتاده بودند.</big> | |||
<big>حيله اول در اين راه مطرح كردن مسئله تغيير و تبديل امیرالمؤمنین عليه السلام به ديگرى بود كه با پاسخ قاطع پيامبرصلى الله عليه وآله با شكست روبرو شد. <ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۶۲. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۵۲۲ .</ref> اكنون حيله ديگرى به كار بستند و مسئله شركت ديگران با امیرالمؤمنین عليه السلام در خلافت را مطرح كردند، و با نزول آيه «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ» پاسخ قطعى دريافت كردند و بار ديگر شكست خوردند.</big> | |||
<big>در اينجا چند نكته قابل ذكر است:</big> | |||
<big>'''نكته اول:''' نزول آيه پس از طرح مسئله شركت</big> | |||
<big>در رواياتى كه درباره اين آيه وارد شده، به نازل شدن آن دقيقاً پس از مطرح كردن شركت ديگران در ولايت تصريح شده و فرموده اند: «فَأَنْزَلَ اللَّه تَعالى» ، و يا فرموده اند: «فَهَبَطَ جَبْرَئيلُ عَلَى النَّبِىّ صلى الله عليه وآله» . <ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱.</ref> همچنين به صراحت ذكر شده كه پيشنهاد شركت در خلافت پس از شكست در پيشنهاد تبديل و تغيير امیرالمؤمنین عليه السلام بوده است.</big> | |||
<big>عبارتى كه اين مطلب را بيان مى كند چنين است: هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله امیرالمؤمنین عليه السلام را براى امامت منصوب نمود عده اى از قريش نزد آن حضرت آمدند و گفتند: يا رسول اللَّه، مردم تازه مسلمان شده اند و راضى نمى شوند كه نبوت در شما و امامت در پسر عمويت باشد. اگر آن را به غير او منتقل نمايى بهتر خواهد بود.</big> | |||
اين | <big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من اين كار را با رأى خود انجام نداده ام كه درباره آن اختيارى داشته باشم. اين خداوند است كه به من دستور آن را داده و آن را بر من واجب كرده است.</big> | ||
<big>به آن حضرت گفتند: اگر از ترس مخالفت با پروردگارت اين كار را انجام نمى دهى، پس مردى از قريش را با او در خلافت شريک نما تا مردم با حضور او آرام گيرند، و اين كار شما به نتيجه برسد و مردم با شما مخالفت نكنند. اينجا بود كه اين آيه نازل شد:</big> | |||
به آن حضرت گفتند: اگر از ترس مخالفت با پروردگارت اين كار را انجام | |||