جانشین: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۵۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۱
خط ۶۵۹: خط ۶۵۹:
<big>'''د.''' ابوعلقمه مى‏ گويد: قلت لابن‏ عباده: و قد مال الناس الى بيعة ابى‏ بكر: الا تدخل ما دخل فيه المسلمون؟ قال: اليك منّى، فواللَّه لقد سمعت رسول ‏اللَّه ‏صلى الله عليه وآله يقول: اذا انا متّ تضلّ الاهواء و يرجع الناس على اعقابهم. فالحق يومئذ مع على ‏عليه السلام، و كتاب اللَّه بيده و لا تبايع احداً غيره<ref>احقاق الحق: ج ۲ ص ۲۹۶، به نقل از: المواهب طبرى شافعى.</ref> :</big>
<big>'''د.''' ابوعلقمه مى‏ گويد: قلت لابن‏ عباده: و قد مال الناس الى بيعة ابى‏ بكر: الا تدخل ما دخل فيه المسلمون؟ قال: اليك منّى، فواللَّه لقد سمعت رسول ‏اللَّه ‏صلى الله عليه وآله يقول: اذا انا متّ تضلّ الاهواء و يرجع الناس على اعقابهم. فالحق يومئذ مع على ‏عليه السلام، و كتاب اللَّه بيده و لا تبايع احداً غيره<ref>احقاق الحق: ج ۲ ص ۲۹۶، به نقل از: المواهب طبرى شافعى.</ref> :</big>


هنگام تمايل مردم به بيعت با ابوبكر، به سعد بن عباده گفتم: آيا همانند بقيه با ابوبكر بيعت نمى‏كنى؟ گفت: نزديك بيا. به خدا سوگند از رسول‏خداصلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‏فرمود: وقتى از دنيا مى‏روم، هواى نفس )بر مردم( غلبه كرده و آنها را به جاهليت بر مى‏گرداند. حق در آن روز با على‏عليه السلام است و كتاب خدا به دست او است. با كسى غير از او بيعت مكن.
<big>هنگام تمايل مردم به بيعت با ابوبكر، به سعد بن عباده گفتم: آيا همانند بقيه با ابوبكر بيعت نمى‏ كنى؟ گفت: نزديک بيا. به خدا سوگند از رسول‏خداصلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‏ فرمود: وقتى از دنيا مى‏ روم، هواى نفس (بر مردم) غلبه كرده و آنها را به جاهليت بر مى‏ گرداند. حق در آن روز با على ‏عليه السلام است و كتاب خدا به دست او است. با كسى غير از او بيعت مكن.</big>


<big>'''ه .''' خوارزمى حنفى در مناقب، از ابوليلى نقل مى‏ كند كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله فرمود: سيكون من بعدى فتنة. فاذا كان ذلک فالزموا على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام، فانه الفاروق بين الحق و الباطل <ref>المناقب (خوارزمى) : ص ۱۰۵.</ref>: زود است كه بعد از من فتنه‏ اى ايجاد شود. در آن هنگام به على بن ابى‏ طالب پناه بريد، زيرا او فرق گذارنده بين حق و باطل است.</big>


<big>'''و.''' ابن‏ عساكر به سند صحيح از ابن‏ عباس نقل مى‏ كند: خرجت انا و النبى ‏صلى الله عليه وآله و على ‏عليه السلام فى حيطان المدينة. فمررنا بحديقة، فقال على ‏عليه السلام: ما احسن هذه الحديقة يا رسول‏ اللَّه! فقال‏ صلى الله عليه وآله: حديقتک فى الجنة احسن منها. ثم اومأ بيده الى راسه و لحيته، ثم بكى حتى علا بكائه. قيل: ما يبكيک؟ قال: ضغائن فى صدور قوم لا يبدونها لک، حتى يفقدوننى <ref>ترجمة الامام على ‏عليه السلام (ابن‏ عساكر) : ش ۸۳۴ .</ref> :</big>


ه  . خوارزمى حنفى در مناقب، از ابوليلى نقل مى‏كند كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله فرمود: سيكون من بعدى فتنة. فاذا كان ذلك فالزموا على بن ابى‏طالب‏عليه السلام، فانه الفاروق بين الحق و الباطل××× ۲ المناقب )خوارزمى( : ص ۱۰۵. ×××: زود است كه بعد از من فتنه‏اى ايجاد شود. در آن هنگام به على بن ابى‏طالب پناه بريد، زيرا او فرق گذارنده بين حق و باطل است.
<big>من با پيامبرصلى الله عليه وآله و على ‏عليه السلام در كوچه ‏هاى مدينه عبور مى ‏كرديم، گذرمان به باغى افتاد. على‏ عليه السلام عرض كرد: اى رسول‏خدا، اين باغ چقدر زيباست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: باغ تو در بهشت از اين باغ زيباتر است. آنگاه به دست خود بر سر و محاسن على ‏عليه السلام اشاره كرده و سپس با صداى بلند گريست. عرض شد: چه چيز شما را به گريه درآورد؟ فرمود: اين قوم در سينه ‏هايشان كينه‏ هايى دارند كه آن را اظهار نمى‏ كنند، مگر بعد از وفاتم.</big>


<big>'''ز.''' ابومويهبه -  خادم رسول‏خداصلى الله عليه وآله -  مى ‏گويد: ايقظنى رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله ليلة و قال: انى قد اُمرت ان استغفر لاهل البقيع، فانطلق معى. فانطلقت معه، فسلّم عليهم، ثم قال: ليهنّئكم ما اصبحتم فيه. قد اقبلت الفتن كقطع الليل المظلم. ثم قال: قد اوتيت مفاتيح خزائن الارض و الخلد بها ثم الجنة، و خُيّرت بين ذلک و بين لقاء ربى فاخترت لقاء ربى. ثم استغفر لاهل البقيع. ثم انصرف فبدئ ‏بمرضه الذى قبض فيه...  <ref>كامل ابن‏ اثير: ج ۲ ص ۳۱۸.</ref> :</big>


و. ابن‏عساكر به سند صحيح از ابن‏عباس نقل مى‏كند: خرجت انا و النبى‏صلى الله عليه وآله و على‏عليه السلام فى حيطان المدينة. فمررنا بحديقة، فقال على‏عليه السلام: ما احسن هذه الحديقة يا رسول‏اللَّه! فقال‏صلى الله عليه وآله: حديقتك فى الجنة احسن منها. ثم اومأ بيده الى راسه و لحيته، ثم بكى حتى علا بكائه. قيل: ما يبكيك؟ قال: ضغائن فى صدور قوم لا يبدونها لك، حتى يفقدوننى××× ۱ ترجمة الامام على‏عليه السلام )ابن‏عساكر( : ش ۸۳۴ . ×××:
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله شبى مرا از خواب بيدار كرد و فرمود: من امر شده ‏ام تا بر اهل بقيع استغفار نمايم، همراه من بيا. با حضرت حركت كردم تا به بقيع رسيديم. پيامبرصلى الله عليه وآله بر اهل بقيع سلام نمود و سپس فرمود: جايگاه خوشى داشته باشيد، هر آينه فتنه‏ ها مانند شب تاريک بر شما روى آورده است. آنگاه بر اهل بقيع استغفار نمود و برگشت و در بستر بيمارى افتاد، و با همان مرض از دنيا رحلت نمود.</big>


<big>اين فتنه همان فتنه ‏اى است كه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام از آن خبر داده؛ آنجا كه فرمود: زعمتم خوف الفتنة، الا فى الفتنة سقطوا <ref>خطبه حضرت زهراعليها السلام. شرح نهج البلاغه: ج ۱۶ ص ۲۳۴.</ref> : از فتنه ترسيدند، ولى خود در فتنه گرفتار شدند. آرى اين همان فتنه است، بلكه بدون شک اصل و اساس همه فتنه‏ هاست. چرا كه اين گونه قلب پاره تن پيامبرصلى الله عليه وآله را به درد آورده است؛ كه پرده از حقيقتى تلخ بر مى‏ دارد و براى امت پدرش از آينده‏ اى بس تاريک خبر مى‏ دهد.</big>


من با پيامبرصلى الله عليه وآله و على‏عليه السلام در كوچه‏هاى مدينه عبور مى‏كرديم، گذرمان به باغى افتاد. على‏عليه السلام عرض كرد: اى رسول‏خدا، اين باغ چقدر زيباست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: باغ تو در بهشت از اين باغ زيباتر است. آنگاه به دست خود بر سر و محاسن على‏عليه السلام اشاره كرده و سپس با صداى بلند گريست. عرض شد: چه چيز شما را به گريه درآورد؟ فرمود: اين قوم در سينه‏هايشان كينه‏هايى دارند كه آن را اظهار نمى‏كنند، مگر بعد از وفاتم.
<big>آرى، اقدامات منافقين در آن روز فتنه ‏اى بود كه در حقيقت اصل و ريشه همه فتنه‏ ها شد. همانگونه كه از كلام عمر بن خطاب ظاهر مى‏ شود كه گفت: بيعت ابوبكر امرى بدون فكر و تأمل بود كه خداوند مسلمين را از شرّ آن نجات داد! <ref>تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۲۳۵. فدك در تاريخ (صدر) .</ref></big>


'''<big>سه راه پيش روى پيامبرصلى الله عليه وآله</big>'''


ز. ابومويهبه -  خادم رسول‏خداصلى الله عليه وآله -  مى‏گويد: ايقظنى رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله ليلة و قال: انى قد اُمرت ان استغفر لاهل البقيع، فانطلق معى. فانطلقت معه، فسلّم عليهم، ثم قال: ليهنّئكم ما اصبحتم فيه. قد اقبلت الفتن كقطع الليل المظلم. ثم قال: قد اوتيت مفاتيح خزائن الارض و الخلد بها ثم الجنة، و خُيّرت بين ذلك و بين لقاء ربى فاخترت لقاء ربى. ثم استغفر لاهل البقيع. ثم انصرف فبدئ‏بمرضه الذى قبض فيه... ××× ۲ كامل ابن‏اثير: ج ۲ ص ۳۱۸. ×××:
<big>گفته شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله از آينده امت خود و آن فتنه ‏اى كه درباره خلافت اتفاق افتاد آگاهى داشت. حال سؤال اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى مقابله با آن فتنه چه تدابيرى انديشيده بود؟ آيا احساس مسئوليت كرده و راه حلّى براى پيشگيرى از آن ارائه داده است يا خير؟</big>


<big>در جواب مى‏ گوييم: سه احتمال در اينجا متصوّر است:</big>


پيامبرصلى الله عليه وآله شبى مرا از خواب بيدار كرد و فرمود: من امر شده‏ام تا بر اهل بقيع استغفار نمايم، همراه من بيا. با حضرت حركت كردم تا به بقيع رسيديم. پيامبرصلى الله عليه وآله بر اهل بقيع سلام نمود و سپس فرمود: جايگاه خوشى داشته باشيد، هر آينه فتنه‏ها مانند شب تاريك بر شما روى آورده است. آنگاه بر اهل بقيع استغفار نمود و برگشت و در بستر بيمارى افتاد، و با همان مرض از دنيا رحلت نمود.
<big>'''الف. روش سلبى:''' يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله وظيفه ‏اى را احساس نمى‏ كرده است.</big>


<big>'''ب. روش ايجابى با واگذارى به شورى:''' به اين صورت كه براى رفع اختلاف و نزاع، مردم را به شورى دعوت نموده تا طبق نظر شورى عمل كنند.</big>


اين فتنه همان فتنه‏اى است كه حضرت فاطمه زهراعليها السلام از آن خبر داده؛ آنجا كه فرمود: زعمتم خوف الفتنة، الا فى الفتنة سقطوا××× ۳ خطبه حضرت زهراعليها السلام. شرح نهج البلاغه: ج ۱۶ ص ۲۳۴. ×××: از فتنه ترسيدند، ولى خود در فتنه گرفتار شدند. آرى اين همان فتنه است، بلكه بدون شك اصل و اساس همه فتنه‏هاست. چرا كه اين گونه قلب پاره تن پيامبرصلى الله عليه وآله را به درد آورده است؛ كه پرده از حقيقتى تلخ بر مى‏دارد و براى امت پدرش از آينده‏اى بس تاريك خبر مى‏دهد.
<big>'''ج. روش ايجابى با تعيين:''' يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله براى رفع فتنه و اختلاف مردم كسى را به جانشينى خود معرفى كرده است.</big>


'''<big><br />ترويج ‏كنندگان راه اول</big>'''


آرى، اقدامات منافقين در آن روز فتنه‏اى بود كه در حقيقت اصل و ريشه همه فتنه‏ها شد. همانگونه كه از كلام عمر بن خطاب ظاهر مى‏شود كه گفت: بيعت ابوبكر امرى بدون فكر و تأمل بود كه خداوند مسلمين را از شرّ آن نجات داد!××× ۱ تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۲۳۵. فدك در تاريخ )صدر( . ×××
<big>نخستين كسى كه اين شايعه را مطرح كرد -  كه پيامبرصلى الله عليه وآله به كسى وصيت نكرده -  عايشه بود. او مى‏ گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله در حالى كه سرش بر دامان من بود از دنيا رفت و به كسى وصيت ننمود. <ref>صحيح بخارى: ج ۶ ص ۱۶.</ref></big>


<big>ابوبكر نيز هنگام مرگش مى‏ گفت: دوست داشتم كه از رسول‏خداصلى الله عليه وآله سؤال مى‏ كردم كه امر خلافت در شأن كيست، تا كسى در آن نزاع نكند. <ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۴۳۱.</ref></big>


۳-  سه راه پيش روى پيامبرصلى الله عليه وآله
<big>در جايى ديگر نيز مى‏ گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله مردم را به حال خود گذاشت تا براى خود آنچه مصلحتشان در آن است انتخاب كنند.<ref>تاريخ طبرى: ج ۵۳ ۴ .</ref></big>
 
گفته شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله از آينده امت خود و آن فتنه‏اى كه درباره خلافت اتفاق افتاد آگاهى داشت. حال سؤال اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى مقابله با آن فتنه چه تدابيرى انديشيده بود؟ آيا احساس مسئوليت كرده و راه حلّى براى پيشگيرى از آن ارائه داده است يا خير؟
 
 
در جواب مى‏گوييم: سه احتمال در اينجا متصوّر است:
 
 
الف. روش سلبى: يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله وظيفه‏اى را احساس نمى‏كرده است.
 
 
ب. روش ايجابى با واگذارى به شورى: به اين صورت كه براى رفع اختلاف و نزاع، مردم را به شورى دعوت نموده تا طبق نظر شورى عمل كنند.
 
 
ج. روش ايجابى با تعيين: يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله براى رفع فتنه و اختلاف مردم كسى را به جانشينى خود معرفى كرده است.
 
 
ترويج‏كنندگان راه اول
 
نخستين كسى كه اين شايعه را مطرح كرد -  كه پيامبرصلى الله عليه وآله به كسى وصيت نكرده -  عايشه بود. او مى‏گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله در حالى كه سرش بر دامان من بود از دنيا رفت و به كسى وصيت ننمود.××× ۲ صحيح بخارى: ج ۶ ص ۱۶. ×××
 
ابوبكر نيز هنگام مرگش مى‏گفت: دوست داشتم كه از رسول‏خداصلى الله عليه وآله سؤال مى‏كردم كه امر خلافت در شأن كيست، تا كسى در آن نزاع نكند.××× ۱ تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۴۳۱. ×××
 
 
در جايى ديگر نيز مى‏گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله مردم را به حال خود گذاشت تا براى خود آنچه مصلحتشان در آن است انتخاب كنند.××× ۲ تاريخ طبرى: ج ۵۳ ۴ . ×××
 
 
عمر بن خطاب نيز در جواب فرزندش كه از او خواسته بود تا مردم را مانند گله‏اى بدون چوپان رها نكند، گفت: اگر جانشين براى خود معين نكنم به رسول‏خداصلى الله عليه وآله اقتدا كرده‏ام، و اگر خليفه معين كنم به ابوبكر اقتدا نموده‏ام.××× ۳ حلية الاولياء: ج ۱ ص ۴۴. ×××


<big>عمر بن خطاب نيز در جواب فرزندش كه از او خواسته بود تا مردم را مانند گله ‏اى بدون چوپان رها نكند، گفت: اگر جانشين براى خود معين نكنم به رسول‏خداصلى الله عليه وآله اقتدا كرده ‏ام، و اگر خليفه معين كنم به ابوبكر اقتدا نموده ‏ام.</big> <ref>حلية الاولياء: ج ۱ ص ۴۴.</ref>


اشكالات راه اول
اشكالات راه اول