پرش به محتوا

جانشین: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۶۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۱
خط ۸۷۷: خط ۸۷۷:
<big>اين موضوع بديهى است كه انسان را به ياد سؤال و جواب بسيار جالب ابن ‏ابى ‏الحديد و نقيب ابوجعفر العلوى مى ‏اندازد. ابن‏ ابى‏ الحديد هنگام نقل گفتگوى خود با نقيب علوى درباره مسئله خلافت و جريان سقيفه و شورى مى‏ گويد:</big>
<big>اين موضوع بديهى است كه انسان را به ياد سؤال و جواب بسيار جالب ابن ‏ابى ‏الحديد و نقيب ابوجعفر العلوى مى ‏اندازد. ابن‏ ابى‏ الحديد هنگام نقل گفتگوى خود با نقيب علوى درباره مسئله خلافت و جريان سقيفه و شورى مى‏ گويد:</big>


به نقيب گفتم: دلم راضى نمى‏شود كه بگويم اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله معصيت كردند و برخلاف گفته او رفتند و نص غدير را زير پا گذاشتند.
<big>به نقيب گفتم: دلم راضى نمى ‏شود كه بگويم اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله معصيت كردند و برخلاف گفته او رفتند و نص غدير را زير پا گذاشتند.</big>


<big>نقيب در جواب گفت: دل من نيز راضى نمى ‏شود كه بگويم پيامبرصلى الله عليه وآله اهمال كار بود و امت را همين گونه رها كرد و رفت و مسلمانان را بى‏ سرپرست گذاشت. با اينكه او هر گاه از مدينه بيرون مى ‏رفت براى مدينه اميرى معين مى‏ كرد، و اين در حالى بود كه هنوز خود زنده بود و از مدينه نيز چندان دور نمى‏ شد. پس چگونه ممكن است براى پس از خود كسى را امير مسلمانان قرار ندهد؟ پس از خود كه ديگر نمى‏ تواند هيچ حادثه‏ اى را تدارک كند. <ref>شرح نهج البلاغه: ج ۹ ص ۲۴۸.</ref></big>


نقيب در جواب گفت: دل من نيز راضى نمى‏شود كه بگويم پيامبرصلى الله عليه وآله اهمال كار بود و امت را همين گونه رها كرد و رفت و مسلمانان را بى‏سرپرست گذاشت. با اينكه او هر گاه از مدينه بيرون مى‏رفت براى مدينه اميرى معين مى‏كرد، و اين در حالى بود كه هنوز خود زنده بود و از مدينه نيز چندان دور نمى‏شد. پس چگونه ممكن است براى پس از خود كسى را امير مسلمانان قرار ندهد؟ پس از خود كه ديگر نمى‏تواند هيچ حادثه‏اى را تدارك كند.××× ۳ شرح نهج البلاغه: ج ۹ ص ۲۴۸. ×××
<big>همچنين انسان را به ياد اين سخن فرزند غاصب دوم عبداللَّه بن عمر مى ‏اندازد كه به پدر خود گفت: مردم مى‏ گويند تو نمى‏ خواهى كسى را جانشين خود قرار دهى! اگر تو ساربانى يا چوپانى مى‏ داشتى و او نزد تو مى ‏آمد و شتران يا گوسفندان تو را همين گونه رها مى‏ كرد، تو مى ‏گفتى اين چوپان مقصر است. در حالى كه اداره و سرپرستى مردم از چراندن گوسفندان و شتران مهم ‏تر است. اى پدر! چون به نزد خداى عزوجل رسى چه پاسخ دهى، در صورتى كه كسى را براى سرپرستى بندگان او به جاى خويش تعيين نكرده باشى؟<ref>  اين روايت را علامه امينى از اين مآخذ معتبر اهل ‏سنت نقل كرده است: سنن بيهقى: ج ۸ ص ۱۴۹، از صحيح مسلم. سيرة عمر (ابن‏ جوزى) : ص ۱۹۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۷۴. حلية الولياء: ج ۱ ص ۴۴. فتح البارى شرح صحيح البخارى: ج ۱۳ ص ۱۷۵، از صحيح مسلم. الغدير: ج ۷ ص ۱۳۳ و ۱۳۲.</ref><br />و همين گونه اين سخن عايشه؛ عايشه به عبداللَّه بن عمر گفت: پسرم، سلام مرا به پدرت عمر برسان و بگو: امت محمد را بى‏ سرپرست رها مكن. كسى را در ميان آنان جانشين خود ساز و مسلمانان را چون رمه بى‏ شبان مهمل مگذار. مى‏ ترسم آشوب بر پا شود. <ref>الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۲۲.</ref></big>


<big>يا اين سخن معاوية بن ابى‏ سفيان، هنگامى كه خواست مثل يزيدى را در ميان مسلمانان به خلافت برساند به همين حكم عقلى مسلم چنگ زد و گفت: من هراسناكم از اين كه امت محمد را پس از خود چون رمه ‏اى بى‏ شبان رها كنم. <ref>تاريخ طبرى: ج ۶ ص ۱۷۰. الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۱۵۱.</ref></big>


همچنين انسان را به ياد اين سخن فرزند خليفه دوم عبداللَّه بن عمر مى‏اندازد كه به پدر خود گفت: مردم مى‏گويند تو نمى‏خواهى كسى را جانشين خود قرار دهى! اگر تو ساربانى يا چوپانى مى‏داشتى و او نزد تو مى‏آمد و شتران يا گوسفندان تو را همين گونه رها مى‏كرد، تو مى‏گفتى اين چوپان مقصر است. در حالى كه اداره و سرپرستى مردم از چراندن گوسفندان و شتران مهم‏تر است. اى پدر! چون به نزد خداى عزوجل رسى چه پاسخ دهى، در صورتى كه كسى را براى سرپرستى بندگان او به جاى خويش تعيين نكرده باشى؟××× ۱ اين روايت را علامه امينى از اين مآخذ معتبر اهل‏سنت نقل كرده است: سنن بيهقى: ج ۸ ص ۱۴۹، از صحيح مسلم. سيرة عمر )ابن‏جوزى( : ص ۱۹۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۷۴. حلية الولياء: ج ۱ ص ۴۴. فتح البارى شرح صحيح البخارى: ج ۱۳ ص ۱۷۵، از صحيح مسلم. الغدير: ج ۷ ص ۱۳۳ ۱۳۲. ×××
<big>جاى بسى شگفتى است! آيا در اين صورت مى ‏بايست يزيد را سرپرست مسلمانان كند يا امام و خليفه برحق يعنى امام حسين‏ عليه السلام را؟ و شگفت‏ تر اينكه عبداللَّه بن عمر و عايشه و معاوية بن ابى‏ سفيان براى امت و بى‏ سپرست ماندن امت -  آن هم پس از قوام يافتن اسلام -  نگران اند و دل مى ‏سوزانند، ولى خدا و پيامبرخداصلى الله عليه وآله به اين امر توجه ندارند! و در روزگارى كه هنوز اسلام ، مكتبى نو پاست، پيامبرصلى الله عليه وآله آن را همين گونه رها مى‏ كند و مى‏ رود؟</big>


<big>اگر بخواهيم در اين باره ساده‏ تر از اين سخن بگوييم -  يعنى سخنى بگوييم در سطح مسائل ملموسى انسانى -  بايد به كلام دكتر عبدالعزيز الدورى توجه كنيم:</big>


و همين گونه اين سخن عايشه؛ عايشه به عبداللَّه بن عمر گفت: پسرم، سلام مرا به پدرت عمر برسان و بگو: امت محمد را بى‏سرپرست رها مكن. كسى را در ميان آنان جانشين خود ساز و مسلمانان را چون رمه بى‏شبان مهمل مگذار. مى‏ترسم آشوب بر پا شود.××× ۲ الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۲۲. ×××
<big>تاريخ امت اسلام يک واحد پيوسته و مربوط به هم است، مانند حلقه‏ هاى يک زنجير يا بستر يک رود، كه پاره ‏اى از آن زمينه پاره ديگر است. وضع كنونى امت نتيجه سير تاريخى گذشته است، و سرآغاز راهگشايى به سوى آينده.</big>


<big>بنابراين، در تاريخ ما هيچ انقطاع و گسستگى وجود ندارد، و هيچ پديده ‏اى در آن بدون ريشه و زمينه پيشين وجود نمى ‏آيد.</big>


يا اين سخن معاوية بن ابى‏سفيان، هنگامى كه خواست مثل يزيدى را در ميان مسلمانان به خلافت برساند به همين حكم عقلى مسلم چنگ زد و گفت: من هراسناكم از اين كه امت محمد را پس از خود چون رمه‏اى بى‏شبان رها كنم.××× ۳ تاريخ طبرى: ج ۶ ص ۱۷۰. الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۱۵۱. ×××
<big>پس براى درک وضع كنونى امت و اينكه چه علت ‏هايى باعث انحطاط امت شد و چه چيزهايى هم اكنون موجب پيش افتادن مى‏ شود، بايد ريشه‏ هاى فرو رفته در گذشته و روش زندگى امت را در خلال قرون و اعصار پيشين درک كنيم.</big>


<big>اين سخن بدان معنى نيست كه بايد به عقب برگرديم. بلكه به اين معنى است كه بايد ذات و هويت امت مسلمان را با تأمل در گذشته و چگونگى حكومت‏ ها و زندگانى ‏ها بفهميم، و با كنار ريختن پوسته‏ هاى صرفاً تاريخى آن، براى حركت دادن مسلمانان به پيش يک جنبش سازنده تدارک ببينيم.</big>


جاى بسى شگفتى است! آيا در اين صورت مى‏بايست يزيد را سرپرست مسلمانان كند يا امام و خليفه برحق يعنى امام حسين‏عليه السلام را؟ و شگفت‏تر اينكه عبداللَّه بن عمر و عايشه و معاوية بن ابى‏سفيان براى امت و بى‏سپرست ماندن امت -  آن هم پس از قوام يافتن اسلام -  نگران اند و دل مى‏سوزانند، ولى خدا و پيامبرخداصلى الله عليه وآله به اين امر توجه ندارند! و در روزگارى كه هنوز اسلام مكتبى نو پاست، پيامبرصلى الله عليه وآله آن را همين گونه رها مى‏كند و مى‏رود؟
<big>هر امتى دوره‏ هاى انقلابى داشته است. در تاريخ اسلام نيز دوره‏ هاى متفاوتى وجود يافته است. ممكن است تأثير يک دوره بسيار دور در وضع كنونى امت از يک دوره بسيار نزديک بيشتر باشد.<ref>الجذور التاريخية للشعوبية: ص ۶ ، ۵ .</ref></big>


== <big>لفظ «خليفة» و غدير <ref>پيام غدير (برگزيده ‏اى از مجموعه مقالات، پيام ‏ها، و ديدارها) : ص ۴۸  - ۴۳.</ref></big> ==
<big>يكى از شبهاتى كه مخالفين مطرح مى ‏كنند اين است كه: چرا در حديث شريف غدير، خلافت و جانشينى اميرالمؤمنين على‏عليه السلام به لفظ «خليفة» عنوان نشده است، تا ايراداتى كه در دلالت ولىّ و مولى بر ولايت، زعامت و زمامدارى امور شده است مطرح نشود.</big>


اگر بخواهيم در اين باره ساده‏تر از اين سخن بگوييم -  يعنى سخنى بگوييم در سطح مسائل ملموسى انسانى -  بايد به كلام دكتر عبدالعزيز الدورى توجه كنيم:
<big>و اما پاسخ به اين شبهه:</big>


تاريخ امت اسلام يك واحد پيوسته و مربوط به هم است، مانند حلقه‏هاى يك زنجير يا بستر يك رود، كه پاره‏اى از آن زمينه پاره ديگر است. وضع كنونى امت نتيجه سير تاريخى گذشته است، و سرآغاز راهگشايى به سوى آينده.
'''<big>۱-  غرض‏ ورزى هميشگى مخالفان</big>'''


<big>وقتى اغراض نفسانى، سياسى و دنيوى در بين باشد، با هر شكل و هر لفظى اين مطلب يا هر مطلب ديگرى ادا و بيان شود، صاحبان اغراض ايراد مى‏ گيرند. اگر در موقف عظيم غدير، به جاى ولىّ و مولى، هر كلمه ديگرى همانند همين لفظ «خليفه» گفته مى‏ شد، مثل ولىّ و مولى به آن ايراد مى‏ گرفتند. مثلاً در اطلاق متعلق آن حرفى مى‏ زدند، يا مثلاً «انت الخليفة بعدى» را به بعد از سه نفر معنى مى ‏كردند.</big>


بنابراين، در تاريخ ما هيچ انقطاع و گسستگى وجود ندارد، و هيچ پديده‏اى در آن بدون ريشه و زمينه پيشين وجود نمى‏آيد.
<big>بالاخره اگر هر تأكيد و تصريحى مى ‏شد، اصل مسئله نظام و حكومت را خارج از محدوده رسالت مى‏ شمردند و آن را يک رأى شخصى رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله معرفى مى‏ كردند و اجتهاد خود را حاكم بر آن قرار مى‏ دادند.</big>


<big>اهل نظر و تحقيق با اينكه مى‏ بينند وقتى رسول‏خداصلى الله عليه وآله دوات و قلم و كاغذ مى‏ خواهد تا آن وصيتى را كه كلامش در نهايت صراحت بود و هيچ گونه توجيه و تأويل بر نمى ‏داشت و ردّ آن ممكن نمى ‏نمود، با آنگونه القاى شبهه روبرو گرديد كه «غلب عليه الوجع» يا «ان الرجل ليهجر»<ref>اشاره به روايت «لمّا احتضر النبى ‏صلى الله عليه وآله و فى بيته رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبى‏ صلى الله عليه وآله: هلمّوا اكتب لكم لن تضلّوا بعده ابداً. فقال عمر بن الخطاب: إن النبى ‏صلى الله عليه وآله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبكم كتاب ربكم. و قال عمر: ان الرجل ليهجر. صحيح مسلم: ج ۳ كتاب الوصية ح ۱۲۵۹  - ۱۲۵۷. صحيح بخارى: ج ۵ ص ۱۲۷، و ديگر مصادر شيعه و اهل‏ سنت.</ref>.  گفتند، و با اين بيان در كمال وقاحت بدان حضرت اعلام كردند كه اگر هم بنويسى و وصيت نمايى ما با شبهه هذيان‏ گويى آن را رد مى‏ كنيم. پس اگر بعد از اين شبهه هم وصيت خود را مى‏ نوشت، آن را معتبر نمى‏ شمردند.</big>


پس براى درك وضع كنونى امت و اينكه چه علت‏هايى باعث انحطاط امت شد و چه چيزهايى هم اكنون موجب پيش افتادن مى‏شود، بايد ريشه‏هاى فرو رفته در گذشته و روش زندگى امت را در خلال قرون و اعصار پيشين درك كنيم.
<big>از اين رو، ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاى نفسانى و جاه ‏طلبان مغرض با الفاظ و كلمات بازى نكنند و ظاهر و صريح آنها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند.</big>


<big>چنانچه كسى گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگرى مى‏ فرمود، مورد شبهه اهل هوى نمى‏ شد اشتباه است. حتى مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد -  كه اساس دعوت قرآن كريم است -  تأكيد دارد، اشخاصى آنها را به معناى شرك‏ آميز و موافق با آراء باطله خود معنى مى‏ كنند.</big>


اين سخن بدان معنى نيست كه بايد به عقب برگرديم. بلكه به اين معنى است كه بايد ذات و هويت امت مسلمان را با تأمل در گذشته و چگونگى حكومت‏ها و زندگانى‏ها بفهميم، و با كنار ريختن پوسته‏هاى صرفاً تاريخى آن، براى حركت دادن مسلمانان به پيش يك جنبش سازنده تدارك ببينيم.
<big>ميزان و حاكم در استفاده از كلام اشخاص در دين ما، قرآن و حديث و عقل مستقيم و انصاف است، كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن از نصوص موجود استخراج نمايد.</big>


'''<big>۲-  استعمال لفظ «خليفه» در بعضى روايات</big>'''


هر امتى دوره‏هاى انقلابى داشته است. در تاريخ اسلام نيز دوره‏هاى متفاوتى وجود يافته است. ممكن است تأثير يك دوره بسيار دور در وضع كنونى امت از يك دوره بسيار نزديك بيشتر باشد.××× ۱ الجذور التاريخية للشعوبية: ص ۶ ۵ . ×××
<big>در روايات صحيحه متعدد از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام تعبير به «خليفه» شده است. از نخستين موارد آن اوائل بعثت، هنگام نزول آيه كريمه «انذر عشيرتک الاقربين» <ref>شعراء / ۲۱۴.</ref>  است.</big>


<big>در حديث متواتر ثقلين -  كه بر وجوب ارجاع امت به عترت پيامبرصلى الله عليه وآله صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهى، منحصر به آن اعلام شده -  در بعضى الفاظ آن صريحاً حضرت رسول ‏صلى الله عليه وآله فرمود: انى تارك فيكم خليفتين.<ref>امان الامة من الضلال و الاختلاف: ص ۱۲۸.</ref></big>


۲۷.  لفظ »خليفة« و غدير××× ۲ پيام غدير )برگزيده‏اى از مجموعه مقالات، پيام‏ها، و ديدارها( : ص ۴۸  - ۴۳. ×××
<big>با اين همه، شخصى كه در تاريخ، حديث، جوامع، سنن و صحاح اهل‏ سنت تخصص دارد، در مى ‏يابد از موضوعاتى كه به طور شايسته مورد اعتنا قرار نگرفته و از اشخاصى كه كمتر از آنها كسب علم دين شده است، اهل‏ بيت‏ عليهم السلام هستند.</big>


   يكى از شبهاتى كه مخالفين مطرح مى‏كنند اين است كه: چرا در حديث شريف غدير، خلافت و جانشينى اميرالمؤمنين على‏عليه السلام به لفظ »خليفة« عنوان نشده است، تا ايراداتى كه در دلالت ولىّ و مولى بر ولايت، زعامت و زمامدارى امور شده است مطرح نشود.
<big>حتى كسانى چون بخارى در صحيح خود، روايات بسيارى از فسّاق و فجره و افراد فاسد العقيده ذكر كرده است، و از ائمه اهل‏ بيت ‏عليهم السلام و به خصوص شخصيتى مانند حضرت امام جعفر صادق‏ عليه السلام حتى يک روايت نيز نقل ننموده است!</big>


و اما پاسخ به اين شبهه:
<big>غرض اينكه وقتى اغراض، سياست ‏ها و آراء مبدعانه جلوى چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست.</big>


'''<big>۳-  استعمال لفظ «خليفه» در اصل خطبه غدير</big>'''


۱غرض‏ورزى هميشگى مخالفان
<big>اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى‏ شود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنانچه در كتب حديث شيعه كه مفصل اين خطبه روايت شده -  هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمه ‏عليهم السلام به ويژه حضرت صاحب‏الزمان ‏عليه السلام وجود دارد.</big>


وقتى اغراض نفسانى، سياسى و دنيوى در بين باشد، با هر شكل و هر لفظى اين مطلب يا هر مطلب ديگرى ادا و بيان شود، صاحبان اغراض ايراد مى‏گيرند. اگر در موقف عظيم غدير، به جاى ولىّ و مولى، هر كلمه ديگرى همانند همين لفظ »خليفه« گفته مى‏شد، مثل ولىّ و مولى به آن ايراد مى‏گرفتند. مثلاً در اطلاق متعلق آن حرفى مى‏زدند، يا مثلاً »انت الخليفة بعدى« را به بعد از سه نفر معنى مى‏كردند.
بالاخره اگر هر تأكيد و تصريحى مى‏شد، اصل مسئله نظام و حكومت را خارج از محدوده رسالت مى‏شمردند و آن را يك رأى شخصى رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله معرفى مى‏كردند و اجتهاد خود را حاكم بر آن قرار مى‏دادند.
اهل نظر و تحقيق با اينكه مى‏بينند وقتى رسول‏خداصلى الله عليه وآله دوات و قلم و كاغذ مى‏خواهد تا آن وصيتى را كه كلامش در نهايت صراحت بود و هيچ گونه توجيه و تأويل بر نمى‏داشت و ردّ آن ممكن نمى‏نمود، با آنگونه القاى شبهه روبرو گرديد كه »غلب عليه الوجع« يا »ان الرجل ليهجر«××× ۱ اشاره به روايت »لمّا احتضر النبى‏صلى الله عليه وآله و فى بيته رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبى‏صلى الله عليه وآله: هلمّوا اكتب لكم لن تضلّوا بعده ابداً. فقال عمر بن الخطاب: إن النبى‏صلى الله عليه وآله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبكم كتاب ربكم. و قال عمر: ان الرجل ليهجر. صحيح مسلم: ج ۳ كتاب الوصية ح ۱۲۵۹  - ۱۲۵۷. صحيح بخارى: ج ۵ ص ۱۲۷، و ديگر مصادر شيعه و اهل‏سنت. ××× گفتند، و با اين بيان در كمال وقاحت بدان حضرت اعلام كردند كه اگر هم بنويسى و وصيت نمايى ما با شبهه هذيان‏گويى آن را رد مى‏كنيم. پس اگر بعد از اين شبهه هم وصيت خود را مى‏نوشت، آن را معتبر نمى‏شمردند.
از اين رو، ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاى نفسانى و جاه‏طلبان مغرض با الفاظ و كلمات بازى نكنند و ظاهر و صريح آنها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند.
چنانچه كسى گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگرى مى‏فرمود، مورد شبهه اهل هوى نمى‏شد اشتباه است. حتى مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد -  كه اساس دعوت قرآن كريم است -  تأكيد دارد، اشخاصى آنها را به معناى شرك‏آميز و موافق با آراء باطله خود معنى مى‏كنند.
ميزان و حاكم در استفاده از كلام اشخاص در دين ما، قرآن و حديث و عقل مستقيم و انصاف است، كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن از نصوص موجود استخراج نمايد.
۲-  استعمال لفظ »خليفه« در بعضى روايات
در روايات صحيحه متعدد از اميرالمؤمنين‏عليه السلام تعبير به »خليفه« شده است. از نخستين موارد آن اوائل بعثت، هنگام نزول آيه كريمه »انذر عشيرتك الاقربين«××× ۱ شعراء / ۲۱۴. ××× است.
در حديث متواتر ثقلين -  كه بر وجوب ارجاع امت به عترت پيامبرصلى الله عليه وآله صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهى، منحصر به آن اعلام شده -  در بعضى الفاظ آن صريحاً حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله فرمود: انى تارك فيكم خليفتين.××× ۲ امان الامة من الضلال و الاختلاف: ص ۱۲۸. ×××
با اين همه، شخصى كه در تاريخ، حديث، جوامع، سنن و صحاح اهل‏سنت تخصص دارد، در مى‏يابد از موضوعاتى كه به طور شايسته مورد اعتنا قرار نگرفته و از اشخاصى كه كمتر از آنها كسب علم دين شده است، اهل‏بيت‏عليهم السلام هستند.
حتى كسانى چون بخارى در صحيح خود، روايات بسيارى از فسّاق و فجره و افراد فاسد العقيده ذكر كرده است، و از ائمه اهل‏بيت‏عليهم السلام و به خصوص شخصيتى مانند حضرت امام جعفر صادق‏عليه السلام حتى يك روايت نيز نقل ننموده است!
غرض اينكه وقتى اغراض، سياست‏ها و آراء مبدعانه جلوى چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست.
۳-  استعمال لفظ »خليفه« در اصل خطبه غدير
اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى‏شود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنانچه در كتب حديث شيعه -  كه مفصل اين خطبه روايت شده -  هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمه‏عليهم السلام به ويژه حضرت صاحب‏الزمان‏عليه السلام وجود دارد.