پرش به محتوا

ابوبکر بن ابی قحافه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸۲: خط ۲۸۲:
<big>در اين دفاع از غدير كه در واقع از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله انجام گرفته و پاى معجزه در ميان است، مخاطب يک نفر آن هم غاصب حق غدير است.</big>
<big>در اين دفاع از غدير كه در واقع از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله انجام گرفته و پاى معجزه در ميان است، مخاطب يک نفر آن هم غاصب حق غدير است.</big>


<big>اگر طرفدارانِ اين يک نفر چشم خود را بازتر كنند و از مرز سقيفه عبور نمايند، پيامبرصلى الله عليه وآله را بر فراز منبر غدير و در حال خطابه ‏اى خواهند ديد كه در آن خلافت و امامت و وصايت را در كلمه «مولى» به معناى «صاحب اختيارى» بيان مى ‏فرمايد؛ و ديگر 1400 سال متحيرانه به جستجوى معناى «مولى» نمى ‏پردازند و از كتاب‏ هاى لغت هفتاد معنى براى آن پيدا نمى‏ كنند!!</big>
<big>اگر طرفدارانِ اين يک نفر چشم خود را بازتر كنند و از مرز سقيفه عبور نمايند، پيامبرصلى الله عليه وآله را بر فراز منبر غدير و در حال خطابه ‏اى خواهند ديد كه در آن خلافت و امامت و وصايت را در كلمه «مولى» به معناى «صاحب اختيارى» بيان مى ‏فرمايد؛ و ديگر ۱۴۰۰ سال متحيرانه به جستجوى معناى «مولى» نمى ‏پردازند و از كتاب‏ هاى لغت هفتاد معنى براى آن پيدا نمى‏ كنند!!</big>


=== <big>دفاع از غدير در كوچه بنى‏ النجار</big> ===
=== <big>دفاع از غدير در كوچه بنى‏ النجار</big> ===
خط ۳۵۴: خط ۳۵۴:
<big>خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعيت خود را در برابر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه ‏هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت.</big>
<big>خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعيت خود را در برابر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه ‏هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت.</big>


<big>خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره‏جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس - قوى‏ترين مرد مدينه -  شدند. قيس قسم ياد كرد كه قادر بر باز كردن آن نيست.</big>
<big>خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره ‏جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس - قوى‏ترين مرد مدينه -  شدند. قيس قسم ياد كرد كه قادر بر باز كردن آن نيست.</big>


<big>در اينجا ابوبكر به قيس گفت: تو نمى‏ خواهى كارى انجام دهى كه امامت و حبيبت ابوالحسن از تو عيب بگيرد! قيس در پاسخ او چنين گفت: به خدا قسم اگر دست من با تو بيعت كرده ولى قلب و زبانم با تو بيعت نكرده است. بعد از روز غدير هيچ حجتى درباره على‏ عليه السلام براى من باقى نمانده است، و بيعت من با تو مانند كسى است كه تافته‏هاى خود را پس از محكم شدن رشته كند. اين كه گفتى: «على امام من است»، من امامت او را انكار نمى‏ كنم و از ولايت او اعراض نمى‏ نمايم.</big>
<big>در اينجا ابوبكر به قيس گفت: تو نمى‏ خواهى كارى انجام دهى كه امامت و حبيبت ابوالحسن از تو عيب بگيرد! قيس در پاسخ او چنين گفت: به خدا قسم اگر دست من با تو بيعت كرده ولى قلب و زبانم با تو بيعت نكرده است. بعد از روز غدير هيچ حجتى درباره على‏ عليه السلام براى من باقى نمانده است، و بيعت من با تو مانند كسى است كه تافته‏هاى خود را پس از محكم شدن رشته كند. اين كه گفتى: «على امام من است»، من امامت او را انكار نمى‏ كنم و از ولايت او اعراض نمى‏ نمايم.</big>