۲۱٬۹۷۲
ویرایش
خط ۲۱۲: | خط ۲۱۲: | ||
<big>'''الف) گوينده سخن ناروا'''</big> | <big>'''الف) گوينده سخن ناروا'''</big> | ||
<big>گوينده سخن ناروا كه گفت: «انَّما هُوَ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ» عمر است؛ زيرا در روايت اول كلمه «عَدْوى» ذكر شده كه منظور نسبت عمر به قبيله | <big>گوينده سخن ناروا كه گفت: «انَّما هُوَ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ» عمر است؛ زيرا در روايت اول كلمه «عَدْوى» ذكر شده كه منظور نسبت عمر به قبيله بنى عدى بن كعب است.</big> | ||
<big>در روايت دوم از روى تقيه كلمه «رجلاً» به كار رفته كه با توجه به روايت اول منظور از اين »مرد« معلوم مىشود. در روايت سوم نيز به همين جهت «رجلان من الناس» ذكر شده كه به قرينه تثنيه بودن منظور از آن ابوبكر و عمر است، به خصوص آنكه در روايت چهارم اين صراحت بيشتر شده و جمله «قالَ احَدُ الرَّجُلَيْنِ لِصاحِبِهِ» به كار گرفته شده است. به هر حال گوينده عمر بوده و شنونده ابوبكر كه به طور سرّى با يكديگر اين سخن را مطرح كرده اند.</big> | <big>در روايت دوم از روى تقيه كلمه «رجلاً» به كار رفته كه با توجه به روايت اول منظور از اين »مرد« معلوم مىشود. در روايت سوم نيز به همين جهت «رجلان من الناس» ذكر شده كه به قرينه تثنيه بودن منظور از آن ابوبكر و عمر است، به خصوص آنكه در روايت چهارم اين صراحت بيشتر شده و جمله «قالَ احَدُ الرَّجُلَيْنِ لِصاحِبِهِ» به كار گرفته شده است. به هر حال گوينده عمر بوده و شنونده ابوبكر كه به طور سرّى با يكديگر اين سخن را مطرح كرده اند.</big> | ||
خط ۲۲۰: | خط ۲۲۰: | ||
<big>سخنى كه عمر به ابوبكر گفته چند جمله در يك موضوع است كه نقطه حساس آن «انَّما هُوَ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ» است.</big> | <big>سخنى كه عمر به ابوبكر گفته چند جمله در يك موضوع است كه نقطه حساس آن «انَّما هُوَ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ» است.</big> | ||
<big>هر يک از روايات پنجگانه گوشه اى از گفته هاى آنان را نقل كرده كه جمع بندى آن را | <big>هر يک از روايات پنجگانه گوشه اى از گفته هاى آنان را نقل كرده كه جمع بندى آن را مى توان به اين صورت در نظر گرفت:</big> | ||
<big>لا وَ اللَّه! ما امَرَهُ اللَّه بِهذا، وَ ما هُوَ الاّ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ! انَّ مُحَمَّداً كَذّابٌ عَلى رِبِّهِ وَ ما امَرَهُ اللَّه بِهذا فى عَلِىٍّ! وَ اللَّه ما هذا مِن تِلْقاءِ اللَّه وَ لكِنَّهُ ارادَ انْ يُشَرِّفَ ابْنَ عَمِّهِ!</big> | <big>لا وَ اللَّه! ما امَرَهُ اللَّه بِهذا، وَ ما هُوَ الاّ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ! انَّ مُحَمَّداً كَذّابٌ عَلى رِبِّهِ وَ ما امَرَهُ اللَّه بِهذا فى عَلِىٍّ! وَ اللَّه ما هذا مِن تِلْقاءِ اللَّه وَ لكِنَّهُ ارادَ انْ يُشَرِّفَ ابْنَ عَمِّهِ!</big> | ||
خط ۲۳۲: | خط ۲۳۲: | ||
<big>انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ مُحَمَّدٌ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ فى وِلايَةِ عَلِىٍ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ؛ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ هذَا الْعَذابِ. وَ انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ فِى الْعالَمينَ. وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ بِوِلايَةِ عَلِىٍّ، وَ هُمْ ابُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ. وَ انَّ عَلِيّاً لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ وَ انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ لَحَقُّ الْيَقِينِ. فَسَبِّحْ يا مُحَمَّدُ! بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ وَ اشْكُرْ رَبَّكَ الْعَظيمِ الَّذى اعْطاكَ هذَا الْفَضْلِ:</big> | <big>انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ مُحَمَّدٌ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ فى وِلايَةِ عَلِىٍ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ؛ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ هذَا الْعَذابِ. وَ انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ فِى الْعالَمينَ. وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ بِوِلايَةِ عَلِىٍّ، وَ هُمْ ابُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ. وَ انَّ عَلِيّاً لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ وَ انَّ وِلايَةَ عَلِىٍ لَحَقُّ الْيَقِينِ. فَسَبِّحْ يا مُحَمَّدُ! بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ وَ اشْكُرْ رَبَّكَ الْعَظيمِ الَّذى اعْطاكَ هذَا الْفَضْلِ:</big> | ||
<big>ولايت على نازل شده از پروردگار عالَم است. و اگر محمد بعضى از | <big>ولايت على نازل شده از پروردگار عالَم است. و اگر محمد بعضى از گفته ها درباره ولايت على را به ناحق به ما نسبت دهد ما دست راست او را مى گيريم و سپس رگ گردن او را قطع مى كنيم، و هيچ كس از شما نمى تواند مانع چنين كارى باشد.</big> | ||
<big>ولايت على يادآورى براى متقين در عالم است، و ما مى دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگانى نسبت به ولايت على وجود دارد كه ابوبكر و عمر هستند.</big> | <big>ولايت على يادآورى براى متقين در عالم است، و ما مى دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگانى نسبت به ولايت على وجود دارد كه ابوبكر و عمر هستند.</big> | ||
خط ۲۷۵: | خط ۲۷۵: | ||
<big>پس از اين ماجرا اميرالمؤمنين عليه السلام به سلمان فرمود: اكنون اين خبر را به عمر خواهد گفت و اگر قصد بازگشت هم داشته باشد او مانع خواهد شد.</big> | <big>پس از اين ماجرا اميرالمؤمنين عليه السلام به سلمان فرمود: اكنون اين خبر را به عمر خواهد گفت و اگر قصد بازگشت هم داشته باشد او مانع خواهد شد.</big> | ||
<big>ابوبكر سراغ عمر آمد و همه چيز را براى او تعريف كرد. عمر گفت: چه سست عقيده و ضعيف العقل هستى! | <big>ابوبكر سراغ عمر آمد و همه چيز را براى او تعريف كرد. عمر گفت: چه سست عقيده و ضعيف العقل هستى! نمى دانى كه اين هم گوشه اى از سحر اوست! بر سر آنچه بوده اى پايدار باش!!!<ref>بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.</ref></big> | ||
خط ۲۸۹: | خط ۲۸۹: | ||
<big>روزى ابوبكر در كوچه بنى النجار به تنهايى با اميرالمؤمنين عليه السلام برخورد كرد و فرصت را غنيمت شمرده گفت: يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مى سپارم!!</big> | <big>روزى ابوبكر در كوچه بنى النجار به تنهايى با اميرالمؤمنين عليه السلام برخورد كرد و فرصت را غنيمت شمرده گفت: يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مى سپارم!!</big> | ||
<big>حضرت فرمود: اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئنتر از پيامبرصلى الله عليه وآله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و | <big>حضرت فرمود: اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئنتر از پيامبرصلى الله عليه وآله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عِدّه اى از همراهيانت بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از حجةالوداع بود.</big> | ||
<big>آن روز همه شما گفتيد: شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم. پيامبرصلى الله عليه وآله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگى گفتيد: آرى، شاهد باشند.</big> | <big>آن روز همه شما گفتيد: شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم. پيامبرصلى الله عليه وآله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگى گفتيد: آرى، شاهد باشند.</big> |