۴٬۰۶۴
ویرایش
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
==== خبر الهى از نيرنگ منافقان ==== | ==== خبر الهى از نيرنگ منافقان ==== | ||
بعد از اين سه نفر، عدهاى ديگر از همان سركشان متمرد نظير اين عذرها را آوردند، ولى خداوند عزوجل به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود: | بعد از اين سه نفر، عدهاى ديگر از همان سركشان متمرد نظير اين عذرها را آوردند، ولى خداوند عزوجل به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود: {{متن قرآن|يُخادِعُونَ اللَّهَ}}: «با خدا مكر و حيله مىكنند»، يعنى با پيامبر خدا با قسمهاى خلاف باطنشان خدعه مىكنند؛ {{متن قرآن|وَ الَّذِينَ آمَنُوا}}: «و با آنان كه ايمان آوردند حيله مىكنند»، يعنى با ياران پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله كه سيد آنان و برترشان على بن ابى طالب عليه السلام است. {{متن قرآن|وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ}}: «ولى جز خودشان كسى را گول نمىزنند»، و با اين خدعه جز به خودشان ضرر نمىزنند؛ زيرا خداوند از آنان و يارىشان مستغنى است؛ و اگر نبود كه خداوند به آنان مهلت داده، بر خلاف و طغيانى كه به آن دست يازيدهاند قدرت نمىيافتند.{{متن قرآن|وَ ما يَشْعُرُونَ}}: «ولى آنان درك نمىكنند» كه مسئله چنين است و خداوند پيامبرش را از دورويى و دروغ و كفر آنان آگاه ساخته و او را به لعن آنان در كنار لعنت ظالمين و عهد شكنان امر فرموده است. | ||
'''اين لعنتى كه از آنان جدا نمىشود''': در دنيا بندگان خوب خدا آنان را لعنت مىكنند، و در آخرت به عذابهاى شديد الهى گرفتار مىشوند. | '''اين لعنتى كه از آنان جدا نمىشود''': در دنيا بندگان خوب خدا آنان را لعنت مىكنند، و در آخرت به عذابهاى شديد الهى گرفتار مىشوند. | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
بنابراين از تمرد اين سركشان و مخالفت اين مخالفين محزون مباش. آنگاه كه دنياى اينان به پايان رسد به گونهاى خواهد شد كه گويى در اين دنيا نبودهاند، و هنگامى كه آخرت به سراغ آنان مىآيد به گونهاى خواهد بود كه گويى از اول آنجا بودهاند. | بنابراين از تمرد اين سركشان و مخالفت اين مخالفين محزون مباش. آنگاه كه دنياى اينان به پايان رسد به گونهاى خواهد شد كه گويى در اين دنيا نبودهاند، و هنگامى كه آخرت به سراغ آنان مىآيد به گونهاى خواهد بود كه گويى از اول آنجا بودهاند. | ||
يا على، آنچه اينان را با كفر و فسق و تمردشان از اطاعت تو، مهلت داده همان است كه فرعون صاحب ميخها و نمرود بن كنعان و ادعا كنندگان الوهيت از طاغيان و نيز طاغىترين طاغيان يعنى ابليس رئيس همه | يا على، آنچه اينان را با كفر و فسق و تمردشان از اطاعت تو، مهلت داده همان است كه فرعون صاحب ميخها و نمرود بن كنعان و ادعا كنندگان الوهيت از طاغيان و نيز طاغىترين طاغيان يعنى ابليس رئيس همه گمراهىها را مهلت داده است. نه تو و نه آنان براىدار فنا خلق نشدهايد، بلكه همگى براىدار بقا خلق شدهايد و از خانهاى به خانهاى منتقل مىگرديد. پروردگار تو هم نيازى نمىبيند كه كسى سياست اين منافقين و تنظيم امورشان را بر عهده بگيرد. خدا مىخواست شرافت تو را بر اينان ثابت كند و اينكه تو با فضل خود از آنان جدا هستى، و اگر بخواهد آنان را هدايت مىكند. | ||
گمراهىها را مهلت داده است. نه تو و نه آنان براىدار فنا خلق نشدهايد، بلكه همگى براىدار بقا خلق شدهايد و از خانهاى به خانهاى منتقل مىگرديد. پروردگار تو هم نيازى نمىبيند كه كسى سياست اين منافقين و تنظيم امورشان را بر عهده بگيرد. خدا مىخواست شرافت تو را بر اينان ثابت كند و اينكه تو با فضل خود از آنان جدا هستى، و اگر بخواهد آنان را هدايت مىكند. | |||
==== عكس العمل منافقان در برابر معجزات ==== | ==== عكس العمل منافقان در برابر معجزات ==== | ||
با ديدن اين مناظر قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و على عليهما السلام داشتند. اينجا بود كه خداوند چنين فرمود: | با ديدن اين مناظر قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و على عليهما السلام داشتند. اينجا بود كه خداوند چنين فرمود:{{متن قرآن|فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ}}: «در قلب آنان مرض است»، يعنى در قلوب اين متمردين شك كننده بيعت شكن '''از بيعتى كه براى على بن ابى طالب گرفتى''' مرضى ايجاد شد، {{متن قرآن|فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً}}: «خداوند هم اين مرض را بيشتر كرد» به گونهاى كه با ديدن اين نشانهها و معجزات قلوب آنان متحيّر گرديد، {{متن قرآن|وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ}}: «و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنچه دروغ مىپندارند» كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله را تكذيب مىكنند و در اين سخنشان كه مىگويند «ما بر بيعت و پيمان خود ثابت هستيم» دروغ مىگويند. | ||
آنگاه كه به اين شكنندگان بيعت غدير گفته مىشود: | آنگاه كه به اين شكنندگان بيعت غدير گفته مىشود: {{متن قرآن|لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ}}»: | ||
«در زمين فساد نكنيد» با اظهار بيعت شكنى در برابر بندگان مستضعف خدا كه دين آنان را در دلشان مشوّش مىكنيد و آنان را در اعتقادشان متحير مىنماييد، | «در زمين فساد نكنيد» با اظهار بيعت شكنى در برابر بندگان مستضعف خدا كه دين آنان را در دلشان مشوّش مىكنيد و آنان را در اعتقادشان متحير مىنماييد، {{متن قرآن|قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ}}: «مىگويند: ما اصلاح كنندگانيم»، زيرا ما نه به دين محمد و نه غير محمد اعتقادى نداريم و در مسئله دين متحيريم. ما در ظاهر رضايت خود به محمد را با اظهار قبول دين و شريعت او نشان مىدهيم ولى در باطن طبق خواستههاى خود عمل مىكنيم. از امكانات زندگى و رفاه آن استفاده مىكنيم و نفس خود را از رقيّت محمد آزاد مىنماييم و از اطاعت پسر عمويش على خود را رها مىسازيم به گونهاى كه اگر در دنيا پيروزى يافت ما نزد او مورد توجه باشيم، و اگر امر او به نابودى كشيده شد از اسير شدن به دست دشمنانش سالم بمانيم! | ||
خداوند عز و جل مىفرمايد:{{متن قرآن|أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ}}: «بدانيد كه آنان فساد كننده هستند» با اين مطالبى كه درباره امور خودشان مىگويند، چرا كه خداوند نفاق آنان را به پيامبرش شناسانده و او آنان را لعنت مىنمايد و به مؤمنين دستور لعن آنان را مىدهد. دشمنان مؤمنين هم ديگر به آنان اطمينان ندارند، چرا كه مىپندارند كه با آنان نيز منافقانه رفتار مىكنند، همان گونه كه با اصحاب پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله با نفاق رفتار مىكنند. از اينجاست كه هيچ منزلتى برايشان نزد آنان وجود ندارد، و به عنوان افرادى موثق در دل آنان جاى ندارند. | |||
اين كلام خداوند كه مىفرمايد: {{متن قرآن|وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ}}: «و هنگامى كه به آنان گفته مىشود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مىگويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمىدانند». اين آيه درباره اين است آنگاه كه برگزيدگان مؤمنين مانند '''سلمان و مقداد و ابوذر و عمار''' به اين بيعت شكنان مىگويند: «ايمان آوريد به پيامبر و به على كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد»؛ آنان به اين مؤمنين پاسخى نمىدهند؛ زيرا جرئت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مىآيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آنان مطمئن هستند، مىگويند: {{متن قرآن|أَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ}}: «آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم» و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه على عليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نمودهاند، و ولايت | |||
اين كلام خداوند كه مىفرمايد: | |||
دوستان على و دشمنى با دشمنان او را علنى ساختهاند. اينان از آن جهت «سُفَهاء» هستند كه با روش تُند خود در برابر دشمنان محمد صلَّى اللَّه عليه و آله، هنگامى كه امر او مضمحل شود، دشمنانش آنان را نابود مىكنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد صلَّى اللَّه عليه و آله آنان را هلاك مىنمايند. | دوستان على و دشمنى با دشمنان او را علنى ساختهاند. اينان از آن جهت «سُفَهاء» هستند كه با روش تُند خود در برابر دشمنان محمد صلَّى اللَّه عليه و آله، هنگامى كه امر او مضمحل شود، دشمنانش آنان را نابود مىكنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد صلَّى اللَّه عليه و آله آنان را هلاك مىنمايند. | ||
{{متن قرآن|أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ}}: «بدانيد كه خودشان سفيهانند» و عقل و نظرشان پست است، چرا كه در مسئله پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله آن گونه كه بايد توجه نكردهاند تا به نبوت او معرفت پيدا كنند و صحت ضابطه قرار دادن على عليه السلام را در امر دين و دنيا دريابند. اينان با دقت نكردن اتمام حجتهاى خدا جاهل ماندهاند، و از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و يارانش و همچنين از مخالفين آنان مىترسند زيرا در امان نيستند كه كدامشان غالب مىشود و مىترسند كه مبادا همراه آنان هلاك شوند. بنابراين آنان سفيهند به دليل اينكه با نفاقشان نه محبت پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و مؤمنين و نه محبت يهود و ساير كافرين براى آنان قابل تحقق است!! | |||
اينان با نفاقشان در برابر پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله اظهار ولايت آن حضرت و برادرش على عليه السلام و دشمنى با يهود و نصارى و ناصبيان مىنمايند، همان گونه كه در برابر اين دشمنان اظهار دشمنى با پيامبر و على عليهما السلام و و لايت دشمنان ايشان مىنمايند. با اين روش دشمنان پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله هم مىپندارند كه نفاق آنان در برابر آنان همانند نفاقشان با محمد و على عليهما السلام است. | اينان با نفاقشان در برابر پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله اظهار ولايت آن حضرت و برادرش على عليه السلام و دشمنى با يهود و نصارى و ناصبيان مىنمايند، همان گونه كه در برابر اين دشمنان اظهار دشمنى با پيامبر و على عليهما السلام و و لايت دشمنان ايشان مىنمايند. با اين روش دشمنان پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله هم مىپندارند كه نفاق آنان در برابر آنان همانند نفاقشان با محمد و على عليهما السلام است. | ||
{{متن قرآن|وَلَٰكِنْ لَا يَعْلَمُونَ}}: «ولى خود منافقين متوجه اين حقيقت نيستند»، و خداوند پيامبرش را از اسرار آنان آگاه مىفرمايد، و آنان را خوار مىنمايد و مورد لعنت قرار مىدهد و بىارزش تلقى مىنمايد. | |||
==== برخورد منافقين با اصحاب غدير ==== | ==== برخورد منافقين با اصحاب غدير ==== | ||
كلام خداوند كه مىفرمايد: | كلام خداوند كه مىفرمايد: {{متن قرآن|وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ}}''':''' «هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مىگويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مىگويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مىكرديم. | ||
«هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مىگويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مىگويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مىكرديم. | |||
خداوند آنان را به مسخره مىگيرد و به آنان مهلت مىدهد كه در طغيان خود متحير بمانند». اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با على عليه السلام و مانع شدن خلافت از او همپيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مىشدند مىگفتند: | خداوند آنان را به مسخره مىگيرد و به آنان مهلت مىدهد كه در طغيان خود متحير بمانند». اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با على عليه السلام و مانع شدن خلافت از او همپيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مىشدند مىگفتند: | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۰۴: | ||
آنان با '''سلمان و مقداد و ابوذر و عمار''' كه ملاقات مىكردند به آنان مىگفتند: «ما به محمد ايمان آورده و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آوردهايم و مانند شما اوامر او را اجرا مىكنيم». به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناستر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مىشدند از آنان احساس انزجار مىكردند و مىگفتند: «اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مىگفتند: «از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشههاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفتهايد با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاك شما شود». | آنان با '''سلمان و مقداد و ابوذر و عمار''' كه ملاقات مىكردند به آنان مىگفتند: «ما به محمد ايمان آورده و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آوردهايم و مانند شما اوامر او را اجرا مىكنيم». به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناستر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مىشدند از آنان احساس انزجار مىكردند و مىگفتند: «اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مىگفتند: «از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشههاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفتهايد با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاك شما شود». | ||
آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مىگفت: «اينك مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مىگيرم و شرّ آنان را از شما دفع مىكنم»! وقتى به آنان نزديك مىشدند ابوبكر مىگفت: مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است: «اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مىرسانند، و اين سلمان افضل آنان است» و منظور او تو بوده است. مرحبا به تو كه دربارهات گفته: | آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مىگفت: «اينك مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مىگيرم و شرّ آنان را از شما دفع مىكنم»! وقتى به آنان نزديك مىشدند ابوبكر مىگفت: مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است: «اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مىرسانند، و اين سلمان افضل آنان است» و منظور او تو بوده است. مرحبا به تو كه دربارهات گفته: {{متن عربی|سَلْمانُ مِنّا اهْلَ الْبَيْتِ}}: «سلمان از ما اهل بيت است»، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله پرسيد: آيا من هم از شمايم؟ | ||
آن حضرت فرمود: «تو هم از مايى»، و سپس جبرئيل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: «چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل بيت محمد هستم»! | آن حضرت فرمود: «تو هم از مايى»، و سپس جبرئيل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: «چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل بيت محمد هستم»! | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۲: | ||
سپس ابوبكر رو به ابوذر كرد و گفت: مرحبا به تواى ابوذر! تو همان كسى هستى كه پيامبر دربارهات گفت: «زمين بر خود حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر گويندهاى كه راستگوتر از ابوذر باشد». از پيامبر پرسيدند: خداوند به چه چيزى او را فضيلت و شرافت داده است؟ او گفت: «زيرا او به بركت على برادرم گوينده توانايى است و در شرايط مختلف ثناخوان او و نسبت به مسخره كنندگان و دشمنان او سرزنش كننده و با اوليا و دوستان او مُوالى و دوست است، و به زودى خدا او را در بهشت از بهترين ساكنين آن قرار مىدهد و تعدادى كه عدد آن را جز خدا نمىداند از حوريان و غلمان و پسران بهشتى خدمتكار او خواهند بود». | سپس ابوبكر رو به ابوذر كرد و گفت: مرحبا به تواى ابوذر! تو همان كسى هستى كه پيامبر دربارهات گفت: «زمين بر خود حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر گويندهاى كه راستگوتر از ابوذر باشد». از پيامبر پرسيدند: خداوند به چه چيزى او را فضيلت و شرافت داده است؟ او گفت: «زيرا او به بركت على برادرم گوينده توانايى است و در شرايط مختلف ثناخوان او و نسبت به مسخره كنندگان و دشمنان او سرزنش كننده و با اوليا و دوستان او مُوالى و دوست است، و به زودى خدا او را در بهشت از بهترين ساكنين آن قرار مىدهد و تعدادى كه عدد آن را جز خدا نمىداند از حوريان و غلمان و پسران بهشتى خدمتكار او خواهند بود». | ||
آنگاه ابوبكر به عمار گفت: اهلًا و سهلًا و مرحباً بر تواى عمار! تو با ولايت برادر پيامبر- با آنكه شخص آرام و آسايش طلبى هستى و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام مىدهى- به درجهاى رسيدهاى كه آنان كه شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول مىكنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى مىكنند، بدان دست نيافتهاند؛ و همچنين به درجهاى رسيدهاى كه آنان كه بخشنده اموالاند به آن نرسيدهاند اگرچه همه اموال دنيا در اختيار آنان باشد و آن را ببخشند. | آنگاه ابوبكر به عمار گفت: اهلًا و سهلًا و مرحباً بر تواى عمار! تو با ولايت برادر پيامبر- با آنكه شخص آرام و آسايش طلبى هستى و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام مىدهى- به درجهاى رسيدهاى كه آنان كه شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول مىكنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى مىكنند، بدان دست نيافتهاند؛ و همچنين به درجهاى رسيدهاى كه آنان كه بخشنده اموالاند به آن نرسيدهاند اگرچه همه اموال دنيا در اختيار آنان باشد و آن را ببخشند. | ||
براى من هم | مرحبا بر تو! پيامبر تو را براى برادرش على يار خالص و مدافع او انتخاب كرده تا آنجا كه خبر داده تو به زودى در راه محبت او كشته مىشوى و در روز قيامت در زمره بهترين يارانش محشور مىشوى. خدا مرا هم به مثل عمل تو و اصحابت موفق گرداند، به گونهاى كه براى من هم خدمت گزارى محمد رسول اللَّه و برادرش على ولى اللَّه ميسر گردد، و همچنين دشمنى با دشمنان شان و خالص بودن با دوستان شان با پذيرش ولايت و پيروى از او. اين گونه خداوند به زودى ما را هم وقتى با هم ملاقات كنيم سعادتمند مىنمايد. | ||
'''سلمان و اصحابش''' برخورد ظاهرى آنان را مىپذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مىگذشتند. آنگاه ابوبكر به اصحابش مىگفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ | '''سلمان و اصحابش''' برخورد ظاهرى آنان را مىپذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مىگذشتند. آنگاه ابوبكر به اصحابش مىگفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۳: | ||
سپس نزد همفكران خود از منافقين و متمردين بازگشتند، همانان كه در تكذيب پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله شريك آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند. | سپس نزد همفكران خود از منافقين و متمردين بازگشتند، همانان كه در تكذيب پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله شريك آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند. | ||
وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: | وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: {{متن عربی|إِنَّا مَعَكُمْ}}: «ما با شماييم» طبق آنچه با هم نقشه كشيديم كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد على را از اين امر مانع شويم. پس شما را گول نزند و به وحشت نيندازد آنچه از ما در تأييد آنان مىشنويد و آنچه از ما مىبينيد كه با جرئت سخنانى را در مدارا با آنان مىگوييم، چرا كه با اين كار آنان را به مسخره گرفتهايم. | ||
اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد! | اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد! {{متن قرآن|اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ}}: «خدا اينان را مسخره مىكند» و به سزاى استهزاءشان آنان را در دنيا و آخرت مجازات مىكند، | ||
{{متن قرآن|وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ}}: «و آنان را در ادامه طغيانشان آزاد مىگذارد» و به آنان مهلت مىدهد و با مداراى خود به تأنّى با آنان رفتار مىكند و به توبه دعوتشان مىنمايد؛ و اگر سراغ مغفرت آيند به آنان وعدههاى نيك مىدهد. اما آنان متحيرند و از كار قبيح خود دست بر نمىدارند و '''از هر اذيتى نسبت به محمد و على عليهما السلام كه برايشان ممكن باشد كوتاهى نمىكنند.''' | |||
=== تحليل تاريخى === | === تحليل تاريخى === |
ویرایش