آیات ۸ تا ۱۵ بقره و غدیر
| مشخصات آیه | |
|---|---|
| نام سوره | بقره |
| شماره آیه | ۸ تا ۱۵ |
| جزء | ۱ |
| محتوای آیه | |
| موضوع | آیاتی درباره رفتار منافقان با غدیر و مسخرهکردن مؤمنان غدیر که با وعده عذاب خداوند پاسخ داده شده است. |
آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره آیاتی که درباره رفتار منافقان نسبت به غدیر، که با دو رویی آنان و مسخرهکردن مؤمنان به غدیر همراه بوده، نازل شده است. خداوند به دلیل این رفتار به آنان، پس از مهلتدادن برای فرورفتن بیشتر در گناهشان، وعده عذاب داده است.
موقعیت تاریخی آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره چنین توصیف شده است: پس از بازگشت کاروان غدیر به مدینه، کسانی که صحیفه ملعونه را امضا کرده بودند روح نفاق به آنان دستور میداد که با برخوردهای دوگانه و فریبکاری نقشههای جدی بر ضد غدیر را به مرحله عمل نزدیک کنند. پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله درصدد این بود که به آنان بفهماند هم از نفاق آنان آگاه است، هم از نقشههای آنان خبر دارد، هم قادر بر خنثیکردن تمام توطئههای آنهاست و آنچه از مدارا و آزاد گذاشتن آنان بهچشم میخورد، فقط برای امتحان مردم و امری است که پروردگار فرموده است. اظهارات دورویانه منافقان از یک سو و مقابله جدی و عمیق پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله از سوی دیگر، ماجرایی را بهوجود آورد که هشت آیه قرآن درباره آن نازل شد و اتمام حجتی برای منافقین آن روز و پیروان آنان تا روز قیامت انجام گرفت.
در روایتی طولانی از امام موسی کاظم علیه السلام شأن نزول این آیات و ارتباط آن با منافقان و سران آن مشخص شده است. روند رخدادها در این روایت بر اساس آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره چنین ترسیم شده است: آغاز خط نفاق پس از بیعت غدیر؛ خبردادن خداوند از نفاق منافقان و نمونههایی از گفتارهای منافقانه سران صحیفه؛ خبردادن الهی از نیرنگ منافقان؛ معجزه الهی در برابر دیدگان منافقان در حقانیت غدیر؛ عکس العمل منافقان در برابر معجزات که افزوده شدن بیماری قلب آنان بود؛ برخورد منافقین با اصحاب غدیر که همراه با مسخرهکردن آنان بود؛ حکایت خداوند در پاسخ به مسخرهکردن منافقان که مسخرهشدن آنان توسط خداوند و مهلتدادن به آنان برای فرورفتن بیشتر در عذاب اخروی است.
آیاتی درباره اقدامات منافقان در غدیر
آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره از جمله آیاتی دانسته شده که درباره اقدامات منافقان در غدیر نازل شده است. از آنجا که منافقان از نخستین ساعات سفر غدیر فتنهگری و توطئه را آغاز کردند و در موارد بسیاری به اجرای نقشههای خود اقدام کردند؛ به همین دلیل در کنار آیاتی که دربارهٔ اقدامات پیامبر صلَّی اللّٰه علیه و آله در غدیر نازل میشد، آیات بسیاری هم دربارهٔ تحریکات و نقشههای منافقین بر آن حضرت وحی میشد. روایات مربوط به این آیات، شأن نزول و ارتباط مستقیم آنها را با غدیر روشن کرده است.[۱]
این آیات ۱۰۴ آیه هستند که در ۳۹ مورد نازل شدهاند؛ از جمله این آیات، آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره هستند:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ
۸
یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ
۹
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ
۱۰
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ
۱۱![]()
![]()
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ
۱۲
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ
۱۳
وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ
۱۴
اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ
۱۵
؛ از مردم کسانی هستند که میگویند: ما ایمان آوردیم به خداوند، ولی آنان ایمان ندارند. با خدا مکر و حیله میکنند و با آنان که ایمان آوردند حیله میکنند، ولی جز خودشان کسی را گولنمیزنند اما خودشان درک نمیکنند. در قلوب آنان مرض است، خداوند هم این مرض را بیشتر کرده و برای آنان عذاب دردناکی است بهخاطر آنچه دروغ میگویند. آنگاه که به آنان گفته میشود در زمین فساد نکنید میگویند: ما اصلاحکنندگانیم. بدانید که آنان فسادکننده هستند، ولی خودشان نمیفهمند. هنگامی که به آنان گفته میشود شما هم مانند بقیه مردم ایمان آورید، میگویند: آیا مانند سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید که آنان سفیهانند ولی خودشان نمیدانند. هنگامی که ایمانآورندگان را ملاقات کنند میگویند: ایمان آوردیم، ولی وقتی با شیاطینشان خلوت کنند میگویند: ما با شماییم و ما مؤمنان را مسخره میکردیم. خداوند آنان را به مسخره میگیرد و به آنان مهلت میدهد که در طغیان خود متحیر بمانند
.
موقعیت تاریخی
موقعیت تاریخی آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره چنین توصیف شده است: پس از شکست توطئه منافقان برای قتل پیامبر صلی الله علیه و آله در عقبه هرشی کاروان غدیر به مدینه بازگشت. برنامه غدیر که اعلام ولایت و منصوبکردن رسمی امیرالمؤمنین علیه السلام بود، با بیعت مردم بهپایان رسیده بود. باید در نظر داشت که در آن موقعیت کسانی را که صحیفه ملعونه را امضا کرده بودند و نقشههای پی در پی کشیده بودند بسیاری از نقشههای خود را بهاجرا درآورده بودند. در آن شرایط روح نفاق به آنان دستور میداد که با برخوردهای دوگانه و فریبکاری نقشههای جدی بر ضد غدیر را به مرحله عمل نزدیک کنند.
پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله درصدد این بود که به آنان بفهماند هم از نفاق آنان آگاه است، هم از نقشههای آنان خبر دارد، هم قادر بر خنثیکردن تمام توطئههای آنهاست و آنچه از مدارا و آزاد گذاشتن آنان بهچشم میخورد، فقط برای امتحان مردم و امری است که پروردگار فرموده است. اظهارات دورویانه منافقان از یک سو و مقابله جدی و عمیق پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله از سوی دیگر، ماجرایی را بهوجود آورد که هشت آیه قرآن درباره آن نازل شد و اتمام حجتی برای منافقین آن روز و پیروان آنان تا روز قیامت انجام گرفت.
در این رخداد تصریح به نزول آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره در چنین موقعیتی شده و اینکه محور داستان بیعت غدیر و نقض آن توسط منافقان بوده است. امام کاظم علیه السلام در این باره میفرماید: «هنگامی که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله در روز غدیر امیرالمؤمنین علیه السلام را در آن موقعیت مشهور و معروف به همه شناسانید عدهای از سرکشان از منافقان در بین خود توطئه کردند… خداوند هم از انجام این توطئه از سوی آنان خبر داشت و درباره آنان به پیامبرش محمد صلَّی اللَّه علیه و آله خبر داد و فرمود …». در اینجا حضرت آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره را قرائت فرمود و شأن نزول آنها را در این باره بیان کرد.[۲]
تفصیل ماجرا
برخی محققان تفصیل ماجرای مربوط به نزول آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره را، براساس برخی منابع،[۳] از روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام چنین ارائه نمودهاند:
آغاز خط نفاق پس از بیعت غدیر
پس از آنکه پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله در روز غدیر امیرالمؤمنین علیه السلام را به امامت معرفی کرد، قبل از همه از نُه نفر برای امام بیعت گرفت. اولین این افراد ابوبکر و عمر بودند. سپس به سران مهاجرین و انصار دستور بیعت داد و همه آنان بیعت کردند. از بین همه آنان عمر بن خطاب برخاست و گفت: «بَه بَه بِه تو ای علی که مولای من و مولای هر مرد مؤمن و زن مؤمنی گردیدی». آنان در این حال از حضور پیامبر رفتند که حضرت پیمانهای محکمی از آنان گرفت.
اما گروهی از گردن کشان منافقان در بین خود چنین توطئه کردند که اگر برای پیامبر اتفاقی بیفتد، امر خلافت را از امیرالمؤمنین دور کنند و آن را در اختیار او نگذارند. خداوند از این توطئه آنان با خبر بود، ولی آنان منافقانه نزد پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله میآمدند و اظهار میکردند: «تو محبوبترین خلق خدا نزد خدا و خود و نزد ما را بر ما منصوب نمودی، و بدین وسیله ما را از شرّ ستمگران بر ما و متجاوزان در سیاستمان آسوده ساختی». این در حالی بود که خداوند از قلبهای آنان خبر داشت میدانست که آنان با یکدیگر توطئه کردهاند که بر دشمنی با امر الهی ثابت قدم باشند و در راهِ دور کردن خلافت از کسی که مستحق آن است از هیج اقدامی فرو گذار نکنند.[۴]
خبردادن خداوند از نفاق آنان
در این شرایط بود که خداوند به پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله درباره آنان چنین خبر داد: ای محمد! «از مردم کسانی هستند که میگویند: ما به خداوند ایمان آوردیم» که به تو دستور داده علی را به امامت و بهعنوان سیاستگذار امتت و مدّبر امور آنان منصوب نمایی. «ولی آنان ایمان ندارند» به سخنی که بر زبان میآورند، بلکه برای به هلاکترساندن تو و علی توطئه میکنند و خود را برای سرپیچی از اوامر علی آماده میکنند، اگر اتفاقی برای تو رخ دهد.
در کنار وحی الهی، اخباری نیز از توطئههای منافقان و گفتههای آنان درباره علی علیه السلام و سوءقصدی که نسبت به او داشتند، به پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله رسید. حضرت آنان را فراخواند و مورد سرزنش قرار داد. آنان در پاسخ قسمهایی محکم در انکار آن گزارشها خوردند.[۵]
نمونههایی از نفاق در برابر پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله
ابوبکر گفت: «یا رسول اللَّه! به خدا قسم، به هیچ چیز اهمیت ندادهام بهاندازهای که به این بیعت اهمیت میدهم. من امیدوار شدم که خداوند با این بیعت در قصرهای بهشت برای من جای وسیعی در نظر بگیرد و مرا از بهترین واردشوندگان و ساکنان آن قرار دهد».
عمر گفت: «پدر و مادرم به قربان تو یا رسول اللَّه، من به ورود به بهشت و نجات از آتش اطمینان خاطر نیافتم، مگر با این بیعت. به خدا قسم، بعد از این پیمانی که بر آن تعهد بستم، هرگز شکستن این پیمان و مخالفت با آن مورد رضای من نخواهد بود، اگرچه از زمین تا عرش مرواریدهای تازه و جواهرات گرانقیمت پر باشد و برای نقض این بیعت به من بدهند».
سومی گفت:[یادداشت ۱] «به خدا قسم یا رسول اللَّه، من از این بیعت چنان شادمان شدم و آرزوی جایی وسیع در بهشت رضوان خدا نمودم، که یقین پیدا کردم اگر گناه همه مردم زمین بر من باشد، با این بیعت از نامه اعمالم پاک میشود»! سپس بار دیگر بر گفته خود قسم یاد کرد، و لعنت فرستاد بر کسی که بر خلاف این ادعا به پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله خبری را رسانده است.[۶]
خبردادن الهی از نیرنگ منافقان
بعد از این سه نفر، عدهای دیگر از منافقان نظیر این عذرها را آوردند، ولی خداوند عزوجل به پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله فرمود: «با خدا مکر و حیله میکنند»، یعنی با پیامبر خدا با قسمهای خلاف باطنشان خدعه میکنند؛ «و با آنان که ایمان آوردند حیله میکنند»، یعنی با یاران پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله که برترشان علی بن ابیطالب علیه السلام است. «ولی جز خودشان کسی را گولنمیزنند»، و با این خدعه جز به خودشان ضرر نمیزنند؛ زیرا خداوند از آنان و یاریشان بینیاز است؛ و اگر نبود که خداوند به آنان مهلت داده، بر خلاف و طغیانی که به آن دست یازیدهاند قدرت نمییافتند. «ولی آنان درک نمیکنند» که مسئله چنین است و خداوند پیامبرش را از دورویی و دروغ و کفر آنان آگاه ساخته و او را به لعن آنان در کنار لعنت ستمکاران و عهدشکنان امر فرموده است. این لعنتی که از آنان جدا نمیشود: در دنیا بندگان خوب خدا آنان را لعنت میکنند و در آخرت به عذابهای شدید الهی گرفتار میشوند.[۷]
معجزه در برابر خط نفاق
هنگامی که این منافقان با چنین عذرهایی با پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله روبهرو شدند، آن حضرت با بزرگواری ظاهر سخن آنان را پذیرفت و باطن آن را به خدا واگذار کرد. اما، جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: یا محمد، خداوند بلندمرتبه به تو سلام میرساند و میفرماید: این گردنکشان را -که درباره بیعتشکنی آنان نسبت به علی و آمادگی آنان برای مخالفت با او به تو خبرهایی رسیده- به خارج شهر مدینه ببر؛ جایی که عجایب آنچه خداوند بر علی کرامت کرده را به آنان نشان دهی که اکنون او را در جای تو قرار داده و جانشین تو کرده در زمین و کوهها و آسمان و سایر آنچه خدا خلق کرده چه اطاعتکنندگانی برای او قرار داده است. تا بدانند که ولی خدا از آنان بینیاز است. و انتقام خود را از آنان بازنمیدارد مگر به امر خدایی که درباره او و آنان برنامهای دارد که آن را به انجام میرساند، و حکمتی دارد که به آن عمل میکند و به موجب آن اراده خود را پیش میبرد.
با این دستور الهی، پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله به آن جماعت دستور حرکت به بیرون شهر مدینه را داد. آنان همراه حضرت آمدند تا در دامنه یکی از کوههای اطراف مدینه مستقر شدند. پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یا علی، خداوند عزوجل اینان را به یاری تو و آمادگی در خدمتت و جدیت در اطاعت تو امر فرموده است. اگر از تو اطاعت کنند، برای آنان خیر است و در بهشت خدا پادشاهان دائمی و غرق در نعمت خواهند بود؛ ولی اگر با تو مخالفت کنند، برای آنان شرّ است و به جهنم خواهند رفت و در آنجا دائمی و معذب خواهند بود».
سپس حضرت رو به آن گروه منافق کرد و فرمود: «بدانید که اگر شما از علی اطاعت کنید، سعادتمند میشوید و اگر با او مخالفت کنید، شقاوتمند میگردید. خداوند هم او را از شما بینیاز ساخته با کسانی که به شما نشان خواهد داد و با چیزهایی که به شما نشان خواهد داد». سپس پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله فرمود: یا علی، از پروردگارت بخواه به جایگاه محمد و دودمان پاک او -که تو بعد از محمد سید آنان هستی- که این کوهها را برای تو به آنچه میخواهی تبدیل کند». امیرالمؤمنین علیه السلام از پروردگار این درخواست را نمود و آن کوهها تبدیل به نُقره شدند و آن حضرت را صدا زدند: «ای علی، ای وصی رسول رب العالمین، خداوند ما را برای تو آماده کرده که اگر خواستی، در امر خلافت خود خرج کنی. هرگاه ما را بخوانی ما با پاسخ مثبت در اختیار تو هستیم تا حکم خود را درباره ما اجرا فرمایی و امر خود را درباره ما به انجام رسانی».
سپس همه آن کوهها به طلای سرخ تبدیل شدند و همان سخنان را تکرار کردند. بعد از آن به مُشک و عنبر و عبیر و جواهر و یاقوت تبدیل شدند و به هرکدام که تبدیل میشدند امیرالمؤمنین علیه السلام را چنین صدا میزدند: «ای ابا الحسن، ای برادر پیامبر، ما مُسخَّر فرمان توایم. هرگاه خواستی ما را در هر موردی خرج کنی صدایمان بزن تا پاسخ مثبت به تو دهیم و به هر چیزی که تو میخواهی تبدیل شویم». در اینجا پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله به همه آنان فرمود: «متوجه شدید که خداوند عزوجل چگونه علی علیه السلام را با آنچه که میبینید، از اموال شما مستغنی کرده است»؟
سپس فرمود: «یا علی، از خداوند به جایگاه محمد و خاندان پاکش -که تو بعد از محمد آقای آنان هستی- بخواه که درختان این زمین را به مردانی غرق در اسلحه و صخرههای آن را به شیرها و پلنگها و افعیها تبدیل نماید». امیرالمؤمنین علیه السلام از خدا این درخواست را نمود، و آن کوهها و تپهها و روی زمین از مردان غرق در اسلحه پر شد که در برابر یکی از آنان ده هزار نفر از آن منافقان تاب مقاومت نداشتند. همچنین از شیران و پلنگان و افعیها پر شد بهگونهای که در آن کوهها و زمینها و تپهها جای خالی باقی نماند. همه آنان صدا میزدند: یا علی، ای وصی رسول اللَّه، ما آمادهایم و خدا ما را در اختیار تو قرار داده و به ما دستور داده تو را اجابت کنیم، هرگاه که ما را فراخوانی برای تسلیم هرکس که ما را بر او مسلط گردانی. پس هر گاه خواستی ما را صدا بزن تا تو را اجابت کنیم و به هرچه میخواهی ما را امر کن تا تو را اطاعت نماییم.
یا علی، ای وصی رسول اللَّه! برای تو نزد خداوند آن مقام عظیمی است که اگر از او درخواست کنی، همه زمین و جوانب آن را مانند کیسهای دربسته در اختیار تو قرار دهد میپذیرد، یا اگر درخواست کنی آسمان را برای تو به زمین بیاورد میآورد، یا بخواهی زمین را به آسمان ببرد انجام میدهد. اگر بخواهی دریاهای شور آن را به آب گوارا یا روغن یاسمن یا روغن خوشبوی بان[یادداشت ۲] یا هر کدام از نوشیدنیها یا روغنها که بخواهی تبدیل کند، این کار انجام خواهد داد. اگر بخواهی دریاها را منجمد کند و بقیه جاهای زمین را دریا قرار دهد میکند.
بنابراین از تمرد این سرکشان و مخالفت این مخالفان محزون مباش. آنگاه که دنیای اینان بهپایان رسد بهگونهای خواهد شد که گویی در این دنیا نبودهاند، و هنگامی که آخرت به سراغ آنان میآید بهگونهای خواهد بود که گویی از اول آنجا بودهاند. یا علی، آنچه اینان را با کفر و فسق و تمردشان از اطاعت تو، مهلت داده همان است که فرعون صاحب میخها و نمرود بن کنعان و ادعاکنندگان الوهیت از طاغیان و نیز طاغیترین طاغیان یعنی ابلیس رئیس همه گمراهیها را مهلت داده است. نه تو و نه آنان برای دار فنا خلق نشدهاید، بلکه همگی برای دار بقا خلق شدهاید و از خانهای به خانهای منتقل میگردید. پروردگار تو هم نیازی نمیبیند که کسی سیاست این منافقان و تنظیم امورشان را بر عهده بگیرد. خدا میخواست شرافت تو را بر اینان ثابت کند و اینکه تو با فضل خود از آنان جدا هستی و اگر بخواهد آنان را هدایت میکند.[۸]
عکس العمل منافقان در برابر معجزات
با دیدن این مناظر قلبهای منافقان بیماری بیشتری یافت، گذشته از حسدی که نسبت به پیامبر و علی علیهما السلام داشتند. اینجا بود که خداوند چنین فرمود: «در قلب آنان مرض است»؛ یعنی در قلبهای این سرکشان شککننده بیعتشکن از بیعتی که برای امیرالمؤمنین گرفتی مرضی ایجاد شد. «خداوند هم این مرض را بیشتر کرد» بهگونهای که با دیدن این نشانهها و معجزات قلبهای آنان متحیّر گردید. «و برای آنان عذاب دردناکی است بهخاطر آنچه دروغ میپندارند» که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله را تکذیب میکنند و در این سخنشان که میگویند: «ما بر بیعت و پیمان خود ثابت هستیم» دروغ میگویند.
آنگاه که به این شکنندگان بیعت غدیر گفته میشود: «در زمین فساد نکنید» با اظهار بیعتشکنی در برابر بندگان مستضعف خدا، که دین آنان را در دلشان مشوّش میکنید و آنان را در اعتقادشان متحیر مینمایید، «میگویند: ما اصلاحکنندگانیم»، زیرا ما نه به دین محمد و نه غیر محمد اعتقادی نداریم و در مسئله دین متحیریم. ما در ظاهر رضایت خود به محمد را با اظهار قبول دین و شریعت او نشان میدهیم، ولی در باطن طبق خواستههای خود عمل میکنیم. از امکانات زندگی و رفاه آن استفاده میکنیم و نفس خود را از بندگی محمد آزاد مینماییم و از اطاعت پسر عمویش علی خود را رها میسازیم، بهگونهای که اگر در دنیا پیروزی یافت، ما نزد او مورد توجه باشیم و اگر امر او به نابودی کشیده شد، از اسیرشدن بهدست دشمنانش سالم بمانیم.
خداوند عزوجل میفرماید: «بدانید که آنان فسادکننده هستند» با این مطالبی که درباره امور خودشان میگویند؛ زیرا خداوند نفاق آنان را به پیامبرش شناسانده و او آنان را لعنت مینماید و به مؤمنان دستور لعن آنان را میدهد. دشمنان مؤمنان هم دیگر به آنان اطمینان ندارند؛ زیرا میپندارند که با آنان نیز منافقانه رفتار میکنند، همانگونه که با اصحاب پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله با نفاق رفتار میکنند. از اینجاست که هیچ منزلتی برایشان نزد آنان وجود ندارد و بهعنوان افرادی موثق در دل آنان جای ندارند.
این کلام خداوند که میفرماید: «و هنگامی که به آنان گفته میشود شما هم مانند بقیه مردم ایمان آورید، میگویند: آیا مانند سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید که آنان سفیهانند ولی خودشان نمیدانند»، درباره این است آنگاه که برگزیدگان مؤمنان، مانند سلمان، مقداد، ابوذر و عمار، به این بیعتشکنان میگویند: «ایمان آورید به پیامبر و به علی که او را جای خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دین و دنیا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند سایر مردم ایمان به این پیامبر آورید و در ظاهر و باطن تسلیم این امام شوید»؛ آنان به این مؤمنان پاسخی نمیدهند؛ زیرا جرأت ندارند جواب واقعی را به آنان بگویند؛ ولی به منافقانی که نزد آنان میآیند و مورد اعتمادشان هستند و همچنین به مؤمنان مستضعفی که از کتمان آنان مطمئن هستند میگویند: «آیا ما هم مانند سفیهان ایمان بیاوریم» و منظورشان از سفیهان سلمان و اصحاب او هستند که در پیشگاه علی علیه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقدیم نمودهاند، و ولایت دوستان علی و دشمنی با دشمنان او را علنی ساختهاند.
اینان از آن جهت «سُفَهاء» هستند که با روش تُند خود در برابر دشمنان محمد صلَّی اللَّه علیه و آله، هنگامی که امر او مضمحل شود، دشمنانش آنان را نابود میکنند، و سایر سردمداران و مخالفان محمد صلَّی اللَّه علیه و آله آنان را هلاک مینمایند. «بدانید که خودشان سفیهانند» و عقل و نظرشان پست است، زیرا در مسئله پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله آنگونه که باید توجه نکردهاند تا به نبوت او معرفت پیدا کنند و صحت ضابطه قرار دادن علی علیه السلام را در امر دین و دنیا دریابند. اینان با دقتنکردن اتمام حجتهای خدا جاهل ماندهاند و از پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله و یارانش و همچنین از مخالفان آنان میترسند؛ زیرا در امان نیستند که کدامشان غالب میشود و میترسند که مبادا همراه آنان هلاک شوند؛ بنابراین، آنان سفیه هستند به دلیل اینکه با نفاقشان نه محبت پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله و مؤمنان و نه محبت یهود و سایر کافران برای آنان قابل تحقق است.
اینان با نفاقشان در برابر پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله اظهار ولایت آن حضرت و برادرش علی علیه السلام و دشمنی با یهود و نصاری و ناصبیان مینمایند، همانگونه که در برابر این دشمنان اظهار دشمنی با پیامبر و علی علیهما السلام و ولایت دشمنان ایشان مینمایند. با این روش دشمنان پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله هم میپندارند که نفاق آنان در برابر آنان همانند نفاقشان با محمد و علی علیهما السلام است. «ولی خود منافقان متوجه این حقیقت نیستند»، و خداوند پیامبرش را از اسرار آنان آگاه میفرماید، و آنان را خوار مینماید و مورد لعنت قرار میدهد و بیارزش تلقی مینماید.[۹]
برخورد منافقان با اصحاب غدیر
کلام خداوند که در آیه ۱۴ سوره بقره میفرماید: «هنگامی که ایمانآورندگان را ملاقات کنند میگویند ایمان آوردیم، ولی وقتی با شیاطینشان خلوت کنند میگویند: ما با شماییم و ما مؤمنان را مسخره میکردیم. خداوند آنان را به مسخره میگیرد و به آنان مهلت میدهد که در طغیان خود متحیر بمانند». این آیه درباره این است که وقتی این بیعتشکنان که بر مخالفت با علی علیه السلام همپیمان شده بودند، با مؤمنان رو به رو میشدند میگفتند: ما هم مانند ایمان شما ایمان آوردهایم.
آنان با سلمان، مقداد، ابوذر و عمار که ملاقات میکردند به آنان میگفتند: «ما به محمد ایمان آورده و در برابر بیعت علی و فضیلت او سر تسلیم فرود آوردهایم و مانند شما دستورات او را اجرا میکنیم»؛ بهخصوص ابوبکر و عمر و بقیه نُه نفری که سرشناستر در نفاق بودند، گاهی که با سلمان و اصحابش رو به رو میشدند از آنان احساس انزجار میکردند و میگفتند: «اینان اصحاب ساحر و احمق هستند»، که منظورشان پیامبر و علی علیهما السلام بود. سپس به یکدیگر میگفتند: «از اینان بپرهیزید که مبادا از گوشههای سخنانتان درباره کفر محمد و آنچه درباره علی گفتهاید با اطلاع شوند و خبر آن را برای او ببرند و باعث هلاک شما شود».
آنگاه ابوبکر به اصحاب منافقش میگفت: «اینک مرا بنگرید که چگونه آنان را به مسخره میگیرم و شرّ آنان را از شما دفع میکنم». وقتی به آنان نزدیک میشدند ابوبکر میگفت: مرحبا به سلمان فرزند اسلام، که محمد آقای مردم درباره او گفته است: «اگر دین از ستاره ثریا آویخته باشد، مردانی از فارسیزبانان خود را به آن میرسانند و این سلمان برترین آنان است» و منظور او تو بوده است. مرحبا به تو که دربارهات گفته: «سلمان از ما اهل بیت است»، و با این سخن تو را با جبرئیل قرین ساخته که در روز کساء از پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله پرسید: آیا من هم از شمایم؟ آن حضرت فرمود: «تو هم از مایی»، و سپس جبرئیل به ملکوت اعلی رفت و به فرشتگان دیگر افتخار کرد و گفت: «چه کسی مثل من است؟ افتخار برایم باد که از اهل بیت محمد هستم».
آنگاه ابوبکر رو به مقداد کرد و گفت: مرحبا به تو ای مقداد! تو همان کسی هستی که پیامبر درباره تو به علی گفت: یا علی! مقداد برادر تو در دین است و از شدت محبتی که به تو دارد و دشمنی که با دشمنانت دارد و از دوستی که به دوستانت و دشمنی که با دشمنان تو دارد، گویا پارهای از تن توست. اما فرشتگان آسمانها محبت بیشتری به علی دارند و شدت دشمنی آنان با دشمنان او بیشتر است. پس خوشا به حالت ای مقداد، خوشا به حالت!
سپس ابوبکر رو به ابوذر کرد و گفت: مرحبا به تو ای ابوذر! تو همان کسی هستی که پیامبر دربارهات گفت: «زمین بر خود حمل نکرده و آسمان سایه نینداخته بر گویندهای که راستگوتر از ابوذر باشد». از پیامبر پرسیدند: خداوند به چه چیزی او را فضیلت و شرافت داده است؟ او گفت: «زیرا او به برکت علی برادرم گوینده توانایی است و در شرایط مختلف ثناخوان او و نسبت به مسخرهکنندگان و دشمنان او سرزنشکننده و با دوستان او دوست است، و بهزودی خدا او را در بهشت از بهترین ساکنان آن قرار میدهد و تعدادی، که عدد آن را جز خدا نمیداند، از زنان و پسران بهشتی خدمتکار او خواهند بود».
آنگاه ابوبکر به عمار گفت: خوش آمدی عمار و مرحباً بر تو! تو با دوستی برادر پیامبر -با آنکه شخص آرام و آسایشطلبی هستی و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام میدهی- به درجهای رسیدهای که آنان که شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول میکنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپری میکنند، بدان دست نیافتهاند؛ و همچنین به درجهای رسیدهای که آنان که بخشنده اموالاند به آن نرسیدهاند، اگرچه همه اموال دنیا در اختیار آنان باشد و آن را ببخشند. مرحبا بر تو! پیامبر تو را برای برادرش علی یار خالص و مدافع او انتخاب کرده تا آنجا که خبر داده تو بهزودی در راه محبت او کشته میشوی و در روز قیامت در زمره بهترین یارانش محشور میشوی. خدا مرا هم به مثل عمل تو و اصحابت موفق گرداند، به گونهای که برای من هم خدمتگزاری محمد رسول اللَّه و برادرش علی ولی اللَّه میسر گردد، و همچنین دشمنی با دشمنانشان و خالصبودن با دوستانشان با پذیرش ولایت و پیروی از او. اینگونه خداوند بهزودی ما را هم وقتی با هم ملاقات کنیم سعادتمند مینماید.
سلمان و اصحابش برخورد ظاهری آنان را میپذیرفتند، همانگونه که خدا امر فرموده بود، و از کنار آنان میگذشتند. آنگاه ابوبکر به اصحابش میگفت: مسخرهکردن من نسبت به اینان را چگونه دیدید؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع کردم؟ آنان در پاسخ گفتند: همیشه راه خیر را پیش بگیری تا مادامی که زنده هستی! ابوبکر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اینان باید اینگونه باشد تا روزی که فرصتی بدست آورید، زیرا عاقل فهمیده کسی است که غصه را گلوگیر کند تا فرصتی به چنگ آورد.[۱۰]
حکایت خداوند از اوج نفاق دشمنان غدیر
دشمنان غدیر سپس نزد همفکران خود، از منافقان و سرکشان بازگشتند؛ همانان که در تکذیب پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله شریک آنان بودند که آنچه حضرت درباره فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام و منصوبشدن او بهعنوان امام بر همه از طرف خدا آورده بود تکذیب کردند. وقتی نزد دوستان خود رفتند گفتند: «ما با شماییم» طبق آنچه با هم نقشه کشیدیم که اگر برای محمد اتفاقی افتاد، علی را از این امر مانع شویم. پس شما را گولنزند و به وحشت نیندازد آنچه از ما در تأیید آنان میشنوید و آنچه از ما میبینید که با جرأت سخنانی را در مدارا با آنان میگوییم، زیرا با این کار آنان را به مسخره گرفتهایم.
اینجا بود که خداوند فرمود: ای محمد! «خدا اینان را مسخره میکند» و به سزای مسخرهکردنشانْ آنان را در دنیا و آخرت مجازات میکند، «و آنان را در ادامه طغیانشان آزاد میگذارد» و به آنان مهلت میدهد و با مدارای خود به آرامی با آنان رفتار میکند و به توبه دعوتشان مینماید؛ و اگر سراغ مغفرت آیند به آنان وعدههای نیک میدهد. اما آنان متحیرند و از کار قبیح خود دست برنمیدارند و از هر اذیتی نسبت به محمد و علی علیهما السلام که برایشان ممکن باشد کوتاهی نمیکنند.[۱۱]
تحلیل تاریخی شأن نزول آیات در سه مرحله
برخی محققان با دقت در مسیر طیشده در ماجرا شأن نزول آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره سه مرحله مهم آن را چنین صورتبندی کردهاند:
مرحله اول: تشدید نفاق پس از غدیر
منافقان پس از امضای صحیفه ملعونه بهصورت دو سویه وارد عمل شدند: از یک سو نقشههایی طرح میکردند و به اقتضای شرایط آنها را عملی میکردند و برخی را برای آینده در نظر میگرفتند؛ از سوی دیگر، برای کتمان کارهای خود رفتارهای منافقانه خود را در برابر پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام و اصحاب خاص آنان تشدید کرده، در هر فرصتی به تمجید از بیعت غدیر و بیعتکنندگان مخلص آن میپرداختند. پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله هم به امر خداوند عکسالعملی نشان نمیداد و اطلاع خود از باطن آنان و نقشههایشان را ظاهر نمینمود.[۱۲]
مرحله دوم: اتمام حجت نهایی با منافقان
امر خاصی از سوی پروردگار بود که باید با منافقان و همه کسانی که این ماجرا را میشنوند اتمام حجت شود. پس پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام با پشتوانه خداوندی قادر بر خنثیکردن همه نقشههای منافقان و نابودکردن خود آنان بودند. این بدان معنی است که ابوبکر و عمر نابغه روزگار نبودند که چنان نقشههایی بکشند که پیامبر و علی علیهما السلام از برخورد با آنان عاجز باشند. این فقط یک دستور الهی بود چه در زمان حیات پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله و چه بعد از رحلت آن حضرت، که در برابر آنچه به دست منافقان انجام میشود صبر و سکوت اختیار کنند تا خداوند امتحان پیچیدهای از مردم آن زمان و همه آیندگان تاریخ بگیرد.
با یک اشاره امیرالمؤمنین علیه السلام این مرحله به انجام رسید و منافقان دیدند که چه از نظر لشکر و چه از نظر اموال نیروی عظیمی در اختیار آن حضرت است که هیچ نیروی بشری را تاب مقاومت با آن نیست؛ بنابراین، بر آنان و هر شنوندهای ثابت شد که نمایندگان خدا در عین قدرت صبر میکنند. اما، نمایندگان فرصتطلب شیطان چون صبر آنان را میدانند اینگونه جرأت پیدا کردهاند وگرنه از همه ترسوتر هستند.[۱۳]
مرحله سوم: اوج عملکردهای خط نفاق
در این حدیث بلند روح نفاق و روحیه منافق با استناد به رفتار و گفتار خود آنان به روشنترین صورت نشان داده شده است. آنان تصریح کردهاند که راه صحیح زندگی نفاق است! برای تأمین این شیوه، عملکردهایی از قبیل مسخرهکردن، قسم دروغ، تمجید دروغین، شایعهسازی و فرصتطلبی نتایج مطلوبی برای نفاق به همراه دارد. همه این موارد در این داستان و در سایه آیات قرآنی به تصویر کشیده شده است.[۱۴]
تحلیل اعتقادی اول
برخی محققان، با در نظر گرفتن مجموعه این ماجرا در ذیل آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره، سه نکته اساسی در مورد دشمنان غدیر ارائه کردهاند:
اول: شناختی از روح نفاق
باید اذعان داشت که مؤمن حقیقی بهخاطر خلوص نیت و پاکی دلش، به سختی میتواند روحیات و زیر بناهای فکری منافق را در تصوّر خویش بگنجاند. خدا و معصومان علیهم السلام در قرآن و احادیث از راههای مختلف سعی در فهماندن باطن نفاق به مؤمنان داشتهاند، تا از یک سو راههای مقابله با آنان را تشخیص دهند و از سوی دیگر از برخوردهایشان تعجب نکنند و آنان را با خود مقایسه ننمایند. این حدیث بلند از احادیث استثنائی در این باره است که حالات منافقان را تحلیل کرده و آنها را در سه جنبه ارائه کرده است:
الف. مرض قلب منافقین
کالبدشکافی قلب منافق این نتیجه را نشان میدهد که بیماری لاعلاجی در آن نهفته است. این مرض بهگونهای است که حتی آنچه برای دیگران درمان است در اینان باعث شدت بیماری میشود و در مرحله نهایی گذشته از شدت مرض، خداوند هم بر مریضی آنان میافزاید که خود هم از علاج بیماریشان ناامید میشوند. این مراحل در سه قسمت مهم از این حدیث مشاهده میشود که حالت منافقان را پس از نشان دادن آن معجزات چنین به تصویر میکشد:
قلب آن منافقان با مشاهده آن معجزات مرض گرفت، اضافه بر مرض حسدی که نسبت به پیامبر و علی علیهما السلام در قلبشان بود… خدا هم مرض آنان را بیشتر کرد بهگونهای که قلبشان متحیر شد، و این جزای آن معجزاتی بود که به آنان نشان دادی ولی درس نگرفتند.[۱۵]
میبینیم که با قلبی مریض از حسد به مشاهده معجزه میروند و با دیدن معجزه به جای آنکه از باطل خود بازگردند و مداوا شوند، جرأت بیشتری پیدا میکنند. معجزه نهتنها بر قلب مریضشان اثری نمیکند، که قساوت و بیاعتقادی آنان و سِحر پنداشتنشان نسبت به معجزه بیشتر میشود. خداوند هم بر چنین قلبهای تاریکی چنان مُهر حیرت میزند که به هر سو بنگرند جز ظلمت و جهل نبینند.[۱۶]
ب. پایههای فکری منافقین
طرز تفکر حاکم بر زندگی یک منافق که در او نهادینه شده در یک جمعبندی بازمیگردد به اینکه اولًا راه نفاق را صحیح میپندارد و پذیرفته است که باید اینگونه زندگی کرد تا در دولت حق و باطل سالم ماند؛ ثانیاً تفسیری که از نفاق در ذهن خود دارد بازمیگردد به بیاعتقادی نسبت به همه طرفهای درگیر، یعنی نه به اسلام معتقد است نه به کفر. ثالثاً، ایمان خالصانه و محبت و گرایش واقعی به حق را کاری سفیهانه میپندارد که از نظر او انسانهای سادهلوح دچار آن میشوند. این سه مرحله در متن این حدیث آمده است:
۱. صحیح پنداشتن نفاق
آنگاه که به این بیعتشکنان غدیر گفته میشود: «با اظهار بیعتشکنی برای بندگان مستضعف خدا در زمین فساد نکنید…» میگویند: ما اصلاحکننده هستیم… ما در ظاهر رضایت خویش را نسبت به محمد با قبول دین او و شریعتش اعلام میکنیم، و در باطن طبق شهوات خود عمل میکنیم و از زندگی دنیا استفاده میکنیم و در رفاه به سر میبریم و در کنار آن خود را از بند رقیّت محمد رها ساختهایم و از اطاعت پسر عمویش علی خلاص نمودهایم، تا اگر در دنیا پیروز شد نزد او شناخته شده باشیم، و اگر امر او از بین رفت از اسیرشدن به دست دشمنانش در امان باشیم.[۱۷]
۲. بی اعتقادی
ما نه به دین محمد و نه دین غیر محمد معتقدیم، و از نظر دین متحیر هستیم و به نتیجه و تصمیمی نرسیدهایم.[۱۸]
با این نفاقشان، نه محبت محمد و مؤمنین برای آنان درست میآید و نه محبت یهود و بقیه کافران.[۱۹]
۳. سفیهانه پنداشتن ایمان خالص
آیا ما هم مانند سفیهان ایمان آوریم، که منظورشان سلمان و اصحابش بود. آنان که محبت خالصانه و اطاعت تمامعیار خود را به علی سپردند و در دوستی با دوستان او و دشمنی با دشمنانش بهصراحت عمل کردند. این رفتارشان باعث میشود که هرگاه دولت محمد برچیده شد دشمنان او آنان را نابود میکنند و سایر پادشاهان و مخالفان محمد آنان را هلاک مینمایند؛ بنابراین آنان با چنین تعرض صریح به دشمنان محمد جاهل و سفیهاند.[۲۰]
ج. رفتارهای نفاق آمیز منافقین
در این حدیث از هشت برخورد برخاسته از نفاق از منافقین یاد شده که بعضی از آنها صورت عملی دارد و برخی دیگر حالت روحی و پنهانی دارد. احساس اشمئزاز از دیدن مؤمنان، برخورد مسخرهآمیز با آنان، حیلهگری در گفتار با آنان، تحریک افکار مستضعفین، کتمان برنامهها از پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله و مؤمنان، فرصتطلبی، تصمیم بر تمرّد در صورت بهدست آمدن زمینه، تصمیم بر قتل پیامبر و علی علیهما السلام، نمونههایی از برخوردهای منافقان با مؤمنین است که در این حدیث مطرح شده که در ادامه به آنها اشاره میشود:
- اشمئزاز از مؤمنان: آنگاه که سلمان و اصحابش را ملاقات میکردند از دیدن آنان مشمئز میشدند.[۲۱]
- برخورد مسخرهآمیز: ابوبکر میگفت: مرا بنگرید که چگونه آنان را مسخره میکنم و شرّشان را از شما دفع مینمایم.[۲۲] ابوبکر به اصحابش میگفت: مسخرهکردن مرا نسبت به اینان چگونه دیدید؟ و چگونه شر آنان را از شما دفع کردم؟[۲۳] به دوستان خود میگفتند: «ما طبق آنچه با شما نقشه کشیدیم همراه شماییم… ما مؤمنان را به مسخره گرفته بودیم. خداوند عزوجل هم درباره آنان فرمود: یا محمد، خدا اینان را مسخره میکند، و به عوض مسخرهکردنشان در دنیا و آخرت آنان را مجازات میکند.[۲۴]
- حیلهگری در گفتار: آنان با پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله خدعه و حیله میکنند، با قسمخوردنشان برخلاف آنچه در قلبهایشان است؛ و همچنین با مؤمنان حیله میکنند.[۲۵]
- تشویش در افکار مستضعفان: به آنان گفته میشود: در زمین فساد نکنید با اظهار بیعتشکنی خود برای بندگان مستضعف خدا، که در نتیجه دین آنان را در قلبهایشان مشوش میکنید، و آنان را در مذاهبشان متحیر مینمایید…».[۲۶]
- پنهانکاری با مؤمنان: منافقان به یکدیگر میگویند: از مواظب مؤمنان باشید که مبادا از گوشههای سخنان شما درباره کفر محمد در آنچه درباره علی گفته آگاه شوند و خبر آن را گزارش دهند، که هلاک شما در آن خواهد بود.[۲۷]
- فرصتطلبی: ابوبکر به سایر منافقان میگفت: باید برخورد و رفتار شما با مؤمنان با مکر و دورویی باشد تا چنین فرصتهایی برای شما درباره آنان پیش آید، چرا که عاقل آن است که جرعههای تلخ غصه را در حلق خود بریزد تا به فرصت دست یابد.[۲۸]
- تصمیم بر تمرّد: منافقان خود را برای تمرد و سرپیچی از علی علیه السلام آماده میکنند، اگر برای تو اتفاقی رخ دهد.[۲۹]
- تصمیم بر قتل: ولی آنان توطئه بر هلاکنمودن تو و علی کردهاند.[۳۰]
دوم: عجز منافقین
مؤمنان و منافقان هر دو باید بدانند که هم ولی خدا در سایه قدرت الهی قویتر از آن است که چند نفر منافق بتوانند او را عاجز کنند و قدرت را از او بگیرند و هم دشمنِ ولیّ خدا تحت سیطره قدرت الهی عاجزتر از آن است که بتواند بر ید اللَّه (دست خدا و عین اللَّه (چشم خدا) غالب آید؛ زیرا اگر خدا نمایندهای از سوی خود برای مردم میفرستد، هرگز او را بدون پشتوانه در برابر دشمنانش رها نمیکند. این در حالی است که او قدرت مطلق است و بر همه غلبه دارد؛ بنابراین، اگر در مواردی دشمنان خدا پیشروی میکنند و ولیّ خدا اقدامی نمیکند فقط بهخاطر امر الهی است، و بازگشت آن به امتحان مردم و مصلحتهایی است که خداوند مقدر فرموده است.[۳۱]
مهلت، قدرت، صبر
در این روایت سه جنبه مهم از این مسئله در مفصلترین و زیباترین شکل آن به تصویر کشیده شده است: از یک سو، مهلتدادن خداوند به آنان که نظایر آن در امتهای گذشته در امثال فرعون بیان شده است؛ از سوی دیگر، الهیبودن قدرت ولیّ اللَّه مطرح شده و سپس نمونههای حساب شدهای از آن به نمایش درآمده است. در مرحله اخیر، تصریح شده که آنچه مانع از مقابله با آنان است چیزی جز امر الهی نیست. این سه مهم در متن حدیث چنین آمده است:
۱. مهلت خدا به دشمنان
خداوند از آنان و از یاریشان بینیاز است؛ و اگر نبود که به آنان مهلت داده بر چیزی از خلاف و طغیانی که بدان دست بازیدهاند قدرت نمییافتند.[۳۲]
یا علی، سرکشی این گردنکشان و مخالفت این مخالفان تو را غمگین نسازد… آن خدایی که به اینان با کفر و فسق و تمردشان از اطاعتت مهلت داده همان خدایی است که به فرعون صاحب میخها و به نمرود و به مدعیان خدایی و به طاغیترین طاغیان -یعنی ابلیس- مهلت داده است.[۳۳]
خداوند در طغیانشان از آنان جلوگیری نمیکند، و با مدارای خود به آنان مهلت میدهد و آنان را به توبه دعوت میکند و در صورت بازگشت به آنان وعده مغفرت میدهد.[۳۴]
۲. قدرت الهی ولی اللَّه
جبرئیل نزد پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله آمد و عرض کرد: یا محمد، خداوند بلندمرتبه به تو سلام میرساند و میفرماید: این گردنکشان را -که درباره بیعتشکنی آنان نسبت به علی و آمادگی آنان برای مخالفت با او به تو خبرهایی رسیده- به خارج شهر مدینه ببر؛ تا ظاهر شود از عجایب آنچه خدا از اطاعتکنندگان زمین و کوهها و آسمان و سایر مخلوقات خدا به علی کرامت کرده است.[۳۵]
سپس پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله به منافقان فرمود: … خداوند علی را از شما بینیاز ساخته به کسانی و به چیزهایی که بهزودی به شما نشان خواهد داد.[۳۶]
۳. صبر ولی اللَّه به امر خدا
تا بدانند که ولی خدا انتقام خود را از آنان بازنمیدارد، مگر به امر خدایی که درباره او و آنان تدبیری دارد که آن را عملی خواهد کرد و حکمتی دارد که آن را به انجام خواهد رساند و طبق آن اراده خود را پیش میبرد.[۳۷]
قوای اقتصادی و نظامی
آنچه در ارائه قدرت ولیّ اللَّه به منافقان جالب توجه است همهجانبهبودن آن است تا هرگونه احتمالی را از فکر آنان پاک نماید. از یک سو، جنبه اقتصادی است که با تبدیل کوهها به نقره، طلای سرخ، مشک و عنبر و جواهرات معلوم کرد که گرانبهاترین اشیاء دنیا با یک اشاره در قدرت ولیّ اللَّه قرار میگیرد. بالاتر از آن به سخن درآمدن آنهاست که گفتند: «ما مسخر توایم. هرگاه ارداه کردی که ما را در آنچه خواستی مصرف کنی ما آمادهایم و به آنچه تو بخواهی تبدیل میشویم».[۳۸]
از سوی دیگر، جنبه نظامی به منافقان نشان داده شد که با تبدیل درختان به مردانی کاملًا مسلّح که هر یک برابر ده هزار نفر کارایی داشتند و تبدیلِ صخرهها به شیران، پلنگان و افعیها به نمایش درآمد، و همه ندا دادند که «خدا ما را برای تو مسخَّر کرده و ما را مأمور به اجابت امرِ تو نموده هرگاه که ما را فراخوانی برای تسلیمکردن هرکس که ما را بر او مسلط نمایی. پس هرگاه خواستی ما را فراخوان تا اجابت کنیم و به هرچه خواستی ما را امر کن تا تو را اطاعت کنیم».[۳۹]
با چنین سابقهای که ابوبکر و عمر در ذهن داشتند بعداً برای خالینمودن دست امیرالمؤمنین علیه السلام از جهت اقتصادی، فدک را از تصرف حضرت زهرا علیها السلام بیرون آوردند؛ که مبادا با استفاده از درآمد آن برای خود یارانی جمع کنند و اسلحه خریداری نمایند. از آن عجیبتر با دیدن آن لشکر عظیم در اختیار امیرالمؤمنین علیه السلام، چگونه با چهار هزار نفر از افرادی که در همه جنگها پیش از همه فرار میکردند، بر در خانه وحی هجوم آوردند و آن را به آتش کشیدند و بانوی خانه را حملش شهید کردند و طناب بر گردن علی علیه السلام انداخته او را برای بیعت بردند. این حدیث بیانگر گوشهای از قدرت ولی اللَّه است که اگر روزی استفاده از آنها را صلاح بداند، هیچ قدرتی را توان مقاومت در برابر او نخواهد بود.[۴۰]
سوم: لعن منافقان
منافقان غاصبِ خلافت مستحقترین افراد برای لعن خدا و دوری از رحمتش هستند؛ زیرا اصل دین الهی، یعنی ولایت را به بازی گرفتند و نسبت به مقام ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام آنگونه جسارت روا داشتند و مردم را تا آخر روزگار به گمراهی کشاندند. در این حدیث بلند امر خدا و رسول به لعن آنان و معرفی خاص سَرانشان بهگونهای که بر کسی مخفی نماند و نیز دائمی بودن این لعنت در دنیا و آخرت و تعطیلنشدن آن بهصراحت ذکر شده است.
۱. امر خدا به لعن منافقان
خداوند پیامبرش را بر نفاق و دروغگویی و کفر آنان مطلع میکند و او را امر به لعنت آنان به همراه همه ظالمان و بیعتشکنان مینماید.[۴۱]
خداوند تعالی پیامبرش را بر اسرار آنان مطلع میسازد، و آن حضرت آنان را خوار میکند و لعنشان مینماید و آنان را بیارزش تلقی مینماید.[۴۲]
۲. امر پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله به لعن منافقان
خداوند تعالی نفاق آنان را به پیامبرش میشناساند. او هم آنان را لعنت میکند و به مؤمنان دستور لعن آنان را میدهد.[۴۳]
خدا به پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله دستور داد که با کنایه منافقان را به مؤمنان معرفی کند؛ بهگونهای که بر اصحاب مخلص او مخفی نماند که منظور چه کسانی هستند و سپس امر به لعن آنان میفرمود.[۴۴]
۳. لعن ابدی منافقان
آن لعنت از آنان جدا نمیشود: در دنیا برگزیدگانِ بندگان خدا آنان را لعنت میکنند، و در آخرت مبتلا به عذابهای شدید خدا میشوند.[۴۵]
چهارم: مسخرهکردن منافقان در قیامت
پیداست که مسخرهشدن منافقان در آخرت بهسزای مسخرهکردن آنان در دنیا، ربطی به عذابهای گوناگون آنان به خاطر سایر توطئهها و اعمالشان ندارد. امام کاظم علیه السلام در ادامه تبیین آیه ۱۵ سوره بقره میفرماید:[۴۶] «پس از آنکه خداوند آن منافقان را در محل لعنت و خواری مستقر میکند و با انواع عجیب عذاب معذب مینماید، و از سوی دیگر مؤمنان را در بهشت در حضور پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله مستقر میفرماید، مؤمنان را در موقعیتی قرار میدهد که این مسخرهکنندگان و عذابهایشان را ببینند. یکی از لذتهای آنان شماتت منافقان خواهد بود؛ همانگونه که از نعمتهای بهشت لذت میبرند، و این در حالی است که آن منافقان کافر را با اسم و صفتشان میشناسند!
مؤمنان آنان را در جهنم مشاهده میکنند، در حالی که عدهای از آنان در نیش افعیهای جهنم گرفتارند و عدهای دیگر در پنجه درندگان آن بازیچه قرار گرفتهاند، و گروهی زیر تازیانهها و گرزها ضربه میخورند و بعضی در دریای حمیم جهنم غوطهورند و شعلههای جهنم آنان را زجر میدهد و هریک در عذابی گرفتارند.
از سوی دیگر منافقان، از میان آتش همان مؤمنان را مشاهده میکنند که در دنیا بهخاطر ولایت اهل بیت آنان را مسخره میکردند. آنان را میبینند که گروهی بر فرشهای بهشتی نشستهاند، و گروهی دیگر از میوههای آن استفاده میکنند، و عدهای در قصرها یا باغها یا تفریحگاههای آن لذت میبرند و زنان و پسران بهشتی در حضور آنان به خدمت ایستادهاند و گِرد ایشان میچرخند، و از سوی دیگر فرشتگان خدا از محضر الهی برای آنان هدایا میآورند و میگویند: «سلام بر شما بهخاطر صبری که نمودید و خوب خانه عاقبتی است».
در چنین موقعیتی آن مؤمنان که بر این کافران منافق مشرِف هستند، میگویند: «ای ابوبکر، ای عمر، وای فلان… -که همه را با نامشان صدا میزنند-، چرا در این شرایط ذلتبار ماندهاید؟ نزد ما بیایید تا درهای بهشت را برای شما باز کنیم و از عذابتان خلاص شوید و در نعمت بهشت نزد ما آیید». آنان در پاسخ میگویند: «وای بر ما! چگونه چنین چیزی برای ما ممکن است؟ مؤمنان میگویند: به این درها نگاه کنید». منافقین از جهنم به درهایی از بهشت مینگرند که باز شده و به نظر آنان میآید آن درها به طرف جهنمی است که در آن معذبند.
آنان فکر میکنند قادر به بیرونآمدن از جهنم و رسیدن به بهشت هستند. بهسمت آن درها در دریای حمیم جهنم شناکنان پیش میآیند، ولی مأموران عذاب از پشت سر به آنان میرسند و با عمودها و شلاقها آنان را میزنند، ولی آنان همچنان پیش میآیند. آنگاه که به نظرشان میآید به آن درها رسیدهاند آنها را بسته بر روی خود مییابند و آنچه برایشان میماند شعلههای آتش است که با عمودها بر سر آنان فرود میآید و آنان را به قعر جهنم میفرستد.
با دیدن این منظره، آن مؤمنان از خوشحالی خندهکنان روی فرشهایی که نشستهاند بر پشت میافتند و آنان را مسخره میکنند، و این معنای «خداوند آنان رامسخره میکند» است و این همان است که خداوند میفرماید (آیات ۳۴ و ۳۵ سوره مطففین): «امروز کسانی که ایمان آوردهاند به کفار میخندند، در حالی که از فراز تختها نگاه میکنند».[۴۷]
تحلیل اعتقادی دوم
در کنار تحلیل اعتقادی شأن نزول آیات ۸ تا ۱۵ سوره بقره دو نکته اعتقادی دیگر از سوی برخی محققان مطرح شده است:
۱. امیرالمؤمنین علیه السلام ضابطه دین و دنیا
واژه ولایت معنای بسیار دقیقی دارد که از یکسو حامل جزئیات بسیاری است و از سوی دیگر با اندکی بیتوجهی از معنای اصلی خارج میشود. این است که در احادیث بیانات متعددی برای روشنکردن این کلمه وارد شده است. عبارتی که در دو مورد از این روایت بلند بهچشم میخورد یکی از کوتاهترین و پر محتواترین جملات در معنای ولایت مطلقه امیرالمؤمنین علیه السلام است:
- علی علیه السلام که او را در جای خود قرار داد و مقام خود را به او سپرد و در همه مصالح دین و دنیا او را ضابطه و ملاک قرار داد.[۴۸]
- منافقان آنگونه که باید در پیامبری محمد فکر نکردند تا به نبوت او معرفت پیدا کنند، و بدین وسیله صحت این مسئله را دریابند که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله ضابطه امر دین و دنیا را علی علیه السلام قرار داد.[۴۹]
خلاصه این دو عبارت آن است که برای اطمینان کامل بشر به هر اقدامی که در امور دنیا یا دین خود مینماید، خداوند یک ضابطه قطعی قرار داده که باید تنها ملاک سنجش قرار گیرد؛ آن مقام عصمت است که صاحب آن پس از پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام و بعد از آن حضرت یازده امام علیهم السلام هستند. اینجاست که معنای «علی با حق و حق با علی است»[۵۰] روشن میشود که باید حق را با علی علیه السلام شناخت نه علی علیه السلام را با حق. او ضابطه، میزان، کاشف و مبیِّن حق است.[۵۱]
۲. تشبیه غاصبان خلافت به مدعیان خدایی
در طول تاریخ بشر سقیفه اولین سرکشی در برابر خداوند نیست. آغاز خلقت انسان با سرپیچی ابلیس از فرمان الهی مقارن شد، و بعد از او سرکشانی همچون فرعون و نمرود در این جهان در حد ادعای خدایی اظهار وجود کردند. همان خدایی که به ابلیس، فرعون، نمرود و سایر طاغیان عالم مهلت داد، به ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، یزید و… مهلت داد، تا در برابر ذات بینیاز او عرض وجود کنند و در مقابل فرمانش اوامری صادر کنند و نماینده تامالاختیار او را مظلوم نمایند. عبارتی که این مطلب را در این داستان بلند بیان میکند چنین است:
ای علی، آنکه با این کفر و فسق و تمرّدِ منافقان از اطاعت تو، به آنان مهلت داده، همان خدایی است که به فرعون صاحب میخها و نمرود و طاغیانی که ادعای خدایی کردند و طاغیترین طاغیان ابلیس -رئیس همه سردمداران گمراهی- مهلت داده است.[۵۲]
پانویس
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۳–۲۱۴.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۴–۱۵۵.
- ↑ تفسیر الامام العسکری علیه السلام، ص۱۱۱–۱۲۳؛ تأویل الآیات الظاهره، ص۳۹–۴۲؛ مدینة المعاجز، ج۱، ص۴۳۵–۴۳۹؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۵۱۳؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۲۳–۲۲۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۲–۱۴۸؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۴–۱۶۱؛ تفسیر البرهان، ج۱، ص۱۳۵–۱۴۵.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۴۵.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۴۵–۴۴۶.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۴۶.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۴۷–۴۵۰.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۵۰–۵۵۲.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۵۲–۴۵۵.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۵۵–۴۵۶.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۵۶.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۵۶–۴۵۷.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۵۷.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۹.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۵۸–۴۵۹.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۹.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۹.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۱.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۰.
- ↑ بحارالانوار، ح۳۰، ص۲۲۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۲۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۲۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰ ص۲۲۶.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۶.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۲۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۲۵.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۵.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۵.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۶۵.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۶.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۲۶.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۶–۱۵۷.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۷.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۶.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۷.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۸.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۶۸.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۶.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۱.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۲۶.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۲۶–۲۲۹.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۷۰–۴۷۲.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۰.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۱.
- ↑ بحارالانوار، ص۲۸، ص۱۹۰.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۷۲–۴۷۳.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۸.
منابع
- إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛ محمد بن حسن حر عاملی، تحقیق: علاءالدین اعلمی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۵ق.
- بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- البرهان فی تفسیر القرآن؛ هاشم بن سلیمان بحرانی، قم: مؤسسة البعثة (مرکز الطباعة و النشر)، ۱۴۱۵ق.
- تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة؛ شرفالدین علی حسینی استرآبادی، تحقیق: حسین استادولی، قم:مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۰۹ق.
- تفسیر الإمام العسکری علیه السلام؛ منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام، قم: مدرسة الإمام المهدی علیهالسلام، ۱۴۰۹ق.
- عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال؛ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، تحقیق: محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، قم: مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام، ۱۳۸۲ش.
- غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
- مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر؛ سید هاشم بن سلیمان بحرانی، تحقیق: عزتالله مولائی الهمدانی، قم: موسسة المعارف الإسلامیة، ۱۴۱۳ق.