۴٬۰۶۴
ویرایش
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
عقل سليم هم اين گونه حكم مى كند كه با نزديک شدن مرگ، وصى و جانشين معلوم گردد. | عقل سليم هم اين گونه حكم مى كند كه با نزديک شدن مرگ، وصى و جانشين معلوم گردد. | ||
به شهادت [[قرآن|قرآن کریم]]، [[اسلام]] دين كامل است و فرموده: | به شهادت [[قرآن|قرآن کریم]]، [[اسلام]] دين كامل است و فرموده: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ.}} چگونه مى شود از بيان چنين حكم مهم و خطير حياتى غفلت و يا سكوت كند؟! در حالى كه مى بينيم اسلام در مسائل جزئى و ظريف اجتماعى، اقتصادى و اخلاقى و... دستوراتى دارد. مثلاً از انعقاد نطفه، ايام حمل، ولادت گفتن اذان در گوش مولود، كيفيت شير دادن و... ، تا ساعت [[مرگ]] و دفن و در [[احکام]] معاشرت با هم نوع و والدين و اقربا و حتى برخورد با حيوانات بيان كافى دارد. | ||
از همه مهم تر اينكه در مسايل جزئى پيش پا افتاده، مثل اينكه اگر كسى يک بند كفش او پاره شود چه كند، و يا كيفيت دخول و خروج دستشويى و امثال اينها احكام و آدابى دارد. تا جايى كه جهان از عظمت اسلام به حيرت در آمده است. آيا ممكن است از بيان مهم ترين مسئله حياتى بشر؛ يعنى امر رهبرى و [[امامت]] جامعه اسلامى ساكت بماند؟ كه بعدها آن همه مشكلات و گرفتارى براى مسلمين به بار آيد، و گروه زيادى از مسلمانان تصور كنند كه اسلام در اين باره دستورى نداده و انتخاب را به عهده مسلمانان گذاشته است! | از همه مهم تر اينكه در مسايل جزئى پيش پا افتاده، مثل اينكه اگر كسى يک بند كفش او پاره شود چه كند، و يا كيفيت دخول و خروج دستشويى و امثال اينها احكام و آدابى دارد. تا جايى كه جهان از عظمت اسلام به حيرت در آمده است. آيا ممكن است از بيان مهم ترين مسئله حياتى بشر؛ يعنى امر رهبرى و [[امامت]] جامعه اسلامى ساكت بماند؟ كه بعدها آن همه مشكلات و گرفتارى براى مسلمين به بار آيد، و گروه زيادى از مسلمانان تصور كنند كه اسلام در اين باره دستورى نداده و انتخاب را به عهده مسلمانان گذاشته است! | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
پس معلوم مى شود كه از ديدگاه اهلتسنن معيار معينى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل نشده است. | پس معلوم مى شود كه از ديدگاه اهلتسنن معيار معينى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل نشده است. | ||
بر فرض اگر هم به عهده مردم گذاشته شده باشد كه از راه انتخاب مردمى و شورايى خليفه تعيين نمايند، بايد پرسيد از ديدگاه اهل سنت آيا تا به حال خليفه اى به شكل شورايى و مشورتى و اتفاق نظر تعيين شده يا خير؟ آيا [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و | بر فرض اگر هم به عهده مردم گذاشته شده باشد كه از راه انتخاب مردمى و شورايى خليفه تعيين نمايند، بايد پرسيد از ديدگاه اهل سنت آيا تا به حال خليفه اى به شكل شورايى و مشورتى و اتفاق نظر تعيين شده يا خير؟ آيا [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر و يا [[عثمان بن عفّان|عثمان]] و معاویه و يزيد و مروان و كليه بنى مروان و بنى عباس، حتى يک نفر از آنان از راه شورايى و انتخابات مردمى تعيين شده اند؟! متأسفانه بايد گفت: هرگز. در ظاهر هم، غير از امام على عليه السلام كسى ديگر انتخاب مردمى نيست. | ||
در اين زمينه دانشمند مصرى شيخ محمد عبده در شرح نهج البلاغه مى گويد: ان علياً عليه السلام هو الخليفة الوحيد الذى وصل الى الخلافة باختيار الشعب له اختياراً حراً<ref>شرح نهج البلاغه | در اين زمينه دانشمند مصرى شيخ محمد عبده در شرح نهج البلاغه مى گويد:{{متن عربی|ان علياً عليه السلام هو الخليفة الوحيد الذى وصل الى الخلافة باختيار الشعب له اختياراً حراً}}<ref>شرح نهج البلاغه: ج ۱ ص ۸۴ ، ذيل خطبه شقشقيه.</ref>: امام على عليه السلام يگانه خليفه اى است كه با اختيار و رأى مردم به [[خلافت]] رسيد. | ||
پس كجا شد شعار «شورايى» كه اهل تسنن آن را سر مى دهند؟! | پس كجا شد شعار «شورايى» كه اهل تسنن آن را سر مى دهند؟! | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
ابن ابى الحديد معتزلى در ذيل سؤال و جواب يكى از ياران امام على عليه السلام كه در [[صفین]] از آن حضرت سؤال نموده بود آورده، كه چه شد قوم شما، شما را از [[خلافت]] باز داشتند در حالى كه شما از آنها سزاوارتر بوديد؟ بعد از ذكر جواب امام عليه السلام به آن مرد، ابن ابى الحديد مى گويد: | ابن ابى الحديد معتزلى در ذيل سؤال و جواب يكى از ياران امام على عليه السلام كه در [[صفین]] از آن حضرت سؤال نموده بود آورده، كه چه شد قوم شما، شما را از [[خلافت]] باز داشتند در حالى كه شما از آنها سزاوارتر بوديد؟ بعد از ذكر جواب امام عليه السلام به آن مرد، ابن ابى الحديد مى گويد: | ||
از استاد خود ابوجعفر النقيب سؤال كردم كه مقصود سؤال كننده و امام على عليه السلام چه كسانى بودند؟ آيا منظور روز [[سقیفه]]، يا روز | از استاد خود ابوجعفر النقيب سؤال كردم كه مقصود سؤال كننده و امام على عليه السلام چه كسانى بودند؟ آيا منظور روز [[سقیفه]]، يا روز شورای شش نفره اى است كه خليفه تعيين نموده بود؟ استاد پاسخ داد: مقصود روز سقيفه است. ابن ابی الحدید مى گويد: به او گفتم: دل من(نفس من) به من اجازه نمى دهد كه به صاحب رسول خداصلى الله عليه وآله نسبت سرپيچى از فرمان رسول خداصلى الله عليه وآله و ناديده گرفتن نص را بدهم. | ||
استاد جواب داد: من هم روا نمى دانم كه نسبت اهمال و كوتاهى به پيامبرصلى الله عليه وآله درباره امر ولايت و [[امامت]] بدهم، و اينكه او مردم را همين طور بى سرپرست و سرگشته رها كرده است! اگر از مدينه خارج مى شد - ولو به مدت كوتاهى - شخصى را به عنوان جانشين و امير تعيين مى فرمود، در حالى كه خود زنده بود. پس چگونه است كه پيامبرصلى الله عليه وآله به سوى مرگ مى رود و كسى را امير و جانشين تعيين نكند! كه بعدها نتوان حوادث را جبران نمود؟<ref>شرح نهج البلاغة | استاد جواب داد: من هم روا نمى دانم كه نسبت اهمال و كوتاهى به پيامبرصلى الله عليه وآله درباره امر ولايت و [[امامت]] بدهم، و اينكه او مردم را همين طور بى سرپرست و سرگشته رها كرده است! اگر از مدينه خارج مى شد - ولو به مدت كوتاهى - شخصى را به عنوان جانشين و امير تعيين مى فرمود، در حالى كه خود زنده بود. پس چگونه است كه پيامبرصلى الله عليه وآله به سوى مرگ مى رود و كسى را امير و جانشين تعيين نكند! كه بعدها نتوان حوادث را جبران نمود؟<ref>شرح نهج البلاغة: ج ۹ ص ۲۴۸، در ذيل كلام ۱۶۳.</ref> | ||
پيامبرى كه درباره وصيت آن همه سفارش مى كند، چگونه خود درباره مهمترين مسأله حياتى بعد از خود وصيت نكرده باشد؟! هرگز چنين چيزى ممكن نيست. | پيامبرى كه درباره وصيت آن همه سفارش مى كند، چگونه خود درباره مهمترين مسأله حياتى بعد از خود وصيت نكرده باشد؟! هرگز چنين چيزى ممكن نيست. | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
بنا به نقل تفاسير طبرى و قرطبى و«روح البيان و غريب القرآن» و واحدى و غيره از مفسرين، عامر بن طفيل نيز از پيامبرصلى الله عليه وآله چنين درخواستى نمود؛ كه مسلمان مىشوم و تو را كمک مى نمايم به شرط اين كه اختيار امر بعد از تو به من واگذار شود. | بنا به نقل تفاسير طبرى و قرطبى و«روح البيان و غريب القرآن» و واحدى و غيره از مفسرين، عامر بن طفيل نيز از پيامبرصلى الله عليه وآله چنين درخواستى نمود؛ كه مسلمان مىشوم و تو را كمک مى نمايم به شرط اين كه اختيار امر بعد از تو به من واگذار شود. | ||
حضرت فرمود: لا، ليس ذلك الىّ. انما ذلك الى اللَّه، يجعله حيث يشاء<ref>در تغاسير: رعد / | حضرت فرمود: {{متن عربی|لا، ليس ذلك الىّ. انما ذلك الى اللَّه، يجعله حيث يشاء}}<ref>در تغاسير: رعد /۱۳: تفسير طبرى: ج ۱۳ ص ۱۵؛ تفسير قرطبى: ج ۹ ص ۲۹۷؛ اسباب النزول (واحدى): ص ۲۲۳؛ تفسير روح البيان: ج ۴ ص ۳۵۴؛ تفسير غرائب القرآن: ج ۴ ص ۱۴۸؛ تفسير الكشف و البيان: ج ۵ ص ۲۷۶؛ و در كتب سيره: سيره ابن هشام: ج ۲ ص ۴۲۴، باب عرض رسول اللَّه صلى الله عليه وآله نفسه على القبائل؛ السيرة الحلبية: ج ۲ ص ۳، باب عرض صلى الله عليه وآله نفسه على القبائل.</ref>: اختيار جانشينى در دست من نيست. خداوند هر جا كه بخواهد قرار مى دهد. | ||
و در تفسير طبرى تصريح دارد كه: أ اكون الخليفة من بعدك؟<ref>تفسير طبرى: ج ۱۳ ص ۱۵۱، | و در تفسير طبرى تصريح دارد كه:{{متن عربی|أ اكون الخليفة من بعدك؟}}<ref>رعد /۱۳؛ تفسير طبرى: ج ۱۳ ص ۱۵۱، </ref> عامر بن طفيل گفت: آيا بعد از تو خليفه شوم؟ حضرت جواب منفى داد. | ||
پيامبرصلى الله عليه وآله در اين كلام تصريح نمودند كه اختيار تعيين | پيامبرصلى الله عليه وآله در اين كلام تصريح نمودند كه اختيار تعيين خلیفه و جانشين بعد از خود به دست خداوند ذوالجلال است، و خود در اين باره اختيارى ندارد. آيا پيامبرصلى الله عليه وآله به آنان خلاف گفتند، يا حقيقت همان بوده كه فرمودند؟ | ||
شيعه نيز دقيقاً همين سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را معتقد است؛ كه انتخاب ولايت و [[امامت]] از آن خداوند است، و در غدير خم به پيامبرش صلى الله عليه وآله دستور داد تا على بن ابى طالب عليه السلام را به عنوان خليفه و جانشين خويش و امام مسلمين معرفى كند. | شيعه نيز دقيقاً همين سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را معتقد است؛ كه انتخاب ولايت و [[امامت]] از آن خداوند است، و در غدير خم به پيامبرش صلى الله عليه وآله دستور داد تا على بن ابى طالب عليه السلام را به عنوان خليفه و جانشين خويش و امام مسلمين معرفى كند. |
ویرایش