آيات ۳ و ۴ تحریم و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:
}}
}}


== آیاتی نازل‌شده پس از غدیر ==
== آیاتی نازل‌شده در حجة الوداع ==
آیات از جمله آياتى كه در سفر [[حجةالوداع]] و پس از اتمام مراسم حج در شهر مكه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده اين آيات است:
آیات ۳ و ۴ سوره تحریم از جمله آياتى دانسته شده‌اند که در سفر [[حجةالوداع]] و پس از اتمام مراسم حج در شهر مكه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده اين آيات است:


«وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّه عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ . إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّه فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّه هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ»:
{{قرآن|وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّه عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ . إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّه فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّه هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ|ترجمه=هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله گفتارى پنهانى به بعضى از همسرانش سپرد. آنگاه كه آن زن راز پيامبر صلى الله عليه و آله را افشا كرد و خدا پيامبرش را از اين مسئله با خبر نمود، آن حضرت قسمتى از كارشان را براى آنان بازگو كرد و از گفتن قسمتى ديگر اعراض نمود. آن زن از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: چه كسى راز افشا‌كردن مرا به تو خبر داد؟ حضرت فرمود: خداى عليم آگاه به من خبر داد. اگر شما دو نفر نزد خدا توبه هم كنيد، ولى قلب‌هايتان از حق منحرف شده است و اگر بر ضد او اقدام نماييد، بدانيد كه خدا صاحب‌اختيار اوست و جبرئيل و صالحِ مؤمنان و ملائكه بعد از خدا یاور او هستند.}}.


«هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله گفتارى پنهانى به بعضى از همسرانش سپرد.
== موقعيت تاريخى نزول آیات ==
برخی محققان موقعیت نزول آیات ۳ و ۴ سوره تحریم را چنین توصیف کرده‌اند: پس از اتمام اعمال حجةالوداع و در راه بازگشت از مكه به غدير خم در روز چهاردهم ذى‌‏الحجه، از بين همسران پيامبر صلى الله عليه و آله نوبت [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] بود كه پیامبر نزد او بماند. اما حضور على‏ عليه السلام براى تحويل امانت‌ها مانع از اين مسئله شد. عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او بگويم كه چرا نمى‏‌گذارد من نزد پيامبر باشم. او خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: اى پسر ابى‏‌طالب، امروز از اینکه پيامبر نزد من باشد جلوگیری کردی.


آنگاه كه آن زن راز پيامبر صلى الله عليه و آله را افشا كرد و خدا پيامبرش را از اين مسئله با خبر نمود، آن حضرت قسمتى از كارشان را براى آنان بازگو كرد و از گفتن قسمتى ديگر اعراض نمود. آن زن از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: چه كسى راز افشا كردن مرا به تو خبر داد؟
پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ داد: اى عايشه، بين من و على فاصله نشو كه او در راه من از هيچ‌كس نمى‌‏ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست، او را هيچ مؤمنى دشمن نمى‌‏دارد و هيچ كافرى دوست نمى‌‏دارد. بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى‌‏رود كه على برود؛ از يكديگر جدا نمى‏‌شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند. عايشه گفت: يا رسول‏ اللَّه! از آغاز امروز مجلس خصوصى شما با على طول كشيده است. پيامبر از او روى گرداند، ولى عايشه گفت: يا رسول‏ اللَّه، چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى‏‌كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد. حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا، اين مسئله صلاح است براى كسى كه خداوند او را به قبول آن و ايمان به آن سعادتمند نمايد و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمايم و به‌زودى از اين مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم. عايشه گفت: يا رسول‏ اللَّه، چرا الآن آن را به من خبر نمى‌‏دهى تا جلوتر عمل به آن را آغاز كنم و آنچه صلاح است شروع نمايم.


حضرت فرمود: خداى عليم آگاه به من خبر داد. اگر شما دو نفر نزد خدا توبه هم كنيد، ولى قلب هايتان از حق منحرف شده است، و اگر بر ضد او اقدام نماييد بدانيد كه خدا صاحب اختيار اوست و جبرئيل و صالحِ مؤمنين و ملائكه بعد از خدا كمک اويند».
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به‌زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم. اگر آن را پنهان نمايى خداوند در دنيا و آخرت به تو اجر خواهد داد، و براى تو فضيلتى خواهد بود كه در ايمان به خدا و رسولش سبقت گرفته‌ای، ولى اگر اين راز را فاش كنى و مراعات حفظ آنچه به تو سپرده مى‏‌شود را ترک كنى، به پروردگارت كافر شده‌اى و اجر تو از بين مى‏‌رود، و دست امن خدا و رسول را از خود برداشته‌‏اى، و از زيانكاران خواهى بود؛ و اين به خدا و رسول ضررى نخواهد زد و لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو خواهد بود.


«يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»<ref>تحريم /  ۷.</ref>: «اى كسانى كه كافر شديد، امروز عذر نياوريد كه طبق آنچه عمل كرديد جزا داده مى ‏شود».
[[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] قول داد كه آن راز را پنهان كند و بدان ايمان آورد، و آن را مراعات نمايد. پيامبر صلى الله عليه وآله هم آن راز را به او چنين خبر داد: خداوند تعالى به من خبر داده كه عمر من پايان يافته و به من دستور داده كه على را به‌عنوان علامتى در بين مردم منصوب نمايم و او را امام آنان قرار دهم و جانشين خود نمايم همان‌گونه كه پيامبران قبل از من جانشينان خود را تعيين كرده‌‏اند. من به‌سوى خدا می‌روم و خلافت او را اعلام خواهم كرد. اين مسئله را پشت پرده قلبت حفظ كن تا خدا اجازه اعلام آن را دهد. عايشه بار ديگر قول داد اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش [[حفصه بنت عمر|حفصه]] و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد.
 
اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:
 
=== موقعيت تاريخى ===
پس از اتمام اعمال حجةالوداع و در راه بازگشت از مكه به سوى غدير خم در روز چهاردهم ذى ‏الحجة، از بين همسران پيامبر صلى الله عليه و آله نوبت عايشه بود كه حضرت طبق قاعده نزد او مى ‏ماند.
 
اما حضور على‏ عليه السلام براى تحويل ودايع مانع از اين مسئله شد.
 
عايشه گفت:
 
بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى‏ گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: اى پسر ابى‏ طالب، امروز پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده ‏اى!!
 
پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ او را داد و فرمود: اى عايشه، بين من و على فاصله مشو، كه او در راه من از هيچكس نمى ‏ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست او را هيچ مؤمنى دشمن نمى ‏دارد و هيچ كافرى دوست نمى ‏دارد. بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى ‏رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند.
 
عايشه گفت: يا رسول‏ اللَّه! از آغاز امروز مجلس خصوصى شما با على طول كشيده است! پيامبر صلى الله عليه و آله از او روى گرداند، ولى عايشه گفت:
 
يا رسول‏ اللَّه، چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى‏ كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!!
 
حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا اين مسئله صلاح است براى كسى كه خداوند او را به قبول آن و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمايم؛ و به زودى از اين مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.
 
عايشه گفت: يا رسول‏ اللَّه، چرا الآن آن را به من خبر نمى ‏دهى تا جلوتر عمل به آن را آغاز كنم و آنچه صلاح است شروع نمايم!!
 
فرمود: به زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم. اگر آن را پنهان نمايى خداوند در دنيا و آخرت به تو اجر خواهد داد، و براى تو فضيلتى خواهد بود كه در ايمان به خدا و رسولش سبقت گرفته و سرعت نموده ‏اى، ولى اگر اين راز را فاش كنى و مراعات حفظ آنچه به تو سپرده مى‏ شود را ترک كنى به پروردگارت كافر شده ‏اى و اجر تو از بين مى‏ رود، و دست امن خدا و رسول را از خود برداشته ‏اى، و از زيانكاران خواهى بود؛ و اين به خدا و رسول ضررى نخواهد زد و لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو خواهد بود.
 
عايشه قول داد كه آن سِرّ را پنهان كند و بدان ايمان آورد، و آن را مراعات نمايد. پيامبر صلى الله عليه وآله هم آن راز را به او چنين خبر داد:
 
خداوند تعالى به من خبر داده كه عمر من پايان يافته، و به من دستور داده كه على را به عنوان علامتى در بين مردم منصوب نمايم، و او را امام آنان قرار دهم و جانشين خود نمايم همان گونه كه پيامبران قبل از من جانشينان خود را تعيين كرده ‏اند. من به سوى خدا مى‏روم و خلافت او را اعلام خواهم كرد. اين مسئله را پشت پرده قلبت حفظ كن تا خدا اجازه اعلام آن را دهد.
 
عايشه بار ديگر قول داد اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش حفصه و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد.


جالب اينكه عايشه در همان روز به حفصه خبر داد و هر يک از آن دو به پدرانشان خبر دادند. ابوبكر و عمر جلسه تشكيل دادند و سراغ منافقين فرستادند و مسئله را به آنان هم خبر دادند.
جالب اينكه عايشه در همان روز به حفصه خبر داد و هر يک از آن دو به پدرانشان خبر دادند. ابوبكر و عمر جلسه تشكيل دادند و سراغ منافقين فرستادند و مسئله را به آنان هم خبر دادند.
۱٬۶۲۶

ویرایش