۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲٬۵۶۱: | خط ۲٬۵۶۱: | ||
كاش نمى گفتند: «كلام صريحى»، و كاش نمى گفتند: «قبل از وفاتش»!! پس اين سؤال نيست، استهزاء است! طلبكار شدن است! و به همين دليل پاسخى جز نگاه پر از تعجب به سائل نخواهد داشت. | كاش نمى گفتند: «كلام صريحى»، و كاش نمى گفتند: «قبل از وفاتش»!! پس اين سؤال نيست، استهزاء است! طلبكار شدن است! و به همين دليل پاسخى جز نگاه پر از تعجب به سائل نخواهد داشت. | ||
اين اتفاقى بود كه در روزهاى پر از | اين اتفاقى بود كه در روزهاى پر از اشک و آه فاطمه عليها السلام بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله رخ داد، كه نمک ديگرى بر زخم آن حضرت بود. محمود بن لُبَيد بر سر قبر حمزه آمد و حضرت را در آنجا در حال گريه ديد. خدمتش عرض كرد: من سؤالى از شما دارم كه سينه ام را مضطرب ساخته! فرمود: سؤال كن. عرض كردم: آيا پيامبرصلى الله عليه وآله قبل از وفاتش درباره امامت على كلام صريحى فرموده است؟!! | ||
حضرت | حضرت زهرا عليها السلام فرمود: واعجبا، آيا روز غدير خم را فراموش كرده ايد؟!! گويا مى خواست بفرمايد: آيا دنبال كلامى صريحتر از سخنى هستى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر فراز منبر غدير فرموده و صد و بيست هزار نفر بر صراحت آن شاهدند؟ اگر بعد از چنان روزى هنوز سينه ات از شک و ترديد مضطرب است بهتر آنكه از هدايت خود نااميد باشى! يک عمر سفارشات پيامبر صلى الله عليه و آله درباره خلافت على عليه السلام كجا رفت؟ اگر واقعاً فراموش كرده ايد بايد فكرى براى هوش و حافظه شما كرد، كه مبادا نماز و روزه و زكات و حج را هم فراموش كنيد! | ||
'''ب) تعجب از قانع نشدن با غدير'''<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۶-۶۲ .</ref> | |||
از بى شرمى بايد تعجب كرد كه فدک را غصب كنند و حاكم ظالمى به آنجا بفرستند و در اثر ظلم او مردم به شكايت نزد صاحب غدير بيايند، و هنگام دادخواهى براى مردمِ مظلوم لشكرى از سوى غاصب به قصد بازگرداندن ظلم فرستاده شود!! در اين ميان به امام غدير گفته شود كه چرا بر عليه خليفه سقيفه اقدام كرده اى؟! | |||
«اَشجَع» نماينده سقيفه در فدک مغصوب بود. او به مردم منطقه ظلم و اجحاف فراوانى نمود به حدى كه اهل آنجا براى شكايت نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند. آن حضرت همراه عده اى به آنجا آمدند تا او را از رفتارش باز دارند. اشجع در مقابل اميرالمؤمنين عليه السلام قرار گرفت و بر تصميم خود پافشارى كرد و در نتيجه به دست اصحاب حضرت كشته شد. | |||
با رسيدن اين خبر به [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، عدهاى را به سركردگى خالد بن وليد به منطقه فرستاد. اميرالمؤمنين عليه السلام با يك اشاره ذوالفقار خالد را از اسب به زير انداخت به طورى كه همه لشكر او وحشت كردند. سپس حضرت خالد را توبيخ كرد كه با سِمَت سرلشكرى براى سقيفه به جنگ غدير آمده، در حالى كه شخصاً در غدير حاضر بوده است! حضرت تعجب خود را از اين حركت خالد با كلمه «واى بر تو» ابراز كرده فرمود: | |||
واى بر تو اى خالد! چقدر مطيع خائنين و عهدشكنان هستى! آيا روز غدير براى تو قانع كننده نبود كه اكنون چنين تصميمى گرفته اى؟! | |||
وقتى به مدينه بازگشتند دامنه سخن درباره اين اقدام ضد غدير تا خود ابوبكر رسيد و اميرالمؤمنينعليه السلام بر او اتمام حجتهايى فرمود. پس از جدا شدن از آنان، حضرت صبورانه شكايت خود را از غاصبين غدير و فدك ابراز داشت؛ و با تعجب از اينكه غدير براى آنان قانع كننده نيست؛ به عباس عموى خود فرمود: | |||
من با اينان راهى جز صبر انتخاب نكرده ام، همان طور كه پيامبر صلى الله عليه وآله به من دستور داده است. اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان!! بگذار آنچه قدرت دارند ما را ضعيف نمايند، كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است. | |||
ج. تعجب از عذرخواهى بىجا پس از غدير××× 1 دلائل الامامة: ص 38. خصال: ص 173. بحار الانوار: ج 43 ص 161. ××× | |||
آيا تعجب ندارد كه زنان صحابه با تأخير سه ماهه، به عيادت دختر پيامبرشان در بسترى بيايند كه به خاطر غدير در آن افتاده است؟ | |||
آيا نبايد متعجبانه نگريست به مردانى كه با شنيدن قهر فاطمهعليها السلام از بىوفايى آنان، مجروح غدير را به خاطر آوردهاند و براى عيادت بانوى بانوان جهان آمدهاند كه روزهاى مرگ را سپرى مىكند؟ | |||
آيا نبايد با حيرت نگريست به كسانى كه در عيادت هم نمك ديگرى بر زخم سيدة النساءعليها السلام زدند؛ و به جاى آنكه بگويند: اى كاش حق غدير را ضايع نكرده بوديم، گفتند: اى كاش از غدير اطلاع داشتيم!! | |||
اين ماجرا در روزهاى آخر عمر حضرت زهراعليها السلام اتفاق افتاد هنگامى كه عدهاى از زنان مهاجر و انصار به عيادت آمدند. آن حضرت در اين فرصت مطالبى درباره مسئله غصب خلافت مطرح كرد و بر آنان اتمام حجت فرمود. | |||
زنان سخنان حضرت را براى مردان خود نقل كردند، و در پى آن عدهاى از سرشناسان مهاجر و انصار به عنوان عذرخواهى نزد حضرت آمدند و عرض كردند: اگر ابوالحسن اين مطالب را براى ما مىگفت قبل از آنكه پيمان با اهل سقيفه را محكم كنيم و با آنان بيعت نماييم، ما هرگز به جاى او با ديگرى بيعت نمىكرديم! | |||
حضرت متعجبانه از اين فرهنگ جاهلى كه بيعت باطل را بهانه ادامه راه ضلالت مىداند، آنان را از خود راند و فرمود: | |||
بعد از روز غدير خم خداوند هيچ دليل و عذرى )در برابر ولايت( براى احدى باقى نگذاشته است. آيا پدرم در روز غدير خم براى احدى عذرى باقى گذاشت؟! از من دور شويد، كه عذرى از شما پذيرفته نيست بعد از آنكه عذرهايتان خواسته شده است. بعد از كوتاهى شما جايى براى امر و نهى باقى نمانده است. | |||
== پانویس == | == پانویس == |