۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲٬۵۸۱: | خط ۲٬۵۸۱: | ||
ج | |||
'''ج) تعجب از عذرخواهى بیجا پس از غدير'''<ref>دلائل الامامة: ص ۳۸. خصال: ص ۱۷۳. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.</ref> | |||
آيا تعجب ندارد كه زنان صحابه با تأخير سه ماهه، به عيادت دختر پيامبرشان در بسترى بيايند كه به خاطر غدير در آن افتاده است؟ | آيا تعجب ندارد كه زنان صحابه با تأخير سه ماهه، به عيادت دختر پيامبرشان در بسترى بيايند كه به خاطر غدير در آن افتاده است؟ | ||
آيا نبايد متعجبانه نگريست به مردانى كه با شنيدن قهر فاطمه عليها السلام از بىوفايى آنان، مجروح غدير را به خاطر آورده اند و براى عيادت بانوى بانوان جهان آمده اند كه روزهاى مرگ را سپرى میكند؟ | |||
آيا نبايد با حيرت نگريست به كسانى كه در عيادت هم نمک ديگرى بر زخم سيدة النساء عليها السلام زدند؛ و به جاى آنكه بگويند: اى كاش حق غدير را ضايع نكرده بوديم، گفتند: اى كاش از غدير اطلاع داشتيم!! | |||
اين ماجرا در روزهاى آخر عمر حضرت زهرا عليها السلام اتفاق افتاد هنگامى كه عده اى از زنان مهاجر و انصار به عيادت آمدند. آن حضرت در اين فرصت مطالبى درباره مسئله غصب خلافت مطرح كرد و بر آنان اتمام حجت فرمود. | |||
زنان سخنان حضرت را براى مردان خود نقل كردند، و در پى آن عده اى از سرشناسان مهاجر و انصار به عنوان عذرخواهى نزد حضرت آمدند و عرض كردند: اگر ابوالحسن اين مطالب را براى ما میگفت قبل از آنكه پيمان با اهل سقيفه را محكم كنيم و با آنان بيعت نماييم، ما هرگز به جاى او با ديگرى بيعت نمى كرديم! | |||
حضرت متعجبانه از اين فرهنگ جاهلى كه بيعت باطل را بهانه ادامه راه ضلالت میداند، آنان را از خود راند و فرمود: | |||
بعد از روز غدير خم خداوند هيچ دليل و عذرى (در برابر ولايت) براى احدى باقى نگذاشته است. آيا پدرم در روز غدير خم براى احدى عذرى باقى گذاشت؟! از من دور شويد، كه عذرى از شما پذيرفته نيست بعد از آنكه عذرهايتان خواسته شده است. بعد از كوتاهى شما جايى براى امر و نهى باقى نمانده است. | |||
'''د) تعجب از حاضرين غدير در مقايسه على عليه السلام و معاويه'''<ref>بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸.</ref> | |||
نگاه متعجبانه به معاويه در واقع تعجب از سقيفه است. معاويه و سلف او چه كسى بودند و از كجا آمدند، كه طمع در خلافت نمودند؟ مگر چه سوابقى بالاتر از غديرِ على عليه السلام داشتند كه مردم به خاطر آنها سقيفه را پسنديدند؟ اين اظهار تعجب از دشمنِ غدير هنگامى بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه براى حركت به سوى صفين خطابه اى ايراد كرد و در آن چنين فرمود: | |||
تعجب از معاوية بن ابى سفيان است كه در خلافت با من به نزاع برخاسته و امامت مرا انكار مى كند! اى مهاجرين و انصار ... ، آيا بر شما واجب نيست كه مرا يارى كنيد و آيا امر من بر شما واجب نيست؟ آيا نمى دانيد كه بيعت من بر حاضر و غايب شما لازم شده؟ پس چرا معاويه و اصحابش در بيعت من خلل وارد مى كنند؟ ... آيا سخن پيامبر صلى الله عليه وآله را نشنيديد كه در روز غدير درباره ولايت و صاحب اختيارى من مى فرمود؟! | |||
'''هـ) تعجب از بى انصافى مردم با غدير'''<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۳۹.</ref> | |||
«چقدر اين امت نسبت به على بن ابى طالب عليه السلام ظلم و بى انصافى كرده اند»! اين جمله تعجب آميز را امام باقرع ليه السلام فرمود؛ و سپس تعجب خود را از دوستى و دشمنى بر اساس سقيفه و كنار گذاشتن حب و بغض بر اساس غدير اعلام كرد و فرمود: | |||
شما مخالفين، دوستانِ ابوبكر را دوست داريد و از دشمنان او - هر كس كه باشد بيزارى مى جوييد، و دوستان عمر را دوست داريد و از دشمنان او - هر كس كه باشد - بيزارى مى جوييد، و دوستان عثمان را دوست داريد و از دشمنان او - هر كس كه باشد - بيزارى مى جوييد. | |||
ولى وقتى نوبت به على بن ابى طالب عليه السلام میرسد مى گويند: دوستانش را دوست داريم ولى از دشمنانش بيزارى نمى جوييم بلكه آنان را هم دوست داريم! چگونه چنين ادعايى برايشان صحيح است در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. ولى مى بينى كه با دشمنان او دشمنى نمى كنند و خواركنندگان او را خوار نمى نمايند. اين انصاف نيست! | |||
'''و) تعجب از نفهميدن معناى غدير'''<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۴ ح ۱۴۰.</ref> | |||
تشكيک و شبهه اندازى افكار مردم بىغرض را هم مشوّش مى نمايد، به گونه اى كه در معنا و مفهوم حقيقتى چون غدير احساس تحير مى كنند. اين از ترفندهاى دشمن براى فتح سنگرهاى اعتقادى ماست و بارها اين نتيجه را در برداشته كه نزديک ترين دوستان غدير سؤالاتى درباره آن مطرح كرده اند كه پاسخ آن بسيار واضح بوده است. | |||
يكى از اصحاب امام باقر عليه السلام از آن حضرت پرسيد: معناى كلام پيامبر صلى الله عليه وآله چيست كه فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ» ؟ حضرت با تعجب از چنين سؤالى فرمود: آيا مثل اين مطلب جاى سؤال دارد؟! به آنان فهمانيد كه جانشين او خواهد بود. | |||
يعنى پيامبر صلى الله عليه وآله در غدير جوانب بسيارى از خلافت و امامت را به آنان آموخت، اما حداقل چيزى كه هر مخاطبى از غدير فهميد تعيين كسى بود كه بايد جاى رسول الله صلى الله عليه وآله بنشيند. اين را حتى منافقين فهميدند و به همين دليل عكس العمل منفى از خود بروز دادند و اظهار نارضايتى كردند! | |||
'''ز) تعجب از انكار حقيقت بزرگ غدير'''<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۴ ح ۵۸۴.</ref> | |||
ظلم در حق غدير عجيب است كه از بى اعتنايى آغاز شد و به تغافل رسيد. گام بعدى انكار پيمان غدير با اقرار به اصل آن بود. مرحله نهايى انكار اصل آن بود، كه در اوج بى پروايى و ناديده گرفتن روز حساب انجام گرفت و گفتند: «اصلاً چنين اتفاقى در تاريخ نيفتاده است»!! امام باقر عليه السلام انكار عمومى امت نسبت به حقيقت بزرگ ولايت در غدير را اين گونه بيان فرموده است: | |||
اين امت انكار كردند پيمانى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله از ايشان براى على بن ابى طالب عليه السلام گرفت، در روزى كه او را براى مردم منصوب فرمود و آنان را در زمان حياتش به ولايت و اطاعت او فراخواند و خود آنان را بر اين مطلب شاهد گرفت. | |||
'''ح) تعجب از تغافل مردم از غدير'''<ref>اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵.</ref> | |||
عجيب است كه مردمانى در حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هم اقرار لسانى نمودند و هم بيعت كردند، اما به محض آنكه چشم پيامبر صلى الله عليه وآله را دور ديدند خود را به فراموشى زدند، گويا خدا را به خاطر رسولش مى پرستيدند و اكنون با رفتن رسول، خدا را هم بنده نبودند. | |||
امام صادق عليه السلام فرمود: مردم درباره روز غدير خم خود را به غفلت زدند همان گونه كه در روز مشربه امّ ابراهيم خود را به غفلت زدند! روز مشربه مردم اطراف حضرت بودند كه اميرالمؤمنين عليه السلام آمد، ولى براى حضرت جا باز نكردند!! | |||
پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: اى مردم، آيا در حالى كه من زندهام و در بين شما هستم به اهل بيت من بى اعتنايى مى كنيد؟ بدانيد اگر من از ميان شما غايب شوم خداوند از شما غايب نمى شود! | |||
'''۳. فرهنگ سازى با شعر غدير''' | |||
شعر گذشته از زيبايى، با تراز موزونى كه در قرائت دارد در همه ملتها براى بقاء و حفظ فرهنگ آنان مورد استفاده قرار میگيرد. در راه فرهنگ سازى غدير نيز شعر از مؤثرترين ابزارهاى به كار گرفته شده به حساب مىآيد. | |||
اين روند از غدير خم و با حضور پيامبر صلى الله عليه وآله و با اجازه آن حضرت بلكه به امر ايشان آغاز شده، و به دست يكى از زبردست ترين شعراى زمان در هنگام وقوع ماجرا بالبداهه درباره غدير شعر سروده شده است. | |||
جلوه پر رنگتر آن در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام است كه خود حضرت براى غدير شعر سروده است. ادامه اين مسير در زمان ائمه عليهم السلام است كه با تأييد ايشان و در محضرشان توسط شعراى چيره دست، شعرهاى نابى درباره غدير به دنياى فرهنگ اسلام عرضه شده است. اين روند در طول تاريخ ادامه يافته و در پانزده قرن غدير شعرهاى زيبا به زبان هاى مختلف درباره غدير سروده شده و در مجموعه هاى نفيس گردآورى شده است.<ref>به عنوان نمونه به اين كتابها مراجعه شود: الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، شعراء الغدير، غدير در شعر فارسى، غدير در شعر فارسى از كسائى مروزى تا شهريار تبريزى.</ref>در اين باره دو ماجراى ادبى غدير را مىآوريم: | |||
'''الف) فرهنگ سازى با شعر غدير در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله'''<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۱۲، ۱۶۶، ۱۹۵. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۴۱، ۹۸، ۱۴۴، ۲۰۱. كفاية الطالب: ص ۶۴ . كتاب سليم: ص ۸۲۸ .</ref> | |||
با در نظر گرفتن بازارِ شعر در حجاز و احتراز خاص پيامبر صلى الله عليه و آله از آن، براى مردم عجيب بود كه در حضور آن حضرت شعرى خوانده شود؛ چه رسد به اينكه سروده شود، و چه رسد به اينكه آن شعر درباره دين باشد، و چه رسد به اينكه مورد تأييد حضرت قرار گيرد و روح القدس مؤيد آن باشد!! | |||
براى شاعر نيز يک اقدام عادى به حساب نمى آمد كه ذوق شكفته اش را درباره چنين موضوعى به كار گيرد و بتواند آن را در حضور پيامبر صلى الله عليه وآله بخواند. به همين دليل بدون اجازه هرگز چنين جرأتى به خود نداد و از اجازه پيامبر صلى الله عليه وآله بسيار تعجب كرد؛ و ذوقزده بر فراز بلندى قرار گرفت و شعرش را خواند تا رسميت و مجاز بودن اين گام ادبىِ غدير را به همه نشان دهد. همه اينها پايه گذارى فرهنگى براى شعر غدير در حضور پيامبر صلى الله عليه وآله بود كه با مراحل حساب شده پيش میرفت. | |||
با پايان خطابه پيامبر صلى الله عليه وآله در غدير، [[حسان بن ثابت|حَسّان بن ثابت]] با در نظر گرفتن قسمت هاى اصلى خطبه و مقدماتى كه براى اجراى آن فراهم شد، داستان غدير را به صورت قطعه شعرى تنظيم كرد. آنگاه خدمت پيامبر صلى الله عليه وآله آمد و عرض كرد: يا رسول الله، اجازه مى فرماييد شعرى را كه درباره على بن ابى طالب - به مناسبت اين واقعه عظيم سروده ام بخوانم؟ حضرت فرمود: بخوان به نام خداوند و بركت او. | |||
حسّان بر جاى بلندى قرار گرفت و مردم براى شنيدن كلامش ازدحام كردند، در حالى كه براى بهتر شنيدن شعرش گردن مى كشيدند. در اين حال قبل از قرائت شعرش پاسخ اعتراض احتمالى را آماده كرد و گفت: اى بزرگان قريش، سخن مرا به گواهى و امضاىِ پيامبر گوش كنيد. | |||
سپس اشعارى را كه همانجا سروده بود خواند، كه به عنوان يک سند تاريخى از غدير ثبت شد و به يادگار ماند. پس از اشعار حسان، پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: اى حسان، تا مادامى كه با زبانت از ما دفاع میكنى، از سوى روح القدس مؤيد خواهى بود. | |||
== پانویس == | == پانویس == |