۲۶٬۳۸۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
جالبتر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان آورد كه گويا از همه خوشحاتر است: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابىطالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» : «افتخار برايت باد، گوارايت باد، اى پسر ابیطالب! خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده اى»!!<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۶۵ .</ref> | جالبتر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان آورد كه گويا از همه خوشحاتر است: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابىطالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» : «افتخار برايت باد، گوارايت باد، اى پسر ابیطالب! خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده اى»!!<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۶۵ .</ref> | ||
در غدير صد و بيست هزار نفر با پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند كه قبل از آن هم بارها به ولايت على عليه السلام اقرار كرده بودند. اينان در غدير نزد پيام آور ولايت با صداى بلند اقرار كردند كه ما با قلب و جان و زبان و دست با تو بيعت | در غدير صد و بيست هزار نفر با پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند كه قبل از آن هم بارها به ولايت على عليه السلام اقرار كرده بودند. اينان در غدير نزد پيام آور ولايت با صداى بلند اقرار كردند كه ما با قلب و جان و زبان و دست با تو بيعت مى كنيم، و قول دادند كه اين پيمان را نشكنند و تغييرى در آن ندهند و آن را به نسل هاى آينده برسانند. | ||
آيا چنين ميثاق بلند بالايى نياز به امتحان ندارد؟ | آيا چنين ميثاق بلند بالايى نياز به امتحان ندارد؟ | ||
خط ۵۵: | خط ۵۳: | ||
آيا اين هفت وعدهاى كه مردم به پيامبر عزيز و دلسوز خود دادند نبايد در بوته آزمايش قرار گيرد؟ | آيا اين هفت وعدهاى كه مردم به پيامبر عزيز و دلسوز خود دادند نبايد در بوته آزمايش قرار گيرد؟ | ||
آيا نبايد معلوم شود كسى كه دهان خود را از چنين مضمون والايى پر | آيا نبايد معلوم شود كسى كه دهان خود را از چنين مضمون والايى پر مى كند صادق است يا نه؟ | ||
آيا نبايد معلوم | آيا نبايد معلوم می شد اين قلب ها با كينه اى عميق فاطمه عليها السلام را بين در و ديوار قرار خواهند داد؟ | ||
آيا نبايد روشن | آيا نبايد روشن مى شد كه اين جانها از احراق بيت ولايت لذت مى برند؟ | ||
آيا نبايد همه بفهمند كه اين زبانها براى غصب خلافت به خاتم نبوت دروغ | آيا نبايد همه بفهمند كه اين زبانها براى غصب خلافت به خاتم نبوت دروغ مى بندند و با ناسزا به على بن ابىطالب عليه السلام جان تازهاى مى گيرند؟ | ||
آيا نبايد اهل عالم خبر شوند كه اين دستان بيعت كننده جلوه ياس عصمت را با سيلى خونرنگ مىكنند، و همين دستها طناب بر گردن صاحب غدير انداخته او را براى بيعت با ابوبكر | آيا نبايد اهل عالم خبر شوند كه اين دستان بيعت كننده جلوه ياس عصمت را با سيلى خونرنگ مىكنند، و همين دستها طناب بر گردن صاحب غدير انداخته او را براى بيعت با ابوبكر مى كشند؟ | ||
با مرورى بر نمونه هاى فوق معناى آيه قرآن در خطابه غدير به خوبى در روحمان جا باز مى كند كه «انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ»!!؟ و ما از عمق جان خدا را مى خوانيم كه: | |||
اى ربّ عدل حكيم، ميليونها بار از تو سپاسگزاريم كه با امتحانهاى كمرشكن خود پس از پيامبر صلى الله عليه و آله، حقايق عظيمى را به ما نماياندى و اسرارى از تاريخ حيات آن حضرت و فرمايشات او را به ما فهماندى، و با اين آزمايش بزرگ ما را در برابر انحرافات و ضلالت ها چون فولاد آبديده نمودى؛ به گونه اى كه هر توطئه و ضلالتى را شعبه اى از سقيفه مى دانيم، و ادامه دهندگانِ راهِ صحيفه را از همين رهگذر مى شناسيم. | |||
اى ربّ عدل حكيم، ميليونها بار از تو سپاسگزاريم كه با امتحانهاى كمرشكن خود پس از | |||
نكته دوم: معناى خبيث و طيب | نكته دوم: معناى خبيث و طيب | ||
جمله | جمله «حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» كه مقصد نهايى معرفى شده به معناى ظهور عميق ترين زواياى وجودى هر كس از نظر ايمان و كفر است و از جهاتى مرتبط با جهات روحانى و جسمانى انسان است. | ||
درباره «خبيث» و «طيّب» اين نكته قابل توجه است كه اگر ما «طيّب» را به معناى خوبِ خالص بگيريم كه هيچ غل و غش و فساد و پستى در آن راه ندارد و خير محض از آن مى جوشد، در اين صورت آنچه درجه اى از خالص بودن كمتر باشد به همان درجه «خبيث» خواهد بود. در مقابل اگر ـ«خبيث» را بدِ خالص بدانيم كه تماماً غل و غش و فساد است و شر محض از آن مى جوشد، در اين صورت آنچه از ناخالصى فاصله بگيرد به همان درجه «طيب» خواهد بود. | |||
در آيه قرآن و كلام پيامبر صلى الله عليه و آله دو عنوان خبيث و طيب به كار رفته، و از اين كيفيت مىتوان استفاده كرد كه يک انسان هميشه تحت يكى از اين دو عنوان قابل معرفى است، اگر چه هميشه مقدارى خبث و طيب در وجود او مخلوط خواهد بود، و به صورت خالص بروز نخواهد كرد. آنچه در آيات و احاديث به عنوان «شقىّ» و «سعيد» نيز آمده بى ارتباط با چنين عنوانى نيست و به خبث و طيب باز مى گردد. | |||
در آيه قرآن و كلام | |||
نكته سوم: منشأ طهارت و خباثت | نكته سوم: منشأ طهارت و خباثت | ||
از مجموعه بالا مىتوان نتيجه گرفت كه | از مجموعه بالا مىتوان نتيجه گرفت كه «خبيث» و «طيب» مربوط به ذاتيات و اصالت هاى فرد است كه از روز «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» آغاز مىشود، و به پاكى و ناپاكى نسل هاى بعد مى رسد و از آنجا به طهارت مولد منتهى مى شود و انسانى با ذات طيب يا خبيث قدم در اين جهان مى گذارد. امورى كه اين انسان در دوران عمر خود با آنها برخورد مى كند و عكس العملهايش در مقابل آنها از آن خميره نشأت مى گيرد. | ||
در اين عكس العملهاى انسان مسايل بسيارى هست كه ارزش مهمى ندارد و خداوند هم اصرارى در بروز آنها ندارد، ولى امر ولايت همان است كه خداوند تا عمقِ درون هر كس را درباره آن ظاهر نكند او را رها نمىكند و اين همان معنى است كه مى فرمايد: «لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ ...» . | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام اين آزمايش الهى را چنين ترسيم می فرمايد: انَّ امْرَنا اهْلَ الْبَيْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا يَعْرِفُهُ وَ لا يُقِرُّ بِهِ الاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ اوْ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ اوْ مُؤْمِنٌ نَجيبٌ امْتَحَنَ اللَّه قَلْبَهُ لِلايمانِ. يعنى: امر ولايت ما اهل بيت سخت و پيچيده است كه آن را نمى شناسد و بدان اقرار نمى كند مگر ملائكه مقرب يا پيامبر مرسل يا مؤمن نجيبى كه خداوند قلب او را براى ايمان امتحان كرده باشد.<ref>بحار الانوار: ج ۲ ص ۱۹۶.</ref> | |||
مى بينيم عدهاى حتى قادر به درک و معرفت مقام ولايت نيستند تا نوبت به اقرار آن برسد، چرا كه در مرحله اقرار صفى بزرگ از ملائكه و پيامبران و مؤمنين در انتظار اين امتحان بزرگ الهى ايستاده اند. اينها همه حاكى از عمق اين آزمايش و پيچيده بودن آن است كه حضور در آن نياز به پشتوانهاى قوى دارد. | |||
آنگاه اميرالمؤمنين عليه السلام در فرازى ديگر از سخنان دُرَربارش نتيجه شيرين اين آزمايش الهى را چنين بيان مى نمايد: ما مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبيدِ اللَّه مِمَّنِ امْتَحَنَ اللَّه قَلْبَهُ لِلايمانِ الاّ وَ يَجِدُ حُبَّنا اهْلَالْبَيْتِ عَلى قَلْبِهِ فَهُوَ يُحِبُّنا، وَ ما مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبيدِ اللَّه مِمَّنْ سَخِطَ اللَّه عَلَيْهِ الاّ وَ يَجِدُ بُغْضَنا عَلى قَلْبِهِ فَهُوَ يُبْغِضُنا: | |||
هيچ بندهاى از بندگان خدا نيست كه خداوند قلب او را از جهت ايمان امتحان كرده باشد مگر آنكه محبت ما اهلبيت را در قلب خويش مىيابد و در نتيجه ما را دوست دارد، و هيچ بندهاى از بندگان خدا نيست كه خدا بر او غضب كرده باشد و از او ناراضى باشد مگر آنكه بغض و عداوت ما را در قلب خويش مىيابد، و در نتيجه ما را دشمن مى دارد.<ref>مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام (محمد بن سليمان كوفى) : ج ۲ ص ۱۰۶. الغارات: ج ۲ ص ۹۱۱.</ref> | |||
'''تحليل اعتقادى دوم''' | |||
جا دارد در اينجا دو منشأ اصيل طيب و خبيث بودن را در سايه كلام معصومين عليهم السلام با ظرافت بيشترى مطرح كنيم: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ»در عالم ذرّ، طيب ولادت و شرك شيطان در انعقاد نطفه، كه شامل شش بحث خواهد بود. | |||
جا دارد در اينجا دو منشأ اصيل طيب و خبيث بودن را در سايه كلام | |||
بحث اول: ولايت در عالم ذرّ و روز الَسْت | بحث اول: ولايت در عالم ذرّ و روز الَسْت | ||
به تصريح قرآن خداوند از همه بنىآدم پيمان گرفته است، كه از آن روز ميثاق به | به تصريح قرآن خداوند از همه بنىآدم پيمان گرفته است، كه از آن روز ميثاق به «عالم ذرّ» و «روز الَسْت» تعبير مى كنيم: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ...» .<ref>اعراف / ۱۷۲.</ref>نگاهى به جزئيات اين ميثاق پرده از اصالت ها و ذاتيات خميره انسان ها بر مىدارد كه طيب و خبيث نتيجه آن است. | ||
از آنجا كه ولايت امامان عليهم السلام به معناى صاحب اختيارى مطلق ايشان بر مردم است و اين ولايت همانند ولايت پيامبر صلى الله عليه و آله است و در غدير ولايت به همين مطابقت مطرح شده، در نهايت ولايت پيامبر و ائمه عليهم السلام در سايه ولايت و صاحب اختيارى خداوند بر خلقش به يك معناى واحد باز مى گردد كه اطاعت مطلق از امر و نهى اوست. | |||
لذا سر باز زدن از دستور امامان معصوم عليهم السلام فرقى با سرپيچى از اوامر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ندارد و اطاعت نكردن از مقام نبوت و امامت هيچ فرقى با سرپيچى از فرمان الهى ندارد. | |||
خداوند در آغاز خلقت | بنابراين منكرين ولايت دوازده امام عليهم السلام منكر ولايت پيامبر صلى الله عليه و آله و در مرتبه بالاتر منكر ولايت و صاحب اختيارى خداوند هستند. اين انكار در آغاز خلقت در سايه امتحانى بزرگ بروز كرده و امام صادق عليه السلام در حديثى ماجراى آن را مفصلاً فرموده كه ملخص آن چنين است: | ||
خداوند در آغاز خلقت (عالم ذر) مردم را امتحان نمود و اصحاب يمين و شِمال (راست و چپ) را معرفى كرد. آن امتحان بدين صورت بود كه آتش بزرگى شعله ور ساخت و به اصحاب شِمال دستور داد وارد آن شوند و وعده داد كه آن را بر ايشان سرد و سلامت نمايد. آنان سر باز زدند و اظهار كردند كه ما از آتش فرار مى كنيم و تو ما را به دخول آن امر مىكنى؟ اگر به اصحاب يمين هم چنين فرمانى دهى عمل نمى كنند!! | |||
آنگاه به اصحاب يمين دستور داد داخل آتش شوند. همگى هجوم آوردند و داخل آن شدند و خدا آتش را بر ايشان سرد و سلامت قرار داد. | آنگاه به اصحاب يمين دستور داد داخل آتش شوند. همگى هجوم آوردند و داخل آن شدند و خدا آتش را بر ايشان سرد و سلامت قرار داد. |