اللهم وال من والاه... (حديث): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== <big>عبارت «اللهم وال من والاه...» در ادامه حديث غدير</big><ref>پاسخ به دو شبهه پير...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:


<big>ذهبى از ابوداوود رهاوى نقل مى‏ كند كه شنيد شريک گفت: على ‏عليه السلام برترين بشر است. هر كس از پيروى و فرمان وى سرباز زند كافر گشته است. محمد بن عثمان بن ابى‏ شيبه از على بن حكم آورده است: مى ‏گويند تو شكّاكى! پاسخ داد: اى احمق ! چگونه شكّاكم در حالى كه دوست مى‏ داشتم همراه على ‏عليه السلام بودم و دستم را با شمشيرم از خون مخالفان رنگين مى‏كردم. به ابن‏عدى بايد گفت: نقل عبارت «اللهم وال من والاه...» مختص شريک نيست، بلكه ابوهريره نقل كرده است. در تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 175 آمده است: ابوعبدالله خلال، از ابراهيم بن منصور، از ابوبكر بن مقرى، از ابويعلى،  در تاريخ دمشق ابن‏ عساكر (م 571 ق) از داوود اودى، از پدرش، از ابوهريره نقل كرده كه پيامبرخدا صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين على ‏عليه السلام مولاى او است. گفت: دروغگويان در كوفه افزودند: دوست بدار كسى كه على‏ عليه السلام را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 176. مسند ابى ‏يعلى: ج 5 ص 46. مجمع الزوائد: ج 9 ص 106. و در مرقاة المفاتيح: ج 10 ص 476 آمده است: آنگاه بعضى از ايشان گفته است: اضافه «خدايا، دوست بدار كسى كه او را دوست دارد» جعلى و مردود است. اما بسيارى از اينها را ذهبى صحيح دانسته است.</ref></big>
<big>ذهبى از ابوداوود رهاوى نقل مى‏ كند كه شنيد شريک گفت: على ‏عليه السلام برترين بشر است. هر كس از پيروى و فرمان وى سرباز زند كافر گشته است. محمد بن عثمان بن ابى‏ شيبه از على بن حكم آورده است: مى ‏گويند تو شكّاكى! پاسخ داد: اى احمق ! چگونه شكّاكم در حالى كه دوست مى‏ داشتم همراه على ‏عليه السلام بودم و دستم را با شمشيرم از خون مخالفان رنگين مى‏كردم. به ابن‏عدى بايد گفت: نقل عبارت «اللهم وال من والاه...» مختص شريک نيست، بلكه ابوهريره نقل كرده است. در تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 175 آمده است: ابوعبدالله خلال، از ابراهيم بن منصور، از ابوبكر بن مقرى، از ابويعلى،  در تاريخ دمشق ابن‏ عساكر (م 571 ق) از داوود اودى، از پدرش، از ابوهريره نقل كرده كه پيامبرخدا صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين على ‏عليه السلام مولاى او است. گفت: دروغگويان در كوفه افزودند: دوست بدار كسى كه على‏ عليه السلام را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن دارد.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 176. مسند ابى ‏يعلى: ج 5 ص 46. مجمع الزوائد: ج 9 ص 106. و در مرقاة المفاتيح: ج 10 ص 476 آمده است: آنگاه بعضى از ايشان گفته است: اضافه «خدايا، دوست بدار كسى كه او را دوست دارد» جعلى و مردود است. اما بسيارى از اينها را ذهبى صحيح دانسته است.</ref></big>


<big>در اينجا به پاسخ اين شبهه مى‏ پردازيم، تا مقدار صحت كلام منكران را بدانيم. كسانى كه مى‏ دانيم براى چه مى ‏خواهند ذيل روايات را تكذيب و انكار كنند. تنها هدف اين كار توجيه كارهاى بعضى از اصحاب پيامبرصلى الله عليه و آله است؛ كه بر روى امام على‏ عليه السلام در جمل و يا در صفين شمشير كشيدند. امامى كه جنگ با او جنگ با پيامبرصلى الله عليه وآله است:</big>
<big>در اينجا به پاسخ اين شبهه مى‏ پردازيم، تا مقدار صحت كلام منكران را بدانيم. كسانى كه مى‏ دانيم براى چه مى ‏خواهند ذيل روايات را تكذيب و انكار كنند. تنها هدف اين كار توجيه كارهاى بعضى از اصحاب پيامبرصلى الله عليه و آله است؛ كه بر روى امام على‏ عليه السلام در جمل و يا در صفين شمشير كشيدند. امامى كه جنگ با او جنگ با پيامبرصلى الله عليه وآله است:</big>
خط ۱۸: خط ۱۷:
<big>ابتدا نمونه ‏هايى از حديث شريف كه در بر دارنده عبارت «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» است اشاره مى‏ كنيم:</big>
<big>ابتدا نمونه ‏هايى از حديث شريف كه در بر دارنده عبارت «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» است اشاره مى‏ كنيم:</big>


 
==== <big>يک</big> ====
<big>يک) زيد بن ارقم مى‏ گويد: وقتى رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله از [[حجة الوداع]] بر مى‏ گشت، به غدير خم آمده و زير درختان بزرگ<ref>در حديث «دوحه» است؛ يعنى درخت بزرگ و گسترده ‏تر از درختان ديگر. لسان العرب: ج 4 ص 437. </ref>نشست، و آنجا را جارو كردند.<ref>در حديث «فقممن» است؛ يعنى جارو كردن. لسان العرب: ج 11 ص 308. </ref></big>
<big>زيد بن ارقم مى‏ گويد: وقتى رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله از [[حجة الوداع]] بر مى‏ گشت، به غدير خم آمده و زير درختان بزرگ<ref>در حديث «دوحه» است؛ يعنى درخت بزرگ و گسترده ‏تر از درختان ديگر. لسان العرب: ج 4 ص 437. </ref>نشست، و آنجا را جارو كردند.<ref>در حديث «فقممن» است؛ يعنى جارو كردن. لسان العرب: ج 11 ص 308. </ref></big>


<big>حضرت فرمود: گويا به سراى آخرت دعوت شده و بايد لبيک گويم. ميانتان دو چيز گرانبها به جا گذاشتم كه يكى از ديگرى بزرگ‏تر است: كتاب خدا و عترتم (اهل ‏بيتم ‏عليهم السلام).</big>
<big>حضرت فرمود: گويا به سراى آخرت دعوت شده و بايد لبيک گويم. ميانتان دو چيز گرانبها به جا گذاشتم كه يكى از ديگرى بزرگ‏تر است: كتاب خدا و عترتم (اهل ‏بيتم ‏عليهم السلام).</big>
خط ۲۶: خط ۲۵:


<big>سپس افزود: خدا مولاى من و من ولىّ هر مؤمنى هستم. سپس دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس وليش هستم اين على‏ عليه السلام ولى او است. خدايا، هر كس وى را دوست بدارد دوست بدار، و دشمن كسى باش كه دشمنش بدارد. به يزيد گفتم: از رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله شنيدى؟ گفت: هر كس زير درختان بود، به چشم ديد و به گوش شنيد.<ref>السنن الكبرى (نسائى): ج 5 ص 130 ح 8464 . المستدرك على الصحيحين: ج 3 ص 118. خصائص اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام (نسائى): ص 85 ش 76. انساب الاشراف (بلاذرى): ج 2 ص 357.المناقب (خوارزمى): ص 155، ذيل حديث شريف به عنوان دليل و شاهد زنده است بر اينكه امام در رخداد غدير در حجة الوداع حاضر بود.</ref></big>
<big>سپس افزود: خدا مولاى من و من ولىّ هر مؤمنى هستم. سپس دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس وليش هستم اين على‏ عليه السلام ولى او است. خدايا، هر كس وى را دوست بدارد دوست بدار، و دشمن كسى باش كه دشمنش بدارد. به يزيد گفتم: از رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله شنيدى؟ گفت: هر كس زير درختان بود، به چشم ديد و به گوش شنيد.<ref>السنن الكبرى (نسائى): ج 5 ص 130 ح 8464 . المستدرك على الصحيحين: ج 3 ص 118. خصائص اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام (نسائى): ص 85 ش 76. انساب الاشراف (بلاذرى): ج 2 ص 357.المناقب (خوارزمى): ص 155، ذيل حديث شريف به عنوان دليل و شاهد زنده است بر اينكه امام در رخداد غدير در حجة الوداع حاضر بود.</ref></big>
==== <big>دو</big> ====
<big>زيد بن يثيع مى‏ گويد: على‏ عليه السلام در ميدان كوفه مردم را سوگند داد: هر كس روز غدير از رسول ‏الله‏ صلى الله عليه وآله شنيد، برخيزد. از سمتى كه سعيد بود شش تن برخاستند. از سمت زيد نيز شش نفر برخاستند و گواهى دادند كه شنيدند رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله روز غدير خم رو به على‏ عليه السلام كرد و از مردم پرسيد: آيا خدا از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: بلى. فرمود: خدايا، هر كس كه من مولايش هستم على ‏عليه السلام مولايش است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس با وى دشمنى كند.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 160 ح 9369. تقريب التهذيب: ج 1 ص 277 مى‏ نويسد: زيد بن يثبغ هَمدانى كوفى ثقه و مخضرم (هم در دوران جاهليت بوده و هم در اسلام) و جزو طبقه دوم راويان است.</ref></big>
==== <big>سه</big> ====
<big>ابن ‏عساكر، از ابوالقاسم زاهر بن طاهر، از ابوسعيد جنزرودى، از سيد ابوالحسن محمد بن على، از احمد بن مهدى، از پدرش، از على بن موسى الرضا، از پدرش جعفر صادق، از پدرش على بن حسين، از پدرش، از جدش على بن ابى‏ طالب‏ عليهم السلام كه رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس من مولايش هستم على‏ عليه السلام مولايش است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس با وى دشمن باشد. يارى كن هر كس ياريش دهد، و هر كس وى را تنها بگذارد يارى  مده!<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 161 ح 9372. فيض القدير: ج 6 ص 282. </ref></big>
==== <big>چهار</big> ====
<big>ابوعبدالله شامى مى‏گويد: كنار زيد بن ارقم نشسته بودم كه در مجلس بنى‏ ارقم بود. مردى از قبيله مراد سوار بر استر نزدش آمد و پرسيد: ميان قوم، زيد حضور دارد؟ مردم گفتند: آرى، اين زيد است. پرسيد: به خدايى سوگندت مى‏ دهم كه معبودى جز او نيست، آيا شنيدى رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله بفرمايد: هر كس مولايش هستم على‏ عليه السلام مولايش است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس وى را دشمن بدارد؟ گفت: آرى.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 164 ح 9383.</ref></big>
==== <big>پنج</big> ====
<big>زيد بن ارقم مى ‏گويد: روز غدير خم رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله برايمان سخنرانى كرد و فرمود: هر كس مولايش هستم على‏ عليه السلام مولايش است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار با كسى كه با وى دشمن باشد.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 165 ح 9378.</ref></big>
==== <big>شش</big> ====
<big>ميمون ابى‏ عبدالله مى‏ گويد: شنيدم زيد بن ارقم گفت: همراه رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله در وادى كه به آن «خمّ» مى ‏گفتند فرود آمديم. دستور نماز به ما داد. در گرماى سخت نماز گزارديم. برايمان سخنرانى كرد. با كشيدن پارچه‏ اى روى درختى كه از تابش خورشيد زرد گشته بود براى ايشان سايبان درست شد. پس فرمود: آيا نمى‏ دانيد و گواهى نمى‏ دهيد من نسبت به هر مؤمن از خود وى سزاوارترم؟ گفتند: آرى چنين است. فرمود: پس هر كس من مولايش هستم على‏ عليه السلام مولايش است. خدايا، دشمن كسى باش كه با او دشمنى كند، و دوست بدار هر كس وى را دوست بدارد.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 167 ح 9392. </ref></big>
==== <big>هفت</big> ====
<big>براء بن عازب مى‏گويد: همراه رسول‏ الله ‏صلى الله عليه وآله بيرون آمديم تا در غدير خم فرود آمديم. منادى فرستاده شد تا ندا سر دهد. وقتى جمع شديم فرمود: آيا از خودتان به شما سزاوارتر نيستم؟ عرض كرديم: آرى اى رسول‏خدا. فرمود: آيا از پدرانتان به شما سزاوارتر نيستم؟ گفتيم: آرى اى رسول ‏الله. فرمود: آيا از خودتان به شما سزاوارتر نيستم، نيستم، نيستم...؟ عرض كرديم: بلى اى رسول‏ خدا. فرمود: هر كه مولايش منم پس از من مولايش على‏ عليه السلام است. خدايا، هر كس وى را دوست بدارد دوست بدار، و با هر كس دشمنش باشد دشمن باش.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 167 ح 9395. </ref></big>
==== <big>هشت</big> ====
<big>نسانى، از ابوداوود، از عمران بن ابان، از شرى، از ابواسحاق، از زيد بن يثبغ نقل مى‏كند: شنيدم على  بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بر منبر كوفه فرمود:</big>
<big>به خدا سوگندتان مى‏ دهم هر كسى -  مقصودش اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله بود -  شنيد روز غدير خم رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس من مولايش هستم على ‏عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار هر كس وى را دوست دارد، و دشمن كسى باش كه دشمنش باشد، برخيزد. شش نفر از جانب ديگر منبر برخاستند و گواهى دادند كه شنيدند رسول‏ الله ‏صلى الله عليه وآله آن فرمايش را فرمود.<ref>خصائص اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام: ص 91 ح 85. </ref></big>
<big>اين چند مورد نمونه‏ هايى اندک از رواياتى بود كه در آنها عبارت «اللهم وال من والاه...»: خدايا، دوست بدار هر كس على‏ عليه السلام را دوست دارد، و دشمن كسى باش كه با وى دشمن است، آمده است.<ref>براى آگاهى بيشتر مراجعه شود به: تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 167 ح9396، 9397 و ص168 ح9398 و ص169 ح9400 و ص171 ح9409، 9410 و ص174 ح9414، 9415، 9416، 9417 و ص175 ح9418، 9419، 9420، 9421 و ص178 ح9428، 9429 و ص179 ح9430. نیز مراجعه شود به: مسند احمد بن حنبل: ج2 ص22 ح961 و ص141 ح1310 و ج14 ص185 ح18391 و ص430 ح 19175 و ص436 ح19198. مصنف ابن ابی شیبه: ج7 ص499 ح28 و ج7 ص503 ح55. مشکاة المصابیح: ج7 ص7330، باب مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام. زوائد السنن علی الصحیحین (شامی): ج6 ص234 ح7452.</ref></big>
==== <big>نه</big> ====
<big>حافظ ابن‏ عساكر از عبدالله، از احمد بن عمر وكيعى، از زيد بن حباب، از وليد بن عقبه نزار قيس، از سماك بن عبيد بن وليد عبسى نقل مى‏ كند: خدمت عبدالرحمن بن ابى‏ ليلى رسيدم، برايم نقل كرد كه شاهد بوده على‏ عليه السلام در ميدان كوفه فرمود:</big>
<big>كسانى كه شنيدند رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله در روز غدير خم فرمود: اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، براى خدا برخيزند و گواهى دهند. فقط كسانى برخيزند كه در غدير بودند و ديدند. دوازده مرد برخاستند و گفتند: ديديم و شنيديم رسول‏ الله ‏صلى الله عليه وآله دست على ‏عليه السلام را گرفت و فرمود: اللهم وال من... .</big>
<big>اما سه تن برنخاستند، به رغم اينكه در غدير بودند. كه حضرت على‏ عليه السلام نفرينشان كرد و نفرينش كارساز شد.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 207. </ref></big>
==== <big>ده</big> ====
<big>ابن‏ عساكر به سند متصل از عبدالرحمن بن ابى‏ ليلى نقل كرده است: اميرمؤمنان على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام در ميدان كوفه براى مردم خطبه خواند و فرمود: كسانى كه شنيدند رسول‏ الله ‏صلى الله عليه وآله روز غدير دستم را گرفت و فرمود: الست اولى بكم يا معشر المسلمين من انفسكم؟ سپس فرمود: من كنت مولاه فعلى ‏عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره، و اخذل من خذله، برخيزند و شهادت دهند. ده نفر و اندى مرد برخاستند و گواهى دادند. اما برخى كتمان كردند، كه پيش از اينكه از دنيا بروند كور شدند و پيسى گرفتند!<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 207. </ref></big>
==== <big>يازده</big> ====
<big>ابن ‏عساكر، از ابوالقاسم زاهد بن طاهر، از ابوسعد خزاودى، از سيد ابوالحسن محمد بن على، از احمد بن على بن مهدى، از پدرش، از على بن موسى الرضا، از پدرش، از جعفر صادق، از پدرش، از على بن حسين، از پدرش، از جدش على بن ابى‏ طالب‏ عليهم السلام، كه رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله فرمود: من كنت مولاه فعلى ‏عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 212. </ref></big>
==== <big>دوازده</big> ====
<big>ابوعبدالله خلال و ام‏ مجتبى بنت ناصر، از ابراهيم بن منصور، از ابوبكر بن مقرى، از ابويعلى ازرق بن على، از احسان، از محمد بن سلم، از پدرش، از عبدالله شامى نقل كرده است: نزد زيد بن ارقم بوديم كه در مجلس بنى ‏ارقم نشسته بود. مردى از قبيله مراد سوار بر استر آمد و گفت: زيد ميان شماست؟ گفتند: آرى، اين زيد است. گفت: به خدايى كه معبودى جز او نيست، سوگندت مى‏دهم آيا شنيدى رسول‏ الله ‏صلى الله عليه وآله بفرمايد: من كنت مولاه فان علياًعليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه؟ زيد گفت: آرى، شنيدم.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 216.</ref></big>
==== <big>سيزده</big> ====
<big>ابن‏ عساكر به سند متصل از عطيه كوفى نقل مى ‏كند: نزد زيد بن ارقم آمده و به او گفتم: «ختن» سخن به نقل از تو درباره على ‏عليه السلام مربوط به روز غدير خم مى‏ گويد. دوست دارم آن را از زبان خودت بشنوم. گفت: درباره شما اهالى عراق حرف ‏هايى گويند! به او گفتم: از من واهمه نداشته باش. گفت: در جحفه بودم كه رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله هنگام ظهر سوى ما آمد، در حالى كه بازوى على‏ عليه السلام را گرفته بود و فرمود: ايها الناس، الستم تعلمون انى اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ ...فمن كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه. پرسيدم: آيا فرمود: اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه؟ گفت: چنانكه شنيدم برايت نقل كردم.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 217.</ref></big>
<big>البته در اين روايت مى ‏بينيم كه زيد بن ارقم درباره ذيل حديث با شفافيت و روشنى پاسخ پرسشگر را نداده، بلكه به او مى‏ گويد: چنانكه شنيدم برايت نقل كردم! جالب است كه ابن‏ عساكر روايتى را كه پس از اين روايت از زيد بن ارقم گزارش مى‏ كند، بدون عبارت «چنانكه شنيدم برايت نقل كردم» است.</big>
<big>روايت از حكم عتيبه و سلمة بن كهيل چنين است: حبيب كه در بنى‏ بدى كفاش بود -  از وى به نيكى ياد كرد -  برايمان نقل كرد: شنيدم زيد بن ارقم گفت: رسول ‏الله‏ صلى الله عليه وآله روز غدير فرمود: من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.</big>
=== <big>عبارات مختلفِ «اللهم وال من والاه...»</big> ===
<big>در مورد ادامه حديث غدير، عبارات مختلفى از رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله در كتب وارد شده، كه مضمون همه تقريباً يكى است. در اينجا به آنها اشاره مى‏ كنيم:</big>
<big>الف) ابن ‏عساكر، از زيد بن يثيع نقل كرده كه على ‏عليه السلام در ميدان كوفه فرمود: هر مرد مسلمانى كه شنيد رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله روز غدير خم آن فرمايش را كرد، برخيزد و گواهى دهد. سيزده مرد برخاستند؛ شش تن از يك سو و هفت تن از سوى ديگر. هارون گفته است: دوازده مرد برخاستند و گواهى دادند كه رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله فرمود: من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و احبّ من احبّه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 210. </ref></big>
<big>ب) ابن ‏عساكر، از ابى ‏الطفيل، از حضرت على‏ عليه السلام نقل كرده كه رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله فرمود: من كنت مولاه فان علياً عليه السلام مولاه. اللهم عاد من عاداه، و وال من والاه.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 213. </ref></big>
<big>ج) ابن ‏عساكر، از زيد بن ارقم نقل كرده كه رسول ‏الله‏ صلى الله عليه وآله به على ‏عليه السلام فرمود: من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و احبّ من احبّه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 219. </ref></big>
<big>د) ابن ‏عساكر، از براء بن عازب نقل مى‏ كند: همراه رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله در [[حجة الوداع]] بوديم. زير درخت براى نشستن رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله جارو زده، مردم را فراخواندند نماز جماعت بخوانند. رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله على علیه السلام را فراخوانده و دستش را گرفت و سمت راستش برخيزاند و فرمود: الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ ... الست اولى بكل مؤمن من نفسه؟ و در يكى از احاديث آمده است: ا ليس ازواجى امهاتكم؟ ... هذا ولىّ و انا مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 221. </ref></big>
<big>هـ) ابن ‏عساكر، از حبشى بن جناده نقل مى‏ كند: شنيدم رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله در روز غدير به على‏ عليه السلام فرمود: من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اعِن من اعانه.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 230.</ref></big>
<big>و) ابن‏ عساكر از جرير بن عبدالله بجلى نقل مى‏ كند: در [[حجة الوداع]] همراه رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله بوديم. به جايى رسيديم كه بدان غدير گفته مى‏ شد. براى نماز جماعت ندا سر دادند. مهاجرين و انصار گرد آمدند.</big>
<big>رسول‏ الله ‏صلى الله عليه وآله ميان ما ايستاد و فرمود: اى مردم! به چه شهادت مى‏ دهيد، گفتند: گواهى مى‏ دهيم كه معبودى جز خدا نيست. فرمود: سپس چه؟ گفتند: محمد عبد و رسول خداست. فرمود: ولىّ شما كيست؟ عرض كردند: خدا و رسول مولاى ما هستند.</big>
<big>سپس دست بر بازوى على‏ عليه السلام زد و او را برخيزاند. دست و بازويش را گرفت و فرمود: هر كس خدا و رسول مولاى او هستند، اين على‏ عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار هر كس دوستش دارد، و دشمن بدار هر كس دشمن است. خدايا، هر كس از مردمان او را دوست دارد دوستدار وى باش، اما هر كس دشمنش بدارد دشمنش باش. خدايا، پس از دو بنده شايسته (پيامبرصلى الله عليه وآله و حضرت على ‏عليه السلام) احدى را به عنوان نگهبان زمين جز تو نمى ‏يابم. پس در اين باره به خوبى و نيكى حكم بفرما!<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 42 ص 236.</ref></big>
<big>در آخر عبارتى كه احمد بن حنبل در كتابش «فضائل الصحابة» آورده را يادآور مى ‏شويم: وقتى هنگام درگذشت ابن‏ عباس شد عرض كرد: خدايا، به ولايت و دوستى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام به سويت تقرب مى‏ جويم.<ref>فضائل الصحابة: ج ج 3 ص 108. </ref></big>
=== <big>سخن ابن‏ حجر</big> ===
<big>از جمله مستنداتى كه صحت دنباله روايات را ثابت كرده و سخن منكران را باطل مى ‏كند، سخن ابن‏ حجر هيتمى مكّى (م 974 ق) است:</big>
<big>حديث غدير را جماعتى آورده‏ اند؛ مانند ترمذى و نسائى و احمد، و اسنادش بسيار است. از اين رو شانزده صحابى آن را نقل كرده ‏اند. در روايت احمد نيز هست. چنانكه گفتيم و باز مى‏ گوييم: بسيارى از سندهاى آن صحيح و حسن است.</big>
<big>به ايراد كسانى كه در صحت آن ترديد كرده‏ اند اعتنايى نمى‏ شود. همچنين كسانى كه آن را نپذيرفته ‏اند، به اين بهانه كه على‏ عليه السلام در يمن بود. چون ثابت شده از آن ديار بازگشته و حج را همراه پيامبرصلى الله عليه وآله به جا آورد.</big>
<big>برخى كه گفته ‏اند: عبارت زيادى «اللهم من والاه»: خدايا، هر كس على ‏عليه السلام را دوست دارد دوستش بدار، جعلى و مردود است (بايد بدانند) از راه ‏هايى نقل شده كه ذهبى بسيارى از آن ها را صحيح دانسته است.</big>
<big>گر چه ايرادگيران به صحت عبارت گروهى از بزرگان و عدول حديث هستند، كه در اين باره به نظر آنان مراجعه مى ‏شود. مانند ابوداوود سجستانى و ابوحاتم رازى... .<ref>الصواعق المحرقة: ص 66 . مرقاة المفاتيح: ج 1 ص 476. </ref></big>
<big>در اين باره ابن ‏بطريق در «العمدة» مى ‏نويسد: طبق سند پيشين به نقل از عبدالله بن احمد بن حنبل، از حجاج بن شاعر، از شبابه، از نعيم بن حكيم، از ابومريم و مردى، از همنشينان على‏ عليه السلام، از على‏ عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله روز غدير خم فرمود: هر كس مولايش منم على‏ عليه السلام مولايش است. سپس مردم افزودند: خدايا، هر كس وى را دوست بدارد دوست بدار، و هر كس دشمنش باشد دشمنش باش.<ref>مسند احمد بن حنبل: ج 1 ص 152. العمدة: ص 140. </ref></big>
=== <big>تصريح به دنباله حديث</big> ===
<big>هر كس به كتاب‏ هاى عالمان مراجعه كند، مى‏ بيند كه بسيارى ار آن ها عبارت زيادى را به نقل از صحابه در روز عيد غدير آورده ‏اند كه به نام برخى از آن ها اشاره مى‏ كنيم<ref>نزديک به چهارصد شخص از محدثان و راويان و عالمان بزرگ اهل‏ سنت عبارت زيادى را نقل كرده‏ اند.</ref>، تا پژوهشگرِ بى‏طرف بداند عبارت زيادى توسط مردم افزوده نشده است.</big>
<big>عالمان نيز -  چنانكه برخى بى‏ دليل گفته‏ اند -  آن را اضافه نكرده ‏اند، بلكه ضمن حديث شريفى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله روز غدير خم فرمود. افرادى همچون زيد بن ارقم، براء بن عازب، جابر بن عبدالله انصارى، حبشى بن جناده، سمرة بن جندب، ابوهريره، انس بن مالك، ابن‏ عمر، جرير بن عبدالله، بجلى، [[عمر بن خطاب]]، ابوطفيل، ابوسعيد خدرى، عمرو عاص، حبة بن جوين عرنى، عمرو بن مازن، عمار ياسر و عميرة بن سعد.<ref>الغدير: ج 1 ص 144. مقتل الحسين‏ عليه السلام (خوارزمى): ص 81 .</ref>اما باز برخى به صحت عبارت زيادى رضايت نمى‏ دهند؛ مانند [[ابن‏ تيميه]] كه مى‏ گويد: دروغ است.<ref>در حاشيه كتاب خصائص اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام (نسائى): ص 92 آمده است: حديث «من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه» حديثى صحيح است. پس گفته ابن ‏تيميه كه حديث دروغ است، مخالف قواعد حديثى است. محمد خليل هراس در حاشيه بر توحيد ابن‏ خزيمه: ص 32 از ابن ‏تيميه پيروى كرده و قاطعانه مى ‏نويسد: حديث نادرست بوده و نزديک است جعل شيعه باشد! پژوهشگران با انصاف! به موضع‏ گيرى اين بى‏مقداران درباره حديث غدير بنگريد! از همين جا معلوم مى‏ شود چقدر كينه و دشمنى با اميرالمؤمنين دارند! سؤالى كه مطرح مى‏شود اين است: اگر رخداد غدير درباره غير اميرمؤمنان‏ عليه السلام بود، اين برخورد منفيانه را داشتند؟!</ref></big>
<big>اما اين مرد حال و وضعش نزد بزرگان حديث معلوم است؛ همگى مى‏دانند چقدر نسبت به اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بغض و كينه دارد!</big>
<big>درباره ابن‏ ابى‏ داوود، ذهبى در شرح حال ابن‏ جرير طبرى معروف مى ‏نويسد: وقتى به ابن‏جرير خبر رسيد كه ابن ‏ابى ‏داوود بر حديث غدير خم اشكال گرفته، كتاب «الفضائل» را نوشت و درباره صحت حديث غدير سخن راند؛ اين گونه كه ابن‏ جرير يک مجلد را به سندهاى حديث اختصاص داد، كه ديدم و شگفت زده شدم كه چقدر بسيار سند دارد.</big>
<big>جاى تأسف بسيار است كه ابن ‏ابى‏ داوود به حديث «طير مَشوى» -  يعنى پرنده كباب شده كه مشهور و متواتر است -  نيز ايراد گرفته است<ref>در اين باره مراجعه شود به كتاب «اثبات الوصية فى صحيح السنة النبوية». جريان از اين قرار است: براى رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله پرنده‏ اى كباب شده آوردند. حضرت دعا كرد: خدايا، كسى را كه بيش از همه دوشت دارى برسان، تا با من اين غذا را بخورد. حضرت على ‏عليه السلام آمد و هم‏سفره شد و... .</ref>! ابواحمد بن عدى مى‏ گويد: از على بن عبدالله داهرى شنيدم كه از ابن‏ ابى‏ داوود از حديث پرنده پرسيد، وى گفت: اگر حديث پرنده صحيح باشد، نبوّت پيامبرصلى الله عليه وآله باطل است، زيرا حاكى از خيانت خدمتكار و دربان پيامبرصلى الله عليه وآله (اَنس) است. اما دربان پيامبرصلى الله عليه وآله خيانتكار نيست.</big>
<big>ذهبى در ردّ اين مطلب مى ‏نويسد: اين عبارت پَست و كلامى شوم است، بلكه نبوت حضرت محمد صلى الله عليه وآله حق و قطعى است، چه حديث پرنده صحيح باشد چه نباشد. چه ربطى به خدمتكار دارد؟ انس پيش از آنكه محتلم گردد خدمتگزار پيامبرصلى الله عليه وآله بوده و قبل از جريان قلم در خدمت رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله بوده است. ممكن است قصه پرنده در آن زمان اتفاق افتاده باشد.</big>
<big>گيريم كه محتلم بوده، معصوم از خيانت كه نيست. بلكه گناهى پنهانى را با تأويل و توجيه انجام داده است. چنانكه برخى گفته ‏اند: على‏ عليه السلام را حبس و نگه داشت تا وارد نشود. چه نتيجه مى‏ خواهيم بگيريم؟ در حالى كه دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله مستجاب شده و پاسخ مثبت گرفته است.</big>
<big>حديث طير علی‏رغم ضعفش، سندهاى بسيار داشته كه در مجلدى آن ها را به تنهايى آورده است. گر چه ثابت نشده، اما باز معتقد به بطلانش نيستيم. ابن‏ ابى‏ داوود در عبارت و گفته‏ اش اشتباه كرده است.<ref>سير اعلام النبلاء: ج 13 ص 232، ابن‏ابى‏داوود در آغاز ناصبى بود. سير اعلام النبلاء: ج 13 ص 230.</ref></big>
== <big>پانویس</big> ==