اللهم وال من والاه... (حديث): تفاوت میان نسخه‌ها

اللهم وال من والاه... (حدیث)
بدون خلاصۀ ویرایش
(اللهم وال من والاه... (حدیث))
خط ۷۴۸: خط ۷۴۸:
=== پاسخ شبهه ===
=== پاسخ شبهه ===
<big>اولاً: اين روايت مخالف روايات بسيار ديگرى است كه از زبان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از قول پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح به عبارت «اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه» دارد. به عنوان مثال حافظ ابن‏ عساكر در «تاريخ مدينة دمشق» به سند متصل به على بن مهدى، از پدرش، از على بن موسى الرضا، از پدرش، از جعفر صادق، از پدرش، از على بن حسين، از پدرش، از جدش على بن ابى‏ طالب ‏عليهم السلام كه رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله فرمود: من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 161.</ref></big>
<big>اولاً: اين روايت مخالف روايات بسيار ديگرى است كه از زبان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از قول پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح به عبارت «اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه» دارد. به عنوان مثال حافظ ابن‏ عساكر در «تاريخ مدينة دمشق» به سند متصل به على بن مهدى، از پدرش، از على بن موسى الرضا، از پدرش، از جعفر صادق، از پدرش، از على بن حسين، از پدرش، از جدش على بن ابى‏ طالب ‏عليهم السلام كه رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله فرمود: من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 161.</ref></big>




خط ۷۵۳: خط ۷۵۴:


<big>نيز در سند اين روايت ابومريم است. چنانكه مزّى در «تهذيب الكمال» گفته وى نخستين كسى است كه در بصره قضاوت كرد. او را بر آن سامان ابوموسى اشعرى گماشت.<ref>تهذيب الكمال: ج 34 ص 282.</ref></big>
<big>نيز در سند اين روايت ابومريم است. چنانكه مزّى در «تهذيب الكمال» گفته وى نخستين كسى است كه در بصره قضاوت كرد. او را بر آن سامان ابوموسى اشعرى گماشت.<ref>تهذيب الكمال: ج 34 ص 282.</ref></big>
<big>همچنين در سند آن نعيم بن حكيم است. چنانكه ذهبى در «ميزان الاعتدلال» گفته، وى احاديث ناصحيح دارد.<ref>ميزان الاعتدال: ج 4 ص 267. </ref>همچنين ابن‏ سعد درباره او گفته است: در شأن حديث نيست. نسائى نيز گفته است: قوى نيست و سال 148 ق درگذشت.</big>
<big>نيز در سند از مردى همنشين على‏ عليه السلام نام برده شده كه نمى دانيم كيست!</big>
<big>در نتيجه، به اين دلائل روايت از درجه اعتبار ساقط است.</big>
=== <big>چرا پافشارى؟!</big> ===
<big>سؤالى در اينجا كه به ذهن مى‏ رسد اينكه: چرا برخى محدثان مى ‏كوشند عبارت زيادى «اللهم وال من...» را به مردمان يا دروغگويان نسبت بدهند و آن را جعل جاعلان قلمداد كنند؟!</big>
<big>ظاهراً دليلى جز توجيهِ كارِ كسانى كه با على‏ عليه السلام در جمل و صفين و نهروان جنگيدند ندارد! اگر ثابت كرديم اين عبارت درست بوده و رسول ‏الله‏ صلى الله عليه وآله فرموده است: عاد من عاداه: خدايا دشمن بدار كسى را كه با على‏ عليه السلام دشمنى كند، بدان معنى است كه هر كسى با على‏ عليه السلام جنگيده، پس با وى دشمنى كرده است. ترديدى نيست جنگ بر ضد امام جنگ عليه رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله است، زيرا فرمود: حربك حربى: اى على، جنگ با تو جنگ با من است. صحابه ‏اى كه به روى امام اميرمؤمنان ‏عليه السلام شمشير كشيدند و با ايشان دشمنى كرده و به جنگ با امام برخاسته و به او ستم نموده‏ اند.</big>
<big>شخصيت ‏هاى [[اهل ‏سنت]] به اين حقيقت تاريخ تصريح كرده ‏اند. ذهبى گفته است: شک نداريم على‏ عليه السلام برتر از كسانى است كه با آنان جنگيد و وى بر حق است. خدا از وى راضى باشد!</big>
<big>در حاشيه «سير اعلام النبلاء» و در ذيل فرمايش رسول‏ الله ‏صلى الله عليه وآله به عمار ياسر: تقتلك الفئة الباغية: تو را گروهى سركش مى ‏كشند، آمده است: اين حديث از جمله دلائل نبوت، و نيز فضيلتى آشكار براى على‏ عليه السلام و عمار است. همچنين ردّ نواصب كه پندارند على‏ عليه السلام در جنگ‏ هايش بر حق نبود!<ref>سير اعلام النبلاء: ج 8 ص 210.</ref></big>
<big>مناوى در «فيض القدير» به نقل از كتاب «الامامة» عبدالقاهر جرجانى گفته است: فقهاى حجاز و عراق و هر دو فريق حديث و رأى، از جمله مالک و شافعى و ابوحنيفه و اوزاعى و اغلب اعظم متكلمان و مسلمانان اتفاق نظر دارند كه: على‏ عليه السلام در جنگ با اهل صفين بر حق بود، چنانكه در جنگ با اهل جمل بر حق بود. و كسانى كه بر ضدش جنگيدند باغى هستند و در حق امام ستم كردند.<ref>فيض القدير: ج 6 ص 356.</ref></big>
<big>و لذا مى‏ بينيم برخى كسانى كه در رخداد غدير حاضر بودند و به چشم ديدند رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله در حق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چه فرمود از گواهى دادن خودارى كردند! در ماجرايى كه پس از گذشت مدتى از رخداد غدير، بعضى از آنان پيرامون اميرالمؤمنين عليه السلام در ميدان كوفه گرد آمده بودند. امام ‏عليه السلام آنان را سوگند داد تا در مورد ماجرا و حديث غدير شهادت دهند. برخى به صراحت فرمايش روز غدير را گواهى دادند. اما بعضى ديگر از شهادت دادن سرباز زدند! كه خداوند هم در همين دنيا مكافاتشان كرد.</big>
<big>از جمله زيد بن ارقم است كه مى‏ گويد: از جمله كسانى بودم كه فرمايش رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله را شنيدم اما كتمان كردم. به مكافات آن خدا بينايى‏ ام را گرفت. وى پشيمان بود كه چرا گواهى نداده است. چنانكه اين مطلب در كتاب مناقب ابن‏ مردويه، و مناقب ابن‏ مغازلى آمده است.<ref>المناقب (ابن‏ مردويه): ص 175. </ref></big>
<big>همچنين مراجعه شود به عنوان: [[اللهم وال من والاه (كتاب)]]، و عنوان: [[حديث غدير]]، و عنوان: [[دلالت حديث غدير]].</big>


== <big>پانویس</big> ==
== <big>پانویس</big> ==