۲۱٬۹۷۲
ویرایش
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵۷: | خط ۱۵۷: | ||
چنانكه روزى فرمود: من با اينان راهى جز صبر انتخاب نكرده ام، همانطور كه پيامبرصلى الله عليه وآله به من دستور داده است. اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان!! بگذار آنچه قدرت دارند ما را ضعيف نمايند، كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است.<ref>الارشاد: ص ۳۸۴. بحار الانوار : ج ۲۹ ص ۶۲ - ۴۶ .</ref> | چنانكه روزى فرمود: من با اينان راهى جز صبر انتخاب نكرده ام، همانطور كه پيامبرصلى الله عليه وآله به من دستور داده است. اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان!! بگذار آنچه قدرت دارند ما را ضعيف نمايند، كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است.<ref>الارشاد: ص ۳۸۴. بحار الانوار : ج ۲۹ ص ۶۲ - ۴۶ .</ref> | ||
== على عليه السلام و صبر، در قرآن و خطبه غدير و حديث<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۷۹ - ۲۷۵ ۲۶۲.</ref> == | |||
يكى از آياتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد امتحان امت در خطبه غدير به آن استشهاد فرمود آيه ۱۴۴ سوره آل عمران است: | |||
«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ»<ref>آل عمران / ۱۴۴.</ref>: | |||
«و محمد نيست جز رسولى كه قبل از او پيامبران بودهاند. آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مىگرديد، و هركس به عقب باز گردد به خدا هيچ ضررى نمىرساند و به زودى خدا شاكرين را جزا مى دهد». | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود: | |||
مَعاشِرَ النّاسِ، انْذِرُكُمْ انّى رَسُولُ اللَّه قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ، افَإِنْ مِتُّ اوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ الصّابِرينَ. الا وَ انَّ عَلِيّاً هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ: | |||
اى مردم، من شما را مىترسانم و انذار مى نمايم كه من رسول خدا هستم و قبل از من پيامبران بوده اند، آيا اگر من بميرم يا كشته شوم شما عقبگرد مى نماييد؟ هر كس به عقب باز گردد به خدا ضررى نمى رساند؛ و خداوند به زودى شاكرين و صابرين را پاداش مى دهد. بدانيد كه على است توصيف شده به صبر و شكر و بعد از او فرزندانم از نسل او چنين اند.<ref>اسرار غدير: ص ۱۴۹ ۱۴۸ بخش ۶ .</ref> | |||
آنچه در اينجا مورد اشاره است فراز پنجم: «سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ» است. منظور از «شاكرين» در پايان اين آيه و پس از جمله «فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً» ، كسانى هستند كه به جاى ارتداد و بازگشت از راه بيست و سه ساله پيامبرصلى الله عليه وآله - كه در واقع كفران اين نعمت عظمى است - راه قدردانى از اين سفره آماده اسلام را پيش گرفتند و در حفظ آن نهايت تلاش خود را مبذول داشتند. | |||
اين بخش آيه در خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت تفسير شده و منظور از آن بيان گرديده است. نكته اى كه در خطبه جلب توجه مى كند كلمه «صابرين» پس از آخرين كلمه آيه است، و مى تواند تفسير گونه اى بر «شاكرين» باشد، يعنى قدردانى از چنين نعمتى در فتنه هولناک سقيفه و ادامه آن در روزگاران بعد صبرى عظيم مى طلبد و دست و پنجه نرم كردن با مشكلات بسيارى را به دنبال دارد. | |||
آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله مى فرمايد: بدانيد على است كه به صبر و شكر متّصف است، و بعد از او فرزندانم از صلب او موصوف به اين دو صفت اند. اين بدين معنى است كه مركز و قطب صبر و شكر در نعمت ولايت، دوازده امام بعد از پيامبرند، و هم از ايشان بايد كيفيت صبر و شكر در اين امر عظمى را آموخت، چنانكه به شيعيانشان مى آموختند. | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله مى فرمود: خداوند عزوجل مى فرمايد: محمد نيست مگر رسولى كه قبل از او پيامبرانى گذشته اند، آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مى گرديد؟ آنگاه حضرت در پاسخ اين سؤال خداوند در قرآن مى فرمود: | |||
به خدا قسم به عقب باز نمى گرديم بعد از آنكه خدا ما را هدايت كرده است. به خدا قسم اگر او از دنيا برود يا كشته شود، طبق آنچه او مى جنگيد خواهم جنگيد تا بميرم. به خدا قسم من برادر و پسر عمو و وارث او هستم، پس چه كسى سزاوارتر از من به اوست؟!<ref>بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۱۴ ۲۹۴. الاحتجاج: ج ۱ ص ۲۹۱.</ref> | |||
همچنين آن حضرت صبر عظيم خود بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله را با اين بيان فرمود: انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَنى بَعْدَ وَفاةِ نَبِيِّهِ فى سَبْعَةِ مَواطِنَ، فَوَجَدَنى فيهِنَّ - مِنْ غَيْرِ تَزْكِيَةٍ لِنَفْسى - بِمَنِّهِ وَ نِعْمَتِهِ صَبُوراً: خداوند عز و جل بعد از شهادت پيامبرش در هفت مورد مرا امتحان فرمود، و در همه اين موارد با منت و نعمتش بر من مرا صبور يافت؛ و من با اين گفتار در صدد تقديس خود نيستم. | |||
سپس مسئله غصب خلافت را مطرح كرد و فرمود: فَكانَ هذا اقْرَحُ ما وَرَدَ عَلى قَلْبى: و اين مجروح كنندهترين چيزى بود كه بر قلبم وارد شد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۴۵.</ref> | |||
داستان اين صبر را از دل پر غصه اميرالمؤمنين عليه السلام شنيدن، عظمت آن را روشن مى كند: | |||
اللّهمَّ انّى اسْتَعْديكَ عَلى قُرَيْشٍ فَانَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمى وَ اصْغَوْا انائى وَ صَغَّرُوا عَظيمَ مَنْزِلَتى وَ اجْمَعُوا عَلى مُنازَعَتى حَقّاً كُنْتُ اوْلى بِهِ مِنْهُمْ فَسَلَبُونيهِ، ثُمَّ قالُوا: الاّ انَّ فِى الْحَقِّ انْ تَأْخُذَهُ وَ فِى الْحَقِّ انْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ كَمَداً اوْ مُتْ اسَفاً وَ حَنَقاً. | |||
فَنَظَرْتُ فَاذا لَيْسَ مَعى رافِدٌ وَ لا ذابٌّ وَ لا ناصِرٌ وَ لا مُساعِدٌ الاّ اهْلَبَيْتى، فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنَيَّةِ، فَاغْضَيْتُ عَلَى الْقَذى وَ تَجَرَّعْتُ ريقى عَلَى الشَّجى وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلى امَرَّ مِنَ العَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ حَزِّ الشِّفارِ: | |||
خدايا من از تو در برابر قريش كمک مى خواهم، چرا كه اينان با من قطع رحم كردند و كاسه مرا كج كردند (كنايه از بى حرمتى) و مقام عظيم مرا كوچک شمردند و همگى براى نزاع بر سر حق من - كه از آنها بدان سزاوارتر بودم - اتفاق كردند و آن را از من گرفتند. سپس گفتند: حق را مى توانى بگيرى و مى توانى از آن دفاع كنى. يا با غصه صبر كن و يا از تأسف و بغض بمير! | |||
من نگاهى كردم و ديدم همراهم كمكى و مدافعى و ياورى و مساعدى جز اهلبيتم نيست، و نخواستم آنان را هم به كام مرگ بفرستم. اين بود كه خار را در چشم تحمل كردم و سكوت نمودم و آب دهانم را بر استخوان در گلو مانده فرو دادم و به گونه اى خشم خود را فرو دادم كه از حنظل تلخ تر بود و قلب مرا بيش از پاره كردن چاقو به درد مى آورد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۵۶۹ .</ref> | |||
اكنون ما تاريخِ صبر علىعليه السلام را پيش رو داريم و بر آن دلِ پر غصه اشك مىريزيم كه سى سال در مصيبت زهرايش سوخت و فرمود: | |||
اوَ تُضْرَبُ الزَّهْراءُ نَهْراً ! فَلَيْتَ ابْنُ ابىطالِبٍ ماتَ قَبْلَ يَوْمِهِ فَلا يَرَى الْكَفَرَةَ الْفَجَرَةَ قَدِ ازْدَحَمُوا عَلى ظُلْمِ الطّاهِرَةِ الْبَرَّةِ؛ فَقَدْ عَزَّ عَلَى ابْنِ ابىطالِبٍ انْ يَسْوَدَّ مَتْنُ فاطِمَةَ ضَرْباً، فَلا يَثُورَ الى عَقيلَتِهِ وَ لا يَصِرَّ دُونَ حَليلَتِهِ: | |||
آيا فاطمه چنين با جسارت زده مىشود؟ اى كاش پسر ابىطالب قبل از چنين روزى مرده بود و كافران فاجر را نمىديد كه براى ظلم بر بانوى طاهره ازدحام كردهاند! بر پسر ابىطالب سخت است كه كمر فاطمه در اثر ضربت سياه شود و او نتواند به كمك بانويش رود و از همسرش دفاع كند!!××× ۲ نوائب الدهور: ج ۳ ص ۱۵۸. ××× | |||
و استمرار اين صبر را چنين بر زبان آورد كه: امّا حُزْنى فَسَرْمَدٌ، وَ امّا لَيْلى فَمُسَهَّدٌ، وَ هَمٌّ لا يَبْرَحُ مِنْ قَلْبى اوْ يَخْتارَ اللَّه لى دارَكَ الَّتى انْتَ فيها مُقيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مَهيِّجٌ: حزن من دائمى شده و شبهايم به بيدارى مىگذرد، و اين غصهاى است كه از قلبم پاك نخواهد شد تا خداوند براى من هم خانهاى كه تو را در آن مقيم ساخته اختيار نمايد. اين غصهاى است چركين كننده دل و غمى است هيجان آورنده دردها.××× ۱ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۹۳. ××× | |||
على جان، اى مظهر صبر! از دل و جان صبر عظيمت را مىستاييم كه خدايت ستوده است. بگذار ما هم به سهم خود سخن دل را با سرافكندگى بر زبان آوريم: | |||
كُنْتَ لِلْمُؤْمِنينَ اباً رَحيماً اذْ صارُوا عَلَيْكَ عِيالاً، فَحَمَلْتَ اثْقالَ ما عَنْهُ ضَعُفُوا وَ حَفِظْتَ ما اضاعُوا وَ رَعَيْتَ ما اهْمَلُوا وَ عَلَوْتَ اذْ هَلَعُوا وَ صَبَرْتَ اذْ جَزَعُوا وَ ادْرَكْتَ اذْ تَخَلَّفُوا وَ نالُوا بِكَ ما لَمْ يَحْتَسِبُوا: | |||
تو براى مؤمنين پدر مهربان بودى كه آنان خانواده تو به حساب آمدند. لذا سنگينى آنچه از تحمّل آن عاجز بودند بر دوش گرفتى، و آنچه از حفظش كوتاهى داشتند حفظ نمودى و آنچه نسبت به آن بىتوجه بودند مواظبت كردى، و آنگاه كه وحشت كردند تو با اراده بلند نترسيدى، و آنگاه كه صبرشان لبريز شد تو همچنان صابر بودى، و آنگاه كه عقب ماندند تو پيش افتادى، و مؤمنين به بركت تو به آنچه فكرش را نمىكردند دست يافتند.××× ۲ بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۳۰۳. ××× | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير »شاكرين« را با »صابرين« قرين فرمود، و على و امامانعليهم السلام را مصداق اين شكر و صبر معرفى كرد. | |||
امام صادقعليه السلام صبر شيعيان را به عنوان دنباله آن صبر عظيم معرفى مىكند و مىفرمايد: نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شيعَتُنا اصْبَرُ مِنّا، وَ ذلِكَ انّا نَصْبِرُ عَلى ما نَعْلَمُ وَ هُمْ صَبَرُوا عَلى ما لا يَعْلَمُونَ: ما بسيار صبر كنندهايم و شيعيانمان از ما صبر كننده ترند! اين بدان جهت است كه ما صبر مىكنيم بر آنچه مىدانيم و آنان صبر مىكنند بر آنچه نمىدانند« .××× ۳ بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۲۱۶ و ج ۷۱ ص ۸۴ ۸۰ . ××× | |||
چه بسا منظور حضرت اين باشد كه ما پشت پرده قضايا را مىدانيم و عظمت ثواب و جزاى الهى بر اين صبر برايمان روشن است، ولى شيعيان به خاطر محبت و ولايت ما و به عنوان اطاعت از دستور ما صبر مىكنند، با آنكه دقيقاً ثواب عظيم اين صبر را نمىدانند و از پشت پرده بسيارى از توطئههاى دشمنانمان خبر ندارند. | |||
== پانویس == | == پانویس == |