۲۱٬۹۷۲
ویرایش
جز (Modir صفحهٔ عماربن ياسر عنسي (ابواليقظان) را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان) منتقل کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
ابتدا پيامبرصلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد. | ابتدا پيامبرصلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد. | ||
سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابنمسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين )ابن طاووس( : ص ۵۳۷ . </ref> | سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابنمسعود و عمار و [[بُرَيده اسلمى]] همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين )ابن طاووس( : ص ۵۳۷ . </ref> | ||
== روايت حديث غدير <ref>چكيده عبقات الانوار )حديث غدير( : ص ۱۵۷. </ref> == | == روايت حديث غدير <ref>چكيده عبقات الانوار )حديث غدير( : ص ۱۵۷. </ref> == | ||
يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده عمّار بن ياسر عنسى، ابواليقظان(م ۳۷ ق) است. نصر بن مزاحم در ‹‹كتاب صفّين›› و در‹شرح نهج البلاغه›› ، احتجاج عمّار بن ياسر بر عمرو بن عاص به حديث غدير را نقل كرده اند. همچنين حموينى | يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده عمّار بن ياسر عنسى، ابواليقظان(م ۳۷ ق) است. نصر بن مزاحم در ‹‹كتاب صفّين›› و در‹شرح نهج البلاغه›› ، احتجاج عمّار بن ياسر بر عمرو بن عاص به حديث غدير را نقل كرده اند. همچنين حموينى ‹‹[[فرائد السمطين]]›› و خوارزمى و [[شمس الدين جزرى]] در ‹[[‹اسنى المطالب]]›› او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر كرده اند. او از ركبان است كه براى اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير شهادت دادند.<ref>كتاب صفّين (نصر بن مزاحم) : ص ۱۸۶. شرح نهج البلاغة: ج ۲ ص ۲۷۳. فرائد السمطين (حموينى) : ص ۵۸ باب ۴۰. اسنى المطالب (جزرى) : ص ۴. </ref> | ||
== شاهد ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۷.</ref> == | == شاهد ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۷.</ref> == | ||
در ماجراى ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله توسط منافقين پس از غدير و در عقبه هرشى، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر همراه حضرت و شاهد ماجرا بودند و از حضرت محافظت كردند، تا جايى كه مى خواستند با منافقين درگير شوند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم با اعجاز چهره چهارده نفر از منافقين كه مى خواستند حضرت ترور كنند را به آن دو نشان داد.<ref>۴ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص ۱۳۵ ۱۱۵. </ref> | در ماجراى ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله توسط منافقين پس از غدير و در عقبه هرشى، [[حذيفة بن يمان]] و عمار بن ياسر همراه حضرت و شاهد ماجرا بودند و از حضرت محافظت كردند، تا جايى كه مى خواستند با منافقين درگير شوند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم با اعجاز چهره چهارده نفر از منافقين كه مى خواستند حضرت ترور كنند را به آن دو نشان داد.<ref>۴ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص ۱۳۵ ۱۱۵. </ref> | ||
== شهادت دادن عمار براى غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۷ ۱۹</ref> == | == شهادت دادن عمار براى غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۷ ۱۹</ref> == | ||
در دو مورد عمار براى غدير شهادت داد: | در دو مورد عمار براى غدير شهادت داد: | ||
۱- | '''۱- شهادت براى غدير در زمان عثمان''' | ||
در اتمام حجتى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان عثمان در مسجد داشت، از جمله به غدير استناد فرمود. در آنجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و | در اتمام حجتى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان عثمان در مسجد داشت، از جمله به غدير استناد فرمود. در آنجا [[زيد بن ارقم]] و [[براء بن عازب]] و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى فرمود: | ||
اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. | اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. | ||
من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و | من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيب شان - به پروردگار خود مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى كند. | ||
اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى طالب عليه السلام قرار دادند - . | اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى طالب عليه السلام قرار دادند - . | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. | اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. | ||
از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى شوند و نه حق از ايشان جدا مى شود. | از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى شوند و نه حق از ايشان جدا مى شود.زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱. </ref>'''۲- شهادت براى غدير در صفين''' | ||
در صفين كه حضرت فضايل خود من جمله حديث و ماجراى غدير را فرمود، دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و گفتند: ما شهادت مى دهيم كه اين مطالب را همانطور كه گفتى از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم، نه يك حرف زياد نمودى و نه كم كردى، و پيامبرصلى الله عليه وآله ما را بر اين مطلب شاهد گرفت.بقيه هفتاد نفر هم گفتند: اين مطالب را شنيديم ولى همه آن را حفظ نكرديم، ولى اين دوازده نفر برگزيدگان و بهتران ما هستند›› .از بين آن دوازده نفر چهار نفر برخاستند: [[ابوالهيثم بن تيهان]]، [[ابوايوب انصارى]]، عمار بن ياسر و [[خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين]]، كه خداوند آنان را رحمت كند. اينان گفتند: شهادت مى دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را شنيديم و آن را حفظ كرديم كه در آن روز فرمود در حالى كه ايستاده بود و على هم در كنار او ايستاده بود. | |||
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى مردم، خداوند به من دستور داده كه براى شما امام و وصىّ و جانشينى منصوب كنم كه وصى پيامبرتان در ميان شما و جانشين من در امتم و بين اهل بيتم بعد از من باشد. كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و به شما دستور ولايت او را داده است. من از ترس اهل نفاق و تكذيب آنان از پروردگارم خواستم كه اين دستور را از عهده من بردارد، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد ابلاغ كنم و گرنه مرا عذاب خواهد كرد.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵</ref> | |||
== شهيد غدير<ref>اسرار غدير: ص ۳۰۷. چهارده قرن با غدير: ص ۱۹. </ref> == | |||
اصحاب سقيفه در قيافه هاى ظاهرفريبى آمدند كه كمر اجتماع در مقابل آن خم شد: بار اول عايشه و طلحه و زبير بودند و جنگ جمل. | |||
بار دوم به بهانه قتل عثمان، آخرين نماينده تام الاختيار سقيفه با نقشه صاحب سقيفه انتخاب شد. معاويه و بقاياى سقيفه حزب واحدى تشكيل دادند و به عنوان خون خواهى خليفه مقتولِ سقيفه پرچم برافراشتند. پيراهن سقيفه را بر منبر دمشق كه پايه هاى سقيفه در آن محكم شده بود آويختند و عناوينى از قبيل«[[خال المؤمنين]]»و«كاتب وحى»را هم زيور آن نمودند و به جنگ غدير آمدند. | |||
غديريان نيز آنچه بايد نشان دادند و به دست نيروهاى فداكار و ريشه دار خود چون عمار و [[اويس قرنى]] و مالك اشتر چنان حماسه آفريدند كه نقش طلايى غدير را بر آسمان تاريخ حک نمودند. | |||
بار سوم نيز جنگ نهروان بود و خوارج. | |||
== عمار در نظر منافقين<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸۲ - ۱۷۶. </ref> == | |||
با ديدن معجزات اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غدير و در مدينه، قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و على عليهما السلام داشتند. در اين باره خداوند آيات ۱۰ الى ۱۵ سوره بقره را نازل كرد:«فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»:«در قلب آنان مرض است»... . | |||
تا آنجا كه خداوند مى فرمايد:«وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ، اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السَّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»:«و هنگامى كه به آنان گفته مى شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى گويند: آيا مانند [[سفيهان]] ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى دانند» | |||
اين آيه درباره اين است كه وقتى برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان مى گويند:«ايمان آوريد به پيامبر و به على كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد». | |||
آنان به اين مؤمنين پاسخى نمىدهند زيرا جرأت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مىآيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آن مطمئن هستند مىگويند: »اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ« : »آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم« ، و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه علىعليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نمودهاند، و ولايت دوستان علىعليه السلام و دشمنى با او را علنى ساختهاند. | |||
اينان را از آن جهت »سفهاء« مىدانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مىكنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاك مىنمايند | |||
»اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ« : »بدانيد كه خودشان سفيهانند« و عقل و نظرشان پست و زننده است، چرا كه در مسئله پيامبرصلى الله عليه وآله آن گونه كه بايد توجه نكردهاند تا به نبوت او معرفت پيدا كنند و صحت ضابطه قرار دادن اميرالمؤمنين علىعليه السلام را در امر دين و دنيا دريابند. | |||
اينان با دقت نكردن در اتمام حجتهاى خدا جاهل ماندهاند، و از پيامبرصلى الله عليه وآله و يارانش و همچنين از مخالفينشان مىترسند، چرا كه در امان نيستند كه كدامشان غالب مىشود و مىترسند كه مبادا همراه آنان هلاك شوند. | |||
بنابراين آنان سفيهند، به دليل اينكه با نفاقشان نه محبت پيامبرصلى الله عليه وآله و مؤمنين و نه محبت يهود و ساير كافرين براى آنان قابل تحقق است!! | |||
== پانويس == | == پانويس == |