عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)

آماده‏ سازى منبر غدير[۱]

پس از رسيدن كاروان حجةالوداع به غدير و فرمان توقف از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله، آن حضرت مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فرا خواند و به آنان دستور داد تا به محل پنج درخت كهنسال -  كه در يك رديف جلوى بركه غدير بودند -  بروند و آنجا را براى اجراى مراسم آماده كنند.

آنان خارهاى زير درختان را كندند و سنگ‏ هاى ناهموار را جمع كردند و زير درختان را جارو كردند و آب پاشيدند. سپس شاخه‏ هاى پايين آمده درختان را -  كه تا نزديكى زمين آمده بود -  قطع كردند. بعد از آن در فاصله دو درختِ وسط، روى شاخه‏ ها پارچه ‏اى انداختند تا سايبانى از آفتاب باشد.

سپس در زير سايبان، بناى منبرى از سنگ را تدارك ديدند. ابتدا با جمع آورى سنگ‏ هاى بزرگ و كوچك، آنها را روى هم چيدند و شبه منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند. سپس از رواندازهاى شتران و ساير مركب‏ ها كمك گرفتند و بناى آن را تكميل كردند.

در مرحله بعد پارچه‏ اى براى زيبايى از بالا تا پايين منبر انداختند. آنان منبر را طورى برپا كردند كه نسبت به دو طرف جمعيت در وسط قرار بگيرد، و پيامبرصلى الله عليه وآله هنگام سخنرانى مُشرِف بر مردم باشد تا همه آن حضرت را ببينند. چنان كه در گزارش ماجراى غدير آمده است: احدى  از حاضرين غدير خم نبود مگر آنكه آن حضرت را به چشم خود مى‏ ديد و صداى آن حضرت را به گوش خود مى‏ شنيد.

از سوى ديگر شخصى به نام ربيعة بن اُمية بن خلف -  كه صداى بلندى داشت‏ مأمور شد كلام حضرت را براى افرادى كه دورتر قرار داشتند تكرار كند تا همه سخنان حضرت را شنيده باشند.[۲]

دو نفر نيز مأموريت يافتند چند شاخه بلند اطراف منبر را كه قابل بريدن نبود با دست نگه دارند تا جايگاه سخنرانى بهتر ديده شود.[۳]

اتمام حجت عمار با غدير در صفين[۴]

از نمونه‏ هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى‏ هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين‏ عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كرده ‏اند نيز به گونه‏ اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته‏ اند. يكى از اصحاب معصومين‏ عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده عمار ياسر است:

در جنگ صفين عمروعاص براى اصحاب خود اين حديث را نقل كرد كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: ‹‹عمار را گروه متجاوز مى ‏كشند و عمار از حق جدا نمى‏ شود و آتش جهنم او را نمى‏ سوزاند››

يك نفر از لشكر معاويه به عمروعاص گفت: هم اكنون عمار در لشكر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است! عمروعاص گفت: اگر مى ‏توانى بين من و او جمع كن تا با هم صحبت مى ‏كنيم.

وقتى عمار و عمروعاص در مقابل هم قرار گرفتند عمرو گفت: اى عمار، تو را به خدا قسم مى‏ دهم كه از اسلحه كشيدن اين دو لشكر مانع شوى و خون آنان را حفظ كنى! ما كه يك خدا را مى‏ پرستيم و به قبله شما نماز مى‏ خوانيم و به همان دينى دعوت مى كنيم كه شما دعوت مى ‏كنيد و كتاب شما را مى‏ خوانيم و به پيامبرتان ايمان داريم.

عمار در جواب او ضمن مطالبى گفت: پيامبرصلى الله عليه وآله به من دستور داده با قاسطين كه شما هستيد بجنگم. اى ابتر، آيا به ياد دارى كه پيامبرصلى الله عليه وآله به على‏ عليه السلام فرمود: «فَقَالَ مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌ‏ مَوْلَاهُ‏ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»؛ صاحب اختيار من خدا و رسول و بعد از آنان على است، ولى تو مولى و صاحب اختيار ندارى!!

معاويه وقتى اين خبر را شنيد گفت: ‹‹عرب هلاك شده است اگر سبك شمردن اين غلام سياه آنان را دريابد! و منظور او عمار بود.››[۵]

امتحان عمار در مورد غدير[۶]

از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله آيه ۹۴سوره نحل است:

  وَلَا تَتَّخِذُوا أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُوا السُّوءَ بِمَا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَلَكُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ  : ‹‹قسم ‏هايتان را بين خود دست آويز فساد قرار ندهيد تا مبادا قدمى پس از ثابت بودن آن بلغزد و بدى را به سزاى مانع شدن از راه خدا بچشيد و براى شما عذاب عظيمى خواهد بود›› .

پيامبر صلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير فرمود: «الا انَّ جَبْرَئيلَ خَبَّرَني عَنِ اللَّه تَعالي بِذلِك وَ يَقُولُ: ‹‹مَنْ عادي عَلِيَّاً وَ لَمْ يتَوَلَّهُ فَعَلَيهِ لَعْنَتي وَ غَضَبي»  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ  [۷]«انْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها، إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»: بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده و مى‏ گويد: ‹‹هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد››. ‹‹هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است. از خدا بترسيد كه با على مخالفت كنيد و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد. خداوند از آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است›› .[۸]

با دقت در مسئله مخالفت با على ‏عليه السلام، معناى اين فراز خطابه غدير كه با اقتباس از آيه قرآن ادا شده به خوبى روشن مى‏ شود. در اين جمله خطبه مخالفت با على ‏عليه السلام را مستلزم لغزش قدم ‏هاى ثابت اعلام مى‏ كند.

اين بدان معنى است كه بسيارى از آنان كه در ايمان خود ثابت قدم بودند با مخالفت على‏ عليه السلام -  اگر چه در حد سكوت و يارى نكردنشان -  از راه حق لغزيدند، و آن ايمان پايدار و ريشه‏ دار را -  و لو براى چند روزى -  از دست دادند، اگر چه بعداً به فكر جبران افتادند و توبه كرده و بازگشتند و عده‏ اى از آنان جانانه على‏ عليه السلام را يارى كردند.

امام باقرعليه السلام شدت و ادامه ارتداد و تحير مردم بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله را تا يك سال پس از رحلت آن حضرت بيان كرده مى‏ فرمايد: مردم تا يك سال بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله در ارتداد بودند به جز سه نفر. پرسيدند: آن سه كيانند؟ فرمود: مقداد و ابوذر و سلمان، و سپس فرمود: زمان زيادى نگذشت كه مردم معرفت پيدا كردند.[۹]

همچنين امام صادق‏ عليه السلام اولين توبه كنندگان از تزلزل سقيفه را چنين معرفى مى ‏نمايد: به خدا قسم همه -  به جز آن سه نفر -  هلاك شدند. البته بعد از زمانى چهار نفر ديگر ملحق شدند و روى هم هفت نفر شدند: ابوساسان، عمار، شتيره و ابوعمره![۱۰]

در حديث ديگرى امام صادق‏ عليه السلام در بيان نمونه ‏اى از لغزش ثابت قدمان در اثر فتنه سقيفه فرمود: «ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّه ‏صلي الله عليه وآله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: سَلْمانَ وَ اباذَرٍ وَ الْمِقْدادَ». پرسيدند: پس عمار چه شد؟! فرمود: او از راه راست تمايلى به راست و چپ پيدا كرد، ولى سپس بازگشت![۱۱]

از ابوذر پرسيدند: چگونه عمار و حذيفه وقتى ابوبكر و عمر را ديدند، در كار خود بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله به ترديد افتادند؟ ابوذر پاسخ داد: آنان توبه و پشيمانى خود را بعداً اعلام كردند، ولى اولى براى خود مقامى ادعا كرد و دومى با سه نفر ديگر برايش شهادت دادند كه همان مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏ اند. عمار و حذيفه هم با خود گفتند: لابد اين مطلبى است كه بعد از مطلب اول (يعنى خلافت على‏ عليه السلام) اتفاق افتاده، و لذا اين دو نفر هم با ساير شك كنندگان به ترديد افتادند. ولى بعداً توبه كردند و معرفت پيدا كردند و تسليم شدند.[۱۲]

وقتى همين سؤال را از خود حذيفه پرسيدند چنين گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و مرگ و شهادت را خوش نداشتيم و دنيا در قلبمان زينت يافت؛ و ما از خدا مى ‏خواهيم كه از گناهانمان چشم ‏پوشى كند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نمايد.[۱۳]

از جهتى ديگر مى ‏توان از كلمه «تَزِلَّ» -  كه به معناى لغزش است -  اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه على‏ عليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است. در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچك‏ترين لغزش آغاز مى‏ شود تا به لغزش‏ هايى مى‏ رسد كه به قعر جهنم پرتاب مى ‏كند؛ و از همين ديدگاه مخالفين اهل‏بيت‏ عليهم السلام قابل درجه‏ بندى هستند.

بيعت عمّار در غدير[۱۴]

   پس از پايان خطابه غدير مراسم بيعت آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بيعت صف بسته‏ اند. صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيكَ يا اميرالمؤمنين»خواهند گفت.

از اولين افراد از خواص مؤمنين كه براى بيعت حضور يافتند مقداد و سلمان و ابوذر بودند. پس از آنكه اين سه نفر با پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت كردند به آنان فرمود: ‹‹به على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد›› ، و آنان اين كار را انجام داده با آن حضرت نيز بيعت كردند. بعد از آنان به حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى همين دستور را دادند و آنان نيز بيعت كردند.

ابتدا پيامبر صلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين‏ صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.

سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابن‏ مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.[۱۵]

روايت حديث غدير [۱۶]

يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده عمّار بن ياسر عنسى، ابواليقظان(م ۳۷ ق) است. نصر بن مزاحم در ‹‹كتاب صفّين›› و در‹شرح نهج ‏البلاغه››، احتجاج عمّار بن ياسر بر عمرو بن عاص به حديث غدير را نقل كرده‏ اند. همچنين حموينى در ‹‹فرائد السمطين›› و خوارزمى و شمس‏ الدين جزرى در ‹‹اسنى المطالب›› او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر كرده ‏اند. او از ركبان است كه براى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به حديث غدير شهادت دادند.[۱۷]

شاهد ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله[۱۸]

   در ماجراى ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله توسط منافقين پس از غدير و در عقبه هرشى، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر همراه حضرت و شاهد ماجرا بودند و از حضرت محافظت كردند، تا جايى كه مى ‏خواستند با منافقين درگير شوند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم با اعجاز چهره چهارده نفر از منافقين كه مى ‏خواستند حضرت ترور كنند را به آن دو نشان داد.[۱۹]

شهادت دادن عمار براى غدير[۲۰]

   در دو مورد عمار براى غدير شهادت داد:

۱- شهادت براى غدير در زمان عثمان

در اتمام حجتى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان عثمان در مسجد داشت، از جمله به غدير استناد فرمود. در آنجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى ‏دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى‏ فرمود:

اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است.

من براى معاف شدن در اين باره -  از ترس اهل نفاق و تكذيب شان -  به پروردگار خود مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى‏ كند.

اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى ‏گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است -  و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام قرار دادند - و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمى‏ شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏ شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.

اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى ‏طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست.

از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى‏ شوند و نه حق از ايشان جدا مى ‏شود.زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.[۲۱]

۲- شهادت براى غدير در صفين

در صفين كه حضرت فضايل خود من جمله حديث و ماجراى غدير را فرمود، دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه اين مطالب را همانطور كه گفتى از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم، نه يك حرف زياد نمودى و نه كم كردى، و پيامبرصلى الله عليه وآله ما را بر اين مطلب شاهد گرفت. بقيه هفتاد نفر هم گفتند: اين مطالب را شنيديم ولى همه آن را حفظ نكرديم، ولى اين دوازده نفر برگزيدگان و بهتران ما هستند››.

از بين آن دوازده نفر چهار نفر برخاستند: ابوالهيثم بن تيهان، ابوايوب انصارى، عمار بن ياسر و خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين، كه خداوند آنان را رحمت كند. اينان گفتند: شهادت مى‏ دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را شنيديم و آن را حفظ كرديم كه در آن روز فرمود در حالى كه ايستاده بود و على هم در كنار او ايستاده بود.

سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى مردم، خداوند به من دستور داده كه براى شما امام و وصىّ و جانشينى منصوب كنم كه وصى پيامبرتان در ميان شما و جانشين من در امتم و بين اهل بيتم بعد از من باشد. كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و به شما دستور ولايت او را داده است. من از ترس اهل نفاق و تكذيب آنان از پروردگارم خواستم كه اين دستور را از عهده من بردارد، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد ابلاغ كنم و گرنه مرا عذاب خواهد كرد.[۲۲]

شهيد غدير[۲۳]

   اصحاب سقيفه در قيافه‏ هاى ظاهرفريبى آمدند كه كمر اجتماع در مقابل آن خم شد: بار اول عايشه و طلحه و زبير بودند و جنگ جمل.

بار دوم به بهانه قتل عثمان، آخرين نماينده تام الاختيار سقيفه با نقشه صاحب سقيفه انتخاب شد. معاويه و بقاياى سقيفه حزب واحدى تشكيل دادند و به عنوان خون خواهى خليفه مقتولِ سقيفه پرچم برافراشتند. پيراهن سقيفه را بر منبر دمشق كه پايه‏ هاى سقيفه در آن محكم شده بود آويختند و عناوينى از قبيل «خال المؤمنين» و «كاتب وحى» را هم زيور آن نمودند و به جنگ غدير آمدند.

غديريان نيز آنچه بايد نشان دادند و به دست نيروهاى فداكار و ريشه ‏دار خود چون عمار و اويس قرنى و مالك اشتر چنان حماسه آفريدند كه نقش طلايى غدير را بر آسمان تاريخ حک نمودند. بار سوم نيز جنگ نهروان بود و خوارج.

عمار در نظر منافقين[۲۴]

   با ديدن معجزات اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پس از غدير و در مدينه، قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و على‏ عليهما السلام داشتند. در اين باره خداوند آيات ۱۰ الى ۱۵ سوره بقره را نازل كرد:  فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا...  [۲۵]:«در قلب آنان مرض است...»

تا آنجا كه خداوند مى‏ فرمايد:  وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ۗ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَٰكِنْ لَا يَعْلَمُون  [۲۶]: «و هنگامى كه به آنان گفته مى‏ شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى‏ گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى ‏دانند»

اين آيه درباره اين است كه وقتى برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان مى ‏گويند:«ايمان آوريد به پيامبر و به على كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد».

آنان به اين مؤمنين پاسخى نمى‏ دهند زيرا جرأت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مى‏ آيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آن مطمئن هستند مى‏ گويند:   أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ  : «آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم»، و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه على ‏عليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نموده ‏اند، و ولايت دوستان على‏ عليه السلام و دشمنى با او را علنى ساخته‏ ند.

اينان را از آن جهت «سفهاء» مى ‏دانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مى ‏كنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاک مى ‏نمايند

  أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ  : «بدانيد كه خودشان سفيهانند» و عقل و نظرشان پست و زننده است، چرا كه در مسئله پيامبرصلى الله عليه وآله آن گونه كه بايد توجه نكرده ‏اند تا به نبوت او معرفت پيدا كنند و صحت ضابطه قرار دادن اميرالمؤمنين علی ‏عليه السلام را در امر دين و دنيا دريابند.

اينان با دقت نكردن در اتمام حجت‏ هاى خدا جاهل مانده ‏اند، و از پيامبرصلى الله عليه وآله و يارانش و همچنين از مخالفين شان مى‏ ترسند، چرا كه در امان نيستند كه كدامشان غالب مى ‏شود و مى ‏ترسند كه مبادا همراه آنان هلاک شوند.

بنابراين آنان سفيهند، به دليل اينكه با نفاقشان نه محبت پيامبرصلى الله عليه وآله و مؤمنين و نه محبت يهود و ساير كافرين براى آنان قابل تحقق است!![۲۷]

عمّار و غدير در قيامت[۲۸]

   احاديثى در فضيلت عيد غدير و اهميت خاص آن در مقايسه با ساير اعياد و نيز احياى غدير از لسان معصومين ‏عليهم السلام وارد شده كه از جمله آنها احياى غدير توسط امام صادق ‏عليه السلام است. از جمله حضرت فرمود:

روز قيامت چهار روز را مانند عروس به پيشگاه الهى مى‏ برند: عيد فطر، عيد قربان، روز جمعه، عيد غدير. «روز غدير خم» در مقابل عيد قربان و فطر مانند ماه بين ستارگان است. خداوند تعالى بر غدير ملائكه مقربين را موكل مى‏ كند كه رئيس شان جبرئيل است، و انبياء مرسلين را كه رئيس شان حضرت محمدصلى الله عليه وآله است، و اوصياء منتجبين را كه رئيس شان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است، و اولياء خود را كه رئيس شان سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستند. اينان«غدير» را همراهى مى ‏كنند تا آن را وارد بهشت نمايند.[۲۹]

مبلّغِ بصيرِ غدير[۳۰]

   عمار ياسر از مبلغان بصير غدير است، كه با وجود زحمات فراوانى كه در ترويج فرهنگ غدير متحمل شده، بررسى حيات وى از زاويه نقل و ترويج حديث غدير و وفادارى به پيام غدير كمتر مورد توجه پژوهش گران قرار گرفته است.

عمار صحابى رسول‏ خداصلى الله عليه وآله و راوى حديث غدير است، و زندگى او تجلّى بصيرت در اعتقاد و عمل است. چنانكه حتى در شرايط فتنه‏ هاى جمل و صفين ترديد نكرده، و در دفاع از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام جهاد كرد، تا در صفين به فيض شهادت رسيد.

با آنكه بسيارى از كسانى كه عنوان صحابه رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله را يدک مى‏ كشيدند، در برابر مسئوليتى كه از جانب خداوند در غدير بر دوششان نهاده شده بود، يا خود مرتكب غصب و خيانت شدند، و يا ظلم را پذيرفتند و در دفاع از مظلوم و احقاق حق وى سستى و كوتاهى كردند!

در ميان صحابه، مى ‏توان از اشخاصى -  هر چند قليل اما چون كوه استوار -  سراغ گرفت كه آواى «من كنت مولاه فعلي مولاه» را با گوش جان شنيده بودند، و تا پاى جان در دفاع از پيام غدير ايستادند. اين گروه از صحابه تنها به روايت و يا تبليغ حديث غدير اكتفا نكردند، بلكه عمل آنان در عرصه‏ هاى گوناگون گواه استقامت آنان در وفادارى به آرمان غدير بود، و با نور بصيرتى كه از غدير به زندگى آنان تابيده بود. حتى در فتنه ‏هاى جمل، صفين و نهروان نيز دست از حمايت از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و دفاع از حقانيت ايشان برنداشتند.

عمار، از پيام ‏آوران غدير است، كه با وجود زحمات فراوانى كه در دفاع از فرهنگ غدير و انتقال آن به نسل‏ هاى آينده متحمل شد. شهرت عمار بن ياسر نيز خود مانند حجابى است براى توجه بيشتر به بررسى دقيق‏ تر جزئيات سيره عملى در دفاع از حق. از اين رو، در اينجا به معرفى و قدرشناسى اين مبلغ بصير غدير و دفاع وى از ولايت اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام پرداخته مى‏ شود:

ابواليقظان عمار بن ياسر بن عامر بن مالك عنسى، از مذحجيان يكى از خاندان‏ هاى مشهور قحطانى يمنى است، و تولد او به۵۷ سال پيش از هجرت بر مى گردد.[۳۱]. از آنجا كه ياسر پدر عمار پس از آمدن به مكه حليف ابوحذيفة بن مغيره مخزومى گرديد، گاهى عمار را به بنى‏ مخزوم نسبت مى‏ دهند.

عمار و پدر و مادرش و برادرش عبداللَّه در شمار سابقان در اسلام هستند، و مادرش سميه نخستين شهيد زن در اسلام است كه در مكه به دست ابوجهل به شهادت رسيد. [۳۲]

عمار از اولين مهاجران[۳۳] بوده و به دو قبله نماز خوانده است. به دو قبله نماز گزاردن از افتخارات مسلمين صدر اسلام بوده است. منظور اين است كه از روزهاى اول اسلام آورده‏ اند و با پيامبر صلى الله عليه وآله در سخت‏ ترين شرايط دين اسلام را همراهى كردند. در حالى كه مى ‏بينيم در روزهاى مظلوميت پيامبرصلى الله عليه وآله، عده زيادى همراهى نكردند و پس از هجرت و اوج قدرت اسلام بازور شمشير به اسلام گرويدند و بعد از تغيير قبله مسلمان شدند.

او در بدر و ساير غزوات حضور داشت [۳۴] و در بيعت رضوان نخستين كسى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كرد. [۳۵] در منابع فرق مختلف اسلامى، اخبار فراوانى در فضائل عمار وارد شده است.[۳۶] از جمله در امان بودن او از شر شيطان و مشتاق بودن عمار براى ورود به بهشت و...

از آنجا كه عمار صحابى با سابقه در اسلام است، قريب به تمام روايات او از پيامبرصلى الله عليه وآله است. هر چند از امام على ‏عليه السلام و حذيفة بن يمان نيز روايت كرده است.

راويان متعددى از عمار حديث شنيده‏ اند، كه از ميان آنان مى‏ توان به فرزندش محمد بن عمار اشاره كرد. او به همراه پدرش عمار در جنگ‏ هاى جمل و صفين در ركاب اميرالمؤمنين ‏عليه السلام حضور داشت و از اصحاب حضرت رسول ‏صلى الله عليه وآله نيز به شمار مى‏ رود. پيامبرصلى الله عليه وآله بيمارى«برص» او را شفا داد.[۳۷] اين صحابى نامدار مورد اعتماد و احترام فريقين است. [۳۸]

پس طبيعى است كه روايات عمار از قدیم مورد توجه همه و حتى موضوع تأليف مستقل قرار گيرد. چنانكه ابويوسف يعقوب بن شيبه سدوسى بصرى بغدادى (م۲۶۲ق) از كبار محدثان اهل‏ تسنن كتابى به نام مسند عمار بن ياسر نوشت.[۳۹]

الف. حديث غدير به روايت عمار

جمال ‏الدين ابوالحجاج يوسف مزى (م ۷۴۲ق) به نقل از كتاب «الموالاة» ابن‏ عقده، از عمار بن ياسر چنين روايت كرده است: شنيدم پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.»[۴۰]

ب. بصيرت عمار در ترويج فرهنگ غدير

در دورانى كه بسيارى از صحابه پيامبر اعظم‏ صلى الله عليه وآله از نقل خصائص و فضائل اهل‏بيت‏ عليهم السلام پرهيز مى‏ كردند، عمار از مبلغان و مروجان فضائل اهل‏بيت‏ عليهم السلام به خصوص اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام بوده، و اين موضوع بخش عمده ‏اى از روايات او را به خود اختصاص داده است.

عمار براى آگاهى مردم، رواياتى كه خود از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره امام على‏ عليه السلام شنيده بود را بيان مى‏ كرد. مانند پيشگويى پيامبرصلى الله عليه وآله در باب جنگيدن امام على‏ عليه السلام با ناكثين و قاسطين و مارقين [۴۱]، و يا اين خبر غيبى پيامبرصلى الله عليه وآله كه در غزوه ذات العشيره على ‏عليه السلام را با كنيه ابوتراب لقب داد و به آن حضرت خبر داد كه همانا شقى ‏ترين مردم دو نفرند: يكى آنكه ناقه صالح را پى كرد، و ديگرى آنكه على‏ عليه السلام را به شهادت مى‏ رساند. [۴۲][۴۳]

علاوه بر اين، لازم است به كاربرد لفظ «شيعه» در رواياتى از عمار اشاره شود.[۴۴] در يكى از اين روايات، پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت شيعيان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را نجات يافتگان و مخالفانشان را هلاك شدگان معرفى مى ‏كنند. [۴۵]

در اينجا بسيار بجا است كه به برخى از روايات و احاديث نقل شده از عمّار بن ياسر در باب فضائل و مناقب اهل ‏بيت عصمت ‏عليهم السلام نيز به شكل فهرست وار اشاره‏ اى داشته باشيم:

۱. تفسير آيه ۵۴ سوره مائده به امام على ‏عليه السلام و يارانش در جنگ با ناكثين، قاسطين و مارقين[۴۶]

۲. نزول آيه ولايت در شأن اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام.[۴۷]

۳. تطبيق صالح المؤمنين (آیه۴ سوره تحریم) بر حضرت على‏ عليه السلام.[۴۸]

۴. ناميده شدن على ‏عليه السلام به صديق اكبر از جانب حق تعالى در شب معراج.[۴۹]

۵. معصوم بودن امام على‏ عليه السلام از گناه[۵۰]

۶. همسانى جايگاه امام علی ‏عليه السلام در روز قيامت با جايگاه حضرت محمدصلى الله عليه وآله و حضرت ابراهيم ‏عليه السلام و تشبيه اهل‏ بيت‏ عليهم السلام به باران.[۵۱]

نتيجه ‏گيرى

در شرايطى كه حب دنيا و بازگشت به جاهليت سبب فاصله گرفتن بيشتر صحابه از وصاياى پيامبر گرامى اسلام ‏صلى الله عليه وآله و مانع تحقق غدير شد، گروه قليلى از صحابه مانند عمار، ابوالطفيل و حبشى با نقل و يادآورى حديث غدير و دفاع عملى از محتواى آن از حديث غدير و خط مستقيم ولايت محافظت كردند، تا به آيندگان جوياى حقيقت برسد.

بر شيعيان امروز است كه تلاش هاى آنان را قدر شناسند، و از بصيرت و نحوه عمل آنان در دفاع از ولايت و به ويژه در شرايط فتنه الگو بگيرند، و به راهبردهايى براى عصر خود برسند.

از نحوه رفتار عمار در زمان خلافت خليفه دوم و سوم، مى‏ توان روشنگرى و عدم سكوت در برابر ظلم را آموخت، و همچنين از كار عملياتى او در فتنه جمل و نحوه مواجه شدن با فتنه را. ابوالطفيل خود را با امامش تنظيم مى‏ كرد. از اين رو در ايام خلافت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به كوفه هجرت كرد، و در هر سه جنگ تحميلى بر حضرت شركت كرد. اما او فقط مجاهد نبود، و به تعبير يعقوبى از حاملان علم امام على‏ عليه السلام بود. حبشى نيز به نقل حديث غدير و جهاد در دفاع از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام اكتفا نكرد، و زبان گوياى فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از جمله حديث منزلت بود، و از اين طريق بر آگاهى و بصيرت جامعه مى ‏افزود.

درس ديگرى كه از حيات اين سه صحابى پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏توان آموخت اينكه براى دفاع از خط ولايت بايد هزينه پرداخت كرد.

گاهى بايد مانند عمار جان را فدا كرد، و گاهى پذيراى تهمت ‏ها و توهين‏ ها شد؛ چنانكه خوارج و نواصب و وابستگان و پيروانش ابوالطفيل را به جرم دوست داشتن امام على ‏عليه السلام و اهل‏ بيت پيامبر عليهم السلام و پيروى از آنان غالى و كذاب خواندند. يا مانند حبشى كه ابن‏ عدى نام او را در كتاب ضعفايش -  يعنى افرادى كه حديث شان معتبر نيست -  آورده است.

مسخره شدن عمار توسط ابوبكر و منافقين در غدير[۵۲]

آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام را در آن مقام مشهور و معروف بر پاداشت و معرفى كرد، قبل از همه از نُه نفر بيعت گرفت و به آنان دستور داد برخيزند و با على‏ عليه السلام بيعت كنند كه اول آنان ابوبكر و عمر بودند. سپس به سران مهاجرين و انصار دستور بيعت داد و همه آنان بيعت كردند.

در ادامه همگان شاهد معجزه ‏اى بزرگ از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران منافقين -  كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند -  اصحاب خاص پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را تمسخر كردند، تا شايد كمى از غيظ و غضب شان كاسته شود. خداوند هم در آيات ذیل به اين حركت آنان اشاره نموده است.[۵۳]

كلام خداوند كه مى‏ فرمايد:  وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ  »[۵۴]

«هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى‏ گويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطين‏ شان خلوت كنند مى‏ گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى‏ كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى‏ گيرد و به آنان مهلت مى ‏دهد كه در طغيان خود متحير بمانند».

اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با على‏ عليه السلام و مانع شدن خلافت از او هم پيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مى‏ شدند مى‏ گفتند: ما هم مانند ايمان شما ايمان آورده ‏ايم.

يكى از برنامه ‏هاى منافقين اين بود كه وقتى با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار ملاقات مى‏ كردند به آنان مى‏ گفتند: ما به محمد ايمان آورده ‏ايم و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ‏ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى‏ كنيم.

به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناس‏ تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى‏ شدند از آنان احساس انزجار مى‏ كردند و مى ‏گفتند: «اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على‏ عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مى‏ گفتند: «از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه‏ هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاک شما شود».

آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى‏ گفت: «اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى‏ گيرم و شر آنان را از شما دفع مى‏ كنم»! وقتى به آنان نزديک شدند ابوبكر به هر كدام كلماتى گفت.

از جمله ابوبكر به عمار گفت: اهلاً و سهلاً و مرحباً به تو اى عمار! تو با ولايت برادر پيامبر -  با آنكه شخص آرام و آسايش طلبى هستى و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام مى ‏دهى -  به درجه ‏اى رسيده ‏اى كه آنان كه شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول مى ‏كنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى مى‏ كنند، بدان دست نيافته ‏اند. همچنين به درجه ‏اى رسيده ‏اى كه آنان كه بخشنده اموال ‏اند به آن نرسيده ‏اند اگر چه همه اموال دنيا در اختيار آنان باشد و آن را ببخشند. مرحبا بر تو! پيامبر تو را براى برادرش على يار خالص و مدافع او انتخاب كرده تا آنجا كه خبر داده تو به زودى در راه محبت او كشته مى‏ شوى و روز قيامت در زمره بهترين يارانش محشور مى‏ شوى.

خدا مرا هم به مثل عمل تو و اصحابت موفق گرداند، به گونه ‏اى كه براى من هم خدمت گزارى محمد رسول اللَّه و برادرش على ولى اللَّه ميسر گردد، و همچنين دشمنى با دشمنانشان و خالص بودن با دوستانشان با پذيرش ولايت و پيروى از او حاصل شود. اين گونه خداوند به زودى ما را هم وقتى با هم ملاقات كنيم سعادت مند مى ‏نمايد.

آنگاه ابوبكر به اصحابش مى‏ گفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى بدست آوريد، چرا كه عاقل فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد![۵۵]

سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى ‏پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى ‏گذشتند. سپس كلمات كفرآميز ديگرى نيز گفتند و آيه ۱۵سوره بقره در موردشان نازل شد:   وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ  [۵۶]

نام عمّار در زيارت غديريه[۵۷]

   زيارت غديريه، زيارتى زيبا و جامع است. يكى از مطالبى كه در اين زيارت به آن اشاره شده شهادت عمار ياسر به دست فئه باغيه (تشكّل معاويه)است: و عمار يجاهد و ينادى بين الصفين... .



پانویس

  1. اسرار غدير: ص ۴۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۷۳.
  2. بحار الانوار: ج ۲۱، ص۳۸۷ و ج ۳۷، ص۱۴۹، ۱۶۸، ۱۷۳،۲۰۳-۲۰۴و ج۹۸، ص۲۹۸؛ عوالم العلوم: ج۳  / ۱۵، ص۵۰،۶۰، ۷۵، ۷۹، ۸۰، ۳۰۱ و ۱۰۶  .
  3. بحار الانوار: ج ۲۱، ص۳۸۷ و ج ۲۳، ص۳۶۲ و ج۳۶، ص۱۵۲ و ج۳۷ ص۱۱۹ ،۱۴۰ ،۱۵۲، ۱۷۳، ۲۰۳ و ۲۰۴ و ج ۹۸، ص ۲۹۸؛ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵، ص ۵۰، ۶۰ ، ۷۵، ۷۹، ۸۰، ۲۹۹ و ۳۰۱؛  احقاق الحق: ج ۲۱، ص ۴۶.
  4. غدير در قرآن: ج ۳، ص ۳۲۵ ۳۲۴؛ چهارده قرن با غدير: ص ۱۰۲  ۸۲  ۵۰ و ۵۳؛ اسرار غدير: ص۲۶۳، ۲۷۲، ۲۸۳ و ۲۸۶؛ اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص۳۳، ۳۵ و ۳۷.
  5. بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۳۰.
  6. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۷۳  - ۳۶۷.
  7. حشر/۱۸.
  8. اسرار غدير: ص۱۴۳.
  9. بحار الانوار: ج ۲۲، ص ۳۵۱، ح ۷۶.
  10. بحار الانوار: ج ۲۲، ص ۳۵۲، ح ۷۸.
  11. بحار الانوار: ج ۲۲، ص۴۴۰، ح ۹ و ج۲۸، ص۲۳۹، ح۲۶ و ج۶۴، ص۱۶۵.
  12. كتاب سليم: ص۲۷۲.
  13. بحار الانوار: ج۲۸، ص۹۴ و ج۳۷، ص۳۲۷.
  14. غدير در قرآن: ج ۱، ص۳۷۴ و ۳۷۷؛ واقعه قرآنى غدير: ص۱۲۰.  
  15. بحار الانوار: ج ۳۶، ص۱۲۶ و ۱۴۸ و ج ۳۷، ص ۳۱۱، ح ۴۳؛ اليقين: ص ۲۸۵؛ التحصين، ص۵۳۷ .
  16. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص۱۵۷.
  17. كتاب صفّين: ص۱۸۶؛ شرح نهج‏ البلاغة: ج۲، ص۲۷۳؛ فرائد السمطين، ص ۵۸، باب ۴۰؛ اسنى المطالب، ص ۴.
  18. ژرفاى غدير: ص۱۵۷.
  19. ۴ بحار الانوار: ج ۲۸، ص ۱۰۰ و ج ۳۷، ص۱۱۵ و ۱۳۵.
  20. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص۱۹- ۳۷.
  21. كتاب سليم: ح ۱۱.
  22. كتاب سليم: حديث ۲۵
  23. اسرار غدير: ص ۳۰۷؛ چهارده قرن با غدير: ص ۱۹.
  24. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۷۶ و ۱۸۲.
  25. بقره/۲.
  26. بقره/۱۳.
  27. بحار الانوار: ج ۶، ص ۳۰ و ج ۳۰، ص۲۲۳، ۲۶۶ و ج ۳۷، ص۱۴۲، ۱۴۸؛ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵، ص ۱۶۱ - ۱۵۴.
  28. اسرار غدير: ص ۲۳۳ و ۲۳۵.
  29. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵، ص ۲۱۲.
  30. زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۲، صص۲۱۷ - ۲۴۰ .
  31. الاعلام (زركلى): ج ۵ ص ۳۶
  32. شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهارعليهم السلام: ج 2 ص 19 18. الاستيعاب فى معرفة الاصحاب: ج 3 ص 1001. الدرجات الرفيعة فى طبقات الشيعة: ص 256 255.
  33. التاريخ الكبير(بخارى) : ج ۴ ص ۲۶۴ ۲۶۳.
  34. الدرجات الرفيعة فى طبقات الشيعة: ص 256.
  35. شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهارعليهم السلام: ج 1 ص 411.
  36. التاريخ الكبير )بخارى( : ج 4 ص ص 94. المعيار و الموازنة فى فضائل الامام اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب‏عليه السلام: ص 62  61 . الجامع الصحييح )ترمذى( : ج 5 ص322. السيرة النبوية )ابن‏هشام( : ج 3 ص 248. فضائل الصحابة )احمد بن حنبل( : ج 3 ص 248. الغارات: ج 1 ص 178 177. رجال الكشّى: ج 1 ص 281.
  37. شرح الاخبار )مغربى( : ج ۲ ص ۱۸. الامالى )طوسى( : ص ۵۰ . مسند ابوداوود: ص ۸۹ . مناقب الامام اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام )كوفى( : ج ۱ ص ۴۲۸. علل الشرايع: ج ۱ ص ۸ .، ابن عباس، جابر بن عبداللَّه انصارى، ابوالطفيل عامر بن واثله، محمد فرزند اميرالمؤمنين‏ عليه السلام معروف به محمد حنفيه، سعيد بن مسيب و عبداللَّه بن جعفر بن ابى‏طالب اشاره كرد. اميرالمؤمنين على عليه السلام نيز گاهى از عمار روايت مى‏ كردند. براى تفصيل بيشتر مراجعه شود به: رجال الطوسى: ص ۷۰ ۴۳. تهذيب الكمال: ج ۲۱ ص ۲۱۷ ۲۱۶.
  38. طرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال: ج ۲ ص ۱۴۴. معجم رجال الحديث: ج ۱۳ ص ۲۸۹  - ۲۸۲.  و سنى براى نمونه مراجعه شود به: تهذيب الكمال: ج ۲۱ ص ۲۲۷  - ۲۱۵. تهذيب التهذيب: ج ۷ ص ۳۵۹  - ۳۵۷.  از او با احترام فراوان ياد كرده و فضائل و مناقب بسيارى از وى متذكر شده‏اند. مؤلفان صحاح ستّه اهل‏ تسنن نيز همگى از او روايت آورده‏اند. الكاشف فى معرفة من له الرواية فى كتب السنة: ج ۲ ص ۵۲ .
  39. رجال النجاشى: ص ۴۵۱؛ سير اعلام النبلاء: ج ۱۲، ص ۴۷۶ و ۴۷۹.
  40. تهذيب الكمال: ج ۲۳ ص ۲۸۴.
  41. مناقب الامام اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام )كوفى: ج ۲، ص ۵۵۲ .
  42. خصائص اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام: ص۱۲۹-۱۳۰.
  43. در منابع شيعى: مناقب الامام اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام، ج ۲ ص ۲۸؛ شرح الاخبار مغربى، ج ۱، ص۱۵۱، ۲۲۱، ۲۳۲ و در منبابع اهل سنت: مسند ابويعلى الموصلى، ج۳، ص۱۷۸-۱۷۹؛مناقب اهل‏ بيت‏ عليهم السلام، ص۲۹۹- ۳۰۱؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص۲۸۱ -۲۸۲- ۲۳۹- ۲۴۰. رواياتى از عمار در باب لزوم پذيرش ولايت على‏ عليه السلام وارد شده است. در برخى از اين روايات به اينكه حضرت على‏ عليه السلام وارث و خليفه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله است تصريح شده، و حتى بر دوازده امام ‏عليهم السلام نص شده است. (كفاية الاثر، ص ۱۲۰-۱۲۶.
  44. شرح الاخبار )مغربى( : ج ۳، ص ۴۶۹  - ۴۶۸؛ نوادر المعجزات: ص ۹۸  - ۹۶.
  45. الكافى: ج ۸ ص ۳۳۳.
  46. مجمع البيان فى تفسير القرآن: ج ۳ ص ۳۵۸ ۳۵۷؛ فقه القرآن، ج ۱ ص ۳۷۰.
  47. تفسير العياشى: ج ۱ ص ۳۲۷؛ مناقب على بن ابى‏ طالب و ما نزل من القرآن فى على‏ عليه السلام:ص ۲۳۵؛ خصائص الوحى المبين: ص۷۶.
  48. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل: ج۲، ص۳۴۷.
  49. شرح الاخبارمغربى: ج ۳ ص ۴۶۹ ۴۶۸
  50. الامالى، ج۱ ص۸ ؛ مناقب اهل‏ البيت ‏عليهم السلام، ص ۱۹۹.
  51. الخصال: ص۳۶۲؛ شرح الاخبار، ج ۳، ص ۵ .
  52. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۵۴  - ۴۵۲ ۴۴۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸۲  - ۱۷۶.
  53. تفسير الامام العسكرى‏ عليه السلام: ص ۱۲۳  - ۱۱۱؛ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵، ص ۱۶۱  - ۱۵۴؛ بحار الانوار: ج ۳۰، ص۲۲۶  - ۲۲۳ و ج ۳۷، ص ۱۴۸  - ۱۴۲؛ مدينة المعاجز: ج ۱، ص ۴۳۸؛ تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰، ح ۱۱؛ تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹، ح ۱؛ اثبات الهداة: ج ۳، ص ۵۷۳.
  54. بقره /  ۱۴.
  55. تفسير الامام العسكرى‏ عليه السلام: ص ۱۲۳  - ۱۱۱؛ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۶۱  - ۱۵۴؛ بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۲۶  - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸  - ۱۴۲؛ مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸؛ تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱؛ تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱؛ اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .  
  56. براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: منافقين / برخورد منافقين با اصحاب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پس از غدير.
  57. زيارت غديريه: ص۴- ۹.