۲۲٬۹۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(اتمام عنوان وحدت مسلمین) |
||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۶: | ||
بنابراين، بزرگان و فضلاى علوم مختلف اعم از [[تاریخ]]، [[کلام (علم)|کلام]]، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و... همگى ناگزير به طرح ماجراى غدير در آثار خود هستند و مسئله غدير چيزى نيست كه بتوانند از آن چشم پوشى كنند. | بنابراين، بزرگان و فضلاى علوم مختلف اعم از [[تاریخ]]، [[کلام (علم)|کلام]]، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و... همگى ناگزير به طرح ماجراى غدير در آثار خود هستند و مسئله غدير چيزى نيست كه بتوانند از آن چشم پوشى كنند. | ||
با چنين كيفيت و شأن، اگر هر يک از اين دانشمندان از ذكر چنين واقعه اى غفلت كنند، در حق [[اسلام]] كم فروشى و خيانت كرده و امت اسلامى را از بخش زيادى از حقايق نابى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از گنجينه وسيع مواهب خويش به امت اسلامى ارزانى داشتند محروم ساخته، و جامعه اسلامى را از راهيابى به شاهراه هدايت و سعادت باز داشته است. | |||
علامه بزرگوار امينى در كتاب گرانقدر «الغدير» اسامى علمايى از اهل تسنن را كه در آثار خود در علوم ذكر شده به بيان واقعه غدير پرداختند، گرد آورده است.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۵ - ۲۹. المولى فى الغدير (موسسه جهانى سبطين عليه السلام): ص ۲۹ - ۳۴.</ref> | |||
در اينجا به دو شبهه ديگر پاسخ كوتاهى مى دهيم: | |||
'''شبهه اول''' | |||
هر ملتى همواره سعى دارد زيبايى هاى تاريخى خويش را به تصوير بكشد، و از ذكر حوادث نامطلوب تاريخى خود دورى جويد. چرا كه ذكر حوادث نامطلوب تاريخ يك آئين، سبب ترديد در اصالت آن مىگردد. | |||
در | بحث در مورد [[خلافت]] و [[امامت]] و حوادث ناگوار صدر اسلام و تكرار آن - به خصوص در زمانى كه نسل جوان با بحران هاى روحى و اجتماعى مواجه است - از ايمان و شور آنها نسبت به اسلام مى كاهد و افكار آنان را متزلزل مى سازد. ديگران همواره در صدد كتمان زشتى هاى تاريخى خود هستند، ولى مسلمانان بر عكس؛ همه تلاش خويش را در بازگو كردن آن صرف مى كنند. | ||
'''پاسخ اين است كه:''' اگر نقد و نقل تاريخ تنها به صورت باز گو كردن و منعكس نمودن حوادث نامطلوب باشد، اثرش همانطور است كه در شبهه مطرح شد. | |||
'''اولاً:''' اگر قرار باشد تنها به حوادث غرورآفرين و زيبايى ها بسنده كنيم، نمى توان آن را نقل [[تاریخ]] دانست، بلكه نوعى تحريف تاريخ است! | |||
'''ثانياً:''' هيچ تاريخى از حوادث نامطلوب و زشت مبرّا نمى باشد، و حتى خلقت انسان نيز مجموعه اى از زشتى ها و زيبايى هاست. تفاوت آيين ها و قوم ها در سراسر زيبايى و يا سراسر زشتى آنان نيست، بلكه به نسبت و درصد زشتى و زيبايى ميان آنهاست. اما اين مايه افتخار ماست كه تاريخ اسلام از نظر زيبايى ها و جلوه هاى انسانى بى نظير و مملوّ از حماسه و لبريز از جمال و شكوه است، و هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه زيبايى هاى تاريخش از زيبايى هاى تاریخ اسلام بيشتر باشد. | |||
به هر حال، همانطور كه گفته شد، چشم پوشى در موردى كه با متن اسلام و اساسىترين مسئله اسلام يعنى «امامت و رهبرى» مربوط است و سرنوشت جامعه به آن وابسته است روا نمى باشد. بازگو نكردن اين حقايق تاريخى، چيزى جز همگامى با ظلم و ستم و همنوايى با ظالمان و ستمگران نيست! | |||
'''شبهه دوم''' | |||
امروزه در جامعه، شبهه ديگرى كه مطرح مى گردد و به آن دامن مى زنند اين است كه: با طرح اين گونه مسائل، اتحاد مسلمين تضعيف مىشود. آنچه بر سر مسلمين آمد و شوكت آنها را گرفت و آنها را زير دست قرار داد، همين اختلافات فرق هاى است. دستان پليد استعمار بهترين ابزارى كه مورد استفاده قرار مى دهد شعله ور ساختن اين مباحث است. آيا شايسته نيست كه از طرح اين مباحث اجتناب كنيم؟ | |||
پاسخ اين است كه: | پاسخ اين است كه: مفهومى كه امروزه از سوى بعضى مطرح مى شود، على فرض بىاشكال بودن آن، نبايد به گونه اى باشد كه فرقه هاى اسلامى به خاطر آن از اصول اعتقادى و يا غير اعتقادى خود صرف نظر كنند! چه اين كار نه منطقى است و نه عملى. چگونه ممكن است با خواهش و تمنا و به نام مصلحت، از پيروان يک مذهب بخواهيم از برخى اصول اعتقادى خويش به خاطر مصالحى هر چند بر حق چشم پوشى كنند؟ | ||
به هر حال طرفدارى از تز «وحدت اسلامى» نبايد اين لازمه را داشته باشد كه در گفتن حقايق كوتاهى شود! بحث علمى سر و كارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات، كه خوشبختانه علماى شيعه هميشه همين شيوه را در پيش مى گرفتند. | |||
حتى سيره عملى اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان خلفا نيز بر همين شيوه بود؛ حضرتش از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خوددارى نكرد و با كمال صراحت ابراز داشت، و بهانه اتحاد اسلامى مانع آن نشد. خطبه هاى نهج البلاغه بهترين شاهد اين مدعى است.<ref>نهج البلاغه (ترجمه محمد دشتى): خطبه هاى ۱۴۴،۹۳،۲۶،۵.</ref> | |||
== وحدت مسلمين مقابل غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۳۱.</ref> == | |||
[[صحیفه ملعونه دوم]]، اين اساسنامه سقيفه به عنوان يک قانون نامه دائمى بر ضد غدير و امامان برگزيده الهى تنظيم شد. به همين جهت براى فريب مردم آن روز و نسل هاى آينده، با حيله گرى تمام در آن به آيات قرآن استشهاد كردند و از پايه هاى مسلَّم اسلام به عنوان ابزارى بر ضد فرامين الهى استفاده كامل نمودند. اين نهايت فتنهگرى اصحاب سقيفه را مىرساند كه اينچنين آينده هاى دور و نزديک پيروان خود را پيش بينى كرده اند. | |||
از جمله سوء استفاده از اتحاد و عدم تفرقه است. تمسک به «جماعت مسلمين» و خليفه اين چنينى را نماينده آنان معرفى كردن بهانه اى است براى ظلم آزادانه و بىقيد و شرط، به طورى كه هر كس در برابر آن قد عَلَم كرد به جرم مخالفت با جماعت مسلمين و بر هم زدن اتحادِ آنان بايد كشته شود! | |||
به | باز مى بينيم از جعل و تحريف فرمايشات پيامبر صلى الله عليه و آله ابا نداشته اند و به آن حضرت نسبت داده اند كه «امت من هيچگاه بر گمراهى متفق نخواهند شد»، در حالى كه حتى به اقرار اهل سقيفه بارها و بارها امت بر باطل متفق شده اند، تا آنجا كه يزيد را پذيرفته اند و حسين عزيز عليه السلام را سر بريده اند! آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا بايد چشم و گوش بسته پيرو چنين اتحادى شد؟! | ||
همچنين در مورد «وحدت» مراجعه شود به عنوان: [[اکثریت]]. | |||
== پانویس == | |||