۲۱٬۹۷۲
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «== اعلان وصايت در حجةالوداع<ref>اسرار غدير: ص ۳۵.</ref> == در سفر حجةالوداع دو مقصد ا...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
پس كجا شد شعار «شورايى» كه اهل تسنن آن را سر مى دهند؟! | پس كجا شد شعار «شورايى» كه اهل تسنن آن را سر مى دهند؟! | ||
از اينها گذشته، مردم در انتخاب اشتباه مى كنند، چنانكه در تاريخ اسلام اين اشتباه مكرر در مكرر پيش آمده و حوادث ناگوارى را نيز به بار آورده است. در اين رابطه گفتگوى ابن | از اينها گذشته، مردم در انتخاب اشتباه مى كنند، چنانكه در تاريخ اسلام اين اشتباه مكرر در مكرر پيش آمده و حوادث ناگوارى را نيز به بار آورده است. در اين رابطه گفتگوى ابن ابى الحديد با استاد خويش نيز قابل توجه است: | ||
ابن ابى الحديد معتزلى در ذيل سؤال و جواب يكى از ياران امام على عليه السلام كه در صفين از آن حضرت سؤال نموده بود آورده، كه چه شد قوم شما، شما را از خلافت باز داشتند در حالى كه شما از آنها سزاوارتر بوديد؟ بعد از ذكر جواب امام عليه السلام به آن مرد، ابن ابى الحديد مى گويد: | |||
از استاد خود ابوجعفر النقيب سؤال كردم كه مقصود سؤال كننده و امام على عليه السلام چه كسانى بودند؟ آيا منظور روز سقيفه، يا روز شواراى شش نفره اى است كه خليفه تعيين نموده بود؟ استاد پاسخ داد: مقصود روز سقيفه است. ابن ابى الحديد مى گويد: به او گفتم: دل من(نفس من) به من اجازه نمى دهد كه به صاحب رسول خداصلى الله عليه وآله نسبت سرپيچى از فرمان رسول خداصلى الله عليه وآله و ناديده گرفتن نص را بدهم. | |||
استاد جواب داد: من هم روا نمى دانم كه نسبت اهمال و كوتاهى به پيامبرصلى الله عليه وآله درباره امر ولايت و امامت بدهم، و اينكه او مردم را همين طور بى سرپرست و سرگشته رها كرده است! اگر از مدينه خارج مى شد - ولو به مدت كوتاهى - شخصى را به عنوان جانشين و امير تعيين مى فرمود، در حالى كه خود زنده بود. پس چگونه است كه پيامبرصلى الله عليه وآله به سوى مرگ مى رود و كسى را امير و جانشين تعيين نكند! كه بعدها نتوان حوادث را جبران نمود؟<ref>شرح نهج البلاغة (ابن ابى الحديد) : ج ۹ ص ۲۴۸، در ذيل كلام ۱۶۳.</ref> | |||
پيامبرى كه درباره وصيت آن همه سفارش مى كند، چگونه خود درباره مهمترين مسأله حياتى بعد از خود وصيت نكرده باشد؟! هرگز چنين چيزى ممكن نيست. | |||
پيامبرى كه درباره وصيت آن همه سفارش | |||
آيا كسانى كه منكر وصيت در تعيين امامت هستند، مدركى دالّ بر اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله در جايى فرموده باشد امامت و خلافت را بعد از من مردم انتخاب كنند و كيفيت و شرايط آن را ذكر كرده باشد دارند؟ هرگز چنين مطلبى نقل نشده است. | آيا كسانى كه منكر وصيت در تعيين امامت هستند، مدركى دالّ بر اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله در جايى فرموده باشد امامت و خلافت را بعد از من مردم انتخاب كنند و كيفيت و شرايط آن را ذكر كرده باشد دارند؟ هرگز چنين مطلبى نقل نشده است. | ||
پس چگونه مىتوان تصور نمود كه نه خود پيامبرصلى الله عليه وآله تعيين جانشين نموده،و نه به امت شرايط آن را بيان فرموده تا تكليفشان مشخص شده باشد،در حالى كه مى دانيم دين اسلام از هر جهت كامل است؟! | |||
اما حقيقت امر را مى توان از سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله با قبيله بنى عامر دريافت نمود، چنانكه در كتب تاريخ ثبت شده است. هنگامى كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله خود را به قبائل عرب عرضه داشتند و آنها را به اسلام دعوت نمودند، هر يک به نحوى از حق و حقيقت گريزان شدند. قبيله بنى عامر بن صعصعه گفتند: اگر ما با تو بيعت كنيم و بر مخالفين خود پيروز شوى، آيا بعد از خود اين امر را به ما واگذار مى كنى؟ حضرت فرمود: اين امر به دست خداست، كه هر جا بخواهد و صلاح باشد قرار ميدهد.<ref>سيره ابن هاشم: ج ۲ ص ۴۲۴، باب عرض رسول اللَّه صلى الله عليه وآله نفسه على القبائل. السيرة الحلبية: ج ۲ ص ۳ باب عرض نفسه صلى الله عليه وآله على القبائل.</ref> | |||
اما حقيقت امر را | |||
بنا به نقل تفاسير طبرى و قرطبى و »روح البيان و غريب القرآن« و واحدى و غيره از مفسرين، عامر بن طفيل نيز از پيامبرصلى الله عليه وآله چنين درخواستى نمود؛ كه مسلمان مىشوم و تو را كمک مى نمايم به شرط اين كه اختيار امر بعد از تو به من واگذار شود. | |||
حضرت فرمود: لا، ليس ذلك الىّ. انما ذلك الى اللَّه، يجعله حيث يشاء<ref>در تغاسير: رعد / ۱۳: تفسير طبرى: ج ۱۳ ص ۱۵۱. تفسير قرطبى: ج ۹ ص ۲۹۷. اسباب النزول (واحدى): ص ۲۲۳. تفسير روح البيان: ج ۴ ص ۳۵۴. تفسير غرائب القرآن: ج ۴ ص ۱۴۸. تفسير الكشف و البيان (ثعلبى) : ج ۵ ص ۲۷۶. و در كتب سيره: سيره ابن هشام: ج ۲ ص ۴۲۴، باب عرض رسول اللَّه صلى الله عليه وآله نفسه على القبائل. السيرة الحلبية: ج ۲ ص ۳، باب عرض صلى الله عليه وآله نفسه على القبائل.</ref>: اختيار جانشينى در دست من نيست. خداوند هر جا كه بخواهد قرار مى دهد. | |||
و در تفسير طبرى تصريح دارد كه: أ اكون الخليفة من بعدك؟<ref>تفسير طبرى: ج ۱۳ ص ۱۵۱، رعد / ۱۳.</ref> عامر بن طفيل گفت: آيا بعد از تو خليفه شوم؟ حضرت جواب منفى داد. | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله در اين كلام تصريح نمودند كه اختيار تعيين خليفه و جانشين بعد از خود به دست خداوند ذوالجلال است، و خود در اين باره اختيارى ندارد. آيا پيامبرصلى الله عليه وآله به آنان خلاف گفتند، يا حقيقت همان بوده كه فرمودند؟ | پيامبرصلى الله عليه وآله در اين كلام تصريح نمودند كه اختيار تعيين خليفه و جانشين بعد از خود به دست خداوند ذوالجلال است، و خود در اين باره اختيارى ندارد. آيا پيامبرصلى الله عليه وآله به آنان خلاف گفتند، يا حقيقت همان بوده كه فرمودند؟ | ||
شيعه نيز دقيقاً همين سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را معتقد است؛ كه انتخاب ولايت و امامت از آن خداوند است، و در غدير خم به پيامبرش صلى الله عليه وآله دستور داد تا على بن ابى طالب عليه السلام را به عنوان خليفه و جانشين خويش و امام مسلمين معرفى كند. | |||
اما اهل تسنن - بر خلاف شيعه - تصريح دارند كه پيامبرصلى الله عليه وآله كسى را به جانشينى خود تعيين نفرموده است. بنابراين تمام اقوالى كه برخى از اهل تسنن ادعا مى كنند كه به صراحت و يا به اشاره دلالت بر خلافت خلفاى سه گانه دارد بايد باطل و جعلى باشد! به دليل اجماع اهل سنت و بلكه اجماع مسلمين بر عدم وجود نص (سخن پيامبرصلى الله عليه وآله) بر خلافت هر يک از سه خليفه (ابوبكر و عمر و عثمان) . | |||
اما | |||
== پانویس == |