پرش به محتوا

بیعت: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۶۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۳۴: خط ۳۳۴:
[[بلال حبشی|بلال]] مؤذن پيامبر صلى الله عليه وآله از كسانى بود كه با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] بيعت نكرد. از سوى ديگر ابوبكر در زمان پيامبر صلى الله عليه وآله بلال را كه غلام بود خريد و آزاد كرد. عمر از اين بهانه استفاده كرد و روزى گريبان بلال را گرفت و گفت: اى بلال، اين جزاى ابوبكر است كه تو را آزاد كرده، و تو نمى ‏آيى با او بيعت كنى!
[[بلال حبشی|بلال]] مؤذن پيامبر صلى الله عليه وآله از كسانى بود كه با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] بيعت نكرد. از سوى ديگر ابوبكر در زمان پيامبر صلى الله عليه وآله بلال را كه غلام بود خريد و آزاد كرد. عمر از اين بهانه استفاده كرد و روزى گريبان بلال را گرفت و گفت: اى بلال، اين جزاى ابوبكر است كه تو را آزاد كرده، و تو نمى ‏آيى با او بيعت كنى!


اكنون نوبت اتمام حجتى عظيم و جاودانى بود تا هم غاصب خلافت و هم نسل‏ هايى كه اين ماجرا را مى‏ شنوند، حجت و برهان مؤذن پيامبرشان را بدانند. او با استناد به يک آيه قرآن كه اجازه تقدم بر خدا و رسول را به مؤمنان نمى ‏دهد، اعتقاد خود را بيان كرد.
اكنون نوبت اتمام حجتى عظيم و جاودانى بود تا هم غاصب [[خلافت]] و هم نسل‏ هايى كه اين ماجرا را مى‏ شنوند، حجت و برهان مؤذن پيامبرشان را بدانند. او با استناد به يک آيه قرآن كه اجازه تقدم بر خدا و رسول را به مؤمنان نمى ‏دهد، اعتقاد خود را بيان كرد.


بلال گفت: اگر ابوبكر مرا به خاطر خدا آزاد كرده، مرا به خاطر همان خدا به حال خودم رها كند، و اگر مرا براى غير خدا آزاد كرده و به خاطر خودش آزاد نموده حرف تو را بايد عمل كرد! اما بيعت با ابوبكر، من بيعت نخواهم كرد با كسى كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را خليفه قرار نداده و او را مقدم نداشته است. خداوند تعالى مى‏ فرمايد:
بلال گفت: اگر ابوبكر مرا به خاطر خدا آزاد كرده، مرا به خاطر همان خدا به حال خودم رها كند، و اگر مرا براى غير خدا آزاد كرده و به خاطر خودش آزاد نموده حرف تو را بايد عمل كرد! اما بيعت با ابوبكر، من بيعت نخواهم كرد با كسى كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را خليفه قرار نداده و او را مقدم نداشته است. خداوند تعالى مى‏ فرمايد:
خط ۳۴۰: خط ۳۴۰:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»<ref>حجرات /  ۱.</ref>: «اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد از خدا و پيامبرش جلوتر نرويد» .
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»<ref>حجرات /  ۱.</ref>: «اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد از خدا و پيامبرش جلوتر نرويد» .


اى عمر، تو خوب مى ‏دانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى پسرعمويش پيمانى بست كه تا قيامت بر گردن ماست. آن حضرت او را در روز غدير خم مولى و صاحب اختيار ما قرار داد. چه كسى جرئت دارد در برابر صاحب اختيار خود با ديگرى بيعت كند؟!
اى عمر، تو خوب مى ‏دانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى پسرعمويش پيمانى بست كه تا قيامت بر گردن ماست. آن حضرت او را در روز غدير خم مولى و [[صاحب اختیار]] ما قرار داد. چه كسى جرئت دارد در برابر صاحب اختيار خود با ديگرى بيعت كند؟!


عمر گفت: اگر بيعت نمى‏ كنى با ما زندگى مكن! نه طرفدار ما باش و نه مخالف ما ! بلال هم مجبور شد به خاطر ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از مدينه بيرون رود و در جاى ديگرى زندگى كند!
عمر گفت: اگر بيعت نمى‏ كنى با ما زندگى مكن! نه طرفدار ما باش و نه مخالف ما ! [[بلال حبشی|بلال]] هم مجبور شد به خاطر ولايت [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] از مدينه بيرون رود و در جاى ديگرى زندگى كند!


== بيعت ابوبكر با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام<big><ref> اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹.</ref></big> ==
== بيعت ابوبكر با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام<big><ref> اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹.</ref></big> ==
<big> </big> در ماجراى غصب خلافت و بردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى بيعت با ابوبكر، او تا چشمش به على ‏عليه السلام افتاد فرياد زد: او را رها كنيد! على‏ عليه السلام فرمود: اى ابوبكر، چه زود جاى پيامبر را ظالمانه غصب كرديد! تو به چه حقى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى‏ نمايى؟ آيا ديروز به امر خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله با من بيعت نكردى؟<ref>كتاب سليم: حديث ۴.</ref>
<big> </big> در ماجراى غصب [[خلافت]] و بردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى بيعت با ابوبكر، او تا چشمش به على ‏عليه السلام افتاد فرياد زد: او را رها كنيد! على‏ عليه السلام فرمود: اى ابوبكر،چه زود جاى پيامبر را ظالمانه غصب كرديد!تو به چه حقى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى‏ نمايى؟آيا ديروز به امر خدا و [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] با من بيعت نكردى؟<ref>كتاب سليم: حديث ۴.</ref>


== بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با ابوبكر<ref>ژرفاى غدير: ص ۲۰۱،۲۰۰،۱۸۱. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۵۴،۵۳،۹ . غدير از زبان مولى: ص ۳۶،۳۵،۳۴. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۸۳ و ج ۲ ص ۲۶۴،۲۶۲. چهارده قرن با غدير: ص ۴۲،۴۱. اسرار غدير: ۲۶۳-۲۷۲.</ref>==
== بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با ابوبكر<ref>ژرفاى غدير: ص ۲۰۱،۲۰۰،۱۸۱. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۵۴،۵۳،۹ . غدير از زبان مولى: ص ۳۶،۳۵،۳۴. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۸۳ و ج ۲ ص ۲۶۴،۲۶۲. چهارده قرن با غدير: ص ۴۲،۴۱. اسرار غدير: ۲۶۳-۲۷۲.</ref>==
  فراموش كردن روز غدير و سپس غصب كردن خلافت و آنگاه تراشيدن بهانه ‏هاى واهى براى اين اقدام تعجب دارد، ولى از همه عجيب‏ تر آن است كه على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام را كه اميرمؤمنان است و همه بايد با او بيعت كنند براى بيعت با كسى ببرند كه قبلاً با او بيعت كرده و اكنون به او مى ‏گويد: «بايد با من بيعت كنى» ! آيا نبايد انگشت حيرت به دندان گزيد؟
  فراموش كردن روز غدير و سپس غصب كردن [[خلافت]] و آنگاه تراشيدن بهانه ‏هاى واهى براى اين اقدام تعجب دارد، ولى از همه عجيب‏ تر آن است كه على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام را كه اميرمؤمنان است و همه بايد با او بيعت كنند براى بيعت با كسى ببرند كه قبلاً با او بيعت كرده و اكنون به او مى ‏گويد: «بايد با من بيعت كنى» ! آيا نبايد انگشت حيرت به دندان گزيد؟


آن حضرت اين منظره را چنين ترسيم فرموده است:
آن حضرت اين منظره را چنين ترسيم فرموده است:


ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . من صاحب روز غديرم و درباره من سوره ‏اى از قرآن نازل شده است.<ref>الامالى: ج ۲ ص ۱۸۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸. </ref>
[[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . من صاحب روز غديرم و درباره من سوره ‏اى از [[قرآن]] نازل شده است.<ref>الامالى: ج ۲ ص ۱۸۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸. </ref>


گاهى بحث بر سر آن است كه على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام صاحب اختيار مردم است يا نه، و آيا در غدير چنين چيزى ثابت شد يا نه؟! اما خنده ‏آور آن است كه ابوبكر بگويد: «من صاحب اختيار مردم هستم» ! كسى نيست بپرسد در غدير و بعد از آن كسى سراغ دارد كه ابوبكر به چنين مقامى منصوب شده باشد؟
گاهى بحث بر سر آن است كه على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام [[صاحب اختیار]] مردم است يا نه، و آيا در غدير چنين چيزى ثابت شد يا نه؟! اما خنده ‏آور آن است كه ابوبكر بگويد: «من صاحب اختيار مردم هستم» ! كسى نيست بپرسد در غدير و بعد از آن كسى سراغ دارد كه ابوبكر به چنين مقامى منصوب شده باشد؟


و يا بالاتر از آن مانند صاحب غدير از ابوبكر بپرسد:
و يا بالاتر از آن مانند صاحب غدير از ابوبكر بپرسد:
خط ۳۶۰: خط ۳۶۰:
تو را به خدا قسم مى‏ دهم (اى ابوبكر) ، آيا من صاحب اختيار تو و هر مسلمانى طبق حديث پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير هستم يا تو؟!<ref>الخصال: ص ۵۴۸ . بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۸ . </ref>
تو را به خدا قسم مى‏ دهم (اى ابوبكر) ، آيا من صاحب اختيار تو و هر مسلمانى طبق حديث پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير هستم يا تو؟!<ref>الخصال: ص ۵۴۸ . بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۸ . </ref>


چند روزى از ماجراى سقيفه و غصب خلافت نگذشته بود كه مأموران سقيفه با در دست داشتن مدركى به نام صحيفه، صاحب غدير را كشان كشان براى بيعت اجبارى با ابوبكر به مسجد آوردند. آنان در حالى كه شمشيرها را بالاى سر او گرفته بودند دستور مى‏ دادند كه هر چه زودتر با غاصب حق او بيعت كند!!
چند روزى از ماجراى سقيفه و غصب [[خلافت]] نگذشته بود كه مأموران سقيفه با در دست داشتن مدركى به نام صحيفه، صاحب غدير را كشان كشان براى بيعت اجبارى با ابوبكر به مسجد آوردند. آنان در حالى كه شمشيرها را بالاى سر او گرفته بودند دستور مى‏ دادند كه هر چه زودتر با غاصب حق او بيعت كند!!


در لحظات بسيار حساسى كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از زير شمشيرها ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى‏ شمار خلافت براى من تعيين نشد؟
در لحظات بسيار حساسى كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از زير شمشيرها ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى‏ شمار خلافت براى من تعيين نشد؟


غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش ‏بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبرصلى الله عليه وآله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحيفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند. مى‏ بينيم كه غدير قابل انكار نبود، لذا عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى كه به پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت دادند به ميان آوردند. مردم بى‏ خبر از نقشه ‏هاى پنهان با مسئله‏ اى جديد روبرو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود.
غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش ‏بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبرصلى الله عليه وآله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن [[صحیفه ملعونه دوم]] آن را ثبت كردند. مى‏ بينيم كه غدير قابل انكار نبود، لذا عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى كه به پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت دادند به ميان آوردند. مردم بى‏ خبر از نقشه ‏هاى پنهان با مسئله‏ اى جديد روبرو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود.


مى‏ توان گفت: تماشايى ‏ترين سخن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام درباره غدير آنجا بود كه او را براى بيعت اجبارى آورده بودند و زير شمشيرهاى آخته‏ اى كه بر سر او گرفته بودند و از حلقومى كه در فشار طناب غاصبين بود، نام غدير را بر زبان جارى فرمود:
مى‏ توان گفت: تماشايى ‏ترين سخن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام درباره غدير آنجا بود كه او را براى بيعت اجبارى آورده بودند و زير شمشيرهاى آخته‏ اى كه بر سر او گرفته بودند و از حلقومى كه در فشار طناب غاصبين بود، نام غدير را بر زبان جارى فرمود:


ابان بن ابى ‏عيّاش از سليم بن قيس نقل مى‏ كند كه گفت: از سلمان فارسى شنيدم كه درباره ماجراهاى سقيفه مى‏ گفت:
ابان بن ابى ‏عيّاش از [[سلیم بن قیس هلالی (ابوصادق)|سلیم بن قیس]] نقل مى‏ كند كه گفت: از سلمان فارسى شنيدم كه درباره ماجراهاى سقيفه مى‏ گفت:


على‏ عليه السلام را براى بيعت بردند در حالى كه به شدت او را مى‏ كشيدند، تا آنكه نزد ابوبكر رسانيدند. اين در حالى بود كه عمر بالاى سر ابوبكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد و ابوعبيدة بن جراح و سالم مولى ابى‏ حذيفه و معاذ بن جبل و مغيرة بن شعبة و اسيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم اطراف ابوبكر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.
على‏ عليه السلام را براى بيعت بردند در حالى كه به شدت او را مى‏ كشيدند، تا آنكه نزد ابوبكر رسانيدند. اين در حالى بود كه عمر بالاى سر ابوبكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد و ابوعبیدة بن جراح و سالم مولى ابى‏ حذيفه و [[معاذ بن جبل]] و مغيرة بن شعبة و اسيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم اطراف [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.


سلمان مى‏ گويد: على‏ عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏ فرمود:
سلمان مى‏ گويد: على‏ عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏ فرمود:
خط ۳۸۰: خط ۳۸۰:
وقتى على ‏عليه السلام را نزد ابوبكر رسانيدند، عمر به صورت اهانت آميز گفت: بيعت كن و اين اباطيل را رها كن! على‏ عليه السلام فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهيد كرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خوارى مى‏ كشيم!
وقتى على ‏عليه السلام را نزد ابوبكر رسانيدند، عمر به صورت اهانت آميز گفت: بيعت كن و اين اباطيل را رها كن! على‏ عليه السلام فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهيد كرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خوارى مى‏ كشيم!


حضرت رو به آنان كرد و فرمود: اى گروه مسلمانان، و اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى‏ دهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه آن مطالب را مى‏ فرمود، و در جنگ تبوک آن مطالب را مى‏ فرمود؟<ref>منظور از سخن حضرت در روز غدير «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلىٌّ مَوْلاه» است، و مراد از كلام آن حضرت در جنگ تبوک «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى» است.</ref>
حضرت رو به آنان كرد و فرمود: اى گروه مسلمانان، و اى مهاجرين و [[انصار]]، شما را به خدا قسم مى‏ دهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه آن مطالب را مى‏ فرمود، و در [[تبوک|جنگ تبوک]] آن مطالب را مى‏ فرمود؟<ref>منظور از سخن حضرت در روز غدير «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلىٌّ مَوْلاه» است، و مراد از كلام آن حضرت در جنگ تبوک «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى» است.</ref>


سپس على‏ عليه السلام از آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد. و مردم درباره همه آنها اقرار كردند و گفتند: بلى، به خدا قسم.
سپس على‏ عليه السلام از آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد. و مردم درباره همه آنها اقرار كردند و گفتند: بلى، به خدا قسم.


ابوبكر ترسيد مردم على‏ عليه السلام را يارى كنند و مانع او شوند. اين بود كه پيش ‏دستى كرد و (خطاب به حضرت) گفت: آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيده ‏ايم و فهميده ‏ايم و قلب‏ هايمان آن را در خود جاى داده است، ولى بعد از آن من از پيامبر شنيدم كه مى‏ گفت: «إن اللَّه لا يجمع لنا النبوة و الخلافة» : «ما اهل‏ بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است. و خداوند براى ما اهل بيت نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد» .
ابوبكر ترسيد مردم على‏ عليه السلام را يارى كنند و مانع او شوند. اين بود كه پيش ‏دستى كرد و (خطاب به حضرت) گفت: آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيده ‏ايم و فهميده ‏ايم و قلب‏ هايمان آن را در خود جاى داده است، ولى بعد از آن من از پيامبر شنيدم كه مى‏ گفت: «إن اللَّه لا يجمع لنا النبوة و الخلافة» : «ما اهل‏ بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است. و خداوند براى ما [[اهل بیت علیهم السلام|اهل بیت]] نبوت و [[خلافت]] را جمع نخواهد كرد» .


على ‏عليه السلام فرمود: آيا كسى از اصحاب پيامبر هست كه با تو در اين مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خليفه پيامبر راست مى‏ گويد. من هم از پيامبر شنيدم همانطور كه ابوبكر گفت. ابوعبيده و سالم مولى ابى‏ حذيفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست مى‏ گويد، ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم.
على ‏عليه السلام فرمود: آيا كسى از اصحاب پيامبر هست كه با تو در اين مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خليفه پيامبر راست مى‏ گويد. من هم از پيامبر شنيدم همانطور كه ابوبكر گفت. ابوعبيده و سالم مولى ابى‏ حذيفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست مى‏ گويد، ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم.


على‏ عليه السلام به آنان فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونه‏ اى كه در كعبه بر آن هم پيمان شديد كه: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد امر خلافت را از ما اهل‏ بيت بگيريد» .
على‏ عليه السلام به آنان فرمود: وفا كرديد به [[صحیفه ملعونه اول|صحیفه ملعونه‏]] اى كه در كعبه بر آن هم پيمان شديد كه: «اگر [[خداوند]] محمد را بكشد يا بميرد امر [[خلافت]] را از ما اهل‏ بيت بگيريد» .


ابوبكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! حضرت فرمود: اى زبير و تو اى سلمان و تو اى اباذر و تو اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام قسم مى‏ دهم، آيا از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه در حضور شما مى‏ فرمود: «فلانى و فلانى -  تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد -  بين خود نوشته ‏اى نوشته ‏اند و در آن هم پيمان شده ‏اند و بر كارى كه كرده ‏اند قسم ‏ها خورده ‏اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم ...» ؟
ابوبكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! حضرت فرمود: اى زبير و تو اى سلمان و تو اى اباذر و تو اى [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]]، شما را به خدا و به اسلام قسم مى‏ دهم، آيا از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه در حضور شما مى‏ فرمود: «فلانى و فلانى -  تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد -  بين خود نوشته ‏اى نوشته ‏اند و در آن هم پيمان شده ‏اند و بر كارى كه كرده ‏اند قسم ‏ها خورده ‏اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم ...» ؟


آنان گفتند: آرى ما از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم كه اين مطلب را به تو مى‏ فرمود كه «آنان بر آنچه انجام دادند معاهده كرده و هم پيمان شده ‏اند، و در بين خود قراردادى نوشته‏ اند كه اگر من كشته شدم يا مُردَم، بر عليه تو اى على متحد شوند و اين خلافت را از تو بگيرند» .
آنان گفتند: آرى ما از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم كه اين مطلب را به تو مى‏ فرمود كه «آنان بر آنچه انجام دادند معاهده كرده و هم پيمان شده ‏اند، و در بين خود قراردادى نوشته‏ اند كه اگر من كشته شدم يا مُردَم، بر عليه تو اى على متحد شوند و اين خلافت را از تو بگيرند» .
خط ۳۹۶: خط ۳۹۶:
تو گفتى: پدر و مادرم فدايت يا رسول‏ اللَّه، هر گاه چنين شد دستور مى ‏دهى چه كنم؟ فرمود: اگر يارانى بر عليه آنان يافتى با آنها جهاد كن و اعلام جنگ نما، و اگر يارانى نيافتى بيعت كن و خون خود را حفظ نما.
تو گفتى: پدر و مادرم فدايت يا رسول‏ اللَّه، هر گاه چنين شد دستور مى ‏دهى چه كنم؟ فرمود: اگر يارانى بر عليه آنان يافتى با آنها جهاد كن و اعلام جنگ نما، و اگر يارانى نيافتى بيعت كن و خون خود را حفظ نما.


على ‏عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اگر آن چهل نفر كه با من بيعت كردند وفا مى‏ نمودند در راه خدا با شما جهاد مى‏ كردم. ولى به خدا قسم بدانيد كه احدى از نسل شما تا روز قيامت به خلافت دست پيدا نخواهد كرد.<ref>كتاب سليم: ص ۱۵۳ ح ۴. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.</ref>
على ‏عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اگر آن چهل نفر كه با من بيعت كردند وفا مى‏ نمودند در راه خدا با شما جهاد مى‏ كردم. ولى به خدا قسم بدانيد كه احدى از نسل شما تا روز قيامت به [[خلافت]] دست پيدا نخواهد كرد.<ref>كتاب سليم: ص ۱۵۳ ح ۴. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.</ref>


  در نامه عمر به معاويه -  كه از پشت پرده با هم سخن گفته ‏اند -  نمونه‏ هايى از كينه را مى ‏بينيم، كه اگر خود او تصريح نكرده بود از ظاهر عمل نمى ‏شد به عمق آن جنايت پى برد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۸۷-۳۰۰ .</ref>
  در نامه عمر به معاويه -  كه از پشت پرده با هم سخن گفته ‏اند -  نمونه‏ هايى از كينه را مى ‏بينيم، كه اگر خود او تصريح نكرده بود از ظاهر عمل نمى ‏شد به عمق آن جنايت پى برد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۸۷-۳۰۰ .</ref>


درباره قساوتى كه در بردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد براى بيعت به كار گرفته مى‏ گويد:
درباره قساوتى كه در بردن [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] به مسجد براى بيعت به كار گرفته مى‏ گويد:


عده زيادى را جمع كردم، نه براى آنكه در مقابل على زياد باشيم، بلكه براى آنكه قلب خود را محكم نمايم. آمديم در حالى كه على در محاصره قرار گرفته بود. او را به اجبار از خانه ‏اش بيرون آوردم و كشان كشان براى بيعت بردم، در حالى كه يقين داشتم بدون شک كه اگر من و همه مردم زمين بخواهيم او را به زور حركت دهيم و او نخواهد ما نيز قادر نخواهيم بود، ولى مطالبى در دل او بود كه من مى‏ دانستم ولى به زبان نمى‏ آوردم!!
عده زيادى را جمع كردم، نه براى آنكه در مقابل على زياد باشيم، بلكه براى آنكه قلب خود را محكم نمايم. آمديم در حالى كه على در محاصره قرار گرفته بود. او را به اجبار از خانه ‏اش بيرون آوردم و كشان كشان براى بيعت بردم، در حالى كه يقين داشتم بدون شک كه اگر من و همه مردم زمين بخواهيم او را به زور حركت دهيم و او نخواهد ما نيز قادر نخواهيم بود، ولى مطالبى در دل او بود كه من مى‏ دانستم ولى به زبان نمى‏ آوردم!!


من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم چرا كه مى‏ ترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته تعجيل كند، و ابوبكر هم آرزو كرد كه ‏اى كاش على را در آن مكان نمى‏ ديد به خاطر وحشت و ترسى كه از او بر دلش افتاده بود!! اى معاويه، چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينه‏ هاى گذشته‏ اش را مثل من بگيرد؟!!
من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم چرا كه مى‏ ترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته تعجيل كند، و ابوبكر هم آرزو كرد كه ‏اى كاش على را در آن مكان نمى‏ ديد به خاطر وحشت و ترسى كه از او بر دلش افتاده بود!! اى معاویه، چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينه‏ هاى گذشته‏ اش را مثل من بگيرد؟!!


  ابان بن ابى‏ عياش از سليم بن قيس نقل مى‏ كند كه گفت: نزد ابن‏ عباس در خانه ‏اش بودم و عده ‏اى از شيعيان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همراه ما بودند. ابن‏ عباس براى ما صحبت كرد و از جمله سخنانش چنين گفت:
  ابان بن ابى‏ عياش از سليم بن قيس نقل مى‏ كند كه گفت: نزد ابن‏ عباس در خانه ‏اش بودم و عده ‏اى از شيعيان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همراه ما بودند. ابن‏ عباس براى ما صحبت كرد و از جمله سخنانش چنين گفت:


آنگاه كه مردم دچار فتنه آن دو نفر (ابوبكر و عمر) شدند، و جز على و بنى‏ هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و عده ‏اى كم كسى باقى نماند، عمر به ابوبكر گفت: همه مردم با تو بيعت كردند به جز اين مرد و اهل‏ بيتش و اين چند نفر. اكنون سراغ او بفرست.
آنگاه كه مردم دچار فتنه آن دو نفر (ابوبكر و عمر) شدند، و جز على و بنی‏ هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و عده ‏اى كم كسى باقى نماند، عمر به ابوبكر گفت: همه مردم با تو بيعت كردند به جز اين مرد و اهل‏ بيتش و اين چند نفر. اكنون سراغ او بفرست.


تا آنجا كه حمله كردند و على‏ عليه السلام را بيرون بردند و مردم هم پشت سر او آمدند. سلمان و ابوذر و مقدار و عمار و بريده اسلمى رحمهم اللَّه به دنبال آن حضرت به راه افتادند در حالى كه مى‏ گفتند: چه زود به پيامبرصلى الله عليه وآله خيانت كرديد و كينه ‏هايى كه در سينه ‏ها داشتيد بيرون آورديد.
تا آنجا كه حمله كردند و على‏ عليه السلام را بيرون بردند و مردم هم پشت سر او آمدند. سلمان و ابوذر و مقدار و عمار و بريده اسلمى رحمهم اللَّه به دنبال آن حضرت به راه افتادند در حالى كه مى‏ گفتند: چه زود به پيامبرصلى الله عليه وآله خيانت كرديد و كينه ‏هايى كه در سينه ‏ها داشتيد بيرون آورديد.
خط ۴۱۸: خط ۴۱۸:
سپس اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را -  در حالى كه گريبان او را گرفته و مى‏ كشيدند -  نزد ابوبكر رسانيدند. همين كه چشم ابوبكر به حضرت افتاد فرياد زد: او را رها كنيد!
سپس اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را -  در حالى كه گريبان او را گرفته و مى‏ كشيدند -  نزد ابوبكر رسانيدند. همين كه چشم ابوبكر به حضرت افتاد فرياد زد: او را رها كنيد!


حضرت فرمود: چه زود بر اهل‏ بيت پيامبرتان حمله كرديد! اى ابوبكر، به چه حقى و به چه ميراثى و به چه سابقه‏ اى مردم را بر بيعت خود ترغيب مى‏ كنى؟! آيا تو ديروز به امر پيامبرصلى الله عليه وآله با من بيعت نكردى؟
حضرت فرمود: چه زود بر [[اهل بیت علیهم السلام|اهل‏ بیت]] پيامبرتان حمله كرديد! اى ابوبكر، به چه حقى و به چه ميراثى و به چه سابقه‏ اى مردم را بر بيعت خود ترغيب مى‏ كنى؟! آيا تو ديروز به امر پيامبرصلى الله عليه وآله با من بيعت نكردى؟


بريده برخاست وگفت: اى عمر، آيا شما آن دو نفر نيستيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله به شما گفت: نزد على برويد و به عنوان اميرالمؤمنين بر او سلام كنيد؟ و شما دو نفر گفتيد: آيا اين از دستور خدا و دستور پيامبرش است؟ و آن حضرت فرمود: آرى.
بريده برخاست وگفت: اى عمر، آيا شما آن دو نفر نيستيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله به شما گفت: نزد على برويد و به عنوان اميرالمؤمنين بر او سلام كنيد؟ و شما دو نفر گفتيد: آيا اين از دستور خدا و دستور پيامبرش است؟ و آن حضرت فرمود: آرى.