پرش به محتوا

جهنم: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۴۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۴۵ سوره نساء و آيه ۲۹ سوره نحل است:
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۴۵ سوره نساء و آيه ۲۹ سوره نحل است:


«إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً« :
«إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً»:


«منافقين در درجه پايين‏تر آتش هستند و براى آنان يارى نخواهى يافت».


«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ»<ref>نحل /  ۲۹.</ref>:


»منافقين در درجه پايين‏تر آتش هستند و براى آنان يارى نخواهى يافت« .
«از دره اى جهنم وارد شويد در حالى كه در آن دائمى خواهيد بود، و بد جايى براى متكبران است».
 
 
»فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ«××× 3 نحل /  29. ×××:
 
 
»از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه در آن دائمى خواهيد بود، و بد جايى براى متكبران است« .


اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:
اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:


 
'''۱. متن خطبه غدير'''
1-  متن خطبه غدير


مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلبئس مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ... . الا انَّهُمْ اصْحابُ الصَّحيفَةِ:
مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلبئس مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ... . الا انَّهُمْ اصْحابُ الصَّحيفَةِ:


اى مردم، امامانى كه مردم را به آتش جهنم دعوت مى‏ كنند، و ياران و تابعين و پيروانشان در پايين ‏ترين درجه آتش جهنم جاى دارند و چه بد است اقامتگاه متكبرين ... . بدانيد كه آنان اصحاب صحيفه ‏اند.<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .</ref>


اى مردم، امامانى كه مردم را به آتش جهنم دعوت مى‏كنند، و ياران و تابعين و پيروانشان در پايين‏ترين درجه آتش جهنم جاى دارند و چه بد است اقامتگاه متكبرين ... . بدانيد كه آنان اصحاب صحيفه‏اند.××× 1 مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 149 بخش 6 . ×××
'''۲. موقعيت تاريخى'''
 
 
2-  موقعيت تاريخى
 
خطابه غدير وارد مرحله معرفى دشمنان شده و اين شناسايى را از رهبران ضلالت آغاز كرده است. پس از آنكه امامان دعوت كننده به آتش را معرفى نموده، اينك نوبت آن است كه شدت عذاب خداوند را درباره آنان گوشزد فرمايد و اتباع آنان را نيز نشانه رود تا خود را آسوده از سزاى الهى ندانند.
 
 
در چنين موقعيتى با اقتباس از دو آيه قرآن و تركيب هر دو در يك جمله جايگاه جهنمى آنان و اتباعشان را بيان فرموده است.
 
 
3-  موقعيت قرآنى
 
آيه اول در سوره نساء و درباره »دَرك اسفَل جهنم« است. اين آيه در ضمن آياتى است كه از آيه 137 اين سوره در وصف منافقين آغاز شده و آنان را به دوستى با كافرين و دورى از مؤمنين، و نيز انتظار بلا براى مؤمنان و حيله‏گرى با خداوند و متحير بودن در دين توصيف فرموده، تا اينجا كه مى‏فرمايد: »منافقين در پست‏ترين جاى جهنم‏اند« .
 
آيه دوم در چهار جاى قرآن با عبارات مشابه درباره اهل جهنم آمده است، ولى در سوره نحل با »لام« آمده كه در خطبه نيز »لَبِئْسَ« است و لذا بايد مورد خطبه را اشاره به آيه مزبور دانست.
 
 
اين آيه در ذيل آياتى درباره گمراه كنندگان مردم است كه روز قيامت گناهان گمراه شدگان توسط خود را نيز بر دوش خواهند كشيد، و در توصيفشان حيله‏گرى و رويارويى با خداوند ذكر شده تا آنجا كه مى‏فرمايد: »از ابواب جهنم وارد شويد و در آن دائمى باشيد، و چه بد جايى است محل اقامت متكبران« .
 
 
4-  تحليل اعتقادى
 
 
تحليل اعتقادى اول
 
اين فراز قرآنى غدير، سه نقطه حساس در بردارد كه با توجه به جمله قبل و آخر اين جمله، مرجع ضماير آن اصحاب صحيفه‏اند كه امامان دعوت كننده مردم به آتش‏اند و داستان صحيفه در فصل قبل روشن شد.××× 1 مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج 1 ص 129 و ج 2 ص 123. ××× اكنون به تبيين اين سه نكته مى‏پردازيم:
 
 
در جمله »انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ« مطرح كردن »انصار« و »اتباع« و »اشياع« در كنار رهبران آتش است.
 
 
الف. انصار امامانِ آتش
 
انصار يعنى ياران و دست اندركارانى كه در روزهاى غصب خلافت به يارى اولى و دومى شتافتند، و اگر آنان نبودند بدون شك مجريان سقيفه كارى از پيش نمى‏بردند. روزى كه بر در خانه على و فاطمه‏عليهما السلام براى گرفتن بيعت آمدند چهار هزار نفر مسلح در كوچه‏هاى مدينه آماده بودند كه اگر مهاجمين با مشكلى رو به رو شدند به عنوان كمك بيايند.××× 2 بحار الانوار: ج 28 ص 202 107. ×××
 
آنگاه كه دومى فرياد زد: »هيزم بياوريد تا خانه را با اهلش آتش بزنم« ، تاريخ مى‏گويد: »فَحَمَلُوا حَزْمَ الْحَطَبِ ...« يعنى عده‏اى بسته‏هاى هيزم را حمل كردند تا بر در خانه فاطمه‏عليها السلام چيدند.××× 1 كتاب سليم: ص 149. ××× آنگاه كه دومى آمد تا هيزم‏ها را آتش بزند چه بسيار مغيره‏ها و قنفذها كه آتش بيار معركه بوده‏اند و نامشان به ما نرسيده است!××× 2 بحار الانوار: ج 28 ص 339. ×××
 
 
او با لگد در را شكست و بقيه در پى او بى‏اجازه به خانه وحى يورش آوردند. آيا اينها چه كسانى بودند؟ على بن ابى‏طالب‏عليه السلام را چهل نفر مى‏كشيدند و طناب بر گردن براى بيعت مى‏بردند و فاطمه‏عليها السلام كمربند على‏عليه السلام را گرفته مانع مى‏شد. اينها چه كسانى بودند؟××× 3 بحار الانوار: ج 28 ص 317 283 270. ×××
 
 
آنگاه كه فدك را غصب كردند همين گروه بودند كه راضى نبودند اين سرزمين در دست فاطمه‏عليها السلام باشد و دلشان مى‏تپيد كه فدك داخل بيت‏المال شود تا همه از آن سهمى ببرند؛ و لذا در برابر هر جسارت و اقدامى نسبت به حضرت زهراعليها السلام مهر سكوت بر لب زدند، و كار به جايى رسيد كه آن حضرت خطابه بلند خويش را ايراد فرمايد و از هميارى مردم با ظالمين شكايت نمايد.××× 4 بحار الانوار: ج 29 ص 243. ×××
 
 
بايد اذعان داشت كه وقتى كسى ياور ابوبكر و عمر شد نتيجتاً بر ضد اميرالمؤمنين و صديقه كبرى‏عليهما السلام  قيام كرده است و اين نهايت درجه يارى بر ضد خداوند است و بايد در انتظار بدترين سزاى الهى باشند.
 
 
ب. اتباع امامانِ آتش
 
پس از »انصار« نوبت »اتباع« به معناى تابعين است. آنان كه نگذاشتند اين آتشِ برافروخته بر ضد اهل‏بيت‏عليهم السلام خاموش شود و اين راه را زنده نگاه داشتند و نسل‏هاى بعدى مسلمانان را بدان سو كشاندند؛ همچون تابعين واقعى پيامبرصلى الله عليه وآله كه نگذاشتند چراغ نورانى اسلام در نسل‏هاى بعدى خاموش شود. اتباع دومى پس از او نقشه بسيار دقيقى اجرا كردند تا عثمان خلافت را به دست گرفت و سقيفه ده سال ديگر به حيات خود ادامه داد.
 


تا آنگاه كه پس از فوران ظلم سقيفه، مردم به ساحت قدس اميرالمؤمنين‏عليه السلام پناه آوردند و خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين‏عليه السلام آغاز شد.
[[خطبه غدیر|خطابه غدیر]] وارد مرحله معرفى دشمنان شده و اين شناسايى را از رهبران ضلالت آغاز كرده است. پس از آنكه امامان دعوت كننده به آتش را معرفى نموده، اينک نوبت آن است كه شدت [[عذاب]] خداوند را درباره آنان گوشزد فرمايد و اتباع آنان را نيز نشانه رود تا خود را آسوده از سزاى الهى ندانند.


در چنين موقعيتى با اقتباس از دو آيه [[قرآن]] و تركيب هر دو در يک جمله جايگاه جهنمى آنان و اتباعشان را بيان فرموده است.


در اين روزگار كه مى‏رفت تا به دفن سقيفه بيانجامد، عده‏اى از تابعين سقيفه سر از شام برآوردند كه رئيسشان معاويه بود و لشكرى عظيم براى احياى سقيفه به جنگ غدير فرستادند.
'''۳. موقعيت قرآنى'''


آيه اول در سوره نساء و درباره «دَرك اسفَل جهنم» است. اين آيه در ضمن آياتى است كه از آيه ۱۳۷ اين سوره در وصف منافقين آغاز شده و آنان را به دوستى با كافرين و دورى از مؤمنين، و نيز انتظار بلا براى مؤمنان و حيله‏ گرى با خداوند و متحير بودن در دين توصيف فرموده، تا اينجا كه مى‏ فرمايد: «منافقين در پست‏ترين جاى جهنم ‏اند».


عده‏اى ديگر سر از بصره درآوردند كه دختر سقيفه رياستشان را بر عهده داشت و طلحه از امضا كنندگان صحيفه دوم نيز در كنار او بود. در همين حال در داخل كشورِ على‏عليه السلام و لشكر او نفوذِدار و دسته سقيفه به حدى بود كه علناً بدعت‏هاى عمر را اجرا مى‏كردند و اگر حضرت مانعشان مى‏شد فريادشان بلند مى‏شد.
آيه دوم در چهار جاى قرآن با عبارات مشابه درباره اهل جهنم آمده است، ولى در سوره نحل با «لام» آمده كه در خطبه نيز «لَبِئْسَ» است و لذا بايد مورد خطبه را اشاره به آيه مزبور دانست.


اين آيه در ذيل آياتى درباره گمراه كنندگان مردم است كه روز قيامت گناهان گمراه شدگان توسط خود را نيز بر دوش خواهند كشيد، و در توصيفشان حيله ‏گرى و رويارويى با خداوند ذكر شده تا آنجا كه مى ‏فرمايد: «از ابواب جهنم وارد شويد و در آن دائمى باشيد، و چه بد جايى است محل اقامت متكبران».


روزى اميرالمؤمنين‏عليه السلام در كوفه به امام حسن‏عليه السلام دستور داد تا بين مردم اعلام كند: نماز تراويح كه در ماه رمضان به جماعت مى‏خوانند -  و از بدعت‏هاى دومى است‏ممنوع و حرام است. مردم با شنيدن سخن امام حسن‏عليه السلام فرياد برآوردند: »واعمراه! واعمراه« ! وقتى امام حسن‏عليه السلام نزد اميرالمؤمنين‏عليه السلام بازگشت حضرت پرسيد: اين صدا چيست؟ عرض كرد: يا اميرالمؤمنين، مردم فرياد مى‏زنند: »واعمراه! واعمراه« يعنى: اى عمر، به فرياد ما برس!! اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: برو و به مردم بگو: نمازتان را بخوانيد!××× 1 تهذيب الاحكام: ج 3 ص 70 ح 227. ××× و مى‏بينيم كه آن حضرت را وادار مى‏كردند كه از برداشتن بدعت‏هاى ابوبكر و عمر دست بردارد!
'''۴. تحليل اعتقادى'''


'''تحليل اعتقادى اول'''


ج. اشياع امامانِ آتش
اين فراز قرآنى غدير، سه نقطه حساس در بردارد كه با توجه به جمله قبل و آخر اين جمله، مرجع ضماير آن اصحاب صحيفه ‏اند كه امامان دعوت كننده مردم به آتش‏ اند و داستان صحيفه در فصل قبل روشن شد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۹ و ج ۲ ص ۱۲۳.</ref> اكنون به تبيين اين سه نكته مى ‏پردازيم:


»اشياع« كه جمع »شيعه« به معناى »پيرو« است، شامل همه كسانى مى‏شود كه در طول تاريخ به هر صورتى و در هر موقعيتى راه اولى و دومى را پذيرفته‏اند و قلباً يا لساناً و يا عملاً در راه پيشبرد اهداف سقيفه گام برداشته‏اند. اين عنوان محدوده زمانى و مكانى ندارد و تا آخرين روز دنيا ادامه خواهد يافت و در پرونده سقيفه نام همه پيروانشان ثبت خواهد شد.
در جمله «انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» مطرح كردن «انصار» و «اتباع» و «اشياع» در كنار رهبران آتش است.


'''الف) انصار امامانِ آتش'''


در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله انصار و اتباع و اشياع در رديف امامان آتش قرار گرفته‏اند و يك خبر مهم درباره همه آنان اعلام شده و آن درك اسفل جهنم است، و اين همان پايه اعتقادى ماست كه هر كس راهى را برگزيند و به هر كس اقتدا كند همراه او خواهد بود و تا نهايت آن راه خواهد رفت.
انصار يعنى ياران و دست اندركارانى كه در روزهاى غصب خلافت به يارى اولى و دومى شتافتند، و اگر آنان نبودند بدون شک مجريان سقيفه كارى از پيش نمى ‏بردند. روزى كه بر در خانه على و فاطمه‏ عليهما السلام براى گرفتن [[بیعت]] آمدند چهار هزار نفر مسلح در كوچه‏ هاى مدينه آماده بودند كه اگر مهاجمين با مشكلى رو به رو شدند به عنوان كمک بيايند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۲،۱۰۷.</ref>


آنگاه كه دومى فرياد زد: «هيزم بياوريد تا خانه را با اهلش آتش بزنم»، [[تاریخ]] مى ‏گويد: «فَحَمَلُوا حَزْمَ الْحَطَبِ...» يعنى عده ‏اى بسته‏ هاى هيزم را حمل كردند تا بر در خانه فاطمه ‏عليها السلام چيدند.<ref>كتاب سليم: ص ۱۴۹.</ref> آنگاه كه دومى آمد تا هيزم ‏ها را آتش بزند چه بسيار مغيره ‏ها و قنفذها كه آتش بيار معركه بوده ‏اند و نامشان به ما نرسيده است!<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۳۹.</ref>


تحليل اعتقادى دوم
او با لگد در را شكست و بقيه در پى او بى ‏اجازه به خانه وحى يورش آوردند. آيا اينها چه كسانى بودند؟ على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را چهل نفر مى ‏كشيدند و طناب بر گردن براى بيعت مى‏ بردند و فاطمه عليها السلام كمربند على ‏عليه السلام را گرفته مانع مى‏ شد. اينها چه كسانى بودند؟<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۱۷،۲۸۳،۲۷۰.</ref>


نكته دوم در جمله »انهم و انصارهم و اتباعهم و اشياعهم فى الدرك الاسفل من النار« ، »درك اسفل« است. كلمه »دَرْك« -  كه »دَرَك« هم در قرائت آن صحيح است -  به معناى آخرين نقطه در عمق چيزى مثل درياست. بنا بر اين اگر بگوييم: »دَرَك النّارِ« يعنى آخرين نقطه قعر جهنم، ولى در اينجا تأكيد پرمعنايى براى »درك« آورده شده و آن كلمه »اسفَل« به معناى پايين‏ترين است.
آنگاه كه فدک را غصب كردند همين گروه بودند كه راضى نبودند اين سرزمين در دست فاطمه‏ عليها السلام باشد و دلشان مى‏تپيد كه فدك داخل بيت ‏المال شود تا همه از آن سهمى ببرند؛ و لذا در برابر هر جسارت و اقدامى نسبت به حضرت زهرا عليها السلام مهر سكوت بر لب زدند، و كار به جايى رسيد كه آن حضرت خطابه بلند خويش را ايراد فرمايد و از هميارى مردم با ظالمين شكايت نمايد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۲۴۳.</ref>


بايد اذعان داشت كه وقتى كسى ياور ابوبكر و عمر شد نتيجتاً بر ضد اميرالمؤمنين و صديقه كبرى‏ عليهما السلام  قيام كرده است و اين نهايت درجه يارى بر ضد خداوند است و بايد در انتظار بدترين سزاى الهى باشند.


اگر چه به نظر مى‏رسد با ذكر كلمه اول نيازى به »اسفَل« نيست، ولى آنگاه كه جايگاه بنيانگذاران ظلم را در جهنم بدانيم درخواهيم يافت كه اين تركيب كلمات براى ترسيم آن عذاب وحشتناك لازم است.
'''ب) اتباع امامانِ آتش'''


پس از «انصار» نوبت «اتباع» به معناى [[تابعین]] است. آنان كه نگذاشتند اين آتشِ برافروخته بر ضد اهل ‏بيت‏ عليهم السلام خاموش شود و اين راه را زنده نگاه داشتند و نسل ‏هاى بعدى مسلمانان را بدان سو كشاندند؛ همچون تابعين واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله كه نگذاشتند چراغ نورانى اسلام در نسل‏هاى بعدى خاموش شود. اتباع دومى پس از او نقشه بسيار دقيقى اجرا كردند تا عثمان خلافت را به دست گرفت و سقيفه ده سال ديگر به حيات خود ادامه داد.


الف. درك اسفل چاهى در قعر جهنم
تا آنگاه كه پس از فوران ظلم سقيفه، مردم به ساحت قدس اميرالمؤمنين ‏عليه السلام پناه آوردند و خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آغاز شد.


اميرالمؤمنين‏عليه السلام در توصيف اين »درك اسفل« مى‏فرمايد: در قعر جهنم چاهى است و بر سر آن چاه صخره‏اى است كه هر گاه خداوند بخواهد جهنم را شعله‏ور كند آن صخره را از در آن چاه برمى‏دارد و جهنم از شعله‏هاى آن چاه شعله مى‏گيرد.
در اين روزگار كه مى ‏رفت تا به دفن سقيفه بيانجامد، عده ‏اى از تابعين سقيفه سر از شام برآوردند كه رئيسشان معاويه بود و لشكرى عظيم براى احياى سقيفه به جنگ غدير فرستادند.


عده ‏اى ديگر سر از بصره درآوردند كه دختر سقيفه رياستشان را بر عهده داشت و طلحه از امضا كنندگان صحيفه دوم نيز در كنار او بود. در همين حال در داخل كشورِ على ‏عليه السلام و لشكر او نفوذِدار و دسته سقيفه به حدى بود كه علناً بدعت‏ هاى عمر را اجرا مى‏كردند و اگر حضرت مانعشان مى‏شد فريادشان بلند مى‏ شد.


مى‏بينيم كه اين چاه پس از طبقه‏هاى هفتگانه جهنم در قعر آن قرار دارد، و خداوند آن را به صورت اتاقى قرار نداده بلكه به شكل چاه است كه عمق بيشتر در آن معنى دارد، و اينجاست كه معناى درك اسفل يا قعر پايين‏تر معلوم مى‏گردد. آن قدر پايين‏تر است كه قبل از آن طبقه هفتم جهنم پايان مى‏يابد. آن قدر پايين است كه وقتى درب آن باز مى‏شود تازه جهنم شعله مى‏گيرد. آنگاه حضرت معذبين در اين چاه را نام برد كه بدترين آنان اولى و دومى‏اند؛ و جالب است كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام اين مطلب را رو در روى آنان به خودشان فرمود.××× 1 بحار الانوار: ج 30 ص 410  - 405. كتاب سليم: ص 161. ×××
روزى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در [[کوفه]] به امام حسن‏ عليه السلام دستور داد تا بين مردم اعلام كند: نماز تراويح كه در ماه رمضان به جماعت مى‏ خوانند -  و از بدعت‏هاى دومى است‏ممنوع و حرام است. مردم با شنيدن سخن امام حسن ‏عليه السلام فرياد برآوردند: «واعمراه! واعمراه»! وقتى امام حسن‏ عليه السلام نزد اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بازگشت حضرت پرسيد: اين صدا چيست؟ عرض كرد: يا اميرالمؤمنين، مردم فرياد مى‏ زنند: «واعمراه! واعمراه» يعنى: اى عمر، به فرياد ما برس!! اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: برو و به مردم بگو: نمازتان را بخوانيد!<ref>تهذيب الاحكام: ج ۳ ص ۷۰ ح ۲۲۷.</ref> و مى ‏بينيم كه آن حضرت را وادار مى‏ كردند كه از برداشتن بدعت‏ هاى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] دست بردارد!


'''ج) اشياع امامانِ آتش'''


ب. ابليس و ابوبكر و عمر
«اشياع» كه جمع «شيعه» به معناى «پيرو» است، شامل همه كسانى مى ‏شود كه در طول [[تاریخ]] به هر صورتى و در هر موقعيتى راه اولى و دومى را پذيرفته ‏اند و قلباً يا لساناً و يا عملاً در راه پيشبرد اهداف [[سقیفه]] گام برداشته ‏اند. اين عنوان محدوده زمانى و مكانى ندارد و تا آخرين روز دنيا ادامه خواهد يافت و در پرونده سقيفه نام همه پيروانشان ثبت خواهد شد.


در حديث ديگر خدا مى‏فرمايد: دومى و اصحابش را در قعرى از جهنم مى‏آويزم كه ابليس در درجه‏اى بالاتر بر او كه پايين‏تر است مى‏نگرد و او را لعنت مى‏كند«!××× 2 بحار الانوار: ج 31 ص 124. ×××
در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله انصار و اتباع و اشياع در رديف امامان آتش قرار گرفته ‏اند و يک خبر مهم درباره همه آنان اعلام شده و آن درک اسفل جهنم است، و اين همان پايه اعتقادى ماست كه هر كس راهى را برگزيند و به هر كس اقتدا كند همراه او خواهد بود و تا نهايت آن راه خواهد رفت.


'''تحليل اعتقادى دوم'''


حديث ديگرى در اين زمينه از اميرالمؤمنين‏عليه السلام وارد شده كه فرمود: روزى به سمت بيرون كوفه خارج شدم و قنبر پيشاپيش من در حركت بود. در اين هنگام ابليس رو به ما مى‏آمد. من به او گفتم: تو پيرمرد بدى هستى! گفت: يا اميرالمؤمنين، چرا چنين مى‏گويى؟ به خدا قسم، برايت حديثى نقل كنم كه خودم از خداى عزوجل بدون واسطه شنيده‏ام:
نكته دوم در جمله «انهم و انصارهم و اتباعهم و اشياعهم فى الدرك الاسفل من النار»، «درك اسفل» است. كلمه «دَرْك» -  كه «دَرَك» هم در قرائت آن صحيح است -  به معناى آخرين نقطه در عمق چيزى مثل درياست. بنا بر اين اگر بگوييم: «دَرَك النّارِ» يعنى آخرين نقطه قعر جهنم، ولى در اينجا تأكيد پرمعنايى براى «درك» آورده شده و آن كلمه «اسفَل» به معناى پايين ‏ترين است.


اگر چه به نظر مى‏ رسد با ذكر كلمه اول نيازى به «اسفَل» نيست، ولى آنگاه كه جايگاه بنيانگذاران ظلم را در جهنم بدانيم درخواهيم يافت كه اين تركيب كلمات براى ترسيم آن [[عذاب]] وحشتناک لازم است.


آن هنگام كه به خاطر گناهم به آسمان چهارم فرود آمدم چنين ندا كردم: اى خداى من واى آقاى من، گمان نمى‏كنم مخلوقى شقى‏تر از من خلق كرده باشى. خداوند به من چنين وحى كرد: بلى، از تو شقى‏تر خلق كرده‏ام، نزد مالك )خزانه‏دار جهنم( برو تا به تو نشان دهد.
'''الف) درک اسفل چاهى در قعر جهنم'''


اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در توصيف اين «درك اسفل» مى‏ فرمايد: در قعر جهنم چاهى است و بر سر آن چاه صخره‏ اى است كه هر گاه خداوند بخواهد جهنم را شعله‏ور كند آن صخره را از در آن چاه برمى ‏دارد و جهنم از شعله‏ هاى آن چاه شعله مى ‏گيرد.


نزد مالك رفتم و گفتم: خداوند به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: شقى‏تر از مرا نشانم ده. مالك مرا به جهنم برد و درِ طبقه بالا را برداشت. آتش سياهى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالك را در خود فرو برد. مالك به آتش گفت: آرام باش، و شعله‏ها آرام گرفت.
مى ‏بينيم كه اين چاه پس از طبقه ‏هاى هفتگانه جهنم در قعر آن قرار دارد، و خداوند آن را به صورت اتاقى قرار نداده بلكه به شكل چاه است كه عمق بيشتر در آن معنى دارد، و اينجاست كه معناى درک اسفل يا قعر پايين‏ تر معلوم مى ‏گردد. آن قدر پايين‏تر است كه قبل از آن طبقه هفتم جهنم پايان مى ‏يابد. آن قدر پايين است كه وقتى درب آن باز مى ‏شود تازه جهنم شعله مى‏ گيرد. آنگاه حضرت معذبين در اين چاه را نام برد كه بدترين آنان اولى و دومى ‏اند؛ و جالب است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اين مطلب را رو در روى آنان به خودشان فرمود.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۰۵ - ۴۱۰. كتاب سليم: ص ۱۶۱.</ref>


سپس مرا به طبقه دوم برد. آتشى بيرون آمد كه از اولى سياه‏تر و گرم‏تر بود. به آن گفت: خاموش باش، و خاموش شد. تا آنكه مرا به طبقه هفتم برد، و هر آتشى كه از طبقه‏اى خارج مى‏شد شديدتر از طبقه قبل بود.
'''ب) ابليس و ابوبكر و عمر'''


در [[حدیث]] ديگر خدا مى‏ فرمايد: «دومى و اصحابش را در قعرى از جهنم مى‏ آويزم كه ابليس در درجه ‏اى بالاتر بر او كه پايين‏تر است مى‏ نگرد و او را لعنت مى‏ كند»!<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۱۲۴.</ref>


در طبقه هفتم آتشى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالك را و همه آنچه خداوند عز و جل خلق كرده را در خود فرو برد. دست بر چشمانم گذاردم و گفتم: اى مالك، دستور ده تا خاموش شود وگرنه من خاموش مى‏شوم. مالك گفت: تو تا روز معين خاموش نخواهى شد.
حدیث ديگرى در اين زمينه از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام وارد شده كه فرمود: روزى به سمت بيرون [[کوفه]] خارج شدم و [[قنبر (غلام امیرالمؤمنین علیه السلام)|قنبر]] پيشاپيش من در حركت بود. در اين هنگام ابليس رو به ما مى ‏آمد. من به او گفتم: تو پيرمرد بدى هستى! گفت: يا اميرالمؤمنين، چرا چنين مى ‏گويى؟ به خدا قسم، برايت حديثى نقل كنم كه خودم از خداى عزوجل بدون واسطه شنيده ‏ام:


آن هنگام كه به خاطر گناهم به آسمان چهارم فرود آمدم چنين ندا كردم: اى خداى من واى آقاى من، گمان نمى ‏كنم مخلوقى شقى‏تر از من خلق كرده باشى. خداوند به من چنين وحى كرد: بلى، از تو شقى‏تر خلق كرده ‏ام، نزد مالک (خزانه ‏دار جهنم) برو تا به تو نشان دهد.


سپس دستور داد و آن آتش خاموش شد. دو مرد را ديدم كه بر گردنشان زنجيرهاى آتشين بود و آنان را از بالا آويزان كرده بودند و بالاى سرشان عده‏اى با تازيانه‏هاى آتش آنان را مى‏زدند.
نزد مالک رفتم و گفتم: خداوند به تو سلام مى ‏رساند و مى‏ فرمايد: شقى ‏تر از مرا نشانم ده. مالک مرا به جهنم برد و درِ طبقه بالا را برداشت. آتش سياهى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را در خود فرو برد. مالک به آتش گفت: آرام باش، و شعله‏ ها آرام گرفت.


سپس مرا به طبقه دوم برد. آتشى بيرون آمد كه از اولى سياه‏تر و گرم‏تر بود. به آن گفت: خاموش باش، و خاموش شد. تا آنكه مرا به طبقه هفتم برد، و هر آتشى كه از طبقه‏اى خارج مى‏ شد شديدتر از طبقه قبل بود.


پرسيدم: اى مالك، اين دو نفر كيانند؟ گفت: آيا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده‏اى -  و من قبلاً يعنى دو هزار سال قبل از آنكه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم -  »لا الهَ الاّ اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، ايَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِىٍّ )يعنى محمد را به على مؤيد نموده و يارى كردم(  « . مالك گفت: اين دو نفر دشمنان آنان و ظالمين بر ايشان هستند.××× 1 بحار الانوار: ج 8 ص 315. ×××
در طبقه هفتم آتشى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را و همه آنچه خداوند عز و جل خلق كرده را در خود فرو برد. دست بر چشمانم گذاردم و گفتم: اى مالک، دستور ده تا خاموش شود وگرنه من خاموش مى‏ شوم. مالک گفت: تو تا روز معين خاموش نخواهى شد.


سپس دستور داد و آن آتش خاموش شد. دو مرد را ديدم كه بر گردنشان زنجيره اى آتشين بود و آنان را از بالا آويزان كرده بودند و بالاى سرشان عده‏ اى با تازيانه‏ هاى آتش آنان را مى ‏زدند.


ج. حكايت اولى و دومى از قعر جهنم
پرسيدم: اى مالک، اين دو نفر كيانند؟ گفت: آيا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده‏ اى -  و من قبلاً يعنى دو هزار سال قبل از آنكه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم -  «لا الهَ الاّ اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، ايَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِىٍّ (يعنى محمد را به على مؤيد نموده و يارى كردم)». مالک گفت: اين دو نفر دشمنان آنان و ظالمين بر ايشان هستند.<ref>بحار الانوار: ج ۸ ص ۳۱۵.</ref>


جالب است كه آن دو هنگام مرگ اين قعر جهنم را مشاهده كردند. محمد بن ابى‏بكر مى‏گويد: پدرم ابوبكر هنگام مرگ صداى واى و ويلش بلند شد. عمر به او گفت: اى خليفه پيامبر! چرا صداى واى و ويل بلند كرده‏اى؟
'''ج) حكايت اولى و دومى از قعر جهنم'''


جالب است كه آن دو هنگام مرگ اين قعر جهنم را مشاهده كردند. محمد بن ابى‏ بكر مى‏ گويد: پدرم ابوبكر هنگام مرگ صداى واى و ويلش بلند شد. عمر به او گفت: اى خليفه پيامبر! چرا صداى واى و ويل بلند كرده ‏اى؟


گفت: اينان محمد و على هستند كه مرا به آتش بشارت مى‏دهند، و در دست محمد صحيفه‏اى است كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديم. او به من مى‏گويد: به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمك كرديد. بشارت بده به آتش در پايين‏ترين درجه جهنم.
گفت: اينان محمد و على هستند كه مرا به آتش بشارت مى ‏دهند، و در دست محمد صحيفه ‏اى است كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديم. او به من مى‏ گويد: به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمک كرديد. بشارت بده به آتش در پايين‏ ترين درجه جهنم.


محمد بن ابى‏بكر مى‏گويد: وقتى با او تنها ماندم به او گفتم: اى پدر، بگو: »لا اله الاّ اللَّه« . گفت: هرگز نمى‏گويم و نمى‏توانم بگويم تا وارد آتش شوم و داخل تابوت گردم! وقتى نام »تابوت« را آورد گمان كردم هذيان مى‏گويد. گفتم: كدام تابوت؟ گفت: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده است. در آن دوازده نفرند، از جمله من و اين رفيقم.
محمد بن ابی ‏بکر مى‏ گويد: وقتى با او تنها ماندم به او گفتم: اى پدر، بگو: «لا اله الاّ اللَّه». گفت: هرگز نمى‏ گويم و نمى‏ توانم بگويم تا وارد آتش شوم و داخل تابوت گردم! وقتى نام »تابوت« را آورد گمان كردم هذيان مى‏گويد. گفتم: كدام تابوت؟ گفت: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده است. در آن دوازده نفرند، از جمله من و اين رفيقم.