یمن: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۲۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ مارس ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۴: خط ۵۴:
از ابن ‏اثير جزرى (م ۶۶۳ ق) نقل شده است: [[علیّ بن ابی طالب(امیرالمؤمنین) صلوات الله علیهما|علی بن ابی طالب ‏علیه السلام]] به نجران فرستاده شد<ref>يعنى در سال دهم هجرت.</ref>، تا صدقات و جزيه آنان را جمع كند و باز گردد. پس چنين كرد و بازگشت، و با رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در مكه در [[حجةالوداع]] ديدار كرد، و بر فرماندهى سپاهى كه همراهش بود يكى از يارانش را گماشت و پيش از همه به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و در مكّه به ايشان رسيد.<ref>الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۳۰۱.</ref>
از ابن ‏اثير جزرى (م ۶۶۳ ق) نقل شده است: [[علیّ بن ابی طالب(امیرالمؤمنین) صلوات الله علیهما|علی بن ابی طالب ‏علیه السلام]] به نجران فرستاده شد<ref>يعنى در سال دهم هجرت.</ref>، تا صدقات و جزيه آنان را جمع كند و باز گردد. پس چنين كرد و بازگشت، و با رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در مكه در [[حجةالوداع]] ديدار كرد، و بر فرماندهى سپاهى كه همراهش بود يكى از يارانش را گماشت و پيش از همه به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و در مكّه به ايشان رسيد.<ref>الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۳۰۱.</ref>


واقدى (م ۲۷۰ ق) پس از آنكه سريه امام اميرمؤمنان‏ عليه السلام را به يمن ياد كرده مى‏ گويد: عمر بن محمد بن عمر بن على از پدرش براى من نقل كرد كه على‏ عليه السلام تمام غنائمى را كه به دست آورده بود به پنج بخش تقسيم كرد، و براى آن قرعه انداخت، و در يكى از سهم ‏هاى آن نوشت: از آنِ خدا. كه اولين سهم، سهم خمس خارج شد. به كسى چيزى غنيمت نداد و نبخشيد.


فرماندهان پيشين به ياران حاضر (و نه ديگران) از خمس مى‏ دادند و سپس به رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله مى‏ گفتند، كه ايراد نمى‏ گرفت. اين كار را از على‏ عليه السلام خواستند. اما آن حضرت خوددارى كرد و فرمود: خمس را نزد رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله مى‏برم تا حضرت دستور دهد. اينک رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در موسم حج است. او را ديدار مى‏ كنيم و در مورد خمس هر چه را خدا بخواهد انجام مى‏ دهد.


واقدى )م 270 ق( پس از آنكه سريه امام اميرمؤمنان‏عليه السلام را به يمن ياد كرده مى‏گويد: عمر بن محمد بن عمر بن على از پدرش براى من نقل كرد كه على‏عليه السلام تمام غنائمى را كه به دست آورده بود به پنج بخش تقسيم كرد، و براى آن قرعه انداخت، و در يكى از سهم‏هاى آن نوشت: از آنِ خدا. كه اولين سهم، سهم خمس خارج شد. به كسى چيزى غنيمت نداد و نبخشيد.
پس بازگشت و خمس را با خود برد، و نيز باقى اموال و غنائم را. چون به فُتُق<ref>ياقوت حموى در معجم البلدان: ج ۴ ص ۲۳۵ گفته است: قريه‏اى در طائف است. در كتاب «المغازى» آمده است: پيامبر صلى الله عليه و آله قطبة بن عامر بن حديده را به «تباله» فرستاد تا به «خثعم» در سال نهم حمله برد. پس از محلى كه بدان «فتق» گفته مى ‏شد گذر كرد.</ref> رسيد، عجله كرد و ابورافع را بر يارانش و خمس گمارد. در ميان خمس، لباسى از لباس ‏هاى يمنى بود. همچنين بارهاى بسته و چهارپايانى كه غنيمت گرفته بود؛ چهارپايانى كه صدقه اموال يمنى ‏ها بود.<ref>المغازى (واقدى): ج ۲ ص ۱۰۸۱،۱۰۸۰. لسان العرب (ابن ‏منظور): ج ۹ ص ۳۴۳، در تفسير و توضيح معكومه (كه در روايت آمده) مى ‏گويد: عكم المتاع يعكمه عكماً: آن را با پارچه محكم كرد؛ و آن بدين معنى است كه مثلاً چادرشب را مى‏ گستراند و در آن كالا را قرار مى‏ دهد و پارچه را مى‏ بندد، كه در اين صورت بدان «عكم» مى ‏گويند. عكام طنابى است كه پارچه را با آن مى ‏بندند.</ref>


جزرى شافعى در «اسنى المطالب» گفته است: سبب اين خطبه در روز غدير مطلبى است كه ابن‏ اسحاق ذكر كرده است: كه پيامبر صلى الله عليه و آله على‏ عليه السلام و خالد بن وليد را به يمن به عنوان امير فرستاد. امام بازگشت و در مكه هنگام حج آخرين پيامبر صلى الله عليه و آله با حضرت ديدار كرد، و در مورد امام قيل و قال زيادى شده بود. برخى از همراهان امام بر ضد ايشان سخن مى ‏گفتند، چرا كه بازگشت و جانشين امام غنائم را به سپاهان بخشيد. امام شتابان به سوى رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله رفت. چون رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله از حج فارغ شد، به غدير خم فرود آمد و اين خطبه را خواند، تا ارزش على‏ عليه السلام را به مردم برساند و گفته ديگران را در مورد او ردّ كند.<ref>اسنى المطالب: ص ۵۱ . در حاشيه كتاب آمده است: اگر تمام كتاب مغازى و سيره ‏اش بر همين منوال و شيوه بحث غير منطقى باشد، بايد فاتحه تاريخ و سيره را خواند. اين خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله به امر الهى و براى اجراى فرمانى مهم بود؛ يعنى تعيين خلافت الهى و قرار دادن خلافت براى اميرمؤمنان‏ عليه السلام، كه در پى آن دين كامل و نعمت تمام مى‏ شود، و اين حق است. چگونه معقول است كه گفته شود پيامبر صلى الله عليه و آله هزاران حاجى را در گرماى بسيار شديد جمع كند كه تنها قدر و منزلت على‏ عليه السلام را به آگاهى ديگران برساند؟!</ref>


فرماندهان پيشين به ياران حاضر )و نه ديگران( از خمس مى‏دادند و سپس به رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله مى‏گفتند، كه ايراد نمى‏گرفت. اين كار را از على‏عليه السلام خواستند. اما آن حضرت خوددارى كرد و فرمود: خمس را نزد رسول‏خداصلى الله عليه وآله مى‏برم تا حضرت دستور دهد. اينك رسول‏خداصلى الله عليه وآله در موسم حج است. او را ديدار مى‏كنيم و در مورد خمس هر چه را خدا بخواهد انجام مى‏دهد.
هر كس در اين نصوص و مطالب به دور از تعصب و جانبدارى بينديشد، آشكارا در مى‏يابد كه امام اميرمؤمنان على‏ عليه السلام بعد از آنكه كار مهمى را كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله بدان فرمان داده بود انجام داد، از يمن پيروزمندانه بازگشت و در مكه مكرمه براى اداى مناسک حج به پيامبر صلى الله عليه و آله پيوست.


پس بازگشت و خمس را با خود برد، و نيز باقى اموال و غنائم را. چون به فُتُق××× 1 ياقوت حموى در معجم البلدان: ج 4 ص 235 گفته است: قريه‏اى در طائف است. در كتاب »المغازى« آمده است: پيامبرصلى الله عليه وآله قطبة بن عامر بن حديده را به »تباله« فرستاد تا به »خثعم« در سال نهم حمله برد. پس از محلى كه بدان »فتق« گفته مى‏شد گذر كرد. ××× رسيد، عجله كرد و ابورافع را بر يارانش و خمس گمارد. در ميان خمس، لباسى از لباس‏هاى يمنى بود. همچنين بارهاى بسته و چهارپايانى كه غنيمت گرفته بود؛ چهارپايانى كه صدقه اموال يمنى‏ها بود.××× 2 المغازى )واقدى( : ج 2 ص 1081 1080. لسان العرب )ابن‏منظور( : ج 9 ص 343، در تفسير و توضيح معكومه )كه در روايت آمده( مى‏گويد: عكم المتاع يعكمه عكماً: آن را با پارچه محكم كرد؛ و آن بدين معنى است كه مثلاً چادرشب را مى‏گستراند و در آن كالا را قرار مى‏دهد و پارچه را مى‏بندد، كه در اين صورت بدان »عكم« مى‏گويند. عكام طنابى است كه پارچه را با آن مى‏بندند. ×××
'''۲. نصوص حضور اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير'''


از امورى كه دلالت مى ‏كند اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام در رويداد غدير حاضر بوده و در يمن نبوده، روايات متواترى است كه صراحت دارند [[پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] در واقعه غدير دست على‏ عليه السلام را بالا برد و فرمود: هر كس كه من مولاى اويم اين على‏ عليه السلام مولاى او است.


جزرى شافعى در »اسنى المطالب« گفته است: سبب اين خطبه در روز غدير مطلبى است كه ابن‏اسحاق ذكر كرده است: كه پيامبرصلى الله عليه وآله على‏عليه السلام و خالد بن وليد را به يمن به عنوان امير فرستاد. امام بازگشت و در مكه هنگام حج آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله با حضرت ديدار كرد، و در مورد امام قيل و قال زيادى شده بود. برخى از همراهان امام بر ضد ايشان سخن مى‏گفتند، چرا كه بازگشت و جانشين امام غنائم را به سپاهان بخشيد. امام شتابان به سوى رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله رفت. چون رسول‏خداصلى الله عليه وآله از حج فارغ شد، به غدير خم فرود آمد و اين خطبه را خواند، تا ارزش على‏عليه السلام را به مردم برساند و گفته ديگران را در مورد او ردّ كند.××× 3 اسنى المطالب: ص 51 . در حاشيه كتاب آمده است: اگر تمام كتاب مغازى و سيره‏اش بر همين منوال و شيوه بحث غير منطقى باشد، بايد فاتحه تاريخ و سيره را خواند. اين خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله به امر الهى و براى اجراى فرمانى مهم بود؛ يعنى تعيين خلافت الهى و قرار دادن خلافت براى اميرمؤمنان‏عليه السلام، كه در پى آن دين كامل و نعمت تمام مى‏شود، و اين حق است. چگونه معقول است كه گفته شود پيامبرصلى الله عليه وآله هزاران حاجى را در گرماى بسيار شديد جمع كند كه تنها قدر و منزلت على‏عليه السلام را به آگاهى ديگران برساند؟! ×××
هر كس در اين نصوص و مطالب به دور از تعصب و جانبدارى بينديشد، آشكارا در مى‏يابد كه امام اميرمؤمنان على‏عليه السلام بعد از آنكه كار مهمى را كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله بدان فرمان داده بود انجام داد، از يمن پيروزمندانه بازگشت و در مكه مكرمه براى اداى مناسك حج به پيامبرصلى الله عليه وآله پيوست.
2-  نصوص حضور اميرالمؤمنين‏عليه السلام در غدير
از امورى كه دلالت مى‏كند اميرالمؤمنين على‏عليه السلام در رويداد غدير حاضر بوده و در يمن نبوده، روايات متواترى است كه صراحت دارند پيامبرصلى الله عليه وآله در واقعه غدير دست على‏عليه السلام را بالا برد و فرمود: هر كس كه من مولاى اويم اين على‏عليه السلام مولاى او است.