۲۲٬۹۷۹
ویرایش
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
پس از چند سؤال و جواب و اقرار مردم به رسالت و ولايت و اشاره هاى مكرر به مسئله امامت و حديث غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله در ادامه فرمود: | پس از چند سؤال و جواب و اقرار مردم به رسالت و ولايت و اشاره هاى مكرر به مسئله امامت و حديث غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله در ادامه فرمود: | ||
آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: بلى، يا رسول اللَّه. فرمود: آيا صاحب اختيار شما از خودتان بيشتر بر شما اختيار ندارد؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه. حضرت نگاهى به طرف آسمان كرده سه مرتبه فرمودند: خدايا، شاهد باش! سپس فرمودند: بدانيد، هر كس كه من صاحب اختيار او بوده ام و نسبت به او اختيارم از خودش بيشتر بوده اين | آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: بلى، يا رسول اللَّه. فرمود: آيا صاحب اختيار شما از خودتان بيشتر بر شما اختيار ندارد؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه. حضرت نگاهى به طرف آسمان كرده سه مرتبه فرمودند: خدايا، شاهد باش! سپس فرمودند: بدانيد، هر كس كه من صاحب اختيار او بوده ام و نسبت به او اختيارم از خودش بيشتر بوده اين حضرت امیر علیه السلام صاحب اختيار اوست و اختيارش نسبت به او از خودش بيشتر است. | ||
سلمان پرسيد: ولايت حضرت امیر عليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس كه من بر او بيش از خودش اختيار داشته ام حضرت امیر نيز بر او بيش از خودش اختيار دارد. <ref>كتاب سليم: حديث ۲۵. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۶۱ ، ۲۳۹ ، ۲۳۴ ، ۱۹۹ - ۱۹۶ ، ۹۷ ، ۷۵ ، ۵۴ ، ۴۹ ، ۴۶ ، ۴۴ ، ۴۳.</ref> | سلمان پرسيد: ولايت حضرت امیر عليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس كه من بر او بيش از خودش اختيار داشته ام حضرت امیر علیه السلام نيز بر او بيش از خودش اختيار دارد. <ref>كتاب سليم: حديث ۲۵. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۶۱ ، ۲۳۹ ، ۲۳۴ ، ۱۹۹ - ۱۹۶ ، ۹۷ ، ۷۵ ، ۵۴ ، ۴۹ ، ۴۶ ، ۴۴ ، ۴۳.</ref> | ||
بايد دقت داشت كه سؤال زاييده توجه كامل مخاطب به خطاب است، چه اين سؤال از سوى دوستان باشد چه منافقان. گاهى هم سؤال كننده مى پرسد تا ديگران بدانند، و يا با اشاره خودِ پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال مى كنند تا توضيحى لازم براى مردم ارائه شود و شبهه اى بر طرف گردد. در هر صورت نتيجه اين پرسش و پاسخ ها جز تكميل مفاهيم غدير در اذهان مردم نخواهد بود. | بايد دقت داشت كه سؤال زاييده توجه كامل مخاطب به خطاب است، چه اين سؤال از سوى دوستان باشد چه منافقان. گاهى هم سؤال كننده مى پرسد تا ديگران بدانند، و يا با اشاره خودِ پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال مى كنند تا توضيحى لازم براى مردم ارائه شود و شبهه اى بر طرف گردد. در هر صورت نتيجه اين پرسش و پاسخ ها جز تكميل مفاهيم غدير در اذهان مردم نخواهد بود. | ||
در فرصتى همچون وقت نماز كه پيامبرصلى الله عليه وآله در ميان مردم حضور داشت، سلمان فارسى از ميان جمعيت صدا زد: يا رسول اللَّه، اين ولايت كه براى | در فرصتى همچون وقت نماز كه پيامبرصلى الله عليه وآله در ميان مردم حضور داشت، سلمان فارسى از ميان جمعيت صدا زد: يا رسول اللَّه، اين ولايت كه براى حضرت امیر علیه السلام اعلام فرمودى مانند كدام ولايت است؟ | ||
كيفيت مطرح شدن اين سؤال نشان مى داد كه تعمّدى در طرح آن وجود دارد و درخواست نشان دادن شبيه براى اين ولايت براى تعيين دقيق حدود آن و جلوگيرى از هر تفسير ناروايى بر سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه است. | كيفيت مطرح شدن اين سؤال نشان مى داد كه تعمّدى در طرح آن وجود دارد و درخواست نشان دادن شبيه براى اين ولايت براى تعيين دقيق حدود آن و جلوگيرى از هر تفسير ناروايى بر سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه است. | ||
و لذا حضرت در پاسخ فرمود: «ولايتى همچون ولايت من» . اين جمله كوتاه بدان معنا بود كه به جاى هر گونه تفسيرى كافى است اعتقادى كه نسبت به من داريد نسبت به حضرت امیر عليه السلام داشته باشيد. لذا به دنبال اين جمله فرمود: | و لذا حضرت در پاسخ فرمود: «ولايتى همچون ولايت من» . اين جمله كوتاه بدان معنا بود كه به جاى هر گونه تفسيرى كافى است اعتقادى كه نسبت به من داريد نسبت به حضرت امیر عليه السلام داشته باشيد. لذا به دنبال اين جمله فرمود: «مَنْ كُنْتُ اَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِىٌّ اَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ» : «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بوده ام حضرت امیر نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است» . <ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۳۴ ، ۱۳۳.</ref> | ||
هر حكمى كه از سوى خدا نازل شود نياز به تفسير دارد و بايد جوانب آن كاملاً روشن شود. اگر نماز و روزه و زكات و حج بايد تبيين شود، ولايت - كه از همه آنها بالاتر است - امكان ندارد بدون تبيين بماند. | |||
اين تفسير ولايت در غدير صورت گرفت؛ هم صاحب آن معرفى و هم معناى آن بيان گرديد و هم اهميت آن روشن شد. | اين تفسير ولايت در غدير صورت گرفت؛ هم صاحب آن معرفى و هم معناى آن بيان گرديد و هم اهميت آن روشن شد. | ||
جا دارد اين تفسير را از خود صاحب غدير بشنويم. | جا دارد اين تفسير را از خود صاحب غدير بشنويم. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مى فرمايد: | ||
خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در | خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه اى فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» . | ||
در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار | در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است. در اين لحظه خداوند عزوجل اين آيه را نازل فرمود: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الإسلام ديناً» . پيامبرصلى الله عليه وآله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا، ولايت على بعد از من است. <ref>الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۵۵ - ۱۴۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۲ - ۴۱۰.</ref> | ||
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[ولايت]] / [[اقرار به ولايت پس از خطبه غدير]]. | |||
== شهادت بر غدير و لقب «اميرالمؤمنين» <ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۸ ، ۲۷ ، ۱۳.</ref> == | |||
ابان از سليم نقل مى كند كه گفت: در بيمارى ابوذر - كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود - نزد او حاضر بودم. عمر به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه اميرالمؤمنين عليه السلام و سلمان و مقداد هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود. | |||
وقتى عمر بيرون رفت، مردى از فاميل ابوذر - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنى غفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت مى كردى؟! | |||
ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ام. پيامبرصلى الله عليه وآله به ما - كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بوديم - دستور داد و ما بر حضرت امیر عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كرديم، و همين حاكم كه او را «اميرالمؤمنين» ناميدى (يعنى عمر) در بين ما بود. | |||
هيچ يک از عرب و عجم در اين باره اعتراضى به پيامبرصلى الله عليه وآله نكرد مگر همين شخص و رفيق بى مقدارش كه او را جانشين خود قرار داد. اين دو گفتند: «آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است» ؟ حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خدا اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم. | |||
سليم مى گويد: عرض كردم: اى ابوالحسن، و تو اى سلمان و تو اى مقداد، آيا گفتار ابوذر را تأييد مى كنيد؟ گفتند: آرى، راست مى گويد. گفتم: چهار نفر عادل اند كه اگر فقط يكى از آنان برايم نقل مى كرد در صدق و راستى او شک نمى كردم، ولى چهار نفر شما براى اطمينان من و بصيرتم محكم تر است. | |||
گفتم: اصلحک اللَّه، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر مى كنى؟ سلمان نام يک يک آنها را ذكر كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: «سلمان راست مى گويد» . رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد. | |||
از جمله كسانى كه سلمان نام برد: ابوبكر، عمر، ابوعبيده، معاذ، سالم، پنج نفر اصحاب شورى <ref>اصحاب شورى به جز اميرالمؤمنين عليه السلام عبارتند از : عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابى وقاص. </ref>، عمار بن ياسر، سعد بن عباده و بقيه اصحاب عقبه و اُبَىّ بن كعب و ابوذر و مقداد، و عده ديگرى كه اكثرشان از اهل بدر بودند و اكثر آنها از انصار بودند. در ميان ايشان ابوالهيثم بن تَيِّهان، خالد بن وليد، ابو ايوب، اسيد بن حضير و بشير بن سعيد بودند. | |||
سليم مى گويد: گمان مىكنم با همه اين افراد ملاقات كردم و از فرد فرد آنان در تنهايى و خلوت در اين مورد سؤال كردم. بعضى از آنان سكوت كردند و پاسخى ندادند و حقيقت را كتمان كردند. | |||
بعضى از آنان هم آن را نقل كردند و گفتند: فتنه اى به ما برخورد كه قلب و گوش و چشم ما را گرفت! و آن هنگامى بود كه ابوبكر ادعا كرد از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده است كه بعد از آن فرموده: «ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را گرامى داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و خداوند نمى گذارد نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود» ! | |||
هنگامى كه حضرت امیر عليه السلام را براى بيعت آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد، و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند؛ كه عبارت بودند از: ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست مى گويند. | |||
سليم مى گويد: افرادى كه با آنان ملاقات كردم همچنين گفتند: وقتى حضرت امیر عليه السلام بيعت نمود به ما خبر داد كه پيامبرصلى الله عليه وآله چه مطالبى گفته و خبر داده است كه اين پنج نفر در بين خود مكتوبى نوشته اند و در آن با يكديگر عهد بسته اند و در كنار كعبه هم پيمان شده اند كه «اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود بر عليه على قيام كنند و خلافت را از او سلب كنند» . | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام چهار نفر را كه سلمان و ابوذر و مقداد و زبير بودند شاهد گرفت، و آنان هم گواهى دادند، و اين بعد از آن بود كه بيعت لعنت شده و گمراه كننده ابوبكر بر گردن ما قرار گرفته بود. و ما دانستيم كه على عليه السلام از قول پيامبرصلى الله عليه وآله مطلب باطلى نقل نمى كند كه نيكان از اصحاب محمدصلى الله عليه وآله به آن شهادت دهند ... . | |||
ابان مى گويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفته اند. سپس حسن بصرى فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت: پيامبرصلى الله عليه وآله او را در روز غدير خم نصب كرد و براى او صاحب اختيارى بر مردم را واجب كرد همانطور كه براى خود واجب كرده بود، و فرمود: هر كس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست؛ و به او گفت: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و اين سخن را به هيچ يک از اهلبيتش و احدى از امتش جز او نفرموده است. <ref>كتاب سليم: حديث ۱۹.</ref> | |||
== مسخره شدن سلمان توسط ابوبكر و منافقين در غدير <ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۶۲ ، ۴۶۱ ، ۴۵۳ ، ۴۵۲ ، ۴۴۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸۲ - ۱۷۶.</ref> == | |||
آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام را در آن مقام مشهور و معروف بر پاداشت و معرفى كرد قبل از همه از نُه نفر بيعت گرفت و به آنان دستور داد برخيزند و با على عليه السلام بيعت كنند كه اول آنان ابوبكر و عمر بودند. سپس به سران مهاجرين و انصار دستور بيعت داد و همه آنان بيعت كردند. | |||
در ادامه همگان شاهد معجزهاى بزرگ از اميرالمؤمنين عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران منافقين - كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند - اصحاب خاص پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام را تمسخر كردند، تا شايد كمى از غيظ و غضبشان كاسته شود. خداوند هم در آيات بالا به اين حركت آنان اشاره نموده است.<ref>تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص ۱۲۳ - ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۱ - ۱۵۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۶ - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸ - ۱۴۲. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .</ref> | |||
اين بود كه يكى از برنامه هاى منافقين اين بود كه وقتى با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار ملاقات مى كردند به آنان مى گفتند: «ما به محمد ايمان آورده ايم و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى كنيم» . | |||
كلام خداوند كه مى فرمايد: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» <ref>بقره / ۱۴.</ref>: | |||
«هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى گويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى گيرد و به آنان مهلت مى دهد كه در طغيان خود متحير بمانند» . | |||
اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با على عليه السلام و مانع شدن خلافت از او همپيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مى شدند مى گفتند: ما هم مانند ايمان شما ايمان آورده ايم. | |||
آنان با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار كه ملاقات مى كردند به آنان مى گفتند: ما به محمد ايمان آورده و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى كنيم. | |||
به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناس تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى شدند از آنان احساس انزجار مى كردند و مى گفتند: اينان اصحاب ساحر و احمق هستند. منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مى گفتند: از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته ايد با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاک شما شود. | |||
آنان | آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى گفت: اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى گيرم و شرّ آنان را از شما دفع مى كنم! وقتى به آنان نزديک مى شدند ابوبكر مى گفت: | ||
به | مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است: اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مى رسانند، و اين سلمان افضل آنان است. منظور او تو بوده است. مرحبا به تو كه درباره ات گفته: سَلْمانُ مِنّا اهْلَ الْبَيْتِ: سلمان از ما اهل بيت است، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: آيا من هم از شمايم؟ آن حضرت فرمود: تو هم از مايى، و سپس جبرئيل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل بيت محمد هستم! | ||
سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى گذشتند. سپس كلمات كفرآميز ديگرى نيز گفتند و آيه ۱۵ سوره بقره در موردشان نازل شد. <ref>بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۶۶ - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸ - ۱۴۲. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۱ - ۱۵۴.</ref> | |||
آنگاه ابوبكر به اصحابش مى گفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى بدست آوريد، چرا كه عاقل فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد!<ref>تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص ۱۲۳ - ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۱ - ۱۵۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۶ - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸ - ۱۴۲. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .</ref> | |||
آنگاه ابوبكر به اصحابش | |||
در حديث ديگر به قسمت ديگرى از آيه اشاره شده است: »أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ« يَعْنُونَ سَلْمانَ وَ اصْحابُهُ لِما اعْطَوْا عَلِيّاً خالِصَ وُدِّهِمْ وَ مَحْضَ طاعَتِهِمْ وَ كَشَفُوا رُؤُوسَهُمْ بِمُوالاةِ اوْلِيائِهِ وَ مُعاداةِ اعْدائِهِ، حَتّى اذَا اضْمَحَلَّ امْرَ مُحَمَّدٍ طَحْطَحَهُمْ اعْداؤُهُ وَ اهْلَكَهُمْ سائِرَ الْمُلُوكِ وَ الْمُخالِفينَ لِمُحَمَّدٍ. فَهُمْ بِهذَا التَّعَرُّضِ لِاعْداءِ مُحَمَّدٍ جاهِلُونَ سُفَهاءٌ××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۰. ×××: | در حديث ديگر به قسمت ديگرى از آيه اشاره شده است: »أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ« يَعْنُونَ سَلْمانَ وَ اصْحابُهُ لِما اعْطَوْا عَلِيّاً خالِصَ وُدِّهِمْ وَ مَحْضَ طاعَتِهِمْ وَ كَشَفُوا رُؤُوسَهُمْ بِمُوالاةِ اوْلِيائِهِ وَ مُعاداةِ اعْدائِهِ، حَتّى اذَا اضْمَحَلَّ امْرَ مُحَمَّدٍ طَحْطَحَهُمْ اعْداؤُهُ وَ اهْلَكَهُمْ سائِرَ الْمُلُوكِ وَ الْمُخالِفينَ لِمُحَمَّدٍ. فَهُمْ بِهذَا التَّعَرُّضِ لِاعْداءِ مُحَمَّدٍ جاهِلُونَ سُفَهاءٌ××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۰. ×××: | ||
آيا ما هم مانند سفيهان ايمان آوريم، كه منظورشان سلمان و اصحابش بود. آنان كه محبت خالصانه و اطاعت تمام عيار خود را به على سپردند و در دوستى با دوستان او و دشمنى با دشمنانش به صراحت عمل كردند. اين رفتارشان باعث | آيا ما هم مانند سفيهان ايمان آوريم، كه منظورشان سلمان و اصحابش بود. آنان كه محبت خالصانه و اطاعت تمام عيار خود را به على سپردند و در دوستى با دوستان او و دشمنى با دشمنانش به صراحت عمل كردند. اين رفتارشان باعث مى شود كه هر گاه دولت محمد بر چيده شد دشمنان او آنان را نابود مى كنند و ساير پادشاهان و مخالفين محمد آنان را هلاک مى نمايند. بنابراين آنان با چنين تعرض صريح به دشمنان محمد جاهل و سفيه اند. | ||
در حديثى ديگر حضرت به اين قسمت اشاره شده است: اذا لَقُوا سَلْمانَ وَ اصْحابَهُ اشْمَأَزُّوا مِنْهُمْ<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳.</ref> : آنگاه كه سلمان و اصحابش را ملاقات مى كردند از ديدن آنان مشمئز مى شدند. | |||
فَيَقُولُ | و در حديثى ديگر آمده است: فَيَقُولُ اوَّلُهُمْ: انْظُرُوا الَىَّ كَيْفَ اسْخَرُ مِنْهُمْ وَ اكُفُّ عادِيَتَهُمْ عَنْكُمْ <ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳.</ref>: ابوبكر مى گفت: مرا بنگريد كه چگونه آنان را مسخره مى كنم و شرّشان را از شما دفع مى نمايم. | ||
فَيَقُولُ الاوَّلُ لاَصْحابِهِ: كَيْفَ رَأَيْتُمْ سُخْرِيَّتى لِهؤُلاءِ، وَ كَيْفَ كَفَفْتُ عادِيَتَهُمْ عَنّى وَ عَنْكُمْ <ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۵.</ref> ؟ ابوبكر به اصحابش مى گفت: مسخره مرا نسبت به اينان چگونه ديديد، و چگونه شر آنان را از شما دفع كردم؟ | |||
قالُوا لَهُمْ: «انّا مَعَكُمْ عَلى ما واطَأْناكُمْ عَلَيْهِ ... فَانّا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ بِهِمْ» . فَقالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ: يا مُحَمَّدُ، اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يُجازيهِمْ جَزاءَ اسْتِهْزائِهِمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۶.</ref> : به دوستان خود مى گفتند: «ما طبق آنچه با شما نقشه كشيديم همراه شماييم ... ما مؤمنين را به مسخره گرفته بوديم» . خداوند عز و جل هم درباره آنان فرمود: يا محمد، خدا اينان را استهزا مى كند، و به عوض مسخره كردنشان در دنيا و آخرت آنان را مجازات مى كند. | |||
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[منافقين]] / [[آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...» ]] و [[برخورد با اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غدير]]. | |||
== منافقين و سلمان <ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸۲ - ۱۷۶.</ref> == | |||
با ديدن معجزات اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غدير و در مدينه، قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و على عليهما السلام داشتند. در اين باره خداوند آيات ۱۰ الى ۱۵ سوره بقره را نازل كرد: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» : «در قلب آنان مرض است» ... . | |||
تا آنجا كه خداوند | تا آنجا كه خداوند مى فرمايد: «وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ، اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السَّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ» : «و هنگامى كه به آنان گفته مى شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى دانند» . | ||
اين آيه درباره اين است كه وقتى برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان | اين آيه درباره اين است كه وقتى برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان مى گويند: «ايمان آوريد به پيامبر و به على كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد» . | ||
آنان به اين مؤمنين پاسخى | آنان به اين مؤمنين پاسخى نمى دهند زيرا جرأت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مى آيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آن مطمئن هستند مى گويند: «اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ» : «آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم» ، و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه حضرت امیر عليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نمودهاند، و ولايت دوستان على و دشمنى با او را علنى ساختهاند. | ||
اينان را از آن جهت »سفهاء« مىدانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مىكنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاك مىنمايند. | اينان را از آن جهت »سفهاء« مىدانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مىكنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاك مىنمايند. |