|
|
خط ۸۱۸: |
خط ۸۱۸: |
| براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[منافقین]] / تحركات منافقين پس از بازگشت از غدير به مدينه. | | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[منافقین]] / تحركات منافقين پس از بازگشت از غدير به مدينه. |
|
| |
|
| == <big>ترور پيامبرصلى الله عليه وآله</big><ref>ژرفای غدیر: ص۱۵۵.</ref> == | | == ترور پيامبرصلى الله عليه وآله<ref>ژرفای غدیر: ص۱۵۵.</ref> == |
| <big>يكى از چهارده نفرى كه براى ترور پيامبر صلى الله عليه و آله پس از غدير و در عقبه هرشى اقدام كردند ابوبكر است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص۱۱۵، ۱۳۵.</ref></big>
| | يكى از چهارده نفرى كه براى ترور پيامبر صلى الله عليه و آله پس از غدير و در عقبه هرشى اقدام كردند ابوبكر است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص۱۱۵، ۱۳۵.</ref> |
|
| |
|
| <big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[ترور پیامبر صلی الله علیه و آله]].</big>
| | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[ترور پیامبر صلی الله علیه و آله]]. |
|
| |
|
| == <big>تشبيه ابوبكر به مدعيان خدايى</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۷۳، ۴۷۴.</ref> == | | == تشبيه ابوبكر در قرآن<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۷۳، ۴۷۴.</ref> == |
| <big>پس از معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام توسط پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير و بيعت همگانى، همگان شاهد معجزه اى بزرگ از اميرالمؤمنين عليه السلام بودند.</big>
| | پس از معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام توسط پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير و بيعت همگانى، همگان شاهد معجزه اى بزرگ از اميرالمؤمنين عليه السلام بودند. |
|
| |
|
| <big>ابوبكر همراه ديگر سران منافقين -كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند- رسماً دست به كار شدند و به فكر عملى كردن نقشه هايشان افتادند. خداوند هم در حديثى طولانى پيامبر صلى الله عليه و آله را از اين اقدامات آنان با خبر نمود.</big><ref>تفسير الامام العسكرىعليه السلام: ص۱۱۱-۱۲۳. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۵۴-۱۶۱. بحارالانوار: ج۳۰ ص۲۲۳-۲۲۶ و ج۳۷ ص۱۴۲-۱۴۸. مدینة المعاجز: ج۱ ص۴۳۸. تأویل الآیات: ج۱ ص۴۰ ح۱۱. تفسیر البرهان: ج۱ ص۵۹ ح۱. اثبات الهداة: ج۳ ص۵۷۳.</ref>
| | ابوبكر همراه ديگر سران منافقين -كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند- رسماً دست به كار شدند و به فكر عملى كردن نقشه هايشان افتادند. خداوند هم در حديثى طولانى پيامبر صلى الله عليه و آله را از اين اقدامات آنان با خبر نمود.<ref>تفسير الامام العسكرىعليه السلام: ص۱۱۱-۱۲۳. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۵۴-۱۶۱. بحارالانوار: ج۳۰ ص۲۲۳-۲۲۶ و ج۳۷ ص۱۴۲-۱۴۸. مدینة المعاجز: ج۱ ص۴۳۸. تأویل الآیات: ج۱ ص۴۰ ح۱۱. تفسیر البرهان: ج۱ ص۵۹ ح۱. اثبات الهداة: ج۳ ص۵۷۳.</ref> |
|
| |
|
| <big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه: در روزگار بلندى كه بر خلقت گذشته، سقيفه اولين سركشى در برابر خداوند نيست. آغاز خلقت انسان با سرپيچى ابليس از فرمان الهى مقارن شد، و بعد از او متمردانى همچون فرعون و نمرود در اين جهان در حد ادعاى خدايى اظهار وجود كردند.</big>
| | آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه: در روزگار بلندى كه بر خلقت گذشته، سقيفه اولين سركشى در برابر خداوند نيست. آغاز خلقت انسان با سرپيچى ابليس از فرمان الهى مقارن شد، و بعد از او متمردانى همچون فرعون و نمرود در اين جهان در حد ادعاى خدايى اظهار وجود كردند. |
|
| |
|
| <big>همان خدايى كه به ابليس و فرعون و نمرود و ساير طاغيان عالم مهلت داد، به ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و بقيه هم دستانشان مهلت داد، در برابر ذات بىنياز او عرض وجود كنند و در مقابل فرمانش اوامر صادر كنند و نماينده تام الاختيار او را مظلوم نمايند. عبارتى كه اين مطلب را در اين داستان بلند بيان مى كند چنين است:</big>
| | همان خدايى كه به ابليس و فرعون و نمرود و ساير طاغيان عالم مهلت داد، به ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و بقيه هم دستانشان مهلت داد، در برابر ذات بىنياز او عرض وجود كنند و در مقابل فرمانش اوامر صادر كنند و نماينده تام الاختيار او را مظلوم نمايند. عبارتى كه اين مطلب را در اين داستان بلند بيان مى كند چنين است: |
|
| |
|
| <big>يا عَلِىُّ، انَّ الَّذى امْهَلَهُمْ مَعَ كُفْرِهِمْ وَ فِسْقِهِمْ وَ تَمَرُّدِهِمْ مِنْ طاعَتِكَ هُوَ الَّذى امْهَلَ فِرْعَوْنَ ذَا الاوْتادِ وَ نُمْرُودَ بْنَ كَنْعانَ وَ مَنِ ادَّعَى الالهِيَّةَ مِنْ ذَوِى الطُّغْيانِ وَ اطْغَى الطُّغاةِ ابْليسَ رَأْسَ اهْلِ الضَّلالاتِ<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۸. </ref>:</big>
| | يا عَلِىُّ، انَّ الَّذى امْهَلَهُمْ مَعَ كُفْرِهِمْ وَ فِسْقِهِمْ وَ تَمَرُّدِهِمْ مِنْ طاعَتِكَ هُوَ الَّذى امْهَلَ فِرْعَوْنَ ذَا الاوْتادِ وَ نُمْرُودَ بْنَ كَنْعانَ وَ مَنِ ادَّعَى الالهِيَّةَ مِنْ ذَوِى الطُّغْيانِ وَ اطْغَى الطُّغاةِ ابْليسَ رَأْسَ اهْلِ الضَّلالاتِ<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۸. </ref>: |
|
| |
|
| <big>اى على، آن كه با اين كفر و فسق و تمرّدِ منافقين از اطاعت تو، به آنان مهلت داده، همان خدايى است كه به فرعون صاحب ميخ ها و نمرود و طاغيانى كه ادعاى خدايى كردند و طاغىترين طاغيان ابليس -رئيس همه سردمداران گمراهى- مهلت داده است.</big>
| | اى على، آن كه با اين كفر و فسق و تمرّدِ منافقين از اطاعت تو، به آنان مهلت داده، همان خدايى است كه به فرعون صاحب ميخ ها و نمرود و طاغيانى كه ادعاى خدايى كردند و طاغىترين طاغيان ابليس -رئيس همه سردمداران گمراهى- مهلت داده است. |
|
| |
|
| <big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...».</big>
| | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...». |
|
| |
|
| == <big>تمام گناهان بر گردن ابوبكر و عمر</big><ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۶۳-۶۵.</ref> == | | == تمام گناهان بر گردن ابوبكر و عمر<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۶۳-۶۵.</ref> == |
| <big>يكى از آياتى كه در [[خطبه غدیر]] صراحتاً تفسير شده آيه ۳۸ سوره اعراف است:</big>
| | يكى از آياتى كه در [[خطبه غدیر]] صراحتاً تفسير شده آيه ۳۸ سوره اعراف است: |
|
| |
|
| <big>الا انَّ اعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّه فيهِمْ: «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ»<ref>اعراف/۳۸. </ref></big>:
| | الا انَّ اعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّه فيهِمْ: «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ»<ref>اعراف/۳۸. </ref>: |
|
| |
|
| <big>بدانيد دشمنان اهل بيت كسانى هستند كه خدا درباره آنان فرموده: هر گروهى كه داخل آتش جهنم مى شوند همتاى خود را لعنت مى كنند تا هنگامى كه همه كنار يكديگر خود را در آتش مى يابند، آخرين آنها به اولينشان مى گويد:</big>
| | بدانيد دشمنان اهل بيت كسانى هستند كه خدا درباره آنان فرموده: هر گروهى كه داخل آتش جهنم مى شوند همتاى خود را لعنت مى كنند تا هنگامى كه همه كنار يكديگر خود را در آتش مى يابند، آخرين آنها به اولينشان مى گويد: |
|
| |
|
| <big>پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند، پس عذاب چند برابرى از آتش به آنان بده. خداوند در پاسخ مى فرمايد: براى همه عذاب چند برابر است ولى شما نمى دانيد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۲ بخش ۷. </ref></big>
| | پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند، پس عذاب چند برابرى از آتش به آنان بده. خداوند در پاسخ مى فرمايد: براى همه عذاب چند برابر است ولى شما نمى دانيد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۲ بخش ۷. </ref> |
|
| |
|
| <big>در مورد گناه سر دسته دشمنان اهل بيت عليهم السلام و منكرين ولايت يعنى ابوبكر و عمر اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:</big>
| | در مورد گناه سر دسته دشمنان اهل بيت عليهم السلام و منكرين ولايت يعنى ابوبكر و عمر اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: |
|
| |
|
| <big>بر عهده آن دو است گناه امت محمد صلى الله عليه وآله؛ تا روز قيامت هر خونى كه به ناحق ريخته شود و هر مالى كه به حرام خورده شود و هر ناموسى كه به حرام تصرف شود و هر حكمى كه به ظلم داده شود، بر عهده آن دو است بدون آنكه از گناه انجام دهنده آن چيزى كم شود.<ref>كتاب سليم: ص ۴۴۰. </ref></big>
| | بر عهده آن دو است گناه امت محمد صلى الله عليه وآله؛ تا روز قيامت هر خونى كه به ناحق ريخته شود و هر مالى كه به حرام خورده شود و هر ناموسى كه به حرام تصرف شود و هر حكمى كه به ظلم داده شود، بر عهده آن دو است بدون آنكه از گناه انجام دهنده آن چيزى كم شود.<ref>كتاب سليم: ص ۴۴۰. </ref> |
|
| |
|
| == <big>جدايى ابوبكر از كاروان غدير</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۶۶.</ref> == | | == جدايى ابوبكر از كاروان غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۶۶.</ref> == |
| <big>پس از اتمام مرام حج و در راه بازگشت از مكه به سوى غدير خم، ساعاتى از روز هفدهم ذى الحجة گذشته بود كه زمان استراحت در منزل «قديد» به پايان رسيد و كاروان آماده حركت به سوى غدير شد.</big>
| | پس از اتمام مرام حج و در راه بازگشت از مكه به سوى غدير خم، ساعاتى از روز هفدهم ذى الحجة گذشته بود كه زمان استراحت در منزل «قديد» به پايان رسيد و كاروان آماده حركت به سوى غدير شد. |
|
| |
|
| <big>منافقين در آن لحظات با نزديک شدن غدير به تكاپوى عجيبى افتادند و براى اجراى نقشه هاى خود وارد عمل شدند.</big>
| | منافقين در آن لحظات با نزديک شدن غدير به تكاپوى عجيبى افتادند و براى اجراى نقشه هاى خود وارد عمل شدند. |
|
| |
|
| <big>با اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله از مكه اعلام عمومى داده بود كه همه بايد در غدير براى برنامه مهمى توقف كنند، ولى در «قديد» آن منافقين عده اى را نيز اغفال كردند و با هم نزد حضرت آمدند و اجازه خواستند كه از كاروان جدا شوند و از شركت در مراسم معاف باشند تا زودتر به خانه هايشان برسند!!</big>
| | با اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله از مكه اعلام عمومى داده بود كه همه بايد در غدير براى برنامه مهمى توقف كنند، ولى در «قديد» آن منافقين عده اى را نيز اغفال كردند و با هم نزد حضرت آمدند و اجازه خواستند كه از كاروان جدا شوند و از شركت در مراسم معاف باشند تا زودتر به خانه هايشان برسند!! |
|
| |
|
| <big>پيداست كه منظور از اين حركت زمينه سازى براى ادعاى عدم حضورشان در غدير بود تا بتوانند نتايج بعدى را بگيرند، به خصوص آنكه سخنگوى اين گروه ابوبكر بود!!</big>
| | پيداست كه منظور از اين حركت زمينه سازى براى ادعاى عدم حضورشان در غدير بود تا بتوانند نتايج بعدى را بگيرند، به خصوص آنكه سخنگوى اين گروه ابوبكر بود!! |
|
| |
|
| <big>پيامبرصلى الله عليه وآله با مشاهده حركت مرموز اين گروه فرمود: «چه شده كه از پيامبرتان گريزانيد به حدى كه اگر سمتى از درختى به سوى من باشد شما همان سويش را مبغوض تر مى داريد»؟!</big>
| | پيامبرصلى الله عليه وآله با مشاهده حركت مرموز اين گروه فرمود: «چه شده كه از پيامبرتان گريزانيد به حدى كه اگر سمتى از درختى به سوى من باشد شما همان سويش را مبغوض تر مى داريد»؟! |
|
| |
|
| <big>اينجا بود كه اغفال شدگان به گريه درآمدند و از اين كار خود شرمنده شدند. ابوبكر كه نقشه را بر آب مى ديد خود را جلو انداخت و گفت: «كسى كه از اين پس از تو اجازه بگيرد سفيه است»!!</big>
| | اينجا بود كه اغفال شدگان به گريه درآمدند و از اين كار خود شرمنده شدند. ابوبكر كه نقشه را بر آب مى ديد خود را جلو انداخت و گفت: «كسى كه از اين پس از تو اجازه بگيرد سفيه است»!! |
|
| |
|
| <big>با شكست اين توطئه، كاروان حجةالوداع بارها را براى غدير بستند و روز هفدهم را تا شب به سمت غدير پيش آمدند، بدون آنكه احدى جرئت جدا شدن از كاروان را داشته باشد.<ref>مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۱۶. مسند الطيالسى: ص ۱۸۲. مجمع الزوائد: ج ۱۰ ص ۴۰۸.</ref></big>
| | با شكست اين توطئه، كاروان حجةالوداع بارها را براى غدير بستند و روز هفدهم را تا شب به سمت غدير پيش آمدند، بدون آنكه احدى جرئت جدا شدن از كاروان را داشته باشد.<ref>مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۱۶. مسند الطيالسى: ص ۱۸۲. مجمع الزوائد: ج ۱۰ ص ۴۰۸.</ref> |
|
| |
|
| == <big>حَشرِ ابوبكر و پيروانش</big><ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص۱۷۶-۱۷۸.</ref> == | | == حَشرِ ابوبكر و پيروانش<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص۱۷۶-۱۷۸.</ref> == |
| <big>در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود. پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير اين مفهوم را به شكل هاى مختلف از جمله حديث حديث رايات در روز قيامت بيان فرمود.</big>
| | در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود. پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير اين مفهوم را به شكل هاى مختلف از جمله حديث حديث رايات در روز قيامت بيان فرمود. |
|
| |
|
| <big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اشاره حضرت به حشر ابوبكر به عنوان گوساله امت در حديث رايات است:</big>
| | آنچه در اينجا قابل ذكر است اشاره حضرت به حشر ابوبكر به عنوان گوساله امت در حديث رايات است: |
|
| |
|
| <big>امّت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى شوند:</big>
| | امّت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى شوند: |
|
| |
|
| <big>اول آنان رايت گوساله امّت من است. من بپا مى خيزم و دست او را مى گيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى شود و قدم هايش به لرزه در مى آيد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و تابعين او نيز همين گونه مى شوند.</big>
| | اول آنان رايت گوساله امّت من است. من بپا مى خيزم و دست او را مى گيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى شود و قدم هايش به لرزه در مى آيد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و تابعين او نيز همين گونه مى شوند. |
|
| |
|
| <big>از آنان مى پرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مى گويند: ثِقْل بزرگ تر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچك تر (عترت) را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم.</big>
| | از آنان مى پرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مى گويند: ثِقْل بزرگ تر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچك تر (عترت) را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. |
|
| |
|
| <big>آنگاه من مى گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى شوند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند.</big>
| | آنگاه من مى گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى شوند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. |
|
| |
|
| <big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: روایات (حدیث) / اشاره به حديث رايات در خطبه غدير.</big>
| | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: روایات (حدیث) / اشاره به حديث رايات در خطبه غدير. |
|
| |
|
| == <big>خبرچينى عايشه براى ابوبكر پيش از غدير</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۴۷. </ref> == | | == خبرچينى عايشه براى ابوبكر پيش از غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۴۷. </ref> == |
|
| |
|
| <big>پس از اتمام اعمال [[حجةالوداع]] و در راه بازگشت از مكه به سوى غدير خم در روز چهاردهم ذى الحجة، از بين همسران پيامبر صلى الله عليه و آله نوبت عایشه بود كه حضرت طبق قاعده نزد او مى ماند. اما حضور على عليه السلام براى تحويل ودايع مانع از اين مسئله شد.</big>
| | پس از اتمام اعمال [[حجةالوداع]] و در راه بازگشت از مكه به سوى غدير خم در روز چهاردهم ذى الحجة، از بين همسران پيامبر صلى الله عليه و آله نوبت عایشه بود كه حضرت طبق قاعده نزد او مى ماند. اما حضور على عليه السلام براى تحويل ودايع مانع از اين مسئله شد. |
|
| |
|
| <big>عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: اى پسر ابى طالب، امروز پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده اى!!</big>
| | عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: اى پسر ابى طالب، امروز پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده اى!! |
|
| |
|
| <big>پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ او فرمود: اى عایشه، بين من و على فاصله مشو، كه او در راه من از هيچ كس نمى ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست او را هيچ مؤمنى دشمن نمى دارد و هيچ كافرى دوست نمى دارد.</big>
| | پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ او فرمود: اى عایشه، بين من و على فاصله مشو، كه او در راه من از هيچ كس نمى ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست او را هيچ مؤمنى دشمن نمى دارد و هيچ كافرى دوست نمى دارد. |
|
| |
|
| <big>بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند.</big>
| | بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند. |
|
| |
|
| <big>عايشه گفت: يا رسول اللَّه! از آغاز امروز مجلس خصوصى شما با على طول كشيده است! پيامبرصلى الله عليه وآله از او روى گرداند، ولى عايشه گفت: يا رسول اللَّه، چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!!</big>
| | عايشه گفت: يا رسول اللَّه! از آغاز امروز مجلس خصوصى شما با على طول كشيده است! پيامبرصلى الله عليه وآله از او روى گرداند، ولى عايشه گفت: يا رسول اللَّه، چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!! |
|
| |
|
| <big>حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا اين مسئله صلاح است براى كسى كه خداوند او را به قبول آن و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمايم؛ و به زودى از اين مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.</big>
| | حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا اين مسئله صلاح است براى كسى كه خداوند او را به قبول آن و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمايم؛ و به زودى از اين مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم. |
|
| |
|
| <big>عايشه گفت: يا رسول اللَّه، چرا الآن آن را به من خبر نمى دهى تا جلوتر عمل به آن را آغاز كنم و آنچه صلاح است شروع نمايم!!</big>
| | عايشه گفت: يا رسول اللَّه، چرا الآن آن را به من خبر نمى دهى تا جلوتر عمل به آن را آغاز كنم و آنچه صلاح است شروع نمايم!! |
|
| |
|
| <big>فرمود: به زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم. اگر آن را پنهان نمايى خداوند در دنيا و آخرت به تو اجر خواهد داد، و براى تو فضيلتى خواهد بود كه در ايمان به خدا و رسولش سبقت گرفته و سرعت نموده اى، ولى اگر اين راز را فاش كنى و مراعات حفظ آنچه به تو سپرده مى شود را ترک كنى به پروردگارت كافر شده اى و اجر تو از بين مى رود، و دست امن خدا و رسول را از خود برداشته اى، و از زيانكاران خواهى بود؛ و اين به خدا و رسول ضررى نخواهد زد و لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو خواهد بود.</big>
| | فرمود: به زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم. اگر آن را پنهان نمايى خداوند در دنيا و آخرت به تو اجر خواهد داد، و براى تو فضيلتى خواهد بود كه در ايمان به خدا و رسولش سبقت گرفته و سرعت نموده اى، ولى اگر اين راز را فاش كنى و مراعات حفظ آنچه به تو سپرده مى شود را ترک كنى به پروردگارت كافر شده اى و اجر تو از بين مى رود، و دست امن خدا و رسول را از خود برداشته اى، و از زيانكاران خواهى بود؛ و اين به خدا و رسول ضررى نخواهد زد و لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو خواهد بود. |
|
| |
|
| <big>عايشه قول داد كه آن سِرّ را پنهان كند و بدان ايمان آورد، و آن را مراعات نمايد. پيامبرصلى الله عليه وآله هم آن راز را به او چنين خبر داد: خداوند تعالى به من خبر داده كه عمر من پايان يافته، و به من دستور داده كه على را به عنوان علامتى در بين مردم منصوب نمايم، و او را امام آنان قرار دهم و جانشين خود نمايم همان گونه كه پيامبران قبل از من جانشينان خود را تعيين كرده اند. من به سوى خدا مىروم و خلافت او را اعلام خواهم كرد. اين مسئله را پشت پرده قلبت حفظ كن تا خدا اجازه اعلام آن را دهد.</big>
| | عايشه قول داد كه آن سِرّ را پنهان كند و بدان ايمان آورد، و آن را مراعات نمايد. پيامبرصلى الله عليه وآله هم آن راز را به او چنين خبر داد: خداوند تعالى به من خبر داده كه عمر من پايان يافته، و به من دستور داده كه على را به عنوان علامتى در بين مردم منصوب نمايم، و او را امام آنان قرار دهم و جانشين خود نمايم همان گونه كه پيامبران قبل از من جانشينان خود را تعيين كرده اند. من به سوى خدا مىروم و خلافت او را اعلام خواهم كرد. اين مسئله را پشت پرده قلبت حفظ كن تا خدا اجازه اعلام آن را دهد. |
|
| |
|
| <big>عايشه بار ديگر قول داد اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش حفصه و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد.</big>
| | عايشه بار ديگر قول داد اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش حفصه و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد. |
|
| |
|
| <big>جالب اينكه عايشه در همان روز به حفصه خبر داد و هر يك از آن دو به پدرانشان خبر دادند. ابوبكر و عمر جلسه تشكيل دادند و سراغ منافقين فرستادند و مسئله را به آنان هم خبر دادند.</big>
| | جالب اينكه عايشه در همان روز به حفصه خبر داد و هر يك از آن دو به پدرانشان خبر دادند. ابوبكر و عمر جلسه تشكيل دادند و سراغ منافقين فرستادند و مسئله را به آنان هم خبر دادند. |
|
| |
|
| <big>آنان با يكديگر به مشورت پرداختند و گفتند: «محمد مى خواهد امر خلافت را مانند كسرى و قيصر تا آخر روزگار در خاندان خود قرار دهد. نه به خدا قسم! اگر خلافت به على بن ابى طالب برسد براى شما از زندگى نصيبى نخواهد بود، چرا كه محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار مى كند، اما على طبق آنچه در دل نسبت به شما دارد عمل مى كند. پس درباره خود و چنين مسئله اى نيک نظر كنيد و هر چه در نظر داريد اعلام كنيد».</big>
| | آنان با يكديگر به مشورت پرداختند و گفتند: «محمد مى خواهد امر خلافت را مانند كسرى و قيصر تا آخر روزگار در خاندان خود قرار دهد. نه به خدا قسم! اگر خلافت به على بن ابى طالب برسد براى شما از زندگى نصيبى نخواهد بود، چرا كه محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار مى كند، اما على طبق آنچه در دل نسبت به شما دارد عمل مى كند. پس درباره خود و چنين مسئله اى نيک نظر كنيد و هر چه در نظر داريد اعلام كنيد». |
|
| |
|
| <big>اين گونه بود كه سرّ پيامبرصلى الله عليه وآله به دست عايشه و حفصه افشا شد، و به دنباله آن خداوند آيات اول تا سوم سوره تحريم را نازل كرد كه خبر از كار آن دو زن مىداد، آنجا كه فرمود: «وَ اِذْ اَسَرَّ النَّبِىُّ اَلى بَعْضِ اَزْواجِهِ حِديثاً، فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ اَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ اَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ. فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ اَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِىَ الْعَليمُ الْخَبيرُ».</big>
| | اين گونه بود كه سرّ پيامبرصلى الله عليه وآله به دست عايشه و حفصه افشا شد، و به دنباله آن خداوند آيات اول تا سوم سوره تحريم را نازل كرد كه خبر از كار آن دو زن مىداد، آنجا كه فرمود: «وَ اِذْ اَسَرَّ النَّبِىُّ اَلى بَعْضِ اَزْواجِهِ حِديثاً، فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ اَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ اَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ. فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ اَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِىَ الْعَليمُ الْخَبيرُ». |
|
| |
|
| <big>هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله گفتارى پنهانى به بعضى از همسرانش سپرد. آنگاه كه آن زن راز پيامبرصلى الله عليه وآله را افشا كرد، و خدا پيامبرش را از اين مسئله باخبر نمود، آن حضرت قسمتى از كارشان را براى آنان بازگو كرد و از گفتن قسمتى ديگر اعراض نمود. آن زن (عايشه) از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: چه كسى افشا كردن مرا به تو خبر داد؟ حضرت فرمود: خداى عليم آگاه به من خبر داد.</big>
| | هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله گفتارى پنهانى به بعضى از همسرانش سپرد. آنگاه كه آن زن راز پيامبرصلى الله عليه وآله را افشا كرد، و خدا پيامبرش را از اين مسئله باخبر نمود، آن حضرت قسمتى از كارشان را براى آنان بازگو كرد و از گفتن قسمتى ديگر اعراض نمود. آن زن (عايشه) از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: چه كسى افشا كردن مرا به تو خبر داد؟ حضرت فرمود: خداى عليم آگاه به من خبر داد. |
|
| |
|
| <big>سپس خداوند با آيه چهارم سوره تحريم به پيامبرش خبر داد كه اگر اظهار توبه هم نمايند قلوبشان منحرف است، و اگر بخواهند بر ضد پيامبرصلى الله عليه وآله اقدامى كنند ياور آن حضرت خدا و جبرئيل و ملائكه و اميرالمؤمنين عليه السلام هستند.</big>
| | سپس خداوند با آيه چهارم سوره تحريم به پيامبرش خبر داد كه اگر اظهار توبه هم نمايند قلوبشان منحرف است، و اگر بخواهند بر ضد پيامبرصلى الله عليه وآله اقدامى كنند ياور آن حضرت خدا و جبرئيل و ملائكه و اميرالمؤمنين عليه السلام هستند. |
|
| |
|
| <big>آيه چنين است: «اِنْ تَتُوبا اِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَاِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ»:</big>
| | آيه چنين است: «اِنْ تَتُوبا اِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَاِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ»: |
|
| |
|
| <big>«اگر شما دو نفر نزد خدا توبه كنيد اما قلب هايتان از حق منحرف شده است، و اگر بر ضد او اقدم نماييد بدانيد كه خدا صاحب اختيار اوست و جبرئيل و صالح مؤمنين و ملائكه بعد از خدا كمک اويند».</big>
| | «اگر شما دو نفر نزد خدا توبه كنيد اما قلب هايتان از حق منحرف شده است، و اگر بر ضد او اقدم نماييد بدانيد كه خدا صاحب اختيار اوست و جبرئيل و صالح مؤمنين و ملائكه بعد از خدا كمک اويند». |
|
| |
|
| <big>وقتى خداوند اين خبر را به پيامبرش داد حضرت آنان را احضار كرد و مسئله افشاى سِرّ خود را از آنان پرسيد و به توطئه منافقين اشاره اى نكرد. آنان قسم ياد كردند كه چنين كارى نكرده اند و راز حضرت را فاش ننموده اند.</big>
| | وقتى خداوند اين خبر را به پيامبرش داد حضرت آنان را احضار كرد و مسئله افشاى سِرّ خود را از آنان پرسيد و به توطئه منافقين اشاره اى نكرد. آنان قسم ياد كردند كه چنين كارى نكرده اند و راز حضرت را فاش ننموده اند. |
|
| |
|
| <big>اينجا بود كه آيه هفتم سوره تحريم در تكذيب آنان نازل شد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»: «اى كسانى كه كافر شديد، امروز عذر نياوريد كه طبق آنچه عمل كرديد جزا داده مى شويد».<ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲-۱۳۵. تفسير فرات: ص ۱۸۵. مجمع البيان: ج ۱ ص ۵۶ . نور الثقلين: ج ۵ ص ۳۷۰ ح ۸ . مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام: ج ۲ ص ۳۴۶. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۹۷ . الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۶۸. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۷۶. امالى الطوسى: ص ۳۰۲. بحار الانوار: ج ۲۲ ص۲۳۲، ۲۳۹ ح۴، ص۲۴۳ ح۹، ص۲۴۶ ح۱۷ و ج۲۷ ص۲۴۶ ح۱۷ و ج۲۸ ص۹۵-۹۷، ۱۰۶-۱۰۷ و ج۳۰ ص۳۸۳ و ج۳۱ ص۶۴۰ ح۱۵۷. صحیح البخاری: ج۷ ص۱۷ و ج۸ ص۴۴۹. صحیح مسلم: ج۷ ص۲۴. السیرة النبویة (ابن کثیر): ج۴ ص۴۴۹. فتح القدیر شوکانی: ج۵ ص۲۵۰. مجمع الزوائد (هیثمی): ج۷ ص۱۲۶. تفسیر قرطبی: ج۱۸ ص۱۸۷. زاد المسیر (ابن جوزی): ج۸ ص۵۱. مسند احمد: ج۱ ص۳۳ و ج۶ ص۵۲. اينجا</ref></big>
| | اينجا بود كه آيه هفتم سوره تحريم در تكذيب آنان نازل شد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»: «اى كسانى كه كافر شديد، امروز عذر نياوريد كه طبق آنچه عمل كرديد جزا داده مى شويد».<ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲-۱۳۵. تفسير فرات: ص ۱۸۵. مجمع البيان: ج ۱ ص ۵۶ . نور الثقلين: ج ۵ ص ۳۷۰ ح ۸ . مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام: ج ۲ ص ۳۴۶. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۹۷ . الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۶۸. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۷۶. امالى الطوسى: ص ۳۰۲. بحار الانوار: ج ۲۲ ص۲۳۲، ۲۳۹ ح۴، ص۲۴۳ ح۹، ص۲۴۶ ح۱۷ و ج۲۷ ص۲۴۶ ح۱۷ و ج۲۸ ص۹۵-۹۷، ۱۰۶-۱۰۷ و ج۳۰ ص۳۸۳ و ج۳۱ ص۶۴۰ ح۱۵۷. صحیح البخاری: ج۷ ص۱۷ و ج۸ ص۴۴۹. صحیح مسلم: ج۷ ص۲۴. السیرة النبویة (ابن کثیر): ج۴ ص۴۴۹. فتح القدیر شوکانی: ج۵ ص۲۵۰. مجمع الزوائد (هیثمی): ج۷ ص۱۲۶. تفسیر قرطبی: ج۱۸ ص۱۸۷. زاد المسیر (ابن جوزی): ج۸ ص۵۱. مسند احمد: ج۱ ص۳۳ و ج۶ ص۵۲. اينجا</ref> |
|
| |
|
| == <big>روایت حدیث غدیر</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۳۷. اسرار غدير: ص ۲۹۸. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۲.</ref> == | | == روایت حدیث غدیر<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۳۷. اسرار غدير: ص ۲۹۸. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۲.</ref> == |
| <big>يكى از [[صحابه]] كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده ابوبكر بن ابى قحافه تيمى (م ۱۳ ق) است.</big>
| | يكى از [[صحابه]] كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده ابوبكر بن ابى قحافه تيمى (م ۱۳ ق) است. |
|
| |
|
| <big>ابن عقده در «حديث الولاية» و ابوبكر جعابى «نخب المناقب» و منصور رازى در كتابى كه در موضوع غدير نوشته، حديث غدير را از ابوبكر روايت كرده اند. همچنين شمس الدين جزرى در «اسنى المطالب» او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر نموده است.<ref>اسنى المطالب (شمس الدين جزرى): ص ۳. </ref></big>
| | ابن عقده در «حديث الولاية» و ابوبكر جعابى «نخب المناقب» و منصور رازى در كتابى كه در موضوع غدير نوشته، حديث غدير را از ابوبكر روايت كرده اند. همچنين شمس الدين جزرى در «اسنى المطالب» او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر نموده است.<ref>اسنى المطالب (شمس الدين جزرى): ص ۳. </ref> |
|
| |
|
| <big>همچنين روزى ابوبكر براى توجيه غصب خلافت نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت: پيامبر درباره مسئله ولايت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده، و من شهادت مى دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطالب اقرار مى نمايم، و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم ... .<ref>بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸. </ref></big>
| | همچنين روزى ابوبكر براى توجيه غصب خلافت نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت: پيامبر درباره مسئله ولايت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده، و من شهادت مى دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطالب اقرار مى نمايم، و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم ... .<ref>بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸. </ref> |
|
| |
|
| == <big>سخنان ابوبكر و عمر پس از بيعت در غدير</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۴۲، ۴۴۵. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۱.</ref> == | | == سخنان ابوبكر و عمر پس از بيعت در غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۴۲، ۴۴۵. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۱.</ref> == |
| <big>«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ . يُخادِعُونَ اللَّه وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ . فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّه مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ . وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ . أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ . وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ . وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ . اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»<ref>بقره/۸-۱۵.</ref>:</big>
| | «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ . يُخادِعُونَ اللَّه وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ . فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّه مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ . وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ . أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ . وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ . وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ . اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»<ref>بقره/۸-۱۵.</ref>: |
|
| |
|
| <big>«از مردم كسانى هستند كه مى گويند: ما ايمان آورديم به خداوند، ولى آنان ايمان ندارند. با خدا مكر و حيله مى كنند و با آنان كه ايمان آوردند حيله مى كنند، ولى جز خودشان كسى را گول نمى زنند اما خودشان درک نمى كنند. در قلوب آنان مرض است، خداوند هم اين مرض را بيشتر كرده و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنچه دروغ مى گويند. آنگاه كه به آنان گفته مىشود در زمين فساد نكنيد مى گويند: ما اصلاح كنندگانيم. بدانيد كه آنان فساد كننده هستند ولى خودشان نمى فهمند. هنگامى كه به آنان گفته مى شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى دانند. هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى گويند: ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى گيرد و به آنان مهلت مى دهد كه در طغيان خود متحير بمانند».</big>
| | «از مردم كسانى هستند كه مى گويند: ما ايمان آورديم به خداوند، ولى آنان ايمان ندارند. با خدا مكر و حيله مى كنند و با آنان كه ايمان آوردند حيله مى كنند، ولى جز خودشان كسى را گول نمى زنند اما خودشان درک نمى كنند. در قلوب آنان مرض است، خداوند هم اين مرض را بيشتر كرده و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنچه دروغ مى گويند. آنگاه كه به آنان گفته مىشود در زمين فساد نكنيد مى گويند: ما اصلاح كنندگانيم. بدانيد كه آنان فساد كننده هستند ولى خودشان نمى فهمند. هنگامى كه به آنان گفته مى شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى دانند. هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى گويند: ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى گيرد و به آنان مهلت مى دهد كه در طغيان خود متحير بمانند». |
|
| |
|
| <big>ابوبكر گفت: يا رسول اللَّه! به خدا قسم به هيچ چيز اهميت نداده ام به اندازه اى كه به اين بيعت اهميت مى دهم. من اميدوار شدم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد!!</big>
| | ابوبكر گفت: يا رسول اللَّه! به خدا قسم به هيچ چيز اهميت نداده ام به اندازه اى كه به اين بيعت اهميت مى دهم. من اميدوار شدم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد!! |
|
| |
|
| <big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...».</big>
| | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...». |
|
| |
|
| <big>پس از اتمام خطبه غدير و مراسم بيعت همگانى به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله، وقتى ابوبكر و عمر از خيمه بيعت فاصله گرفتند شعله هاى كينه زبانه كشيد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص۱۲۶، ۱۶۹، ۲۴۸ و ج۳۷ ص۱۲۰، ۳۱۱. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۳۶.</ref></big>
| | پس از اتمام خطبه غدير و مراسم بيعت همگانى به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله، وقتى ابوبكر و عمر از خيمه بيعت فاصله گرفتند شعله هاى كينه زبانه كشيد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص۱۲۶، ۱۶۹، ۲۴۸ و ج۳۷ ص۱۲۰، ۳۱۱. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۳۶.</ref> |
|
| |
|
| <big>ابوبكر به عمر گفت: واقعاً كرامت بزرگى براى على تدارک ديده است! عمر نگاه تندى به او كرد و گفت: «نه به خدا قسم، ابداً سخن او را نمى پذيرم و از او اطاعت نمى كنم».</big>
| | ابوبكر به عمر گفت: واقعاً كرامت بزرگى براى على تدارک ديده است! عمر نگاه تندى به او كرد و گفت: «نه به خدا قسم، ابداً سخن او را نمى پذيرم و از او اطاعت نمى كنم». |
|
| |
|
| <big>سپس دوشادوش يكديگر به راه افتادند در حالى كه مى گفتند: «هرگز درباره آنچه گفت تسليم او نخواهيم شد».</big>
| | سپس دوشادوش يكديگر به راه افتادند در حالى كه مى گفتند: «هرگز درباره آنچه گفت تسليم او نخواهيم شد». |
|
| |
|
| <big>آنان در حالى كه دست در دست يكديگر داشتند مى گفتند: «هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد. اين قدر كه مقام پسر عمويش را بالا مى برد هنوز به آرزوى خود نرسيده. اگر مى توانست او را پيامبر قرار مى داد.</big>
| | آنان در حالى كه دست در دست يكديگر داشتند مى گفتند: «هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد. اين قدر كه مقام پسر عمويش را بالا مى برد هنوز به آرزوى خود نرسيده. اگر مى توانست او را پيامبر قرار مى داد. |
|
| |
|
| <big>اگر هلاک شود بين او و اهدافش فاصله مى اندازيم».</big>
| | اگر هلاک شود بين او و اهدافش فاصله مى اندازيم». |
|
| |
|
| <big>جبرئيل خبر اين دهن كجى آنان را به پيامبرصلى الله عليه وآله داد و آيه ۹۱ و ۹۲ سوره نحل را درباره آنان نازل كرد:</big>
| | جبرئيل خبر اين دهن كجى آنان را به پيامبرصلى الله عليه وآله داد و آيه ۹۱ و ۹۲ سوره نحل را درباره آنان نازل كرد: |
|
| |
|
| <big>«وَ اَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ اِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الاَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً اِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. وَ لا تَكُونُوا كَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ اَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ»:</big>
| | «وَ اَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ اِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الاَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً اِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. وَ لا تَكُونُوا كَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ اَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ»: |
|
| |
|
| <big>«به پيمان خدا وفا كنيد هر گاه عهد كرديد و قسم ها را بعد از مؤكد كردن آن نشكنيد در حالى كه خدا را بر خود ضامن و شاهد قرار داده ايد. خدا مىداند شما چه مى كنيد. مانند آن زنى نباشيد كه رشته هاى خود را بعد از تابيدنِ محكم باز مى كند، كه عهد و قسم ها را براى فريب يكديگر به كار بريد».</big>
| | «به پيمان خدا وفا كنيد هر گاه عهد كرديد و قسم ها را بعد از مؤكد كردن آن نشكنيد در حالى كه خدا را بر خود ضامن و شاهد قرار داده ايد. خدا مىداند شما چه مى كنيد. مانند آن زنى نباشيد كه رشته هاى خود را بعد از تابيدنِ محكم باز مى كند، كه عهد و قسم ها را براى فريب يكديگر به كار بريد». |
|
| |
|
| | در همان حال جوانى از انصار به نام «بُريده اَسلَمى» سخنان ابوبكر و عمر را مى شنيد. او به آنان گفت: مگر پيامبرصلى الله عليه وآله چه فرموده كه شما گفتيد: «به سلامتى انجام نمى شود»؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: «تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو»! بريده گفت: «به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! به خدا قسم سخن شما را شنيدم و آنچه را گفتيد به اطلاع پيامبرصلى الله عليه وآله خواهم رساند».<ref>التحصين (ابن طاووس): ص ۵۳۷ . الاصول الستةعشر، كتاب سلام بن ابى عمرة: ص ۱۱۸. </ref> |
|
| |
|
| | آن دو او را قسم دادند كه به حضرت خبر ندهد، ولى او نپذيرفت. گفتند: هر كارى مى خواهى انجام بده! به خدا قسم در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى كند و تو را تكذيب مى نمايد. |
|
| |
|
| <big>در همان حال جوانى از انصار به نام «بُريده اَسلَمى» سخنان ابوبكر و عمر را مى شنيد. او به آنان گفت: مگر پيامبرصلى الله عليه وآله چه فرموده كه شما گفتيد: «به سلامتى انجام نمى شود»؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: «تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو»! بريده گفت: «به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! به خدا قسم سخن شما را شنيدم و آنچه را گفتيد به اطلاع پيامبرصلى الله عليه وآله خواهم رساند».<ref>التحصين (ابن طاووس): ص ۵۳۷ . الاصول الستةعشر، كتاب سلام بن ابى عمرة: ص ۱۱۸. </ref></big>
| | بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود. |
|
| |
|
| | سپس به خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: «پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى گفتند: به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد». |
|
| |
|
| | پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «تو را به خداى كعبه اين را گفتند؟! خداوند آنچه آنان گفتند - و سزاوارشان بود كه بگويند - به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد». |
|
| |
|
| <big>آن دو او را قسم دادند كه به حضرت خبر ندهد، ولى او نپذيرفت. گفتند: هر كارى مى خواهى انجام بده! به خدا قسم در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى كند و تو را تكذيب مى نمايد.</big>
| | آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد و چه باعث شد آن سخنان را بگوييد؟ گفتند: «قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم»! |
|
| |
|
| <big>بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود.</big>
| | پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم، اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده و درباره اين انكار شما آيه اى از قرآن بر من فرستاده است. |
|
| |
|
| <big>سپس به خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: «پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى گفتند: به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد».</big>
| | آنگاه آيه ۷۴ سوره توبه را تلاوت فرمود: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساختند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت». |
|
| |
|
| <big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «تو را به خداى كعبه اين را گفتند؟! خداوند آنچه آنان گفتند - و سزاوارشان بود كه بگويند - به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد».</big> | | == سلام ابوبكر و عمر به عنوان «اميرالمؤمنين»<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۴۵. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۶. </ref> == |
| | در روز چهاردهم ذى الحجة در سفر حجةالوداع و پس از اتمام اعمال حج، جبرئيل نازل شد و لقب «اميرالمؤمنين» را به عنوان اختصاص به على بن ابى طالب آورد و خود نيز به آن حضرت با همين لقب سلام كرد و عرض كرد: |
|
| |
|
| <big>آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد و چه باعث شد آن سخنان را بگوييد؟ گفتند: «قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم»!</big>
| | «السلام عليك يا اميرالمؤمنين». |
|
| |
|
| <big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم، اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده و درباره اين انكار شما آيه اى از قرآن بر من فرستاده است.</big>
| | على عليه السلام كه متوجه سلام جبرئيل با اين لقب بود درباره آن پرسيد. حضرت پاسخ داد: اين جبرئيل است كه از سوى خداوند تحقق آنچه به من وعده داده را آورده است. |
|
| |
|
| <big>آنگاه آيه ۷۴ سوره توبه را تلاوت فرمود: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساختند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت».</big>
| | اكنون دستور الهى آمد كه بايد بزرگان اصحاب نزد على عليه السلام حضور يابند و به عنوان «اميرالمؤمنين» بر آن حضرت سلام كنند و «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند. |
|
| |
|
| == <big>سلام ابوبكر و عمر به عنوان «اميرالمؤمنين»</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۴۵. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۶. </ref> ==
| | پيامبرصلى الله عليه وآله كه از منصوب كردن اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير ترس آن داشت كه او را تكذيب كنند و سخن او را نپذيرند، درباره سلام كردن آنان به عنوان «اميرالمؤمنين» ترس بيشترى داشت، و اين اطمينان الهى بود كه اجراى اين دستور را با نزول آيه ۶ سوره كهف در چنين موقعيتى مؤكد نمود: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ اِنْ لَمْيُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ اَسَفاً»: «گويى تو مىخواهى در اثر اعمال آنان خود را از تأسف و غم و اندوه هلاك كنى، اگر به اين گفتار ايمان نياورند». |
| <big>در روز چهاردهم ذى الحجة در سفر حجةالوداع و پس از اتمام اعمال حج، جبرئيل نازل شد و لقب «اميرالمؤمنين» را به عنوان اختصاص به على بن ابى طالب آورد و خود نيز به آن حضرت با همين لقب سلام كرد و عرض كرد:</big>
| |
|
| |
|
| <big>«السلام عليك يا اميرالمؤمنين».</big>
| | اين بدان معنى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله وظيفه الهى خود را به انجام مى رساند اگر چه مردم سرپيچى كنند. |
|
| |
|
| <big>على عليه السلام كه متوجه سلام جبرئيل با اين لقب بود درباره آن پرسيد. حضرت پاسخ داد: اين جبرئيل است كه از سوى خداوند تحقق آنچه به من وعده داده را آورده است.</big>
| | پيرو آن پيامبرصلى الله عليه وآله به بزرگان اصحاب دستور داد تا نزد على عليه السلام بروند و خطاب به آن حضرت «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند، تا بدين وسيله در زمان حيات خود از آنان اقرار بر امير بودن على عليه السلام بگيرد. |
|
| |
|
| <big>اكنون دستور الهى آمد كه بايد بزرگان اصحاب نزد على عليه السلام حضور يابند و به عنوان «اميرالمؤمنين» بر آن حضرت سلام كنند و «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند.</big>
| | سرشناسان اصحاب خدمت على عليه السلام آمدند و با عنوان «اميرالمؤمنين» به آن حضرت سلام كردند. در بين آنها فقط ابوبكر و عمر به عنوان اعتراض به پيامبرصلى الله عليه وآله گفتند: |
|
| |
|
| | آيا اين حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شده فرمود: آرى، حقى از طرف خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده است.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۱۱-۱۲۰، ۱۵۵. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۳۹، ۱۱۴. مناقب ابن شهرآشوب: ج۲ ص۲۲۴. کتاب سلیم: ص۷۳۰.</ref> |
|
| |
|
| | ابان مى گويد: سليم گفت: در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله به عده اى كه گِرد هم نشسته بودند برخوردم كه در ميان آنان - جز سلمان و ابوذر و مقداد و محمد بن ابى بكر و عمر بن ابى سلمه و قيس بن سعد بن عباده - كسى غير از بنى هاشم نبود. |
|
| |
|
| <big>پيامبرصلى الله عليه وآله كه از منصوب كردن اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير ترس آن داشت كه او را تكذيب كنند و سخن او را نپذيرند، درباره سلام كردن آنان به عنوان «اميرالمؤمنين» ترس بيشترى داشت، و اين اطمينان الهى بود كه اجراى اين دستور را با نزول آيه ۶ سوره كهف در چنين موقعيتى مؤكد نمود: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ اِنْ لَمْيُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ اَسَفاً»: «گويى تو مىخواهى در اثر اعمال آنان خود را از تأسف و غم و اندوه هلاك كنى، اگر به اين گفتار ايمان نياورند».</big>
| | اميرالمؤمنين عليه السلام پس از بيان اهانت ابوبكر و عمر در غدير فرمود: |
|
| |
|
| <big>اين بدان معنى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله وظيفه الهى خود را به انجام مى رساند اگر چه مردم سرپيچى كنند.</big>
| | ... از همه اين ها مهمتر اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله هشتاد نفر - كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بودند جمع كرد و اين دو نفر هم در بين آنان بودند، و آن عده به عنوان «اميرالمؤمنين» بر من سلام كردند. |
|
| |
|
| <big>پيرو آن پيامبرصلى الله عليه وآله به بزرگان اصحاب دستور داد تا نزد على عليه السلام بروند و خطاب به آن حضرت «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند، تا بدين وسيله در زمان حيات خود از آنان اقرار بر امير بودن على عليه السلام بگيرد.</big>
| | سپس فرمود: من شما را شاهد مى گيرم كه على برادر من و وزيرم و وارث من و خليفه ام در امّتم و وصىِّ من در خاندانم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من است. به او گوش فرا دهيد و او را اطاعت كنيد. |
|
| |
|
| | در ميان آن عده، ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمان بن عوف و ابوعبيده و سالم و معاذ بن جبل و عده اى از انصار بودند. سپس فرمود: من خدا را بر شما شاهد مى گيرم. |
|
| |
|
| | سپس على عليه السلام رو به مردم كرد و فرمود: سبحان اللَّه از ابتلا به اين دو نفر و فتنه ايشان يعنى گوساله و سامريشان، كه در قلوب اين امت جا گرفته است!<ref>كتاب سليم: حديث ۱۴.</ref> |
|
| |
|
| <big>سرشناسان اصحاب خدمت على عليه السلام آمدند و با عنوان «اميرالمؤمنين» به آن حضرت سلام كردند. در بين آنها فقط ابوبكر و عمر به عنوان اعتراض به پيامبرصلى الله عليه وآله گفتند:</big> | | == سؤال ابوبكر و عمر در غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۸.</ref> == |
| | اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان عثمان اتمام حجتى در مسجد داشتند. از جمله در مورد كارشكنى ابوبكر و عمر در غدير و اعتراضشان به آيات تفسير شده به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: |
|
| |
|
| <big>آيا اين حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شده فرمود: آرى، حقى از طرف خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده است.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۱۱-۱۲۰، ۱۵۵. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۳۹، ۱۱۴. مناقب ابن شهرآشوب: ج۲ ص۲۲۴. کتاب سلیم: ص۷۳۰.</ref></big>
| | ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات به خصوص درباره على است؟! فرمود: آرى، درباره او و جانشينانم تا روز قيامت است. گفتند: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما. فرمود: برادرم و وزيرم و وارثم و وصيّم و جانشينم در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من على، سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسين، سپس نُه نفر از فرزندان پسرم حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان و آنان با قرآنند. نه آن ها از قرآن جدا مى شوند و نه قرآن از ايشان جدا مى شود تا بر سر حوض بر من وارد شوند. |
|
| |
|
| <big>ابان مى گويد: سليم گفت: در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله به عده اى كه گِرد هم نشسته بودند برخوردم كه در ميان آنان - جز سلمان و ابوذر و مقداد و محمد بن ابى بكر و عمر بن ابى سلمه و قيس بن سعد بن عباده - كسى غير از بنى هاشم نبود.</big> | | همه حاضرين در مسجد و مجلس مناشده گفتند: آرى به خدا قسم، همه آنچه گفتى دقيقاً شنيديم و حاضر بوديم.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱. </ref> |
|
| |
|
| <big>اميرالمؤمنين عليه السلام پس از بيان اهانت ابوبكر و عمر در غدير فرمود:</big> | | == شبهه در نسبت غدير به امر الهى<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۳۸. </ref> == |
| | پس از اتمام خطبه غدير و بيعت همگانى با اميرالمؤمنين عليه السلام، سومين روش در شبهه اندازى نسبتِ ساختگى بودن مراسم غدير از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله و نسبت غير حقيقى آن به خدا بود. اين مطلب را منافقين رسماً دامن زدند و علناً بر زبان آوردند. مطرح كنندگان اصلى اين جسارت ابوبكر و عمر بودند كه قبلاً نيز هنگام بيعت چنين سخنانى را بر زبان آوردند. |
|
| |
|
| <big>... از همه اين ها مهمتر اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله هشتاد نفر - كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بودند جمع كرد و اين دو نفر هم در بين آنان بودند، و آن عده به عنوان «اميرالمؤمنين» بر من سلام كردند.</big>
| | كيفيت به ميان آوردن اين شايعه هم در اين قالب بود كه «خدا به او امر نكرده و اين مطلبى است كه از پيش خود ساخته و به خدا نسبت مى دهد»، كه در عربى از آن با كلمه «تَقَوُّل» ياد مى شود، و سپس كلمه «كذّاب» را هم به آن افزودند، و براى توجيه علت اين «تقوُّل» هدف شرافت دادن به پسر عمويش را مطرح كردند. |
|
| |
|
| <big>سپس فرمود: من شما را شاهد مى گيرم كه على برادر من و وزيرم و وارث من و خليفه ام در امّتم و وصىِّ من در خاندانم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من است. به او گوش فرا دهيد و او را اطاعت كنيد.</big>
| | آنچه ابوبكر و عمر در اين باره شايع كردند و با كلماتشان به تخريب اذهان مردم پرداختند عبارت بود از: |
|
| |
|
| <big>در ميان آن عده، ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمان بن عوف و ابوعبيده و سالم و معاذ بن جبل و عده اى از انصار بودند. سپس فرمود: من خدا را بر شما شاهد مى گيرم.</big>
| | لا وَ اللَّهِ ما اَمَرَهُ اللَّهُ بِهذا، وَ ما هُوَ اِلاّ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ! اِنَّ مُحَمَّداً كَذّابٌ عَلى رَبِّهِ وَ ما اَمَرَهُ اللَّهُ بِهذا فى عَلِىٍّ! وَ اللَّهِ ما هذا مِنْ تِلْقاءِ اللَّهِ وَ لكِنَّهُ اَرادِ اَنْ يُشَرِّفَ ابْنَ عَمِّهِ: |
|
| |
|
| <big>سپس على عليه السلام رو به مردم كرد و فرمود: سبحان اللَّه از ابتلا به اين دو نفر و فتنه ايشان يعنى گوساله و سامريشان، كه در قلوب اين امت جا گرفته است!<ref>كتاب سليم: حديث ۱۴.</ref></big>
| | نه به خدا قسم، خدا او را به اين مطلب امر نكرده است؛ و اين نيست مگر چيزى كه به ناحق به خدا نسبت مى دهد! محمد بر پروردگارش دروغ مى بندد و خداوند چنين دستورى درباره على به او نداده است! به خدا قسم اين مطلب از جانب خدا نيست، و او قصد دارد پسر عمويش را شرافت دهد. |
|
| |
|
| == <big>سؤال ابوبكر و عمر در غدير</big><ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۸.</ref> ==
| | اين توطئه و شبهه فوراً از سوى خداوند تعالى در نطفه خفه شد و ده آيه از سوره حاقّه در تأييد پيامبرصلى الله عليه وآله و وَحْيانى بودن غدير نازل شد و بنيانى محكم براى غدير را تا ابديت در متن قرآن پايه گذارى كرد. |
| <big>اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان عثمان اتمام حجتى در مسجد داشتند. از جمله در مورد كارشكنى ابوبكر و عمر در غدير و اعتراضشان به آيات تفسير شده به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:</big>
| |
|
| |
|
| <big>ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات به خصوص درباره على است؟! فرمود: آرى، درباره او و جانشينانم تا روز قيامت است. گفتند: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما. فرمود: برادرم و وزيرم و وارثم و وصيّم و جانشينم در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من على، سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسين، سپس نُه نفر از فرزندان پسرم حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان و آنان با قرآنند. نه آن ها از قرآن جدا مى شوند و نه قرآن از ايشان جدا مى شود تا بر سر حوض بر من وارد شوند.</big>
| | آيات ۴۳ تا ۵۲ سوره حاقه كه مى فرمايد: «تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الاَقاويلِ. لاَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ. فَما مِنْكُمْ مِنْ اَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ. وَ اِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقينَ. اِنّا لَنَعْلَمُ اَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبينَ وَ اِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرينَ. وَ اِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقينِ. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ»: |
|
| |
|
| <big>همه حاضرين در مسجد و مجلس مناشده گفتند: آرى به خدا قسم، همه آنچه گفتى دقيقاً شنيديم و حاضر بوديم.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱. </ref></big>
| | «نازل شده از پروردگار عالم است. اگر بعضى گفته ها را به ناحق به ما نسبت دهد دست راست او را مى گيريم و سپس رگ گردن او را قطع مى كنيم، و هيچ يک از شما نمى تواند ما را از چنين برخوردى مانع شود. اين يادمانى براى متقين است. |
|
| |
|
| == <big>شبهه در نسبت غدير به امر الهى</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۳۸. </ref> ==
| | ما مى دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگان وجود دارند. اين حسرت بر كافران است و يقين حقيقى است. پس به نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو». |
| <big>پس از اتمام خطبه غدير و بيعت همگانى با اميرالمؤمنين عليه السلام، سومين روش در شبهه اندازى نسبتِ ساختگى بودن مراسم غدير از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله و نسبت غير حقيقى آن به خدا بود. اين مطلب را منافقين رسماً دامن زدند و علناً بر زبان آوردند. مطرح كنندگان اصلى اين جسارت ابوبكر و عمر بودند كه قبلاً نيز هنگام بيعت چنين سخنانى را بر زبان آوردند.</big>
| |
|
| |
|
| <big>كيفيت به ميان آوردن اين شايعه هم در اين قالب بود كه «خدا به او امر نكرده و اين مطلبى است كه از پيش خود ساخته و به خدا نسبت مى دهد»، كه در عربى از آن با كلمه «تَقَوُّل» ياد مى شود، و سپس كلمه «كذّاب» را هم به آن افزودند، و براى توجيه علت اين «تقوُّل» هدف شرافت دادن به پسر عمويش را مطرح كردند.</big>
| | پاسخى كه اين آيات به شايعه نسبت نداشتن غدير به خداوند مى داد اين گونه بود كه مى فرمايد: |
|
| |
|
| <big>آنچه ابوبكر و عمر در اين باره شايع كردند و با كلماتشان به تخريب اذهان مردم پرداختند عبارت بود از:</big>
| | «ولايت على نازل شده از پروردگار عالم است. اگر محمد بعضى از گفته ها را به ناحق به ما نسبت دهد ما دست راست او را مى گيرم و سپس رگ گردن او را قطع مى كنيم، و هيچكس از شما نمى تواند مانع چنين كارى شود. ولايت على يادآورى براى متقين در عالم است، و ما مى دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگانى نسبت به ولايت على وجود دارد كه ابوبكر و عمر هستند. على حسرت بر كافران است و ولايت او يقينِ حقيقى است. پس اى محمد، با نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو و او را شكر كن بر اين فضيلتى كه به تو عنايت كرده است».<ref>بحار الانوار: ج ۹ ص ۲۲۸ و ج ۲۴ ص ۳۳۷ و ج ۳۶ ص۱۰۱، ۱۴۹ و ج۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۰. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۴۱، ۱۹۶.</ref> |
|
| |
|
| <big>لا وَ اللَّهِ ما اَمَرَهُ اللَّهُ بِهذا، وَ ما هُوَ اِلاّ شَىْءٌ يَتَقَوَّلُهُ! اِنَّ مُحَمَّداً كَذّابٌ عَلى رَبِّهِ وَ ما اَمَرَهُ اللَّهُ بِهذا فى عَلِىٍّ! وَ اللَّهِ ما هذا مِنْ تِلْقاءِ اللَّهِ وَ لكِنَّهُ اَرادِ اَنْ يُشَرِّفَ ابْنَ عَمِّهِ:</big> | | == شيطانِ انسىِ پيامبرصلى الله عليه وآله<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۳۷۴، ۳۷۷، ۳۷۸، ۳۸۰.</ref> == |
| | يكى از آيات تضمين شده در خطبه غدير آيه ۱۱۲ سوره انعام است: |
|
| |
|
| <big>نه به خدا قسم، خدا او را به اين مطلب امر نكرده است؛ و اين نيست مگر چيزى كه به ناحق به خدا نسبت مى دهد! محمد بر پروردگارش دروغ مى بندد و خداوند چنين دستورى درباره على به او نداده است! به خدا قسم اين مطلب از جانب خدا نيست، و او قصد دارد پسر عمويش را شرافت دهد.</big>
| | «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ»: |
|
| |
|
| <big>اين توطئه و شبهه فوراً از سوى خداوند تعالى در نطفه خفه شد و ده آيه از سوره حاقّه در تأييد پيامبرصلى الله عليه وآله و وَحْيانى بودن غدير نازل شد و بنيانى محكم براى غدير را تا ابديت در متن قرآن پايه گذارى كرد.</big>
| | «اين گونه است كه براى هر پيامبرى دشمنى از انس و جن قرار مى دهيم كه به يكديگر سخنان زينت شده را از روى غرور الهام مى كنند، و اگر پروردگار تو بخواهد نمى توانند آن را انجام دهند، پس آنان را با افترائشان به حال خود واگذار». |
|
| |
|
| | پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير فرمود: الا انَّ اعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ اخْوانُ الشَّياطينَ، يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً: |
|
| |
|
| | بدانيد كه دشمنان ايشان سُفهاى گمراه و برادران شياطين اند، كه سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى رسانند.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷. </ref> |
|
| |
|
| <big>آيات ۴۳ تا ۵۲ سوره حاقه كه مى فرمايد: «تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الاَقاويلِ. لاَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ. فَما مِنْكُمْ مِنْ اَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ. وَ اِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقينَ. اِنّا لَنَعْلَمُ اَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبينَ وَ اِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرينَ. وَ اِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقينِ. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ»:</big>
| | مى بينيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير دشمنان و امامانشان را «اخوان الشياطين» نام نهاده و با ملاحظه دنباله كلام (يُوحِى بَعْضُهُمْ ...) اقتباس آن از آيه روشن است، چرا كه در آيه عبارت چنين است: |
|
| |
|
| <big>«نازل شده از پروردگار عالم است. اگر بعضى گفته ها را به ناحق به ما نسبت دهد دست راست او را مى گيريم و سپس رگ گردن او را قطع مى كنيم، و هيچ يک از شما نمى تواند ما را از چنين برخوردى مانع شود. اين يادمانى براى متقين است.</big>
| | «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ»: «و اين گونه ما قرار داديم براى هر پيامبرى دشمنى كه شياطين جن و انس هستند». |
|
| |
|
| <big>ما مى دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگان وجود دارند. اين حسرت بر كافران است و يقين حقيقى است. پس به نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو».</big>
| | نتيجه اين اقتباس آن است كه دشمن پيامبرصلى الله عليه وآله از انسانها همين دشمنان امامانند كه با آن شياطين برادر و متحدند. |
|
| |
|
| | حديثى از امام صادق عليه السلام در اين باره پرده از همه ابهامات بر مىدارد و اين دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معرفى مى كند، آنجا كه فرمود: |
|
| |
|
| | ما بَعَثَ اللَّه رَسُولاً الاّ وَ فى وَقْتِهِ شَيْطانانِ يُؤْذِيانِهِ وَ يَفْتِنانِهِ وَ يُضِلانِ النّاسَ بَعْدَهُ ... . وَ امّا صاحِبا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله فَحَبْتَرُ وَ زَريقُ: |
|
| |
|
| <big>پاسخى كه اين آيات به شايعه نسبت نداشتن غدير به خداوند مى داد اين گونه بود كه مى فرمايد:</big>
| | خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه در زمان او دو شيطان بوده اند كه او را اذيت كرده اند و براى او فتنه ايجاد كرده اند و مردم را بعد از او گمراه كرده اند... . |
|
| |
|
| <big>«ولايت على نازل شده از پروردگار عالم است. اگر محمد بعضى از گفته ها را به ناحق به ما نسبت دهد ما دست راست او را مى گيرم و سپس رگ گردن او را قطع مى كنيم، و هيچكس از شما نمى تواند مانع چنين كارى شود. ولايت على يادآورى براى متقين در عالم است، و ما مى دانيم كه در ميان شما تكذيب كنندگانى نسبت به ولايت على وجود دارد كه ابوبكر و عمر هستند. على حسرت بر كافران است و ولايت او يقينِ حقيقى است. پس اى محمد، با نام پروردگار عظيمت تسبيح بگو و او را شكر كن بر اين فضيلتى كه به تو عنايت كرده است».<ref>بحار الانوار: ج ۹ ص ۲۲۸ و ج ۲۴ ص ۳۳۷ و ج ۳۶ ص۱۰۱، ۱۴۹ و ج۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۰. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۴۱، ۱۹۶.</ref></big>
| | و دو شيطان زمان حضرت محمد صلى الله عليه وآله ابوبكر و عمر بودند.<ref>بحار الانوار: ج ۱۳ ص ۲۱۲ ح ۵ و ج ۳۰ ص ۱۸۶ ح ۴۵ و ج ۳۱ ص ۶۰۱ ح ۴۱. در روايات بسيارى »حَبْتَر« كنايه از ابوبكر و »زَريق« كنايه از عمر آمده است.</ref> |
|
| |
|
| == <big>شيطانِ انسىِ پيامبرصلى الله عليه وآله</big><ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۳۷۴، ۳۷۷، ۳۷۸، ۳۸۰.</ref> ==
| | جالب است كه بدانيم اولى صراحتاً بر فراز منبر گفت: انَّ لى شَيْطاناً يَعْتَرينى<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۹۵. </ref>: من شيطانى دارم كه بر من عارض مىشود. بنابراين تعجبى نخواهد داشت اگر بدانيم كه ابليس از روز غدير نگرانى هاى خود را با وعده هاى همين شياطين انسى اطراف پيامبرصلى الله عليه وآله رفع كرد، تا آنجا كه به شياطين زير دست خود گفت: نگران نباشيد كه اصحاب او به من وعده داده اند كه به هيچ يک از گفته هاى او اقرار نكنند، و آنان هرگز اين وعده خود را نمى شكنند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۸. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۲۵، ۱۳۵.</ref> |
| <big>يكى از آيات تضمين شده در خطبه غدير آيه ۱۱۲ سوره انعام است:</big>
| |
|
| |
|
| <big>«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ»:</big>
| | در كنار اين حقيقت، مسئله غرور و سخنان فريبنده است كه در آيه به آن اشاره شده است. ابزار كار اغوا كنندگان مردم، كلمات ظاهرفريب است كه با آن ساده لوحان را گول مى زنند و قلوب آنان را در چنگ خود مى گيرند، و اهداف باطل خود را با سخنان حق به جانب و به ظاهر زيبا در فكر مردم اشراب مى كنند و جاى مى دهند. |
|
| |
|
| <big>«اين گونه است كه براى هر پيامبرى دشمنى از انس و جن قرار مى دهيم كه به يكديگر سخنان زينت شده را از روى غرور الهام مى كنند، و اگر پروردگار تو بخواهد نمى توانند آن را انجام دهند، پس آنان را با افترائشان به حال خود واگذار».</big>
| | اين روندِ به كارگيرىِ «زُخْرُفَ الْقَوْلِ» ادامه يافت تا پس از پيامبرصلى الله عليه وآله حساب شده ترين كلمات براى پايمال كردن حق اهل بيت عليهم السلام به كار گرفته شد. آنگاه كه فدک را غصب كردند از يک سو دست به دامان «ارث نگذاشتن انبياء» شدند، و از سوى ديگر صرف درآمد فدک در راه رزمندگان را مطرح كردند. آنان غصب فدک را به گونه اى جلوه دادند كه مردم غصب فدک را به حساب تقدس آنان و احياى حق از بين رفته مسلمانان بگذارند. |
|
| |
|
| <big>پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير فرمود: الا انَّ اعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ اخْوانُ الشَّياطينَ، يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً:</big>
| | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيه «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ...». |
|
| |
|
| <big>بدانيد كه دشمنان ايشان سُفهاى گمراه و برادران شياطين اند، كه سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى رسانند.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷. </ref></big>
| | == عِجل امّت: ابوبكر<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۶۰-۶۲.</ref> == |
| | يكى از ۱۸ آيه اى كه در خطبه غدير به صراحت تفسير شده آيه ۲۲ سوره مجادله است. آنجا كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: |
|
| |
|
| <big>مى بينيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير دشمنان و امامانشان را «اخوان الشياطين» نام نهاده و با ملاحظه دنباله كلام (يُوحِى بَعْضُهُمْ ...) اقتباس آن از آيه روشن است، چرا كه در آيه عبارت چنين است:</big> | | الا انَّ اوْلِياءَهُمُ الَّذينَ ذَكَرَهُمُ اللَّه فى كِتابِهِ، فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّه وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّه وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ، أُولئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِىَ اللَّه عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّه أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّه هُمُ الْمُفْلِحُونَ»<ref>مجادله/۲۲.</ref>: |
|
| |
|
| <big>«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ»: «و اين گونه ما قرار داديم براى هر پيامبرى دشمنى كه شياطين جن و انس هستند».</big> | | «بدانيد كه اولياى اهل بيت كسانى اند كه خداوند در كتابش آنان را ياد كرده و فرموده است: «نمى يابى قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند، و در عين حال با كسانى كه با خدا و رسولش ضديت دارند روى دوستى داشته باشند، اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا فاميلشان باشند. آنانند كه ايمان بر قلب هايشان ثبت شده و خداوند با روح خود آنان را مؤيد داشته، و آنان را وارد بهشتى مى كند كه نهرها در آن جارى است و در آن دائمى اند. خدا از آنان راضى است و آنان از خدا راضى اند. اينان حزب خدايند، و حزب خداوند رستگارانند».<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷. </ref> |
|
| |
|
| <big>نتيجه اين اقتباس آن است كه دشمن پيامبرصلى الله عليه وآله از انسانها همين دشمنان امامانند كه با آن شياطين برادر و متحدند.</big>
| | در مورد مسئله برائت كه در آيه اشاره شده، اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: |
|
| |
|
| <big>حديثى از امام صادق عليه السلام در اين باره پرده از همه ابهامات بر مىدارد و اين دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معرفى مى كند، آنجا كه فرمود:</big>
| | هر كس ولايت موسى و هارون را پذيرفت و از دشمنان آنان بيزارى جست از گوساله و سامرى بيزارى جسته است، و هر كس ولايت عجل و سامرى را پذيرفت و از دشمنان آن دو بيزارى جست، از موسى و هارون بيزارى جسته در حالى كه خود هم ندانسته است. هر كس ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيتش را بپذيرد و ولايت مرا داشته باشد و از دشمن من بيزارى جسته باشد از آن دو نفر (ابوبكر و عمر) بيزارى جسته است، و هر كس از دشمن آن دو نفر بيزارى بجويد از پيامبرصلى الله عليه وآله بيزارى جسته است در حالى كه خود متوجه نيست.<ref>كتاب سليم: ص ۴۴۲ ح ۶۷. </ref> |
|
| |
|
| <big>ما بَعَثَ اللَّه رَسُولاً الاّ وَ فى وَقْتِهِ شَيْطانانِ يُؤْذِيانِهِ وَ يَفْتِنانِهِ وَ يُضِلانِ النّاسَ بَعْدَهُ ... . وَ امّا صاحِبا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله فَحَبْتَرُ وَ زَريقُ:</big> | | == عدم اعتراض ابوبكر به غديريّه حسّان<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص۴۷۶، ۴۸۳.</ref> == |
| | يكى از وجوه دلالت حديث غدير بر امامت و جانشينى، شعر حسّان بن ثابت است. قضيه شعر سرودن حسّان بن ثابت در روز غدير خم، در مقابل و به اذن پيامبرصلى الله عليه وآله را شمارى از بزرگان اهل سنت نقل كرده اند. نكته اى كه در اينجا قابل ذكر است تقرير خلفاى سه گانه نسبت به اين شعر است. |
|
| |
|
| <big>خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه در زمان او دو شيطان بوده اند كه او را اذيت كرده اند و براى او فتنه ايجاد كرده اند و مردم را بعد از او گمراه كرده اند... .</big>
| | شكى نيست وقتى كه حسّان شعرش را در روز غدير خم خواند خلفاى سه گانه حاضر بودند. در هيچ جا نقل نشده كه يكى از اين سه تن به حسّان و شعرش اعتراضى كرده باشد. با اينكه خليفه دوم از ميان اين سه خليفه در موارد متعدد بسيار اعتراض مى كرد. اين نشان مى دهد كه نزد اين سه خليفه، مانند ديگر مسلمانان حاضر در روز غدير، «مَولى» در حديث غدير به معناى «امام» و «هادى» بوده است. |
|
| |
|
| <big>و دو شيطان زمان حضرت محمد صلى الله عليه وآله ابوبكر و عمر بودند.<ref>بحار الانوار: ج ۱۳ ص ۲۱۲ ح ۵ و ج ۳۰ ص ۱۸۶ ح ۴۵ و ج ۳۱ ص ۶۰۱ ح ۴۱. در روايات بسيارى »حَبْتَر« كنايه از ابوبكر و »زَريق« كنايه از عمر آمده است.</ref></big>
| | == عذاب ابوبكر<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۴۵. </ref> == |
| | از جمله آياتى كه در سفر [[حجةالوداع]] و پيش از اتمام مراسم حج در مورد صحيفه ملعونه اول و اِخبار خداوند از آن بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه بود: |
|
| |
|
| <big>جالب است كه بدانيم اولى صراحتاً بر فراز منبر گفت: انَّ لى شَيْطاناً يَعْتَرينى<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۹۵. </ref>: من شيطانى دارم كه بر من عارض مىشود. بنابراين تعجبى نخواهد داشت اگر بدانيم كه ابليس از روز غدير نگرانى هاى خود را با وعده هاى همين شياطين انسى اطراف پيامبرصلى الله عليه وآله رفع كرد، تا آنجا كه به شياطين زير دست خود گفت: نگران نباشيد كه اصحاب او به من وعده داده اند كه به هيچ يک از گفته هاى او اقرار نكنند، و آنان هرگز اين وعده خود را نمى شكنند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۸. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۲۵، ۱۳۵.</ref></big>
| | «وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ. حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ»<ref>زخرف/۳۷، ۳۸.</ref>: «و چنين كسانى آنان را از راه راست مانع مى شوند و گمان مى كنند كه هدايت يافته اند. تا هنگامى كه نزد ما مى آيد خواهد گفت: اى كاش بين من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، و چه بد قرينى بودى». |
|
| |
|
| <big>در كنار اين حقيقت، مسئله غرور و سخنان فريبنده است كه در آيه به آن اشاره شده است. ابزار كار اغوا كنندگان مردم، كلمات ظاهرفريب است كه با آن ساده لوحان را گول مى زنند و قلوب آنان را در چنگ خود مى گيرند، و اهداف باطل خود را با سخنان حق به جانب و به ظاهر زيبا در فكر مردم اشراب مى كنند و جاى مى دهند.</big> | | به فرموده امام باقرعليه السلام منظور ابوبكر و عمر است<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۵۶ ح ۱۴. </ref> كه در دنيا آنچه خواستند كردند و در آخرت كه نتيجه طولانى اعمال خود را مى بينند از يكديگر بيزارى مى جويند. |
|
| |
|
| <big>اين روندِ به كارگيرىِ «زُخْرُفَ الْقَوْلِ» ادامه يافت تا پس از پيامبرصلى الله عليه وآله حساب شده ترين كلمات براى پايمال كردن حق اهل بيت عليهم السلام به كار گرفته شد. آنگاه كه فدک را غصب كردند از يک سو دست به دامان «ارث نگذاشتن انبياء» شدند، و از سوى ديگر صرف درآمد فدک در راه رزمندگان را مطرح كردند. آنان غصب فدک را به گونه اى جلوه دادند كه مردم غصب فدک را به حساب تقدس آنان و احياى حق از بين رفته مسلمانان بگذارند.</big>
| | آن دو كه در دنيا نزديک ترين افراد نسبت به يكديگر بودند و اساس صحيفه را به يارى هم بنيان گذاشتند، آن روز آرزوى فاصله مشرق تا مغرب نسبت به يكديگر خواهند داشت و با كلمه «بئس الْقَرِينُ» هر یک ديگرى را از خود مى راند. |
|
| |
|
| <big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيه «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ...».</big> | | و در آخر مى فرمايد: «أَنَّكُمْ فِى الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ»، در پايان حديث امام باقرعليه السلام خوانديم كه تابع و متبوع و اصول و فروعِ ظلم در عذاب مشترک خواهند بود، اگر چه هر كس به درجه اى كه اعمالش اقتضا كند سزاى آن را خواهد ديد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۹ و ج ۳۱ ص ۶۱۰ و ج ۳۶ ص ۱۵۳ ح ۱۳۳. </ref> |
|
| |
|
| == <big>عِجل امّت: ابوبكر</big><ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۶۰-۶۲.</ref> == | | == عكس العمل ابوبكر در برابر فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۸۸. </ref> == |
| <big>يكى از 18 آيهاى كه در خطبه غدير به صراحت تفسير شده آيه ۲۲ سوره مجادله است. آنجا كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:</big>
| | نزديک غروب روز بيستم ذى الحجة سال دهم هجرت آخرين لحظات برنامه سه روزه غدير است. در طول اين سه روز پيامبرصلى الله عليه وآله در هر مناسبتى فضايل و مناقب اميرالمؤمنين و اهل بيتش را براى مردم بيان مى فرمايد. |
|
| |
|
| <big>الا انَّ اوْلِياءَهُمُ الَّذينَ ذَكَرَهُمُ اللَّه فى كِتابِهِ، فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّه وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّه وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ، أُولئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِىَ اللَّه عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّه أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّه هُمُ الْمُفْلِحُونَ»<ref>مجادله/۲۲.</ref></big>:
| | در آن لحظات عده اى از اصحاب خدمت حضرت جمع بودند كه ابوبكر و عمر و مغيره و عده اى ديگر از منافقين نيز در ميان آنان بودند. |
|
| |
|
| <big>«بدانيد كه اولياى اهل بيت كسانى اند كه خداوند در كتابش آنان را ياد كرده و فرموده است: «نمى يابى قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند، و در عين حال با كسانى كه با خدا و رسولش ضديت دارند روى دوستى داشته باشند، اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا فاميلشان باشند. آنانند كه ايمان بر قلب هايشان ثبت شده و خداوند با روح خود آنان را مؤيد داشته، و آنان را وارد بهشتى مى كند كه نهرها در آن جارى است و در آن دائمى اند. خدا از آنان راضى است و آنان از خدا راضى اند. اينان حزب خدايند، و حزب خداوند رستگارانند».<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷. </ref></big>
| | حارث بن نعمان فهرى از ميان آنها آمادگى بيشترى براى جسارت داشت و در واقع زبان منافقين به حساب مى آمد. |
|
| |
|
| <big>در مورد مسئله برائت كه در آيه اشاره شده، اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:</big>
| | در اين حال پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: |
|
| |
|
| <big>هر كس ولايت موسى و هارون را پذيرفت و از دشمنان آنان بيزارى جست از گوساله و سامرى بيزارى جسته است، و هر كس ولايت عجل و سامرى را پذيرفت و از دشمنان آن دو بيزارى جست، از موسى و هارون بيزارى جسته در حالى كه خود هم ندانسته است. هر كس ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيتش را بپذيرد و ولايت مرا داشته باشد و از دشمن من بيزارى جسته باشد از آن دو نفر (ابوبكر و عمر) بيزارى جسته است، و هر كس از دشمن آن دو نفر بيزارى بجويد از پيامبرصلى الله عليه وآله بيزارى جسته است در حالى كه خود متوجه نيست.<ref>كتاب سليم: ص ۴۴۲ ح ۶۷. </ref></big>
| | انَّ فيكَ شِبْهاً مِنْ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ. لَوْ لا انْ تَقُولَ فيكَ طَوائُفٌ مِنْ امِّتى ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا تَمُرُّ بِمَلَأٍ مِنَ النّاسِ الاّ اخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ: |
|
| |
|
| == <big>عدم اعتراض ابوبكر به غديريّه حسّان</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص۴۷۶، ۴۸۳.</ref> ==
| | در تو شباهتى به عيسى بن مريم عليه السلام وجود دارد. اگر نبود كه گروه هايى از امتم درباره تو سخنى را بگويند كه مسيحيان درباره عيسى گفتند، درباره تو سخنى مى گفتم كه از كنار هر دسته از مردم مى گذشتى خاک پاى تو را بر مى داشتند و بدان تبرک مى جستند. |
| <big>يكى از وجوه دلالت حديث غدير بر امامت و جانشينى، شعر حسّان بن ثابت است. قضيه شعر سرودن حسّان بن ثابت در روز غدير خم، در مقابل و به اذن پيامبرصلى الله عليه وآله را شمارى از بزرگان اهل سنت نقل كرده اند. نكته اى كه در اينجا قابل ذكر است تقرير خلفاى سه گانه نسبت به اين شعر است.</big>
| |
|
| |
|
| <big>شكى نيست وقتى كه حسّان شعرش را در روز غدير خم خواند خلفاى سه گانه حاضر بودند. در هيچ جا نقل نشده كه يكى از اين سه تن به حسّان و شعرش اعتراضى كرده باشد. با اينكه خليفه دوم از ميان اين سه خليفه در موارد متعدد بسيار اعتراض مى كرد. اين نشان مى دهد كه نزد اين سه خليفه، مانند ديگر مسلمانان حاضر در روز غدير، «مَولى» در حديث غدير به معناى «امام» و «هادى» بوده است.</big>
| | شنيدن اين منقبت بر منافقين گران آمد و مسخره كنان در بين خود گفتند: ببينيد چگونه او را مِثل عيسى بن مريم قرار داد! چطور چنين چيزى ممكن است؟! |
|
| |
|
| == <big>عذاب ابوبكر</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۴۵. </ref> ==
| | ابوبكر و عمر نيز غضب كردند و گفتند: براى پسر عمويش به هيچ مثالى راضى نشد جز عيسى بن مريم! |
| <big>از جمله آياتى كه در سفر [[حجةالوداع]] و پيش از اتمام مراسم حج در مورد صحيفه ملعونه اول و اِخبار خداوند از آن بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه بود:</big>
| |
|
| |
|
| <big>«وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ. حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ»<ref>زخرف/۳۷، ۳۸.</ref>: «و چنين كسانى آنان را از راه راست مانع مى شوند و گمان مى كنند كه هدايت يافته اند. تا هنگامى كه نزد ما مى آيد خواهد گفت: اى كاش بين من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، و چه بد قرينى بودى».</big>
| | در ادامه ساير منافقين و به خصوص حارث فهرى برخاستند و جسارت كردند و ماجراى حارث فهرى و سنگ آسمانی اتفاق افتاد. |
|
| |
|
| <big>به فرموده امام باقرعليه السلام منظور ابوبكر و عمر است<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۵۶ ح ۱۴. </ref> كه در دنيا آنچه خواستند كردند و در آخرت كه نتيجه طولانى اعمال خود را مى بينند از يكديگر بيزارى مى جويند.</big>
| | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[حارث بن نعمان فهری]]. |
|
| |
|
| <big>آن دو كه در دنيا نزديک ترين افراد نسبت به يكديگر بودند و اساس صحيفه را به يارى هم بنيان گذاشتند، آن روز آرزوى فاصله مشرق تا مغرب نسبت به يكديگر خواهند داشت و با كلمه «بئس الْقَرِينُ» هر یک ديگرى را از خود مى راند.</big> | | == عمر، شيطانِ ابوبكر<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۲۴۴، ۲۵۳.</ref> == |
| | از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پيش از اتمام مراسم حج در مورد صحيفه ملعونه اول و اِخبار خداوند از آن بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه بود: |
|
| |
|
| <big>و در آخر مى فرمايد: «أَنَّكُمْ فِى الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ»، در پايان حديث امام باقرعليه السلام خوانديم كه تابع و متبوع و اصول و فروعِ ظلم در عذاب مشترک خواهند بود، اگر چه هر كس به درجه اى كه اعمالش اقتضا كند سزاى آن را خواهد ديد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۹ و ج ۳۱ ص ۶۱۰ و ج ۳۶ ص ۱۵۳ ح ۱۳۳. </ref></big>
| | «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ. وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ. حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ»<ref>زخرف/۳۶-۳۸.</ref>: |
|
| |
|
| == <big>عكس العمل ابوبكر در برابر فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۸۸. </ref> ==
| | «هركس از ذكر خداوند رحمان غافل شود شيطانى را براى او بر مى انگيزيم كه قرين او خواهد بود. و چنين كسانى آنان را از راه راست مانع مى شوند و گمان مى كنند كه هدايت يافته اند. |
| <big>نزديک غروب روز بيستم ذى الحجة سال دهم هجرت آخرين لحظات برنامه سه روزه غدير است. در طول اين سه روز پيامبرصلى الله عليه وآله در هر مناسبتى فضايل و مناقب اميرالمؤمنين و اهل بيتش را براى مردم بيان مى فرمايد.</big>
| |
|
| |
|
| <big>در آن لحظات عده اى از اصحاب خدمت حضرت جمع بودند كه ابوبكر و عمر و مغيره و عده اى ديگر از منافقين نيز در ميان آنان بودند.</big>
| | تا هنگامى كه نزد ما مى آيد خواهد گفت: اى كاش بين من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، و چه بد قرينى بودى». |
|
| |
|
| <big>حارث بن نعمان فهرى از ميان آنها آمادگى بيشترى براى جسارت داشت و در واقع زبان منافقين به حساب مى آمد.</big>
| | اين قسمت از آيه: «نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» كه در مورد اصحاب صحيفه نازل شده، به صراحت در سخن ابوبكر آمده است كه بارها اين گفته را بر فراز منبر تكرار مى كرد: |
|
| |
|
| <big>در اين حال پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:</big> | | «انَّ لى شَيْطاناً يَعْتَرينى، فَانِ اسْتَقَمْتُ فَاعينُونى وَ انْ زِغْتُ فَقَوِّمُونى»: «مرا شيطانى است كه بر من عارض مى شود! اگر راه درست پيمودم مرا يارى كنيد، و اگر انحراف پيدا كردم مرا به راه درست باز گردانيد»!<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۹۵. </ref> |
|
| |
|
| <big>انَّ فيكَ شِبْهاً مِنْ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ. لَوْ لا انْ تَقُولَ فيكَ طَوائُفٌ مِنْ امِّتى ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا تَمُرُّ بِمَلَأٍ مِنَ النّاسِ الاّ اخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ:</big>
| | عمر نيز شخصاً به اين مسئله اقرار كرده كه منظور ابوبكر از اين «شيطان» من بودم، آنجا كه به معاويه نامه اى سِرّى مى نويسد و اسرار غصب خلافت را با او در ميان مى گذارد و از جمله مى گويد: |
|
| |
|
| <big>در تو شباهتى به عيسى بن مريم عليه السلام وجود دارد. اگر نبود كه گروه هايى از امتم درباره تو سخنى را بگويند كه مسيحيان درباره عيسى گفتند، درباره تو سخنى مى گفتم كه از كنار هر دسته از مردم مى گذشتى خاک پاى تو را بر مى داشتند و بدان تبرک مى جستند.</big>
| | ابوبكر بر فراز منبر گفت: «بدانيد كه مرا شيطانى است كه بر من عارض مى شود»، و از اين شيطان غير مرا قصد نكرده بود!<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۹۲.</ref> |
|
| |
|
| <big>شنيدن اين منقبت بر [[منافقين]] گران آمد و مسخره كنان در بين خود گفتند: ببينيد چگونه او را مِثل عيسى بن مريم قرار داد! چطور چنين چيزى ممكن است؟!</big> | | در روايت امام باقر عليه السلام «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ»<ref>مجادله/۱۰.</ref>به عمر تفسير شده است.<ref>بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ ح ۷ و ج ۲۸ ص ۸۵ و ج ۳۷ ص ۸۵ ح ۲. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۶. </ref> |
|
| |
|
| <big>ابوبكر و عمر نيز غضب كردند و گفتند: براى پسر عمويش به هيچ مثالى راضى نشد جز عيسى بن مريم!</big>
| | يعنى در چنين نجوايى كه بر عليه خلافت شد نيازى به ابليس نبود، و خود عمر با شيطنتى كه داشت بالاتر از شيطان عمل مى كرد؛ و از همين تطبيق آيه مهر «شيطانى بودن» بر پيشانى عمر نقش مى بندد. |
|
| |
|
| <big>در ادامه ساير منافقين و به خصوص حارث فهرى برخاستند و جسارت كردند و ماجراى حارث فهرى و سنگ آسمانی اتفاق افتاد.</big>
| | از همين كلام امام باقرعليه السلام نتيجه گرفته مى شود كه مؤسس اساس غصب خلافت و نقطه آغاز همه اقدامات ضد ولايت اهل بيت عليهم السلام عمر بن الخطاب است؛ زيرا اين نجوى از ابوبكر و عمر آغاز شد و كم كم افرادى به آن اضافه شدند، و طبق فرموده حضرت اين عمر بوده كه ابوبكر را هم تحريک كرده و از يک نفر به دو نفر رسانده است. |
|
| |
|
| <big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[حارث بن نعمان فهری]].</big>
| | == غصب خلافت<ref>اسرار غدير: ص ۳۰۵. چهارده قرن با غدير: ص ۱۷. واقعه قرآنى غدير: ص۲۰۷-۲۰۹. ژرفای غدیر: ص۱۸۰-۱۸۲.</ref> == |
| | |
| == <big>عمر، شيطانِ ابوبكر</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۲۴۴، ۲۵۳.</ref> == | |
| <big>از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پيش از اتمام مراسم حج در مورد صحيفه ملعونه اول و اِخبار خداوند از آن بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه بود:</big>
| |
| | |
| <big>«وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ. وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ. حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ»<ref>زخرف/۳۶-۳۸.</ref></big>:
| |
| | |
| <big>«هركس از ذكر خداوند رحمان غافل شود شيطانى را براى او بر مى انگيزيم كه قرين او خواهد بود. و چنين كسانى آنان را از راه راست مانع مى شوند و گمان مى كنند كه هدايت يافته اند.</big>
| |
| | |
| <big>تا هنگامى كه نزد ما مى آيد خواهد گفت: اى كاش بين من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، و چه بد قرينى بودى».</big>
| |
| | |
| <big>اين قسمت از آيه: «نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» كه در مورد اصحاب صحيفه نازل شده، به صراحت در سخن ابوبكر آمده است كه بارها اين گفته را بر فراز منبر تكرار مى كرد:</big>
| |
| | |
| <big>«انَّ لى شَيْطاناً يَعْتَرينى، فَانِ اسْتَقَمْتُ فَاعينُونى وَ انْ زِغْتُ فَقَوِّمُونى»: «مرا شيطانى است كه بر من عارض مى شود! اگر راه درست پيمودم مرا يارى كنيد، و اگر انحراف پيدا كردم مرا به راه درست باز گردانيد»!<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۹۵. </ref></big>
| |
| | |
| <big>عمر نيز شخصاً به اين مسئله اقرار كرده كه منظور ابوبكر از اين «شيطان» من بودم، آنجا كه به معاويه نامه اى سِرّى مى نويسد و اسرار غصب خلافت را با او در ميان مى گذارد و از جمله مى گويد:</big>
| |
| | |
| <big>ابوبكر بر فراز منبر گفت: «بدانيد كه مرا شيطانى است كه بر من عارض مى شود»، و از اين شيطان غير مرا قصد نكرده بود!<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۹۲.</ref></big>
| |
| | |
| <big>در روايت امام باقر عليه السلام «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ»<ref>مجادله/۱۰.</ref>به عمر تفسير شده است.<ref>بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ ح ۷ و ج ۲۸ ص ۸۵ و ج ۳۷ ص ۸۵ ح ۲. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۶. </ref></big>
| |
| | |
| <big>يعنى در چنين نجوايى كه بر عليه خلافت شد نيازى به ابليس نبود، و خود عمر با شيطنتى كه داشت بالاتر از شيطان عمل مى كرد؛ و از همين تطبيق آيه مهر «شيطانى بودن» بر پيشانى عمر نقش مى بندد.</big>
| |
| | |
| <big>از همين كلام امام باقرعليه السلام نتيجه گرفته مى شود كه مؤسس اساس غصب خلافت و نقطه آغاز همه اقدامات ضد ولايت اهل بيت عليهم السلام [[عمر بن الخطاب]] است؛ زيرا اين نجوى از ابوبكر و عمر آغاز شد و كم كم افرادى به آن اضافه شدند، و طبق فرموده حضرت اين عمر بوده كه ابوبكر را هم تحريک كرده و از يک نفر به دو نفر رسانده است.</big>
| |
| | |
| == <big>غصب خلافت</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۵. چهارده قرن با غدير: ص ۱۷. واقعه قرآنى غدير: ص۲۰۷-۲۰۹. ژرفای غدیر: ص۱۸۰-۱۸۲.</ref> ==
| |
| <big>داستان قرآنى غدير به خوبى به ما نشان مى دهد در حالى كه غدير بيابان وسيع و مستعدى براى سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله بود، آغازى براى رويارويى سقيفه با غدير نيز شد.</big> | | <big>داستان قرآنى غدير به خوبى به ما نشان مى دهد در حالى كه غدير بيابان وسيع و مستعدى براى سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله بود، آغازى براى رويارويى سقيفه با غدير نيز شد.</big> |
|
| |
|