پرش به محتوا

ارتداد امت: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۷۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۴ آوریل ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۲۵: خط ۵۲۵:
در اين حديث همان ارتداد و همين «انقلاب عَلَى الاعْقابِ» به «كفر» تفسير شده است. يعنى اين بازگشت از اسلام هيچ ملجأ و پناهى جز كفر ندارد و معنايى جز كافر شدن ندارد.
در اين حديث همان ارتداد و همين «انقلاب عَلَى الاعْقابِ» به «كفر» تفسير شده است. يعنى اين بازگشت از اسلام هيچ ملجأ و پناهى جز كفر ندارد و معنايى جز كافر شدن ندارد.


امام باقرعليه السلام باطن اين كفر را واضح‏ تر بيان فرموده است: انَّ رَسُولَ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله لَمّا قُبِضَ صارَ النّاسُ كُلُّهُمْ اهْلَ جاهِلِيَّةٍ الاّ ... .<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۳۳ ح ۴۶. </ref>


در اين حديث پايانِ اين راهِ بازگشت نشان داده شده است. يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله در طول بيست و سه سال مردم را از جاهليت بيرن آورد و در راه اسلام به حركت در آورد.


مردم بعد از رحلت او راه بازگشت را پيش گرفتند و هدفشان رسيدن به جاهليت از دست رفته بود، ولى چنان اسلام را به سرعت زير پا گذاشتند كه فضاى جاهليت را يک باره احيا كردند و در آن قرار گرفتند.


<big>امام باقرعليه السلام باطن اين كفر را واضح‏ تر بيان فرموده است: انَّ رَسُولَ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله لَمّا قُبِضَ صارَ النّاسُ كُلُّهُمْ اهْلَ جاهِلِيَّةٍ الاّ ... .<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۳۳ ح ۴۶. </ref></big>
عمق اين ارتداد و كفر و جاهليت و انقلاب عَلَى الاعقاب را امام جعفر بن محمد الصادق ‏عليه السلام در نامه‏ اى كه براى اصحابش نوشت تا بعد از هر نماز آن را مرور كنند چنين فرمود:


<big>در اين حديث پايانِ اين راهِ بازگشت نشان داده شده است. يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله در طول بيست و سه سال مردم را از جاهليت بيرن آورد و در راه اسلام به حركت در آورد.</big>
گروهى از مردم بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله ادعا كردند كه ما پس از رحلت آن حضرت مى‏ توانيم آنچه رأى مردم بر آن متفق باشد بپذيريم، اگر چه درباره آن با ما پيمانى بسته و دستورى داده باشد و اگرچه مخالف پيامبرصلى الله عليه وآله باشد.


<big>مردم بعد از رحلت او راه بازگشت را پيش گرفتند و هدفشان رسيدن به جاهليت از دست رفته بود، ولى چنان اسلام را به سرعت زير پا گذاشتند كه فضاى جاهليت را يک باره احيا كردند و در آن قرار گرفتند.</big>
هيچ كس در برابر خداوند با جرئت‏ تر و گمراهيش آشكارتر از كسى نيست كه چنين مطلبى را بپذيرد و گمان كند كه چنين حقى دارد. به خدا قسم، حق خدا بر مردم است كه او را اطاعت كنند و چه در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله و چه بعد از رحلت او تابع مرادش باشند.


سپس حضرت صادق‏ عليه السلام اين آيه را خواند: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»، و سپس فرمود: اين آيه براى آن است كه بدانيد همان گونه كه احدى از مردم در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله حق ندارد به خواسته و رأى و مقياس عقل خود بر خلاف پيامبرصلى الله عليه وآله عمل كند، بعد از رحلت آن حضرت نيز بايد چنين باشد.<ref>بحار الانوار: ج ۷۵ ص ۲۱۵ ح ۹۳. </ref>


'''ب) پيش ‏بينى بازگشت مردم از دين'''


<big>عمق اين ارتداد و كفر و جاهليت و انقلاب عَلَى الاعقاب را امام جعفر بن محمد الصادق ‏عليه السلام در نامه‏ اى كه براى اصحابش نوشت تا بعد از هر نماز آن را مرور كنند چنين فرمود:</big>
اگر مطالعه جامعه شناسانه ‏اى از تركيب اجتماع مسلمانان در سال آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله داشته باشيم، حضور همه جانبه نفاق را در گونه ‏هاى متفاوت و با علل و انگيزه‏ هاى گوناگون احساس خواهيم كرد:


<big>گروهى از مردم بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله ادعا كردند كه ما پس از رحلت آن حضرت مى‏ توانيم آنچه رأى مردم بر آن متفق باشد بپذيريم، اگر چه درباره آن با ما پيمانى بسته و دستورى داده باشد و اگرچه مخالف پيامبرصلى الله عليه وآله باشد.</big>
زنده شدن شهوت ‏پرستى و دنياطلبى بين مسلمانان، بروز تعصبات جاهلى و حسدهاى نهفته، عُقده ‏هاى باقيمانده از خون‏ هاى بدر و احُد و خيبر، افزايش تازه مسلمانانى كه تا ديروز بر عليه اسلام شمشير مى ‏زدند، عداوت ذاتى عده‏اى با پيامبر و اهل‏ بيتش، همه اينها جوّ حاكم بر جامعه اسلامى در سال [[حجةالوداع]] را روشن مى ‏كند.


<big>هيچ كس در برابر خداوند با جرئت‏ تر و گمراهيش آشكارتر از كسى نيست كه چنين مطلبى را بپذيرد و گمان كند كه چنين حقى دارد. به خدا قسم، حق خدا بر مردم است كه او را اطاعت كنند و چه در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله و چه بعد از رحلت او تابع مرادش باشند.</big>
پيامبرصلى الله عليه وآله نيز بارها اعلام خطر فرموده و آيات قرآن درباره [[منافقین]] كه اكثر آن ها در سال‏ هاى آخر عمر حضرت نازل شده دليل واضحى بر اين مطلب است.


<big>سپس حضرت صادق‏ عليه السلام اين آيه را خواند: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»، و سپس فرمود: اين آيه براى آن است كه بدانيد همان گونه كه احدى از مردم در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله حق ندارد به خواسته و رأى و مقياس عقل خود بر خلاف پيامبرصلى الله عليه وآله عمل كند، بعد از رحلت آن حضرت نيز بايد چنين باشد.<ref>بحار الانوار: ج ۷۵ ص ۲۱۵ ح ۹۳. </ref></big>
در خطابه غدیر نيز پيامبر صلى الله عليه و آله فصل مُشبِعى از سخن را اختصاص به اين زنگ خطر دادند و حتى اصحاب صحيفه را صريحاً در خطبه ياد كردند.


<big>'''ب) پيش ‏بينى بازگشت مردم از دين'''</big>
اين باور اجتماعى به قدرى روشن بود كه [[شیطان]] با خيال آسوده منظره غدير را تحمل كرد و به پيروانش آينده ‏اى به نفع خويش را پيش ‏بينى كرد. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:


<big>اگر مطالعه جامعه شناسانه ‏اى از تركيب اجتماع مسلمانان در سال آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله داشته باشيم، حضور همه جانبه نفاق را در گونه ‏هاى متفاوت و با علل و انگيزه‏ هاى گوناگون احساس خواهيم كرد:</big>
در غدير، هنگام اعلان ولايت، شياطين نزد ابليس جمع شدند و به او گفتند: آيا تو به ما نگفته بودى كه وقتى محمد از دنيا برود امت او پيمان را مى‏ شكنند و سنت او را بر هم مى ‏زنند و كتابى كه از طرف خدا آورده بر اين مطلب شاهد است كه مى ‏گويد:


<big>زنده شدن شهوت ‏پرستى و دنياطلبى بين مسلمانان، بروز تعصبات جاهلى و حسدهاى نهفته، عُقده ‏هاى باقيمانده از خون‏ هاى بدر و احُد و خيبر، افزايش تازه مسلمانانى كه تا ديروز بر عليه اسلام شمشير مى ‏زدند، عداوت ذاتى عده‏اى با پيامبر و اهل‏ بيتش، همه اينها جوّ حاكم بر جامعه اسلامى در سال [[حجةالوداع]] را روشن مى ‏كند.</big>
«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ». چگونه چنين خواهد شد در حالى كه براى امت خود عَلَم هدايت تعيين نمود و به جاى خود امامى نصب كرد؟


ابليس در پاسخ شياطين مى‏ گويد: از اين اعلام ولايت هراسان نباشيد چرا كه امت او پيمان را مى‏ شكنند و به جانشين بعد از او حيله مى‏ كنند و به اهل‏ بيتش ظلم مى ‏نمايند و امر امامت را مهمل مى ‏گذارند، به خاطر حب دنيا در قلب‏ هايشان و جايگزينى تعصب و كينه در سينه ‏هايشان و به خاطر تكبر و بلند پروازى آنان.<ref>بحار الانوار: ج ۶۶ ص۸۳، ۸۴.</ref>


'''ج) مسئولان و سردمداران اين ارتداد'''


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله نيز بارها اعلام خطر فرموده و آيات قرآن درباره [[منافقین]] كه اكثر آن ها در سال‏ هاى آخر عمر حضرت نازل شده دليل واضحى بر اين مطلب است.</big>
شكى نيست كه اين بازگشت از دين نسبت به همه مسلمانان يكسان نبوده است. عده ‏اى پيش قراول و عده‏اى آماده كننده شرايط و عده ‏اى اعوان و انصار و عده‏اى ديگر سياهى جمعيت و پشتوانه قلبى اين برنامه بوده ‏اند، ولى بدون شک همه سهمى داشته‏ اند و هر كس به اندازه ‏اى كه دخالت داشته بايد مجازات شود.


<big>در خطابه غدیر نيز پيامبر صلى الله عليه و آله فصل مُشبِعى از سخن را اختصاص به اين زنگ خطر دادند و حتى اصحاب صحيفه را صريحاً در خطبه ياد كردند.</big>
اگر بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله لشكر متجاوز و فرصت طلبى از غير مسلمانان به جامعه اسلامى حمله مى ‏كرد و نتيجه زحمات ۲۳ ساله پيامبرصلى الله عليه وآله را ضايع مى‏ كرد و اصحاب آن حضرت دفاع نمى ‏كردند و تسليم مى ‏شدند جاى بسى تعجب و انزجار از چنين ياران بى وفايى بود.


تعجب اين است كه به دست اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله دين آن حضرت و مسئله اصلى مورد سفارش حضرتش - كه ولايت و [[امامت على‏ عليه السلام]] بود -  زير پا گذاشته شد، و نه تنها اهمال شد كه همين اصحاب كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ديده و از دو لب آن حضرت شنيده بودند، به جنگ خاندان رسالت رفتند و هيزم براى آتش زدن بيت نبوت بردند و درِ خانه را آتش زدند و فاطمه و محسن ‏عليهما السلام اين خانه را بين در و ديوار خُرد كردند و كشتند و طناب بر گردن صاحب خلافت عظمى انداخته او را براى بيعت با خليفه ساختگى خود بردند.


<big>اين باور اجتماعى به قدرى روشن بود كه [[شیطان]] با خيال آسوده منظره غدير را تحمل كرد و به پيروانش آينده ‏اى به نفع خويش را پيش ‏بينى كرد. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:</big>
امام صادق‏ عليه السلام اين تعجب بزرگ تاريخى را با خواندن آيه «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ» خاطر نشان كرده فرمود: يَعْنى اصْحابُهُ الَّذينَ فَعَلُوا ما فَعَلُوا: منظور از اين آيه اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند كه آن كارها را انجام دادند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۰ ص ۹۰ ح ۱۸.</ref>


<big>در غدير، هنگام اعلان ولايت، شياطين نزد ابليس جمع شدند و به او گفتند: آيا تو به ما نگفته بودى كه وقتى محمد از دنيا برود امت او پيمان را مى‏ شكنند و سنت او را بر هم مى ‏زنند و كتابى كه از طرف خدا آورده بر اين مطلب شاهد است كه مى ‏گويد:</big>
با اينكه جز سه نفر، همه مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله در خوار كردن و تنها گذاشتن اهل ‏بيت ‏عليهم السلام سهمى داشتند، ولى شكى نيست كه سردمداران آن ارتداد و انقلاب عَلَى الاَعْقاب پرونده اصلى آن را به خود اختصاص داده‏ اند و نفرت و انزجار و بيزارى ما در درجه اول از آنان است.


<big>«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ». چگونه چنين خواهد شد در حالى كه براى امت خود عَلَم هدايت تعيين نمود و به جاى خود امامى نصب كرد؟</big>
اولى و دومى به عنوان سركردگان سقيفه و معاذ و سالم و ابوعبيده و مغيره و قنفذ و خالد و امثال آنان مساعدين و يارانشان در بلواى غصب خلافت از خاطره ‏ها محو نخواهند شد.


<big>ابليس در پاسخ شياطين مى‏ گويد: از اين اعلام ولايت هراسان نباشيد چرا كه امت او پيمان را مى‏ شكنند و به جانشين بعد از او حيله مى‏ كنند و به اهل‏ بيتش ظلم مى ‏نمايند و امر امامت را مهمل مى ‏گذارند، به خاطر حب دنيا در قلب‏ هايشان و جايگزينى تعصب و كينه در سينه ‏هايشان و به خاطر تكبر و بلند پروازى آنان.<ref>بحار الانوار: ج ۶۶ ص۸۳، ۸۴.</ref></big>
بر پا نگه دارندگان عمود سقيفه و پرچم خلافت مغصوبه يعنى عثمان و معاويه و يارانشان از قبيل عبدالرحمن بن عوف و عمروعاص و سعد بن ابى‏ وقاص و ابوهريره نيز سردمداران درجه دوم اين رجوع به جاهليت ‏اند.


<big>'''ج) مسئولان و سردمداران اين ارتداد'''</big>
تا زمان معاويه رسيد كه بازگشتِ كامل به جاهليت تحقق پذيرفت و نتيجه ‏اش بعد از او ظاهر شد كه به آسانى نايب پيامبرصلى الله عليه وآله را در كربلا سر بريدند و خاندانش را اسير نمودند و سرود «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ»<ref>شعرى است كه يزيد هنگام جسارت به سر مقدس امام حسين‏عليه السلام مى‏خواند، و منظورش اين بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دينى كه آورد هدفش رياست بر مردم بود! بحار الانوار: ج ۴۵ ص ۱۳۳. </ref>سر دادند، و آن روزها را رسماً انتقام بدر نام نهادند كه جاهليت و كفر به جنگ اسلام آمده بود، و اين شعر را خواندند كه: «لَيْتَ اشْياخى بِبَدْرٍ شَهِدُوا».<ref>اين شعر هم دنباله جسارت‏ هاى يزيد در همان موقعيت است.</ref>


<big>شكى نيست كه اين بازگشت از دين نسبت به همه مسلمانان يكسان نبوده است. عده ‏اى پيش قراول و عده‏اى آماده كننده شرايط و عده ‏اى اعوان و انصار و عده‏اى ديگر سياهى جمعيت و پشتوانه قلبى اين برنامه بوده ‏اند، ولى بدون شک همه سهمى داشته‏ اند و هر كس به اندازه ‏اى كه دخالت داشته بايد مجازات شود.</big>
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در نامه ‏اى به معاويه با اشاره به همين آيه شريفه، اقدامات سردمداران سقيفه را اين گونه توصيف مى‏ فرمايد:


<big>اگر بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله لشكر متجاوز و فرصت طلبى از غير مسلمانان به جامعه اسلامى حمله مى ‏كرد و نتيجه زحمات ۲۳ ساله پيامبرصلى الله عليه وآله را ضايع مى‏ كرد و اصحاب آن حضرت دفاع نمى ‏كردند و تسليم مى ‏شدند جاى بسى تعجب و انزجار از چنين ياران بى وفايى بود.</big>
شما آن قومى بوديد كه در پيشگاه خدا و رسول اقرار كرديد، و سپس راه خود را تغيير داديد. خداوند به شما خبر داد كه: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ ...»: »محمد پدر يكى از مردان شما نيست ولى او پيامبر خدا و خاتم ‏النبيين است» ، و فرمود: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»: «اگر از دنيا برود يا كشته شود به عقب باز مى ‏گرديد»؟ پس تو و شركائت -  اى معاويه -  آن قومى هستيد كه به عقب باز گشتند و مرتد شدند، و آنچه با خدا پيمان بسته بودند زير پا گذاشتند و بيعت را شكستند، و البته به خدا ضررى نزدند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۱۳۳. الغارات: ج ۱ ص ۱۹۷. </ref>


<big>تعجب اين است كه به دست اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله دين آن حضرت و مسئله اصلى مورد سفارش حضرتش - كه ولايت و [[امامت على‏ عليه السلام]] بود -  زير پا گذاشته شد، و نه تنها اهمال شد كه همين اصحاب كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ديده و از دو لب آن حضرت شنيده بودند، به جنگ خاندان رسالت رفتند و هيزم براى آتش زدن بيت نبوت بردند و درِ خانه را آتش زدند و فاطمه و محسن ‏عليهما السلام اين خانه را بين در و ديوار خُرد كردند و كشتند و طناب بر گردن صاحب خلافت عظمى انداخته او را براى بيعت با خليفه ساختگى خود بردند.</big>
'''د) مصون ماندگان از اين ارتداد'''


<big>امام صادق‏ عليه السلام اين تعجب بزرگ تاريخى را با خواندن آيه «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ» خاطر نشان كرده فرمود: يَعْنى اصْحابُهُ الَّذينَ فَعَلُوا ما فَعَلُوا: منظور از اين آيه اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند كه آن كارها را انجام دادند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۰ ص ۹۰ ح ۱۸.</ref></big>
همان قدر كه اتحاد مردم در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله و خاندانش براى غصب خلافت تعجب ‏آور است، مصون ماندن از چنين سيل بنيان كن و بلاى عظيم عجيب ‏تر است، آن هم تا جايى كه عدد مصون ماندگان به سه نفر برسد. اين نشانگر كوه راسخ ايمان در قلب اين سه نفر است كه همه لغزيدند ولى اينان كَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّكُهُ الْعَواصِفُ بر جاى ماندند.


امام باقرعليه السلام مى ‏فرمايد: مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله از دين بازگشتند مگر سه نفر. پرسيدند: سه نفر چه كسانى بودند؟ فرمود: مقداد، ابوذر و سلمان فارسى. با گذشت زمانِ كمى عده ‏اى متوجه اشتباه خود شدند. سپس فرمود: اين سه نفر بودند كه سنگ آسيابِ هدايت بر گِرد اينان گرديد، و اينان با غاصبين بيعت نكردند تا آنگاه كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را به اجبار براى بيعت آوردند.


سپس امام باقرعليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ».<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص۳۳۳، ۳۵۱ و ج۲۸ ص۲۳۶.</ref>


<big>با اينكه جز سه نفر، همه مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله در خوار كردن و تنها گذاشتن اهل ‏بيت ‏عليهم السلام سهمى داشتند، ولى شكى نيست كه سردمداران آن ارتداد و انقلاب عَلَى الاَعْقاب پرونده اصلى آن را به خود اختصاص داده‏ اند و نفرت و انزجار و بيزارى ما در درجه اول از آنان است.</big>
تذكر اين نكته ضرورى به نظر مى‏رسد كه طبق صريح كلام امام باقرعليه السلام در اين حديث و احاديث ديگرى كه مى‏ فرمايد: «ثُمَّ انَّ النّاسَ عَرَفُوا بَعْدُ وَ رَجَعُوا»، به ضميمه قبولى توبه و بازگشت خطاكاران در هر شرايطى، بايد اذعان داشت كه در آن امتحان اول اكثريت قريب به اتفاق مردم -  جز آن سه نفر -  با تنها گذاشتن على ‏عليه السلام غاصبين را كمک كردند و به سهم خود راه بازگشت از اسلام و ارتداد را پيش گرفتند.


<big>اولى و دومى به عنوان سركردگان سقيفه و معاذ و سالم و ابوعبيده و مغيره و قنفذ و خالد و امثال آنان مساعدين و يارانشان در بلواى غصب خلافت از خاطره ‏ها محو نخواهند شد.</big>
ولى آنان كه حقيقت طلب و خداجو بودند در اندک زمانى متوجه اشتباه يا فعل عمدى خود شدند و با فاصله‏ هاى زمانى مناسب با فكر و اعتقادشان بازگشتند و دوباره رو به اسلام نمودند و همراه غاصبين نشدند، اگر چه اين عده هم بسيار كم بودند.


<big>بر پا نگه دارندگان عمود سقيفه و پرچم خلافت مغصوبه يعنى عثمان و معاويه و يارانشان از قبيل عبدالرحمن بن عوف و عمروعاص و سعد بن ابى‏ وقاص و ابوهريره نيز سردمداران درجه دوم اين رجوع به جاهليت ‏اند.</big>
'''هـ) بيان تحقق ارتداد پس از پيامبرصلى الله عليه وآله'''


<big>تا زمان معاويه رسيد كه بازگشتِ كامل به جاهليت تحقق پذيرفت و نتيجه ‏اش بعد از او ظاهر شد كه به آسانى نايب پيامبرصلى الله عليه وآله را در كربلا سر بريدند و خاندانش را اسير نمودند و سرود «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ»<ref>شعرى است كه يزيد هنگام جسارت به سر مقدس امام حسين‏عليه السلام مى‏خواند، و منظورش اين بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دينى كه آورد هدفش رياست بر مردم بود! بحار الانوار: ج ۴۵ ص ۱۳۳. </ref>سر دادند، و آن روزها را رسماً انتقام بدر نام نهادند كه جاهليت و كفر به جنگ اسلام آمده بود، و اين شعر را خواندند كه: «لَيْتَ اشْياخى بِبَدْرٍ شَهِدُوا».<ref>اين شعر هم دنباله جسارت‏ هاى يزيد در همان موقعيت است.</ref></big>
زيباترين ترسيم از بزرگ‏ترين فتنه تاريخ كه ارتداد مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله است در قالب بلندترين فرازهاى ادبى در خطبه حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا عليها السلام جلوه‏گر است، كه آيه مزبور را هم در ضمن كلام شريف خود آورده است. آن حضرت با اشاره به سرعت مردم در اقدام بر ضد ولايت آنان را توبيخ كرد كه فرياد دادخواهى ما را هم پاسخ نمى ‏دهيد! آنگاه جوانب مختلف اين فتنه شوم و مضرات آن را در دقيق ‏ترين صورت مورد بررسى قرار داد و فرمود:


چه زود كار خود را كرديد! و عجب سريع به كارى كه زمانش نرسيده بود اقدام نموديد! ... آيا به راحتى مى‏ گوييد: «محمد رسول ‏خدا از دنيا رفت»؟!<ref>در بعضى نسخه ‏ها چنين است: آيا با رفتن او دينش را از بين مى ‏بريد؟</ref>


<big>اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در نامه ‏اى به معاويه با اشاره به همين آيه شريفه، اقدامات سردمداران سقيفه را اين گونه توصيف مى‏ فرمايد:</big>
به خدا قسم اين واقعه ‏اى مهم است كه شكافى عظيم و گسيختگى گسترده ‏اى همراه داشت و التيام دهنده آن مفقود بود. با غيبت پيامبرصلى الله عليه وآله زمين تاريك گرديده، و برگزيدگان الهى محزون گشته ‏اند ... .


<big>شما آن قومى بوديد كه در پيشگاه خدا و رسول اقرار كرديد، و سپس راه خود را تغيير داديد. خداوند به شما خبر داد كه: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ ...»: »محمد پدر يكى از مردان شما نيست ولى او پيامبر خدا و خاتم ‏النبيين است» ، و فرمود: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»: «اگر از دنيا برود يا كشته شود به عقب باز مى ‏گرديد»؟ پس تو و شركائت -  اى معاويه -  آن قومى هستيد كه به عقب باز گشتند و مرتد شدند، و آنچه با خدا پيمان بسته بودند زير پا گذاشتند و بيعت را شكستند، و البته به خدا ضررى نزدند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۱۳۳. الغارات: ج ۱ ص ۱۹۷. </ref></big>
با رحلت او اميدها به يأس مبدل شد و اموال غارت گرديد و حريم آن حضرت از بين رفت و حرمت او مورد اهانت قرار گرفت. با رفتن او امت در فتنه افتادند و ظلمت همه جا را فرا گرفت و حق از بين رفت.


<big>'''د) مصون ماندگان از اين ارتداد'''</big>
به خدا قسم رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله بليه بسيار بزرگ و مصيبت عظيم است كه مصيبتى مثل آن و حادثه ناگوارى همچون آن در دنيا نخواهد بود، و به اين مصيبت عظمى كتاب خدا در خانه‏ هايتان و در هر صبح و شام آگاهى داده، و به آن در گوش‏ هايتان با ندا و فرياد و خواندن و فهماندن خبر داده است.


<big>همان قدر كه اتحاد مردم در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله و خاندانش براى غصب خلافت تعجب ‏آور است، مصون ماندن از چنين سيل بنيان كن و بلاى عظيم عجيب ‏تر است، آن هم تا جايى كه عدد مصون ماندگان به سه نفر برسد. اين نشانگر كوه راسخ ايمان در قلب اين سه نفر است كه همه لغزيدند ولى اينان كَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّكُهُ الْعَواصِفُ بر جاى ماندند.</big>
همچنين خبر داده از آنچه به انبياى الهى و فرستادگان خداوند در گذشته رسيده كه حكم نهايى و قضا و قدر حتمى است، آنجا كه فرموده:


<big>امام باقرعليه السلام مى ‏فرمايد: مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله از دين بازگشتند مگر سه نفر. پرسيدند: سه نفر چه كسانى بودند؟ فرمود: مقداد، ابوذر و سلمان فارسى. با گذشت زمانِ كمى عده ‏اى متوجه اشتباه خود شدند. سپس فرمود: اين سه نفر بودند كه سنگ آسيابِ هدايت بر گِرد اينان گرديد، و اينان با غاصبين بيعت نكردند تا آنگاه كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را به اجبار براى بيعت آوردند.</big>
«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ».<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۲۲۸.</ref>


<big>سپس امام باقرعليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ».<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص۳۳۳، ۳۵۱ و ج۲۸ ص۲۳۶.</ref></big>
'''فراز چهارم: «وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً»'''


<big>تذكر اين نكته ضرورى به نظر مى‏رسد كه طبق صريح كلام امام باقرعليه السلام در اين حديث و احاديث ديگرى كه مى‏ فرمايد: «ثُمَّ انَّ النّاسَ عَرَفُوا بَعْدُ وَ رَجَعُوا»، به ضميمه قبولى توبه و بازگشت خطاكاران در هر شرايطى، بايد اذعان داشت كه در آن امتحان اول اكثريت قريب به اتفاق مردم -  جز آن سه نفر -  با تنها گذاشتن على ‏عليه السلام غاصبين را كمک كردند و به سهم خود راه بازگشت از اسلام و ارتداد را پيش گرفتند.</big>
هيچ كس در عالَم قدرت ضرر زدن به ذات كبريايى حق تعالى ندارد. اين مطلبِ واضح در اين آيه شريفه فقط براى اين مطرح شده كه به مردم بفهماند وقتى خداوند از جهات مختلف مردم را به راه راست هدايت مى ‏كند و پيامبر و كتابى براى ارشاد آنان مى‏ فرستد، بايد بدانند كه فايده آن به بندگان باز مى‏ گردد كه در دنيا و آخرت رستگار شوند، و هيچ گونه نفعى براى خداوند ندارد، و بارى تعالى نيازى به پذيرش دستوراتش از سوى بندگان ندارد.


در واقع اين يک دلسوزى براى مردم است، و وقتى با اين همه ارشاد و هدايت، مردمى نه تنها در پذيرش آن تعلل كنند بلكه سير قهقرايى پيش گيرند و در صدد ضايع كردن راه هموار شده براى نسل‏ هاى آينده باشند، چنين مردمى به دنيا و آخرت خود ضرر مى ‏زنند و لايق چنين خسارتى هستند. روز رستاخيز كه روز نتايج حيات بشرى است اين زيان و خسران علنى مى‏ شود و به همه مردم اعلان مى‏ گردد.


پيامبرصلى الله عليه وآله‏ مى‏ فرمايد: روز قيامت عده‏ اى از اصحاب مرا مى ‏آورند كه آنان را به سمت چپ مى‏ برند. من در آنجا صدا مى ‏زنم:


<big>ولى آنان كه حقيقت طلب و خداجو بودند در اندک زمانى متوجه اشتباه يا فعل عمدى خود شدند و با فاصله‏ هاى زمانى مناسب با فكر و اعتقادشان بازگشتند و دوباره رو به اسلام نمودند و همراه غاصبين نشدند، اگر چه اين عده هم بسيار كم بودند.</big>
اصحابم! اصحابم! در پاسخ به من گفته مى‏ شود: تو نمى‏ دانى اينان بعد از تو چه اقداماتى كرده ‏اند! من در آنجا سخن عبد صالح را خواهم گفت:


<big>'''هـ) بيان تحقق ارتداد پس از پيامبرصلى الله عليه وآله'''</big>
«خدايا، تا در ميان آنان بودم بر آنان شاهد و ناظر بودم. آنگاه كه مرا از دنيا بردى تو مراقب آنان بودى و تو بر هر چيزى شاهد هستى». به من گفته مى‏ شود: يا محمد، آنان پس از تو -  هنگامى كه از آنان جدا شدى -  مرتد شدند و به عقب بازگشتند.


<big>زيباترين ترسيم از بزرگ‏ترين فتنه تاريخ كه ارتداد مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله است در قالب بلندترين فرازهاى ادبى در خطبه حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا عليها السلام جلوه‏گر است، كه آيه مزبور را هم در ضمن كلام شريف خود آورده است. آن حضرت با اشاره به سرعت مردم در اقدام بر ضد ولايت آنان را توبيخ كرد كه فرياد دادخواهى ما را هم پاسخ نمى ‏دهيد! آنگاه جوانب مختلف اين فتنه شوم و مضرات آن را در دقيق ‏ترين صورت مورد بررسى قرار داد و فرمود:</big>
خداوند هم مى‏ فرمايد: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً».<ref>شرح الاخبار: ج ۲ ص ۲۶۳. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۷. </ref>


<big>چه زود كار خود را كرديد! و عجب سريع به كارى كه زمانش نرسيده بود اقدام نموديد! ... آيا به راحتى مى‏ گوييد: «محمد رسول ‏خدا از دنيا رفت»؟!<ref>در بعضى نسخه ‏ها چنين است: آيا با رفتن او دينش را از بين مى ‏بريد؟</ref></big>
'''فراز پنجم: «سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ»'''


<big>به خدا قسم اين واقعه ‏اى مهم است كه شكافى عظيم و گسيختگى گسترده ‏اى همراه داشت و التيام دهنده آن مفقود بود. با غيبت پيامبرصلى الله عليه وآله زمين تاريك گرديده، و برگزيدگان الهى محزون گشته ‏اند ... .</big>
منظور از «شاكرين» در پايان اين آيه و پس از جمله «فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً»، كسانى هستند كه به جاى ارتداد و بازگشت از راه بيست و سه ساله پيامبرصلى الله عليه وآله -  كه در واقع كفران اين نعمت عظمى است -  راه قدردانى از اين سفره آماده اسلام را پيش گرفتند و در حفظ آن نهايت تلاش خود را مبذول داشتند.


<big>با رحلت او اميدها به يأس مبدل شد و اموال غارت گرديد و حريم آن حضرت از بين رفت و حرمت او مورد اهانت قرار گرفت. با رفتن او امت در فتنه افتادند و ظلمت همه جا را فرا گرفت و حق از بين رفت.</big>
اين بخش آيه در خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت تفسير شده و منظور از آن بيان گرديده است. نكته‏ اى كه در خطبه جلب توجه مى ‏كند كلمه «صابرين» پس از آخرين كلمه آيه است، و مى ‏تواند تفسير گونه ‏اى بر «شاكرين» باشد، يعنى قدردانى از چنين نعمتى در فتنه هولناک سقيفه و ادامه آن در روزگاران بعد صبرى عظيم مى‏ طلبد و دست و پنجه نرم كردن با مشكلات بسيارى را به دنبال دارد.


<big>به خدا قسم رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله بليه بسيار بزرگ و مصيبت عظيم است كه مصيبتى مثل آن و حادثه ناگوارى همچون آن در دنيا نخواهد بود، و به اين مصيبت عظمى كتاب خدا در خانه‏ هايتان و در هر صبح و شام آگاهى داده، و به آن در گوش‏ هايتان با ندا و فرياد و خواندن و فهماندن خبر داده است.</big>
آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمايد: بدانيد على است كه به صبر و شكر متّصف است، و بعد از او فرزندانم از صلب او موصوف به اين دو صفت‏ اند.


<big>همچنين خبر داده از آنچه به انبياى الهى و فرستادگان خداوند در گذشته رسيده كه حكم نهايى و قضا و قدر حتمى است، آنجا كه فرموده:</big>
اين بدين معنى است كه مركز و قطب صبر و شكر در نعمت ولايت، دوازده امام بعد از پيامبرند، و هم از ايشان بايد كيفيت صبر و شكر در اين امر عظمى را آموخت، چنانكه به شيعيانشان مى‏ آموختند.


<big>«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ».<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۲۲۸.</ref></big>
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمود: خداوند عزوجل مى ‏فرمايد: محمد نيست مگر رسولى كه قبل از او پيامبرانى گذشته‏ اند، آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مى ‏گرديد؟


<big>'''فراز چهارم: «وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً»'''</big>
آنگاه حضرت در پاسخ اين سؤال خداوند در قرآن مى‏ فرمود: به خدا قسم به عقب باز نمى‏ گرديم بعد از آنكه خدا ما را هدايت كرده است. به خدا قسم اگر او از دنيا برود يا كشته شود، طبق آنچه او مى‏ جنگيد خواهم جنگيد تا بميرم. به خدا قسم من برادر و پسر عمو و وارث او هستم، پس چه كسى سزاوارتر از من به اوست؟!<ref>بحار الانوار: ج ۳۲ ص۲۹۴، ۳۱۴. الاحتجاج: ج۱ ص۲۹۱.</ref>


<big>هيچ كس در عالَم قدرت ضرر زدن به ذات كبريايى حق تعالى ندارد. اين مطلبِ واضح در اين آيه شريفه فقط براى اين مطرح شده كه به مردم بفهماند وقتى خداوند از جهات مختلف مردم را به راه راست هدايت مى ‏كند و پيامبر و كتابى براى ارشاد آنان مى‏ فرستد، بايد بدانند كه فايده آن به بندگان باز مى‏ گردد كه در دنيا و آخرت رستگار شوند، و هيچ گونه نفعى براى خداوند ندارد، و بارى تعالى نيازى به پذيرش دستوراتش از سوى بندگان ندارد.</big>
همچنين آن حضرت صبر عظيم خود بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله را با اين بيان فرمود: انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَنى بَعْدَ وَفاةِ نَبِيِّهِ فى سَبْعَةِ مَواطِنَ، فَوَجَدَنى فيهِنَّ -  مِنْ غَيْرِ تَزْكِيَةٍ لِنَفْسى -  بِمَنِّهِ وَ نِعْمَتِهِ صَبُوراً:


<big>در واقع اين يک دلسوزى براى مردم است، و وقتى با اين همه ارشاد و هدايت، مردمى نه تنها در پذيرش آن تعلل كنند بلكه سير قهقرايى پيش گيرند و در صدد ضايع كردن راه هموار شده براى نسل‏ هاى آينده باشند، چنين مردمى به دنيا و آخرت خود ضرر مى ‏زنند و لايق چنين خسارتى هستند. روز رستاخيز كه روز نتايج حيات بشرى است اين زيان و خسران علنى مى‏ شود و به همه مردم اعلان مى‏ گردد.</big>
خداوند عز و جل بعد از رحلت پيامبرش در هفت مورد مرا امتحان فرمود، و در همه اين موارد با منت و نعمتش بر من مرا صبور يافت؛ و من با اين گفتار در صدد تقديس خود نيستم.


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله‏ مى‏ فرمايد: روز قيامت عده‏ اى از اصحاب مرا مى ‏آورند كه آنان را به سمت چپ مى‏ برند. من در آنجا صدا مى ‏زنم:</big>
سپس مسئله غصب خلافت را مطرح كرد و فرمود: فَكانَ هذا اقْرَحُ ما وَرَدَ عَلى قَلْبى: و اين مجروح كننده ‏ترين چيزى بود كه بر قلبم وارد شد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۴۵. </ref>


<big>اصحابم! اصحابم! در پاسخ به من گفته مى‏ شود: تو نمى‏ دانى اينان بعد از تو چه اقداماتى كرده ‏اند! من در آنجا سخن عبد صالح را خواهم گفت:</big>
داستان اين صبر را از دل پر غصه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شنيدن، عظمت آن را روشن مى‏ كند:


<big>«خدايا، تا در ميان آنان بودم بر آنان شاهد و ناظر بودم. آنگاه كه مرا از دنيا بردى تو مراقب آنان بودى و تو بر هر چيزى شاهد هستى». به من گفته مى‏ شود: يا محمد، آنان پس از تو -  هنگامى كه از آنان جدا شدى -  مرتد شدند و به عقب بازگشتند.</big>
اللّهمَّ انّى اسْتَعْديكَ عَلى قُرَيْشٍ فَانَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمى وَ اصْغَوْا انائى وَ صَغَّرُوا عَظيمَ مَنْزِلَتى وَ اجْمَعُوا عَلى مُنازَعَتى حَقّاً كُنْتُ اوْلى بِهِ مِنْهُمْ فَسَلَبُونيهِ، ثُمَّ قالُوا: الاّ انَّ فِى الْحَقِّ انْ تَأْخُذَهُ وَ فِى الْحَقِّ انْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ كَمَداً اوْ مُتْ اسَفاً وَ حَنَقاً.


<big>خداوند هم مى‏ فرمايد: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً».<ref>شرح الاخبار: ج ۲ ص ۲۶۳. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۷. </ref></big>
فَنَظَرْتُ فَاذا لَيْسَ مَعى رافِدٌ وَ لا ذابٌّ وَ لا ناصِرٌ وَ لا مُساعِدٌ الاّ اهْلَ‏بَيْتى، فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنَيَّةِ، فَاغْضَيْتُ عَلَى الْقَذى وَ تَجَرَّعْتُ ريقى عَلَى الشَّجى وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلى امَرَّ مِنَ العَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ حَزِّ الشِّفارِ:


<big>'''فراز پنجم: «سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ»'''</big>
خدايا من از تو در برابر قريش كمك مى‏خواهم، چرا كه اينان با من قطع رحم كردند و كاسه مرا كج كردند (كنايه از بى ‏حرمتى) و مقام عظيم مرا كوچک شمردند و همگى براى نزاع بر سر حق من -  كه از آنها بدان سزاوارتر بودم -  اتفاق كردند و آن را از من گرفتند.


<big>منظور از «شاكرين» در پايان اين آيه و پس از جمله «فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً»، كسانى هستند كه به جاى ارتداد و بازگشت از راه بيست و سه ساله پيامبرصلى الله عليه وآله -  كه در واقع كفران اين نعمت عظمى است -  راه قدردانى از اين سفره آماده اسلام را پيش گرفتند و در حفظ آن نهايت تلاش خود را مبذول داشتند.</big>
سپس گفتند: حق را مى‏ توانى بگيرى و مى‏ توانى از آن دفاع كنى. يا با غصه صبر كن و يا از تأسف و بغض بمير!


<big>اين بخش آيه در خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت تفسير شده و منظور از آن بيان گرديده است. نكته‏ اى كه در خطبه جلب توجه مى ‏كند كلمه «صابرين» پس از آخرين كلمه آيه است، و مى ‏تواند تفسير گونه ‏اى بر «شاكرين» باشد، يعنى قدردانى از چنين نعمتى در فتنه هولناک سقيفه و ادامه آن در روزگاران بعد صبرى عظيم مى‏ طلبد و دست و پنجه نرم كردن با مشكلات بسيارى را به دنبال دارد.</big>
من نگاهى كردم و ديدم همراهم كمكى و مدافعى و ياورى و مساعدى جز اهل‏ بيتم نيست، و نخواستم آنان را هم به كام مرگ بفرستم. اين بود كه خار را در چشم تحمل كردم و سكوت نمودم و آب دهانم را بر استخوان در گلو مانده فرو دادم و به گونه ‏اى خشم خود را فرو دادم كه از حنظل تلخ‏ تر بود و قلب مرا بيش از پاره كردن چاقو به درد مى ‏آورد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۵۶۹ . </ref>


<big>آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمايد: بدانيد على است كه به صبر و شكر متّصف است، و بعد از او فرزندانم از صلب او موصوف به اين دو صفت‏ اند.</big>
اكنون ما تاريخِ صبر على‏ عليه السلام را پيش رو داريم و بر آن دلِ پر غصه اشک مى‏ ريزيم كه سى سال در مصيبت زهرايش سوخت و فرمود:


<big>اين بدين معنى است كه مركز و قطب صبر و شكر در نعمت ولايت، دوازده امام بعد از پيامبرند، و هم از ايشان بايد كيفيت صبر و شكر در اين امر عظمى را آموخت، چنانكه به شيعيانشان مى‏ آموختند.</big>
اوَ تُضْرَبُ الزَّهْراءُ نَهْراً ! فَلَيْتَ ابْنُ ابى‏طالِبٍ ماتَ قَبْلَ يَوْمِهِ فَلا يَرَى الْكَفَرَةَ الْفَجَرَةَ قَدِ ازْدَحَمُوا عَلى ظُلْمِ الطّاهِرَةِ الْبَرَّةِ؛ فَقَدْ عَزَّ عَلَى ابْنِ ابى ‏طالِبٍ انْ يَسْوَدَّ مَتْنُ فاطِمَةَ ضَرْباً، فَلا يَثُورَ الى عَقيلَتِهِ وَ لا يَصِرَّ دُونَ حَليلَتِهِ:


<big>اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمود: خداوند عزوجل مى ‏فرمايد: محمد نيست مگر رسولى كه قبل از او پيامبرانى گذشته‏ اند، آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مى ‏گرديد؟</big>
آيا فاطمه چنين با جسارت زده مى‏ شود؟ اى كاش پسر ابى‏ طالب قبل از چنين روزى مرده بود و كافران فاجر را نمى ‏ديد كه براى ظلم بر بانوى طاهره ازدحام كرده ‏اند! بر پسر ابى‏ طالب سخت است كه كمر فاطمه در اثر ضربت سياه شود و او نتواند به كمک بانويش رود و از همسرش دفاع كند!!<ref>نوائب الدهور: ج ۳ ص ۱۵۸. </ref>


<big>آنگاه حضرت در پاسخ اين سؤال خداوند در قرآن مى‏ فرمود: به خدا قسم به عقب باز نمى‏ گرديم بعد از آنكه خدا ما را هدايت كرده است. به خدا قسم اگر او از دنيا برود يا كشته شود، طبق آنچه او مى‏ جنگيد خواهم جنگيد تا بميرم. به خدا قسم من برادر و پسر عمو و وارث او هستم، پس چه كسى سزاوارتر از من به اوست؟!<ref>بحار الانوار: ج ۳۲ ص۲۹۴، ۳۱۴. الاحتجاج: ج۱ ص۲۹۱.</ref></big>
و استمرار اين صبر را چنين بر زبان آورد كه: امّا حُزْنى فَسَرْمَدٌ، وَ امّا لَيْلى فَمُسَهَّدٌ، وَ هَمٌّ لا يَبْرَحُ مِنْ قَلْبى اوْ يَخْتارَ اللَّه لى دارَكَ الَّتى انْتَ فيها مُقيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مَهيِّجٌ:


حزن من دائمى شده و شب‏ هايم به بيدارى مى‏ گذرد، و اين غصه ‏اى است كه از قلبم پاک نخواهد شد تا خداوند براى من هم خانه ‏اى كه تو را در آن مقيم ساخته اختيار نمايد. اين غصه‏ اى است چركين كننده دل و غمى است هيجان آورنده دردها.<ref>بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۹۳. </ref>


على جان، اى مظهر صبر! از دل و جان صبر عظيمت را مى‏ ستاييم كه خدايت ستوده است. بگذار ما هم به سهم خود سخن دل را آميخته با محبت و خجالت بر زبان آوريم:


<big>همچنين آن حضرت صبر عظيم خود بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله را با اين بيان فرمود: انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَنى بَعْدَ وَفاةِ نَبِيِّهِ فى سَبْعَةِ مَواطِنَ، فَوَجَدَنى فيهِنَّ -  مِنْ غَيْرِ تَزْكِيَةٍ لِنَفْسى -  بِمَنِّهِ وَ نِعْمَتِهِ صَبُوراً:</big>
كُنْتَ لِلْمُؤْمِنينَ اباً رَحيماً اذْ صارُوا عَلَيْكَ عِيالاً، فَحَمَلْتَ اثْقالَ ما عَنْهُ ضَعُفُوا وَ حَفِظْتَ ما اضاعُوا وَ رَعَيْتَ ما اهْمَلُوا وَ عَلَوْتَ اذْ هَلَعُوا وَ صَبَرْتَ اذْ جَزَعُوا وَ ادْرَكْتَ اذْ تَخَلَّفُوا وَ نالُوا بِكَ ما لَمْ يَحْتَسِبُوا:


<big>خداوند عز و جل بعد از رحلت پيامبرش در هفت مورد مرا امتحان فرمود، و در همه اين موارد با منت و نعمتش بر من مرا صبور يافت؛ و من با اين گفتار در صدد تقديس خود نيستم.</big>
تو براى مؤمنين پدر مهربان بودى كه آنان خانواده تو به حساب آمدند. لذا سنگينى آنچه از تحمّل آن عاجز بودند بر دوش گرفتى، و آنچه از حفظش كوتاهى داشتند حفظ نمودى و آنچه نسبت به آن بى ‏توجه بودند مواظبت كردى، و آنگاه كه وحشت كردند تو با اراده بلند نترسيدى، و آنگاه كه صبرشان لبريز شد تو همچنان صابر بودى، و آنگاه كه عقب ماندند تو پيش افتادى، و مؤمنين به بركت تو به آنچه فكرش را نمى‏ كردند دست يافتند.<ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۳۰۳. </ref>


<big>سپس مسئله غصب خلافت را مطرح كرد و فرمود: فَكانَ هذا اقْرَحُ ما وَرَدَ عَلى قَلْبى: و اين مجروح كننده ‏ترين چيزى بود كه بر قلبم وارد شد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۴۵. </ref></big>
پيامبرصلى الله عليه وآله در [[خطبه غدیر]] «شاكرين» را با «صابرين» قرين فرمود، و على و امامان ‏عليهم السلام را مصداق اين شكر و صبر معرفى كرد.


<big>داستان اين صبر را از دل پر غصه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شنيدن، عظمت آن را روشن مى‏ كند:</big>
امام صادق‏ عليه السلام صبر شیعیان را به عنوان دنباله آن صبر عظيم معرفى مى ‏كند و مى ‏فرمايد: نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شيعَتُنا اصْبَرُ مِنّا، وَ ذلِكَ انّا نَصْبِرُ عَلى ما نَعْلَمُ وَ هُمْ صَبَرُوا عَلى ما لا يَعْلَمُونَ،


<big>اللّهمَّ انّى اسْتَعْديكَ عَلى قُرَيْشٍ فَانَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمى وَ اصْغَوْا انائى وَ صَغَّرُوا عَظيمَ مَنْزِلَتى وَ اجْمَعُوا عَلى مُنازَعَتى حَقّاً كُنْتُ اوْلى بِهِ مِنْهُمْ فَسَلَبُونيهِ، ثُمَّ قالُوا: الاّ انَّ فِى الْحَقِّ انْ تَأْخُذَهُ وَ فِى الْحَقِّ انْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ كَمَداً اوْ مُتْ اسَفاً وَ حَنَقاً.</big>
يعنى: ما بسيار صبر كننده‏ ايم و شيعيانمان از ما صبر كننده ترند! اين بدان جهت است كه ما صبر مى‏ كنيم بر آنچه مى‏ دانيم و آنان صبر مى ‏كنند بر آنچه نمى ‏دانند».<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۲۱۶ و ج ۷۱ ص۸۰، ۸۴.</ref>


<big>فَنَظَرْتُ فَاذا لَيْسَ مَعى رافِدٌ وَ لا ذابٌّ وَ لا ناصِرٌ وَ لا مُساعِدٌ الاّ اهْلَ‏بَيْتى، فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنَيَّةِ، فَاغْضَيْتُ عَلَى الْقَذى وَ تَجَرَّعْتُ ريقى عَلَى الشَّجى وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلى امَرَّ مِنَ العَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ حَزِّ الشِّفارِ:</big>
چه بسا منظور حضرت اين باشد كه ما پشت پرده قضايا را مى‏دانيم و عظمت ثواب و جزاى الهى بر اين صبر برايمان روشن است، ولى شيعيان به خاطر محبت و ولايت ما و به عنوان اطاعت از دستور ما صبر مى ‏كنند، با آنكه دقيقاً ثواب عظيم اين صبر را نمى ‏دانند و از پشت پرده بسيارى از توطئه ‏هاى دشمنانمان خبر ندارند.


<big>خدايا من از تو در برابر قريش كمك مى‏خواهم، چرا كه اينان با من قطع رحم كردند و كاسه مرا كج كردند (كنايه از بى ‏حرمتى) و مقام عظيم مرا كوچک شمردند و همگى براى نزاع بر سر حق من -  كه از آنها بدان سزاوارتر بودم -  اتفاق كردند و آن را از من گرفتند.</big>
== آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا الله إِنَّ الله خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»<ref>حشر/۱۸. غدير در قرآن: ج ۲ ص۳۶۷-۳۷۳.</ref> ==
 
 
 
<big>سپس گفتند: حق را مى‏ توانى بگيرى و مى‏ توانى از آن دفاع كنى. يا با غصه صبر كن و يا از تأسف و بغض بمير!</big>
 
<big>من نگاهى كردم و ديدم همراهم كمكى و مدافعى و ياورى و مساعدى جز اهل‏ بيتم نيست، و نخواستم آنان را هم به كام مرگ بفرستم. اين بود كه خار را در چشم تحمل كردم و سكوت نمودم و آب دهانم را بر استخوان در گلو مانده فرو دادم و به گونه ‏اى خشم خود را فرو دادم كه از حنظل تلخ‏ تر بود و قلب مرا بيش از پاره كردن چاقو به درد مى ‏آورد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۵۶۹ . </ref></big>
 
 
 
<big>اكنون ما تاريخِ صبر على‏ عليه السلام را پيش رو داريم و بر آن دلِ پر غصه اشک مى‏ ريزيم كه سى سال در مصيبت زهرايش سوخت و فرمود:</big>
 
<big>اوَ تُضْرَبُ الزَّهْراءُ نَهْراً ! فَلَيْتَ ابْنُ ابى‏طالِبٍ ماتَ قَبْلَ يَوْمِهِ فَلا يَرَى الْكَفَرَةَ الْفَجَرَةَ قَدِ ازْدَحَمُوا عَلى ظُلْمِ الطّاهِرَةِ الْبَرَّةِ؛ فَقَدْ عَزَّ عَلَى ابْنِ ابى ‏طالِبٍ انْ يَسْوَدَّ مَتْنُ فاطِمَةَ ضَرْباً، فَلا يَثُورَ الى عَقيلَتِهِ وَ لا يَصِرَّ دُونَ حَليلَتِهِ:</big>
 
<big>آيا فاطمه چنين با جسارت زده مى‏ شود؟ اى كاش پسر ابى‏ طالب قبل از چنين روزى مرده بود و كافران فاجر را نمى ‏ديد كه براى ظلم بر بانوى طاهره ازدحام كرده ‏اند! بر پسر ابى‏ طالب سخت است كه كمر فاطمه در اثر ضربت سياه شود و او نتواند به كمک بانويش رود و از همسرش دفاع كند!!<ref>نوائب الدهور: ج ۳ ص ۱۵۸. </ref></big>
 
 
 
<big>و استمرار اين صبر را چنين بر زبان آورد كه: امّا حُزْنى فَسَرْمَدٌ، وَ امّا لَيْلى فَمُسَهَّدٌ، وَ هَمٌّ لا يَبْرَحُ مِنْ قَلْبى اوْ يَخْتارَ اللَّه لى دارَكَ الَّتى انْتَ فيها مُقيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مَهيِّجٌ:</big>
 
<big>حزن من دائمى شده و شب‏ هايم به بيدارى مى‏ گذرد، و اين غصه ‏اى است كه از قلبم پاک نخواهد شد تا خداوند براى من هم خانه ‏اى كه تو را در آن مقيم ساخته اختيار نمايد. اين غصه‏ اى است چركين كننده دل و غمى است هيجان آورنده دردها.<ref>بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۹۳. </ref></big>
 
<big>على جان، اى مظهر صبر! از دل و جان صبر عظيمت را مى‏ ستاييم كه خدايت ستوده است. بگذار ما هم به سهم خود سخن دل را آميخته با محبت و خجالت بر زبان آوريم:</big>
 
<big>كُنْتَ لِلْمُؤْمِنينَ اباً رَحيماً اذْ صارُوا عَلَيْكَ عِيالاً، فَحَمَلْتَ اثْقالَ ما عَنْهُ ضَعُفُوا وَ حَفِظْتَ ما اضاعُوا وَ رَعَيْتَ ما اهْمَلُوا وَ عَلَوْتَ اذْ هَلَعُوا وَ صَبَرْتَ اذْ جَزَعُوا وَ ادْرَكْتَ اذْ تَخَلَّفُوا وَ نالُوا بِكَ ما لَمْ يَحْتَسِبُوا:</big>
 
<big>تو براى مؤمنين پدر مهربان بودى كه آنان خانواده تو به حساب آمدند. لذا سنگينى آنچه از تحمّل آن عاجز بودند بر دوش گرفتى، و آنچه از حفظش كوتاهى داشتند حفظ نمودى و آنچه نسبت به آن بى ‏توجه بودند مواظبت كردى، و آنگاه كه وحشت كردند تو با اراده بلند نترسيدى، و آنگاه كه صبرشان لبريز شد تو همچنان صابر بودى، و آنگاه كه عقب ماندند تو پيش افتادى، و مؤمنين به بركت تو به آنچه فكرش را نمى‏ كردند دست يافتند.<ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۳۰۳. </ref></big>
 
 
 
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در [[خطبه غدیر]] «شاكرين» را با «صابرين» قرين فرمود، و على و امامان ‏عليهم السلام را مصداق اين شكر و صبر معرفى كرد.</big>
 
<big>امام صادق‏ عليه السلام صبر شیعیان را به عنوان دنباله آن صبر عظيم معرفى مى ‏كند و مى ‏فرمايد: نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شيعَتُنا اصْبَرُ مِنّا، وَ ذلِكَ انّا نَصْبِرُ عَلى ما نَعْلَمُ وَ هُمْ صَبَرُوا عَلى ما لا يَعْلَمُونَ،</big>
 
<big>يعنى: ما بسيار صبر كننده‏ ايم و شيعيانمان از ما صبر كننده ترند! اين بدان جهت است كه ما صبر مى‏ كنيم بر آنچه مى‏ دانيم و آنان صبر مى ‏كنند بر آنچه نمى ‏دانند».<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۲۱۶ و ج ۷۱ ص۸۰، ۸۴.</ref></big>
 
 
 
<big>چه بسا منظور حضرت اين باشد كه ما پشت پرده قضايا را مى‏دانيم و عظمت ثواب و جزاى الهى بر اين صبر برايمان روشن است، ولى شيعيان به خاطر محبت و ولايت ما و به عنوان اطاعت از دستور ما صبر مى ‏كنند، با آنكه دقيقاً ثواب عظيم اين صبر را نمى ‏دانند و از پشت پرده بسيارى از توطئه ‏هاى دشمنانمان خبر ندارند.</big>
 
== <big>آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا الله إِنَّ الله خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»</big><ref>حشر/۱۸. غدير در قرآن: ج ۲ ص۳۶۷-۳۷۳.</ref> ==
<big>على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام آن امامى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود:</big>
<big>على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام آن امامى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود:</big>