۲۱٬۹۷۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
امواج پيچ در پيچ فرات را از جگر كباب شده ۷۲ مرد آسمانى و ۸۴ بانوى بهشتى منع مى كنند، يا در راه آوردن مشك آبى جان بر كف بر نيزه هاى يزيد مى تازند و با دو دست بريده بر لبان خشكيده آنان اشك مىريزند؟ | امواج پيچ در پيچ فرات را از جگر كباب شده ۷۲ مرد آسمانى و ۸۴ بانوى بهشتى منع مى كنند، يا در راه آوردن مشك آبى جان بر كف بر نيزه هاى يزيد مى تازند و با دو دست بريده بر لبان خشكيده آنان اشك مىريزند؟ | ||
آيا كدام نسل با گذشت | آيا كدام نسل با گذشت قرن ها از روز فاطمه و حسين عليهما السلام ، دشمنان و قاتلان ايشان را مى ستايند و از ذكر جناياتشان اغماض مى كنند، يا با لعن بر غاصبين حقشان و افشاى جوانب سوزناك جناياتشان، بر پهلوى شكسته سِرّاللَّه و سَرِ مقدس ثاراللَّه آه مى كشند و اشك مى ريزند؟ | ||
پاسخ سوم: | پاسخ سوم: «تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبيثِ وَ الطَّيِّبِ» : «تا جدا كردن خبيث و طيب انجام گيرد» . | ||
جدا كردن خبيث از طيب از اهداف اصلى آوردن بشر به دنياست. اگر اين دوران نبود تا بشر باطن خود را نشان دهد، در روز قيامت هر كس براى خود ادعايى داشت و خبيثان خباثت خود را نمى پذيرفتند و همه هوس بهشت را داشتند، در حالى كه بهشت جاى پاكان است.<ref>در اين باره مراجعه شود به: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۴۰-۲۵۳، كه مفصل بحث شد.</ref> | |||
خداوند پاكانى چون محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و نُه امام از فرزندان حسين عليهم السلام را در يك سوى اين جهان قرار داده، و در سوى ديگر ناپاكانى چون ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و بنى اميه و بنى عباس را در ديدگاه فكر و انديشه و عمل مردم قرار داده است. | |||
حق انتخاب را چنان آزادانه به مردم داده كه آن كشش هاى درونىِ سعادت و شقاوت و پاكى و خباثت به صورت تمام عيار خود را نشان دهند و باطنها به ظهور رسد و خبيث و طيب خود را به دست خود معرفى كنند و بر خودشان هم مخفى نماند كه چه موجودى هستند! | |||
پاسخ چهارم: «انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالاعْراضِ عَنْهُمْ» : «خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده است» . | |||
ما نبايد گمان كنيم كه پيامبر صلى الله عليه وآله به خاطر مصالح شخصى يا از روى تصميم گيرى شخصى با اصحاب صحيفه درگير نشده، بلكه اغماض و اعراض آن حضرت مستقيماً به امر الهى بوده است. | |||
نتيجه اين است كه سؤال ما درباره صبر و تحمل در برابر اصحاب صحيفه به معناى كاسه از آش داغتر خواهد بود، چرا كه نازل كننده اسلام بر قلب پيامبر صلى الله عليه وآله به او اين گونه امر فرموده و او امر خدا را اجرا كرده، در حالى كه قتل آنان در آن موقعيت كار بسيار ساده اى بوده است. اين اغماض از آن اقدام بسيار بالاتر است، چرا كه تحمل خباثت دشمن به خاطر امتثال امر الهى است. | |||
پاسخ پنجم: «لِلامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ» : «به خاطر امرى كه مىخواهد به انجام رساند» . | |||
پاسخ | بسيارى از امور جهان بلكه همه آنچه پشت پرده جهان به حساب مى آيد بر انسانها مخفى است و قطعاً ظرفيت و تحمل درك آن را ندارند. خداوند هم بنا ندارد براى نظام و اهدافى كه براى بشريّت مقدر كرده منتظر فهم و درك بشر بماند و بعد آنها را اجرا كند.نتيجه اين است كه بشر بايد بپذيرد كه بسيارى از سؤالاتش اگر هم بى پاسخ بماند دلش آرام است كه خداوند حكيم عليمى آن را به اجرا در آورده است. البته اگر بنا بر بيان مصالح امور باشد، خداوند بهترين و قانع كننده ترين پاسخ ها را براى آنها دارد.بنابراين نگرانى ندارد كه چرا خدا و رسولش اصحاب صحيفه را آزاد گذاشتند، چرا كه اين كار را خداى عليم قدير حكيم رحيم انجام داده؛ و ما اطمينان خاطر داريم كه هر چه او مقدر كند بهترين است و از آن نيكوتر فرض نمى شود.پاسخ ششم: «لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ» : «آنان را پيش مى آوردم و گردنشان را مى زدم» . | ||
قابل توجه همه كسانى كه سنگ سقيفه را بر سينه مى زنند و از ابوبكر و عمر بيش از پيامبر صلى الله عليه وآله دفاع مى كنند! اين نكته است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در شأن آن دو فرموده است: «آنان را در پيشگاه مردم گردن مى زدم» . يعنى آن روز بنا بوده اين دو نفر گردن زده شوند و با نوشتن صحيفه مستحق چنين سزايى شده اند، ولى خدا به آنان مهلت داده است. | |||
بنابراين طرفداران سقيفه با اعدام شدگانى كه بيش از نصيبشان زنده مانده اند در حركتند! اى كاش خدا اجازه مى داد و آن روز - كه دو ماه قبل از احراق بيت بود - با شمشير پيامبرصلى الله عليه وآله به قتل مى رسيدند، تا آن دست نحس آتش گيره بر در خانه وحى روشن نمى كرد، و آن كفّ منحوس بر صورت عصمت كبريا سيلى نمى زد، و آن پاى خبيث درِ آتش گرفته را بر روى زهرا عليها السلام نمى شكست تا محسن شهيد نمى شد! | |||
اى كاش آن بازوى كثيف با جسارت تمام بر بازوى سيدة النساء عليها السلام تازيانه نمى زد و بازوبند كبود براى على عليه السلام به يادگار نمى گذاشت. | |||
اى كاش با دست آن لعين غلاف شمشير بى محابا بر پهلو و كتف و كمر فاطمه عليها السلام فرود نمى آمد، تا هنگام غسل خون تازه از پهلوى او جارى باشد! | |||
خدايا، اى كاش كار به اينجا نمى رسيد، ولى همچنانكه پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين و امامانمان عليهم السلام به مقدر تو راضى بودند ما هم به آنان اقتدا مى كنيم، و صبر مى كنيم و تا قيامت بر اين مصائب عظيم اشك مى ريزيم. | |||
خدايا، اى كاش كار به اينجا |