پرش به محتوا

آيه ۴۶ سبأ و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُراد...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:


=== موقعيت تاريخى ===
=== موقعيت تاريخى ===
با پايان حج و آغاز سفر غدير و احساس نزديكى شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله، مردم مى‏خواستند بدانند كه از احكام اسلام چه چيزهاى ديگرى باقى مانده است؟ در اين ميان منافقين با استفاده از اين موقعيت فكرى مردم، مى‏خواستند نتيجه معكوسى بگيرند و چنين وانمود كنند كه با انجام اعمال حج همه احكام الهى پايان يافته و ديگر چيزى باقى نمانده است، و منظورشان محو كردن اهميت ولايت بود كه انتظار مى‏رفت پيامبرصلى الله عليه وآله وعده غدير را براى آن گذاشته باشد.
با پايان حج و آغاز سفر غدير و احساس نزديكى شهادت پيامبر صلى الله عليه وآله، مردم مى‏ خواستند بدانند كه از احكام اسلام چه چيزهاى ديگرى باقى مانده است؟ در اين ميان منافقين با استفاده از اين موقعيت فكرى مردم، مى‏خواستند نتيجه معكوسى بگيرند و چنين وانمود كنند كه با انجام اعمال حج همه احكام الهى پايان يافته و ديگر چيزى باقى نمانده است، و منظورشان محو كردن اهميت ولايت بود كه انتظار مى‏ رفت پيامبرصلى الله عليه وآله وعده غدير را براى آن گذاشته باشد.اين بود كه به عنوان فتنه ‏انگيزى مطرح مى‏ كردند كه تا كى بايد منتظر حكمى بعد از حكم ديگرى باشيم! و همين سؤال را با ظاهرى زيبا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح مى‏ كردند كه آيا حكم ديگرى هم بعد از حج باقى مانده است؟! در پاسخ آنان آيه فوق نازل شد و معنايش اين بود كه فقط يك حكم ديگر باقى مانده و آن هم ولايت است.


امام باقرعليه السلام نزول آيه «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ ...» را در اين مرحله غدير چنين بيان مى‏ فرمايد:


اين بود كه به عنوان فتنه‏انگيزى مطرح مى‏كردند كه تا كى بايد منتظر حكمى بعد از حكم ديگرى باشيم! و همين سؤال را با ظاهرى زيبا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح مى‏كردند كه آيا حكم ديگرى هم بعد از حج باقى مانده است؟! در پاسخ آنان آيه فوق نازل شد و معنايش اين بود كه فقط يك حكم ديگر باقى مانده و آن هم ولايت است.
خداوند عزوجل به پيامبرش محمد صلى الله عليه وآله وحى فرمود و او را به نماز و زكات و روزه و حج و جهاد دستور داد. اينها را كه انجام دادند و بپا داشتند كه آخرين آنها حج به همراه آن حضرت در حجةالوداع بود، پيامبرصلى الله عليه وآله در بين آنان براى ولايت على ‏عليه السلام قيام كرد.


عده ‏اى گفتند: «تا كِى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مى‏ كند»؟ اينجا بود كه خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ» : «بگو من شما را فقط به يك چيز سفارش مى‏ كنم» ، يعنى ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام.<ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۳۶.</ref>


امام باقرعليه السلام نزول آيه »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ ...« را در اين مرحله غدير چنين بيان مى‏فرمايد:


 
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سؤال منافقين از پيامبر صلى الله عليه وآله را چنين مطرح فرموده است: خداوند احكام مهم شريعت و آيات مربوط به واجبات را در اوقات مختلفى نازل كرد ... ، و اولين چيزى كه مردم را بدان مقيّد ساخت اقرار به يگانگى و ربوبيت خود و شهادت «لا اله الا اللَّه» بود.
خداوند عزوجل به پيامبرش محمدصلى الله عليه وآله وحى فرمود و او را به نماز و زكات و روزه و حج و جهاد دستور داد. اينها را كه انجام دادند و بپا داشتند كه آخرين آنها حج به همراه آن حضرت در حجةالوداع بود، پيامبرصلى الله عليه وآله در بين آنان براى ولايت على‏عليه السلام قيام كرد.
 
 
عده‏اى گفتند: »تا كِى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مى‏كند«؟ اينجا بود كه خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« : »بگو من شما را فقط به يك چيز سفارش مى‏كنم« ، يعنى ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام.××× 1 شرح الاخبار: ج 1 ص 236. ×××
 
 
اميرالمؤمنين‏عليه السلام سؤال منافقين از پيامبرصلى الله عليه وآله را چنين مطرح فرموده است: خداوند احكام مهم شريعت و آيات مربوط به واجبات را در اوقات مختلفى نازل كرد ... ، و اولين چيزى كه مردم را بدان مقيّد ساخت اقرار به يگانگى و ربوبيت خود و شهادت »لا اله الا اللَّه« بود.


وقتى به اينها اقرار كردند، اقرار به نبوت پيامبرش و رسالت او را مطرح كرد. و آنگاه كه آن را پذيرفتند نماز را بر آنان واجب كرد و سپس روزه و حج و جهاد و زكات و صدقات و آنچه در اين زمينه است از مال غنائم واجب كرد.
وقتى به اينها اقرار كردند، اقرار به نبوت پيامبرش و رسالت او را مطرح كرد. و آنگاه كه آن را پذيرفتند نماز را بر آنان واجب كرد و سپس روزه و حج و جهاد و زكات و صدقات و آنچه در اين زمينه است از مال غنائم واجب كرد.


منافقين گفتند: بعد اين احكامى كه بر ما واجب كردى، آيا براى پروردگارت چيز ديگرى هم باقى مانده كه آن را بر ما واجب كند؟ آن را هم ذكر كن تا دلمان آرام گيرد كه چيز ديگرى باقى نمانده است!
منافقين گفتند: بعد اين احكامى كه بر ما واجب كردى، آيا براى پروردگارت چيز ديگرى هم باقى مانده كه آن را بر ما واجب كند؟ آن را هم ذكر كن تا دلمان آرام گيرد كه چيز ديگرى باقى نمانده است!


خداوند در اين باره چنين نازل كرد: «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ» : «بگو من شما را فقط به يك چيز سفارش مى‏ كنم» ، يعنى ولايت. اينجا بود كه خداوند عزوجل فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».<ref>بحار الانوار: ج ۹۰ ص ۱۲۲. الاحتجاج: ج ۱ ص ۳۷۹.</ref>


خداوند در اين باره چنين نازل كرد: »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« : »بگو من شما را فقط به يك چيز سفارش مى‏كنم« ، يعنى ولايت. اينجا بود كه خداوند عزوجل فرمود: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« .××× 1 بحار الانوار: ج 90 ص 122. الاحتجاج: ج 1 ص 379. ×××
=== تحليل اعتقادى ===
 
 
2-  تحليل اعتقادى
 
در مورد اين آيه دو تحليل اعتقادى قابل بيان است:
در مورد اين آيه دو تحليل اعتقادى قابل بيان است:


==== تحليل اعتقادى اول: ====
نزول آيه اكمال ارتباط نزول آيه اول با غدير را اثبات مى‏ كند. در اين حديث مى ‏بينيم كه منافقين چگونه از هر بهانه‏ اى براى كارشكنى استفاده مى‏ كردند. لابد مى‏خواستند پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ به سؤالشان بگويد: نه هيچ حكم ديگرى باقى نمانده، و آنان فوراً بين مردم شايع كنند كه از اعلام ولايت خبرى نيست! ولى مى‏بينيم كه آن حضرت دقيقاً همان يك مورد باقى مانده را به آنان گوشزد مى‏ فرمايد.


تحليل اعتقادى اول:
امام صادق ‏عليه السلام تكرار اين آيه را بعد از اعلام ولايت بيان فرموده است كه وقتى سؤالات اعتراض آميز باطن خود را نشان داد و معلوم شد از خلافت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ناراحت بوده‏ اند، پيامبر صلى الله عليه وآله بار ديگر با قرائت اين آيه به آنان فهماند كه ولايت به عنوان آخرين حكم الهى از بقيه احكام مهم‏تر است:


نزول آيه اكمال ارتباط نزول آيه اول با غدير را اثبات مى‏كند. در اين حديث مى‏بينيم كه منافقين چگونه از هر بهانه‏اى براى كارشكنى استفاده مى‏كردند. لابد مى‏خواستند پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ به سؤالشان بگويد: نه هيچ حكم ديگرى باقى نمانده، و آنان فوراً بين مردم شايع كنند كه از اعلام ولايت خبرى نيست! ولى مى‏بينيم كه آن حضرت دقيقاً همان يك مورد باقى مانده را به آنان گوشزد مى‏فرمايد.
آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله على‏عليه السلام را براى ولايت منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» ، مردم از در شك و شبهه ‏اندازى وارد شدند و گفتند: محمد هر از چند گاه ما را به امرى جديد دعوت مى‏ كند، و اكنون درباره اهل‏بيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد. پيامبرصلى الله عليه وآله اين آيه را خواند: «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ» ، و سپس فرمود: من ادا كردم آنچه پروردگارتان بر شما واجب كرده است، «أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُرادى» : «كه به خاطر خدا دو نفرى و به تنهايى بپاخيزيد».<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۹۱ ح ۲ و ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۱ ح ۲۰۹. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۳۸ ح ۴۰. تفسير فرات: ص ۳۴۶ ح ۴۷۱. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۴۷۷ ح ۱۰.</ref>


==== تحليل اعتقادى دوم: ====
با در نظر گرفتن اينكه موضوع آيه ولايت اميرالمومنين‏ عليه السلام است، دنباله آيه نيز از همين ديدگاه بايد تبيين شود. چهار نكته بسيار جالب از اين آيه در زمينه ولايت استفاده مى ‏شود:


امام صادق‏عليه السلام تكرار اين آيه را بعد از اعلام ولايت بيان فرموده است كه وقتى سؤالات اعتراض آميز باطن خود را نشان داد و معلوم شد از خلافت اميرالمؤمنين‏عليه السلام ناراحت بوده‏اند، پيامبرصلى الله عليه وآله بار ديگر با قرائت اين آيه به آنان فهماند كه ولايت به عنوان آخرين حكم الهى از بقيه احكام مهم‏تر است:
===== مفهوم «إِنَّما» در آيه =====
از معانى كثير الاستعمال «انَّما» در ادبيات عرب «انحصار» است كه در فارسى با كلمه «فقط» از آن تعبير مى ‏كنيم. دو زمينه براى استفاده از كلمه «إِنَّما» در آيه ذكر شد:


آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله على‏عليه السلام را براى ولايت منصوب كرد و فرمود: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ« ، مردم از در شك و شبهه‏اندازى وارد شدند و گفتند: محمد هر از چند گاه ما را به امرى جديد دعوت مى‏كند، و اكنون درباره اهل‏بيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد. پيامبرصلى الله عليه وآله اين آيه را خواند: »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« ، و سپس فرمود: من ادا كردم آنچه پروردگارتان بر شما واجب كرده است، »أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُرادى« : كه به خاطر خدا دو نفرى و به تنهايى بپاخيزيد« .××× 1 بحار الانوار: ج 23 ص 391 ح 2 و ج 37 ص 160. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 141 ح 209. مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 238 ح 40. تفسير فرات: ص 346 ح 471. تأويل الآيات: ج 2 ص 477 ح 10. ×××
يكى اينكه ولايت آخرين حكم الهى بود. اين يعنى از احكام اسلام فقط ولايت مانده است. ديگر اينكه از حضرت مى ‏پرسيدند: آيا چيز ديگرى مانده است؟


و حضرت در پاسخ اين سؤال مى ‏فرمود: فقط ولايت مانده است. بنا بر اين جمله «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ» را مى‏ توان اين گونه معنى كرد: «فقط يك حكم ديگر از طرف خدا باقى مانده كه موظف به راهنمايى شما بدان هستم».


تحليل اعتقادى دوم
كلمه «إِنَّما» به ضميمه «أَعِظُكُمْ» در اين جمله مى‏ تواند به گونه‏ اى ديگر نيز معنى داشته باشد، و آن اينكه از ميان احكام متعدد الهى مسئله‏اى كه براى موعظه و نصيحت شما انتخاب كردم كه بر آن تأكيد نمايم «ولايت» است.


با در نظر گرفتن اينكه موضوع آيه ولايت اميرالمومنين‏عليه السلام است، دنباله آيه نيز از همين ديدگاه بايد تبيين شود. چهار نكته بسيار جالب از اين آيه در زمينه ولايت استفاده مى‏شود:
===== مفهوم «للَّه» در آيه =====
كلمه «للَّه» يعنى «براى خدا» ، و مفهوم آن كار خالصانه براى رضاى پروردگار است. به دنبال آن عبارت «مَثْنى وَ فُرادى» است كه بيش از اين مطرح نشده و نفرموده «بِاجْمَعِكُمْ» يا «اكْثَرِكُم» يا «عَشَرَةً عَشَرَةً» ، و فقط به يك و دو اكتفا كرده است.


مجموع اين عبارت حاكى از غربت ولايت و مظلوميت صاحب ولايت است كه گويا چون حمايت از آن بايد خالصانه باشد ياران آن هم انگشت شمار خواهند بود، و معناى اين قسمت از آيه چنين مى‏ شود: «براى كمك به على ‏عليه السلام براى رضاى خدا و خالصانه -  اگر چه تك نفرى يا دو نفرى باشد -  قيام كنيد و اقدام نماييد».


1. مفهوم »إِنَّما« در آيه
از اين آيه روزهاى غصب خلافت تداعى مى‏ شود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شبانه فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين‏ عليهم السلام را همراه خود بر در خانه‏ هاى مهاجرين و انصار مى ‏برد و از آنان كمك مى‏ طلبيد، و مى ‏فرمود: «خدا را يارى كنيد و دختر پيامبرتان را. شما روزى كه با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كرديد بر سر اين بيعت نموديد كه از او و فرزندانش حمايت كنيد و از آنان منع كنيد آنچه از خود و فرزندانتان منع مى‏كنيد. بياييد و به بيعت خود نسبت به پيامبرصلى الله عليه وآله وفا كنيد».<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۱۹۱.</ref>


از معانى كثير الاستعمال »انَّما« در ادبيات عرب »انحصار« است كه در فارسى با كلمه »فقط« از آن تعبير مى‏كنيم. دو زمينه براى استفاده از كلمه »إِنَّما« در آيه ذكر شد:
اين همان مفهوم «للَّه» و براى رضاى خداست كه در آيه ذكر شده بود. عده ‏اى از آنان در پاسخ مى‏ گفتند: «از ما يك نفر چه كارى ساخته است» !! در حالى كه اين آيه قبلاً به آنان گفته بود حتى اگر يك يا دو نفر باشند بايد قيام كنند.


===== مفهوم «تَتَفَكَّرُوا» در آيه =====
امر به تفكر پس از امر به قيام خالصانه براى خدا، اشاره به برخورد آگاهانه با دين و برداشت علمى از مفاهيم آن است؛ تا در مقام عمل به صورت حساب شده و سنجيده حركتى صورت گيرد و نتايج آن قابل قبول باشد و شبهه ‏هاى بى‏اساس در آن تأثير نكند.


يكى اينكه ولايت آخرين حكم الهى بود. اين يعنى از احكام اسلام فقط ولايت مانده است. ديگر اينكه از حضرت مى‏پرسيدند: آيا چيز ديگرى مانده است؟
طبق رواياتى كه ذكر شد وقتى نوبت به اعلان ولايت رسيد عده ‏اى گفتند: «محمد هر از چند گاهى ما را به امر جديدى دعوت مى‏ كند و اكنون درباره اهل‏بيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد»<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۹۱ ح ۲.</ref>، و عده ‏اى ديگر گفتند: «تا كى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مى‏كند»؟!<ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۳۶.</ref>


در پاسخ به اين برخورد حساب نشده با مقام نبوت، خداوند مى ‏فرمايد: «ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ» : «سپس فكر كنيد كه صاحب شما (پيامبرصلى الله عليه وآله) جنون ندارد» .


و حضرت در پاسخ اين سؤال مى‏فرمود: فقط ولايت مانده است. بنا بر اين جمله »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« را مى‏توان اين گونه معنى كرد: »فقط يك حكم ديگر از طرف خدا باقى مانده كه موظف به راهنمايى شما بدان هستم« .
يعنى چگونه است كه شما در اصل نبوت او شك نكرديد و هنگامى كه نماز و روزه و زكات را بر شما واجب كرد هيچ شكى به دل راه نداديد، ولى تا نوبت به ولايت اهل‏بيت‏ عليهم السلام رسيد به جوش و خروش افتاديد و اين گونه سخنان اعتراض ‏آميز بر زبان جارى مى ‏كنيد؟ واقعاً نمى‏ دانيد كه اين همان پيامبر است! آيا گمان مى ‏كنيد كه به او جنون دست داده كه شما را به ولايت دعوت مى ‏كند؟ آيا او تغيير كرده است؟!
 
 
كلمه »إِنَّما« به ضميمه »أَعِظُكُمْ« در اين جمله مى‏تواند به گونه‏اى ديگر نيز معنى داشته باشد، و آن اينكه از ميان احكام متعدد الهى مسئله‏اى كه براى موعظه و نصيحت شما انتخاب كردم كه بر آن تأكيد نمايم »ولايت« است.
 
2. مفهوم »للَّه« در آيه
 
كلمه »للَّه« يعنى »براى خدا« ، و مفهوم آن كار خالصانه براى رضاى پروردگار است. به دنبال آن عبارت »مَثْنى وَ فُرادى« است كه بيش از اين مطرح نشده و نفرموده »بِاجْمَعِكُمْ« يا »اكْثَرِكُم« يا »عَشَرَةً عَشَرَةً« ، و فقط به يك و دو اكتفا كرده است.
 
 
مجموع اين عبارت حاكى از غربت ولايت و مظلوميت صاحب ولايت است كه گويا چون حمايت از آن بايد خالصانه باشد ياران آن هم انگشت شمار خواهند بود، و معناى اين قسمت از آيه چنين مى‏شود: »براى كمك به على‏عليه السلام براى رضاى خدا و خالصانه -  اگر چه تك نفرى يا دو نفرى باشد -  قيام كنيد و اقدام نماييد« .
 
 
از اين آيه روزهاى غصب خلافت تداعى مى‏شود كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام شبانه فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين‏عليهم السلام را همراه خود بر در خانه‏هاى مهاجرين و انصار مى‏برد و از آنان كمك مى‏طلبيد، و مى‏فرمود: »خدا را يارى كنيد و دختر پيامبرتان را.
 
 
شما روزى كه با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كرديد بر سر اين بيعت نموديد كه از او و فرزندانش حمايت كنيد و از آنان منع كنيد آنچه از خود و فرزندانتان منع مى‏كنيد. بياييد و به بيعت خود نسبت به پيامبرصلى الله عليه وآله وفا كنيد« .××× 1 بحار الانوار: ج 29 ص 191. ×××
 
 
اين همان مفهوم »للَّه« و براى رضاى خداست كه در آيه ذكر شده بود. عده‏اى از آنان در پاسخ مى‏گفتند: »از ما يك نفر چه كارى ساخته است« !! در حالى كه اين آيه قبلاً به آنان گفته بود حتى اگر يك يا دو نفر باشند بايد قيام كنند.
 
 
3. مفهوم »تَتَفَكَّرُوا« در آيه
 
امر به تفكر پس از امر به قيام خالصانه براى خدا، اشاره به برخورد آگاهانه با دين و برداشت علمى از مفاهيم آن است؛ تا در مقام عمل به صورت حساب شده و سنجيده حركتى صورت گيرد و نتايج آن قابل قبول باشد و شبهه‏هاى بى‏اساس در آن تأثير نكند.
 
طبق رواياتى كه ذكر شد وقتى نوبت به اعلان ولايت رسيد عده‏اى گفتند: »محمد هر از چند گاهى ما را به امر جديدى دعوت مى‏كند و اكنون درباره اهل‏بيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد«××× 1 بحار الانوار: ج 23 ص 391 ح 2. ×××، و عده‏اى ديگر گفتند: »تا كى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مى‏كند«؟!××× 2 شرح الاخبار: ج 1 ص 236. ×××
 
 
در پاسخ به اين برخورد حساب نشده با مقام نبوت، خداوند مى‏فرمايد: »ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ« : »سپس فكر كنيد كه صاحب شما )پيامبرصلى الله عليه وآله( جنون ندارد« .
 
 
يعنى چگونه است كه شما در اصل نبوت او شك نكرديد و هنگامى كه نماز و روزه و زكات را بر شما واجب كرد هيچ شكى به دل راه نداديد، ولى تا نوبت به ولايت اهل‏بيت‏عليهم السلام رسيد به جوش و خروش افتاديد و اين گونه سخنان اعتراض‏آميز بر زبان جارى مى‏كنيد؟ واقعاً نمى‏دانيد كه اين همان پيامبر است! آيا گمان مى‏كنيد كه به او جنون دست داده كه شما را به ولايت دعوت مى‏كند؟ آيا او تغيير كرذه است؟!
 


پس اگر پيامبر همان پيامبر ديروز است كه بدون هيچ اجر و مزدى اين همه زحمت براى شما كشيده واين همه از جانب پروردگار براى شما وحى شنيده و خبر آن را آورده، مسئله ولايت هم مانند صدها حكم ديگر است، و هيچ دليلى وجود ندارد كه بر سر اين حكم اظهار نگرانى و اضطراب نماييد.
پس اگر پيامبر همان پيامبر ديروز است كه بدون هيچ اجر و مزدى اين همه زحمت براى شما كشيده واين همه از جانب پروردگار براى شما وحى شنيده و خبر آن را آورده، مسئله ولايت هم مانند صدها حكم ديگر است، و هيچ دليلى وجود ندارد كه بر سر اين حكم اظهار نگرانى و اضطراب نماييد.


===== مفهوم «نَذير» در آيه =====
يكى از انگيزه ‏هايى كه بشر را وادار به پذيرش سخن پيامبران مى ‏كند، جهت انذار و ترساندن آنان است. آنگاه كه انسان احساس اطمينان نسبت به كسى پيدا مى‏ كند و بعد مى‏بيند همان شخص مورد اطمينان به او هشدار مى ‏دهد و او را بر حذر مى‏ دارد، نمى‏ تواند بى‏تفاوت بماند و به سخن او ترتيب اثر ندهد.


4. مفهوم »نَذير« در آيه
نمونه بسيار شنيدنى از روزهاى آغاز بعثت و دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله هنگامى بود كه حضرت براى بيدار كردن اين احساس مردم اقدام كرد. روزى حضرت بر فراز كوه صفا آمد و صدا زد: «يا صَباحاه» ، و اين ندايى بود كه هركس احساس خطرى براى عموم مردم مى‏كرد به وسيله آن همه را خبر مى‏ كرد.
 
يكى از انگيزه‏هايى كه بشر را وادار به پذيرش سخن پيامبران مى‏كند، جهت انذار و ترساندن آنان است. آنگاه كه انسان احساس اطمينان نسبت به كسى پيدا مى‏كند و بعد مى‏بيند همان شخص مورد اطمينان به او هشدار مى‏دهد و او را بر حذر مى‏دارد، نمى‏تواند بى‏تفاوت بماند و به سخن او ترتيب اثر ندهد.
 
نمونه بسيار شنيدنى از روزهاى آغاز بعثت و دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله هنگامى بود كه حضرت براى بيدار كردن اين احساس مردم اقدام كرد. روزى حضرت بر فراز كوه صفا آمد و صدا زد: »يا صَباحاه« ، و اين ندايى بود كه هركس احساس خطرى براى عموم مردم مى‏كرد به وسيله آن همه را خبر مى‏كرد.
 
 
با شنيدن اين ندا قريش گرد آن حضرت جمع شدند و پرسيدند: آيا خبرى شده كه چنين ندايى برآوردى؟ حضرت فرمود: چه نظرى خواهيد داشت اگر به شما خبر دهم كه دشمن صبحگاه يا شبانگاه به شما حمله خواهد كرد؟ آيا سخن مرا راست خواهيد دانست؟ گفتند: آرى. فرمود: »اگر چنين است پس من ترساننده شما هستم از عذاب شديدى كه پيش روى شماست« .××× 1 بحار الانوار: ج 18 ص 175. ×××
 
 
اين جمله اخير عين آيه‏اى است كه در مورد غدير مطرح شده است و معنايش اين است كه اگر تاكنون به پيامبرصلى الله عليه وآله اطمينان داشته‏ايد و سخن او را به عنوان يك مُنذِر و ترساننده الهى قبول كرده‏ايد، چگونه است كه در مسئله ولايت اين جهت ترساننده بودن او را نمى‏پذيريد؟
 
 
اگر او مى‏فرمود: »نماز را بپا داريد، و اگر چنين نكنيد عذاب الهى پيش روى شماست« به سخن او اطمينان داشتيد و از او مى‏پذيرفتيد و نماز را بپا مى‏داشتيد. چگونه است كه وقتى درباره ولايت چندين برابر آن شما را مى‏ترساند و منكرين ولايت را از عذاب شديد الهى خبر مى‏دهد، اين اطمينان را كنار مى‏گذاريد و از او نمى‏پذيريد، و بالاتر اينكه بر ضد او هم قيام مى‏كنيد و سقيفه را يارى مى‏نماييد؟!
 
 
  پس از اتمام خطبه غدير و بيعت همگانى با اميرالمؤمنين‏عليه السلام، منافقين از مهاجر و انصار كه هر لحظه اوج ولايت را مى‏ديدند و ناظر بيعت صد و بيست هزار نفر در گروه‏هاى كوچك و بزرگ بودند، تحملشان تمام شد و تلاش‏هاى مذبوحانه‏اى را از راه شبهه‏افكنى و وسوسه‏اندازى در قلوب مردم آغاز كردند.
 
اين بود كه با پايان مراسم حج، منافقين سنگ اندازى را آغاز كردند. اولين برنامه آنان چنين بود كه نشان دهند بعد از حج هيچ واجبى از دستورات خدا باقى نمانده است، و به اين صورت مسئله »ولايت« را منتفى كنند.


با شنيدن اين ندا قريش گرد آن حضرت جمع شدند و پرسيدند: آيا خبرى شده كه چنين ندايى برآوردى؟ حضرت فرمود: چه نظرى خواهيد داشت اگر به شما خبر دهم كه دشمن صبحگاه يا شبانگاه به شما حمله خواهد كرد؟ آيا سخن مرا راست خواهيد دانست؟ گفتند: آرى. فرمود: «اگر چنين است پس من ترساننده شما هستم از عذاب شديدى كه پيش روى شماست» .<ref>بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۱۷۵.</ref>


آنان براى تخريب اذهان مردم و نيز آخرين احتمالاتى كه در خيال خود آنها را مؤثر در بر هم زدن غدير مى‏دانستند، چند راه را در پيش گرفتند و در زمان باقى مانده از مراسم غدير به مطرح كردن آنها پرداختند.
اين جمله اخير عين آيه ‏اى است كه در مورد غدير مطرح شده است و معنايش اين است كه اگر تاكنون به پيامبر صلى الله عليه وآله اطمينان داشته ‏ايد و سخن او را به عنوان يك مُنذِر و ترساننده الهى قبول كرده‏ ايد، چگونه است كه در مسئله ولايت اين جهت ترساننده بودن او را نمى‏ پذيريد؟


اگر او مى‏ فرمود: «نماز را بپا داريد، و اگر چنين نكنيد عذاب الهى پيش روى شماست» به سخن او اطمينان داشتيد و از او مى ‏پذيرفتيد و نماز را بپا مى‏ داشتيد. چگونه است كه وقتى درباره ولايت چندين برابر آن شما را مى ‏ترساند و منكرين ولايت را از عذاب شديد الهى خبر مى‏ دهد، اين اطمينان را كنار مى‏ گذاريد و از او نمى‏ پذيريد، و بالاتر اينكه بر ضد او هم قيام مى‏كنيد و سقيفه را يارى مى‏ نماييد؟!


و لذا پس از اعمال حج نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و گفتند: آيا بعد از آنچه بر ما واجب كردى، براى پروردگارت چيزى باقى مانده كه بخواهد آن را بر ما واجب كند؟ آن را براى ما ذكر كن تا دلمان آرام گيرد كه چيز ديگرى باقى نمانده باشد!
پس از اتمام خطبه غدير و بيعت همگانى با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، منافقين از مهاجر و انصار كه هر لحظه اوج ولايت را مى‏ ديدند و ناظر بيعت صد و بيست هزار نفر در گروه‏ هاى كوچك و بزرگ بودند، تحملشان تمام شد و تلاش‏هاى مذبوحانه‏اى را از راه شبهه ‏افكنى و وسوسه‏ اندازى در قلوب مردم آغاز كردند.


اين بود كه با پايان مراسم حج، منافقين سنگ اندازى را آغاز كردند. اولين برنامه آنان چنين بود كه نشان دهند بعد از حج هيچ واجبى از دستورات خدا باقى نمانده است، و به اين صورت مسئله «ولايت» را منتفى كنند.آنان براى تخريب اذهان مردم و نيز آخرين احتمالاتى كه در خيال خود آنها را مؤثر در بر هم زدن غدير مى ‏دانستند، چند راه را در پيش گرفتند و در زمان باقى مانده از مراسم غدير به مطرح كردن آنها پرداختند.و لذا پس از اعمال حج نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمدند و گفتند: آيا بعد از آنچه بر ما واجب كردى، براى پروردگارت چيزى باقى مانده كه بخواهد آن را بر ما واجب كند؟ آن را براى ما ذكر كن تا دلمان آرام گيرد كه چيز ديگرى باقى نمانده باشد!


پس از كلماتى كه عمر گفت و آيات سوره ناس نازل شد، گروهى از منافقين با كلماتى سست كننده اعتقاد گفتند: »محمد هر از چند گاه ما را به امرى جديد دعوت مى‏كند، و اكنون درباره اهل‏بيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد« . عده‏اى ديگر گفتند: »تا كى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مى‏كند«؟!××× 1 بحار الانوار: ج 23 ص 391 و ج 37 ص 160. عوالم العلوم: ج / 15 ص 141. ×××
پس از كلماتى كه عمر گفت و آيات سوره ناس نازل شد، گروهى از منافقين با كلماتى سست كننده اعتقاد گفتند: «محمد هر از چند گاه ما را به امرى جديد دعوت مى‏ كند، و اكنون درباره اهل‏بيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد» . عده ‏اى ديگر گفتند: «تا كى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مى‏كند»؟!<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۹۱ و ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۱.</ref>


پاسخ دندان‏شكن به آنان با آيه ۴۶ سوره سبأ داده شد و آيه چنين نازل شد: «قُلْ اِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ» : «بگو من شما را به يك چيز موعظه مى‏ كنم» و پيامبرصلى الله عليه وآله آن را به »ولايت« تفسير كرد.


پاسخ دندان‏شكن به آنان با آيه 46 سوره سبأ داده شد و آيه چنين نازل شد: »قُلْ اِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« : »بگو من شما را به يك چيز موعظه مى‏كنم« و پيامبرصلى الله عليه وآله آن را به »ولايت« تفسير كرد.