۲۲٬۹۷۹
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «== «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۱٬۳۹۵: | خط ۱٬۳۹۵: | ||
ما از خداى بزرگ و پيامبر گرامى تشكر مىكنيم كه با نازل كردن اين آيه و اين شكل خاص از اتمام حجت، ميلياردها انسان را از بىخبرى نجات دادند، و تا آخر روزگار براى احدى عذرى باقى نگذاشتند؛ چنانكه حضرت زهراعليها السلام مىفرمايد: بعد از روز غدير خم خداوند هيچ عذرى براى احدى باقى نگذاشته است.××× ۲ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱. | ما از خداى بزرگ و پيامبر گرامى تشكر مىكنيم كه با نازل كردن اين آيه و اين شكل خاص از اتمام حجت، ميلياردها انسان را از بىخبرى نجات دادند، و تا آخر روزگار براى احدى عذرى باقى نگذاشتند؛ چنانكه حضرت زهراعليها السلام مىفرمايد: بعد از روز غدير خم خداوند هيچ عذرى براى احدى باقى نگذاشته است.××× ۲ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱. | ||
در اينجا نكاتى از فرازهاى آيه تبليغ را بيان مىكنيم: | |||
فراز اول: »يا ايها الرسول« | |||
۱. اين آيه با خطاب »يا ايها الرسول« آغاز شده است. اين تعبير در دو جاى قرآن ديده مىشود: يكى در اينجا و ديگرى در آيه ۴۱ همين سوره. گويا در كنار شناساندن منافقين و ترس و واهمه از دشمن، مىخواهد به آيندگان و تمام مسلمين اهميت و عظمت مطلب فهميده شود. | |||
۲. در آيه شريفه تبليغ تعبير »رسول« آمده و »نبى« و الفاظ ديگر هم معنى نفرموده است، چون تبليغ با رسالت مناسبت دارد. مخصوصاً اگر اين تبليغ هم بسيار با اهميت باشد. | |||
۳. در اين آيه از خود آن مطلبى كه بايد تبليغ شود اسم نبرده است، تا هم به عظمت آن اشاره كرده باشد، و هم به آن چيزى اشاره كند كه لقب رسالت »يا ايها الرسول« به آن اشاره دارد؛ يعنى بفهماند كه اين مطلب امرى است كه رسول خداصلى الله عليه وآله در آن هيچ گونه اختيارى ندارد. | |||
بنابراين در آيه شريفه دو دليل و برهان بر اختيار نداشتن پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در تبليغ كردن و يا تأخير در تبليغ بيان شده است: يكى تعبير از آن جناب به رسول، و ديگرى هم نگفتن اصل مطلب. | |||
آيه كريمه علاوه بر اينكه اين دو برهان را بيان مى فرمايد، دو توجيه محكم براى رسولخداصلى الله عليه وآله است: | |||
اول: جرئت پيدا كردن آن حضرت بر اظهار دستور الهى و علنى كردن آن براى عموم مردم، و اينكه تا ايشان زنده است بايد به زبان مبارك خودش به مردم ابلاغ شود، و كسى در رساندن اين وظيفه الهى جاى خود آنجناب را نمىگيرد. | |||
دوم: تصديق و تأييد فراست و زيركى پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله است؛ يعنى مىفهماند كه خاتمالانبياءصلى الله عليه وآله به درستى احساس خطر كرده و تصميم صحيح گرفته است. | |||
فراز دوم: »بلّغ« | |||
۴. اديبان گفتهاند: باب »تفعيل« غالباً براى تكثير است؛ به اين معنى كه فاعل، اصل فعل را زياد انجام دهد.××× ۱ شرح شافيه )رضى( : ج ۱ ص ۹۲. ××× | |||
در آيه شريفه تبليغ نيز معناى »بلّغ« اين است كه پيام خداوند متعال را به عده زيادى برسان، و چون در واقعه غدير خم عده زيادى از مسلمانان بودند، همان يك بار گفتن پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نتيجهاش همان تكثير بود؛ يعنى رساندن پيام الهى به افراد متعدد و فراوان.××× ۲ بين باب افعال و تفعيل فرقى ظريف وجود دارد. براى مثال بين اكثار و تكثير، اطراب و تطريب، اكرام و تكريم. مثلاً خداوند متعال مىفرمايد: »يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا« ، اى انت تكثر جدالنا، )هود۳۲) . و در آيه ديگر مىفرمايد: »واذكرو إذ كنتم قليلاً فكثركم« ، )اعراف / ۸۶) ، اى جعل عددكم كثيراً، كه در اولى كثرت نسبت به فاعل بوده و در دومى نسبت به مفعول؛ يعنى احداث و ايجاد كثرت در مفعول. و عنوان إطراب )بر وزن اكرام( احداث طرب است در معنى و فاعل؛ يعنى اشعار و الحانش شعر طربى و لحن طربى است، هر چند اين شعر و لحن براى مستمع ايجاد طرب نكند. و در عنوان تطريب )بر وزن تفعيل( ايجاد طرب است در مستمعين، هر چند شعر و لحن طربى نباشد و براى فاعل ايجاد طرب نكند. و اكرام و تكريم، كه تكريم احداث و ايجاد كرامت است از فاعل نسبت به مفعول. غنا موسيقى: ج ۳ ص ۱۸۶۶ ۱۸۵۸. ××× | |||
۵ . در آيات شريفه قرآن هميشه مشتقّات گوناگون »ابلاغ« و »تبليغ« همراه واژه رسالت الهى و مانند آن به كار رفته است. مثلاً »اُبلّغكم رسالات ربى«××× ۱ اعراف / ۶۲ . ×××، »فقد ابلغتكم ما ارسلت به«××× ۲ هود / ۵۷ . ×××، »الذين يبلغون رسالات اللَّه و يخشونه« .××× ۳ احزاب / ۲۹. ××× | |||
فراز سوم: »ما اُنزل اليك« | |||
۶ . آوردن فعل »اُنزل« به صيغه مجهول مىرساند كه موضوع بدون اسناد به فاعل داراى اهميت است. | |||
۷. ظهور فعل »اُنزل« در ماضى و گذشته حقيقى است نه مضارع و آينده، چرا كه صيغه ماضى براى معناى گذشته وضع شده، و چنانچه قرينهاى براى حمل بر مضارع نباشد، بر همان معناى وضع شده حقيقى حمل مىشود كه ماضى است. | |||
همچنين آيه تبليغ در حجةالوداع و در آخرين ماههاى زندگانى رسولخداصلى الله عليه وآله نازل شده است، و اگر فعل بر مضارع و آينده حمل شود معناى آيه به اين صورت مىشود: و اگر آنچه را كه بعداً بر تو نازل مى كنيم در ماههاى باقى مانده از نبوتت ابلاغ نكنى، هرگز رسالت خود را به پايان نرساندهاى. معنايى كه در هيچ روايتى به آن اشاره نشده، و از هيچ عالم شيعى و سنى نقل نشده است.××× ۴ امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸ ۲۴۷. ××× | |||
فراز چهارم: »من ربّك« | |||
۸ . جمله »من ربّك« تصريح مىكند كه اين امر از جانب خداوند متعال است، و افراد نادان خيال نكنند پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله از پيش خود مىگويد.××× ۵ فروغ هدايت: ص ۳۰۵. ××× | |||
۹. اين جمله تأكيد مىكند كه انتخاب رهبر اسلامى )امام معصوم( بايد از سوى خداوند باشد. | |||
فراز پنجم: »و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته« | |||
۱۰. مطلبى كه خداوند در اين زمينه نازل كرده، بسيار بيشتر از ساير خبرهايى كه بر رسول خداصلى الله عليه وآله نازل كرده اهميت دارد، به طورى كه مى فرمايد: »اگر اين مطلب را ابلاغ نكردى رسالت ما را به مردم نرساندهاى« . در اين آيه، پيامى است كه از نظر اهميت با همه پيامهاى دوران نبوت و رسالت برابر است، چنانكه اگر اين پيام به مردم نرسد، گويا همه پيامها محو مىشود. | |||
۱۱. رساندن اين مطلب بر پيامبرصلى الله عليه وآله دشوار بوده است، زيرا بيم آن بود كه مردم آن را قبول نكنند و آزارى به وى برسانند. خداوند آن حضرت را تهديد كرد و با تعبير »و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته« رسولخداصلى الله عليه وآله را از ترك تبليغ آن بر حذر داشته است. استعمال چنين جملهاى در موردى است كه كار بر شخص دشوار و سنگين باشد.××× ۱ فروغ هدايت: ص ۳۰۱. ××× | |||
۱۲. اين جمله كه به صورت جمله شرطيه به كار رفته، نوعى تهديد است؛ به اين معنى كه اگر امر پروردگار به مردم ابلاغ نشود و به آنها نرسد و حق آن رعايت نشود، گويا حق هيچ جزئى از اجزاى دين مراعات نشده است.××× ۲ امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸. ××× | |||
۱۳. محتواى پيام بايد مسئلهاى اساسى و هم وزن رسالت باشد، و گرنه مسائل جزئى و فردى اين همه تهديد لازم ندارد. | |||
۱۴. پيام آيه مربوط به توحيد، نبوت، معاد و همچنين نماز، روزه، حج، زكات، خمس و جهاد نيست، چون اين اصول و فروع در طول ۲۳ سال دعوت پيامبر خاتمصلى الله عليه وآله بيان شده بود و مردم به آنها عمل مىكردند. اما بنا بر روايات اهلبيتعليهم السلام آنچه كنار گذاشته شد ولايت بود. | |||
امام باقرعليه السلام فرمود: بُنى الاسلام على خمس: على الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية، و لم يناد بشىء كما نودى بالولاية. فأخذ الناس بأربع و تركوا هذه؛ يعنى الولاية××× ۱ الكافى: ج ۲ ص ۱۸ ح ۳، باب دعائم الاسلام. ×××: اسلام بر پنج پايه بنا شده است: بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت، و به چيزى مانند ولايت فراخوانده نشد. )اما( مردم آن چهار مورد )اول( را گرفتند و اين )ولايت( را رها كردند. | |||
در روايت ديگر امام باقرعليه السلام فرمود: بناى اسلام روى پنج چيز است: نماز و زكات و حج و روزه و ولايت. زراره گويد: به حضرت عرض كردم: كدام يك از اينها برتر است؟ فرمود: ولايت برتر است، زيرا ولايت كليد آنهاست و شخص والى )ولىّ( راهنماى آنهاست.××× ۲ الكافى: ج ۲ ص ۱۸ ح ۵ ، باب دعائم الاسلام. ××× اشاره به اينكه امامان معصومعليهم السلام راهنماى نماز و زكات و حج و روزه هستند، و اين اعمال بدون راهنمايى آنها درست نيست. | |||
فراز ششم: »و اللَّه يعصمك« | |||
۱۵. رسولخداصلى الله عليه وآله از پيشامدهاى بعد از ابلاغ وحى و از خطر نابود شدن دين بيم داشت. از اين رو خداوند آن حضرت را دلدارى مىدهد؛ كه ما تو را از شرّ مردم نگاه مىداريم. عيّاشى به سند خود از ابنعباس و جابر بن عبداللَّه انصارى روايت كرده است كه گفتند: خدا پيامبرشصلى الله عليه وآله را مأمور ساخت تا علىعليه السلام را به جانشينى خود منصوب كند. پيامبرصلى الله عليه وآله بيم داشت كه مبادا مردم بگويند: از پيش خود عطايى به پسر عموى خود داد، و به وى طعنه بزنند. خدا هم اين آيه را فرستاد، و پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم ولايت علىعليه السلام را به مردم اعلام كرد.××× ۳ تفسير العياشى: ج ۱ ص ۳۳۱. همين روايت را سيد ابوالمحمد از حاكم حسكانى در شواهد التنزيل به اسناد خودش از ابن ابىعمير هم روايت كرده است. شواهد التنزيل: ج ۲ ص ۳۸۱. محمد بن ابىعمير از اصحاب امام رضا و امام محمد تقىعليهما السلام بود. در ميان اصحاب امامان هيچ كدام مانند ابن ابىعمير از خلفاى ستمكار رنج نديد. ساليانى دراز به جرم شيعه بودن و به علت اينكه حاضر نمىشد در حكومت عباسيان قضاوت كند زندانى بود. فروغ هدايت: ص ۳۰۴ ۳۰۳. ××× | |||
۱۶. رسولخداصلى الله عليه وآله خطرهايى را در تبليغ اين حكم پيشبينى مىكرد. ولى اين خطر، خطر جانى نبود، زيرا پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله ترسى از جان دادن در راه رضاى خدا نداشت. سيره و روش عملى آن حضرت و حضور شجاعانه ايشان در غزوههاى مختلف××× ۱ تعداد غزوات )جنگهايى كه پيامبرصلى الله عليه وآله خود رهبرى سپاه را بر عهده داشته( را ۲۶ يا ۲۷ غزوه نوشتهاند. علت اختلاف اين است كه گروهى غزوه خيبر را با غزوه وادى القرى - كه به دنبال هم رخ داد - دو غزوه، و برخى آنها را يك غزوه شمردهاند. مروج الذهب: ج ۲ ص ۲۸۸ ۲۸۷. ×××، چنين ترسى را تكذيب مىكند. همچنين خداوند سبحان در آيات قرآن بر دور بودن پيامبرانعليهم السلام از اين گونه ترسها شهادت مىدهد و مىفرمايد: | |||
»ما كان على النبى من حرج فيما فرض اللَّه له سنته اللَّه فى الذين خلوا من قبل و كان امر اللَّه قدراً مقدوراً . الذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احداً الا اللَّه و كفى باللَّه حسيباً«××× ۲ احزاب / ۳۹ ۳۸. ×××: هيچ گونه منعى )سختى و گناهى( نيست در آنچه خدا بر پيامبر واجب كرده است اين سنت خداست كه پيش از اين در ميان گذشتگان )معمول( بوده و فرمان خدا به اندازه و حساب شده است. همان كسانى كه پيامهاى خدا را ابلاغ مىكنند و از او مىترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند و همين بس كه خداوند حسابگر )و پاداش دهنده اعمال آنها( است. | |||
۱۷. ترس پيامبرصلى الله عليه وآله از مسلمانانى بود كه با زبان اسلام آورده بودند، ولى دلشان ايمان نداشت. از اخبار و تاريخ بر مىآيد كه آنچه آنها از پذيرفتن آن سرباز مىزدند ولايت اميرالمؤمنين علىعليه السلام بود، و مسئلهاى همانند قبول ولايت آن حضرت براى آنها دشوارتر نبود، چون آنها به نماز، روزه، حج، جهاد، خمس )غنايم جنگ( ، زكات و ساير احكام اعتراضى نداشتند، و فقط به خمس ) به طور مطلق( اعتراض داشتند، كه آن هم به جهت ولايت بود. داستان حارث بن نعمان فهرى و اعتراض او در غدير و عذاب الهى با سنگ آسمانى - كه علماى شيعه××× ۳ مجمع البيان: ج ۱۰ ص ۵۳۰ . تفسير فرات: ص ۵۰۵ . تفسير برهان: ج ۵ ص ۴۸۴. مرآة العقول: ج ۵ ص ۳۹. ××× و سنى××× ۴ روح المعانى: ج ۱۵ ص ۶۲ . الكشف و البيان: ج ۱۰ ص ۳۵. شواهد التنزيل: ج ۲ ص ۳۸۱. ××× نقل كردهاند - شاهد گوياى اين حقيقت است. | |||
۱۸. آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله مأمور به تبليغ آن شد از جانب خدا بود. چون پيامبرصلى الله عليه وآله از عكسالعمل مردم بيم داشت، خدا هم به وى وعده داد كه او را از شر مردم نگاه مىدارد. خداوند رساندن اين مطلب به اطلاع مردم را با تأكيدى كامل از پيامبر خواست؛ به طورى كه ابلاغ آن را به منزله تمام دين خود قرار داد كه رسولخداصلى الله عليه وآله به مردم رسانده بود. | |||
آن مطلب چيزى جز خلافت و امامت نبود، زيرا تبليغ ساير احكام موجب ترس و هراس پيامبرصلى الله عليه وآله از مردم نبود. چنانكه اين تأكيد هم جز با مقام عالى ولايت مناسبت ندارد، و عدم تبليغ آن احكام به منزله ترك تمام احكام نيست. اين اهتمام فقط با ولايت و خلافت تناسب دارد، زيرا با تعيين خليفه از جانب خداوند، دين از خطر تباهى و زياده و نقصان محفوظ خواهد ماند.××× ۱ فروغ هدايت: ص ۳۰۳. ××× | |||
۱۹. حسين بن احمد بيهقى به سند خود روايت كرده است: مردى به امام رضاعليه السلام عرض كرد: اى فرزند رسولخدا، از عروة بن زبير نقل كردهاند كه گفته است: رسولخداصلى الله عليه وآله در حال تقيّه از دنيا رحلت كرد؟ فرمود: بعد از نزول اين آيه كه خداوند ضامن حفظ پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله شد: »و اللَّه يعصمك من الناس« ، پيامبرصلى الله عليه وآله هر نوع تقيه را از خود دور كرد و امر خدا را ابلاغ فرمود.××× ۲ عيون اخبار الرضاعليه السلام: ج ۲ ص ۱۳۰. ××× | |||
۲۰. با مراجعه به قرآن آشكار مىشود هر زمان كه شخصى به عنوان رهبر و صاحب اختيار معرفى شده است، عدهاى در مقابل آن اعتراض كردهاند. | |||
براى مثال در داستان طالوت، هنگامى كه پيامبرشان اشموئيل، طالوت را رهبر و فرمانده آنها از طرف پروردگار معرفى كرد: »و قال لهم نبيهم ان اللَّه قد بعث لكم طالوت ملكاً« ، عدهاى به صورت اعتراض گفتند: »قالوا أنّى يكون له الملك علينا و نحن احق بالملك منه و لم يوت سعة من المال« : چگونه او بر ما حكومت كند با اينكه ما از او شايستهتريم و به او ثروت زيادى داده نشده است؟ پيامبرشان علت انتخاب او را اين گونه بيان مىكند: »قال ان اللَّه اصطفاه عليكم و زاده بسطة فى العلم و الجسم«××× ۱ بقره / ۲۴۷. ×××: خدا او را بر شما برگزيده و بر گستره دانش و )نيروى( بدن او افزوده است. | |||
بنابراين رسولخداصلى الله عليه وآله با علم به اين مطلب كه عدهاى از مردم پس از معرفى اميرالمؤمنينعليه السلام براى رهبرى و صاحب اختيار بودن او عليه ايشان اعتراض كنند، از فتنه و شرّ اين افراد بيمناك بود. كه آيه خطاب به پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: »و اللَّه يعصمك من الناس« : و خدا تو را از )خطرات احتمالى و شرّ( مردم حفظ مىكند | |||
فراز هفتم: »من الناس« | |||
۲۱. گر چه افرادى امثال فخر رازى سعى كردهاند كه »الناس« در آيه را به قرينه پايان آيه به كفار بر گردانند كه مىفرمايد: »ان اللَّه لا يهدى القوم الكافرين« ، ولى اين معنى خلاف ظاهر كلمه »الناس« است، زيرا »ناس« هم شامل كافر مىشود و هم مؤمن، و دليلى بر منحصر كردن آن در كفار وجود ندارد. بنابراين بايد »الكافرين« در آيه را به مرتبهاى از كفر معنى كرد كه شامل منافقان زمان حضرت رسولصلى الله عليه وآله شود كه از آنها ترس داشت.××× ۲ امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۹. ××× | |||
۲۲. وجود اين آيه در بين آيات مربوط به يهود ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه مردمان منافقى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از آنها خوف و ترس داشت، به منزله يهود و از جنس آنان در كفر و ضلالت و گمراهى هستند.××× ۳ امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۶۲. ××× | |||
۲۳. مراد از »ناس« در آيه شريفه يهود نيست، چرا كه اگر مقصود يهود بود، مناسب بود اين سوره در اوايل هجرت نازل شود××× ۴ قرطبى در تفسير خود، به صراحت ادعاى اجماع مىكند كه سوره مائده مدنى بوده و برخى از آيات آن نيز در حجةالوداع نازل شده است. الجامع لاحكام القرآن: ج ۶ ص ۳۰. ×××؛ آن زمان كه رسولخداصلى الله عليه وآله در شهر غربت و در بين تعداد كمى از مسلمانان مدينه زندگى مىكرد و از چهار طرفش يهوديان او را محاصره كرده بودند. آن هم يهوديانى كه به تعبير قرآن شديدترين دشمنى را با مؤمنان داشتند××× ۱ لتجدنّ اشدّ الناس عداوة للذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا« مائده / ۸۳ . ×××، و با قدرت هر چه بيشتر به مبارزه عليه پيامبرصلى الله عليه وآله برخاستند و صحنههاى خونينى نظير جنگ خيبر و مانند آن را به راه انداختند. | |||
۲۴. با توجه به اين آيه، معلوم مىشود آن حكم الهى حكمى است كه مايه قوام و استقرار دين است. حكمى است كه انتظار مى رود مردم )ناس( در مقابل آن قيام كنند، و در نتيجه آنچه را رسولخداصلى الله عليه وآله از دين بنا نهاده را نابود و متلاشى سازند. | |||
همچنين روشن مىشود پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اين فتنه را به خوبى دريافته بود و از آن بيم داشت. از اين رو در انتظار فرصتى مناسب و محيطى آرام بود كه بتواند مطلب را به عموم مسلمانان ابلاغ كند و آنها هم آن را بپذيرند. | |||
بايد دانست كه احتمال فتنهگرى از ناحيه مشركين و بتپرستان عرب و ساير كفار نمىرفت، بلكه نگرانى حضرت از سوى مسلمانان بود. زيرا دگرگون ساختن اوضاع و خنثى كردن زحمات رسولخداصلى الله عليه وآله وقتى از ناحيه كفار قابل تصور است كه دعوت اسلامى منتشر نشده باشد. اما پس از انتشار اسلام در جهان، اگر انقلابى فرض شود، جز به دست مسلمانان تصور نمىشود. | |||
جامعه آن روز مسلمانان از عدهاى مردان صالح و مسلمانان حقيقى، و عده قابل توجهى از منافقين بود كه به ظاهر فقط مسلمان بودند، و عدهاى ديگر هم از مردمان بيماردل و سادهلوح تشكيل شده بود كه هر حرفى را از هر كسى باور مىكردند. | |||
در قرآن كريم نيز به اين دو گروه - منافقين××× ۲ بقره / ۹ ۸. ××× و مردمان بيماردل××× ۳ بقره / ۱۰. ××× - اشاره صريح شده است. | |||
بنابراين ممكن بود كه انتصاب اميرالمؤمنينعليه السلام براى جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله اين دو گروه را - كه در آيه به )ناس( تعبير شدهاند - به اين توهم گرفتار كند كه - العياذ باللَّه - رسولاللَّهصلى الله عليه وآله اين حكم را از پيش خود و به نفع خود تشريع كرده است و از تشريع اين حكم نفعى نصيب آن حضرت مىشود. | |||
فراز هشتم: »إن اللَّه لا يهدى القوم الكافرين« | |||
۲۵. در پايان آيه، از باب تهديد و مجازات، به آنهايى كه اين رسالت مخصوص - يعنى اعلام ولايت و جانشينى اميرالمؤمنينعليه السلام - را انكار كنند و در برابر آن از روى لجاجت كفر بورزند، مىگويد: »خداوند كافران لجوج را هدايت نمىكند« . پس در حقيقت انكار ولايت و منصب الهى امامت نوعى كفر است. | |||
در آيهاى ديگر مىفرمايد: »و من لم يحكم بما انزل اللَّه فاولئك هم الكافرون«××× ۱ مائده / ۴۴. ×××: و كسانى كه به موجب آنچه خدا فرو فرستاده حكم و داورى نكنند آنان خود كافر هستند. | |||
همچنين در آيهاى ديگر به صراحت مى فرمايد: »والذين كفروا فتعساً لهم و اضلّ اعمالهم . ذلك بانهم كرهوا ما انزل اللَّه فاحبط اعمالهم«××× ۲ محمدصلى الله عليه وآله / ۹ ۸. ×××: و كسانى كه كفر ورزيدند سقوط و هلاكت بر آنها باد و )خدا( كردارهايشان را تباه كرد. اين )هلاكت و سقوط( به اين سبب است كه آنچه را خدا نازل كرده است نپسنديدند و )خدا نيز( اعمال و كردارهايشان را تباه و نابود ساخت. | |||
روايات بسيارى از طريق عامه و خاصه نقل شده كه تصريح كردهاند: كسانى كه ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام را نپذيرند وارد بهشت نخواهند شد. رسولخداصلى الله عليه وآله فرمود: يا على، هر گاه بندهاى خداى عزوجل را بندگى كند همانند آنچه نوحعليه السلام در ميان قومش بود، و چنانچه براى چنين بندهاى همانند كوه احد طلا بوده باشد و آن را در راه خدا انفاق كند، و اگر عمرش به قدرى طولانى شود تا هزار مرتبه با پاى پياده حج كند و سپس ميان صفا و مروه مظلومانه شهيد شود، ولى ولايت تو را نداشته باشد، - يا على - بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد و داخل بهشت نخواهد شد.××× ۱ ترجمة الامام على بن ابىطالبعليه السلام: ج ۱ ص ۷۶. لسان الميزان: ج ۵ ص ۲۱۹. ينابيع المودة: ج ۲ ص ۷۶. المناقب )خوارزمى( : ص ۶۷ - ۳۸ . ××× | |||
۲۶. با اين قسمت از آيه، آرامش و تسلّى مجددى بر قلب مبارك رسولخداصلى الله عليه وآله داده شد؛ چرا كه در جمله قبل با وعده حفظ و نگهدارى از شرّ مردمان كافر، و در اين جمله با تأكيد بر عدم هدايت آن افراد زمينه آسودگى خاطر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله فراهم شد.××× ۲ بر كرانه غدير: ص ۸۴ .<references /> |