آيه ۱۵ یونس و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:
با توجه به رواياتى كه درخواست كنندگان تبديل على‏ عليه السلام به ديگرى را معرفى كرد و چگونگى رفتار آنان را بيان نمود و دقت در متن آيه كه بيانگر اعتقاد قلبى اعتراض كنندگان به منصوب نبودن على ‏عليه السلام از سوى خداست، تصوير پنهان اين پيشنهاد تبديل بدست مى‏آيد كه ذيلاً به روشن كردن جوانب آن مى ‏پردازيم:
با توجه به رواياتى كه درخواست كنندگان تبديل على‏ عليه السلام به ديگرى را معرفى كرد و چگونگى رفتار آنان را بيان نمود و دقت در متن آيه كه بيانگر اعتقاد قلبى اعتراض كنندگان به منصوب نبودن على ‏عليه السلام از سوى خداست، تصوير پنهان اين پيشنهاد تبديل بدست مى‏آيد كه ذيلاً به روشن كردن جوانب آن مى ‏پردازيم:


نكته اول: توطئه‏اى با عنوان تقاضاى تبديل
===== نكته اول: توطئه ‏اى با عنوان تقاضاى تبديل =====
 
درخواست تبديل از سوى آنان پس از شنيدن خطبه بلند غدير بود، كه حضرت در آن مسئله ولايت و الهى بودن آن و امر مؤكد خداوند و نزول آيه تبليغ را كاملاً بيان فرمود و حتى بيعت لسانى گرفت. بنابراين اصلاً جايى براى اين پيشنهاد نبود و مطرح كردن آن حاكى از مطلب ديگرى بود.
درخواست تبديل از سوى آنان پس از شنيدن خطبه بلند غدير بود، كه حضرت در آن مسئله ولايت و الهى بودن آن و امر مؤكد خداوند و نزول آيه تبليغ را كاملاً بيان فرمود و حتى بيعت لسانى گرفت. بنابراين اصلاً جايى براى اين پيشنهاد نبود و مطرح كردن آن حاكى از مطلب ديگرى بود.


===== نكته دوم: پيشنهادِ مخالفتِ خدا با درخواست تبديل =====
وقتى خداوند در پاسخ آنان سه مسئله «از پيش خود گفتن (مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِى)« و »پيروى از وحى (إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى) » و «عصيان و سرپيچى از امر پروردگار (إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى) » را مطرح مى‏ فرمايد ناظر به اين است كه آنان كاملاً متوجه بوده ‏اند كه اين اعتراضشان چنين مفهومى دارد.


نكته دوم: پيشنهادِ مخالفتِ خدا با درخواست تبديل
گويا در پيشنهادشان به پيامبر صلى الله عليه وآله چنين گفته ‏اند: اى فرستاده خدا، اگر چه ما از خطبه تو فهميديم كه ولايت على از طرف خداست و تأكيد بر آن فرموده در حدى كه كوتاهى در آن نرساندن رسالت الهى و مستوجب عذاب است، و پس از چنين تأكيدى هم روشن است كه خداوند راه تغيير و تبديل در اين باره را بسته است، ولى بيا و از پيش خود دست به چنين اقدامى بزن و صاحب مقام ولايت را تغيير ده و به وحى كارى نداشته باش و از اينكه عصيان پروردگار پيش مى ‏آيد نگران مباش!
 
وقتى خداوند در پاسخ آنان سه مسئله »از پيش خود گفتن )مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِى( « و »پيروى از وحى )إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى( « و »عصيان و سرپيچى از امر پروردگار )إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى( « را مطرح مى‏فرمايد ناظر به اين است كه آنان كاملاً متوجه بوده‏اند كه اين اعتراضشان چنين مفهومى دارد.
 
 
گويا در پيشنهادشان به پيامبرصلى الله عليه وآله چنين گفته‏اند: اى فرستاده خدا، اگر چه ما از خطبه تو فهميديم كه ولايت على از طرف خداست و تأكيد بر آن فرموده در حدى كه كوتاهى در آن نرساندن رسالت الهى و مستوجب عذاب است، و پس از چنين تأكيدى هم روشن است كه خداوند راه تغيير و تبديل در اين باره را بسته است، ولى بيا و از پيش خود دست به چنين اقدامى بزن و صاحب مقام ولايت را تغيير ده و به وحى كارى نداشته باش و از اينكه عصيان پروردگار پيش مى‏آيد نگران مباش!
 
 
اگر آنان اين گونه هم نگفته باشند مطرح كردن چنين پيشنهادى بعد از آن خطابه غَرّا جز اين معنى را نمى‏دهد. لذاست كه حضرت در پاسخ آنان مى‏فرمايد: من از پيش خود چنين كارى را نمى‏توانم انجام دهم و من تابع خدايم و هرگز از امر خدا سرپيچى نمى‏كنم.
 
 
نكته سوم: پيشنهاد تبديل مساوى با كفر
 
در آيه اعتراض كنندگان صريحاً افراد بى‏اعتقاد به قيامت معرفى شده‏اند، آنجا كه مى‏فرمايد: »قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا« . يعنى اگر كسى خود را در انتظار روزى بداند كه بايد پاسخگوى پروردگارش باشد هرگز جرئت چنين پيشنهادى را به خود نمى‏دهد و بخوبى مى‏فهمد كه خدا حجت را تمام كرده، و اگر بنا باشد در هر يك از اوامر الهى بندگان پيشنهاداتى براى خدا داشته باشند، اين معنايى جز مسخره كردن خدا ندارد.
 
نتيجه گيرى از نكات سه گانه


با در نظر گرفتن سه نكته مزبور، اين نتيجه به دست مى‏آيد كه پيشنهادكنندگان تبديل على‏عليه السلام به ديگرى به خدايى اعتقاد نداشتند و پيرو آن روز جزا را قبول نداشتند، و براى آنان نبوت خود پيامبرصلى الله عليه وآله هم رياست طلبى بود و معتقد بودند كه حضرت پس از اينكه حكومت خود را به طور كامل بر مردم اجرا نموده اكنون مى‏خواهد فاميل خود را بر مردم مسلط كند، چنانكه به صراحت اين را گفتند و قبلاً ذكر شد.××× 1 مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج 1 ص 222. ×××
اگر آنان اين گونه هم نگفته باشند مطرح كردن چنين پيشنهادى بعد از آن خطابه غَرّا جز اين معنى را نمى‏ دهد. لذاست كه حضرت در پاسخ آنان مى ‏فرمايد: من از پيش خود چنين كارى را نمى‏ توانم انجام دهم و من تابع خدايم و هرگز از امر خدا سرپيچى نمى ‏كنم.


===== نكته سوم: پيشنهاد تبديل مساوى با كفر =====
در آيه اعتراض كنندگان صريحاً افراد بى ‏اعتقاد به قيامت معرفى شده ‏اند، آنجا كه مى‏فرمايد: «قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا» . يعنى اگر كسى خود را در انتظار روزى بداند كه بايد پاسخگوى پروردگارش باشد هرگز جرئت چنين پيشنهادى را به خود نمى‏دهد و بخوبى مى‏ فهمد كه خدا حجت را تمام كرده، و اگر بنا باشد در هر يك از اوامر الهى بندگان پيشنهاداتى براى خدا داشته باشند، اين معنايى جز مسخره كردن خدا ندارد.


با اين اعتقاد مسئله‏اى به نام ارتباط ولايت با خدا را بهانه‏اى از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله براى تحكيم سخنان خود مى‏دانستند. با چنين تفكرى به راحتى پيشنهاد تغيير دادند و بر آن اصرار ورزيدند و اميد داشتند كه بتوانند حضرت را وادار به خواسته خود كنند.
===== نتيجه گيرى از نكات سه گانه =====
با در نظر گرفتن سه نكته مزبور، اين نتيجه به دست مى ‏آيد كه پيشنهادكنندگان تبديل على ‏عليه السلام به ديگرى به خدايى اعتقاد نداشتند و پيرو آن روز جزا را قبول نداشتند، و براى آنان نبوت خود پيامبر صلى الله عليه وآله هم رياست طلبى بود و معتقد بودند كه حضرت پس از اينكه حكومت خود را به طور كامل بر مردم اجرا نموده اكنون مى‏خواهد فاميل خود را بر مردم مسلط كند، چنانكه به صراحت اين را گفتند و قبلاً ذكر شد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۲.</ref>


با اين اعتقاد مسئله‏ اى به نام ارتباط ولايت با خدا را بهانه‏ اى از سوى پيامبر صلى الله عليه وآله براى تحكيم سخنان خود مى ‏دانستند. با چنين تفكرى به راحتى پيشنهاد تغيير دادند و بر آن اصرار ورزيدند و اميد داشتند كه بتوانند حضرت را وادار به خواسته خود كنند.


خدا و رسول هم در برابر اين پيشنهاد كه اين همه معناى منفى به دنبال داشت، پاسخ قاطع دادند و بار ديگر ارتباط غدير با وحى را مؤكد نمودند تا بر نسل‏هاى آن روز و آينده معلوم شود خلافت بازيچه نيست كه طبق مصلحت و شرايط زمان و مكان و اجتماع قابل عوض كردن صاحب آن باشد و يا طبق خواسته مردم انتخاب شود يا تغيير يابد، همان گونه كه در سقيفه و طول خلافت بنى‏اميه و بنى‏عباس و عثمانيان چنين بود و اين مقام عُظمى را بازيچه قرار دادند.
خدا و رسول هم در برابر اين پيشنهاد كه اين همه معناى منفى به دنبال داشت، پاسخ قاطع دادند و بار ديگر ارتباط غدير با وحى را مؤكد نمودند تا بر نسل‏ هاى آن روز و آينده معلوم شود خلافت بازيچه نيست كه طبق مصلحت و شرايط زمان و مكان و اجتماع قابل عوض كردن صاحب آن باشد و يا طبق خواسته مردم انتخاب شود يا تغيير يابد، همان گونه كه در سقيفه و طول خلافت بنى‏اميه و بنى‏عباس و عثمانيان چنين بود و اين مقام عُظمى را بازيچه قرار دادند.
 
 
آن كس كه مقام ولايت را منصوب كرده خداى حكيم است كه هر كارى را از روى حكمت انجام مى‏دهد و معرفى على‏عليه السلام در غدير براى مقام امامت و خلافت اقتضاى حكمت الهى است كه تغيير در آن معنى ندارد.


آن كس كه مقام ولايت را منصوب كرده خداى حكيم است كه هر كارى را از روى حكمت انجام مى‏دهد و معرفى على ‏عليه السلام در غدير براى مقام امامت و خلافت اقتضاى حكمت الهى است كه تغيير در آن معنى ندارد.


اعتراض كنندگان چه كسانى بودند؟
اعتراض كنندگان چه كسانى بودند؟


دانستن اين نكته كه اعتراض كنندگان در غدير در واقع بت پرستان سابق بودند و اسلام را مسخره مى‏كردند، تحليل بسيارى از آنچه در حاشيه غدير از سوى دشمنان به وقوع پيوست را آسان مى‏كند، و پيرو آن پايه اقدامات مخرّب اهل سقيفه را در طول حكومت خود روشن مى‏نمايد.
دانستن اين نكته كه اعتراض كنندگان در غدير در واقع بت پرستان سابق بودند و اسلام را مسخره مى‏ كردند، تحليل بسيارى از آنچه در حاشيه غدير از سوى دشمنان به وقوع پيوست را آسان مى ‏كند، و پيرو آن پايه اقدامات مخرّب اهل سقيفه را در طول حكومت خود روشن مى‏ نمايد.
 
پرده از اين همه اسرار در روزى برداشته شد كه نامه عمر بن خطاب به معاويه از صندوق سقيفه بيرون آمد و فرازهاى اول آن نشان داد كه آنچه بر دست غاصبين انجام مى‏شده از كدامين فكرها و قلب‏ها فرمان مى‏گرفته است. او در آغاز نامه‏اش چنين مى‏نويسد:
 


به هُبَل قسم و به بت‏هاى كوچك و بزرگ و به لات و عُزّى قسم، كه عمر از آغازى كه آنها را عبادت كرده، انكارشان ننموده است و هرگز خدايى براى كعبه عبادت نكرده و هيچ سخنى از محمد را تصديق نكرده، و سر تسليم در برابر او نشان نداده مگر براى آنكه بر او حيله كند و ضربه ناگهانى بر او بزند.
پرده از اين همه اسرار در روزى برداشته شد كه نامه عمر بن خطاب به معاويه از صندوق سقيفه بيرون آمد و فرازهاى اول آن نشان داد كه آنچه بر دست غاصبين انجام مى‏شده از كدامين فكرها و قلب‏ها فرمان مى‏گرفته است. او در آغاز نامه ‏اش چنين مى‏نويسد: به هُبَل قسم و به بت‏هاى كوچك و بزرگ و به لات و عُزّى قسم، كه عمر از آغازى كه آنها را عبادت كرده، انكارشان ننموده است و هرگز خدايى براى كعبه عبادت نكرده و هيچ سخنى از محمد را تصديق نكرده، و سر تسليم در برابر او نشان نداده مگر براى آنكه بر او حيله كند و ضربه ناگهانى بر او بزند.


او براى ما سحر عظيمى را آورد كه سحر او از سحر بنى‏اسرائيل بالاتر بود. او گذشته از سحر آنان چيزهاى تازه‏اى آورد كه اگر آنان حاضر بودند اقرار مى‏ كردند كه او سيد ساحران است!!


او براى ما سحر عظيمى را آورد كه سحر او از سحر بنى‏اسرائيل بالاتر بود. او گذشته از سحر آنان چيزهاى تازه‏اى آورد كه اگر آنان حاضر بودند اقرار مى‏كردند كه او سيد ساحران است!!