آيه ۳ و ۴ تحریم و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً...»<ref>تحريم / ...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۴: خط ۵۴:


او در برابر اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله مجلس خصوصى با على‏ عليه السلام دارد عكس‏ العمل نشان مى‏ دهد و اصرار دارد بداند موضوع از چه قرار است. پيامبر صلى الله عليه وآله پس از گرفتن پيمانى محكم از او، اين سرّ را براى او باز مى‏ گويد كه مسئله اعلان ولايت در پيش است.
او در برابر اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله مجلس خصوصى با على‏ عليه السلام دارد عكس‏ العمل نشان مى‏ دهد و اصرار دارد بداند موضوع از چه قرار است. پيامبر صلى الله عليه وآله پس از گرفتن پيمانى محكم از او، اين سرّ را براى او باز مى‏ گويد كه مسئله اعلان ولايت در پيش است.


عايشه سرّ پيامبرصلى الله عليه وآله را فوراً به ابوبكر و عمر خبر مى ‏دهد، و آنان منافقين را جمع مى‏ كنند و براى قتل پيامبرصلى الله عليه وآله نقشه مى ‏كشند، ولى با خنثى شدن توطئه آنان در كوه هَرشى، نقشه مسموم كردن پيامبرصلى الله عليه وآله را طرح مى‏ كنند و به اجراى آن مى ‏پردازند.
عايشه سرّ پيامبرصلى الله عليه وآله را فوراً به ابوبكر و عمر خبر مى ‏دهد، و آنان منافقين را جمع مى‏ كنند و براى قتل پيامبرصلى الله عليه وآله نقشه مى ‏كشند، ولى با خنثى شدن توطئه آنان در كوه هَرشى، نقشه مسموم كردن پيامبرصلى الله عليه وآله را طرح مى‏ كنند و به اجراى آن مى ‏پردازند.
خط ۶۸: خط ۶۷:
آن روز -  از بين همسران پيامبرصلى الله عليه وآله -  نوبت عايشه بود كه حضرت على القاعده نزد او مى‏ ماند، اما حضور على ‏عليه السلام مانع اين مسئله شد. عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى‏ گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: اى پسر ابى‏ طالب، امروز يكسره پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده ‏اى!!
آن روز -  از بين همسران پيامبرصلى الله عليه وآله -  نوبت عايشه بود كه حضرت على القاعده نزد او مى‏ ماند، اما حضور على ‏عليه السلام مانع اين مسئله شد. عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى‏ گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: اى پسر ابى‏ طالب، امروز يكسره پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده ‏اى!!


پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ او را داد و فرمود: اى عايشه، بين من و على فاصله مشو، كه او در راه من از هيچ كس نمى‏ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست، او را دشمن نمى‏دارد مؤمن و دوست نمى‏دارد كافر. بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى‏رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى‏شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند.
پيامبر صلى الله عليه وآله پاسخ او را داد و فرمود: اى عايشه، بين من و على فاصله مشو، كه او در راه من از هيچ كس نمى ‏ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست، او را دشمن نمى‏دارد مؤمن و دوست نمى ‏دارد كافر. بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى ‏رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند.
 


عايشه گفت: يا رسول اللَّه! از آغاز امروز مجلس خصوصى شما با على طول كشيده است؟! پيامبرصلى الله عليه وآله از او روى گرداند، ولى عايشه گفت: يا رسول اللَّه! چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى‏كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!!
عايشه گفت: يا رسول اللَّه! از آغاز امروز مجلس خصوصى شما با على طول كشيده است؟! پيامبر صلى الله عليه وآله از او روى گرداند، ولى عايشه گفت: يا رسول اللَّه! چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى ‏كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!!


حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا اين مسئله صلاح است براى كسى كه خداوند او را به قبول آن و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمايم، و به زودى از آن مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.
حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا اين مسئله صلاح است براى كسى كه خداوند او را به قبول آن و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمايم، و به زودى از آن مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.


عايشه گفت: يا رسول اللَّه! چرا الآن آن را به من خبر نمى ‏دهى تا عمل به آن را آغاز كنم و آنچه صلاح است را شروع نمايم؟!


عايشه گفت: يا رسول اللَّه! چرا الآن آن را به من خبر نمى‏دهى تا عمل به آن را آغاز كنم و آنچه صلاح است را شروع نمايم؟!
فرمود: به زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم. اگر آن را پنهان نمايى خداوند در دنيا و آخرت به تو اجر خواهد داد، و براى تو فضيلتى خواهد بود كه در ايمان به خدا و رسولش سبقت گرفته و سرعت نموده ‏اى، ولى اگر اين راز را فاش كنى و مراعات حفظ آنچه به تو سپرده مى‏شود را ترك كنى به پروردگارت كافر شده‏اى و اجر تو از بين مى ‏رود، و دست امن خدا و رسول را از خود برداشته ‏اى و از زيانكاران خواهى بود؛ و اين به خدا و رسول ضررى نخواهد زد و لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو خواهد بود.
 
 
فرمود: به زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم. اگر آن را پنهان نمايى خداوند در دنيا و آخرت به تو اجر خواهد داد، و براى تو فضيلتى خواهد بود كه در ايمان به خدا و رسولش سبقت گرفته و سرعت نموده‏اى، ولى اگر اين راز را فاش كنى و مراعات حفظ آنچه به تو سپرده مى‏شود را ترك كنى به پروردگارت كافر شده‏اى و اجر تو از بين مى‏رود، و دست امن خدا و رسول را از خود برداشته‏اى و از زيانكاران خواهى بود؛ و اين به خدا و رسول ضررى نخواهد زد و لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو خواهد بود.
 
 
عايشه ضمانت كرد كه آن سِرّ را پنهان كند و بدان ايمان آورد، و آن را مراعات نمايد. پيامبرصلى الله عليه وآله هم آن راز را به او چنين خبر داد:
 


خداوند تعالى به من خبر داده كه عمر من پايان يافته، و به من دستور داده كه على را به عنوان علامتى در بين مردم منصوب نمايم، و او را امام آنان قرار دهم و او را جانشين خود نمايم همان گونه كه پيامبران قبل از من جانشينان خود را تعيين كرده‏اند. من به سوى خدا مى‏روم و خلافت او را اعلام خواهم كرد. اين مسئله را پشت پرده قلبت حفظ كن تا خدا اجازه اعلام آن را دهد.
عايشه ضمانت كرد كه آن سِرّ را پنهان كند و بدان ايمان آورد، و آن را مراعات نمايد. پيامبر صلى الله عليه وآله هم آن راز را به او چنين خبر داد:


خداوند تعالى به من خبر داده كه عمر من پايان يافته، و به من دستور داده كه على را به عنوان علامتى در بين مردم منصوب نمايم، و او را امام آنان قرار دهم و او را جانشين خود نمايم همان گونه كه پيامبران قبل از من جانشينان خود را تعيين كرده ‏اند. من به سوى خدا مى‏ روم و خلافت او را اعلام خواهم كرد. اين مسئله را پشت پرده قلبت حفظ كن تا خدا اجازه اعلام آن را دهد.


عايشه بار ديگر قول داد كه اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش حفصه و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد.
عايشه بار ديگر قول داد كه اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش حفصه و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد.
خط ۹۲: خط ۸۵:
جالب اينكه عايشه در همان روز به حفصه خبر داد و هر يك از آن دو به پدرانشان خبر دادند. ابوبكر و عمر جلسه تشكيل دادند و سراغ منافقين فرستادند و مسئله را به آنان هم خبر دادند. آنان با يكديگر به مشورت پرداختند و گفتند:
جالب اينكه عايشه در همان روز به حفصه خبر داد و هر يك از آن دو به پدرانشان خبر دادند. ابوبكر و عمر جلسه تشكيل دادند و سراغ منافقين فرستادند و مسئله را به آنان هم خبر دادند. آنان با يكديگر به مشورت پرداختند و گفتند:


محمد مى‏ خواهد امر خلافت را مانند كسرى و قيصر تا آخر روزگار در خاندان خود قرار دهد. نه به خدا قسم! اگر خلافت به على بن ابى طالب برسد براى شما از زندگى نصيبى نخواهد بود، چرا كه محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار مى ‏كند، اما على طبق آنچه در دل نسبت به شما دارد عمل مى ‏كند. پس درباره خود و چنين مسئله‏ اى نيك نظر كنيد و هر چه در نظر داريد اعلام كنيد.


محمد مى‏خواهد امر خلافت را مانند كسرى و قيصر تا آخر روزگار در خاندان خود قرار دهد. نه به خدا قسم! اگر خلافت به على بن ابى‏طالب برسد براى شما از زندگى نصيبى نخواهد بود، چرا كه محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار مى‏كند، اما على طبق آنچه در دل نسبت به شما دارد عمل مى‏كند. پس درباره خود و چنين مسئله‏اى نيك نظر كنيد و هر چه در نظر داريد اعلام كنيد.
اين گونه بود كه سرّ پيامبرصلى الله عليه وآله به دست عايشه و حفصه افشا شد، و پيرو آن خداوند اين آيات را نازل كرد كه خبر از كار آن دو زن مى‏ داد، آنجا كه فرمود:
 
 
اين گونه بود كه سرّ پيامبرصلى الله عليه وآله به دست عايشه و حفصه افشا شد، و پيرو آن خداوند اين آيات را نازل كرد كه خبر از كار آن دو زن مى‏داد، آنجا كه فرمود:
 
 
»وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّه عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ« :
 
 
»هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله گفتارى پنهانى به بعضى از همسرانش سپرد. آنگاه كه آن زن راز پيامبرصلى الله عليه وآله را افشا كرد و خدا پيامبرش را از اين مسئله باخبر نمود، آن حضرت قسمتى از كارشان را براى آنان بازگو كرد و از گفتن قسمتى ديگر اعراض نمود. آن زن از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: چه كسى راز افشا كردن مرا به تو خبر داد؟ حضرت فرمود: خداى عليم آگاه به من خبر داد« .
 
 
سپس خداوند با آيه بعدى به پيامبرش خبر داد كه اگر اظهار توبه هم نمايند ولى قلوبشان منحرف است، و اگر بخواهند بر ضد پيامبرصلى الله عليه وآله اقدامى كنند ياور آن حضرت خدا و جبرئيل و ملائكه و اميرالمؤمنين‏عليه السلام هستند. آيه چنين است:
 
 
»إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّه فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّه هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ« :
 
»اگر شما دو نفر نزد خدا توبه هم كنيد، ولى قلب هايتان از حق منحرف شده است، و اگر بر ضد او اقدام نماييد بدانيد كه خدا صاحب اختيار اوست و جبرئيل و صالحِ مؤمنين و ملائكه بعد از خدا كمك اويند« .
 
 
وقتى خداوند اين خبر را به پيامبرش داد آن حضرت تصميم بر قتل عايشه و حفصه گرفت. ابتدا آنان را احضار كرد و مسئله افشاى سرّ خود را از آنان پرسيد و به توطئه منافقين اشاره‏اى نكرد. آنان قسم ياد كردند كه چنين كارى نكرده‏اند و راز حضرت را فاش ننموده‏اند. اينجا بود كه آيه ديگر در تكذيب آنان نازل شد:
 
 
»يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ« : »اى كسانى كه كافر شديد، امروز عذر نياوريد كه طبق آنچه عمل كرديد جزا داده مى‏شويد« .
 
 
از سوى ديگر منافقين مشورت خود را ادامه دادند و به اظهار نظر پرداختند، تا آنكه متفق شدند بر آنكه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را بر فراز كوه »هَرشى« بِرَمانند -  كه نظير آن را در جنگ تبوك هم عملى كردند -  ولى خداوند اين شر را از پيامبرش دفع نمود.××× 1 براى داستان مفصل آن مراجعه كنيد به: غدير در قرآن: ج 2 ص 407. ××× بعد از آن به فكرهاى ديگرى از قتل و ترور و خوراندن سم به حضرت افتادند كه به صور مختلف در فكر اجراى آن بودند.
 
 
با اين كارى كه عايشه انجام داد و سرّ پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را فاش كرد، وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله از سفر غدير به مدينه بازگشت به خانه همسرش ام‏سلمه رفت و يك ماه تمام در خانه او ماند و به خانه عايشه و حفصه نرفت!! آن دو اين مسئله را نزد پدرانشان ابوبكر و عمر مطرح كردند.
 
 
پدرانشان گفتند: ما مى‏دانيم چرا اين گونه رفتار كرده است و علت آن چيست. شما نزد او برويد و با محبت دَرِ گفتگو را با او باز كنيد و او را نسبت به خود متمايل نماييد، كه او را با حيا و كريم خواهيد يافت. شايد اين گونه بتوانيد آنچه در قلب اوست بيرون آوريد و غيظ او را آرام كنيد.
 
پيرو اين تصميم، عايشه به تنهايى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و آن حضرت را در خانه ام‏سلمه يافت در حالى كه على‏عليه السلام نيز نزد آن حضرت بود. پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: براى چه آمده‏اى؟! گفت: يا رسول اللَّه! برايم غير عادى بود كه پس از بازگشت از اين سفر به خانه خود نيامدى، و من از نارضايتى تو به خدا پناه مى‏برم!
 


حضرت فرمود: اگر اين گونه است كه مى‏گويى نبايد رازى را كه سفارش كتمان آن را به تو نمودم افشا مى‏كردى. با اين كار هم خود را هلاك نمودى و هم گروهى از مردم را به هلاكت انداختى.
«وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّه عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ»:


«هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه وآله گفتارى پنهانى به بعضى از همسرانش سپرد. آنگاه كه آن زن راز پيامبر صلى الله عليه وآله را افشا كرد و خدا پيامبرش را از اين مسئله باخبر نمود، آن حضرت قسمتى از كارشان را براى آنان بازگو كرد و از گفتن قسمتى ديگر اعراض نمود. آن زن از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيد: چه كسى راز افشا كردن مرا به تو خبر داد؟ حضرت فرمود: خداى عليم آگاه به من خبر داد» .


پس از اين ماجرا بود كه عايشه و حفصه با همدستى پدرانشان تصميم بر مسموم كردن پيامبرصلى الله عليه وآله گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست يابند. ابوبكر و عمر با گذشت دو ماه از واقعه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله را به دست عايشه و حفصه مسموم كردند.
سپس خداوند با آيه بعدى به پيامبرش خبر داد كه اگر اظهار توبه هم نمايند ولى قلوبشان منحرف است، و اگر بخواهند بر ضد پيامبر صلى الله عليه وآله اقدامى كنند ياور آن حضرت خدا و جبرئيل و ملائكه و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام هستند. آيه چنين است:


«إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّه فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّه هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ» :


هنگامى كه حضرت در بستر افتاد آنان سم را به اسم دارو به حضرت مى‏دادند، و وقتى حضرت بى‏حال مى‏شد آن را به زور در حلق پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ريختند، و در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن ابا مى‏كرد آنان به زور آن را در دهان مباركش مى‏ريختند.
«اگر شما دو نفر نزد خدا توبه هم كنيد، ولى قلب هايتان از حق منحرف شده است، و اگر بر ضد او اقدام نماييد بدانيد كه خدا صاحب اختيار اوست و جبرئيل و صالحِ مؤمنين و ملائكه بعد از خدا كمك اويند» .


وقتى خداوند اين خبر را به پيامبرش داد آن حضرت تصميم بر قتل عايشه و حفصه گرفت. ابتدا آنان را احضار كرد و مسئله افشاى سرّ خود را از آنان پرسيد و به توطئه منافقين اشاره‏ اى نكرد. آنان قسم ياد كردند كه چنين كارى نكرده ‏اند و راز حضرت را فاش ننموده ‏اند. اينجا بود كه آيه ديگر در تكذيب آنان نازل شد:


وقتى حضرت به حال آمد فرمود: مگر من به شما اشاره نمى‏كردم كه دارو را به زور به من نخورانيد؟! در پاسخ گفتند: ما به عنوان اينكه مريض دارو را دوست ندارد اين كار را كرديم!! فرمود: همه شما بر اين كار متفق بوديد!!!××× 1 السيرة النبوية )ابن كثير( : ج 4 ص 449. صحيح البخارى: ج 7 ص 17 و ج 8 ص 40. صحيح مسلم: ج 7 ص 24. مسند احمد: ج 6 ص 52 . ×××
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» : «اى كسانى كه كافر شديد، امروز عذر نياوريد كه طبق آنچه عمل كرديد جزا داده مى ‏شويد» .


از سوى ديگر منافقين مشورت خود را ادامه دادند و به اظهار نظر پرداختند، تا آنكه متفق شدند بر آنكه شتر پيامبر صلى الله عليه وآله را بر فراز كوه «هَرشى» بِرَمانند -  كه نظير آن را در جنگ تبوك هم عملى كردند -  ولى خداوند اين شر را از پيامبرش دفع نمود.<ref>براى داستان مفصل آن مراجعه كنيد به: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.</ref> بعد از آن به فكرهاى ديگرى از قتل و ترور و خوراندن سم به حضرت افتادند كه به صور مختلف در فكر اجراى آن بودند.


2-  تحليل اعتقادى
با اين كارى كه عايشه انجام داد و سرّ پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله را فاش كرد، وقتى پيامبر صلى الله عليه وآله از سفر غدير به مدينه بازگشت به خانه همسرش ام ‏سلمه رفت و يك ماه تمام در خانه او ماند و به خانه عايشه و حفصه نرفت!! آن دو اين مسئله را نزد پدرانشان ابوبكر و عمر مطرح كردند.


اين بود داستان مفصلِ نقشِ عايشه و حفصه در مقابله با غدير كه از روزهاى غدير آغاز شد و تا مسموم كردن پيامبرصلى الله عليه وآله ادامه يافت. با دقت در فرازهاى اين ماجرا چهار نكته قابل استفاده است:
پدرانشان گفتند: ما مى‏ دانيم چرا اين گونه رفتار كرده است و علت آن چيست. شما نزد او برويد و با محبت دَرِ گفتگو را با او باز كنيد و او را نسبت به خود متمايل نماييد، كه او را با حيا و كريم خواهيد يافت. شايد اين گونه بتوانيد آنچه در قلب اوست بيرون آوريد و غيظ او را آرام كنيد.


نكته اول: ودايع امامت
پيرو اين تصميم، عايشه به تنهايى نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمد و آن حضرت را در خانه ام ‏سلمه يافت در حالى كه على‏ عليه السلام نيز نزد آن حضرت بود. پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيد: براى چه آمده‏ اى؟! گفت: يا رسول اللَّه! برايم غير عادى بود كه پس از بازگشت از اين سفر به خانه خود نيامدى، و من از نارضايتى تو به خدا پناه مى ‏برم!


از آنجا كه حجج الهى امانت داران خدا در زمين و وديعه گاه امانات الهى هستند، و با توجه به اينكه تمام ودايع انبياء نزد حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله جمع شده بود، اينك بايد همه آنها به جانشينان آن حضرت يكى پس از ديگرى سپرده مى‏شد، كه اين كار قبل از غدير در مكه در آن مجلس خصوصى انجام شد.
حضرت فرمود: اگر اين گونه است كه مى‏ گويى نبايد رازى را كه سفارش كتمان آن را به تو نمودم افشا مى ‏كردى. با اين كار هم خود را هلاك نمودى و هم گروهى از مردم را به هلاكت انداختى.


پس از اين ماجرا بود كه عايشه و حفصه با همدستى پدرانشان تصميم بر مسموم كردن پيامبرصلى الله عليه وآله گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست يابند. ابوبكر و عمر با گذشت دو ماه از واقعه غدير، پيامبر صلى الله عليه وآله را به دست عايشه و حفصه مسموم كردند.


نكته اينجاست كه آن ودايع دو قسم‏اند: ودايع معنوى و ودايع مادى. ودايع معنوى همان است كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله هزار باب علم را بر من گشود كه از هر كدام هزار باب باز مى‏شد.××× 1 بحار الانوار: ج 26 ص 30 29. ××× اين علوم بسيار فراتر از نياز بشر است و متصل به درياى بيكران علم الهى است، كه بشر با سؤال از اين حجج الهى پاسخ و راه چاره همه مشكلاتش را خواهد يافت.
هنگامى كه حضرت در بستر افتاد آنان سم را به اسم دارو به حضرت مى ‏دادند، و وقتى حضرت بى‏ حال مى‏ شد آن را به زور در حلق پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏ ريختند، و در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن ابا مى‏ كرد آنان به زور آن را در دهان مباركش مى‏ ريختند.


وقتى حضرت به حال آمد فرمود: مگر من به شما اشاره نمى‏ كردم كه دارو را به زور به من نخورانيد؟! در پاسخ گفتند: ما به عنوان اينكه مريض دارو را دوست ندارد اين كار را كرديم!! فرمود: همه شما بر اين كار متفق بوديد!!!<ref>السيرة النبوية (ابن كثير) : ج ۴ ص ۴۴۹. صحيح البخارى: ج ۷ ص ۱۷ و ج ۸ ص ۴۰. صحيح مسلم: ج ۷ ص ۲۴. مسند احمد: ج ۶ ص ۵۲ .</ref>


و اما ودايع مادى از يك سو شامل صحف آدم و شيث و نوح و ادريس و ابراهيم‏عليهم السلام و تورات و انجيل و قرآن است، و از سوى ديگر شامل كتابى به نام »جامعه« است كه در بر دارنده همه احكام الهى حتى ديه خراش است، و همه اينها ذخاير علم الهى به حساب مى‏آيند.
=== تحليل اعتقادى ===
اين بود داستان مفصلِ نقشِ عايشه و حفصه در مقابله با غدير كه از روزهاى غدير آغاز شد و تا مسموم كردن پيامبر صلى الله عليه وآله ادامه يافت. با دقت در فرازهاى اين ماجرا چهار نكته قابل استفاده است:


==== نكته اول: ودايع امامت ====
از آنجا كه حجج الهى امانت داران خدا در زمين و وديعه گاه امانات الهى هستند، و با توجه به اينكه تمام ودايع انبياء نزد حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله جمع شده بود، اينك بايد همه آنها به جانشينان آن حضرت يكى پس از ديگرى سپرده مى‏ شد، كه اين كار قبل از غدير در مكه در آن مجلس خصوصى انجام شد.


همچنين شامل يادگارهاى پيامبران است از قبيل پيراهن آدم و عصاى موسى و انگشتر سليمان، و نيز شامل يادگارهاى پيامبرصلى الله عليه وآله همچون پرچم و شمشير و زره و سپر و كلاهخود و انگشتر و كفش آن حضرت است.××× 2 بحار الانوار: ج 26 ص 222  - 201. ×××
نكته اينجاست كه آن ودايع دو قسم ‏اند: ودايع معنوى و ودايع مادى. ودايع معنوى همان است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: پيامبر صلى الله عليه وآله هزار باب علم را بر من گشود كه از هر كدام هزار باب باز مى ‏شد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۳۰،۲۹.</ref> اين علوم بسيار فراتر از نياز بشر است و متصل به درياى بيكران علم الهى است، كه بشر با سؤال از اين حجج الهى پاسخ و راه چاره همه مشكلاتش را خواهد يافت.


و اما ودايع مادى از يك سو شامل صحف آدم و شيث و نوح و ادريس و ابراهيم ‏عليهم السلام و تورات و انجيل و قرآن است، و از سوى ديگر شامل كتابى به نام «جامعه» است كه در بر دارنده همه احكام الهى حتى ديه خراش است، و همه اينها ذخاير علم الهى به حساب مى ‏آيند.


نكته دوم: نتيجه مخالفت عايشه با على‏عليه السلام
همچنين شامل يادگارهاى پيامبران است از قبيل پيراهن آدم و عصاى موسى و انگشتر سليمان، و نيز شامل يادگارهاى پيامبر صلى الله عليه وآله همچون پرچم و شمشير و زره و سپر و كلاه خود و انگشتر و كفش آن حضرت است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۶ ص۲۰۱ - ۲۲۲.</ref>


وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله مسئله ولايت على‏عليه السلام را براى عايشه فرمود پنج نتيجه براى مخالفت او با اين مسئله بر شمرد كه عبارتند از: كفر، سقوط اعمال، بيزارى خدا، زيان، لعنت.
==== نكته دوم: نتيجه مخالفت عايشه با على‏ عليه السلام ====
وقتى پيامبر صلى الله عليه وآله مسئله ولايت على‏ عليه السلام را براى عايشه فرمود پنج نتيجه براى مخالفت او با اين مسئله بر شمرد كه عبارتند از: كفر، سقوط اعمال، بيزارى خدا، زيان، لعنت.


عايشه هم با مخالفت خود با على‏عليه السلام در هر فرصت و شرايطى، كفر و لعنت و برائت خدا را نسبت به خود جارى نمود و اعمالش ساقط و خودش از خاسرين شد.
عايشه هم با مخالفت خود با على‏عليه السلام در هر فرصت و شرايطى، كفر و لعنت و برائت خدا را نسبت به خود جارى نمود و اعمالش ساقط و خودش از خاسرين شد.