پرش به محتوا

آيه ۶۷ مائده و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۷۵: خط ۴۷۵:
جهت پنجم: تفرقه
جهت پنجم: تفرقه


به اين معنى كه با مطرح شدن ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام، هر يك از مردم -  با كشش‏ها و انحرافات درونى -  در اين باره برخوردى داشته باشند و به تفرقه بيفتند و در صدد اعمال نظر خود باشند.
به اين معنى كه با مطرح شدن ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، هر يک از مردم -  با كشش ‏ها و انحرافات درونى -  در اين باره برخوردى داشته باشند و به تفرقه بيفتند و در صدد اعمال نظر خود باشند.


اين حقيقت نيز مسئله ‏اى قابل پيش‏ بينى بود، كه در روايت با چنين تعبيرى آمده است:


اين حقيقت نيز مسئله‏اى قابل پيش‏بينى بود، كه در روايت با چنين تعبيرى آمده است:
«فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ وَ اهْلِ الْنِّفاقِ وَ الشِّقاقِ انْ يَتَفَرَّقُوا»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود و اهل نفاق و شقاوت ترس آن داشت كه مبادا متفرق شوند» .
 
 
»فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ وَ اهْلِ الْنِّفاقِ وَ الشِّقاقِ انْ يَتَفَرَّقُوا«××× ۵ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷. ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود و اهل نفاق و شقاوت ترس آن داشت كه مبادا متفرق شوند« .


جهت ششم: اضطراب و طغيان
جهت ششم: اضطراب و طغيان


منظور از آن يك درجه بالاتر از تفرقه فكرى است، و نوبتِ بر هم ريختن نظم و بعد از آن طغيان و بلوا و آشوب به راه انداختن عده‏اى مى‏شود. اين احتمال نيز درباره جامعه مسلمين وجود داشت و زمينه آن فراهم بود.
منظور از آن يک درجه بالاتر از تفرقه فكرى است، و نوبتِ بر هم ريختن نظم و بعد از آن طغيان و بلوا و آشوب به راه انداختن عده‏ اى مى‏ شود. اين احتمال نيز درباره جامعه مسلمين وجود داشت و زمينه آن فراهم بود.
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله اين نكته را به صراحت مطرح كرد: »فَأَخْشى انْ يَضْطَرِبُوا«××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱. ×××: »مى‏ترسم نظم را بر هم ريزند« ، و يا در روايت آمده است: »فَتَخَوَّفَ انْ يَطْغَوْا فى ذلِكَ عَلَيْهِ«××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله ترس آن داشت كه در اين باره بر عليه او طغيان كنند« .


پيامبرصلى الله عليه وآله اين نكته را به صراحت مطرح كرد: «فَأَخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>: «مى ‏ترسم نظم را بر هم ريزند» ، و يا در روايت آمده است: «فَتَخَوَّفَ انْ يَطْغَوْا فى ذلِكَ عَلَيْهِ» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref> : «پيامبرصلى الله عليه وآله ترس آن داشت كه در اين باره بر عليه او طغيان كنند» .


جهت هفتم: بازگشت به جاهليت
جهت هفتم: بازگشت به جاهليت


اين مسئله از مهم‏ترين خطراتى بود كه جامعه مسلمين را تهديد مى‏كرد و اين به دو علت بود: يكى آنكه فاصله چندانى با جاهليت گذشته نداشتند و بازگشت به آن مشكل نبود، و ديگر اينكه از ورودشان به اسلام هم دير زمانى نمى‏گذشت و هنوز پايه‏هاى اسلام در دل مردم آنچنان كه بايد مستحكم نشده بود.
اين مسئله از مهم ‏ترين خطراتى بود كه جامعه مسلمين را تهديد مى‏ كرد و اين به دو علت بود: يكى آنكه فاصله چندانى با جاهليت گذشته نداشتند و بازگشت به آن مشكل نبود، و ديگر اينكه از ورودشان به اسلام هم دير زمانى نمى‏ گذشت و هنوز پايه ‏هاى اسلام در دل مردم آنچنان كه بايد مستحكم نشده بود.


اين جهت را پيامبرصلى الله عليه وآله به چند تعبير ياد كردند: «انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷ ۴۰.</ref>: «قوم من به جاهليت قريب العهد هستند. من با آنان براى قبول دين جنگيده ‏ام و با اختيار يا اكراه در برابرم تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم» ؟


اين جهت را پيامبرصلى الله عليه وآله به چند تعبير ياد كردند: »انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى«××× ۳ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷ ۴۰. ×××: »قوم من به جاهليت قريب العهد هستند. من با آنان براى قبول دين جنگيده‏ام و با اختيار يا اكراه در برابرم تسليم شده‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم« ؟
و يا فرمود: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ»: «مردم تازه مسلمان شده‏ اند» ؛ و يا در روايت آمده: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَرْجِعُوا الى جاهِلِيَّةٍ» <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه به جاهليت باز گردند» .


جهت هشتم: خطر جانى براى پيامبر و اميرالمؤمنين ‏عليهما السلام


و يا فرمود: »انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ«××× ۴ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱. ×××: »مردم تازه مسلمان شده‏اند« ؛ و يا در روايت آمده: »فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَرْجِعُوا الى جاهِلِيَّةٍ«××× ۵ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷. ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه به جاهليت باز گردند« .
اين خطر كه در بازگشت از تبوک سابقه داشت، و منافقين نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را در راه بازگشت از جنگ تبوک و قتل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را هنگام استقبال از پيامبرصلى الله عليه وآله در همان جنگ كشيده بودند و اجرا هم كردند؛ ولى خداوند آن دو بزرگوار را حفظ كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۵۲  - ۱۸۵.</ref>


جهت هشتم: خطر جانى براى پيامبر و اميرالمؤمنين‏عليهما السلام
در اين موقعيت هم به طور جدى در چنين فكرى بودند و از هنگامى كه متوجه جدى بودن مراسم غدير شدند سعى داشتند قبل از اعلان ولايت در غدير آن حضرت را به قتل برسانند<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷.</ref>، و وقتى موقعيتى نيافتند باز هم دست برنداشتند تا در گردنه هَرشى در بازگشت از غدير نقشه خود را عملى كردند؛ ولى خداوند به پيامبرش خبر داد و او را از شر آنان نجات داد. <ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.</ref>


اين خطر كه در بازگشت از تبوك سابقه داشت، و منافقين نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را در راه بازگشت از جنگ تبوك و قتل اميرالمؤمنين‏عليه السلام را هنگام استقبال از پيامبرصلى الله عليه وآله در همان جنگ كشيده بودند و اجرا هم كردند؛ ولى خداوند آن دو بزرگوار را حفظ كرد.××× ۱ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۵۲  - ۱۸۵. ×××
اين خطر نيز به صراحت در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله آمده است كه فرمود: «اىْ رَبِّ، انّى اخافُ قُرَيْشاً وَ النّاسَ عَلى نَفْسى وَ عَلِىٍّ»<ref>اليقين: ص ۳۷۳.</ref>: «پروردگارا، من از قريش و مردم بر جان خود و على مى‏ ترسم» .


ج. ريشه‏ هاى نامساعد بودن شرايط


در اين موقعيت هم به طور جدى در چنين فكرى بودند و از هنگامى كه متوجه جدى بودن مراسم غدير شدند سعى داشتند قبل از اعلان ولايت در غدير آن حضرت را به قتل برسانند××× ۲ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷. ×××، و وقتى موقعيتى نيافتند باز هم دست برنداشتند تا در گردنه هَرشى در بازگشت از غدير نقشه خود را عملى كردند؛ ولى خداوند به پيامبرش خبر داد و او را از شر آنان نجات داد.××× ۳ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷. ×××
اكنون با مرورى بر روايات مربوط به آيه «بَلِّغْ» ، آنچه به عنوان ريشه و علت اين جو فكرى نامساعد در جامعه مسلمين مى‏ توانست باشد، ذكر مى‏ كنيم:


'''۱. نفاق'''


اين خطر نيز به صراحت در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله آمده است كه فرمود: »اىْ رَبِّ، انّى اخافُ قُرَيْشاً وَ النّاسَ عَلى نَفْسى وَ عَلِىٍّ«××× ۴ اليقين: ص ۳۷۳. ×××: »پروردگارا، من از قريش و مردم بر جان خود و على مى‏ترسم« .
دورويى و نفاق در سال‏ هاى آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله به اعلاترين درجه در جامعه مسلمين وجود داشت، چرا كه بسيارى از آنان كه مسلمان مى‏ شدند در قلوبشان ايمان وجود نداشت و فقط به زبان اقرار مى ‏كردند. اسلام آوردن بسيارى از مردم يا به طمع اوج گيرى اين دين الهى در آينده بود كه روز به روز آثار آن را مى ‏ديدند، و يا از ترس شمشير و قتل بود، و يا براى رسوا نشدن همرنگ جماعت مى‏ شدند. <ref>دلائل الامامة: ص ۵۱۶ . بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۸۶ .</ref>


اكنون انبوهى از منافقين در ميان جمعيت حاضر در غدير وجود داشتند، كه احتمال مى‏ رفت با كوچک‏ ترين تغيير شرايط بتوانند اوضاع را در دست بگيرند و بلوايى بپا كنند، زيرا همينان قبلاً نيز در برابر اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله دست به كارشكنى‏ هاى بسيارى زده بودند.


ج. ريشه‏هاى نامساعد بودن شرايط
اين خطر جدى در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به اين تعابير آمده است: «خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ» <ref>كتاب سليم: ص ۲۰۰  - ۱۹۹.</ref>: «از ترس اهل نفاق» ، «لِعِلْمى بِكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ» <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref>: «به خاطر آگاهى من از زياد بودن تعداد منافقين» . در احاديث مربوط به آيه نيز مى‏ فرمايد: «خَشِىَ مِنْ اهْلِ النِّفاقِ وَ الشِّقاقِ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref> : «از اهل نفاق و شقاوت ترسيد» ، و يا مى‏ فرمايد: «امَرَهُ بِتَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ» : «خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد كه با اهل كج روى و دورويى همنشينى نكند»<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref>، و يا در حديثى آمده: «فَضاقَ النَّبِىّ ‏صلى الله عليه وآله بِذلِكَ ذَرْعاً لِمَعْرِفَتِهِ بِفَسادِ قُلُوبِهِمْ» <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۱۵ ح ۱۵۱.</ref>: «با در نظر آوردن اين مطلب دنيا بر پيامبرصلى الله عليه وآله تنگ آمد، چرا كه از فساد قلوب آنان اطلاع داشت» .


اكنون با مرورى بر روايات مربوط به آيه »بَلِّغْ« ، آنچه به عنوان ريشه و علت اين جو فكرى نامساعد در جامعه مسلمين مى‏توانست باشد، ذكر مى‏كنيم:
۲. دشمنى با على ‏عليه السلام


كينه‏توزى نسبت به على‏عليه السلام از ريشه‏ هاى اساسى در مخالفت با مسئله ولايت بود. اين دشمنى در افراد ولدالزنا و ولد حيض و بسيارى از منافقين ذاتى بود <ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: به ج ۲ ص ۲۴۹  - ۲۴۵.</ref>، و عده بسيارى هم بودند كه در جنگ‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله پدران و برادران و ساير فاميلشان به دست اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به قتل رسيده بودند و يا به دست آن حضرت ضربتى خورده يا اسير شده و يا مورد مجازاتى قرار گرفته بودند.


۱. نفاق
اكنون همه اين افراد مى‏ بايست در برابر منبر غدير زانو مى ‏زدند و مى ‏شنيدند كه صاحب اختيارشان پس از پيامبرصلى الله عليه وآله همين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است، و پيداست كه تحمل چنين مقامى درباره آن حضرت براى چنين كسانى بسيار سنگين بود.
 
دورويى و نفاق در سال‏هاى آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله به اعلاترين درجه در جامعه مسلمين وجود داشت، چرا كه بسيارى از آنان كه مسلمان مى‏شدند در قلوبشان ايمان وجود نداشت و فقط به زبان اقرار مى‏كردند. اسلام آوردن بسيارى از مردم يا به طمع اوج گيرى اين دين الهى در آينده بود كه روز به روز آثار آن را مى‏ديدند، و يا از ترس شمشير و قتل بود، و يا براى رسوا نشدن همرنگ جماعت مى‏شدند.××× ۱ دلائل الامامة: ص ۵۱۶ . بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۸۶ . ×××
 
 
اكنون انبوهى از منافقين در ميان جمعيت حاضر در غدير وجود داشتند، كه احتمال مى‏رفت با كوچك‏ترين تغيير شرايط بتوانند اوضاع را در دست بگيرند و بلوايى بپا كنند، زيرا همينان قبلاً نيز در برابر اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله دست به كارشكنى‏هاى بسيارى زده بودند.
 
 
اين خطر جدى در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به اين تعابير آمده است: »خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ«××× ۲ كتاب سليم: ص ۲۰۰  - ۱۹۹. ×××: »از ترس اهل نفاق« ، »لِعِلْمى بِكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ«××× ۳ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲. ×××: »به خاطر آگاهى من از زياد بودن تعداد منافقين« . در احاديث مربوط به آيه نيز مى‏فرمايد: »خَشِىَ مِنْ اهْلِ النِّفاقِ وَ الشِّقاقِ«××× ۴ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷. ×××: »از اهل نفاق و شقاوت ترسيد« ، و يا مى‏فرمايد: »امَرَهُ بِتَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ« : »خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد كه با اهل كجروى و دورويى همنشينى نكند«××× ۵ بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵. ×××، و يا در حديثى آمده: »فَضاقَ النَّبِىّ‏صلى الله عليه وآله بِذلِكَ ذَرْعاً لِمَعْرِفَتِهِ بِفَسادِ قُلُوبِهِمْ«××× ۶ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۱۵ ح ۱۵۱. ×××: »با در نظر آوردن اين مطلب دنيا بر پيامبرصلى الله عليه وآله تنگ آمد، چرا كه از فساد قلوب آنان اطلاع داشت« .
 
 
۲. دشمنى با على‏عليه السلام
 
كينه‏توزى نسبت به على‏عليه السلام از ريشه‏هاى اساسى در مخالفت با مسئله ولايت بود. اين دشمنى در افراد ولدالزنا و ولد حيض و بسيارى از منافقين ذاتى بود××× ۷ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: به ج ۲ ص ۲۴۹  - ۲۴۵. ×××، و عده بسيارى هم بودند كه در جنگ‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله پدران و برادران و ساير فاميلشان به دست اميرالمؤمنين‏عليه السلام به قتل رسيده بودند و يا به دست آن حضرت ضربتى خورده يا اسير شده و يا مورد مجازاتى قرار گرفته بودند.
 
 
اكنون همه اين افراد مى‏بايست در برابر منبر غدير زانو مى‏زدند و مى‏شنيدند كه صاحب اختيارشان پس از پيامبرصلى الله عليه وآله همين على بن ابى‏طالب‏عليه السلام است، و پيداست كه تحمل چنين مقامى درباره آن حضرت براى چنين كسانى بسيار سنگين بود.
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله اين ريشه اساسى را به طور جدى در نظر داشت و متن حديث درباره آن چنين مى‏گويد: »فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَتَفَرَّقُوا لِما عَرَفَ مِنْ عَداوَتِهِمْ وَ لِما تَنْطَوى عَلَيْهِ انْفُسُهُمْ لِعَلِىّ‏عليه السلام مِنَ الْعَداوَةِ وَ الْبَغْضاءِ«××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷. ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه متفرق شوند، به خاطر عداوتى كه از آنان سراغ داشت، و به خاطر دشمنى و كينه‏اى كه نسبت به على‏عليه السلام داشتند« .


پيامبرصلى الله عليه وآله اين ريشه اساسى را به طور جدى در نظر داشت و متن حديث درباره آن چنين مى‏ گويد: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَتَفَرَّقُوا لِما عَرَفَ مِنْ عَداوَتِهِمْ وَ لِما تَنْطَوى عَلَيْهِ انْفُسُهُمْ لِعَلِىّ ‏عليه السلام مِنَ الْعَداوَةِ وَ الْبَغْضاءِ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه متفرق شوند، به خاطر عداوتى كه از آنان سراغ داشت، و به خاطر دشمنى و كينه ‏اى كه نسبت به على‏ عليه السلام داشتند» .


۳. تازه مسلمان بودن و نزديكى به جاهليت
۳. تازه مسلمان بودن و نزديكى به جاهليت


اين يك امر طبيعى است كه هركس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فكرى دست برداشته و گرايش جديدى پيدا كرده، زمانى لازم دارد تا آخرين بقاياى گذشته را از جان و تن خويش بزدايد، و در عمق و جوانب راه نو پرورده شود.
اين يک امر طبيعى است كه هركس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فكرى دست برداشته و گرايش جديدى پيدا كرده، زمانى لازم دارد تا آخرين بقاياى گذشته را از جان و تن خويش بزدايد، و در عمق و جوانب راه نو پرورده شود.


در چنين موقعيتى نوسانات وارده قبل از پخته شدن فكر، ممكن است باعث بازگشت به گذشته و دست برداشتن از اعتقاد جديد شود. شكى نيست كه فاصله آن روز اسلام با اولين اعلان خروج از جاهليت ۲۳ سال بيشتر نبود. چه بسيار بودند كسانى كه فاصله آنان با جاهليت به ده سال اخير پس از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله باز مى‏گشت. عده‏اى از آنان با جاهليت يک سال بيشتر فاصله نداشتند و از فتح مكه مسلمانى را آغاز كرده بودند.


در چنين موقعيتى نوسانات وارده قبل از پخته شدن فكر، ممكن است باعث بازگشت به گذشته و دست برداشتن از اعتقاد جديد شود. شكى نيست كه فاصله آن روز اسلام با اولين اعلان خروج از جاهليت ۲۳ سال بيشتر نبود. چه بسيار بودند كسانى كه فاصله آنان با جاهليت به ده سال اخير پس از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله باز مى‏گشت. عده‏اى از آنان با جاهليت يك سال بيشتر فاصله نداشتند و از فتح مكه مسلمانى را آغاز كرده بودند.
درباره چنين جمعيتى كه هنوز با افكار و تعصبات جاهلى دست و پنجه نرم مى‏ كردند و هنوز ريشه‏ هاى اعتقادى اسلام را به خوبى درنيافته بودند، راه بازگشت به جاهليت چندان دشوار نبود، به خصوص آنكه يادآورى خاطره‏ هاى جنگ‏ هاى بدر و احد و خندق و خيبر و فتح مكه نيز عوامل آماده ‏اى براى تحريک آنان بود.


اين نكته جدى نيز در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان يكى از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنين تعبير فرمود: «انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷.</ref>: «سابقه قوم من با جاهليت نزديک است. من با آنان براى قبول دين به اختيار يا با كراهت جنگيده ‏ام تا آنكه در برابر من تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم» ؟


درباره چنين جمعيتى كه هنوز با افكار و تعصبات جاهلى دست و پنجه نرم مى‏كردند و هنوز ريشه‏هاى اعتقادى اسلام را به خوبى درنيافته بودند، راه بازگشت به جاهليت چندان دشوار نبود، به خصوص آنكه يادآورى خاطره‏هاى جنگ‏هاى بدر و احد و خندق و خيبر و فتح مكه نيز عوامل آماده‏اى براى تحريك آنان بود.
در حديث ديگرى تازه مسلمان بودن آنان را مطرح مى ‏كند و مى‏ فرمايد: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>: «سابقه مردم با اسلام نزديک است، مى‏ ترسم به اضطراب بيفتند» .
 
 
اين نكته جدى نيز در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان يكى از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنين تعبير فرمود: »انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى«××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷. ×××: »سابقه قوم من با جاهليت نزديك است. من با آنان براى قبول دين به اختيار يا با كراهت جنگيده‏ام تا آنكه در برابر من تسليم شده‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم« ؟
 
 
در حديث ديگرى تازه مسلمان بودن آنان را مطرح مى‏كند و مى‏فرمايد: »انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا«××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱. ×××: »سابقه مردم با اسلام نزديك است، مى‏ترسم به اضطراب بيفتند« .
 
 
در حديث ديگر از اين احساس چنين تعبير شده است: »كَرِهَ رَسُولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله انْ يَتَّهِمُوهُ لانَّهُمْ كانُوا حَديثى عَهْدٍ بِجاهِلِيَّةٍ«××× ۳ امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۰. ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد او را متهم كنند چرا كه به جاهليت نزديك بودند« ، و يا چنين آمده است: »فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله انْ يَرْجِعُوا جاهِلِيَّةً«××× ۴ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ . ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد مردم به اعتقاد جاهليت بازگردند« .


در حديث ديگر از اين احساس چنين تعبير شده است: «كَرِهَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله انْ يَتَّهِمُوهُ لانَّهُمْ كانُوا حَديثى عَهْدٍ بِجاهِلِيَّةٍ»<ref>امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۰.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد او را متهم كنند چرا كه به جاهليت نزديک بودند» ، و يا چنين آمده است: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله انْ يَرْجِعُوا جاهِلِيَّةً»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ .</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد مردم به اعتقاد جاهليت بازگردند» .


۴. كمى متقين
۴. كمى متقين


يكى از ريشه‏هاى اساسى در مسئله ولايت، كه بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله خيلى زود خود را نشان داد، كمبود تقوى و مراعات نكردن حضور خداوند بود. مردمى كه خدا را در نظر نگيرند، خيلى راحت با تغيير شرايط دست از اعتقاد خود بر مى‏دارند و هيچ ترس و واهمه‏اى هم به خود راه نمى‏دهند.
يكى از ريشه ‏هاى اساسى در مسئله ولايت، كه بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله خيلى زود خود را نشان داد، كمبود تقوى و مراعات نكردن حضور خداوند بود. مردمى كه خدا را در نظر نگيرند، خيلى راحت با تغيير شرايط دست از اعتقاد خود بر مى‏ دارند و هيچ ترس و واهمه ‏اى هم به خود راه نمى‏ دهند.
 
آنچه به معناى تقواى بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت، و جاى خالى اين ريشه اصيل اسلام به هر بهانه‏اى مى‏توانست زمينه فاصله گرفتن مردم از دين را آماده سازد.
 
 
اين همان چيزى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله خوف آن را داشت و درباره آن چنين تعبير فرمود: »وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ«××× ۱ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۰ بخش ۲. ×××: »اى مردم! از جبرئيل خواستم كه درباره ابلاغ اين پيام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنكه از كمى متقين خبر دارم« .
 
 
د. عكس العمل‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله با احساس شرّ مردم


اكنون نوبت آن است كه عكس‏العمل پيامبرصلى الله عليه وآله را هنگام احساس چنين شرى از جانب مردم ذكر كنيم. در رواياتى حالت درونى حضرت را مجسم مى‏كند كه فرمود: »انَّهُ قَدْ نَزَلَ عَلَىَّ امْرٌ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً«××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. ×××: »مسئله‏اى بر من نازل شده كه كه به خاطر آن به تنگ آمده‏ام« .
آنچه به معناى تقواى بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت، و جاى خالى اين ريشه اصيل اسلام به هر بهانه ‏اى مى ‏توانست زمينه فاصله گرفتن مردم از دين را آماده سازد.


اين همان چيزى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله خوف آن را داشت و درباره آن چنين تعبير فرمود: «وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ»<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۰ بخش ۲.</ref>: «اى مردم! از جبرئيل خواستم كه درباره ابلاغ اين پيام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنكه از كمى متقين خبر دارم» .


يا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: »انَّ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى ارْسَلَنى الَيْكُمْ بِرِسالَةٍ وَ انّى ضِقْتُ بِها ذَرْعاً«××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳. ×××: »خداوند تبارك و تعالى رساندن پيامى به شما را بر عهده من گذاشته است، و من براى انجام آن خود ا در فشار مى‏بينم« ، كه منظور از اين عبارت حالت و شرايطى است كه از به تنگ آمدن و در تنگنا قرار گرفتن و راه‏ها را مسدود ديدن به كسى دست مى‏دهد.
د. عكس العمل‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله با احساس شرّ مردم


اكنون نوبت آن است كه عكس ‏العمل پيامبرصلى الله عليه وآله را هنگام احساس چنين شرى از جانب مردم ذكر كنيم. در رواياتى حالت درونى حضرت را مجسم مى‏ كند كه فرمود: «انَّهُ قَدْ نَزَلَ عَلَىَّ امْرٌ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref>: «مسئله‏ اى بر من نازل شده كه كه به خاطر آن به تنگ آمده ‏ام» .


در روايتى ديگر تأثير اين انقلاب درونى را نشان مى‏دهد و مى‏گويد: »فَبَكى النَّبِىّ‏صلى الله عليه وآله حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ«××× ۴ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷. ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله گريست به گونه‏اى كه محاسن مباركش از اشك خيس شد« .
يا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «انَّ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى ارْسَلَنى الَيْكُمْ بِرِسالَةٍ وَ انّى ضِقْتُ بِها ذَرْعاً»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳.</ref>: «خداوند تبارک و تعالى رساندن پيامى به شما را بر عهده من گذاشته است، و من براى انجام آن خود ا در فشار مى ‏بينم» ، كه منظور از اين عبارت حالت و شرايطى است كه از به تنگ آمدن و در تنگنا قرار گرفتن و راه ‏ها را مسدود ديدن به كسى دست مى‏ دهد.


حديثى ديگر انعكاس عملى اين تأثير را نشان مى‏دهد و مى‏گويد: »كَرِهَ رَسُولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله انْ يُحَدِّثَ النّاسَ بِشَىْ‏ءٍ«××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹. ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله ترجيح داد كه فعلاً در اين باره براى مردم چيزى نگويد« .
در روايتى ديگر تأثير اين انقلاب درونى را نشان مى‏ دهد و مى‏ گويد: «فَبَكى النَّبِىّ‏ صلى الله عليه وآله حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله گريست به گونه ‏اى كه محاسن مباركش از اشک خيس شد» .


حديثى ديگر انعكاس عملى اين تأثير را نشان مى‏ دهد و مى‏ گويد: «كَرِهَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله انْ يُحَدِّثَ النّاسَ بِشَىْ‏ءٍ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله ترجيح داد كه فعلاً در اين باره براى مردم چيزى نگويد» .


قسمت دوم: »فما بلَّغت رسالته«
قسمت دوم: «فما بلَّغت رسالته»


با روشن شدن عللى كه باعث مراجعه پيامبرصلى الله عليه وآله به درگاه الهى درباره ابلاغ امر ولايت شد، نوبت آن است كه به بررسى پاسخ الهى به اين مراجعه و راهى كه خداوند براى حل اين مشكلات قرار داد، بپردازيم.
با روشن شدن عللى كه باعث مراجعه پيامبرصلى الله عليه وآله به درگاه الهى درباره ابلاغ امر ولايت شد، نوبت آن است كه به بررسى پاسخ الهى به اين مراجعه و راهى كه خداوند براى حل اين مشكلات قرار داد، بپردازيم.


 
در اينجا آنچه در متون روايات در اين باره آمده ذكر مى‏ كنيم، و تحليل و نتيجه گيرى صحيح آن را در پايان بحث‏ هاى مربوط به آيه ذكر مى‏ نماييم:
در اينجا آنچه در متون روايات در اين باره آمده ذكر مى‏كنيم، و تحليل و نتيجه گيرى صحيح آن را در پايان بحث‏هاى مربوط به آيه ذكر مى‏نماييم:
 


وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله مشكلات را مطرح كرد و پيرو آن معذور داشتن خود را از ابلاغ اين پيام در چنان شرايطى درخواست نمود، از طرف خداوند تأكيد بر ابلاغ و عدم امكان الغاى آن مطرح شد.
وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله مشكلات را مطرح كرد و پيرو آن معذور داشتن خود را از ابلاغ اين پيام در چنان شرايطى درخواست نمود، از طرف خداوند تأكيد بر ابلاغ و عدم امكان الغاى آن مطرح شد.


اين پاسخ الهى در بعضى روايات به صورت مجمل ذكر شده و با عبارات «وَعيدٌ مِنْ رَبّى» ، «وَعيدٌ بَعْدَ وَعيدٍ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۶ ح ۲۵۸.</ref> ، «تَهْديدٌ وَ وَعيدٌ»<ref>اليقين: ص ۳۷۳.</ref> ، «تَهْديدٌ بَعْدَ وَعيدٍ»<ref>امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.</ref> آمده كه منظور آميزه ‏اى از تهديد و وعده ناگوار است.


اين پاسخ الهى در بعضى روايات به صورت مجمل ذكر شده و با عبارات »وَعيدٌ مِنْ رَبّى« ، »وَعيدٌ بَعْدَ وَعيدٍ«××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۶ ح ۲۵۸. ×××، »تَهْديدٌ وَ وَعيدٌ«××× ۳ اليقين: ص ۳۷۳. ×××، »تَهْديدٌ بَعْدَ وَعيدٍ«××× ۴ امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. ××× آمده كه منظور آميزه‏اى از تهديد و وعده ناگوار است.
همين اجمال در روايتى چنين آمده است: «اتاهُ جَبْرِئيلُ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ .</ref> : «جبرئيل دستور منع و پيش گيرى از عدم ابلاغ را آورد» ، كه به معناى هشدار نسبت عواقب انجام نشدن چنين ابلاغى و منع شديد از چنين فكر و تصميمى است.
 
 
همين اجمال در روايتى چنين آمده است: »اتاهُ جَبْرِئيلُ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ«××× ۵ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ . ×××: »جبرئيل دستور منع و پيشگيرى از عدم ابلاغ را آورد« ، كه به معناى هشدار نسبت عواقب انجام نشدن چنين ابلاغى و منع شديد از چنين فكر و تصميمى است.
 
در روايات ديگرى اين تهديد و وعده ناگوار الهى صريحاً ذكر شده است. در بعضى از اين موارد فقط نارضايتى خداوند و ناقص ماندن رسالت الهى و بى‏ارزش شدن عمل مطرح شده است. اصل آن در متن آيه است كه مى‏فرمايد: »فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ« ، يعنى خداوند رسالتى را بر دوش تو قرار داده و تو از آن شانه خالى كرده‏اى، و يا به اين معنى كه اگر در ابلاغ ولايت كوتاهى كنى گويا نبوت خود را ناقص گذاشته‏اى.
 


مورد ديگر در متن خطبه غدير است كه مى‏فرمايد: »وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الاّ انْ ابَلِّغَ ...«××× ۱ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲. ×××: »بعد از همه اين مشكلات خدا از من راضى نمى‏شود مگر آنكه ابلاغ كنم« .
در روايات ديگرى اين تهديد و وعده ناگوار الهى صريحاً ذكر شده است. در بعضى از اين موارد فقط نارضايتى خداوند و ناقص ماندن رسالت الهى و بى‏ ارزش شدن عمل مطرح شده است. اصل آن در متن آيه است كه مى ‏فرمايد: «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» ، يعنى خداوند رسالتى را بر دوش تو قرار داده و تو از آن شانه خالى كرده ‏اى، و يا به اين معنى كه اگر در ابلاغ ولايت كوتاهى كنى گويا نبوت خود را ناقص گذاشته‏ اى.


مورد ديگر در متن خطبه غدير است كه مى‏ فرمايد: «وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الاّ انْ ابَلِّغَ ...»<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref> : «بعد از همه اين مشكلات خدا از من راضى نمى ‏شود مگر آنكه ابلاغ كنم» .


مورد ديگر روايتى است كه آن حضرت خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد: »لَوْ لَمْ ابَلِّغْ ما امِرْتُ بِهِ مِنْ وِلايَتِكَ لَحَبِطَ عَمَلى«××× ۲ تفسير البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲. ×××: »اگر ابلاغ نكنم آنچه مأمور به آنم از ولايت تو عمل من بى‏ارزش مى‏شود« .
مورد ديگر روايتى است كه آن حضرت خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏ فرمايد: «لَوْ لَمْ ابَلِّغْ ما امِرْتُ بِهِ مِنْ وِلايَتِكَ لَحَبِطَ عَمَلى»<ref>تفسير البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲.</ref> : «اگر ابلاغ نكنم آنچه مأمور به آنم از ولايت تو عمل من بى‏ ارزش مى ‏شود» .