۲۱٬۹۶۱
ویرایش
خط ۲۱۶: | خط ۲۱۶: | ||
طبرى در سبب نزول آيه نيز به نقل از قرظى آورده كه پيامبرصلى الله عليه وآله هر وقت به منزلى فرود مى آمد، اصحاب آن حضرت درخت سايه دارى را انتخاب مى كردند كه حضرتش به هنگام خواب نيم روز در زير آن درخت بياسايد. | طبرى در سبب نزول آيه نيز به نقل از قرظى آورده كه پيامبرصلى الله عليه وآله هر وقت به منزلى فرود مى آمد، اصحاب آن حضرت درخت سايه دارى را انتخاب مى كردند كه حضرتش به هنگام خواب نيم روز در زير آن درخت بياسايد. | ||
روزى هنگام آسايش پيامبرصلى الله عليه وآله، عربى صحرانشين آمد و شمشير خود را كشيد و گفت: چه كسى تو را از حمله من مانع خواهد شد؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خدا. ناگهان دست آن عرب لرزيد و شمشير از دست او افتاد. راوى گويد: عرب مزبور در آن حال با وضعى غير عادى آنقدر سر خود را به درخت كوبيد تا مغز او متلاشى شد، و خداى متعال نازل فرمود: «...و اللَّه يعصمك من الناس...» . | |||
اين روايت تناقض دارد با آنچه كه قبلاً ذكر شد كه نگهبانان آنجناب را در بر مى گرفتند تا هنگامى كه اين آيه نازل شد، زيرا بسيار دور از تصور است كه با وجود نگهبانان گرداگرد جايگاه پيامبرصلى الله عليه وآله و آويخته بودن آن شمشير در نزد حضرتشى، آن عرب صحرانشين به هنگام استراحت آن حضرت بتواند به سوى او راه يابد. | |||
علاوه بر اين، قبول چنين واقعه اى مستلزم اين است كه آيه تبليغ به طور پراكنده و متفرق نازل شده باشد، زيرا اين روايت تصريح دارد كه آنچه بعد از داستان آن عرب صحرانشين نازل شد فقط جمله «و اللَّه يعصمك من الناس» بود. | |||
علاوه بر اين، قبول چنين | |||
بديهى است كه بين اين داستان با صدر آيه سنخيت و مناسبتى وجود ندارد، و با چنين كيفيتى پذيرش اين قول در سبب نزول آيه مزبور - كه قرظى به تنهايى آن را روايت كرده - دشوار و مشكل است. | بديهى است كه بين اين داستان با صدر آيه سنخيت و مناسبتى وجود ندارد، و با چنين كيفيتى پذيرش اين قول در سبب نزول آيه مزبور - كه قرظى به تنهايى آن را روايت كرده - دشوار و مشكل است. | ||
البته بعيد و محال نيست كه داستان آمدن عرب صحرايى از جمله اتفاقاتى باشد كه پيرامون نص غدير و نزول آيه به وجود آمده باشد و راويان | البته بعيد و محال نيست كه داستان آمدن عرب صحرايى از جمله اتفاقاتى باشد كه پيرامون نص غدير و نزول آيه به وجود آمده باشد و راويان ساده لوح بدون توجه و دقت در جهات لازم پنداشته باشند كه اين آيه به خاطر موضوع اعرابى - كه يك موضوع فرعى و اتفاقى بوده - نازل شده است. | ||
در حالى كه سبب بزرگتر و مهم ترى براى نزول آيه وجود داشته و آن امر ولايت كبرى بوده است. و گرنه اين حادثه به فرض وقوع، حادثه مهمى نبوده كه به خاطر آن آيهاى نازل شود، و چه بسيار نظاير اين امر اتفاق افتاده كه مورد اهميت و توجه قرار نگرفته است. منتهى چنين اتفاقى به فرض وقوع و صحت، چون مقارن با نص ولايت حضرت امیر عليه السلام اتفاق افتاده، اشخاص بسيط و ساده لوح را به چنين وهم و پندارى افكنده است. | |||
طبرى از ابن جريح روايت كرده كه پيامبرصلى الله عليه وآله از قريش انديشناک بود. وقتى آيه «و اللَّه يعصمك من الناس» نازل شد، آن حضرت دراز كشيد و دو يا سه بار فرمود: هر كس مى خواهد مرا خوار گرداند بيايد. البته چه مانعى دارد كه آن امرى رسولخداصلى الله عليه وآله به خاطر آن از قريش انديشناک بود همان نص خلافت باشد؟ چنانكه احاديث و روايات مذكور به تفصيل بدان تصريح دارد. بنابراين، اين روايت هم با آنچه ما مى گوييم ضديت و منافاتى نخواهد داشت. | |||
طبرى به چهار سند از عايشه روايت كرده كه گفت: هر كس گمان كند كه محمدصلى الله عليه وآله امرى از كتاب خدا را كتمان نموده، هر آينه مرتكب بهتان و افتراى بزرگى به خداى متعال گشته است. در حالى كه خداى متعال مى فرمايد: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك...» . | |||
عايشه با گفتار اين مطلب در صدد بيان سبب نزول نبوده، بلكه به فرموده اين آيه كريمه حضرتش هيچ آيه اى از كتاب خدا را فرو گذار ننموده مگر آنكه آن را ابلاغ و بيان كرده است. اين مطلبى است كه به هيچ وجه در خور شک و ترديد نيست و ما نيز قائل به آن هستيم، چه قبل از نزول آيه مزبور و چه بعد از آن. | |||
به | اما آنچه را كه رازى در تفسيرش از وجود ده گانه <ref>وجوه ده گانه اى كه فخر رازى در اسباب نزول آيه تبليغ در تفسير خود آورده، به طور خلاصه از اين قرار است: ۱. اين آيه در داستان رجم و قصاص بر مبناى آن چه در قصه يهود ذكر شد، نازل گرديد. ۲. در نكوهش و استهزاى يهود به دين اسلام نازل شده است. ۳. چون آيه ى تخبير (احزاب / ۸۲) نازل شد، پيغمبر مدلول آن را براى همسران خود بيان نكرد از ترس اين كه مبادا دنيا را اختيار كنند؛ در نتيجه، اين آيه نازل شد. ۴. در امر زيد و زينب نازل شد. ۵ . در مورد جهاد نازل شد، زيرا گاه رسول خدا از تحريض منافقين به جهاد خوددارى مى نمود. ۶ . چون پيغمبر از نكوهش خدايان ثنوى ها كه قائل به دو خدا بودند، ساكت شد، اين آيه نازل شد. ۷. هنگامى كه پيامبر در حجه الوداع بعد از بيان شرايع و مناسک به مردم فرمود: آيا ابلاغ كردم؟ گفتند: بلى، آن گاه عرض كرد: بار خدايا گواه باش، اين آيه نازل شد. ۸ . درباره عربى صحرايى نازل شد كه مى خواست پيغمبر را كه در زير درختىآرميده بود، به قتل رساند. ۹. پيغمبر از قريش و يهود و نصارا انديشناک بود كه خداى متعال به وسيله ى اين آيه هيبت آنان ار از قلب او زائل فرمود. ۱۰. در داستان غدير نازل شده است.</ref> گردآورده و نص غدير را دهمين آنها قرار داده! و داستان عرب صحرايى مذكور در تفسير طبرى را هشتمين آنها و نيز ترس از قريش را با افزايش يهود و نصارى بر آن را نهمين آنها عنوان كرده است، بىترديد همگى مبتنى و متكى بر رواياتى است مرسل، كه سندهاى طريق آن مقطوع و گوينده آن غير معلوم است. | ||
به همين جهت، در تفسير نيشابورى تمام آن اقوال به لفظ مجهول «قيل» - يعنى گفته شد - بيان گرديده است. ولى نيشابورى روايتى كه شامل نص ولايت است را وجه اول از وجوه ده گانه قرار داده، و آن را به ابنعباس و براء بن عازب و ابوسعيد خدرى و محمد بن حضرت امیر عليه السلام نسبت داده است. <ref>مفاتيح الغيب: ج ۳ ص ۶۳۵ .</ref> | |||
طبرى كه خود | طبرى كه خود مقدم تر و داناتر به اين شئون بوده، وجوه مذكور را به حساب نياورده است. وى هر چند حديث ولايت را نيز ذكر نكرده، ولى كتاب جداگانه اى در آن تأليف نموده، و هر چند حديث ولايت را به هفتاد و اندى طريق آورده است. در آنجا طبرى نزول آيه تبليغ را هنگام اعلام ولايت حضرت امیر عليه السلام به اسنادش از زيد بن ارقم روايت كرده است. | ||
فخر رازى نيز وجوه مذكور را معتبر نشمرده، جز آنچه را كه در وجه نهم بر روايت طبرى افزوده است. او گفته كه پيامبر | فخر رازى نيز وجوه مذكور را معتبر نشمرده، جز آنچه را كه در وجه نهم بر روايت طبرى افزوده است. او گفته كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از يهود و نصارى انديشناک و هراسان بود. | ||
بنا بر مراتب ياد شده، وجوه نام برده صلاحيت آن را ندارد كه مورد اعتماد قرار گيرد، و در خور آن نيست كه با احاديث معتبر پيشين برابرى كند. رواياتى كه دانشمندان بزرگ مانند طبرى، ابن ابى حاتم، ابن مردويه، ابن عساكر، ابونعيم، ابواسحاق ثلعبى، واحدى، سجستانى، حسكانى، نطنزى، رسعنى و غير آنان با سندهاى متصل آنها را روايت كرده اند. | |||
آيا نسبت به حديثى كه اين پيشوايان معتبر مى دانند جز تصديق به حقيقت آنچه شيعه مى گويد گمان ديگرى مى توان برد؟ | |||
== پانویس == |