آيه ۷۴ توبه و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== آيه «يَحلِفونَ بِاللَّهِ ما قالوا وَ لَقَد قالوا كَلِمَةَ الكُفرِ بَعدَ إ...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۶: خط ۴۶:
آخرين مورد توطئه قتل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود كه آن هم به صورت قرار دادى امضا شد. وقتى خبر آن به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد و آنان را احضار فرمود، بار ديگر قسم ياد كردند كه هرگز چنين قصدى نداشته ‏اند.
آخرين مورد توطئه قتل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود كه آن هم به صورت قرار دادى امضا شد. وقتى خبر آن به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد و آنان را احضار فرمود، بار ديگر قسم ياد كردند كه هرگز چنين قصدى نداشته ‏اند.


==== نكته دوم: اين آيه چند بار نازل شده؟ ====
در همه موارد هفت‏ گانه فوق، پيامبرصلى الله عليه وآله آيه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...» را در برابر قسم دروغ منافقين قرار داد و از جانب خدا اعلام كرد كه دروغ مى ‏گوييد. اكنون سؤال اين است كه:


نكته دوم: اين آيه چند بار نازل شده؟
آيا در همه اين موارد آيه مزبور نازل شده است كه به معناى تكرار نزول يک آيه باشد؟


در همه موارد هفت‏گانه فوق، پيامبرصلى الله عليه وآله آيه »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...« را در برابر قسم دروغ منافقين قرار داد و از جانب خدا اعلام كرد كه دروغ مى‏گوييد. اكنون سؤال اين است كه:
و يا اينكه يک بار نازل شده ولى در دفعات بعدى به عنوان مصداق ديگرى از موارد آيه حضرت دوباره آن را قرائت فرموده است؟


و يا اينكه يک بار نازل شده ولى در دفعات بعدى از طرف خدا دستور آمده كه همان آيه را در برابر آنان قرار دهد؟


آيا در همه اين موارد آيه مزبور نازل شده است كه به معناى تكرار نزول يك آيه باشد؟
و يا اينكه مجموعه جسارت‏ها و توطئه‏ هاى گفتارى عملى آنان مكرر اتفاق افتاده و آنان قسم دروغ ياد كرده ‏اند و پيامبرصلى الله عليه وآله سخن آنان را رد كرده و در نهايت يک آيه جامع درباره همه آنها نازل شده است؟


در يک نگاه همه اين احتمالات قابل جمع است، ولى با توجه به محتواى جامع آيه احتمال اخير صحيح ‏تر به نظر مى ‏رسد، چرا كه در آيه به همه توطئه ‏ها و گفته‏ هاى آنان اشاره شده است: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا» : قسم‏ هاى دروغشان، «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ» : سخنان كفر آميزشان، «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» : توطئه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام. البته اين منافات ندارد كه در هر توطئه ‏اى به اقتضاى مورد، همان قسمت از آيه كريمه كه مربوط به آن است شاهد آورده شود و به عنوان نزول آيه ذكر گردد.


و يا اينكه يك بار نازل شده ولى در دفعات بعدى به عنوان مصداق ديگرى از موارد آيه حضرت دوباره آن را قرائت فرموده است؟
==== نكته سوم: نتيجه نزول آيه ====
نتيجه ‏اى كه اين افشاگرى‏ ها داشت آن بود كه مردم آن روز و نسل‏ هاى آينده اسلام از پشت پرده غدير با خبر شدند كه منافقين چه افكارى را در سر مى ‏پرورانند و چگونه بى‏پروا در غدير نقشه مى‏ كشند و مسخره مى‏ كنند و سخن ناروا بر زبان مى‏ رانند.


جالب است كه در اكثر اين گفته ‏ها و نقشه‏ ها ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح و عبدالرحمن بن عوف و معاويه و مغيرة بن شعبه و معاذ بن جبل و ديگر سردمداران و كارگزاران و ياران نزديک سقيفه به چشم مى‏ خورند، و با ديدن آنان به راحتى مى ‏توان فهميد كه چرا بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله هم اينان در رأس غصب خلافت ديده مى ‏شوند.


و يا اينكه يك بار نازل شده ولى در دفعات بعدى از طرف خدا دستور آمده كه همان آيه را در برابر آنان قرار دهد؟
=== تحليل تاريخى دوم ===
با توجه به مقدمه ‏اى كه ذكر شد به تفصيل مطالب مربوط به آيه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ...» در غدير مى‏ پردازيم. در اين راستا جزئيات ماجراى نزول آيه را كه هفت مورد است مى ‏آوريم.


==== موردِ اولِ نزولِ آيه: در مقابل منبر غدير ====
در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله خطابه غدير را آغاز كرده بود و كم كم مطلب را به سخن اصلى نزديک مى‏ كرد، منافقينِ بسيارى در برابر آن منبر در بين آن جمعيت انبوه وجود داشتند، ولى سردمداران آنها با فكر قبلى دقيقاً جايى مقابل منبر و نزديک به آن را انتخاب كرده بودند و تنگاتنگ يكديگر نشسته بودند. قبل و بعد از معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و اعلان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» سه حركت منفى از آنان سر زد كه در هر سه مورد نقش اصلى را ابوبكر يا عمر بر عهده داشتند:


و يا اينكه مجموعه جسارت‏ها و توطئه‏هاى گفتارى عملى آنان مكرر اتفاق افتاده و آنان قسم دروغ ياد كرده‏اند و پيامبرصلى الله عليه وآله سخن آنان را رد كرده و در نهايت يك آيه جامع درباره همه آنها نازل شده است؟
===== حديث اول =====
امام صادق ‏عليه السلام نسبت «جنون» دادن منافقين به پيامبرصلى الله عليه وآله را قبل از «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...» چنين بيان مى‏ فرمايند:


لَمّا اقامَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله اميرَالْمُؤْمِنينَ‏ عليه السلام يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ كانَ بِحِذائِهِ سَبْعَةُ نَفَرٍ مِنَ الْمُنافِقينَ، مِنْهُمْ ابُوبَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عَبْدُالرَّحْمنِ بْنِ عَوْفٍ وَ سَعْدِ بْنِ ابى وَقّاصٍ وَ ابُوعُبَيْدَةِ وَ سالِمُ مَوْلى ابى حُذَيْفَةِ وَ الْمُغَيْرَةُ بْنُ شُعْبَةِ.


در يك نگاه همه اين احتمالات قابل جمع است، ولى با توجه به محتواى جامع آيه احتمال اخير صحيح‏تر به نظر مى‏رسد، چرا كه در آيه به همه توطئه‏ها و گفته‏هاى آنان اشاره شده است: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا« : قسم‏هاى دروغشان، »وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ« : سخنان كفر آميزشان، »وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا« : توطئه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏عليه السلام. البته اين منافات ندارد كه در هر توطئه‏اى به اقتضاى مورد، همان قسمت از آيه كريمه كه مربوط به آن است شاهد آورده شود و به عنوان نزول آيه ذكر گردد.
قالَ عُمَرُ: اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ -  يَعْنِى النَّبِىّ‏ صلى الله عليه وآله -  السّاعَةَ يَقُومُ وَ يَقُولُ: قالَ لى رَبّى!! فَلَمّا قامَ قالَ: ايُّهَا النّاسُ، مَنْ اوْلى بِكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ؟ قالُوا: اللَّه وَرَسُولُهُ. قالَ: اللهمَّ فَاشْهَدْ. ثُمَّ قالَ: الا مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، وَ سَلِّمُوا عَلَيْهِ بِامْرَةِ الْمُؤْمِنينَ. فَانْزَلَ جَبْرَئيلُ وَ اعْلَمَ رَسُولَ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله بِمَقالَةِ الْقَوْمِ. فَدَعاهُمْ فَسَأَلَهُمْ فَانْكَرُوا وَ حَلَفُوا !! فَانْزَلَ اللَّه: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...» :


آن گاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را منصوب مى ‏فرمود در مقابل حضرت هفت نفر از منافقين قرار داشتند: ابوبكر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى ‏وقاص، ابوعبيده جراح، سالم مولى ابى‏ حذيفه و مغيرة بن شعبة.


نكته سوم: نتيجه نزول آيه
عمر گفت: دو چشم او را نمى ‏بينيد كه گويا چشمان ديوانه است -  و منظورش پيامبرصلى الله عليه وآله بود -  اكنون بر مى‏ خيزد و مى‏ گويد: پروردگارم چنين گفته است!!


نتيجه‏اى كه اين افشاگرى‏ها داشت آن بود كه مردم آن روز و نسل‏هاى آينده اسلام از پشت پرده غدير با خبر شدند كه منافقين چه افكارى را در سر مى‏پرورانند و چگونه بى‏پروا در غدير نقشه مى‏كشند و مسخره مى‏كنند و سخن ناروا بر زبان مى‏رانند.
وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله بپاخاست فرمود: اى مردم، چه كسى صاحب اختيار شماست؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: خدايا، شاهد باش. سپس فرمود: آگاه باشيد، هركس كه من مولى و صاحب اختيار او بوده ‏ام على مولى و صاحب اختيار اوست. و پس از منبر بر حضرت امیر عليه السلام به عنوان اميرالمؤمنين سلام كردند.


خداوند جبرئيل را نازل كرد و گفتار عمر با آنان را به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داد. حضرت آنان را فرا خواند و در اين باره از آنان سؤال كرد. آنان انكار كردند و در اين باره قسم ياد كردند!! خداوند اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا...» : «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه چنين سخنى نگفته ‏اند...» .<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۴. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۵ و ج ۳۷ ص ۱۱۹. تفسير القمى: ج ۱ ص ۱۷۵.</ref>


جالب است كه در اكثر اين گفته‏ها و نقشه‏ها ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح و عبدالرحمن بن عوف و معاويه و مغيرة بن شعبه و معاذ بن جبل و ديگر سردمداران و كارگزاران و ياران نزديك سقيفه به چشم مى‏خورند، و با ديدن آنان به راحتى مى‏توان فهميد كه چرا بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله هم اينان در رأس غصب خلافت ديده مى‏شوند.
===== حديث دوم =====
امام صادق ‏عليه السلام در حديث ديگرى سخن سِرّى ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان مى‏ فرمايند:


لَمّا نَصَبَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله عَلِيّاًعليه السلام يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ، فَقالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، ضَمَّ رَجُلانِ مِنْ قُرَيْشٍ رُؤُوسَهُما وَ قالا: وَ اللَّه لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً.


تحليل تاريخى دوم
فَأُخْبِرَ النَّبِىّ‏ صلى الله عليه وآله، فَسَأَلَهُمْ عَمّا قالا، فَكَذَّبا وَ حَلَفا بِاللَّه ما قالا شَيْئاً. فَنَزَلَ جَبْرَئيلُ عَلى رَسُولِ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...» :


با توجه به مقدمه‏اى كه ذكر شد به تفصيل مطالب مربوط به آيه »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ...« در غدير مى‏پردازيم. در اين راستا جزئيات ماجراى نزول آيه را كه هفت مورد است مى‏آوريم.
هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم حضرت امیر عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ دو نفر از قريش (ابوبكر و عمر) سرهاى خود را به هم نزديک كردند و گفتند: به خدا قسم، هرگز در برابر آنچه مى‏ گويد تسليم نخواهيم شد.


اين سخن به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داده شد. حضرت از آنان در اين باره پرسيد، ولى آنان تكذيب كردند و به خدا قسم ياد كردند كه چيزى نگفته ‏اند. در اينجا جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اين آيه را آورد: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته‏ اند در حالى كه مسلّماً سخن كفر را بر زبان آورده ‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده ‏اند ...» .<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۰ ح ۲۰۶. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۰۰.</ref>


موردِ اولِ نزولِ آيه: در مقابل منبر غدير
همين ماجرا در روايتى ديگر بدين گونه است كه ابوبكر و عمر سرهاى خود را از روى غضب و انكار تكان دادند و گفتند: هرگز تسليم او نخواهيم شد. يک نفر سخن آنان را شنيد و پيامبرصلى الله عليه وآله را آگاه ساخت. حضرت آنان را احضار كرد ولى آنان سخن خود را انكار كردند.


در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله خطابه غدير را آغاز كرده بود و كم كم مطلب را به سخن اصلى نزديك مى‏كرد، منافقينِ بسيارى در برابر آن منبر در بين آن جمعيت انبوه وجود داشتند، ولى سردمداران آنها با فكر قبلى دقيقاً جايى مقابل منبر و نزديك به آن را انتخاب كرده بودند و تنگاتنگ يكديگر نشسته بودند. قبل و بعد از معرفى اميرالمؤمنين‏عليه السلام و اعلان »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ« سه حركت منفى از آنان سر زد كه در هر سه مورد نقش اصلى را ابوبكر يا عمر بر عهده داشتند:
اينجا بود كه آيه نازل شد: به خدا قسم ياد مى ‏كنند كه نگفته‏ اند، ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را بر زبان آورده ‏اند -  تا آنجا كه مى‏ فرمايد: -  اگر توبه كنند براى خودشان بهتر است، و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى معذب مى ‏نمايد. سپس امام صادق ‏عليه السلام با توجه به جمله آخر آيه درباره توبه فرمود: به خدا قسم اعراض كردند و توبه ننمودند. <ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴.</ref>


حديث اول
===== حديث سوم =====
امام باقرعليه السلام سخن مخفيانه ديگرى از ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان فرموده اند:


امام صادق‏عليه السلام نسبت »جنون« دادن منافقين به پيامبرصلى الله عليه وآله را قبل از »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...« چنين بيان مى‏فرمايد:
هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير حضرت امیر عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ احِبَّ مَنْ احَبَّهُ وَ ابْغِضْ مَنْ ابْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ.


ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى ‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است. اگر مى ‏توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى ‏كرد! به خدا قسم اگر هلاك شود او را از قصدى كه دارد دور مى‏ كنيم!!


لَمّا اقامَ رَسُولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله اميرَالْمُؤْمِنينَ‏عليه السلام يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ كانَ بِحِذائِهِ سَبْعَةُ نَفَرٍ مِنَ الْمُنافِقينَ، مِنْهُمْ ابُوبَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عَبْدُالرَّحْمنِ بْنِ عَوْفٍ وَ سَعْدِ بْنِ ابى وَقّاصٍ وَ ابُوعُبَيْدَةِ وَ سالِمُ مَوْلى ابى حُذَيْفَةِ وَ الْمُغَيْرَةُ بْنُ شُعْبَةِ.
جوانى از انصار (بُرَيْده) سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبرصلى الله عليه وآله خواهم رساند. آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏ توانى انجام ده!!
 
 
قالَ عُمَرُ: اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ -  يَعْنِى النَّبِىّ‏صلى الله عليه وآله -  السّاعَةَ يَقُومُ وَ يَقُولُ: قالَ لى رَبّى!! فَلَمّا قامَ قالَ: ايُّهَا النّاسُ، مَنْ اوْلى بِكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ؟ قالُوا: اللَّه وَرَسُولُهُ. قالَ: اللهمَّ فَاشْهَدْ. ثُمَّ قالَ: الا مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، وَ سَلِّمُوا عَلَيْهِ بِامْرَةِ الْمُؤْمِنينَ. فَانْزَلَ جَبْرَئيلُ وَ اعْلَمَ رَسُولَ اللَّه‏صلى الله عليه وآله بِمَقالَةِ الْقَوْمِ. فَدَعاهُمْ فَسَأَلَهُمْ فَانْكَرُوا وَ حَلَفُوا !! فَانْزَلَ اللَّه: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...« :
 
 
آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم اميرالمؤمنين‏عليه السلام را منصوب مى‏فرمود در مقابل حضرت هفت نفر از منافقين قرار داشتند: ابوبكر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى‏وقاص، ابوعبيده جراح، سالم مولى ابى‏حذيفه و مغيرة بن شعبة.
 
 
عمر گفت: دو چشم او را نمى‏بينيد كه گويا چشمان ديوانه است -  و منظورش پيامبرصلى الله عليه وآله بود -  اكنون بر مى‏خيزد و مى‏گويد: پروردگارم چنين گفته است!!
 
 
وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله بپاخاست فرمود: اى مردم، چه كسى صاحب اختيار شماست؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: خدايا، شاهد باش. سپس فرمود: آگاه باشيد، هركس كه من مولى و صاحب اختيار او بوده‏ام على مولى و صاحب اختيار اوست. و پس از منبر بر على‏عليه السلام به عنوان اميرالمؤمنين سلام كردند.
 
 
خداوند جبرئيل را نازل كرد و گفتار عمر با آنان را به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داد. حضرت آنان را فرا خواند و در اين باره از آنان سؤال كرد. آنان انكار كردند و در اين باره قسم ياد كردند!! خداوند اين آيه را نازل كرد: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا...« : »به خدا قسم ياد مى‏كنند كه چنين سخنى نگفته‏اند...« .××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۴. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۵ و ج ۳۷ ص ۱۱۹. تفسير القمى: ج ۱ ص ۱۷۵. ×××
 
 
حديث دوم
 
امام صادق‏عليه السلام در حديث ديگرى سخن سِرّى ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان مى‏فرمايد:
 
 
لَمّا نَصَبَ رَسُولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله عَلِيّاًعليه السلام يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ، فَقالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، ضَمَّ رَجُلانِ مِنْ قُرَيْشٍ رُؤُوسَهُما وَ قالا: وَ اللَّه لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً.
 
 
فَأُخْبِرَ النَّبِىّ‏صلى الله عليه وآله، فَسَأَلَهُمْ عَمّا قالا، فَكَذَّبا وَ حَلَفا بِاللَّه ما قالا شَيْئاً. فَنَزَلَ جَبْرَئيلُ عَلى رَسُولِ اللَّه‏صلى الله عليه وآله: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...« :
 
 
هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم على‏عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ دو نفر از قريش )ابوبكر و عمر( سرهاى خود را به هم نزديك كردند و گفتند: به خدا قسم، هرگز در برابر آنچه مى‏گويد تسليم نخواهيم شد.
 
 
اين سخن به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داده شد. حضرت از آنان در اين باره پرسيد، ولى آنان تكذيب كردند و به خدا قسم ياد كردند كه چيزى نگفته‏اند. در اينجا جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اين آيه را آورد: »به خدا قسم ياد مى‏كنند كه نگفته‏اند در حالى كه مسلّماً سخن كفر را بر زبان آورده‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده‏اند ...« .××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۰ ح ۲۰۶. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۰۰. ×××
 
 
همين ماجرا در روايتى ديگر بدين گونه است كه ابوبكر و عمر سرهاى خود را از روى غضب و انكار تكان دادند و گفتند: هرگز تسليم او نخواهيم شد. يك نفر سخن آنان را شنيد و پيامبرصلى الله عليه وآله را آگاه ساخت. حضرت آنان را احضار كرد ولى آنان سخن خود را انكار كردند.
 
اينجا بود كه آيه نازل شد: به خدا قسم ياد مى‏كنند كه نگفته‏اند، ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را بر زبان آورده‏اند -  تا آنجا كه مى‏فرمايد: -  اگر توبه كنند براى خودشان بهتر است، و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى معذب مى‏نمايد. سپس امام صادق‏عليه السلام با توجه به جمله آخر آيه درباره توبه فرمود: به خدا قسم اعراض كردند و توبه ننمودند.××× ۱ الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴. ×××
 
 
حديث سوم
 
امام باقرعليه السلام سخن مخفيانه ديگرى از ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان فرموده است:
 
 
هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير على‏عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ احِبَّ مَنْ احَبَّهُ وَ ابْغِضْ مَنْ ابْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ.
 
 
ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است. اگر مى‏توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‏كرد! به خدا قسم اگر هلاك شود او را از قصدى كه دارد دور مى‏كنيم!!
 
 
جوانى از انصار )بُرَيْده( سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبرصلى الله عليه وآله خواهم رساند. آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏توانى انجام ده!!
 


بُرَيده نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پيامبرصلى الله عليه وآله سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است.
بُرَيده نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پيامبرصلى الله عليه وآله سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است.


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟ آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته‏اند! پيامبرصلى الله عليه وآله رو به جوان انصارى كرد و فرمود: اى برادر انصار، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى؟!! جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله شرمنده نشود.
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟ آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته ‏اند! پيامبرصلى الله عليه وآله رو به جوان انصارى كرد و فرمودند: اى برادر انصار، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى؟!! جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله شرمنده نشود.


در همين حال جبرئيل نازل شد -  در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى ‏شد -  و اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...» -  تا آخر آيه -  : «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته‏ اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته‏ اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت» .<ref>الاصول الستةعشر (كتاب سلام بن ابى‏ عمرة) : ص ۱۱۸. </ref>


در همين حال جبرئيل نازل شد -  در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى‏شد -  و اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرد: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...« -  تا آخر آيه -  : »به خدا قسم ياد مى‏كنند كه نگفته‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته‏اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت« .××× ۱ الاصول الستةعشر )كتاب سلام بن ابى‏عمرة( : ص ۱۱۸. ×××