آيه ۷۴ توبه و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۵: خط ۱۱۵:
در همين حال جبرئيل نازل شد -  در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى ‏شد -  و اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...» -  تا آخر آيه -  : «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته‏ اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته‏ اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت» .<ref>الاصول الستةعشر (كتاب سلام بن ابى‏ عمرة) : ص ۱۱۸. </ref>
در همين حال جبرئيل نازل شد -  در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى ‏شد -  و اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...» -  تا آخر آيه -  : «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته‏ اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته‏ اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت» .<ref>الاصول الستةعشر (كتاب سلام بن ابى‏ عمرة) : ص ۱۱۸. </ref>


نكته ‏اى كه در اين موارد جلب توجه مى‏كند كلام امام صادق ‏عليه السلام است كه در سه مورد قسم ياد نمودند كه ابوبكر و عمر پس از اين گفتار خيانت كارانه، در مقابل دو راهى كه خدا در آيه پيش روى آنان قرار داد كه يا توبه كنند كه به نفع آنان است و يا رويگردان و منتظر عذاب الهى باشند، راه دوم را انتخاب كردند: «تَوَلَّيا» ، و راه اول را انتخاب نكردند: «وَ ما تابا» !


==== موردِ دومِ نزولِ آيه: در پى گفتگوى مخفيانه در خيمه ‏ها ====
بعد از آنكه خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله پايان يافت، از آنجا كه براى توقف سه روزه در صحراى غدير هر گروهى براى خود خيمه‏ اى زده بودند، همه به خيمه‏ هاى خود بازگشتند تا به تدريج براى بيعت باز آيند.


نكته‏اى كه در اين موارد جلب توجه مى‏كند كلام امام صادق‏عليه السلام است كه در سه مورد قسم ياد نمودند كه ابوبكر و عمر پس از اين گفتار خيانتكارانه، در مقابل دو راهى كه خدا در آيه پيش روى آنان قرار داد كه يا توبه كنند كه به نفع آنان است و يا رويگردان و منتظر عذاب الهى باشند، راه دوم را انتخاب كردند: »تَوَلَّيا« ، و راه اول را انتخاب نكردند: »وَ ما تابا« !
منافقين وقتى در خيمه گرد هم جمع شدند به خيال اينكه صداى آنان را كسى نمى ‏شنود اسرار دل خود را با يكديگر در ميان مى ‏گذاشتند. در يک مورد مقداد از كنار خيمه آنان عبور مى‏ كرد كه سخنانشان را شنيد، و در موردى ديگر حذيفه كه خيمه ‏اش در همسايگى تنى چند از آنان بود متوجه گفتارشان شد، و هر دو شنيده ‏هاى خود را به پيامبرصلى الله عليه وآله گزارش دادند. متن دو روايت را در اين باره مى‏ خوانيم:


===== حديث اول =====
امام صادق ‏عليه السلام ماجراى اول را كه مربوط به مقداد است چنين بيان مى‏ فرمايند:


موردِ دومِ نزولِ آيه: در پى گفتگوى مخفيانه در خيمه‏ها
هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله سخنانش را در غدير خم فرمود و مردم به خيمه‏ ها و سايبان ‏ها رفتند، مقداد از كنار گروهى از منافقين عبور مى‏ كرد كه آنان چنين مى‏ گفتند: به خدا قسم، اصحاب كسرى و قيصر در لباس‏ هاى خز و نقش ‏دار و حرير و بافته زندگى مى‏ كنند در حالى كه ما همراه او در دو خشن زندگى مى ‏كنيم: هم غذاى خشن مى‏ خوريم و هم لباس خشن مى ‏پوشيم! اكنون هم كه مرگش نزديک شده و روزگارش به پايان رسيده و اجلش فرا رسيده مى‏ خواهد خلافت را بعد از خود به دست على دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست ... !! <ref>يعنى خواهد دانست كه چه ‏ها خواهيم كرد!!</ref>
 
بعد از آنكه خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله پايان يافت، از آنجا كه براى توقف سه روزه در صحراى غدير هر گروهى براى خود خيمه‏اى زده بودند، همه به خيمه‏هاى خود بازگشتند تا به تدريج براى بيعت باز آيند.
 
منافقين وقتى در خيمه گرد هم جمع شدند به خيال اينكه صداى آنان را كسى نمى‏شنود اسرار دل خود را با يكديگر در ميان مى‏گذاشتند. در يك مورد مقداد از كنار خيمه آنان عبور مى‏كرد كه سخنانشان را شنيد، و در موردى ديگر حذيفه كه خيمه‏اش در همسايگى تنى چند از آنان بود متوجه گفتارشان شد، و هر دو شنيده‏هاى خود را به پيامبرصلى الله عليه وآله گزارش دادند. متن دو روايت را در اين باره مى‏خوانيم:
 
 
حديث اول
 
امام صادق‏عليه السلام ماجراى اول را كه مربوط به مقداد است چنين بيان مى‏فرمايد:
 
 
هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله سخنانش را در غدير خم فرمود و مردم به خيمه‏ها و سايبان‏ها رفتند، مقداد از كنار گروهى از منافقين عبور مى‏كرد كه آنان چنين مى‏گفتند: به خدا قسم، اصحاب كسرى و قيصر در لباس‏هاى خز و نقش‏دار و حرير و بافته زندگى مى‏كنند در حالى كه ما همراه او در دو خشن زندگى مى‏كنيم: هم غذاى خشن مى‏خوريم و هم لباس خشن مى‏پوشيم! اكنون هم كه مرگش نزديك شده و روزگارش به پايان رسيده و اجلش فرا رسيده مى‏خواهد خلافت را بعد از خود به دست على دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست ... !!××× ۱ يعنى خواهد دانست كه چه‏ها خواهيم كرد!! ×××
 


مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و به آن حضرت خبر داد.
مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و به آن حضرت خبر داد.


پيامبرصلى الله عليه وآله ندا داد: »الصَّلاة جامعةً« ، كه يعنى همه جمع شوند. منافقين گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است!! اكنون برخيزيم و بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم!
پيامبرصلى الله عليه وآله ندا دادند: «الصَّلاة جامعةً» ، كه يعنى همه جمع شوند. منافقين گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است!! اكنون برخيزيم و بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم!
 
 
آنان آمدند تا در مقابل پيامبرصلى الله عليه وآله نشستند و گفتند: پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! چنين نيست، قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده! آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته‏ايم! قسم به آنكه تو را از همه بشر برگزيده است!


آنان آمدند تا در مقابل پيامبرصلى الله عليه وآله نشستند و گفتند: پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! چنين نيست، قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده! آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته ‏ايم! قسم به آنكه تو را از همه بشر برگزيده است!


در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: »بسم اللَّه الرحمن الرحيم، يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...« : »به خدا قسم ياد مى‏كنند كه نگفته‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته‏اند و قصد سوء كرده‏اند -  به تواى محمد در شب عقبه هرشى××× ۱ اين تفسير آيه است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷. ××× -  و از چه چيزى ناراحت بودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مسستغنى كنند« .
در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم، يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...» : «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند و قصد سوء كرده ‏اند -  به تواى محمد در شب عقبه هرشى<ref>اين تفسير آيه است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.</ref>-  و از چه چيزى ناراحت بودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى كنند» .


عده ‏اى از اينان كسانى بودند كه كلّه حيوانات را مى ‏فروختند و عده‏ اى ديگر پاچه حيوانات را مى‏ فروختند و عده ‏اى ديگر ساربان شتر بودند<ref>  اين قسمت تفسير امام صادق‏ عليه السلام بر جمله «اغْناهُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِهِ» است، و منظور آن است كه به اين شغل‏ هاى كم درآمد و سطح پايين اشتغال داشتند، ولى با ظهور اسلام از آنها بيرون آمده مستغنى شدند.</ref> ، كه خداوند به بركت رسولش آنان را مستغنى ساخت، ولى آنان لبه تيز اقداماتشان و شمشيرهايشان را بر ضد آن حضرت به كار گرفتند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۹ ح ۲۰۵. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۹ ح ۹۰.</ref>


عده‏اى از اينان كسانى بودند كه كلّه حيوانات را مى‏فروختند و عده‏اى ديگر پاچه حيوانات را مى‏فروختند و عده‏اى ديگر ساربان شتر بودند××× ۲ اين قسمت تفسير امام صادق‏عليه السلام بر جمله »اغْناهُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِهِ« است، و منظور آن است كه به اين شغل‏هاى كم درآمد و سطح پايين اشتغال داشتند، ولى با ظهور اسلام از آنها بيرون آمده مستغنى شدند. ×××، كه خداوند به بركت رسولش آنان را مستغنى ساخت، ولى آنان لبه تيز اقداماتشان و شمشيرهايشان را بر ضد آن حضرت به كار گرفتند.××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۹ ح ۲۰۵. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۹ ح ۹۰. ×××
===== حديث دوم =====
زيد بن ارقم كه در غدير حاضر بوده ماجراى دوم را كه مربوط به حذيفه است چنين نقل مى‏ كند:


آن گاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله دست حضرت امیر عليه السلام را گرفته و فرمودند : «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ ...» ، بعد از آن بر سر اثاثيه خود بازگشتيم در حالى كه حذيفة بن يمان نيز همراه من بود. در كنار خيمه من خيمه سه نفر از قريش بود. ما شنيديم كه يكى از آن سه نفر چنين مى‏ گويد: به خدا قسم محمد (العیاذ بالله)احمق است اگر فكر مى‏ كند كار خلافت بعد از او براى على (حضرت امیر) به نتيجه خواهد رسيد!!


حديث دوم
ديگرى گفت: او را احمق حساب مى‏ كنى؟! آيا نمى‏ دانى كه او ديوانه است، و نزديک بود نزد همسر ابن ابى‏ كبشه از جنون بی هوش شود!!


زيد بن ارقم كه در غدير حاضر بوده ماجراى دوم را كه مربوط به حذيفه است چنين نقل مى‏كند:
سومى گفت: او را رها كنيد! خواه احمق باشد و خواه ديوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او مى‏ گويد نخواهد شد!!


حذيفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خيمه آنان را بلند كرد و سر خود را داخل خيمه برد و به آنان گفت: در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله زنده است و وحى خدا نازل مى ‏شود چنين كارى را مى‏ كنيد؟! به خدا قسم، صبح گفتار شما را به او خبر خواهم داد.


آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله دست على‏عليه السلام را گرفت و فرمود: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ ...« ، بعد از آن بر سر اثاثيه خود بازگشتيم در حالى كه حذيفة بن يمان نيز همراه من بود. در كنار خيمه من خيمه سه نفر از قريش بود. ما شنيديم كه يكى از آن سه نفر چنين مى‏گويد: به خدا قسم محمد احمق است اگر فكر مى‏كند كار خلافت بعد از او براى على به نتيجه خواهد رسيد!!
گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى؟! آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانت دارى است!! حذيفه گفت: نه اين مورد از حق امانت دارى همسايه است، و نه اين مجلس شما از آن گونه است! من دلسوز خدا و رسولش نيستم اگر اين ماجرا را از او كتمان كنم.


گفتند: اى حذيفه، هر كارى مى‏ خواهى انجام ده. به خدا قسم ما هم براى او قسم ياد خواهيم كرد كه چنين سخنى نگفته ‏ايم و تو نسبت دروغ به ما مى ‏دهى! تو خيال مى‏ كنى پيامبر سخن تو را مى ‏پذيرد و گفته ما را تكذيب مى‏ كند در حالى كه ما سه نفريم!! حذيفه گفت: اما من برايم مهم نيست، وقتى حق دلسوزى را نسبت به خدا و رسولش ادا كنم. پس هر چه مى‏ خواهيد بگوييد!


ديگرى گفت: او را احمق حساب مى‏كنى؟! آيا نمى‏دانى كه او ديوانه است، و نزديك بود نزد همسر ابن ابى‏كبشه از جنون بيهوش شود!!
سپس حذيفه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد در حالى كه حضرت امیر ‏عليه السلام با شمشير حمايل كرده در كنار حضرت بودند. او گفتار منافقين را به حضرت خبر داد. پيامبرصلى الله عليه وآله هم سراغ آنان فرستادند و آمدند. حضرت پرسيدند: شما چه گفته ‏ايد؟ گفتند: به خدا قسم، ما چيزى نگفته‏ ايم. اگر خبرى درباره ما به تو رسيده به ما دروغ بسته شده است!!


در اينجا جبرئيل با اين آيه نازل شد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ» : «قسم ياد مى ‏كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده ‏اند» .


سومى گفت: او را رها كنيد! خواه احمق باشد و خواه ديوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او مى‏گويد نخواهد شد!!
اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اينجا فرمودند: بگذارید هر چه مى‏ خواهند بگويند. به خدا قسم قلب من در سينه‏ ام مى ‏تپد و شمشيرم بر دوشم است. اگر قصد سوئى كنند من هم مقابله خواهم كرد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۲  ۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ .</ref>


حذيفه از گفتار آنان غضبناك شد و گوشه خيمه آنان را بلند كرد و سر خود را داخل خيمه برد و به آنان گفت: در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله زنده است و وحى خدا نازل مى‏شود چنين كارى را مى‏كنيد؟! به خدا قسم، صبح گفتار شما را به او خبر خواهم داد.
آنچه در اين دو مورد جلب توجه مى‏ كند وحشت شديد آنان از رسيدن اخبار به پيامبرصلى الله عليه وآله است كه وقتى چاره‏ اى نمى ‏بينند با قسم دروغ هم كه شده حاضر نمى‏ شوند نزد حضرت كار خود را قبول كنند.


اين يكى از مظاهر «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» است كه خداوند چنين رعب و وحشتى بر دل منافقين مستولى كرده كه جرأت علنى كردن و با جسارت عمل كردن را ندارند، و گرنه هيچ مانعى از نظر اعتقادى در دل آنان وجود نداشت و پيرو آن ممكن بود متحد شوند و اقدامات مخربى انجام دهند.


گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى؟! آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانتدارى است!! حذيفه گفت: نه اين مورد از حق امانتدارى همسايه است، و نه اين مجلس شما از آن گونه است! من دلسوز خدا و رسولش نيستم اگر اين ماجرا را از او كتمان كنم.
==== موردِ سومِ نزولِ آيه: در پى سخن ناروا بعد از بيعت ====
همه مردم براى بيعت غدير وارد خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ شدند و پس از بيعت با آن حضرت به خيمه حضرت امیر عليه السلام مى ‏رفتند و در حالى كه «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» مى‏ گفتند با آن حضرت دست مى‏ دادند و بيعت مى‏ كردند.


ابوبكر و عمر هم وارد شدند و بيعت كردند و حتى «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى‏ طالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» گفتند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند، و گويى از زندانى آزاد شده باشند همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه بُريده اسلمى گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد.


گفتند: اى حذيفه، هر كارى مى‏خواهى انجام ده. به خدا قسم ما هم براى او قسم ياد خواهيم كرد كه چنين سخنى نگفته‏ايم و تو نسبت دروغ به ما مى‏دهى! تو خيال مى‏كنى پيامبر سخن تو را مى‏پذيرد و گفته ما را تكذيب مى‏كند در حالى كه ما سه نفريم!! حذيفه گفت: اما من برايم مهم نيست، وقتى حق دلسوزى را نسبت به خدا و رسولش ادا كنم. پس هر چه مى‏خواهيد بگوييد!
قسمت حساس اين ماجرا چنين است: ابوبكر و عمر از خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى گفتند: «وَاللَّه لا يُسَلَّمُ لَهُ شَيْئاً مِمّا قالَ ابَداً» : «به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد» !


اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى‏ شود؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو!


سپس حذيفه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد در حالى كه على‏عليه السلام با شمشير حمايل كرده در كنار حضرت بود. او گفتار منافقين را به حضرت خبر داد. پيامبرصلى الله عليه وآله هم سراغ آنان فرستاد و آمدند. حضرت پرسيد: شما چه گفته‏ايد؟ گفتند: به خدا قسم، ما چيزى نگفته‏ايم. اگر خبرى درباره ما به تو رسيده به ما دروغ بسته شده است!!
بريده گفت: به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده ‏ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى ‏كند و تو را تكذيب مى‏ نمايد. (با توجه به اينكه اين گفتگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى ‏شد) بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود.
 
 
در اينجا جبرئيل با اين آيه نازل شد: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ« : »قسم ياد مى‏كنند كه نگفته‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده‏اند« .
 
 
اميرالمؤمنين‏عليه السلام در اينجا فرمود: بگذار هر چه مى‏خواهند بگويند. به خدا قسم قلب من در سينه‏ام مى‏تپد و شمشيرم بر دوشم است. اگر قصد سوئى كنند من هم مقابله خواهم كرد.××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۲  ۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ . ×××
 
آنچه در اين دو مورد جلب توجه مى‏كند وحشت شديد آنان از رسيدن اخبار به پيامبرصلى الله عليه وآله است كه وقتى چاره‏اى نمى‏بينند با قسم دروغ هم كه شده حاضر نمى‏شوند نزد حضرت كار خود را قبول كنند.
 
 
اين يكى از مظاهر »وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« است كه خداوند چنين رعب و وحشتى بر دل منافقين مستولى كرده كه جرأت علنى كردن و با جسارت عمل كردن را ندارند، و گرنه هيچ مانعى از نظر اعتقادى در دل آنان وجود نداشت و پيرو آن ممكن بود متحد شوند و اقدامات مخربى انجام دهند.
 
 
موردِ سومِ نزولِ آيه: در پى سخن ناروا بعد از بيعت
 
همه مردم براى بيعت غدير وارد خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏شدند و پس از بيعت با آن حضرت به خيمه على‏عليه السلام مى‏رفتند و در حالى كه »السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ« مى‏گفتند با آن حضرت دست مى‏دادند و بيعت مى‏كردند.
 
 
ابوبكر و عمر هم وارد شدند و بيعت كردند و حتى »بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى‏طالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ« گفتند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند، و گويى از زندانى آزاد شده باشند همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه بُريده اسلمى گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد.
 
 
قسمت حساس اين ماجرا چنين است: ابوبكر و عمر از خيمه اميرالمؤمنين‏عليه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى‏گفتند: »وَاللَّه لا يُسَلَّمُ لَهُ شَيْئاً مِمّا قالَ ابَداً« : »به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد« !
 
 
اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى‏شود؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو!
 
بريده گفت: به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده‏ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى‏كند و تو را تكذيب مى‏نمايد. )با توجه به اينكه اين گفتگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى‏شد( بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود.
 
 
سپس به خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى‏گفتند: به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تو را به خداى كعبه اين را گفتند؟! خداوند آنچه آنان گفتند، و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد.


سپس به خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى ‏گفتند: به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تو را به خداى كعبه اين را گفتند؟! خداوند آنچه آنان گفتند، و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد.


آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم!
آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم!


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه ‏اى از قرآن بر من نازل كرده است: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...» .<ref>  التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ . </ref>


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه‏اى از قرآن بر من نازل كرده است: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...« .××× ۱ التحصين )ابن طاووس( : ص ۵۳۷ . ×××
نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات منافقين را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچک ‏ترين حركات آنان آگاه بود. از آن جالب ‏تر اينكه حضرت به خود آنان اين مطلب را فرمود، و آنان به قدرى جَرىّ بودند كه با علم به خبر داشتن پيامبرصلى الله عليه وآله باز هم دست از اقدامات خود بر نمى ‏داشتند، حتى در پشت خيمه اى كه حضرت در آن است و مراسم بيعت در آن انجام مى‏ شود!


نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات منافقين را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچك‏ترين حركات آنان آگاه بود. از آن جالب‏تر اينكه حضرت به خود آنان اين مطلب را فرمود، و آنان به قدرى جَرىّ بودند كه با علم به خبر داشتن پيامبرصلى الله عليه وآله باز هم دست از اقدامات خود بر نمى‏داشتند، حتى در پشت خيمه‏اى كه حضرت در آن است و مراسم بيعت در آن انجام مى‏شود!
==== موردِ چهارمِ نزولِ آيه: به دنبال ماجراى سوسمار ====
منافقين در خلوت خود اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى ‏نمودند.


اين شكست آتش كينه آنان را شعله ‏ور مى‏ كرد، ولى چون خود را از هر تلاشى عاجز مى‏ ديدند براى خالى كردن غيظ خود دست به كارهاى احمقانه‏ اى مى ‏زدند و در دنياى كفرآميز خود به استهزاء مى ‏پرداختند.


موردِ چهارمِ نزولِ آيه: به دنبال ماجراى سوسمار
نمونه ‏اى از كارهاى حماقت آميز آنان ماجراى سوسمار است كه ابوذر آن را به پيامبرصلى الله عليه وآله اطلاع داد: آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از منصوب كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير فراغت يافت و مردم از مجلس سخنرانى متفرق شدند، عده ‏اى از قريش گرد يكديگر جمع شده بودند و از آنچه اتفاق افتاد تأسف مى‏ خوردند. در اين ميان سوسمارى از كنار آنان عبور كرد. يكى از آنان گفت: اى كاش محمد اين سوسمار رابه جاى على امير ما قرار مى‏ داد!


منافقين در خلوت خود اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى‏نمودند.
ابوذر سخن آنان را شنيد و براى پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرد. حضرت سراغ آنان فرستاد و آنان را احضار نمود و گفته آنان را بر خودشان عرضه كرد! آنان انكار كردند و بر اين انكار قسم ياد كردند. خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...» .


اين شكست آتش كينه آنان را شعله‏ور مى‏كرد، ولى چون خود را از هر تلاشى عاجز مى‏ديدند براى خالى كردن غيظ خود دست به كارهاى احمقانه‏اى مى‏زدند و در دنياى كفرآميز خود به استهزاء مى‏پرداختند.
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: «آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود حمل نكرده راستگوتر از ابوذر را» .<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۶۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲ و ج ۳ ص ۴۰.</ref> بعد از آن فرمودند: جبرئيل برايم خبر آورده كه روز قيامت قومى را مى ‏آورند كه امام آنان سوسمار است. مواظب باشيد كه شما نباشيد، چرا كه خداى تعالى مى‏ فرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»<ref>اسراء /  ۷۲ ۷۱.</ref>: «روزى كه هر گروه از مردم را با امامشان فرا مى‏ خوانيم» .<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲.</ref>


قابل دقت است كه در اين ماجرا پاى ابوذر در ميان است، و او كسى است كه شهادت صدق پيامبرصلى الله عليه وآله را بر پيشانى دارد. استشهاد به آيه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» نيز معناى عظيمى را در بر دارد، و آن اينكه اعراض كنندگان از امامِ حق نه تنها خيالشان راحت نيست، بلكه چه بخواهند و چه نخواهند در روز قيامت با امامى كه براى خود بر گزيده ‏اند محشور خواهند شد.


نمونه‏اى از كارهاى حماقت آميز آنان ماجراى سوسمار است كه ابوذر آن را به پيامبرصلى الله عليه وآله اطلاع داد: آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از منصوب كردن اميرالمؤمنين‏عليه السلام در غدير فراغت يافت و مردم از مجلس سخنرانى متفرق شدند، عده‏اى از قريش گرد يكديگر جمع شده بودند و از آنچه اتفاق افتاد تأسف مى‏خوردند. در اين ميان سوسمارى از كنار آنان عبور كرد. يكى از آنان گفت: اى كاش محمد اين سوسمار رابه جاى على امير ما قرار مى‏داد!
==== موردِ پنجمِ نزولِ آيه: درباره صحيفه ملعونه ====
مى‏ توان ادعا كرد بزرگ‏ ترين اقدام ضد غدير و ولايت صحيفه ملعونه ‏اى است كه پنج نفر بعد از ايام حج و قبل از حركت به سوى غدير در مكه آن را نوشتند و امضا كردند، و در آن هم پيمان شدند كه بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله نگذارند خلافت به امامان برسد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۹ ۱۲۸.</ref>


وقتى اين كار را انجام دادند حضرت آنان را فرا خواند و مورد توبيخ قرار داد، ولى آنان انكار كردند. در مقابل اين انكارشان درباره صحيفه آيه نازل شد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ ...».<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۲. الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵۱.</ref>


ابوذر سخن آنان را شنيد و براى پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرد. حضرت سراغ آنان فرستاد و آنان را احضار نمود و گفته آنان را بر خودشان عرضه كرد! آنان انكار كردند و بر اين انكار قسم ياد كردند. خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...« .
در روايت ديگرى كه در تفسير همين آيه وارد شده است، امام‏ عليه السلام مى‏ فرمايند: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه در كعبه هم قسم شدند كه نگذارند امر خلافت به بنى‏ هاشم برسد.


بنابراين همان صحيفه «كلمه كفر» است كه در آيه ذكر شده است. سپس در قله كوه هَرشى به كمين پيامبرصلى الله عليه وآله نشستند و قصد قتل حضرت را داشتند، و اين همان كلام خداوند است كه (در آيه) مى ‏فرمايند: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» : «قصد كردند چيزى را كه بدان دست نيافتند» .<ref>تفسير القمى: ج ۱ ص ۳۰۱. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۹۶ ص ۴۹ و ج ۳۱ ص ۶۳۳ .</ref>


سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: »آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود حمل نكرده راستگوتر از ابوذر« .××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۶۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲ و ج ۳ ص ۴۰. ××× بعد از آن فرمود: جبرئيل برايم خبر آورده كه روز قيامت قومى را مى‏آورند كه امام آنان سوسمار است. مواظب باشيد كه شما نباشيد، چرا كه خداى تعالى مى‏فرمايد: »يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ«××× ۲ اسراء /  ۷۲ ۷۱. ×××: »روزى كه هر گروه از مردم را با امامشان فرا مى‏خوانيم« .××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲. ×××
در حديث ديگرى دامنه اين قسم ‏هاى دروغ را تا قيامت مى‏ كشاند كه در آنجا هم وقتى نقشه‏ هاى مخفيانه آنان نزد همه خلايق افشا مى ‏شود انكار مى‏ كنند و قسم ياد مى ‏كنند. متن حديث چنين است:


روز قيامت كه مى ‏شود و خداوند غاصبين حق آل‏ محمدعليهم السلام را جمع مى‏ كند و اعمالشان را بر آنان عرضه مى‏ نمايد، قسم ياد مى‏ كنند كه هيچ يک از اين كارها را انجام نداده ‏اند، همان گونه كه در دنيا براى پيامبرصلى الله عليه وآله قسم ياد كردند.


قابل دقت است كه در اين ماجرا پاى ابوذر در ميان است، و او كسى است كه شهادت صدق پيامبرصلى الله عليه وآله را بر پيشانى دارد. استشهاد به آيه »يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ« نيز معناى عظيمى را در بر دارد، و آن اينكه اعراض كنندگان از امامِ حق نه تنها خيالشان راحت نيست، بلكه چه بخواهند و چه نخواهند در روز قيامت با امامى كه براى خود بر گزيده‏اند محشور خواهند شد.
و اين زمانى بود كه قسم ياد كرده بودند ولايت به بنى‏ هاشم نرسد، و نيز قصد قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را در كوه هرشى كرده بودند.


وقتى خداوند پيامبرش را مطلع ساخت و آن حضرت به آنان خبر داد براى آن حضرت قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته‏اند. اينجا بود كه خداوند بر پيامبرش اين آيه را نازل كرد: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...« : »به خدا قسم ياد مى‏كنند كه چنان سخنى نگفته‏اند در حالى كه سخن كفر را گفته‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده‏اند، و قصد كرده‏اند چيزى را كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراضى نبودند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى گردانيده بود. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر است« .××× ۱ بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ ح ۱۰۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵ . تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۸. ×××


موردِ پنجمِ نزولِ آيه: درباره صحيفه ملعونه
مى‏توان ادعا كرد بزرگ‏ترين اقدام ضد غدير و ولايت صحيفه ملعونه‏اى است كه پنج نفر بعد از ايام حج و قبل از حركت به سوى غدير در مكه آن را نوشتند و امضا كردند، و در آن همپيمان شدند كه بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله نگذارند خلافت به امامان برسد.××× ۱ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۹ ۱۲۸. ×××
وقتى اين كار را انجام دادند حضرت آنان را فرا خواند و مورد توبيخ قرار داد، ولى آنان انكار كردند. در مقابل اين انكارشان درباره صحيفه آيه نازل شد: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ ...« .××× ۲ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۲. الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵۱. ×××
در روايت ديگرى كه در تفسير همين آيه وارد شده است، امام‏عليه السلام مى‏فرمايد: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه در كعبه هم قسم شدند كه نگذارند امر خلافت به بنى‏هاشم برسد.
بنابراين همان صحيفه »كلمه كفر« است كه در آيه ذكر شده است. سپس در قله كوه هَرشى به كمين پيامبرصلى الله عليه وآله نشستند و قصد قتل حضرت را داشتند، و اين همان كلام خداوند است كه )در آيه( مى‏فرمايد: »وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا« : »قصد كردند چيزى را كه بدان دست نيافتند« .××× ۳ تفسير القمى: ج ۱ ص ۳۰۱. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۹۶ ص ۴۹ و ج ۳۱ ص ۶۳۳ . ×××
در حديث ديگرى دامنه اين قسم‏هاى دروغ را تا قيامت مى‏كشاند كه در آنجا هم وقتى نقشه‏هاى مخفيانه آنان نزد همه خلايق افشا مى‏شود انكار مى‏كنند و قسم ياد مى‏كنند. متن حديث چنين است:
روز قيامت كه مى‏شود و خداوند غاصبين حق آل‏محمدعليهم السلام را جمع مى‏كند و اعمالشان را بر آنان عرضه مى‏نمايد، قسم ياد مى‏كنند كه هيچ يك از اين كارها را انجام نداده‏اند، همان گونه كه در دنيا براى پيامبرصلى الله عليه وآله قسم ياد كردند.
و اين زمانى بود كه قسم ياد كرده بودند ولايت به بنى‏هاشم نرسد، و نيز قصد قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را در كوه هرشى كرده بودند.
وقتى خداوند پيامبرش را مطلع ساخت و آن حضرت به آنان خبر داد براى آن حضرت قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته‏اند. اينجا بود كه خداوند بر پيامبرش اين آيه را نازل كرد: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...« : »به خدا قسم ياد مى‏كنند كه چنان سخنى نگفته‏اند در حالى كه سخن كفر را گفته‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده‏اند، و قصد كرده‏اند چيزى را كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراضى نبودند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى گردانيده بود. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر است« .××× ۱ بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ ح ۱۰۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵ . تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۸. ×××