حارث بن نعمان فهری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
<big>اما يكى از آنان با صراحت تمام و با جرئتى كه تا آن روز ديده نشده در برابر پيامبر صلى الله عليه وآله قرار مى ‏گيرد و نسبت دروغ به آن حضرت مى‏ دهد و چنان بر گفته خود پافشارى مى‏ كند كه براى خود درخواست عذاب مى‏ كند، و [[عذاب الهی]] فوراً نازل مى ‏شود و امضاى الهى بر غدير براى همه ثابت مى‏ شود.</big><big><br />در اين ماجرا آيات قرآن يكى پس از ديگرى نازل مى‏ شود و آخرين صفحه غدير در متن [[قرآن]] نقش مى ‏بندد. مفصل ماجرا با جمع ‏بندى چند نقل تاريخى چنين است .<ref>الكافى: ج ۱ ص ۴۲۲ ح ۴۷ و ج ۸ )روضه( ص ۵۷ ح ۱۸. تفسير القمى: ص ۶۹۵ . الفضائل )شاذان( : ص ۸۴ . تفسير فرات: ص ۵۰۵ ۱۹۰ ح ۶۶۳ . مناقب ابن شهرآشوب: ص ۳ ح ۴۰. اربعين منتجب‏الدين: ص ۸۳ . العمدة )ابن بطريق( : ص ۱۰۱. الاقبال: ص ۴۵۹  - ۴۵۳. حلية الابرار: ج ۲ ص ۱۲۵. مدينة المعاجز: ج ۲ ص ۲۷۶  - ۲۶۷. بحار الانوار: ج ۸ ص ۶ ح ۱۰ و ج ۱۵ ص ۶ ح ۶ و ج ۳۵ ص ۳۲۳  - ۳۲۰ ح ۲۲ و ج ۳۷ ص ۱۷۶ ۱۷۳ ۱۶۶ ۱۶۲ و ج ۴۲ ص ۴۲  - ۴۰ ح ۱۴ و ج ۹۴ ص ۱۳ ح ۲۲. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۶ ح ۲۲، ص ۶۸ ح ۴۵، ص ۱۳۰ ح ۱۸۵، ص ۳۰۶. تفسير ثعالبى: ج ۳ ص ۲۳۹. تفسير القرطبى: ج ۸ ص ۳۱۶ ۳۱۵ و ج ۱۰ ص ۲۲۵. زاد المسير )ابن جوزى( : ج ۴ ص ۱۰.</ref></big><big><br />نزديک غروب روز بيستم ذى‏ الحجة سال دهم هجرت آخرين لحظات برنامه سه روزه غدير است. در طول اين سه روز پيامبر صلى الله عليه وآله در هر مناسبتى فضايل و مناقب اميرالمؤمنين و اهل‏ بيتش را براى مردم بيان مى ‏فرمايد. در آن لحظات عده ‏اى از اصحاب خدمت حضرت جمع بودند كه [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و [[مغيره]] و عده ‏اى ديگر از [[منافقين]] نيز در ميان آنان بودند.</big>
<big>اما يكى از آنان با صراحت تمام و با جرئتى كه تا آن روز ديده نشده در برابر پيامبر صلى الله عليه وآله قرار مى ‏گيرد و نسبت دروغ به آن حضرت مى‏ دهد و چنان بر گفته خود پافشارى مى‏ كند كه براى خود درخواست عذاب مى‏ كند، و [[عذاب الهی]] فوراً نازل مى ‏شود و امضاى الهى بر غدير براى همه ثابت مى‏ شود.</big><big><br />در اين ماجرا آيات قرآن يكى پس از ديگرى نازل مى‏ شود و آخرين صفحه غدير در متن [[قرآن]] نقش مى ‏بندد. مفصل ماجرا با جمع ‏بندى چند نقل تاريخى چنين است .<ref>الكافى: ج ۱ ص ۴۲۲ ح ۴۷ و ج ۸ )روضه( ص ۵۷ ح ۱۸. تفسير القمى: ص ۶۹۵ . الفضائل )شاذان( : ص ۸۴ . تفسير فرات: ص ۵۰۵ ۱۹۰ ح ۶۶۳ . مناقب ابن شهرآشوب: ص ۳ ح ۴۰. اربعين منتجب‏الدين: ص ۸۳ . العمدة )ابن بطريق( : ص ۱۰۱. الاقبال: ص ۴۵۹  - ۴۵۳. حلية الابرار: ج ۲ ص ۱۲۵. مدينة المعاجز: ج ۲ ص ۲۷۶  - ۲۶۷. بحار الانوار: ج ۸ ص ۶ ح ۱۰ و ج ۱۵ ص ۶ ح ۶ و ج ۳۵ ص ۳۲۳  - ۳۲۰ ح ۲۲ و ج ۳۷ ص ۱۷۶ ۱۷۳ ۱۶۶ ۱۶۲ و ج ۴۲ ص ۴۲  - ۴۰ ح ۱۴ و ج ۹۴ ص ۱۳ ح ۲۲. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۶ ح ۲۲، ص ۶۸ ح ۴۵، ص ۱۳۰ ح ۱۸۵، ص ۳۰۶. تفسير ثعالبى: ج ۳ ص ۲۳۹. تفسير القرطبى: ج ۸ ص ۳۱۶ ۳۱۵ و ج ۱۰ ص ۲۲۵. زاد المسير )ابن جوزى( : ج ۴ ص ۱۰.</ref></big><big><br />نزديک غروب روز بيستم ذى‏ الحجة سال دهم هجرت آخرين لحظات برنامه سه روزه غدير است. در طول اين سه روز پيامبر صلى الله عليه وآله در هر مناسبتى فضايل و مناقب اميرالمؤمنين و اهل‏ بيتش را براى مردم بيان مى ‏فرمايد. در آن لحظات عده ‏اى از اصحاب خدمت حضرت جمع بودند كه [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و [[مغيره]] و عده ‏اى ديگر از [[منافقين]] نيز در ميان آنان بودند.</big>


<big>حارث فهرى از ميان آنها آمادگى بيشترى براى جسارت داشت و در واقع زبان منافقين به حساب مى‏ آمد. در اين حال پيامبر صلى الله عليه وآله خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:</big><big><br />انَّ فيكَ شِبْهاً مِنْ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ. لَوْ لا انْ تَقُولَ فيكَ طَوائُفٌ مِنْ امِّتى ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا تَمُرُّ بِمَلَأٍ مِنَ النّاسِ الاّ اخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ:</big><big><br />در تو شباهتى به عيسى بن مريم وجود دارد. اگر نبود كه گروه ‏هايى از امتم درباره تو سخنى را بگويند كه مسيحيان درباره عيسى گفتند، درباره تو سخنى مى ‏گفتم كه از كنار هر دسته از مردم مى‏ گذشتى خاك پاى تو را بر مى ‏داشتند و بدان تبرك مى ‏جستند.</big><big><br />شنيدن اين منقبت بر منافقين گران آمد و مسخره كنان در بين خود گفتند: ببينيد چگونه او را مِثل عيسى بن مريم قرار داد! چطور چنين چيزى ممكن است؟!</big><big><br />ابوبكر و عمر نيز غضب كردند و گفتند: براى پسر عمويش به هيچ مثالى راضى نشد جز عيسى بن مريم!</big><big><br />در اين ميان حارث فهرى رو به اصحاب خود كرد و گفت: محمد براى پسر عمويش مَثَلى جز عيسى بن مريم پيدا نكرد. نزديك است كه او را بعد از خود پيامبر قرار دهد. خدايانمان كه مى ‏پرستيديم بهتر از اين است!</big><big><br />در پى اين حركات منافقين، آيات سوره زخرف نازل شد:</big><big><br />«وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ . وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ . إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِى إِسْرائِيلَ . وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِى الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ . وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ»<ref>زخرف:۵۷-۶۱.</ref></big><big>:</big><big><br />«هنگامى كه عيسى بن مريم مثال زده مى‏ شود قوم تو از آن رويگردان مى ‏شوند و مى‏ گويند: آيا اين بهتر است يا خدايان ما؟! اين سخن را جز از روى جدل بر زبان جارى نمى‏ كنند، چرا كه اينان گروهى مخاصمه‏ گر هستند. او نيست جز بنده ‏اى كه بر او تفضّل كرده‏ ايم و او را مثالى براى بنى ‏اسرائيل قرار داده‏ ايم. اگر مى ‏خواستيم از شما ملائكه ‏اى را قرار مى‏ داديم كه در زمين جانشين مى‏ شدند. اين علمى براى آن زمان است، پس درباره آن شك نداشته باشيد و از من پيروى كنيد كه اين صراط مستقيم است» .</big><big><br />يكى از [[منافقين]] گفت: محمد در مدح خود و برادرش [[على]] زياده‏ روى كرد و اين سخنانى كه گفت از طرف خدا نبود، بلكه چون مى ‏داند سخنش را مى ‏پذيرند مى‏ خواهد رياست خود و على را بر ما محكم نمايد!</big><big><br />از طرف خدا پاسخ آمد: اى [[محمد]]! به اينان بگو: كجاى اين فضايل قابل انكار بود؟ خداوند عظيم و كريم و حكيم است. بندگانى را برگزيده و اطاعت نيكو و انقياد آنان را در برابر اوامرش ديده و آنان را به كراماتى اختصاص داده و امور بندگانش را به آنان سپرده و سياست خلقش را به تدبير حكيمانه ‏اى كه آنان را بدان موفق نموده به ايشان سپرده است.</big><big><br />آيا پادشاهان زمين را نمى‏ بينيد كه وقتى پادشاهى [[خدمتگزار]]ى يكى از كارگزارانش را مى ‏پسندد و در آنچه از امور مملكتش به او مى‏ سپارد اطاعت درست از او مى‏ بيند، چنين كسى را براى آنچه بيرون كاخ است برمى‏ گزيند و در سياست لشكر و رعيت خود بر او اعتماد مى‏ كند.</big><big><br />محمد نيز در تدبيرى كه پروردگارش براى او قرار داده چنين است و نيز على بعد از او كه او را وصى و جانشين خود در اهل ‏بيتش و ادا كننده قرض هايش، و برآورنده وعده‏ هايش و يارى دهنده دوستانش و مقابله كننده با دشمنانش قرار داده است.</big><big><br />[[منافقين]] با شنيدن اين فرمايشات [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] گفتند: آنچه براى [[على بن ابى‏ طالب]] در نظر گرفته مسئله كوچكى نيست. اينها حاكم شدن درباره خون مردم و زنان و فرزندان و اموال و حقوق آنان و انساب و دنيا و آخرتشان است. بايد در اين باره آيت و نشانه‏ اى بياورد كه مناسب اين ولايت باشد.</big>
<big>حارث فهرى از ميان آنها آمادگى بيشترى براى جسارت داشت و در واقع زبان منافقين به حساب مى‏ آمد. در اين حال پيامبر صلى الله عليه وآله خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:</big><big><br />انَّ فيكَ شِبْهاً مِنْ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ. لَوْ لا انْ تَقُولَ فيكَ طَوائُفٌ مِنْ امِّتى ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا تَمُرُّ بِمَلَأٍ مِنَ النّاسِ الاّ اخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ:</big><big><br />در تو شباهتى به عيسى بن مريم وجود دارد. اگر نبود كه گروه ‏هايى از امتم درباره تو سخنى را بگويند كه مسيحيان درباره عيسى گفتند، درباره تو سخنى مى ‏گفتم كه از كنار هر دسته از مردم مى‏ گذشتى خاك پاى تو را بر مى ‏داشتند و بدان تبرک مى ‏جستند.</big><big><br />شنيدن اين منقبت بر منافقين گران آمد و مسخره كنان در بين خود گفتند: ببينيد چگونه او را مِثل عيسى بن مريم قرار داد! چطور چنين چيزى ممكن است؟!</big><big><br />ابوبكر و عمر نيز غضب كردند و گفتند: براى پسر عمويش به هيچ مثالى راضى نشد جز عيسى بن مريم!</big><big><br />در اين ميان حارث فهرى رو به اصحاب خود كرد و گفت: محمد براى پسر عمويش مَثَلى جز عيسى بن مريم پيدا نكرد. نزديك است كه او را بعد از خود پيامبر قرار دهد. خدايانمان كه مى ‏پرستيديم بهتر از اين است!</big><big><br />در پى اين حركات منافقين، آيات سوره زخرف نازل شد:</big><big><br />«وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ . وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ . إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِى إِسْرائِيلَ . وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِى الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ . وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ»<ref>زخرف:۵۷-۶۱.</ref></big><big>:</big><big><br />«هنگامى كه عيسى بن مريم مثال زده مى‏ شود قوم تو از آن رويگردان مى ‏شوند و مى‏ گويند: آيا اين بهتر است يا خدايان ما؟! اين سخن را جز از روى جدل بر زبان جارى نمى‏ كنند، چرا كه اينان گروهى مخاصمه‏ گر هستند. او نيست جز بنده ‏اى كه بر او تفضّل كرده‏ ايم و او را مثالى براى بنى ‏اسرائيل قرار داده‏ ايم. اگر مى ‏خواستيم از شما ملائكه ‏اى را قرار مى‏ داديم كه در زمين جانشين مى‏ شدند. اين علمى براى آن زمان است، پس درباره آن شك نداشته باشيد و از من پيروى كنيد كه اين صراط مستقيم است» .</big><big><br />يكى از [[منافقين]] گفت: محمد در مدح خود و برادرش [[على]] زياده‏ روى كرد و اين سخنانى كه گفت از طرف خدا نبود، بلكه چون مى ‏داند سخنش را مى ‏پذيرند مى‏ خواهد رياست خود و على را بر ما محكم نمايد!</big><big><br />از طرف خدا پاسخ آمد: اى [[محمد]]! به اينان بگو: كجاى اين فضايل قابل انكار بود؟ خداوند عظيم و كريم و حكيم است. بندگانى را برگزيده و اطاعت نيكو و انقياد آنان را در برابر اوامرش ديده و آنان را به كراماتى اختصاص داده و امور بندگانش را به آنان سپرده و سياست خلقش را به تدبير حكيمانه ‏اى كه آنان را بدان موفق نموده به ايشان سپرده است.</big><big><br />آيا پادشاهان زمين را نمى‏ بينيد كه وقتى پادشاهى [[خدمتگزار]]ى يكى از كارگزارانش را مى ‏پسندد و در آنچه از امور مملكتش به او مى‏ سپارد اطاعت درست از او مى‏ بيند، چنين كسى را براى آنچه بيرون كاخ است برمى‏ گزيند و در سياست لشكر و رعيت خود بر او اعتماد مى‏ كند.</big><big><br />محمد نيز در تدبيرى كه پروردگارش براى او قرار داده چنين است و نيز على بعد از او كه او را وصى و جانشين خود در اهل ‏بيتش و ادا كننده قرض هايش، و برآورنده وعده‏ هايش و يارى دهنده دوستانش و مقابله كننده با دشمنانش قرار داده است.</big><big><br />[[منافقين]] با شنيدن اين فرمايشات [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] گفتند: آنچه براى [[على بن ابى‏ طالب]] در نظر گرفته مسئله كوچكى نيست. اينها حاكم شدن درباره خون مردم و زنان و فرزندان و اموال و حقوق آنان و انساب و دنيا و آخرتشان است. بايد در اين باره آيت و نشانه‏ اى بياورد كه مناسب اين ولايت باشد.</big>


<big>پيامبر صلى الله عليه وآله نمونه ‏هايى از آيات و معجزات ظهور يافته درباره اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را باز شمرد و فرمود:</big><big><br />آيا شما را كفايت نكرد نور على كه در آن شب ظلمانى هنگام خروج از خانه پيامبر ظاهر شد؟!</big>
<big>پيامبر صلى الله عليه وآله نمونه ‏هايى از آيات و معجزات ظهور يافته درباره اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را باز شمرد و فرمود:</big><big><br />آيا شما را كفايت نكرد نور على كه در آن شب ظلمانى هنگام خروج از خانه پيامبر ظاهر شد؟!</big>
خط ۴۰: خط ۴۰:
<big>[[پيامبر صلى الله عليه وآله]] فرمود: من اين مقامات را تعيين نكرده ‏ام، بلكه خداوند معين فرموده است.</big>
<big>[[پيامبر صلى الله عليه وآله]] فرمود: من اين مقامات را تعيين نكرده ‏ام، بلكه خداوند معين فرموده است.</big>


<big>حارث سخن را به نقطه اصلى اعتقاد بازگرداند و گفت: اى محمد! ما را دعوت كردى كه «لا الهَ الا اللَّه»را قبول كنيم و ما هم پذيرفتيم. سپس دعوتمان كردى كه پيامبرى تو را بپذيريم و ما پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى‏ داد!! سپس دستور نماز و بعد از آن روزه را دادى و ما انجام داديم. بعد از آن دستور حج و خمس و زكات را دادى و ما انجام داديم. به همه اينها اكتفا نكردى تا امروز كه پسر عمويت را منصوب نمودى و گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ ...» آيا واقعاً همه اينها از طرف خدا بود؟</big><big><br />پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: از طرف خدا به من وحى مى‏ شود و جبرئيل سفير و واسطه الهى است و من به مردم خبر مى‏ دهم، و جز آنچه خدا دستور دهد چيزى را اعلام نمى‏ كنم.</big><big><br />حارث دوباره گفت: تو را به خدايى كه خدايى جز او نيست، آيا اين حتماً از طرف خداست و از طرف خودت نيست؟! حضرت فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست اين از طرف خداست نه از پيش خودم - و اين را سه بار تكرار فرمود -  .</big><big><br />حارث گفت: تو ما را به حبّ على بن ابى ‏طالب دستور مى‏ دهى و گمان دارى كه او نسبت به تو همچون هارون نسبت به موسى است و شيعيان او سوار بر شتران نورانى به محشر مى ‏آيند و در عرصه قيامت بر ديگران فخر مى‏ كنند تا آنكه كنار حوض كوثر آيند و از آن بنوشند، و اين در حالى است كه بقيه امت در يك گروه جداگانه محشور مى‏ شوند. آيا همه اينها از آسمان نازل شده يا از پيش خود مى‏ گويى؟</big>
<big>حارث سخن را به نقطه اصلى اعتقاد بازگرداند و گفت: اى محمد! ما را دعوت كردى كه «لا الهَ الا اللَّه»را قبول كنيم و ما هم پذيرفتيم. سپس دعوتمان كردى كه پيامبرى تو را بپذيريم و ما پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى‏ داد!! سپس دستور نماز و بعد از آن روزه را دادى و ما انجام داديم. بعد از آن دستور حج و خمس و زكات را دادى و ما انجام داديم. به همه اينها اكتفا نكردى تا امروز كه پسر عمويت را منصوب نمودى و گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ ...» آيا واقعاً همه اينها از طرف خدا بود؟</big><big><br />پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از طرف خدا به من وحى مى‏ شود و جبرئيل سفير و واسطه الهى است و من به مردم خبر مى‏ دهم، و جز آنچه خدا دستور دهد چيزى را اعلام نمى‏ كنم.</big><big><br />حارث دوباره گفت: تو را به خدايى كه خدايى جز او نيست، آيا اين حتماً از طرف خداست و از طرف خودت نيست؟! حضرت فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست اين از طرف خداست نه از پيش خودم - و اين را سه بار تكرار فرمود -  .</big><big><br />حارث گفت: تو ما را به حبّ على بن ابى ‏طالب دستور مى‏ دهى و گمان دارى كه او نسبت به تو همچون هارون نسبت به موسى است و شيعيان او سوار بر شتران نورانى به محشر مى ‏آيند و در عرصه قيامت بر ديگران فخر مى‏ كنند تا آنكه كنار حوض كوثر آيند و از آن بنوشند، و اين در حالى است كه بقيه امت در يك گروه جداگانه محشور مى‏ شوند. آيا همه اينها از آسمان نازل شده يا از پيش خود مى‏ گويى؟</big>


<big>پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: آرى، از آسمان نازل شده و سپس من ابلاغ كرده ‏ام. خداوند ما را نورى در زير عرش خلق كرد.</big>
<big>پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: آرى، از آسمان نازل شده و سپس من ابلاغ كرده ‏ام. خداوند ما را نورى در زير عرش خلق كرد.</big>
خط ۶۴: خط ۶۴:
<big>آنگاه اين آيه نازل شد: «أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ»<ref>حضرت ابراهیم علیه السلام / ۱۷</ref> : «آيا به عذاب ما عجله مى‏ كنند»؟!</big><big><br />سپس حضرت فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى. فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى. فرمود: خوشا به حال كسى كه على را دوست بدارد، و واى به حال كسى كه با او دشمنى كند. گويا على و شيعيانش را مى ‏بينيم كه در روز قيامت سوار بر شترانى به طرف باغ‏ هاى بهشت برده مى ‏شوند، در حالى كه چهره ‏هايشان جوان و تاج بر سر و سرمه كشيده ‏اند. ترسى بر آنان نيست و محزون نمى‏ شوند. آنان با رضايت بزرگِ خدا تأييد شده ‏اند، و اين رستگارى بزرگ است. تا هنگامى كه در مقام قدس از محضر ربّ العالمين ساكن شوند، كه در آنجا آنچه دل طلب كند و چشم لذت ببرد آماده است و در آنجا هميشگى خواهند بود و ملائكه به آنان مى‏ گويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»<ref>رعد / ۲۴</ref> : «سلام بر شما به خاطر صبرى كه كرديد و اين عاقب نيكويى است» .</big><big><br />اين بود ماجراى مفصل حارث فهرى و [[سنگ آسمانی]] كه در آخرين ساعات مراسم سه روزه غدير اتفاق افتاد و مُهر تأييد الهى را بر سطر نهايى آن زد.</big>
<big>آنگاه اين آيه نازل شد: «أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ»<ref>حضرت ابراهیم علیه السلام / ۱۷</ref> : «آيا به عذاب ما عجله مى‏ كنند»؟!</big><big><br />سپس حضرت فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى. فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى. فرمود: خوشا به حال كسى كه على را دوست بدارد، و واى به حال كسى كه با او دشمنى كند. گويا على و شيعيانش را مى ‏بينيم كه در روز قيامت سوار بر شترانى به طرف باغ‏ هاى بهشت برده مى ‏شوند، در حالى كه چهره ‏هايشان جوان و تاج بر سر و سرمه كشيده ‏اند. ترسى بر آنان نيست و محزون نمى‏ شوند. آنان با رضايت بزرگِ خدا تأييد شده ‏اند، و اين رستگارى بزرگ است. تا هنگامى كه در مقام قدس از محضر ربّ العالمين ساكن شوند، كه در آنجا آنچه دل طلب كند و چشم لذت ببرد آماده است و در آنجا هميشگى خواهند بود و ملائكه به آنان مى‏ گويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»<ref>رعد / ۲۴</ref> : «سلام بر شما به خاطر صبرى كه كرديد و اين عاقب نيكويى است» .</big><big><br />اين بود ماجراى مفصل حارث فهرى و [[سنگ آسمانی]] كه در آخرين ساعات مراسم سه روزه غدير اتفاق افتاد و مُهر تأييد الهى را بر سطر نهايى آن زد.</big>


===== '''<big> تحليل اعتقادى :</big>''' =====
===== '''<big> تحليل اعتقادى</big>''' =====
<big>ماجراى حارث فهرى با توجه به مقدمات و مؤخرات آن - كه در اين داستان مفصل ذكر شد -  مطالب بسيار مهمى درباره غدير براى ما به ارمغان مى‏ آورد كه اهميت آنها از خطبه غدير كم تر نيست، چرا كه نزول پى در پى آيات قرآن و برخورد جدى خداوند را با دشمنان ولايت به گونه‏ اى نشان داده كه در طول عمر پيامبر صلى الله عليه وآله بى نظير است، اضافه بر آنكه پشت سر آن مراسم عظيم و به عنوان بخش پايانى آن جلوه‏ گر شده است. در اينجا به تفصيلِ اين برداشت‏ هاى ده گانه مى‏ پردازيم:</big>
<big>ماجراى حارث فهرى با توجه به مقدمات و مؤخرات آن - كه در اين داستان مفصل ذكر شد -  مطالب بسيار مهمى درباره غدير براى ما به ارمغان مى‏ آورد كه اهميت آنها از خطبه غدير كم تر نيست، چرا كه نزول پى در پى آيات قرآن و برخورد جدى خداوند را با دشمنان ولايت به گونه‏ اى نشان داده كه در طول عمر پيامبر صلى الله عليه وآله بى نظير است، اضافه بر آنكه پشت سر آن مراسم عظيم و به عنوان بخش پايانى آن جلوه‏ گر شده است. در اينجا به تفصيلِ اين برداشت‏ هاى ده گانه مى‏ پردازيم:</big>


====== '''<big> قرآنى شدن ماجراى حارث</big>''' ======
====== '''<big> قرآنى شدن ماجراى حارث</big>''' ======
<big>ماجراى حارث فهرى كه كم تر از يك ساعت طول كشيده انعكاس قرآنى عجيبى يافته است. تعداد آيات نازل شده در اين ماجرا از يك سو، و ظرافت آنها در نشان دادن جزئيات واقعه از سوى ديگر، نشانه اهميت شديد آخرين فراز غدير است.</big>
<big>ماجراى حارث فهرى كه كم تر از يک ساعت طول كشيده انعكاس قرآنى عجيبى يافته است. تعداد آيات نازل شده در اين ماجرا از يك سو، و ظرافت آنها در نشان دادن جزئيات واقعه از سوى ديگر، نشانه اهميت شديد آخرين فراز غدير است.</big>


<big>ماجرا از ذكر يكى از عظيم ‏ترين [[فضائل اميرالمؤمنین‏ علیه السلام]] آغاز مى ‏شود كه تشبيه به [[حضرت عیسی ‏علیه السلام]] است و فوراً انعكاس قرآنى در آيه «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً ...»<ref>زخرف / ۵۷</ref> مى ‏يابد.</big><big><br />آنگاه حارث درخواست عذاب مى‏ كند و فوراً آيه «اللهمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ ...»<ref>انفال / ۳۲</ref>عين سخن او را نقل مى‏ كند.</big><big><br />سپس عجله او در طلب عذاب و تعجب از چنين درخواستى در آيه «وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّه لِلنَّاسِ الشَّرَّ ...»<ref>یونس / ۱۱</ref> منعكس مى‏ شود.</big><big><br />در مرحله بعد شرط [[اجابت]] درخواست حارث و نزول عذاب در آيه «ما كانَ اللَّه لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ ...»<ref>انفال / ۳۳</ref> مطرح مى‏ شود.</big><big><br />با نزول عذاب بر حارث آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ...»<ref>معارج / ۱</ref> به عنوان اعلام اصابت [[عقاب الهى]] بر اين [[منكر غدير]] نازل مى‏ شود.</big><big><br />در تأكيد اينكه نزول عذاب به درخواست خودش بوده آيه«وَ اسْتَفْتَحُوا ...»<ref>حضرت ابراهیم علیه السلام / ۱۵</ref> نازل مى ‏گردد.</big><big><br />تعجب از اين همه عجله حارث براى عذاب در آيه «أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ»<ref>شعرا / ۲۰۴</ref> انعكاس مى‏ يابد.</big><big><br />با توجه به اين روند قرآنى در ماجراى حارث فهرى است كه مى ‏توان اذعان داشت كم تر حادثه ‏اى از وقايع اسلام است كه با اين ظرافت در قرآن منعكس گرديده باشد و سعى در حفظ همه جوانب آن شده باشد.</big>
<big>ماجرا از ذكر يكى از عظيم ‏ترين [[فضائل اميرالمؤمنین‏ علیه السلام]] آغاز مى ‏شود كه تشبيه به [[حضرت عیسی ‏علیه السلام]] است و فوراً انعكاس قرآنى در آيه «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً ...»<ref>زخرف / ۵۷</ref> مى ‏يابد.</big><big><br />آنگاه حارث درخواست عذاب مى‏ كند و فوراً آيه «اللهمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ ...»<ref>انفال / ۳۲</ref>عين سخن او را نقل مى‏ كند.</big><big><br />سپس عجله او در طلب عذاب و تعجب از چنين درخواستى در آيه «وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّه لِلنَّاسِ الشَّرَّ ...»<ref>یونس / ۱۱</ref> منعكس مى‏ شود.</big><big><br />در مرحله بعد شرط [[اجابت]] درخواست حارث و نزول عذاب در آيه «ما كانَ اللَّه لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ ...»<ref>انفال / ۳۳</ref> مطرح مى‏ شود.</big><big><br />با نزول عذاب بر حارث آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ...»<ref>معارج / ۱</ref> به عنوان اعلام اصابت [[عقاب الهى]] بر اين [[منكر غدير]] نازل مى‏ شود.</big><big><br />در تأكيد اينكه نزول عذاب به درخواست خودش بوده آيه«وَ اسْتَفْتَحُوا ...»<ref>حضرت ابراهیم علیه السلام / ۱۵</ref> نازل مى ‏گردد.</big><big><br />تعجب از اين همه عجله حارث براى عذاب در آيه «أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ»<ref>شعرا / ۲۰۴</ref> انعكاس مى‏ يابد.</big><big><br />با توجه به اين روند قرآنى در ماجراى حارث فهرى است كه مى ‏توان اذعان داشت كم تر حادثه ‏اى از وقايع اسلام است كه با اين ظرافت در قرآن منعكس گرديده باشد و سعى در حفظ همه جوانب آن شده باشد.</big>
خط ۷۷: خط ۷۷:
<big>اما يك نگاه واقع بينانه درمى‏ يابد كه آنچه حارث گفت قبل از او توسط [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] هنگام بيعت در غدير به همين صراحت مطرح شده بود، با اين تفاوت كه آنان با زرنگى خاصشان درخواست عذاب را مطرح نكردند!</big><big><br />مگر همين دو نفر نبودند كه هم قبل از بيعت و هم بعد از آن گفتند: آيا اين امر از طرف خداوند است يا از طرف خودت؟! حضرت فرمود: از طرف خدا و رسولش است. آيا چنين مسئله بزرگى بدون [[امر خدا]] مى ‏شود؟! <ref>كتاب سليم: ص ۳۵۶.</ref></big><big><br />مى ‏بينيم [[حارث]] نيز همان مسئله را مطرح كرده كه سابقه آن در غدير وجود داشته و احياناً به تحريك همانان بوده، و شايد سخن دل همه كسانى بوده كه با شهادت پيامبر صلى الله عليه وآله همه چيز را كَأَن لَم يَكُن تلقّى كردند!</big>
<big>اما يك نگاه واقع بينانه درمى‏ يابد كه آنچه حارث گفت قبل از او توسط [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] هنگام بيعت در غدير به همين صراحت مطرح شده بود، با اين تفاوت كه آنان با زرنگى خاصشان درخواست عذاب را مطرح نكردند!</big><big><br />مگر همين دو نفر نبودند كه هم قبل از بيعت و هم بعد از آن گفتند: آيا اين امر از طرف خداوند است يا از طرف خودت؟! حضرت فرمود: از طرف خدا و رسولش است. آيا چنين مسئله بزرگى بدون [[امر خدا]] مى ‏شود؟! <ref>كتاب سليم: ص ۳۵۶.</ref></big><big><br />مى ‏بينيم [[حارث]] نيز همان مسئله را مطرح كرده كه سابقه آن در غدير وجود داشته و احياناً به تحريك همانان بوده، و شايد سخن دل همه كسانى بوده كه با شهادت پيامبر صلى الله عليه وآله همه چيز را كَأَن لَم يَكُن تلقّى كردند!</big>


====== '''<big> كيفيت تشكيك حارث</big>''' ======
====== '''<big> كيفيت تشكيک حارث</big>''' ======
<big>با اينكه مسئله مطرح شده در غدير «ولايت» بود، ولى مراحلى كه حارث در طرح سؤال خود مطرح كرده نشانه ريشه ‏دار بودن اين شك در اعماق اعتقاد اوست. حارث مانند كسى كه طلبكار است و منّتى هم بر سر [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] مى ‏گذارد مسئله را از توحيد شروع مى‏ كند و مى ‏گويد: «ما را به لا اله الاّ اللَّه دعوت كردى، و ما هم پذيرفتيم» . وقتى نوبت به [[نبوت]] مى‏ رسد به صراحت مى‏ گويد: «پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى ‏داد» و پس از سال‏ها كه از اين پذيرفتن گذشته، مى‏ پرسد: «آيا [[نبوت]] تو از طرف خودت بوده يا خدا» ؟</big><big><br />آنگاه قبل از [[ولايت]]، احكام الهى را زير سؤال مى ‏برد و سپس با جسارت مى‏ گويد: «به همه» اينها اكتفا نكردى ! گويا [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] بارى بر دوش مردم گذارده و از مردم كار كشيده و منافع آن را به خود اختصاص داده كه با حضرت چنين سخن مى‏ گويد! و جالب است كه پس از سال‏ ها عمل به اين احكام تازه مى‏ پرسد: «اين احكامى كه بر ما واجب يا حرام كردى واقعاً از طرف خدا بود؟» !</big>
<big>با اينكه مسئله مطرح شده در غدير «ولايت» بود، ولى مراحلى كه حارث در طرح سؤال خود مطرح كرده نشانه ريشه ‏دار بودن اين شك در اعماق اعتقاد اوست. حارث مانند كسى كه طلبكار است و منّتى هم بر سر [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] مى ‏گذارد مسئله را از توحيد شروع مى‏ كند و مى ‏گويد: «ما را به لا اله الاّ اللَّه دعوت كردى، و ما هم پذيرفتيم» . وقتى نوبت به [[نبوت]] مى‏ رسد به صراحت مى‏ گويد: «پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى ‏داد» و پس از سال‏ها كه از اين پذيرفتن گذشته، مى‏ پرسد: «آيا [[نبوت]] تو از طرف خودت بوده يا خدا» ؟</big><big><br />آنگاه قبل از [[ولايت]]، احكام الهى را زير سؤال مى ‏برد و سپس با جسارت مى‏ گويد: «به همه» اينها اكتفا نكردى ! گويا [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] بارى بر دوش مردم گذارده و از مردم كار كشيده و منافع آن را به خود اختصاص داده كه با حضرت چنين سخن مى‏ گويد! و جالب است كه پس از سال‏ ها عمل به اين احكام تازه مى‏ پرسد: «اين احكامى كه بر ما واجب يا حرام كردى واقعاً از طرف خدا بود؟» !</big>


<big>با اين همه تشكيك در اصل توحيد و نبوت و احكام، در مرحله نهايى تشكيك را بر سر [[ولايت على‏ عليه السلام]] مى ‏برد و آن را به عنوان «به حكومت گماشتن پسر عمويت» مطرح مى‏ كند و به صورت انكار مى‏ پرسد: «آيا واقعاً اين از طرف خداست» ؟ كه معنايش اين است كه براى من روشن است كه از طرف خدا نيست!</big><big><br />همه اينها نشان مى‏ دهد كه شك كننده درباره ولايت نمى‏ تواند تفكيكى بين اين مسئله با ساير دستورات الهى حتى نبوت قائل شود؛ زيرا همه بر يك محور مى‏ گردند كه آيا همه اينها از طرف خداست يا نه؟ اگر هست همه از طرف خداست، و اگر نيست نمى‏ توان بين نبوت و ولايت و دستورات الهى فرق قائل شد.</big><big><br />از سوى ديگر سؤال «مِنْكَ امْ مِنَ اللَّه» غليظ ترين تعبير كفرآميز در برابر [[پيامبر عظيم الشأن‏ صلى الله عليه وآله]] است. يعنى ۲۳ سال كه مردم را از بت‏ پرستى به خدا پرستى و قبول [[نبوت]] و [[ولايت]] و ساير فرامين الهى رسانده ‏اى، همه اينها پوچ بوده و خواسته دل خود را مطرح كرده ‏اى، يا خدا چنين دستور داده!! در واقع سخنى را كه روز اول بايد مى‏ پرسيدند در روز آخر به عنوان پشت پا به ۲۳سال مطرح مى‏ كنند!</big><big><br />از بهترين قرائن بر چنين تمسخرى نسبت به خدا و رسول و دستورات الهى آن است كه بعد از اين همه سؤال و شنيدن پاسخ‏ هاى قاطع، مانند كسى كه كارهاى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] را بى‏ حساب مى ‏داند، از آن حضرت درخواست مى‏ كند كه براى ديگران هم سهمى از اين قدرت قرار بده.</big><big><br />اين بدان معنى است كه همه را بازيچه دست تو مى ‏دانم كه قابل همه گونه تغيير و تبديل است و آن را به هر كس بخواهى مى ‏توانى واگذار كنى، و با استفاده از اين اختيار پسر عموى خود را بر ما مسلط كرده‏ اى! اين دقيقاً همان چيزى است كه اهل سقيفه بدان تصريح كردند تا روزى كه يزيد تابلوى آن را بر فراز قصر خويش برافراشت و گفت: «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلَ» !!! <ref>لهوف: ص ۱۰۵</ref>.</big>
<big>با اين همه تشكيك در اصل توحيد و نبوت و احكام، در مرحله نهايى تشكيك را بر سر [[ولايت على‏ عليه السلام]] مى ‏برد و آن را به عنوان «به حكومت گماشتن پسر عمويت» مطرح مى‏ كند و به صورت انكار مى‏ پرسد: «آيا واقعاً اين از طرف خداست» ؟ كه معنايش اين است كه براى من روشن است كه از طرف خدا نيست!</big><big><br />همه اينها نشان مى‏ دهد كه شک كننده درباره ولايت نمى‏ تواند تفكيكى بين اين مسئله با ساير دستورات الهى حتى نبوت قائل شود؛ زيرا همه بر يك محور مى‏ گردند كه آيا همه اينها از طرف خداست يا نه؟ اگر هست همه از طرف خداست، و اگر نيست نمى‏ توان بين نبوت و ولايت و دستورات الهى فرق قائل شد.</big><big><br />از سوى ديگر سؤال «مِنْكَ امْ مِنَ اللَّه» غليظ ترين تعبير كفرآميز در برابر [[پيامبر عظيم الشأن‏ صلى الله عليه وآله]] است. يعنى ۲۳ سال كه مردم را از بت‏ پرستى به خدا پرستى و قبول [[نبوت]] و [[ولايت]] و ساير فرامين الهى رسانده ‏اى، همه اينها پوچ بوده و خواسته دل خود را مطرح كرده ‏اى، يا خدا چنين دستور داده!! در واقع سخنى را كه روز اول بايد مى‏ پرسيدند در روز آخر به عنوان پشت پا به ۲۳سال مطرح مى‏ كنند!</big><big><br />از بهترين قرائن بر چنين تمسخرى نسبت به خدا و رسول و دستورات الهى آن است كه بعد از اين همه سؤال و شنيدن پاسخ‏ هاى قاطع، مانند كسى كه كارهاى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] را بى‏ حساب مى ‏داند، از آن حضرت درخواست مى‏ كند كه براى ديگران هم سهمى از اين قدرت قرار بده.</big><big><br />اين بدان معنى است كه همه را بازيچه دست تو مى ‏دانم كه قابل همه گونه تغيير و تبديل است و آن را به هر كس بخواهى مى ‏توانى واگذار كنى، و با استفاده از اين اختيار پسر عموى خود را بر ما مسلط كرده‏ اى! اين دقيقاً همان چيزى است كه اهل سقيفه بدان تصريح كردند تا روزى كه يزيد تابلوى آن را بر فراز قصر خويش برافراشت و گفت: «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلَ» !!! <ref>لهوف: ص ۱۰۵</ref>.</big>
====== '''<big>[[مباهله در غدير]]</big>''' ======
====== '''<big>[[مباهله در غدير]]</big>''' ======
<big>مسئله [[حارث فهرى]] در غدير از صريح ‏ترين نمونه ‏هاى مباهله در [[تاريخ]] [[اديان الهى]] است كه بايد به تبيين آن بپردازيم. مباهله يعنى پس از مطرح شدن آنچه براى اتمام [[حجت]] از نظر استدلال‏ ها و معجزات و قرائن ظاهرى لازم است، اگر در يك مسئله الهى بحث بدانجا منتهى شود كه هر يك از دو طرف حقيقت را می ‏داند و در زبان انكار مى‏ كند و آن را كتمان مى‏ نمايد، در اين صورت خدا را به عنوان شاهد مطرح مى‏ كنند و براى فيصله بحث و اثبات حق از خدا مى ‏خواهند بر كسى كه عمداً و دانسته حق را كتمان مى‏ كند عذابى نازل فرمايد.</big><big><br />در طول تاريخ انبياء و اوصياء موارد متعددى به چشم مى‏ خورد كه كار به [[مباهله]] كشيده شده است. در تعدادى از اين موارد آنان كه در برابر پيامبران يا جانشينانشان بوده ‏اند از نزول عذاب ترسيده ‏اند و مباهله خود را پس گرفته و حق را پذيرفته ‏اند يا لا اقل تسليم خود را اعلام داشته ‏اند كه نمونه معروف آن ماجراى نصاراى نجران <ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۵۵ - ۲۷۶</ref>است. در بسيارى از موارد هم عذاب خداوندى بر [[منكر حق]] نازل شده و خداوند با اين برنامه [[اتمام حجت]] را به اعلا درجه رسانده است.</big><big><br />[[مباهله‏]] اى كه در [[غدير]] اتفاق افتاد از دو جهت با ساير موارد تمايز دارد: يكى زمينه اين [[مباهله]] و ديگرى كيفيت مطرح شدن و درخواست عذاب از سوى خداوند.</big><big><br />از نظر زمينه آن، در اكثر مباهله ‏ها پس از چند جلسه گفتگوى علمى و استناد به آنچه قابل مراجعه است مسئله به مرحله [[مباهله]] مى ‏رسد، اما در غدير در حضور [[خاتم انبياء صلى الله عليه وآله]] پس از آن همه [[معجزات]] و بعد از آن [[مراسم عظيم]] سه روزه و معجزاتى كه در همانجا ظاهر شد -  كه اصلاً جايى براى [[مباهله]] باقى نمى‏ گذاشت -  باز هم حارث [[مباهله]] را مطرح كرد.</big><big><br />از نظر كيفيت درخواست، قاعده مباهله آن است كه هر يك از طرفين -  و لو در ادعا -  خود را حق مى‏ داند و ديگرى را باطل و چون هر دو خدا را به عنوان قاضى يقينى براى تشخيص حق قبول دارند و او را قادر به نشان علامتى براى اثبات حق مى‏ دانند، مسئله را به او واگذار مى ‏كنند.</big><big><br />
<big>مسئله [[حارث فهرى]] در غدير از صريح ‏ترين نمونه ‏هاى مباهله در [[تاريخ]] [[اديان الهى]] است كه بايد به تبيين آن بپردازيم. مباهله يعنى پس از مطرح شدن آنچه براى اتمام [[حجت]] از نظر استدلال‏ ها و معجزات و قرائن ظاهرى لازم است، اگر در يک مسئله الهى بحث بدانجا منتهى شود كه هر يك از دو طرف حقيقت را می ‏داند و در زبان انكار مى‏ كند و آن را كتمان مى‏ نمايد، در اين صورت خدا را به عنوان شاهد مطرح مى‏ كنند و براى فيصله بحث و اثبات حق از خدا مى ‏خواهند بر كسى كه عمداً و دانسته حق را كتمان مى‏ كند عذابى نازل فرمايد.</big><big><br />در طول تاريخ انبياء و اوصياء موارد متعددى به چشم مى‏ خورد كه كار به [[مباهله]] كشيده شده است. در تعدادى از اين موارد آنان كه در برابر پيامبران يا جانشينانشان بوده ‏اند از نزول عذاب ترسيده ‏اند و مباهله خود را پس گرفته و حق را پذيرفته ‏اند يا لا اقل تسليم خود را اعلام داشته ‏اند كه نمونه معروف آن ماجراى نصاراى نجران <ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۷۶ - ۳۵۵.</ref>است. در بسيارى از موارد هم عذاب خداوندى بر [[منكر حق]] نازل شده و خداوند با اين برنامه [[اتمام حجت]] را به اعلا درجه رسانده است.</big><big><br />[[مباهله‏]] اى كه در [[غدير]] اتفاق افتاد از دو جهت با ساير موارد تمايز دارد: يكى زمينه اين [[مباهله]] و ديگرى كيفيت مطرح شدن و درخواست عذاب از سوى خداوند.</big><big><br />از نظر زمينه آن، در اكثر مباهله ‏ها پس از چند جلسه گفتگوى علمى و استناد به آنچه قابل مراجعه است مسئله به مرحله [[مباهله]] مى ‏رسد، اما در غدير در حضور [[خاتم انبياء صلى الله عليه وآله]] پس از آن همه [[معجزات]] و بعد از آن [[مراسم عظيم]] سه روزه و معجزاتى كه در همانجا ظاهر شد -  كه اصلاً جايى براى [[مباهله]] باقى نمى‏ گذاشت -  باز هم حارث [[مباهله]] را مطرح كرد.</big><big><br />از نظر كيفيت درخواست، قاعده مباهله آن است كه هر يك از طرفين -  و لو در ادعا -  خود را حق مى‏ داند و ديگرى را باطل و چون هر دو خدا را به عنوان قاضى يقينى براى تشخيص حق قبول دارند و او را قادر به نشان علامتى براى اثبات حق مى‏ دانند، مسئله را به او واگذار مى ‏كنند.</big><big><br />
اما در ماجراى حارث مسئله به گونه ‏اى بالاتر از كفر بروز كرده كه نظير آن را در هيچ مباهله و حتى مباحثه و جدالى نمى‏ توان يافت و شايد به همين جهت است كه خدا عين كلام او را در قرآن آورده است.</big><big><br />حارث به جاى آنكه بگويد:«اگر [[محمد]] راست نمى‏ گويد عذابى بر او بفرست و اگر من راست نمى‏ گويم عذابى بر من فرست» ، گفت: «اگر اين سخن حق است عذابى بر من فرست»!! يعنى سه مرحله شديدتر از يك مباهله عادى، چرا كه لااقل مى توانست بگويد: «اگر [[محمد]] راست مى‏ گويد عذابى بر من فرست» ، و يا مى‏ توانست بگويد: «اگر سخن [[محمد]] از طرف توست عذابى بر من فرست»؛ ولى مى‏ گويد: «اگر اين سخن حق است و از طرف توست عذابى بر من فرست» .</big><big><br />اين به معناى شقاوت مطلق است كه نمونه آن را در بسيارى از اصحاب [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] در روزهاى سقيفه سراغ داريم. او مى‏ گويد وقتى ثابت شد اصل مطلب [[حق]] است و يقين شد كه از طرف توست تازه من اولين منكر آن هستم؛ و در واقع روى دشمنى من تا كنون با پيامبر بود، ولى اكنون روى دشمنى‏ ام با خداست كه چرا چنين دستورى را داده، و قساوتم مانند شيطان بدان درجه است كه حاضرم عذاب الهى را بپذيرم و از [[نعمت الهى]] اخراج شوم، ولى [[حق]] را به هيچ وجه نمى‏ پذيرم!</big><big><br />جاى تعجب ندارد؟! كدام عاقلى اين گونه [[مباهله]] مى ‏كند؟ آيا اين همان «[[النّارَ لاَ الْعارَ]]»<ref>(یک اصطلاح جاهلی)جمهرة الأمثال، ج ۲، ص ۲۵۳</ref> نيست كه [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] هنگام مرگ گفتند و حتى حاضر به توبه لسانى نشدند؟</big>
اما در ماجراى حارث مسئله به گونه ‏اى بالاتر از كفر بروز كرده كه نظير آن را در هيچ مباهله و حتى مباحثه و جدالى نمى‏ توان يافت و شايد به همين جهت است كه خدا عين كلام او را در قرآن آورده است.</big><big><br />حارث به جاى آنكه بگويد:«اگر [[محمد]] راست نمى‏ گويد عذابى بر او بفرست و اگر من راست نمى‏ گويم عذابى بر من فرست» ، گفت: «اگر اين سخن حق است عذابى بر من فرست»!! يعنى سه مرحله شديدتر از يك مباهله عادى، چرا كه لااقل مى توانست بگويد: «اگر [[محمد]] راست مى‏ گويد عذابى بر من فرست» ، و يا مى‏ توانست بگويد: «اگر سخن [[محمد]] از طرف توست عذابى بر من فرست»؛ ولى مى‏ گويد: «اگر اين سخن حق است و از طرف توست عذابى بر من فرست» .</big><big><br />اين به معناى شقاوت مطلق است كه نمونه آن را در بسيارى از اصحاب [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] در روزهاى سقيفه سراغ داريم. او مى‏ گويد وقتى ثابت شد اصل مطلب [[حق]] است و يقين شد كه از طرف توست تازه من اولين منكر آن هستم؛ و در واقع روى دشمنى من تا كنون با پيامبر بود، ولى اكنون روى دشمنى‏ ام با خداست كه چرا چنين دستورى را داده، و قساوتم مانند شيطان بدان درجه است كه حاضرم عذاب الهى را بپذيرم و از [[نعمت الهى]] اخراج شوم، ولى [[حق]] را به هيچ وجه نمى‏ پذيرم!</big><big><br />جاى تعجب ندارد؟! كدام عاقلى اين گونه [[مباهله]] مى ‏كند؟ آيا اين همان «[[النّارَ لاَ الْعارَ]]»<ref>(یک اصطلاح جاهلی)جمهرة الأمثال، ج ۲، ص ۲۵۳.</ref> نيست كه [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] هنگام مرگ گفتند و حتى حاضر به توبه لسانى نشدند؟</big>


<big>آرى، چنين [[مباهله]] ‏اى در ميان [[مباهله‏]] هاى عالَم نظير ندارد و براى همين خداوند براى معرفى [[دشمن غدير]] ماجراى آن را در قرآن منعكس نموده است، تا مردم جهان از هر [[دين]] و فرقه ‏اى اين [[آيه]] را ببينند و در جستجوى شأن نزول آن بر آيند كه گوينده آن چه كسى بوده كه يا جهل و سفاهتش او را بدين گفتار كشانده، و يا شقاوت و استكبارش او را بدين سو سوق داده است.</big>
<big>آرى، چنين [[مباهله]] ‏اى در ميان [[مباهله‏]] هاى عالَم نظير ندارد و براى همين خداوند براى معرفى [[دشمن غدير]] ماجراى آن را در قرآن منعكس نموده است، تا مردم جهان از هر [[دين]] و فرقه ‏اى اين [[آيه]] را ببينند و در جستجوى شأن نزول آن بر آيند كه گوينده آن چه كسى بوده كه يا جهل و سفاهتش او را بدين گفتار كشانده، و يا شقاوت و استكبارش او را بدين سو سوق داده است.</big>


<big>براى همين است كه خدا درباره ‏اش آيه نازل كرد و او را «جَبَّارٍ عَنِيدٍ» خواند، آنجا كه فرمود: «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ» .</big><big><br />روزى يك نفر از اهل يمن نزد [[معاويه]] آمد. معاويه كه كثرت شيعيان [[اميرالمؤمنين ‏عليه السلام]] را در اهل يمن مى‏ دانست به طعنه به او گفت: شما اهل يمن چقدر نادانيد كه زنى (به نام بلقيس) بر شما حكومت مى‏ كرد!</big><big><br />مرد يمنى بلا فاصله گفت: شما چقدر نادانيد كه وقتى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] شما را دعوت كرد گفتيد: «اللهمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ» ، و نگفتيد: «اللهمَّ انْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَاهْدِنا الَيْهِ» : «خدايا اگر اين حقى از سوى توست ما را هم بدان هدايت فرما» !!<ref>الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۴۹.</ref></big><big><br />سخن نهايى درباره اين [[مباهله]] آنكه خدا عين درخواست او را فوراً بر سرش نازل كرد و در طول عمر [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] دومين [[مباهله]] انجام شد، با اين تفاوت كه [[مسيحيان نجران]] قبل از نزول عذاب اظهار پشيمانى نمودند و كار به [[عقاب الهى]] نكشيد، اما در [[غدير]] كافران منافق بر سر ارتداد خود مقاومت كردند و خدا هم عذاب را نازل كرد تا به همه نشان دهد پيامبرش راست مى‏ گويد و از طرف خدا مى ‏گويد، و [[غدير]] [[حق]] است و از سوى اوست، و اين [[امضاى وَحْيانى]] را در متن قرآنش ثبت فرمود كه: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ» .</big>
<big>براى همين است كه خدا درباره ‏اش آيه نازل كرد و او را «جَبَّارٍ عَنِيدٍ» خواند، آنجا كه فرمود: «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ» .</big><big><br />روزى يک نفر از اهل يمن نزد [[معاويه]] آمد. معاويه كه كثرت شيعيان [[اميرالمؤمنين ‏عليه السلام]] را در اهل يمن مى‏ دانست به طعنه به او گفت: شما اهل يمن چقدر نادانيد كه زنى (به نام بلقيس) بر شما حكومت مى‏ كرد!</big><big><br />مرد يمنى بلا فاصله گفت: شما چقدر نادانيد كه وقتى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] شما را دعوت كرد گفتيد: «اللهمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ» ، و نگفتيد: «اللهمَّ انْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَاهْدِنا الَيْهِ» : «خدايا اگر اين حقى از سوى توست ما را هم بدان هدايت فرما» !!<ref>الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۴۹.</ref></big><big><br />سخن نهايى درباره اين [[مباهله]] آنكه خدا عين درخواست او را فوراً بر سرش نازل كرد و در طول عمر [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] دومين [[مباهله]] انجام شد، با اين تفاوت كه [[مسيحيان نجران]] قبل از نزول عذاب اظهار پشيمانى نمودند و كار به [[عقاب الهى]] نكشيد، اما در [[غدير]] كافران منافق بر سر ارتداد خود مقاومت كردند و خدا هم عذاب را نازل كرد تا به همه نشان دهد پيامبرش راست مى‏ گويد و از طرف خدا مى ‏گويد، و [[غدير]] [[حق]] است و از سوى اوست، و اين [[امضاى وَحْيانى]] را در متن قرآنش ثبت فرمود كه: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ» .</big>


====== '''<big> شرط نزول عذاب بر حارث</big>''' ======
====== '''<big> شرط نزول عذاب بر حارث</big>''' ======
<big>با آنكه [[مباهله]] قيد و شرطى ندارد و خداوند براى [[اتمام حجت]] عذاب نازل مى‏ كند، ولى در ماجراى [[حارث فهرى]] نكته خاصى جلب توجه مى ‏كند. خداوند حضور رَحْمَةٌ لِلْعالَمين را مانع از عذاب اعلام مى‏ كند و گويا به حارث مى‏ فرمايد: «اگر واقعاً درخواست عذاب دارد و از سخن خود باز نگشته، بايد از محضر [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] بيرون رود» .</big>
<big>با آنكه [[مباهله]] قيد و شرطى ندارد و خداوند براى [[اتمام حجت]] عذاب نازل مى‏ كند، ولى در ماجراى [[حارث فهرى]] نكته خاصى جلب توجه مى ‏كند. خداوند حضور رَحْمَةٌ لِلْعالَمين را مانع از عذاب اعلام مى‏ كند و گويا به حارث مى‏ فرمايد: «اگر واقعاً درخواست عذاب دارد و از سخن خود باز نگشته، بايد از محضر [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] بيرون رود» .</big>


<big>اين شرط را نيز در متن قرآنش ثبت فرموده كه مى ‏فرمايد: «ما كانَ اللَّه لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّه مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» . بنابراين دو راه پيش روى حارث بود: توبه يا خروج از حضور [[پيامبر صلى الله عليه وآله]].</big><big><br />در اين باره حديثى وارد شده كه اشاره ‏اى به پشت پرده ماجرا دارد، آنجا كه مى‏ فرمايد:</big><big><br />اينكه خدا مى‏ فرمايد: «وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» حتى اگر در ظاهر [[توبه]] و بازگشت خود را اعلام مى‏ كردند -  اگرچه قبلاً چنين نبودند -  پذيرفته مى ‏شد، چرا كه از حكمت خداوند در دنيا آن است كه دستور به قبول ظاهر و ترك جستجو درباره باطن اشخاص مى‏ دهد، چرا كه دنيا جاى [[مهلت]] و انتظار است و آخرت محل جزاست كه بعد از آن جايى نيست.</big><big><br />اينكه خداوند مى ‏فرمايد: «ما كانَ اللَّه مُعَذِّبَهُمْ ...» : «خدا آنان را عذاب نمى‏ كند» در حالى كه در ميان آنان [[استغفار]] كننده باشد، براى آن است كه در بين آنان كسانى بودند كه خدا مى ‏دانست به زودى [[ايمان]] مى ‏آورند يا از نسلشان فرزندان پاكى به دنيا مى ‏آيند كه به فضل خدا [[مؤمن]] مى ‏شوند، و لذا به جرم كفر پدرانشان آنان را نابود نفرمود، و اگر چنين نبود آنان را هلاك مى ‏نمود. <ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۴۰ ح ۱۴</ref></big><big><br />به همين جهت بود كه [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] صريحاً به حارث فرمود: «امّا تُبْتَ وَ امّا رَحِلْتَ» : «يا [[توبه]] كن يا از نزد ما بيرون برو» ؛ يعنى يا به قسمت دوم آيه عمل كن كه «يَسْتَغْفِرُونَ» است و يا به قسمت اول آيه عمل نكن كه «وَ أَنْتَ فِيهِمْ» است و از جايى كه من حضور دارم خارج شو تا عذابى كه درخواست مى‏ كنى بر تو نازل شود.</big><big><br />جالب اين است كه گويا حارث براى نزول عذاب عجله داشته چرا كه به صراحت مى‏ گويد: «قَلْبى ما يُتابِعُنى عَلَى التَّوْبَةِ وَ لكِنْ ارْحَلُ عَنْكَ» : «قلبم براى توبه رضايت نمى‏ دهد، ولى از نزد تو مى‏ روم» !</big>
<big>اين شرط را نيز در متن قرآنش ثبت فرموده كه مى ‏فرمايد: «ما كانَ اللَّه لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّه مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» . بنابراين دو راه پيش روى حارث بود: توبه يا خروج از حضور [[پيامبر صلى الله عليه وآله]].</big><big><br />در اين باره حديثى وارد شده كه اشاره ‏اى به پشت پرده ماجرا دارد، آنجا كه مى‏ فرمايد:</big><big><br />اينكه خدا مى‏ فرمايد: «وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» حتى اگر در ظاهر [[توبه]] و بازگشت خود را اعلام مى‏ كردند -  اگرچه قبلاً چنين نبودند -  پذيرفته مى ‏شد، چرا كه از حكمت خداوند در دنيا آن است كه دستور به قبول ظاهر و ترك جستجو درباره باطن اشخاص مى‏ دهد، چرا كه دنيا جاى [[مهلت]] و انتظار است و آخرت محل جزاست كه بعد از آن جايى نيست.</big><big><br />اينكه خداوند مى ‏فرمايد: «ما كانَ اللَّه مُعَذِّبَهُمْ ...» : «خدا آنان را عذاب نمى‏ كند» در حالى كه در ميان آنان [[استغفار]] كننده باشد، براى آن است كه در بين آنان كسانى بودند كه خدا مى ‏دانست به زودى [[ايمان]] مى ‏آورند يا از نسلشان فرزندان پاكى به دنيا مى ‏آيند كه به فضل خدا [[مؤمن]] مى ‏شوند، و لذا به جرم كفر پدرانشان آنان را نابود نفرمود، و اگر چنين نبود آنان را هلاك مى ‏نمود. <ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۴۰ ح ۱۴.</ref></big><big><br />به همين جهت بود كه [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] صريحاً به حارث فرمود: «امّا تُبْتَ وَ امّا رَحِلْتَ» : «يا [[توبه]] كن يا از نزد ما بيرون برو» ؛ يعنى يا به قسمت دوم آيه عمل كن كه «يَسْتَغْفِرُونَ» است و يا به قسمت اول آيه عمل نكن كه «وَ أَنْتَ فِيهِمْ» است و از جايى كه من حضور دارم خارج شو تا عذابى كه درخواست مى‏ كنى بر تو نازل شود.</big><big><br />جالب اين است كه گويا حارث براى نزول عذاب عجله داشته چرا كه به صراحت مى‏ گويد: «قَلْبى ما يُتابِعُنى عَلَى التَّوْبَةِ وَ لكِنْ ارْحَلُ عَنْكَ» : «قلبم براى توبه رضايت نمى‏ دهد، ولى از نزد تو مى‏ روم» !</big>


====== '''<big>مشابهت به اصحاب فيل</big>''' ======
====== '''<big>مشابهت به اصحاب فيل</big>''' ======
<big>عذابى كه بر سر حارث نازل شد با درخواست او مطابق بود. طبق آيه، او درخواست [[سنگ آسمانى]] يا عذاب دردناك نمود. در روايات وارد شده كه او سنگ آسمانى يا صاعقه سوزاننده درخواست كرد، كه مورد دوم را خداوند به كنايه فرموده است.</big><big><br />آنچه جالب توجه است مشابهت كامل عذاب او با عذاب [[اصحاب فيل]] است. خداوند درباره [[اصحاب فيل]] مى‏ فرمايد: «وَ أرسل عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ» <ref>فيل /  ۴ - ۳</ref>.  در مورد حارث هم پرنده ‏اى از آسمان ظاهر شد كه ريگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث رها كرد. نشانه گيرى چنان دقيق بود كه آن ريگ از وسط سر حارث وارد شد و طول بدن او را در نورديد و از دُبُر او خارج شد و او را نقش زمين ساخت.</big><big><br />تكرار ماجراى [[اصحاب فيل]] و سابقه ‏اى كه در اذهان از ماجراى ابرهه بود، [[عظمت غدير]] را نشان داد. اين بدان معنا مى‏ توانست باشد كه پروردگارِ [[كعبه]] براى هميشه نگاهبان آن است، و دشمنان آن را به اشارتى نابود مى ‏كند و توطئه‏ هاى آنان را خنثى مى‏ نمايد، هر چند كه در عظيم‏ ترين جلوه ظاهرى جلوه كنند و با فيل براى تخريب خانه خدا آيند.</big><big><br />همان گونه كه پروردگار غدير براى هميشه نگاهبان آن است، و دشمنان آن را به اشارتى نابود مى‏ كند و توطئه ‏هاى آنان را خنثى مى ‏نمايد، اگر چه در جلوه ‏هاى وحشتناكى چون سقيفه و كربلا ظاهر شوند.</big><big><br />آرى اين گونه است كه غدير و ولايت [[على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام]] با گذشت چهارده قرن و با داشتن دشمنان هميشگى و پر قدرت ظاهرى، اكنون از بلندترين قله‏ هاى فكرى جهان خود را نشان مى‏ دهد و پانزدهمين قرن خود را به جشن نشسته است.</big>
<big>عذابى كه بر سر حارث نازل شد با درخواست او مطابق بود. طبق آيه، او درخواست [[سنگ آسمانى]] يا عذاب دردناك نمود. در روايات وارد شده كه او سنگ آسمانى يا صاعقه سوزاننده درخواست كرد، كه مورد دوم را خداوند به كنايه فرموده است.</big><big><br />آنچه جالب توجه است مشابهت كامل عذاب او با عذاب [[اصحاب فيل]] است. خداوند درباره [[اصحاب فيل]] مى‏ فرمايد: «وَ أرسل عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ» <ref>فيل /۳-۴.</ref>.  در مورد حارث هم پرنده ‏اى از آسمان ظاهر شد كه ريگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث رها كرد. نشانه گيرى چنان دقيق بود كه آن ريگ از وسط سر حارث وارد شد و طول بدن او را در نورديد و از دُبُر او خارج شد و او را نقش زمين ساخت.</big><big><br />تكرار ماجراى [[اصحاب فيل]] و سابقه ‏اى كه در اذهان از ماجراى ابرهه بود، [[عظمت غدير]] را نشان داد. اين بدان معنا مى‏ توانست باشد كه پروردگارِ [[كعبه]] براى هميشه نگاهبان آن است، و دشمنان آن را به اشارتى نابود مى ‏كند و توطئه‏ هاى آنان را خنثى مى‏ نمايد، هر چند كه در عظيم‏ ترين جلوه ظاهرى جلوه كنند و با فيل براى تخريب خانه خدا آيند.</big><big><br />همان گونه كه پروردگار غدير براى هميشه نگاهبان آن است، و دشمنان آن را به اشارتى نابود مى‏ كند و توطئه ‏هاى آنان را خنثى مى ‏نمايد، اگر چه در جلوه ‏هاى وحشتناكى چون سقيفه و كربلا ظاهر شوند.</big><big><br />آرى اين گونه است كه غدير و ولايت [[على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام]] با گذشت چهارده قرن و با داشتن دشمنان هميشگى و پر قدرت ظاهرى، اكنون از بلندترين قله‏ هاى فكرى جهان خود را نشان مى‏ دهد و پانزدهمين قرن خود را به جشن نشسته است.</big>


====== '''<big>تصريح قرآن به كفر منكر ولايت</big>''' ======
====== '''<big>تصريح قرآن به كفر منكر ولايت</big>''' ======
<big>با توجه به اينكه طبق روايات بسيارى آيات اول سوره معارج پس از ماجراى [[حارث فهرى]] در غدير نازل شده، صريح اين آيات دلالت بر كفر [[منكر ولايت]] دارد، و اين بدان معناست كه انكار [[ولايت]] مانند انكار [[نبوت]] و [[توحيد]] است.</big><big><br />بدون آنكه نياز به تفسير داشته باشد خداوند مى ‏فرمايد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ» . معناى اين عبارات به ضميمه ماجراى حارث چنين مى ‏شود: حارث كه ولايت حضرت [[امیرالمؤمنین|امیرالمؤمنین على‏ عليه السلام]] را نمى ‏پذيرفت با زبان خودش درخواست عذابى نمود كه بر او واقع شد و كافرين به ولايت على‏ عليه السلام قدرت دفع آن را نداشتند.</big><big><br />[[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] در اين باره مى ‏فرمايد: منم آن كسى كه درباره دشمنانم چنين نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ»؛ معنايش كسى است كه ولايت مرا انكار كرد. <ref>الفضائل (شاذان) : ص ۸۴ . حلية الابرار: ج ۲ ص ۱۲۵. مجمع النورين: ص ۱۹۳.</ref></big><big><br />امام صادق‏ عليه السلام هم درباره اين آيه از مصحف [[حضرت فاطمه‏ عليها السلام]] نقل مى‏ فرمايد كه منظور «منكر [[ولايت على‏ عليه السلام]]» است.<ref>الكافى: ج ۱ ص ۴۲۲ ح ۴۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۰ ح ۱۸۵.</ref></big>
<big>با توجه به اينكه طبق روايات بسيارى آيات اول سوره معارج پس از ماجراى [[حارث فهرى]] در غدير نازل شده، صريح اين آيات دلالت بر كفر [[منكر ولايت]] دارد، و اين بدان معناست كه انكار [[ولايت]] مانند انكار [[نبوت]] و [[توحيد]] است.</big><big><br />بدون آنكه نياز به تفسير داشته باشد خداوند مى ‏فرمايد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ» . معناى اين عبارات به ضميمه ماجراى حارث چنين مى ‏شود: حارث كه ولايت حضرت [[امیرالمؤمنین|امیرالمؤمنین على‏ عليه السلام]] را نمى ‏پذيرفت با زبان خودش درخواست عذابى نمود كه بر او واقع شد و كافرين به ولايت على‏ عليه السلام قدرت دفع آن را نداشتند.</big><big><br />[[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] در اين باره مى ‏فرمايد: منم آن كسى كه درباره دشمنانم چنين نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ»؛ معنايش كسى است كه ولايت مرا انكار كرد. <ref>الفضائل (شاذان) : ص ۸۴ . حلية الابرار: ج ۲ ص ۱۲۵. مجمع النورين: ص ۱۹۳.</ref></big><big><br />امام صادق‏ عليه السلام هم درباره اين آيه از مصحف [[حضرت فاطمه‏ عليها السلام]] نقل مى‏ فرمايد كه منظور «منكر [[ولايت على‏ عليه السلام]]» است.<ref>الكافى: ج ۱ ص ۴۲۲ ح ۴۷. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۰ ح ۱۸۵.</ref></big>


====== '''<big> تأييد آسمانى در غدير</big>''' ======
====== '''<big> تأييد آسمانى در غدير</big>''' ======
<big>يكى از مطالب بسيار مهم كه در اين حديث به صورت اشاره آمده، آن است كه در روز غدير بر فراز سر آن جمعيت صد و بيست هزار نفرى درهاى آسمان پيش چشم همه گشوده شد و چشمان مردم لحظاتى بر پشت پرده باز شد و ملائكه را ديدند كه مردم را امر به پيروى از على بن ابى‏طالب ‏عليه السلام مى ‏نمايند. عين عبارتى كه در متن داستان گذشت چنين است:</big><big><br />در روز غدير خم - آنگاه كه [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] [[على‏ عليه السلام]] را منصوب فرمود، درهاى آسمان را ديديد كه باز شده و ملائكه از آنجا بر شما مُشْرِف شده ‏اند و ندا مى ‏كنند: «هذا وَلِىُّ اللَّه فَاتَّبِعُوهُ وَ الاّ حَلَّ بِكُمُ عَذابُ اللَّه فَاحْذَرُوهُ» : «اين ولى خداست، پيرو او باشيد؛ وگرنه عذاب خدا بر شما نازل مى‏ شود، پس از آن بر حذر باشيد».</big><big><br />اين رؤيت ملائكه در غدير يك بار هم در زمين به وقوع پيوست، آنگاه كه در [[غدير]] مردى زيبا صورت و خوشبوى را ديدند كه در كنار مردم ايستاده بود و مى‏ گفت: به خدا قسم روزى مانند امروز هرگز نديدم. چقدر كار پسر عمويش را مؤكد نمود، و براى او پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى ‏زند. واى بر كسى كه پيمان او را بشكند!</big><big><br />در اينجا [[عمر]] نزد [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] آمد و گفت: شنيدى اين مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آيا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: او روح الامين جبرئيل بود. تو مواظب باش اين پيمان را نشكنى، كه اگر چنين كنى خدا و رسول و ملائكه و مؤمنان از تو بيزار خواهند بود .<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱ ۱۲۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۶ ۸۵.</ref></big>
<big>يكى از مطالب بسيار مهم كه در اين حديث به صورت اشاره آمده، آن است كه در روز غدير بر فراز سر آن جمعيت صد و بيست هزار نفرى درهاى آسمان پيش چشم همه گشوده شد و چشمان مردم لحظاتى بر پشت پرده باز شد و ملائكه را ديدند كه مردم را امر به پيروى از على بن ابى‏طالب ‏عليه السلام مى ‏نمايند. عين عبارتى كه در متن داستان گذشت چنين است:</big><big><br />در روز غدير خم - آنگاه كه [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] [[على‏ عليه السلام]] را منصوب فرمود، درهاى آسمان را ديديد كه باز شده و ملائكه از آنجا بر شما مُشْرِف شده ‏اند و ندا مى ‏كنند: «هذا وَلِىُّ اللَّه فَاتَّبِعُوهُ وَ الاّ حَلَّ بِكُمُ عَذابُ اللَّه فَاحْذَرُوهُ» : «اين ولى خداست، پيرو او باشيد؛ وگرنه عذاب خدا بر شما نازل مى‏ شود، پس از آن بر حذر باشيد».</big><big><br />اين رؤيت ملائكه در غدير يك بار هم در زمين به وقوع پيوست، آنگاه كه در [[غدير]] مردى زيبا صورت و خوشبوى را ديدند كه در كنار مردم ايستاده بود و مى‏ گفت: به خدا قسم روزى مانند امروز هرگز نديدم. چقدر كار پسر عمويش را مؤكد نمود، و براى او پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى ‏زند. واى بر كسى كه پيمان او را بشكند!</big><big><br />در اينجا [[عمر]] نزد [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] آمد و گفت: شنيدى اين مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آيا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: او روح الامين جبرئيل بود. تو مواظب باش اين پيمان را نشكنى، كه اگر چنين كنى خدا و رسول و ملائكه و مؤمنان از تو بيزار خواهند بود .<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۸۵، ۱۳۶.</ref></big>


====== <big> '''انتخابِ بهترين در غدير'''</big> ======
====== <big> '''انتخابِ بهترين در غدير'''</big> ======
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
<big>يعنى اينان مدال گرفتگان از ساحت مقدس پروردگار بر نهايت درجه عبوديت و بندگى هستند، و هيچ موجود ديگرى نتوانسته خود را به اين درجه برساند. آيا اين يك منت الهى بر مردم نيست كه امور بندگانش را به چنين مخلوقات با عظمتى بسپارد؟ آيا اگر بر هركس ديگرى مى‏ سپرد به دور از حكمت الهى نبود؟ در اين باره در متن حديث چنين مى‏ خوانيم:</big><big><br />«ارْتَضى عِباداً مِنْ عِبادِهِ وَ اخْتَصَّهُمْ بِكَراماتٍ لِما عَلِمَ مِنْ حُسْنِ طاعَتِهِمْ وَ انْقِيادِهِمْ لِامْرِهِ، فَفَوَّضَ الَيْهِمْ امُورَ عِبادِهِ وَ جَعَلَ عَلَيْهِمْ سِياسَةَ خَلْقِهِ بِالتَّدْبيرِ الْحَكيمِ الَّذى وَفَّقَهُمْ لَهُ .<ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۴۰ ح ۱۴.</ref></big><big><br />خداوند بندگانى را برگزيده و به خاطر اطاعت نيكو و انقياد آنان در برابر اوامرش آنان را به كراماتى اختصاص داده است. آنگاه امور بندگانش را به آنان سپرده و سياست خلقش را با تدبير حكيمانه ‏اى كه آنان را بدان موفق نموده به ايشان سپرده است.</big>
<big>يعنى اينان مدال گرفتگان از ساحت مقدس پروردگار بر نهايت درجه عبوديت و بندگى هستند، و هيچ موجود ديگرى نتوانسته خود را به اين درجه برساند. آيا اين يك منت الهى بر مردم نيست كه امور بندگانش را به چنين مخلوقات با عظمتى بسپارد؟ آيا اگر بر هركس ديگرى مى‏ سپرد به دور از حكمت الهى نبود؟ در اين باره در متن حديث چنين مى‏ خوانيم:</big><big><br />«ارْتَضى عِباداً مِنْ عِبادِهِ وَ اخْتَصَّهُمْ بِكَراماتٍ لِما عَلِمَ مِنْ حُسْنِ طاعَتِهِمْ وَ انْقِيادِهِمْ لِامْرِهِ، فَفَوَّضَ الَيْهِمْ امُورَ عِبادِهِ وَ جَعَلَ عَلَيْهِمْ سِياسَةَ خَلْقِهِ بِالتَّدْبيرِ الْحَكيمِ الَّذى وَفَّقَهُمْ لَهُ .<ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۴۰ ح ۱۴.</ref></big><big><br />خداوند بندگانى را برگزيده و به خاطر اطاعت نيكو و انقياد آنان در برابر اوامرش آنان را به كراماتى اختصاص داده است. آنگاه امور بندگانش را به آنان سپرده و سياست خلقش را با تدبير حكيمانه ‏اى كه آنان را بدان موفق نموده به ايشان سپرده است.</big>


====== '''<big> شباهت به حضرت عيسى‏ عليه السلام :</big>''' ======
====== '''<big> شباهت به حضرت عيسى‏ عليه السلام</big>''' ======
<big>آغاز ماجراى [[حارث فهرى]] از ذكر فضيلتى عظيم براى [[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]]، يعنى شباهت آن حضرت به [[عيسى بن مريم‏ عليه السلام]] بود. با توجه به محتواى بسيار عميق آن و مطرح شدن چنين فضيلتى در [[غدير]]، به مو شكافى آن در چند مرحله مى ‏پردازيم:</big>'''<big><br />فضيلت عظيم</big>'''
<big>آغاز ماجراى [[حارث فهرى]] از ذكر فضيلتى عظيم براى [[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]]، يعنى شباهت آن حضرت به [[عيسى بن مريم‏ عليه السلام]] بود. با توجه به محتواى بسيار عميق آن و مطرح شدن چنين فضيلتى در [[غدير]]، به مو شكافى آن در چند مرحله مى ‏پردازيم:</big>'''<big><br />فضيلت عظيم</big>'''


خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:
<big>مطرح كردن «تُراب اقدام» بالاترين گونه احترام عرفى است كه وقتى مردم به قداست كسى معتقد شوند حاضرند پست‏ ترين چيز منسوب به او را به عنوان با ارزش ‏ترين چيز بردارند و حفظ كنند و بدان [[تبرک]] جويند. لذا خاك پاى او كه در واقع زير پاى او قرار گرفته مورد احترام قرار مى‏ گيرد. در اين حديث هم مى ‏بينيم [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] با تأكيد بر جمله «زير پاى تو» بر اين عظمت تأكيد مى ‏فرمايد.</big>'''<big><br />يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ</big>'''
<big>مطرح كردن «تُراب اقدام» بالاترين گونه احترام عرفى است كه وقتى مردم به قداست كسى معتقد شوند حاضرند پست‏ ترين چيز منسوب به او را به عنوان با ارزش ‏ترين چيز بردارند و حفظ كنند و بدان [[تبرک]] جويند. لذا خاك پاى او كه در واقع زير پاى او قرار گرفته مورد احترام قرار مى‏ گيرد. در اين حديث هم مى ‏بينيم [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] با تأكيد بر جمله «زير پاى تو» بر اين عظمت تأكيد مى ‏فرمايد.</big>'''<big><br />يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ</big>'''


<big>مطرح شدن«[[بركت]]» بدان معناست كه مردم با شنيدن آن فضيلت، خاك پاى على‏ عليه السلام را به عنوان تبرك بر مى‏ داشتند و آن را مايه بركت زندگى خويش مى‏ دانستند. در بعضى احاديث حتى كلمه «يُقَبِّلُونَهُ» آمده است <ref>كتاب سليم: ص ۹۱۰ ح ۶۲</ref>.  يعنى «خاك پاى تو را مى ‏بوسيدند».</big><big><br />در احاديث ديگرى «يَسْتَشْفُونَ بِهِ» ذكر شده <ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۳۸</ref>.  كه به معناى «[[شفا گرفتن]] از خاك پاى على‏ عليه السلام» است. حتى در بعضى احاديث با آب مخلوط كردن خاك پاى على ‏عليه السلام براى خوردن آن مطرح شده كه مى‏ فرمايد: لَوْ حَدَّثْتُ بِما انْزِلَ فى عَلِىٍّ ما وَطَئَ عَلى مَوْضِعٍ فِى الارْضِ الاّ اخَذَ تُرابُهُ الَى الْماءِ:</big><big><br />اگر نقل كنم آنچه درباره على نازل شده، قدم بر جايى از زمين نمى‏ گذارد مگر آنكه خاكش را به سوى آب مى‏ برند <ref>بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۴۸ ح ۸۵</ref> . !! (كنايه از اينكه با آب مخلوط مى‏ كنند و مى‏ خورند) .</big><big><br />جالب‏ تر از همه احاديثى است كه برداشتن [[خاك پاى على‏ عليه السلام]] را به عنوان [[تبرکِ]] نسل‏ هاى بعدى مطرح كرده است. در حديثى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] فرمود:</big><big><br />لَوْ لا انْ لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً يَطْلُبُ بِهَا الْبَرَكَةَ لِعَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً:</big>
<big>مطرح شدن«[[بركت]]» بدان معناست كه مردم با شنيدن آن فضيلت، خاك پاى على‏ عليه السلام را به عنوان تبرك بر مى‏ داشتند و آن را مايه بركت زندگى خويش مى‏ دانستند. در بعضى احاديث حتى كلمه «يُقَبِّلُونَهُ» آمده است <ref>كتاب سليم: ص ۹۱۰ ح ۶۲.</ref>.  يعنى «خاك پاى تو را مى ‏بوسيدند».</big><big><br />در احاديث ديگرى «يَسْتَشْفُونَ بِهِ» ذكر شده <ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۳۸.</ref>.  كه به معناى «[[شفا گرفتن]] از خاك پاى على‏ عليه السلام» است. حتى در بعضى احاديث با آب مخلوط كردن خاك پاى على ‏عليه السلام براى خوردن آن مطرح شده كه مى‏ فرمايد: لَوْ حَدَّثْتُ بِما انْزِلَ فى عَلِىٍّ ما وَطَئَ عَلى مَوْضِعٍ فِى الارْضِ الاّ اخَذَ تُرابُهُ الَى الْماءِ:</big><big><br />اگر نقل كنم آنچه درباره على نازل شده، قدم بر جايى از زمين نمى‏ گذارد مگر آنكه خاكش را به سوى آب مى‏ برند <ref>بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۴۸ ح ۸۵.</ref> . !! (كنايه از اينكه با آب مخلوط مى‏ كنند و مى‏ خورند) .</big><big><br />جالب‏ تر از همه احاديثى است كه برداشتن خاک پاى على‏ عليه السلام را به عنوان [[تبرکِ]] نسل‏ هاى بعدى مطرح كرده است. در حديثى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] فرمود:</big><big><br />لَوْ لا انْ لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً يَطْلُبُ بِهَا الْبَرَكَةَ لِعَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً:</big>


<big>اگر نبود كه مى‏ ترسيدم احدى باقى نماند مگر آنكه از خاك پاى تو مُشتى بردارد تا براى نسل بعد از خود [[بركت]] قرار دهد، درباره تو سخنى مى‏ گفتم كه هيچ كس نماند مگر آنكه از جاى پاى تو مشتى از خاك بردارد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۱۹.</ref></big>'''<big><br />از خاك پا تا خاك قبرش</big>'''
<big>اگر نبود كه مى‏ ترسيدم احدى باقى نماند مگر آنكه از خاک پاى تو مُشتى بردارد تا براى نسل بعد از خود [[بركت]] قرار دهد، درباره تو سخنى مى‏ گفتم كه هيچ كس نماند مگر آنكه از جاى پاى تو مشتى از خاك بردارد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۱۹.</ref></big>'''<big><br />از خاك پا تا خاک قبرش</big>'''


<big>جا دارد اشاره كنيم كه مردم آن زمان -  با آن همه فضايل كه درباره [[حضرت امیرالمؤمنین امام على‏ عليه السلام]] شنيده بودند -  ولى گويا هنوز معرفتى به مقام آن حضرت نداشتند؛ و گذشته از كينه توزان، بسيارى از دوستان هم آن گونه كه بايد به [[عظمت علوى]] نمى‏ نگريستند.</big><big><br />خدا را شكر كه ما در عصرى زندگى مى‏ كنيم كه در سايه احاديث ائمه‏ عليهم السلام و رشدى كه فكرها و قلب‏ ها به [[بركت]] آنها پيدا كرده‏ اند، [[شيعيان]] چنان عظمتى به مقام عصمت كبرى قائل اند كه اگر امروز [[حضرت امیرالمؤمنین امام على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام]] يا يكى از ائمه تا امام زمان ‏عليهم السلام در ميان مردم حضور مى‏ يافت همه خاك پايش را براى تبرك بر مى‏ داشتند، بدون آنكه آن مطلبى را كه [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] فرمودند شنيده باشند. بلكه اگر امروز قنبر يا فضه زنده مى‏ شدند مردم خاك پاى آنان را به عنوان غلام و كنيز اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سرمه چشمان خود مى ‏نمودند.</big><big><br />نمونه بارز آن [[تبرک]] به غبار [[حرم‏ هاى شريفه]] است، بلكه در زيارات به صراحت مى‏ گوييم:«وَ اجْعَلْ ارْواحَنا تَحِنُّ الى مَوْطِئِ اقْدامِهِمْ» : «خدايا ارواح ما را چنان قرار ده كه متمايل به جاى پاى آنان باشد» . از همه بالاتر [[تربت حسينى]] است كه در طول قرن ‏ها خاكى را كه نه جاى پاى امام حسين ‏عليه السلام است بلكه همين كه در جوار حرم اوست و عطر [[عاشورايى]] دارد [[شيعيان]] آن را تا اقصى نقاط جهان براى [[تبرک]] مى‏ برند.</big>'''<big><br />پاسخ به دو اشكال تراشى :</big>'''
<big>جا دارد اشاره كنيم كه مردم آن زمان -  با آن همه فضايل كه درباره [[حضرت امیرالمؤمنین امام على‏ عليه السلام]] شنيده بودند -  ولى گويا هنوز معرفتى به مقام آن حضرت نداشتند؛ و گذشته از كينه توزان، بسيارى از دوستان هم آن گونه كه بايد به [[عظمت علوى]] نمى‏ نگريستند.</big><big><br />خدا را شكر كه ما در عصرى زندگى مى‏ كنيم كه در سايه احاديث ائمه‏ عليهم السلام و رشدى كه فكرها و قلب‏ ها به [[بركت]] آنها پيدا كرده‏ اند، [[شيعيان]] چنان عظمتى به مقام عصمت كبرى قائل اند كه اگر امروز [[حضرت امیرالمؤمنین امام على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام]] يا يكى از ائمه تا امام زمان ‏عليهم السلام در ميان مردم حضور مى‏ يافت همه خاك پايش را براى تبرک بر مى‏ داشتند، بدون آنكه آن مطلبى را كه [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] فرمودند شنيده باشند. بلكه اگر امروز قنبر يا فضه زنده مى‏ شدند مردم خاك پاى آنان را به عنوان غلام و كنيز اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سرمه چشمان خود مى ‏نمودند.</big><big><br />نمونه بارز آن [[تبرک]] به غبار [[حرم‏ هاى شريفه]] است، بلكه در زيارات به صراحت مى‏ گوييم:«وَ اجْعَلْ ارْواحَنا تَحِنُّ الى مَوْطِئِ اقْدامِهِمْ» : «خدايا ارواح ما را چنان قرار ده كه متمايل به جاى پاى آنان باشد» . از همه بالاتر [[تربت حسينى]] است كه در طول قرن ‏ها خاكى را كه نه جاى پاى امام حسين ‏عليه السلام است بلكه همين كه در جوار حرم اوست و عطر [[عاشورايى]] دارد [[شيعيان]] آن را تا اقصى نقاط جهان براى [[تبرک]] مى‏ برند.</big>'''<big><br />پاسخ به دو اشكال تراشى</big>'''


<big>آنچه در اين حديث آمده در طول تاريخ درباره [[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] مطرح بوده است، كه عده ‏اى درباره حضرت [[افراط]] و [[غلو]] مى‏ كردند و نسبت خدايى به آن حضرت مى ‏دادند و عده ‏اى ديگر تفريط مى‏ كردند و به آن حضرت ناسزا مى‏ گفتند. در دو فراز از اين حديث، به هر دو گروه پاسخ داده شده است.</big>'''<big><br />پاسخ به غاليان</big>'''
<big>آنچه در اين حديث آمده در طول تاريخ درباره [[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] مطرح بوده است، كه عده ‏اى درباره حضرت [[افراط]] و [[غلو]] مى‏ كردند و نسبت خدايى به آن حضرت مى ‏دادند و عده ‏اى ديگر تفريط مى‏ كردند و به آن حضرت ناسزا مى‏ گفتند. در دو فراز از اين حديث، به هر دو گروه پاسخ داده شده است.</big>'''<big><br />پاسخ به غاليان</big>'''
خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:
<big>در همين ماجرا وقتى عده ‏اى از [[منافقين]] گفتند: «درباره [[على]] زياده ‏روى كرد» ، خداوند مستقيماً پاسخ آنان را داد كه در ذكر اصل ماجرا گذشت. خلاصه آن پاسخ اين است كه فرمود:</big><big><br />كجاى اين فضايل جاى انكار دارد؟ اينان [[بندگان]] [[امتحان]] شده ‏اى هستند كه لياقت خود را در [[مقام]] انقياد نشان داده ‏اند و خدا هم آنان را به كراماتى اختصاص داده و امور بندگانش را به آنان سپرده است؛ مانند همه پادشاهان دنيا كه وقتى خدمتگزارىِ يكى از كارگزاران خود را بپسندند و اطاعت او را در حد [[كمال]] ببينند، امور مهم لشكر و كشور خود را به او مى‏ سپارند چرا كه به آنها اعتماد مى‏ كنند.</big>
<big>در همين ماجرا وقتى عده ‏اى از [[منافقين]] گفتند: «درباره [[على]] زياده ‏روى كرد» ، خداوند مستقيماً پاسخ آنان را داد كه در ذكر اصل ماجرا گذشت. خلاصه آن پاسخ اين است كه فرمود:</big><big><br />كجاى اين فضايل جاى انكار دارد؟ اينان [[بندگان]] [[امتحان]] شده ‏اى هستند كه لياقت خود را در [[مقام]] انقياد نشان داده ‏اند و خدا هم آنان را به كراماتى اختصاص داده و امور بندگانش را به آنان سپرده است؛ مانند همه پادشاهان دنيا كه وقتى خدمتگزارىِ يكى از كارگزاران خود را بپسندند و اطاعت او را در حد [[كمال]] ببينند، امور مهم لشكر و كشور خود را به او مى‏ سپارند چرا كه به آنها اعتماد مى‏ كنند.</big>


== <big> '''اعتراض حارث دليل بر ولايت'''<ref>اسرار غدير: ص  ۱۱۹ - ۱۱۶</ref></big> ==
== <big> '''اعتراض حارث دليل بر ولايت'''<ref>اسرار غدير: ص ۱۱۶- ۱۱۹.</ref></big> ==
<big>جا دارد كسى بگويد: اينكه [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و [[حارث فهرى]] و چند نفر ديگر پس از خطبه غدير پرسيدند: «آيا اين مسئله از جانب خداست يا از جانب خودت است؟» به خاطر همين بود كه معناى بسيار سنگينى را از كلمه «مولى» دريافتند كه همان [[صاحب اختيارى]] بود و براى زير سؤال بردن آن حاضر به اين [[جسارت]] نسبت به [[ساحت مقدس]] آن حضرت شدند، وگرنه همه مى‏ دانند كه تمام گفته‏ هاى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] طبق آيه «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» <ref>نجم /  ۳</ref>.  چيزى جز [[وحى]] و [[كلام خداوند]] نيست.</big><big><br />در واقع داستان [[حارث فهرى]] نوعى [[مباهله]] در مورد مرددين در معناى «[[مولا]]» بود. او صريحاً سؤال خود را بر اين متمركز كرد كه آيا منظور از «[[مولا]]» اين است كه [[على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام]] [[صاحب اختيار]] ما خواهد بود؟ در اين مباهله خداوند فوراً [[حق]] را نشان داد و عذابى بر سر [[حارث]] فرستاد و او را هلاك كرد تا معناى «[[مولا]]» به معناى «[[اولى بنفس]]» ثابت شود.</big>
<big>جا دارد كسى بگويد: اينكه [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و [[حارث فهرى]] و چند نفر ديگر پس از خطبه غدير پرسيدند: «آيا اين مسئله از جانب خداست يا از جانب خودت است؟» به خاطر همين بود كه معناى بسيار سنگينى را از كلمه «مولى» دريافتند كه همان [[صاحب اختيارى]] بود و براى زير سؤال بردن آن حاضر به اين [[جسارت]] نسبت به [[ساحت مقدس]] آن حضرت شدند، وگرنه همه مى‏ دانند كه تمام گفته‏ هاى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] طبق آيه «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» <ref>نجم/۳.</ref>.  چيزى جز [[وحى]] و [[كلام خداوند]] نيست.</big><big><br />در واقع داستان [[حارث فهرى]] نوعى [[مباهله]] در مورد مرددين در معناى «[[مولا]]» بود. او صريحاً سؤال خود را بر اين متمركز كرد كه آيا منظور از «[[مولا]]» اين است كه [[على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام]] [[صاحب اختيار]] ما خواهد بود؟ در اين مباهله خداوند فوراً [[حق]] را نشان داد و عذابى بر سر [[حارث]] فرستاد و او را هلاك كرد تا معناى «[[مولا]]» به معناى «[[اولى بنفس]]» ثابت شود.</big>


== '''<big> اعتراض حارث در غدير <ref>چهارده قرن با غدير: ص ۲۵. اسرار غدير: ص ۸۲  ۶۰ . واقعه قرآنى غدير: ص ۱۴۹ ۱۴۸. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۳۴  - ۲۹</ref>.</big>''' ==
== '''<big> اعتراض حارث در غدير <ref>چهارده قرن با غدير: ص ۲۵. اسرار غدير: ص۶۰، ۸۲. واقعه قرآنى غدير: ص۱۴۸، ۱۴۹. سخنرانى استثنائى غدير: ص۲۹-۳۴.</ref></big>''' ==


<big>اصل [[واقعه غدير]] يك [[اتمام حجت الهى]] بر بشريت و ادامه [[اتمام حجت]]‏ هاى [[خداوند]] با ارسال پ[[يامبران‏ عليهم السلام]] بود. پس از [[غدير]] نيز پروردگار قادر متعال -  به عنوان مهر تأييد و [[امضاى ربوبى]] -  در چندين مقطع حساس، با يَدِ قدرت خود نشان داد كه از هيچ كس هيچ عذرى درباره [[اعتقاد به غدير]] و [[ابلاغ]] آن به نسل ‏هاى آينده پذيرفته نيست و مخالفت با [[غدير]] شمشير كشيدن در برابر خالق جهان است.</big><big><br />از جمله ماجراى [[حارث فهرى]] بود؛ واقعه عجيبى كه به عنوان يك معجزه، [[امضاى الهى]] را بر خط پايان [[غدير]] ثبت كرد جريان «[[حارث فهرى]]» بود.</big><big><br />پس از پايان [[خطبه غدير]]، عصر روز بيستم ذى‏ الحجة روز سوم [[غدير]] و ساعات پايانى برنامه سه روزه بود. از يك سو صد و بيست هزار نفر مرد و زن [[حاضر در غدير]] بدون استثنا با [[نبوت|مقام نبوت]] و سپس با [[مقام ولايت]] [[بيعت]] كرده بودند. از سوى ديگر [[غيظ]] [[منافقين]] به درجه اعلا رسيده و آماده انفجار بود. در چنين شرايطى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] فضيلت بلندى از مناقب [[حضرت امیرالمؤمنین امام على‏ عليه السلام]] بر زبان جارى فرمودند و همين جرقه‏ اى بر دل [[منافقين]] شد كه كينه توزانه سخنانى بر زبان جارى كنند.</big><big><br />در طول اين سه روز [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] در هر مناسبتى [[فضايل و مناقب اميرالمؤمنين]] و اهل‏ بيتش را براى مردم بيان مى‏ فرمودند. در آن لحظات عده ‏اى از [[اصحاب]] خدمت حضرت جمع بودند كه [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و [[مغيره]] و عده ‏اى ديگر از [[منافقين]] نيز در ميان آنان بودند، و [[حارث فهرى]] از بين آنها آمادگى بيشترى براى [[جسارت]] داشت و در واقع زبان [[منافقين]] به حساب مى ‏آمد. او در آخرين ساعات روز سوم، به همراه [[دوازده نفر]] از اصحابش نزد [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] آمدند و او از طرف بقيه گفت:</big><big><br />اى [[محمد]] سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از [[جانب]] پروردگارت آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا [[نماز]] و [[زكات]] و [[حج]] و [[جهاد]] را از [[جانب]] پروردگار آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا اين [[على بن ابى ‏طالب]] كه گفتى: «[[مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ]]...» از [[جانب پروردگار]] گفتى يا از پيش خود گفتى؟</big><big><br />حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: [[خداوند]] به من [[وحى]] كرده است، و واسطه بين من و خدا [[جبرئيل]] است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى‏ كنم.</big>
<big>اصل [[واقعه غدير]] يک [[اتمام حجت الهى]] بر بشريت و ادامه [[اتمام حجت]]‏ هاى [[خداوند]] با ارسال پيامبران‏ عليهم السلام بود. پس از [[غدير]] نيز پروردگار قادر متعال -  به عنوان مهر تأييد و [[امضاى ربوبى]] -  در چندين مقطع حساس، با يَدِ قدرت خود نشان داد كه از هيچ كس هيچ عذرى درباره [[اعتقاد به غدير]] و [[ابلاغ]] آن به نسل ‏هاى آينده پذيرفته نيست و مخالفت با [[غدير]] شمشير كشيدن در برابر خالق جهان است.</big><big><br />از جمله ماجراى حارث فهرى بود؛ واقعه عجيبى كه به عنوان يک معجزه، [[امضاى الهى]] را بر خط پايان [[غدير]] ثبت كرد جريان «[[حارث فهرى]]» بود.</big><big><br />پس از پايان [[خطبه غدير]]، عصر روز بيستم ذى‏ الحجة روز سوم [[غدير]] و ساعات پايانى برنامه سه روزه بود. از يك سو صد و بيست هزار نفر مرد و زن [[حاضر در غدير]] بدون استثنا با [[نبوت|مقام نبوت]] و سپس با [[مقام ولايت]] [[بيعت]] كرده بودند. از سوى ديگر [[غيظ]] [[منافقين]] به درجه اعلا رسيده و آماده انفجار بود. در چنين شرايطى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] فضيلت بلندى از مناقب [[حضرت امیرالمؤمنین امام على‏ عليه السلام]] بر زبان جارى فرمودند و همين جرقه‏ اى بر دل [[منافقين]] شد كه كينه توزانه سخنانى بر زبان جارى كنند.</big><big><br />در طول اين سه روز [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] در هر مناسبتى [[فضايل و مناقب اميرالمؤمنين]] و اهل‏ بيتش را براى مردم بيان مى‏ فرمودند. در آن لحظات عده ‏اى از [[اصحاب]] خدمت حضرت جمع بودند كه [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و [[مغيره]] و عده ‏اى ديگر از [[منافقين]] نيز در ميان آنان بودند، و [[حارث فهرى]] از بين آنها آمادگى بيشترى براى [[جسارت]] داشت و در واقع زبان [[منافقين]] به حساب مى ‏آمد. او در آخرين ساعات روز سوم، به همراه [[دوازده نفر]] از اصحابش نزد [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] آمدند و او از طرف بقيه گفت:</big><big><br />اى [[محمد]] سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از [[جانب]] پروردگارت آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا [[نماز]] و [[زكات]] و [[حج]] و [[جهاد]] را از [[جانب]] پروردگار آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا اين [[على بن ابى ‏طالب]] كه گفتى: «[[مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ]]...» از [[جانب پروردگار]] گفتى يا از پيش خود گفتى؟</big><big><br />حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: [[خداوند]] به من [[وحى]] كرده است، و واسطه بين من و خدا [[جبرئيل]] است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى‏ كنم.</big>


<big>[[حارث]] گفت: «خدايا، اگر آنچه [[محمد]] مى‏ گويد حق و از جانب توست [[سنگى از آسمان]] بر ما ببار يا [[عذاب]] دردناکی بر ما بفرست» . و به روايتى: «خدايا، اگر [[محمد]] در آنچه مى‏ گويد صادق و راستگو است [[شعله ‏اى از آتش]] بر ما بفرست»!!</big><big><br />همين كه سخن [[حارث]] تمام شد و به راه افتاد، خداوند س[[نگى از آسمان]] بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاک كرد. در روايت ديگر: ابر غليظى ظاهر شد و رعد و برقى به وجود آمد و [[صاعقه]] ‏اى رخ داد و آتشى فرود آمد و همه آن [[دوازده نفر]] را سوزانيد.</big><big><br />بعد از اين ماجرا، آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...» ، يعنى «درخواست كننده‏ اى [[عذاب]] واقع شدنى را درخواست كرد كه كسى نتواند آن را دفع كند» . [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.</ref> لازم به تذكر است كه نام «[[حارث فهرى]]»در روايات به اسم‏ هاى مختلف آمده است كه احتمالاً بعضى از نام‏ ها مربوط به [[دوازده نفر]] همراهان او باشد.</big><big><br />با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «[[غدير]]» از منبع [[وحى]] سرچشمه گرفته و يك [[فرمان الهى]] است.</big><big><br />از سوى ديگر، تعيين تكليف براى همه [[منافقان]] آن روز و طول [[تاريخ]] شد كه همچون [[حارث فهرى]] فكر مى‏ كنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند و بعد از آنكه مى‏ دانند [[ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام]] از طرف خداست صريحاً مى‏ گويند ما تحمل آن را نداريم!! اين پاسخ دندان شكن و فورى خداوند ثابت كرد كه هر كس [[ولايت على ‏عليه السلام]] را نپذيرد، خدا و رسول را قبول ندارد و [[كافر]] است.</big>
<big>[[حارث]] گفت: «خدايا، اگر آنچه [[محمد]] مى‏ گويد حق و از جانب توست [[سنگى از آسمان]] بر ما ببار يا [[عذاب]] دردناکی بر ما بفرست» . و به روايتى: «خدايا، اگر [[محمد]] در آنچه مى‏ گويد صادق و راستگو است [[شعله ‏اى از آتش]] بر ما بفرست»!!</big><big><br />همين كه سخن [[حارث]] تمام شد و به راه افتاد، خداوند س[[نگى از آسمان]] بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاک كرد. در روايت ديگر: ابر غليظى ظاهر شد و رعد و برقى به وجود آمد و [[صاعقه]] ‏اى رخ داد و آتشى فرود آمد و همه آن [[دوازده نفر]] را سوزانيد.</big><big><br />بعد از اين ماجرا، آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...» ، يعنى «درخواست كننده‏ اى [[عذاب]] واقع شدنى را درخواست كرد كه كسى نتواند آن را دفع كند» . [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.</ref> لازم به تذكر است كه نام «[[حارث فهرى]]»در روايات به اسم‏ هاى مختلف آمده است كه احتمالاً بعضى از نام‏ ها مربوط به [[دوازده نفر]] همراهان او باشد.</big><big><br />با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «[[غدير]]» از منبع [[وحى]] سرچشمه گرفته و يك [[فرمان الهى]] است.</big><big><br />از سوى ديگر، تعيين تكليف براى همه [[منافقان]] آن روز و طول [[تاريخ]] شد كه همچون [[حارث فهرى]] فكر مى‏ كنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند و بعد از آنكه مى‏ دانند [[ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام]] از طرف خداست صريحاً مى‏ گويند ما تحمل آن را نداريم!! اين پاسخ دندان شكن و فورى خداوند ثابت كرد كه هر كس [[ولايت على ‏عليه السلام]] را نپذيرد، خدا و رسول را قبول ندارد و [[كافر]] است.</big>
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
<big><br /></big>
<big><br /></big>


<big>همچنين مراجعه شود به عنوان: حارث بن نعمان فهرى /  آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...» ، و عنوان: [[منافقين]] /  اهانت به پيامبر صلى الله عليه وآله پس از خطبه غدير.</big>
<big>همچنين مراجعه شود به عنوان: [[منافقين]] /  اهانت به پيامبر صلى الله عليه وآله پس از خطبه غدير.</big>


== '''<big>پيامد ماجراى حارث و سنگ آسمانى</big>''' . <ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۶۸  - ۱۶۳</ref> ==
== '''<big>پيامد ماجراى حارث و سنگ آسمانى</big>'''<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۱۶۳- ۱۶۸. </ref> ==
 <big>با در نظر گرفتن اينكه [[غدير]] مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در [[غدير]] ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه۴۹ سوره اعراف و آيه ۷۲ سوره توبه و آيه ۲۳ و ۲۴ سوره رعد و آيه ۷۱سوره زخرف است:</big><big><br />«أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّه بِرَحْمَةٍ، ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» <ref>اعراف /  ۴۹</ref></big><big><br />«آيا اينان هستند كه قسم ياد كرديد خدا رحمتى به آنان نمى ‏رساند؟ داخل بهشت شويد كه ترسى بر شما نيست و محزون نمى ‏شويد» .</big><big><br />«وَعَدَ اللَّه الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّه أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» <ref>توبه /  ۷۲</ref></big><big><br />«خداوند به مردان و زنان [[مؤمن]] وعده كرده [[بهشت]]‏ هايى را كه در آن نهرهايى جارى است و در آن هميشگى (و جاودان) خواهند بود و مسكن‏ هاى پاكيزه‏ اى كه در بهشت‏ هاى عدن است و رضايتى از سوى پروردگار كه بالاتر است. اين است رستگارى عظيم» .</big><big><br />«جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ. سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» <ref>رعد /  ۲۴ - ۲۳</ref>.</big>
 <big>با در نظر گرفتن اينكه [[غدير]] مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در [[غدير]] ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه۴۹ سوره اعراف و آيه ۷۲ سوره توبه و آيه ۲۳ و ۲۴ سوره رعد و آيه ۷۱سوره زخرف است:</big><big><br />«أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّه بِرَحْمَةٍ، ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» <ref>اعراف/۴۹.</ref></big><big><br />«آيا اينان هستند كه قسم ياد كرديد خدا رحمتى به آنان نمى ‏رساند؟ داخل بهشت شويد كه ترسى بر شما نيست و محزون نمى ‏شويد» .</big><big><br />«وَعَدَ اللَّه الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّه أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» <ref>توبه/۷۲.</ref></big><big><br />«خداوند به مردان و زنان [[مؤمن]] وعده كرده [[بهشت]]‏ هايى را كه در آن نهرهايى جارى است و در آن هميشگى (و جاودان) خواهند بود و مسكن‏ هاى پاكيزه‏ اى كه در بهشت‏ هاى عدن است و رضايتى از سوى پروردگار كه بالاتر است. اين است رستگارى عظيم» .</big><big><br />«جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ. سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» <ref>رعد/۲۳-۲۴. </ref>.</big>


<big>«بهشت ‏هاى عدن كه آنان و هركس از پدران و همسران و فرزندانشان كه صلاحيت داشته باشند داخل آن مى‏ گردند و ملائكه از هر درى بر آنان وارد مى‏ شوند. سلام بر شما به خاطر آنچه [[صبر]] كرديد و خانه عاقبت خوبى است» .</big><big><br />«يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ» <ref>زخرف /  ۷۱.</ref></big><big><br />«كاسه‏ هايى از طلا و ظرف‏ هايى بر آنان گردانده مى‏ شود كه در آنهاست آنچه دل ‏ها بخواهد و چشم‏ ها لذت ببرد و شما در آن هميشگى خواهيد بود» .</big>
<big>«بهشت ‏هاى عدن كه آنان و هركس از پدران و همسران و فرزندانشان كه صلاحيت داشته باشند داخل آن مى‏ گردند و ملائكه از هر درى بر آنان وارد مى‏ شوند. سلام بر شما به خاطر آنچه [[صبر]] كرديد و خانه عاقبت خوبى است» .</big><big><br />«يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ» <ref>زخرف/۷۱.</ref></big><big><br />«كاسه‏ هايى از طلا و ظرف‏ هايى بر آنان گردانده مى‏ شود كه در آنهاست آنچه دل ‏ها بخواهد و چشم‏ ها لذت ببرد و شما در آن هميشگى خواهيد بود» .</big>
 
<big>اين آيات از سه بُعد قابل بررسى است:</big>'''<big><br />متن روايت</big>'''


=== '''<big> اين آيات از سه بُعد قابل بررسى است:</big><big><br />متن روايت</big>''' ===
<big>لَمَّا اعْتَرَضَ الْحارِثُ الْفِهْرىُّ وَ طَلِبَ الْعَذابَ مِنَ اللَّه انْ كانَ [[مُحَمَّدٌ]] صادِقاً وَ قُتِلَ بِعَذابٍ مِنَ السَّماءِ وَ نَزَلَتْ «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ...» قالَ النَّبِىّ‏ صلى الله عليه وآله لاصْحابِهِ: رَأَيْتُمْ؟ قالُوا: نَعَمْ.</big><big><br />قالَ: وَ سَمِعْتُمْ؟ قالُوا: نَعَمْ.</big><big><br />قالَ: طوبى لِمَنْ والاهُ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ عاداهُ. كَأَنّى انْظُرُ الى عَلِىٍّ وَ شيعَتِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُزَفُّونَ عَلى نُوقٍ مِنْ رياضِ الْجَنَّةِ شَبابٌ مُتَوَّجُونَ مُكَحَّلُونَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ قَدْ ايِّدُوا بِرِضْوانٍ مِنَ اللَّه اكْبَرُ، ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ.</big><big><br />حَتّى سَكَنُوا حَظيرَةَ الْقُدْسِ مِنْ جِوارِ رَبِّ الْعالَمينَ. لَهُمْ فيها ما تَشْتَهِى الانْفُسُ وَ تَلَذُّ الاعْيُنُ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ. وَ يَقُولُ لَهُمُ الْمَلائِكَةُ:«سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» :</big>
<big>لَمَّا اعْتَرَضَ الْحارِثُ الْفِهْرىُّ وَ طَلِبَ الْعَذابَ مِنَ اللَّه انْ كانَ [[مُحَمَّدٌ]] صادِقاً وَ قُتِلَ بِعَذابٍ مِنَ السَّماءِ وَ نَزَلَتْ «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ...» قالَ النَّبِىّ‏ صلى الله عليه وآله لاصْحابِهِ: رَأَيْتُمْ؟ قالُوا: نَعَمْ.</big><big><br />قالَ: وَ سَمِعْتُمْ؟ قالُوا: نَعَمْ.</big><big><br />قالَ: طوبى لِمَنْ والاهُ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ عاداهُ. كَأَنّى انْظُرُ الى عَلِىٍّ وَ شيعَتِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُزَفُّونَ عَلى نُوقٍ مِنْ رياضِ الْجَنَّةِ شَبابٌ مُتَوَّجُونَ مُكَحَّلُونَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ قَدْ ايِّدُوا بِرِضْوانٍ مِنَ اللَّه اكْبَرُ، ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ.</big><big><br />حَتّى سَكَنُوا حَظيرَةَ الْقُدْسِ مِنْ جِوارِ رَبِّ الْعالَمينَ. لَهُمْ فيها ما تَشْتَهِى الانْفُسُ وَ تَلَذُّ الاعْيُنُ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ. وَ يَقُولُ لَهُمُ الْمَلائِكَةُ:«سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» :</big>


خط ۱۷۰: خط ۱۷۱:
== <big> تحليل ماجراى حارث فهرى و سنگ آسمانى<ref>ژرفاى غدير: ص ۸۱  - ۷۹ . سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۸ .</ref></big> ==
== <big> تحليل ماجراى حارث فهرى و سنگ آسمانى<ref>ژرفاى غدير: ص ۸۱  - ۷۹ . سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۸ .</ref></big> ==


<big>در همه دستورات الهى كه [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] ابلاغ فرموده عده‏ اى نپذيرفته ‏اند، و خداوند هم برنامه خاصى براى مقابله با آنان در دنيا نداشته است. تنها در امر ولايت و امامت بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله بود كه هم منكرين آن به صورتى غير عادى اقدام به انكار آن نمودند، و هم خداوند پاسخ دندان‏ شكنى به آنان داد تا براى هميشه روزگار اهميت آن در خاطره ‏ها بماند.</big><big><br />بت‏ پرستان و مشركان و يهوديان و مسيحيان در تمام مواردى كه روى مخالفت با پيامبر صلى الله عليه وآله داشتند به صراحت سخن حضرت را انكار مى‏ كردند و مخالف آن را حق مى‏ دانستند. حتى مسيحيان نجران كه قرار بود با پيامبر صلى الله عليه وآله مباهله كنند ادعا مى‏ كردند كه آنچه حضرت مى ‏فرمايد درست نيست.</big><big><br />در آخرين مرحله كه قرار به مباهله و واگذارى امر به ذات اقدس الهى شد توقف كردند و حاضر شدند جزيه بپردازند ولى مباهله نكنند، و در واقع ترسيدند از اينكه مسئله را به خدا واگذار كنند و خداوند پاسخ دندان شكنى به آنان دهد. در غدير مسئله به صورت ديگرى جلوه كرد و حارث فهرى صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در آن لحظات هم گفتار منكر غدير و هم پاسخ خداوند عجيب بود.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.</ref></big>
<big>در همه دستورات الهى كه [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] ابلاغ فرموده عده‏ اى نپذيرفته ‏اند، و خداوند هم برنامه خاصى براى مقابله با آنان در دنيا نداشته است. تنها در امر ولايت و امامت بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله بود كه هم منكرين آن به صورتى غير عادى اقدام به انكار آن نمودند، و هم خداوند پاسخ دندان‏ شكنى به آنان داد تا براى هميشه روزگار اهميت آن در خاطره ‏ها بماند.</big><big><br />بت‏ پرستان و مشركان و يهوديان و مسيحيان در تمام مواردى كه روى مخالفت با پيامبر صلى الله عليه وآله داشتند به صراحت سخن حضرت را انكار مى‏ كردند و مخالف آن را حق مى‏ دانستند. حتى مسيحيان نجران كه قرار بود با پيامبر صلى الله عليه وآله مباهله كنند ادعا مى‏ كردند كه آنچه حضرت مى ‏فرمايد درست نيست.</big><big><br />در آخرين مرحله كه قرار به مباهله و واگذارى امر به ذات اقدس الهى شد توقف كردند و حاضر شدند جزيه بپردازند ولى مباهله نكنند، و در واقع ترسيدند از اينكه مسئله را به خدا واگذار كنند و خداوند پاسخ دندان شكنى به آنان دهد. در غدير مسئله به صورت ديگرى جلوه كرد و حارث فهرى صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در آن لحظات هم گفتار منكر غدير و هم پاسخ خداوند عجيب بود.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۳۶، ۱۶۲، ۱۶۷. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص۵۶، ۵۷، ۱۲۹، ۱۴۴. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.</ref></big>


=== '''<big>در اينجا دو نكته قابل تأمل است:</big>''' ===
<big>در اينجا دو نكته قابل تأمل است:</big>
 
'''<big> مسير عجيب مباهله در غدير</big>'''


==== '''<big> مسير عجيب مباهله در غدير</big>''' ====
<big>حارث فهرى به جاى آنكه بگويد: «من غدير را قبول ندارم و اگر سخن من در انكار غدير درست باشد خدا عذاب را بر شما نازل كند» ، عكس اين سخن را بر زبان آورد و در واقع آنچه بايد پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏ گفت او براى خود گفت. حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد درباره ولايت على مى‏ گويد حق است و از جانب توست عذابى بر ما منكرين نازل كن» ! مى‏ بينيم هم حقانيت مطلب و هم از جانب خدابودن آن بر لسان حارث جارى شده و صريحاً از خدا درخواست عذاب كرده است.</big><big><br />اين اقدام در حضور مردم بود و به قدرى درخواست عجيبى بود كه خداوند عين گفتار او را در قرآن نقل كرده كه «اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطِر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم» <ref>انفال /  ۳۳.</ref></big><big><br />اكنون قاضى اين مباهله خداوند بود كه بايد تكليف مردم را روشن مى‏ كرد، چه آنكه بسيارى از منافقين و صاحبان ايمان ضعيف از مردمِ حاضر در غدير نيز سخنى همچون حارث در دلشان بود، ولى جرأت ابراز آن را نداشتند!</big><big><br />اگر خداوند پاسخ حارث را نمى‏ داد آنان نيز همراه حارث مى‏ شدند و به اين باور نزديك مى‏ شدند كه غدير ساخته خود پيامبر صلى الله عليه وآله است و به خداوند ارتباطى ندارد.</big><big><br />[[پيامبر صلى الله عليه وآله]] باز هم خواست راه توبه را به همه مردم نشان دهد كه بازگشت به صراط مستقيم هيچ وقت دير نيست و آشتى با خدا و اهل ‏بيت‏ عليهم السلام هميشه ممكن است. همچنين خواست اين نكته را خاطر نشان كند كه بايد از دشمنان غدير فاصله گرفت و از آنان دورى جست. از اين رو به حارث فرمود: «يا از اين گفته ‏ات توبه كن يا از ما فاصله بگير و از پيش ما برو» .</big>
<big>حارث فهرى به جاى آنكه بگويد: «من غدير را قبول ندارم و اگر سخن من در انكار غدير درست باشد خدا عذاب را بر شما نازل كند» ، عكس اين سخن را بر زبان آورد و در واقع آنچه بايد پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏ گفت او براى خود گفت. حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد درباره ولايت على مى‏ گويد حق است و از جانب توست عذابى بر ما منكرين نازل كن» ! مى‏ بينيم هم حقانيت مطلب و هم از جانب خدابودن آن بر لسان حارث جارى شده و صريحاً از خدا درخواست عذاب كرده است.</big><big><br />اين اقدام در حضور مردم بود و به قدرى درخواست عجيبى بود كه خداوند عين گفتار او را در قرآن نقل كرده كه «اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطِر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم» <ref>انفال /  ۳۳.</ref></big><big><br />اكنون قاضى اين مباهله خداوند بود كه بايد تكليف مردم را روشن مى‏ كرد، چه آنكه بسيارى از منافقين و صاحبان ايمان ضعيف از مردمِ حاضر در غدير نيز سخنى همچون حارث در دلشان بود، ولى جرأت ابراز آن را نداشتند!</big><big><br />اگر خداوند پاسخ حارث را نمى‏ داد آنان نيز همراه حارث مى‏ شدند و به اين باور نزديك مى‏ شدند كه غدير ساخته خود پيامبر صلى الله عليه وآله است و به خداوند ارتباطى ندارد.</big><big><br />[[پيامبر صلى الله عليه وآله]] باز هم خواست راه توبه را به همه مردم نشان دهد كه بازگشت به صراط مستقيم هيچ وقت دير نيست و آشتى با خدا و اهل ‏بيت‏ عليهم السلام هميشه ممكن است. همچنين خواست اين نكته را خاطر نشان كند كه بايد از دشمنان غدير فاصله گرفت و از آنان دورى جست. از اين رو به حارث فرمود: «يا از اين گفته ‏ات توبه كن يا از ما فاصله بگير و از پيش ما برو» .</big>


<big>حارث باطن ظلمانى خود را بار ديگر نشان داد و مطلبى را بر زبان آورد كه حرف دل منافقين حاضر در غدير بود. او گفت: «قلبم براى توبه مرا همراهى نمى‏ كند؛ ولى از نزد تو مى ‏روم»!</big><big><br />معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند، به وقوع پيوست. خاطره ‏اى كه از اصحاب فيل در ذهن‏ ها مانده بود و خداوند قدرت خود را با سنگ ريزه ‏هاى آسمانى نشان داده بود، اينك با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبر صلى الله عليه وآله تكرار شد.</big><big><br />پرنده ‏اى در آسمان ظاهر شد كه سنگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث فرود آورد. آن سنگ طول قامت او را درنورديد و او را نقش زمين ساخت و پيش چشمان مردم دست و پا زد و جان داد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۰.</ref></big><big><br />اگر در ماجراى نصاراى نجران كار به مباهله نرسيد تا يد قدرت خداوند متعال را در پشتيبانى از پيامبرش‏ صلى الله عليه وآله ببينند، اينک دشمن غدير مباهله را رسمى كرد و خداوند نيز با پاسخ به او، حاضرين غدير و شنوندگان ماجراى غدير تا آخر دنيا را در برابر هر شبهه ‏اى بيمه كرد و در واقع خداوند تعالى ارتباط غدير را به ذات اقدس خويش اعلام كرد.</big>
<big>حارث باطن ظلمانى خود را بار ديگر نشان داد و مطلبى را بر زبان آورد كه حرف دل منافقين حاضر در غدير بود. او گفت: «قلبم براى توبه مرا همراهى نمى‏ كند؛ ولى از نزد تو مى ‏روم»!</big><big><br />معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند، به وقوع پيوست. خاطره ‏اى كه از اصحاب فيل در ذهن‏ ها مانده بود و خداوند قدرت خود را با سنگ ريزه ‏هاى آسمانى نشان داده بود، اينك با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبر صلى الله عليه وآله تكرار شد.</big><big><br />پرنده ‏اى در آسمان ظاهر شد كه سنگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث فرود آورد. آن سنگ طول قامت او را درنورديد و او را نقش زمين ساخت و پيش چشمان مردم دست و پا زد و جان داد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۰.</ref></big><big><br />اگر در ماجراى نصاراى نجران كار به مباهله نرسيد تا يد قدرت خداوند متعال را در پشتيبانى از پيامبرش‏ صلى الله عليه وآله ببينند، اينک دشمن غدير مباهله را رسمى كرد و خداوند نيز با پاسخ به او، حاضرين غدير و شنوندگان ماجراى غدير تا آخر دنيا را در برابر هر شبهه ‏اى بيمه كرد و در واقع خداوند تعالى ارتباط غدير را به ذات اقدس خويش اعلام كرد.</big>


==== '''<big> طرز تفكر حارث فهرى چه بود؟</big>''' ====
'''<big> طرز تفكر حارث فهرى چه بود؟</big>'''
 
<big>تحليلى درباره انگيزه حارث فهرى و مو شكافى سخنانش و كيفيت اعتقادى او در سخنى كه بر زبان آورد، نشان خواهد داد كه او يک نمونه از افرادى با چنين عقيده بود. حارث فهرى در حقيقت خدا و رسول را قبول داشت و فقط در ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مردد بود، مانند بسيارى از آنانكه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله تنها گذاشتند.</big>
<big>تحليلى درباره انگيزه حارث فهرى و مو شكافى سخنانش و كيفيت اعتقادى او در سخنى كه بر زبان آورد، نشان خواهد داد كه او يک نمونه از افرادى با چنين عقيده بود. حارث فهرى در حقيقت خدا و رسول را قبول داشت و فقط در ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مردد بود، مانند بسيارى از آنانكه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله تنها گذاشتند.</big>


<big>حارث به طور علنى باطن خود را آشكار ساخت و جمله ‏اش به قدرى در رساندن اين مطلب صريح است كه روشن ‏تر از آن نمى‏ توان يافت. اين صراحت در چند جهت جلوه گر است:</big><big><br />'''او كه مى‏ گويد:''' «خدايا اگر اين مطلب حقى از جانب توست» يعنى خدا را قبول دارد كه استدعا از ذات او مى‏ نمايد!</big><big><br />'''به پيامبر صلى الله عليه وآله مى ‏گويد:''' ما تو را قبول داريم در صدق و رسالت، فقط بگو اين مطلب از جانب خداست يا از مطالب شخصى خودت مى‏ باشد.</big><big><br />'''پس از آنكه حضرت اين جهت را براى او تبيين مى‏ كند او در مقابل صداقت پيامبر صلى الله عليه وآله تشكيك نمى ‏كند، بلكه به صراحت مى‏ گويد:''' خدايا اگر واقعاً چنين است من تحمل ندارم و حاضرم بميرم و اين منظره را نبينم و زير اين بار نروم.</big><big><br />اينها چيزى بود كه در دل بسيارى وجود داشت! لذا مى ‏بينم خداوند متعال صريحاً حكم به كفر چنين كسى كرده كه بگويد: «خدايا» و بعد دعا كند كه اگر اين مطلب حق و از جانب توست بر ما عذاب بفرست، آنجا كه مى‏ فرمايد: «للكافرين ليس له دافع . من اللَّه ذى المعارج» : «براى كافرين دفع كننده ‏اى از عذاب خداوندى وجود ندارد. از سوى خداوند...» .</big>
<big>حارث به طور علنى باطن خود را آشكار ساخت و جمله ‏اش به قدرى در رساندن اين مطلب صريح است كه روشن ‏تر از آن نمى‏ توان يافت. اين صراحت در چند جهت جلوه گر است:</big><big><br />'''او كه مى‏ گويد:''' «خدايا اگر اين مطلب حقى از جانب توست» يعنى خدا را قبول دارد كه استدعا از ذات او مى‏ نمايد!</big><big><br />'''به پيامبر صلى الله عليه وآله مى ‏گويد:''' ما تو را قبول داريم در صدق و رسالت، فقط بگو اين مطلب از جانب خداست يا از مطالب شخصى خودت مى‏ باشد.</big><big><br />'''پس از آنكه حضرت اين جهت را براى او تبيين مى‏ كند او در مقابل صداقت پيامبر صلى الله عليه وآله تشكيک نمى ‏كند، بلكه به صراحت مى‏ گويد:''' خدايا اگر واقعاً چنين است من تحمل ندارم و حاضرم بميرم و اين منظره را نبينم و زير اين بار نروم.</big><big><br />اينها چيزى بود كه در دل بسيارى وجود داشت! لذا مى ‏بينم خداوند متعال صريحاً حكم به كفر چنين كسى كرده كه بگويد: «خدايا» و بعد دعا كند كه اگر اين مطلب حق و از جانب توست بر ما عذاب بفرست، آنجا كه مى‏ فرمايد: «للكافرين ليس له دافع . من اللَّه ذى المعارج» : «براى كافرين دفع كننده ‏اى از عذاب خداوندى وجود ندارد. از سوى خداوند...» .</big>


<big>مهم ‏تر اينكه خدا عذاب چنين كسى را سريع فرستاد تا شدت غضبش بر منكرين ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بر همه معلوم شود.  <ref>مناقب آل ابى‏ طالب: ج ۱ ص ۵۳۸</ref></big><big><br />چه كسى فكر مى‏ كرد پايان بخش مراسم سه روزه غدير معجزه ‏اى آشكار براى شكست دشمن غدير باشد. در هيچ يك از اوامر الهى -  كه پيامبر صلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده خداوند اقدام معجزه آسايى براى مقابله كنندگان با آن برنامه در دنيا نداشته است؛ چنانچه در هيچ يك از فرامين الهى دشمن از خداوند درخواست عذاب نكرده است.</big>
<big>مهم ‏تر اينكه خدا عذاب چنين كسى را سريع فرستاد تا شدت غضبش بر منكرین ولایت علی بن ابی‏ طالب‏ علیه السلام بر همه معلوم شود.  <ref>مناقب آل ابى‏ طالب: ج ۱ ص ۵۳۸</ref></big><big><br />چه كسى فكر مى‏ كرد پايان بخش مراسم سه روزه غدير معجزه ‏اى آشكار براى شكست دشمن غدير باشد. در هيچ يك از اوامر الهى -  كه پيامبر صلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده خداوند اقدام معجزه آسايى براى مقابله كنندگان با آن برنامه در دنيا نداشته است؛ چنانچه در هيچ يک از فرامين الهى دشمن از خداوند درخواست عذاب نكرده است.</big>


<big>اين در حالى است كه در تاريخ انبياء اين مسئله سابقه داشته و بارها مردمِ گمراه به پيامبرانشان گفته ‏اند: «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ» : «اگر راست مى‏گويى آنچه ما را از آن مى‏ترسانى بياور» .</big>  
<big>اين در حالى است كه در تاريخ انبياء اين مسئله سابقه داشته و بارها مردمِ گمراه به پيامبرانشان گفته ‏اند: «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ» : «اگر راست مى‏گويى آنچه ما را از آن مى‏ترسانى بياور» .</big>  
خط ۱۹۲: خط ۱۹۵:
<big>سوره هود عليه السلام: آيه ۳۲. سوره انبياء عليهم السلام: آيه ۳۸. سوره شعراء: آيه ۱۸۷. سوره نمل: آيه ۷۱. سوره عنكبوت: آيه ۲۹. سوره سبأ: آيه ۲۹. سوره يس: آيه ۴۸. سوره احقاف: آيه ۲۲. سوره ملك: آيه ۲۵.</big>
<big>سوره هود عليه السلام: آيه ۳۲. سوره انبياء عليهم السلام: آيه ۳۸. سوره شعراء: آيه ۱۸۷. سوره نمل: آيه ۷۱. سوره عنكبوت: آيه ۲۹. سوره سبأ: آيه ۲۹. سوره يس: آيه ۴۸. سوره احقاف: آيه ۲۲. سوره ملك: آيه ۲۵.</big>


<big>فقط در غدير بود كه حارث فهرى به نمايندگى از منافقين صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در واقع يك مباهله تمام عيار در برابر صد و بيست هزار نفر مطرح شد كه جز پاسخ فورى خداوند راه ديگرى براى حل قاطع مسئله نبود.</big>
<big>فقط در غدير بود كه حارث فهرى به نمايندگى از منافقين صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در واقع يک مباهله تمام عيار در برابر صد و بيست هزار نفر مطرح شد كه جز پاسخ فورى خداوند راه ديگرى براى حل قاطع مسئله نبود.</big>


<big>در آن لحظات هم گفتار منكر غدير و هم پاسخ دندان شكن الهى عجيب بود، و توانست امضاى الهى را در قاطع ‏ترين شكل آن به همه جهانيان نشان دهد. پيش‏بينى و برنامه‏ ريزى اين مرحله از مراسم غدير فراتر از آن بود كه به عنوان يك پاسخ كوتاه به يك معترض بی جا مطرح شود.</big><big><br />در واقع اعتراض حارث فهرى به نيابت از همه كسانى بود كه از آن روز تا قيامت تصميم مخالفت و دشمنى با غدير داشتند، همان گونه كه پاسخ خداوند قاطعيت حضرت جلالش را در حمايت از غدير به همه فهماند؛ و به همين جهت خبر آن از دو سو در متن قرآن جاى گرفت.</big><big><br />ماجراى حارث فهرى در شرايطى اتفاق افتاد كه آن همه مقدمه چينى براى غدير در طول مراسم حج و بعد از آن انجام گرفته بود، و آن سخنرانى مفصل و فراگير توسط پيامبر صلى الله عليه وآله ايراد شده بود، و آن مراسم سه روزه بيعت و برنامه‏ هاى كنار آن صورت گرفته بود.</big><big><br />در چنان شرايطى كه مقارن با ساعات پايانى توقف در غدير بود، براى هيچ كس به هيچ وجهى شبهه و شكى باقى نمانده بود كه مراسم غدير به امر مستقيم الهى اجرا شده و تأكيد خاصى از طرف پروردگار درباره آن وجود داشته است؛ تا آنجا كه درباره ‏اش «واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» فرموده است.</big><big><br />در واقع اين منافقين بودند كه به حكم «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» ، وقتى هر تلاش مذبوحانه ‏اى را به اجرا گذاشتند و با شكست رو به رو شدند، در آن لحظات آخر با درماندگى تمام آخرين تير خود را نشانه‏ گيرى كردند.</big><big><br />يك گروه دوازده نفرى به سركردگى حارث فهرى نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمدند، و او به نمايندگىِ آنان از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيد: آيا اينكه درباره على بن ابى‏ طالب گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ ...» از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟!</big><big><br />اينجا بود كه بايد امضاى الهى با نشان دادن گستره آن به همه مردم تبيين مى ‏شد تا اين شبهه براى ابد محو گردد. حضرت به دقت مسير طى شده پيام رسانى غدير را توضيح داده فرمود:</big><big><br />خداوند به من وحى كرده، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى ‏كنم.</big><big><br />در اين پاسخ كوتاه پيامبر صلى الله عليه وآله هم وَحيانى بودن غدير و هم اجازه خاص پروردگار را درباره آن اعلان كرد.</big><big><br />اينجا بود كه حارث فهرى باطن نفاق را تا ابديت در معرض ديدگان بشريت گذاشت، كه طاقت شنيدن حق را ندارد و به هر قيمتى حاضر به پايمال كردن آن است! حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى‏ گويد حق و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» !</big><big><br />اكنون عذاب از طرف دشمن درخواست شده بود، اما كسى انتظار پذيرفته شدن آن را از سوى خدا و رسول نداشت. به عبارت ديگر تا كنون دشمنان بسيارى در معرض چنين عذابى بودند، ولى در اتمام حجت الهى فقط ابلاغ كافى است و نيازى به نزول عذاب نيست. اما در مورد غدير بلافاصله پاسخ الهى رسيد تا مباهله مطرح شده بى‏ نتيجه نماند.</big><big><br />عصر روز بيستم ذى ‏الحجه ماجراى اصحاب فيل تكرار شد و خدا با سنگ ‏هاى آسمانى از دشمن غدير استقبال كرد. همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خدا سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از سرش وارد شد و تمام وجودش را در نورديد، و در حضور صد و بيست هزار نفر او را نقش زمين ساخت و همان جا هلاك شد.</big><big><br />خدايى كه رخداد هاى غير منتظره غدير را هم پيش بينى كرده بود، در كنار آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» و آيه «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» اين بُعد اعظم غدير را در متن قرآن جاودانه ساخت، تا نسل‏ هاى آينده در كنار آن دو آيه، اين دو آيه را هم ببينند و حكايت آن را بشنوند.</big><big><br />آيه اول سخن حارث را نقل مى ‏كرد: «وَ اِذْ قالُوا اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَليمٍ » <ref>انفال /  ۳۳</ref> :«و آنگاه كه گفتند: خدايا، اگر اين ([[غدير]]) حقى از طرف تو است سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» .</big><big><br />آيه دوم نيز پاسخ خداوند را در بر داشت: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ ...».<ref>معارج /  ۳  - ۱</ref>  «درخواست كننده ‏اى عذاب واقع شونده را درخواست كرد كه هيچ قدرتى نمى‏ تواند آن را از كافرين دور كند»؛ و اين گونه نشان كفر بر پيشانى دشمنان غدير زده شد.</big><big><br />اكنون وقت آن بود كه از اعتراض دشمن غدير بالاترين استفاده به نفع خطابه غدير صورت گيرد، و فراتر از اجازه و امضاى الهى به صورت معجزه الهى در تأييد سخنرانى غدير مورد اقرار همگان قرار گيرد.</big>
<big>در آن لحظات هم گفتار منكر غدير و هم پاسخ دندان شكن الهى عجيب بود، و توانست امضاى الهى را در قاطع ‏ترين شكل آن به همه جهانيان نشان دهد. پيش‏بينى و برنامه‏ ريزى اين مرحله از مراسم غدير فراتر از آن بود كه به عنوان يک پاسخ كوتاه به يک معترض بی جا مطرح شود.</big><big><br />در واقع اعتراض حارث فهرى به نيابت از همه كسانى بود كه از آن روز تا قيامت تصميم مخالفت و دشمنى با غدير داشتند، همان گونه كه پاسخ خداوند قاطعيت حضرت جلالش را در حمايت از غدير به همه فهماند؛ و به همين جهت خبر آن از دو سو در متن قرآن جاى گرفت.</big><big><br />ماجراى حارث فهرى در شرايطى اتفاق افتاد كه آن همه مقدمه چينى براى غدير در طول مراسم حج و بعد از آن انجام گرفته بود، و آن سخنرانى مفصل و فراگير توسط پيامبر صلى الله عليه وآله ايراد شده بود، و آن مراسم سه روزه بيعت و برنامه‏ هاى كنار آن صورت گرفته بود.</big><big><br />در چنان شرايطى كه مقارن با ساعات پايانى توقف در غدير بود، براى هيچ كس به هيچ وجهى شبهه و شكى باقى نمانده بود كه مراسم غدير به امر مستقيم الهى اجرا شده و تأكيد خاصى از طرف پروردگار درباره آن وجود داشته است؛ تا آنجا كه درباره ‏اش «واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» فرموده است.</big><big><br />در واقع اين منافقين بودند كه به حكم «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» ، وقتى هر تلاش مذبوحانه ‏اى را به اجرا گذاشتند و با شكست رو به رو شدند، در آن لحظات آخر با درماندگى تمام آخرين تير خود را نشانه‏ گيرى كردند.</big><big><br />يك گروه دوازده نفرى به سركردگى حارث فهرى نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمدند، و او به نمايندگىِ آنان از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيد: آيا اينكه درباره على بن ابى‏ طالب گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ ...» از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟!</big><big><br />اينجا بود كه بايد امضاى الهى با نشان دادن گستره آن به همه مردم تبيين مى ‏شد تا اين شبهه براى ابد محو گردد. حضرت به دقت مسير طى شده پيام رسانى غدير را توضيح داده فرمود:</big><big><br />خداوند به من وحى كرده، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى ‏كنم.</big><big><br />در اين پاسخ كوتاه پيامبر صلى الله عليه وآله هم وَحيانى بودن غدير و هم اجازه خاص پروردگار را درباره آن اعلان كرد.</big><big><br />اينجا بود كه حارث فهرى باطن نفاق را تا ابديت در معرض ديدگان بشريت گذاشت، كه طاقت شنيدن حق را ندارد و به هر قيمتى حاضر به پايمال كردن آن است! حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى‏ گويد حق و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» !</big><big><br />اكنون عذاب از طرف دشمن درخواست شده بود، اما كسى انتظار پذيرفته شدن آن را از سوى خدا و رسول نداشت. به عبارت ديگر تا كنون دشمنان بسيارى در معرض چنين عذابى بودند، ولى در اتمام حجت الهى فقط ابلاغ كافى است و نيازى به نزول عذاب نيست. اما در مورد غدير بلافاصله پاسخ الهى رسيد تا مباهله مطرح شده بى‏ نتيجه نماند.</big><big><br />عصر روز بيستم ذى ‏الحجه ماجراى اصحاب فيل تكرار شد و خدا با سنگ ‏هاى آسمانى از دشمن غدير استقبال كرد. همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خدا سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از سرش وارد شد و تمام وجودش را در نورديد، و در حضور صد و بيست هزار نفر او را نقش زمين ساخت و همان جا هلاك شد.</big><big><br />خدايى كه رخداد هاى غير منتظره غدير را هم پيش بينى كرده بود، در كنار آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» و آيه «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» اين بُعد اعظم غدير را در متن قرآن جاودانه ساخت، تا نسل‏ هاى آينده در كنار آن دو آيه، اين دو آيه را هم ببينند و حكايت آن را بشنوند.</big><big><br />آيه اول سخن حارث را نقل مى ‏كرد: «وَ اِذْ قالُوا اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَليمٍ » <ref>انفال/۳۳.</ref> :«و آنگاه كه گفتند: خدايا، اگر اين ([[غدير]]) حقى از طرف تو است سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» .</big><big><br />آيه دوم نيز پاسخ خداوند را در بر داشت: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ ...».<ref>معارج /۳.</ref>  «درخواست كننده ‏اى عذاب واقع شونده را درخواست كرد كه هيچ قدرتى نمى‏ تواند آن را از كافرين دور كند»؛ و اين گونه نشان كفر بر پيشانى دشمنان غدير زده شد.</big><big><br />اكنون وقت آن بود كه از اعتراض دشمن غدير بالاترين استفاده به نفع خطابه غدير صورت گيرد، و فراتر از اجازه و امضاى الهى به صورت معجزه الهى در تأييد سخنرانى غدير مورد اقرار همگان قرار گيرد.</big>


<big>[[پيامبر صلى الله عليه وآله]] با اشاره به جنازه بى‏ جان حارث خطاب به مردم فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى! فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى! اين پاسخ «آرى» از سوى جمعيت بدان معنى بود كه هم ديديم و هم شنيديم، چه ديدنى و چه شنيدنى كه اگر كور و كر هم بوديم آن را با تمام وجود احساس نموديم، و اگر هر گونه شكى در ارتباط غدير با خداوند داشتيم، اكنون خدا را در صحنه غدير حاضر مى‏ بينيم.</big><big><br />در آن لحظات حال منافقين بسيار تماشايى بود كه يأس و نااميدى آنان به اوج خود رسيده بود، و با صحنه‏ اى رو به رو بودند كه هرگز انتظارش را نداشتند، و اگر چنين تأييدى را از سوى خداوند پيش بينى مى‏ كردند هرگز به حارث اجازه مطرح كردن سؤالش را نمى ‏دادند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۰ و ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ص ۱۹۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۱ ص ۵۳۸ .</ref></big>
<big>[[پيامبر صلى الله عليه وآله]] با اشاره به جنازه بى‏ جان حارث خطاب به مردم فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى! فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى! اين پاسخ «آرى» از سوى جمعيت بدان معنى بود كه هم ديديم و هم شنيديم، چه ديدنى و چه شنيدنى كه اگر كور و كر هم بوديم آن را با تمام وجود احساس نموديم، و اگر هر گونه شكى در ارتباط غدير با خداوند داشتيم، اكنون خدا را در صحنه غدير حاضر مى‏ بينيم.</big><big><br />در آن لحظات حال منافقين بسيار تماشايى بود كه يأس و نااميدى آنان به اوج خود رسيده بود، و با صحنه‏ اى رو به رو بودند كه هرگز انتظارش را نداشتند، و اگر چنين تأييدى را از سوى خداوند پيش بينى مى‏ كردند هرگز به حارث اجازه مطرح كردن سؤالش را نمى ‏دادند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۰ و ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ص ۱۹۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۱ ص ۵۳۸ .</ref></big>