پرش به محتوا

سلطنت: تفاوت میان نسخه‌ها

۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۳ اوت ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲: خط ۱۲:
شِهاب‏ الدين قَسطَلانى مى ‏گويد: يكى از معانى «مَولى» پادشاه است، زيرا او رسيدگى به امور مردم را به عهده مى‏ گيرد.<ref>ارشاد السارى: ج ۷ ص ۷۷.</ref>
شِهاب‏ الدين قَسطَلانى مى ‏گويد: يكى از معانى «مَولى» پادشاه است، زيرا او رسيدگى به امور مردم را به عهده مى‏ گيرد.<ref>ارشاد السارى: ج ۷ ص ۷۷.</ref>


بنابراين به پادشاه «مَولى» گفته مى‏ شود، چرا كه او رسيدگى به امور مردم را به عهده مى ‏گيرد. پس قطعاً «مَولى» به معناى ولىّ امر و متولّى امر نيز به كار مى ‏رود. افزون بر اينها، اين معنى به روشنى از سخنان لغويان به دست مى‏ آيد. جوهرى مى ‏نويسد: مَلَكوت از ريشه مُلک است، مانند رَهَبوت از ريشه رَهبَة؛ مى‏ گويند: مَلَكوت عِراق از آن او است. مَلْكُوَه -  بر وزن تَرْقُوَه -  عراق نيز گفته مى ‏شود. معناى اين واژه پادشاهى و عزّت است. پس او مليک و مَلِک و مَلْک است، مثل فَخِذ و فَخْذ. گويا مَلْک مخفّف مَلِک و مَلِک مقصورِ مالک يا مليک است. جمع مَلِک و مَلْک، ملوک و املاک است. اسم اين مصدر مُلک و اسم مكان آن مملكت است. تَمَلَّكَهُ يعنى به زور آن را مالک شد. و «مليک النحل» ملكه زنبورهاى عسل است.<ref>الصحاح: «ملک».</ref>
بنابراين به پادشاه «مَولى» گفته مى‏ شود، چرا كه او رسيدگى به امور مردم را به عهده مى ‏گيرد. پس قطعاً «مَولى» به معناى ولىّ امر و متولّى امر نيز به كار مى ‏رود. افزون بر اينها، اين معنى به روشنى از سخنان لغويان به دست مى‏ آيد. جوهرى مى ‏نويسد:  
 
مَلَكوت از ريشه مُلک است، مانند رَهَبوت از ريشه رَهبَة؛ مى‏ گويند: مَلَكوت عِراق از آن او است. مَلْكُوَه -  بر وزن تَرْقُوَه -  عراق نيز گفته مى ‏شود. معناى اين واژه پادشاهى و عزّت است. پس او مليک و مَلِک و مَلْک است، مثل فَخِذ و فَخْذ. گويا مَلْک مخفّف مَلِک و مَلِک مقصورِ مالک يا مليک است.  
 
جمع مَلِک و مَلْک، ملوک و املاک است. اسم اين مصدر مُلک و اسم مكان آن مملكت است. تَمَلَّكَهُ يعنى به زور آن را مالک شد. و «مليک النحل» ملكه زنبورهاى عسل است.<ref>الصحاح: «ملک».</ref>


همچنين لغويانى كه لغات عربى را به فارسی [[ترجمه]] كرده ‏اند، مانند صاحب «صراح اللغة» و «منتهى الأرب فى لغات العرب» واژه «ملک» را به شاه و پادشاه ترجمه كرده ‏اند.
همچنين لغويانى كه لغات عربى را به فارسی [[ترجمه]] كرده ‏اند، مانند صاحب «صراح اللغة» و «منتهى الأرب فى لغات العرب» واژه «ملک» را به شاه و پادشاه ترجمه كرده ‏اند.
خط ۲۲: خط ۲۶:
موالى اولياى پدر و برادر و پسر و غير آنان از خويشاوندان پدرى هستند. قاضى اسماعيل نيز در «الأحكام» اين سخن را از طريق محمد بن ثور از مَعمَر نقل كرده است. ابوعبيده گويد: «وَ لِكُلٍّ جَعَلنا مَوالِىَ» يعنى اوليا و ورثه. «و كسانى كه با آنان پيمان بسته ‏ايد» پس «مَولى» در معناى ابن‏ عمّ و... به كار مى ‏رود.
موالى اولياى پدر و برادر و پسر و غير آنان از خويشاوندان پدرى هستند. قاضى اسماعيل نيز در «الأحكام» اين سخن را از طريق محمد بن ثور از مَعمَر نقل كرده است. ابوعبيده گويد: «وَ لِكُلٍّ جَعَلنا مَوالِىَ» يعنى اوليا و ورثه. «و كسانى كه با آنان پيمان بسته ‏ايد» پس «مَولى» در معناى ابن‏ عمّ و... به كار مى ‏رود.


و سخنش را تا آنجا كه بخارى آورده ادامه داده است. وى در مولايى كه به معناى پسر عمو است اين شعر را شاهد آورده است: «مَهلاً بَنى عَمِّنا مَهلاً مَوالينا» . از ديگر معانى «مَولى» كه ابوعبيده آنها را ذكر نكرده ولى ديگر لغويان آنها را ذكر كرده ‏اند اين است: محبّ، پناه ‏دهنده، ياور، داماد، تابع و ولىّ.<ref>فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۱۹۹.</ref>
و سخنش را تا آنجا كه بخارى آورده ادامه داده است. وى در مولايى كه به معناى پسر عمو است اين شعر را شاهد آورده است:  
 
«مَهلاً بَنى عَمِّنا مَهلاً مَوالينا» . از ديگر معانى «مَولى» كه ابوعبيده آنها را ذكر نكرده ولى ديگر لغويان آنها را ذكر كرده ‏اند اين است: محبّ، پناه ‏دهنده، ياور، داماد، تابع و ولىّ.<ref>فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۱۹۹.</ref>


همچنين ابن‏ حجر آمدن «مَولى» به معناى «ولىّ» را از لغويان نقل كرده است.  
همچنين ابن‏ حجر آمدن «مَولى» به معناى «ولىّ» را از لغويان نقل كرده است.