پرش به محتوا

ابوبکر بن ابی قحافه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰۳: خط ۳۰۳:


=== '''<big>در قضيه خالد بن وليد</big>''' ===
=== '''<big>در قضيه خالد بن وليد</big>''' ===
<big>پس از قضيه خالد بن وليد پس از غصب خلافت و مفتضح شدن او به دست اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، حضرت به مدينه بازگشتند و مطالبى بين حضرت با ابوبكر رد و بدل شد. آنگاه حضرت خطاب به عمويشان عباس فرمودند: «...اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان. بگذار آنچه مى‏توانند ما را ضعيف نمايند كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است».<ref>بحار الانوار: ج 29 ص46-62.</ref></big>
<big>پس از قضيه خالد بن وليد پس از غصب خلافت و مفتضح شدن او به دست اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، حضرت به مدينه بازگشتند و مطالبى بين حضرت با ابوبكر رد و بدل شد. آنگاه حضرت خطاب به عمويشان عباس فرمودند: «...اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان. بگذار آنچه مى‏توانند ما را ضعيف نمايند كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است».<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص۴۶-۶۲.</ref></big>


=== '''<big>فراموشى ابوبكر!!</big>''' ===
=== '''<big>فراموشى ابوبكر!!</big>''' ===
<big>در ماجراى غصب خلافت، به فاصله 80 روز از غدير به گونه ‏اى على‏ عليه السلام را ناشناخته انگاشتند و براى خود خليفه انتخاب كردند كه گويى على ‏عليه السلام اصلاً به دنيا نيامده يا قبل از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفته است! هر كس از پيروان راستين پيامبرصلى الله عليه وآله به فاصله چند روز از رحلت آن حضرت وارد مسجد مى‏شد و ابوبكر را بر فراز منبر مى‏ ديد بى‏ اختيار مى ‏گفت: انَسيتَ امْ تَناسَيْتَ!!</big>
<big>در ماجراى غصب خلافت، به فاصله ۸۰ روز از غدير به گونه ‏اى على‏ عليه السلام را ناشناخته انگاشتند و براى خود خليفه انتخاب كردند كه گويى على ‏عليه السلام اصلاً به دنيا نيامده يا قبل از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفته است! هر كس از پيروان راستين پيامبرصلى الله عليه وآله به فاصله چند روز از رحلت آن حضرت وارد مسجد مى‏شد و ابوبكر را بر فراز منبر مى‏ ديد بى‏ اختيار مى ‏گفت: انَسيتَ امْ تَناسَيْتَ!!</big>


<big>اى ابوبكر، آيا فراموش كرده‏ اى يا خود را به فراموشى زده ‏اى؟<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 212. الاحتجاج: ج 1 ص 101. </ref></big>
<big>اى ابوبكر، آيا فراموش كرده‏ اى يا خود را به فراموشى زده ‏اى؟<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۱۲. الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۰۱. </ref></big>


<big>اين خطاب در واقع به همه دار و دسته سقيفه بود كه برخوردشان با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به گونه ‏اى بود كه گويا اصلاً او را نمى ‏شناسند و سوابق او را نمى ‏دانند.</big>
<big>اين خطاب در واقع به همه دار و دسته سقيفه بود كه برخوردشان با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به گونه ‏اى بود كه گويا اصلاً او را نمى ‏شناسند و سوابق او را نمى ‏دانند.</big>


== <big>اتمام حجت پيامبرصلى الله عليه وآله بر ابوبكر</big><ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص 21. چهارده قرن با غدير: ص 27. </ref> ==
== <big>اتمام حجت پيامبرصلى الله عليه وآله بر ابوبكر</big><ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۱. چهارده قرن با غدير: ص ۲۷. </ref> ==
<big>در ماجرايى كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر طلحه اتمام حجت فرمود، نام ابوبكر و اينكه حجت بر او تمام شده را آوردند:</big>
<big>در ماجرايى كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر طلحه اتمام حجت فرمود، نام ابوبكر و اينكه حجت بر او تمام شده را آوردند:</big>


خط ۳۱۹: خط ۳۱۹:
<big>دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله بر من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كردند.</big>
<big>دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله بر من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كردند.</big>


<big>و اين مطلب بر آنان (ابوبكر و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه تو است - يعنى زبير -  و بر همه امت و بر اين دو نفر -  و حضرت به سعد بن ابى ‏وقاص و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند -  و بر اين خليفه ظالم شما -  يعنى عثمان -  حجت است.<ref>كتاب سليم: ح 11. </ref></big>
<big>و اين مطلب بر آنان (ابوبكر و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه تو است - يعنى زبير -  و بر همه امت و بر اين دو نفر -  و حضرت به سعد بن ابى ‏وقاص و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند -  و بر اين خليفه ظالم شما -  يعنى عثمان -  حجت است.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱. </ref></big>


== <big>اتمام حجت صحابه بر ابوبكر با غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص85، 87، 88، 90، 93، 96، 108. اسرار غدیر: ص284، 285، 286، 287، 288، 291، 295، 297.</ref> ==
== <big>اتمام حجت صحابه بر ابوبكر با غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص۸۵، ۸۷، ۸۸، ۹۰، ۹۳، ۹۶، ۱۰۸. اسرار غدیر: ص۲۸۴، ۲۸۵، ۲۸۶، ۲۸۷، ۲۸۸، ۲۹۱، ۲۹۵، ۲۹۷.</ref> ==
<big>[[بلال]] مؤذن پيامبرصلى الله عليه وآله از كسانى بود كه با ابوبكر بيعت نكرد. از سوى ديگر ابوبكر در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله بلال را كه غلام بود خريد و آزاد كرد. عمر از اين بهانه استفاده كرد و روزى گريبان بلال را گرفت و گفت:</big>
<big>[[بلال]] مؤذن پيامبرصلى الله عليه وآله از كسانى بود كه با ابوبكر بيعت نكرد. از سوى ديگر ابوبكر در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله بلال را كه غلام بود خريد و آزاد كرد. عمر از اين بهانه استفاده كرد و روزى گريبان بلال را گرفت و گفت:</big>


خط ۳۳۲: خط ۳۳۲:
<big>اى  عمر، تو خوب مى ‏دانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى پسر عمويش پيمانى بست كه تا قيامت بر گردن ماست. آن حضرت او را در روز غدير خم مولى و صاحب اختيار ما قرار داد. چه كسى جرأت دارد در برابر صاحب اختيار خود با ديگرى بيعت كند؟!</big>
<big>اى  عمر، تو خوب مى ‏دانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى پسر عمويش پيمانى بست كه تا قيامت بر گردن ماست. آن حضرت او را در روز غدير خم مولى و صاحب اختيار ما قرار داد. چه كسى جرأت دارد در برابر صاحب اختيار خود با ديگرى بيعت كند؟!</big>


<big>عمر گفت: اگر بيعت نمى‏ كنى با ما زندگى مكن! نه طرفدار ما باش و نه مخالف ما ! بلال هم مجبور شد بخاطر ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از مدينه بيرون رود و در جاى ديگرى زندگى كند!<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى) : ص134، 135.</ref></big>
<big>عمر گفت: اگر بيعت نمى‏ كنى با ما زندگى مكن! نه طرفدار ما باش و نه مخالف ما ! بلال هم مجبور شد بخاطر ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از مدينه بيرون رود و در جاى ديگرى زندگى كند!<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى) : ص۱۳۴، ۱۳۵.</ref></big>


<big>دوازده نفر با اجازه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تصميم گرفتند در نماز جمعه مقابل منبر ابوبكر به عنوان اعتراض برخيزند و مطالبى به عنوان اتمام حجت بگويند. يكى از آنان ابوالهيثم بن تيهان بود كه بر خاست و گفت:</big>
<big>دوازده نفر با اجازه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تصميم گرفتند در نماز جمعه مقابل منبر ابوبكر به عنوان اعتراض برخيزند و مطالبى به عنوان اتمام حجت بگويند. يكى از آنان ابوالهيثم بن تيهان بود كه بر خاست و گفت:</big>
خط ۳۳۸: خط ۳۳۸:
<big>«من گواهى مى‏ دهم كه پيامبرمان در روز غدير خم على‏ عليه السلام را منصوب كرد.</big>
<big>«من گواهى مى‏ دهم كه پيامبرمان در روز غدير خم على‏ عليه السلام را منصوب كرد.</big>


<big>عده ‏اى از انصار كسى را خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله فرستادند و منظور از «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...» را سؤال كردند. حضرت فرمود: به آنان بگوييد: على بعد از من صاحب اختيار مؤمنان و دلسوزترين مردم براى امت من است».<ref>بحارالانوار: ج28 ص200.</ref></big>
<big>عده ‏اى از انصار كسى را خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله فرستادند و منظور از «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...» را سؤال كردند. حضرت فرمود: به آنان بگوييد: على بعد از من صاحب اختيار مؤمنان و دلسوزترين مردم براى امت من است».<ref>بحارالانوار: ج۲۸ ص۲۰۰.</ref></big>




خط ۳۵۵: خط ۳۵۵:
<big>تو با غصب ولايت او براى خود و نشستن در جاى او و ناميدن خود به نام او مرتكب جرمى عظيم شده ‏اى ... . و اما اينكه مرا سرزنش كردى كه او مولاى من است، به خدا قسم او هم مولاى من و هم مولاى تو و هم مولاى همه مؤمنين است!</big>
<big>تو با غصب ولايت او براى خود و نشستن در جاى او و ناميدن خود به نام او مرتكب جرمى عظيم شده ‏اى ... . و اما اينكه مرا سرزنش كردى كه او مولاى من است، به خدا قسم او هم مولاى من و هم مولاى تو و هم مولاى همه مؤمنين است!</big>


<big>آه! آه! اى كاش پافشارى مى‏ كردم و قدرتى داشتم تا تو را مانند منجنيق به دور دست‏ ها پرتاب مى ‏كردم!<ref>بحار الانوار: ج 29 ص166-168.</ref></big>
<big>آه! آه! اى كاش پافشارى مى‏ كردم و قدرتى داشتم تا تو را مانند منجنيق به دور دست‏ ها پرتاب مى ‏كردم!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص۱۶۶-۱۶۸.</ref></big>




خط ۳۶۳: خط ۳۶۳:
<big>اى مهاجرين و اى انصار، آيا خود را به فراموشى زده ‏ايد يا فراموش كرده ‏ايد، يا قصد تحريف داريد يا حقايق را تغيير مى ‏دهيد يا قصد خوار كردن داريد و يا عاجز شده ‏ايد؟!</big>
<big>اى مهاجرين و اى انصار، آيا خود را به فراموشى زده ‏ايد يا فراموش كرده ‏ايد، يا قصد تحريف داريد يا حقايق را تغيير مى ‏دهيد يا قصد خوار كردن داريد و يا عاجز شده ‏ايد؟!</big>


<big>آيا نمى‏ دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در بين ما در موقعيتى مهم قيام كرد و على‏ عليه السلام را براى ما منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 223. </ref></big>
<big>آيا نمى‏ دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در بين ما در موقعيتى مهم قيام كرد و على‏ عليه السلام را براى ما منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۲۳. </ref></big>




خط ۳۷۱: خط ۳۷۱:
<big>... نامه ‏اى از تو به دستم رسيد كه آغاز آن ضد پايان آن بود! در آغاز نامه خود را خليفه پيامبرصلى الله عليه وآله معرفى مى‏كنى و در آخر آن مى ‏نويسى كه مسلمانان جمع شده و تو را بر امور خود انتخاب كردند...!</big>
<big>... نامه ‏اى از تو به دستم رسيد كه آغاز آن ضد پايان آن بود! در آغاز نامه خود را خليفه پيامبرصلى الله عليه وآله معرفى مى‏كنى و در آخر آن مى ‏نويسى كه مسلمانان جمع شده و تو را بر امور خود انتخاب كردند...!</big>


<big>... فكر كن در اينكه حق را به اهلش بازگردانى و آن را به ايشان واگذارى كه از تو به آن سزاوارترند. خوب مى‏ دانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم درباره على‏ عليه السلام چه فرمود، و فاصله زيادى هم نشده كه فراموش شده باشد!<ref>بحارالانوار: ج29 ص92.</ref></big>
<big>... فكر كن در اينكه حق را به اهلش بازگردانى و آن را به ايشان واگذارى كه از تو به آن سزاوارترند. خوب مى‏ دانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم درباره على‏ عليه السلام چه فرمود، و فاصله زيادى هم نشده كه فراموش شده باشد!<ref>بحارالانوار: ج۲۹ ص۹۲.</ref></big>


<big>در حكومت غاصبانه ابوبكر عده‏اى از پذيرفتن خلافت او سرباز زدند و اعلام كردند كه فقط خليفه تعيين شده در غدير را به امامت قبول دارند. از جمله اين افراد مالک بن نويره رئيس قبيله بنى حنيفه بود كه از پرداخت زكات هم به نمايندگان ابوبكر ابا كرد.</big>
<big>در حكومت غاصبانه ابوبكر عده‏اى از پذيرفتن خلافت او سرباز زدند و اعلام كردند كه فقط خليفه تعيين شده در غدير را به امامت قبول دارند. از جمله اين افراد مالک بن نويره رئيس قبيله بنى حنيفه بود كه از پرداخت زكات هم به نمايندگان ابوبكر ابا كرد.</big>