احتجاج امیر المؤمنین علیه السلام با غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۰۷: خط ۲۰۷:
صاحب ولايت، جعلى بودن اين حدیث را با استناد به غدير بر ملا ساخت كه اگر خدا نبوت و خلافت را جمع نمى‏ كند پس چگونه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير طى آن مراسم عظيم صريحاً اين دو را جمع كرد و به صراحت على‏ عليه السلام را خليفه مردم قرار داد؟
صاحب ولايت، جعلى بودن اين حدیث را با استناد به غدير بر ملا ساخت كه اگر خدا نبوت و خلافت را جمع نمى‏ كند پس چگونه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير طى آن مراسم عظيم صريحاً اين دو را جمع كرد و به صراحت على‏ عليه السلام را خليفه مردم قرار داد؟


در همان مجلس كه در مورد قبل گذشت و با حضور دويست تن از سرشناسان مهاجر و انصار در زمان عثمان در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله تشكيل شده بود و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نيز حضور داشت، طلحه از حضرت پرسيد: با ادعاى ابوبكر و اصحابش كه او را تصديق كردند چه كنيم كه از قول پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: خداوند براى اهل ‏بيت نبوّت و خلافت را جمع نمى كند؟
در همان مجلس كه در مورد قبل گذشت و با حضور دويست تن از سرشناسان مهاجر و انصار در زمان عثمان در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله تشكيل شده بود و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نيز حضور داشت، طلحه از حضرت پرسيد:


اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از سخن طلحه به غضب در آمدند و به پاخاسته فرمودند: ... دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند سخن پيامبر صلى الله عليه و آله است كه در غدير خم فرمود: «هر كس من نسبت به او صاحب اختيارم على نسبت به او صاحب اختيار است». من چگونه نسبت به آنان صاحب اختيارتر از خودشان هستم در حالى كه آنان امير و حاكم بر من باشند؟!<ref>كتاب سليم: ص ۲۰۴ ح ۱۱. الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۴۵ - ۱۵۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۶ - ۴۱۷.</ref>
با ادعاى ابوبكر و اصحابش كه او را تصديق كردند چه كنيم كه از قول پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: خداوند براى اهل ‏بيت [[رسالت|نبوّت]] و [[جانشین|خلافت]] را جمع نمى كند؟


۱۵. باز هم در همان مجلس، طلحه از اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيد: چطور كسى جز تو نمى‏ تواند از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله پيامى را برساند در حالى كه در مواردى به ما فرموده: «فليبلِّغ الشاهد الغائب»؟
اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از سخن طلحه به غضب در آمدند و به پاخاسته فرمودند:
 
... دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند سخن پيامبر صلى الله عليه و آله است كه در غدير خم فرمود:
 
«هر كس من نسبت به او صاحب اختيارم على نسبت به او صاحب اختيار است». من چگونه نسبت به آنان صاحب اختيارتر از خودشان هستم در حالى كه آنان امير و حاكم بر من باشند؟!<ref>كتاب سليم: ص ۲۰۴ ح ۱۱. الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۴۵ - ۱۵۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۶ - ۴۱۷.</ref>
 
۱۵. باز هم در همان مجلس، [[طلحة بن عبیدالله تمیمی|طلحه]] از اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيد:
 
چطور كسى جز تو نمى‏ تواند از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله پيامى را برساند در حالى كه در مواردى به ما فرموده: «فليبلِّغ الشاهد الغائب»؟


حضرت فرمود: حضرت اين جمله را فقط در روز غدير خم و در روز عرفه و در روز رحلتش فرموده... ، و به عموم مردم دستور داده كه هر كس را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلبى غير از اين موضوع نفرموده است.
حضرت فرمود: حضرت اين جمله را فقط در روز غدير خم و در روز عرفه و در روز رحلتش فرموده... ، و به عموم مردم دستور داده كه هر كس را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلبى غير از اين موضوع نفرموده است.


در واقع پيامبر صلى الله عليه و آله به همگان دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را، از قول او كسى جز ايشان نمى‏ رساند.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۱.</ref>
در واقع پيامبر صلى الله عليه و آله به همگان دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله بدان مبعوث شده را، از قول او كسى جز ايشان نمى‏ رساند.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۱.</ref>


۱۶. در ميدان جنگ جمل در بصره، هنگامى كه لشكر از دو سو صف آرايى كرده بودند و هنوز جنگ آغاز نشده بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام قاصدى را سراغ طلحه فرستاد كه ملاقاتى داشته باشند. طلحه آمد تا مقابل حضرت قرار گرفت.
۱۶. در ميدان جنگ جمل در بصره، هنگامى كه لشكر از دو سو صف آرايى كرده بودند و هنوز جنگ آغاز نشده بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام قاصدى را سراغ طلحه فرستاد كه ملاقاتى داشته باشند. طلحه آمد تا مقابل حضرت قرار گرفت.


اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: تو را به خدا قسم مى‏ دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى ‏فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ طلحه گفت: آرى. حضرت فرمود: پس چرا به جنگ من آمده ‏اى؟!! گفت: در خاطرم نبود!!! سپس طلحه به لشكر خود بازگشت و بدين صورت در جنگ جمل با يادآورى غدير اتمام حجت بزرگى شد.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸۶.</ref>
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: تو را به خدا قسم مى‏ دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى ‏فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»؟


۱۷. هنگامى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در کوفه براى جنگ صفین آماده مى‏ شد ضمن خطابه ‏اى كه براى مردم ايراد كرد چنين فرمود: تعجب از معاویة بن ابی سفیان است كه در خلافت با من به نزاع برخاسته و امامت مرا انكار مى ‏كند! اى مهاجرين و انصار ... ! آيا بر شما واجب نيست كه مرا يارى كنيد و آيا امر من بر شما واجب نيست؟ آيا نمى‏ دانيد كه بيعت من بر حاضر و غايب شما لازم شده؟ پس چرا معاويه و اصحابش در بیعت من خلل وارد مى‏ كنند؟ ... آيا سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نشنيديد كه در روز غدير درباره ولايت و صاحب اختيارى من مى‏ فرمود؟!<ref>بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸.</ref>
طلحه گفت: آرى. حضرت فرمود: پس چرا به جنگ من آمده ‏اى؟!! گفت: در خاطرم نبود!!! سپس طلحه به لشكر خود بازگشت و بدين صورت در [[جمل|جنگ جمل]] با يادآورى غدير [[اتمام حجت]] بزرگى شد.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸۶.</ref>


۱۸. ابان از سليم نقل مى‏ كند: در حالى كه ما همراه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در صفين بوديم، معاويه ابودرداء و ابوهریره را فراخواند و به ايشان گفت: نزد على برويد و از قول من به او سلام برسانيد و به او بگوييد:
۱۷. هنگامى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در [[کوفه]] براى [[صفین|جنگ صفین]] آماده مى‏ شد ضمن خطابه ‏اى كه براى مردم ايراد كرد چنين فرمود:
 
تعجب از [[معاویة بن ابی سفیان]] است كه در [[جانشین|خلافت]] با من به نزاع برخاسته و [[امامت]] مرا [[انکار]] مى ‏كند! اى [[مهاجرین]] و [[انصار]] ... ! آيا بر شما واجب نيست كه مرا يارى كنيد و آيا امر من بر شما واجب نيست؟
 
آيا نمى‏ دانيد كه بيعت من بر حاضر و غايب شما لازم شده؟ پس چرا معاویه و اصحابش در بیعت من خلل وارد مى‏ كنند؟ ... آيا سخن [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] را نشنيديد كه در روز غدير درباره ولايت و صاحب اختيارى من مى‏ فرمود؟!<ref>بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸.</ref>
 
۱۸. [[ابان بن تغلب|ابان]] از [[سلیم بن قیس هلالی (ابوصادق)|سلیم]] نقل مى‏ كند: در حالى كه ما همراه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در صفين بوديم، معاويه [[ابوالدرداء|ابودرداء]] و [[ابوهریره]] را فراخواند و به ايشان گفت: نزد على برويد و از قول من به او سلام برسانيد و به او بگوييد:


به خدا قسم من مى‏ دانم كه تو سزاوارترين مردم به خلافت هستى و از من به آن سزاوارترى، زيرا تو از مهاجرينى هستى كه پيش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان<ref>اشاره به فتح مكه است كه در آن روز همه مشركين از جمله معاويه و پدر و پسرش از آزاد شدگان پيامبر صلى الله عليه و آله شدند.</ref> هستم. و من مثل سوابق تو در اسلام و خويشاوندى پيامبر و علم تو به كتاب خدا و سنت پيامبرش را ندارم.
به خدا قسم من مى‏ دانم كه تو سزاوارترين مردم به خلافت هستى و از من به آن سزاوارترى، زيرا تو از مهاجرينى هستى كه پيش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان<ref>اشاره به فتح مكه است كه در آن روز همه مشركين از جمله معاويه و پدر و پسرش از آزاد شدگان پيامبر صلى الله عليه و آله شدند.</ref> هستم. و من مثل سوابق تو در اسلام و خويشاوندى پيامبر و علم تو به كتاب خدا و سنت پيامبرش را ندارم.


ادعا كرده ‏اى كه تو خليفه پيامبر در امتش و وصى او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و در كتابش و سنت پيامبرش به ولايت تو امر كرده است، و به محمد دستور داده كه اين مطلب را در امتش بپا دارد و بر او آيه نازل كرده است كه: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ، بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَّغْتَ رسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»<ref>مائده /  ۶۷ .</ref>: «اى پيامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده برسان، و اگر چنين نكنى رسالت او را ابلاغ نكرده ‏اى، و خداوند تو را از شرّ مردم حفظ مى‏ كند».
ادعا كرده ‏اى كه تو خليفه پيامبر در امتش و وصى او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و در كتابش و سنت پيامبرش به ولايت تو امر كرده است، و به محمد دستور داده كه اين مطلب را در امتش بپا دارد و بر او آيه نازل كرده است كه:
 
«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ، بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَّغْتَ رسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»<ref>مائده /  ۶۷ .</ref>:
 
«اى پيامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده برسان، و اگر چنين نكنى رسالت او را ابلاغ نكرده ‏اى، و خداوند تو را از شرّ مردم حفظ مى‏ كند».


او هم امتش را در غدير  خم جمع كرد و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غايب برساند، و به مردم خبر داد كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى، و تو نسبت به پيامبر همچون هارون نسبت به موسى هستى.
او هم امتش را در غدير  خم جمع كرد و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غايب برساند، و به مردم خبر داد كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى، و تو نسبت به پيامبر همچون هارون نسبت به موسى هستى.


درباره تو به من خبر رسيده است كه براى مردم خطبه ‏اى نمى ‏خوانى مگر آنكه قبل از پايين آمدن از منبر مى‏ گويى: «به خداقسم من سزاوارترين مردم براى آنان هستم، و از روزى كه پيامبر از دنيا رفته همچنان مظلوم بوده ‏ام».
درباره تو به من خبر رسيده است كه براى مردم خطبه ‏اى نمى ‏خوانى مگر آنكه قبل از پايين آمدن از [[سخنرانی|منبر]] مى‏ گويى:
 
«به خداقسم من سزاوارترين مردم براى آنان هستم، و از روزى كه پيامبر از دنيا رفته همچنان مظلوم بوده ‏ام».
 
اگر اين خبرى كه درباره تو به من رسيده درست باشد ظلم ابوبكر و عمر نسبت به تو بالاتر از ظلم [[عثمان بن عفّان|عثمان]] است.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵.</ref>


اگر اين خبرى كه درباره تو به من رسيده درست باشد ظلم ابوبكر و عمر نسبت به تو بالاتر از ظلم عثمان است.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵.</ref>
وقتى [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] نامه معاويه را خواند، و ابودرداء و ابوهريره پيام و سخن او را به حضرت ابلاغ كردند، به ابودرداء فرمود:


وقتى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نامه معاويه را خواند، و ابودرداء و ابوهريره پيام و سخن او را به حضرت ابلاغ كردند، به ابودرداء فرمود: آنچه معاويه شما را براى آن فرستاده بود به من رسانديد. اكنون از من بشنويد و از قول من به او برسانيد همانطور كه از قول او به من رسانديد.
آنچه معاويه شما را براى آن فرستاده بود به من رسانديد. اكنون از من بشنويد و از قول من به او برسانيد همانطور كه از قول او به من رسانديد.


آنگاه در پيام به معاويه فرمود: اگر خداوند عزوجل است كه بايد اختيار كند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا براى امت انتخاب كرده است و به عنوان خليفه براى آنان قرار داده است و آنان را در كتاب مُنزَل خود و در سنت پيامبرش مأمور به اطاعت و يارى من نموده است، و اين حجت مرا قوى ‏تر و حق مرا واجب‏تر مى‏ نمايد.
آنگاه در پيام به معاويه فرمود: اگر خداوند عزوجل است كه بايد اختيار كند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا براى امت انتخاب كرده است و به عنوان خليفه براى آنان قرار داده است و آنان را در كتاب مُنزَل خود و در سنت پيامبرش مأمور به اطاعت و يارى من نموده است، و اين حجت مرا قوى ‏تر و حق مرا واجب ‏تر مى‏ نمايد.


ابودرداء و ابوهريره به راه افتادند تا نزد معاويه رسيدند و پيام حضرت را رساندند.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵.</ref>
ابودرداء و ابوهريره به راه افتادند تا نزد معاويه رسيدند و پيام حضرت را رساندند.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵.</ref>


۱۹. در جنگ صفين پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرين و انصار و با حضور فرستادگان معاويه برفراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را برشمرد و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند.
۱۹. در جنگ صفين پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع [[مهاجرین]] و [[انصار]] و با حضور فرستادگان معاويه برفراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را برشمرد و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند.


از جمله فرمود: شما را به خدا قسم درباره قول خداوند: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و...» و آيه «انما وليكم اللَّه...»... كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسیر كند ... . آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... .
از جمله فرمود: شما را به خدا قسم درباره قول خداوند: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و...» و آيه «انما وليكم اللَّه...»... كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسیر كند ... . آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... .