منکران تواتر حدیث غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «سخنى با منكران تواتر حديث غدير   از ديگر اشكالات عجيب و مضحك بر حديث غدير، عد...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
سخنى با منكران تواتر حديث غدير
== سخنى با منكران تواتر حديث غدير ==
  از ديگر اشكالات عجيب و مضحک بر حديث غدير، عدم تواتر حديث غدير! به ويژه عدم تواترش نزد شيعه است!!


  از ديگر اشكالات عجيب و مضحك بر حديث غدير، عدم تواتر حديث غدير! به ويژه عدم تواترش نزد شيعه است!!
واقعاً چگونه مى ‏شود كه شخص خردمند درباره حديثى كه بيش از صد صحابى راوى آن هستند و گروهى از حافظان بزرگ در كتاب‏ هاى پرشمار طُرق آن را گرد آورده‏ اند چنين سخن ناروايى مى‏ گويد؟!


در حالى كه حديث غدير تنها نزد شيعه متواتر نيست، بلكه بزرگ حافظان اهل‏ سنت نيز به تواترش تصريح كرده ‏اند؛ كسانى مانند حافظ ذهبى كه ابن‏ حجر مكّى در صحيح دانستن طرق حديث غدير به سخن او تكيه كرده و گفته است: اين حديث از چندين طريق نقل شده، كه ذهبى بيشتر آن ها را صحيح دانسته است.<ref>الصواعق المحرقه: ص ۲۵.</ref>


واقعاً چگونه مى‏شود كه شخص خردمند درباره حديثى كه بيش از صد صحابى راوى آن هستند و گروهى از حافظان بزرگ در كتاب‏هاى پرشمار طُرق آن را گرد آورده‏اند چنين سخن ناروايى مى‏گويد؟!
البته با وجود اين كلام، از تصريح ذهبى به تواتر حديث غدير خوددارى كرده است! در حالى كه همين ابن‏ حجر، حديث نماز ابوبكر را با علم به بطلانش نزد شيعه، به سبب روايت شدنش توسط تنها هشت صحابى متواتر دانسته است. ولى تواتر حديث غدير را كه بيش از صد تن از صحابه و دست كم و به اعتراف ابن‏ حجر هشتاد صحابى راوى آن هستند انكار كرده است!!
 
 
در حالى كه حديث غدير تنها نزد شيعه متواتر نيست، بلكه بزرگ حافظان اهل‏سنت نيز به تواترش تصريح كرده‏اند؛ كسانى مانند حافظ ذهبى كه ابن‏حجر مكّى در صحيح دانستن طرق حديث غدير به سخن او تكيه كرده و گفته است: اين حديث از چندين طريق نقل شده، كه ذهبى بيشتر آنها را صحيح دانسته است.××× 2 الصواعق المحرقه: ص 25. ×××
 
 
البته با وجود اين كلام، از تصريح ذهبى به تواتر حديث غدير خوددارى كرده است! در حالى كه همين ابن‏حجر، حديث نماز ابوبكر را با علم به بطلانش نزد شيعه، به سبب روايت شدنش توسط تنها هشت صحابى متواتر دانسته است. ولى تواتر حديث غدير را كه بيش از صد تن از صحابه و دست كم و به اعتراف ابن‏حجر هشتاد صحابى راوى آن هستند انكار كرده است!!


   اول
   اول
خط ۱۶: خط ۱۲:
   سخنان منكرين تواتر حديث غدير
   سخنان منكرين تواتر حديث غدير


اينک سخنان منكرين تواتر حديث غدير و پاسخ آن:


اينك سخنان منكرين تواتر حديث غدير و پاسخ آن:
۱ - نورالدين حلبى
 
 
1-  نورالدين حلبى
 
نورالدين حلبى در برابر حديث غدير همان راه ابن‏حجر هيتمى مكّى را رفته است. وى در جواب حديث غدير مى‏نويسد:
 
 
اين شيعيان و رافضيان همگى معتقدند در موضوع امامت تنها مى‏توان به حديث متواتر استناد كرد. لكن حديث غدير نه تنها خبر واحد است، بلكه افزون بر اين جماعتى از پيشوايان حديث مانند ابوداوود و ابوحاتم رازى بر صحت آن خرده گرفته‏اند. پس ادعاى شيعيان تناقض‏آميز است.××× 1 انسان العيون: ج 3 ص 338 337. ×××
 
 
پاسخ: اين سخن به چند دليل، مردود است:
 
 
1. نفى تواتر حديث غدير تكذيب واقعيت و انكار حقيقتى است استوار. همانگونه كه گذشت بزرگ پيشوايان اهل‏تسنن به تواترش تصريح كرده‏اند.
 
 
2. ثبوت تواتر حديث غدير نزد شيعه كافى است.
 


3. در موضوع امامت مى‏توان به حديثى كه از طرق اهل‏سنت نقل شده، هر چند خبر واحد باشد، استدلال و طرف مقابل را ملزم كرد. در اينجا، واجب نيست كه حديث مورد استناد متواتر باشد تا بتوان به آن استدلال و طرف مقابل را به وسيله آن ملزم كرد.
نورالدين حلبى در برابر حديث غدير همان راه ابن‏ حجر هيتمى مكّى را رفته است. وى در جواب حديث غدير مى ‏نويسد:


اين شيعيان و رافضيان همگى معتقدند در موضوع امامت تنها مى‏ توان به حديث متواتر استناد كرد. لكن حديث غدير نه تنها خبر واحد است، بلكه افزون بر اين جماعتى از پيشوايان حديث مانند ابوداوود و ابوحاتم رازى بر صحت آن خرده گرفته ‏اند. پس ادعاى شيعيان تناقض ‏آميز است.<ref>انسان العيون: ج ۳ ص ۳۳۷ ، ۳۳۸. </ref>


4. اينكه شمارى از پيشوايان حديث بر صحت حديث غدير خرده گرفته‏اند، در حقيقت طعنى است بر اين پيشوايان متعصّب. 5 . همانگونه كه پيشتر گذشت، نسبت طعن در صحت حديث غدير به ابوداوود دروغى صريح و بهتانى آشكار است.
پاسخ: اين سخن به چند دليل، مردود است:۱. نفى تواتر حديث غدير تكذيب واقعيت و انكار حقيقتى است استوار. همان گونه كه گذشت بزرگ پيشوايان اهل‏ تسنن به تواترش تصريح كرده‏ اند.


2-  على قارى
۲. ثبوت تواتر حديث غدير نزد شيعه كافى است.


شيخ نورالدين على بن سلطان هروى قارى درباره حديث غدير سخنان سستى گفته و حتى كلام خودش را نقض كرده است!
۳. در موضوع امامت مى ‏توان به حديثى كه از طرق اهل‏ سنت نقل شده، هر چند خبر واحد باشد، استدلال و طرف مقابل را ملزم كرد. در اين جا، واجب نيست كه حديث مورد استناد متواتر باشد تا بتوان به آن استدلال و طرف مقابل را به وسيله آن ملزم كرد.


۴. اين كه شمارى از پيشوايان حديث بر صحت حديث غدير خرده گرفته ‏اند، در حقيقت طعنى است بر اين پيشوايان متعصّب.


وى يكبار گفته است: حديث غدير حديثى است واحد كه در صحت آن اختلاف هست. بنابراين چگونه بر شيعه رواست كه با شرط تواتر احاديث امامت -  كه تمامى ايشان در آن همداستان‏اند -  مخالفت كند؟ اين چيزى جز تناقضى صريح و تعارضى قبيح نيست.
۵. همان گونه كه پيش تر گذشت، نسبت طعن در صحت حديث غدير به ابو داوود دروغى صريح و بهتانى آشكار است.


 ۲ - على قارى


قارى در جايى ديگر مى‏گويد: احمد اين حديث را در مسندش روايت كرده است. پايين‏ترين مرتبتى كه مى‏توان براى آن قائل شد اين است كه حديثى حَسَن است. از اين رو سخن كسانى كه بر ثبوت اين حديث خرده گرفته‏اند قابل اعتنا نيست.××× 1 المرقاة: ج 5 ص 574 . ×××
شيخ نورالدين على بن سلطان هروى قارى درباره حديث غدير سخنان سستى گفته و حتى كلام خودش را نقض كرده است!وى يک بار گفته است: حديث غدير حديثى است واحد كه در صحت آن اختلاف هست. بنابراين چگونه بر شيعه رواست كه با شرط تواتر احاديث امامت -  كه تمامى ايشان در آن هم داستان‏ اند -  مخالفت كند؟ اين چيزى جز تناقضى صريح و تعارضى قبيح نيست.


قارى در جايى ديگر مى‏ گويد: احمد اين حديث را در مسندش روايت كرده است. پايين ‏ترين مرتبتى كه مى ‏توان براى آن قائل شد اين است كه حديثى حَسَن است. از اين رو سخن كسانى كه بر ثبوت اين حديث خرده گرفته‏ اند قابل اعتنا نيست.<ref>المرقاة: ج ۵ ص ۵۷۴ .</ref>


پاسخ: وى ابتدا حديث غدير را خبر واحدى دانسته كه صحتش نزد علما مورد اختلاف است! در حالى كه خود او كمى پيش از اين سخن گفته است: حاصل آنكه اين حديثى است كه شكى در آن نيست و شمارى از حافظان آن را متواتر دانسته‏اند، چرا كه در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏اند، و آنگاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على‏عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول‏خداصلى الله عليه وآله شنيده‏اند.××× 2 المرقاة: ج 5 ص 568 . ×××
پاسخ: وى ابتدا حديث غدير را خبر واحدى دانسته كه صحتش نزد علما مورد اختلاف است! در حالى كه خود او كمى پيش از اين سخن گفته است:  


حاصل آن كه اين حديثى است كه شكى در آن نيست و شمارى از حافظان آن را متواتر دانسته ‏اند، چرا كه در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند، و آن گاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على‏ عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند.<ref>المرقاة: ج ۵ ص ۵۶۸ .</ref>سپس كلام بعدى خود را گفته است! واقعاً اين چه تناقضى است؟! آن هم در يك كتاب و پيرامون يک حديث!


سپس كلام بعدى خود را گفته است! واقعاً اين چه تناقضى است؟! آن هم در يك كتاب و پيرامون يك حديث!
اضافه بر اين كه اگر فرض شود كه اين حديث نزد اهل ‏سنت متواتر نيست، بى‏ گمان استدلال شيعه به آن صحيح است، زيرا:


اولاً كه اين حديث نزد شيعه متواتر است و به كمک روايات مخالفان قطع و يقين به همراه مى‏ آورد.


اضافه بر اينكه اگر فرض شود كه اين حديث نزد اهل‏سنت متواتر نيست، بى‏گمان استدلال شيعه به آن صحيح است، زيرا: اولاً كه اين حديث نزد شيعه متواتر است و به كمك روايات مخالفان قطع و يقين به همراه مى‏آورد. ثانياً نزد اهل‏تسنن استدلال به اخبار آحاد جايز است. پس الزام مخالفان و احتجاج در برابر آنان به حديث غدير در هر حال درست است.
ثانياً نزد اهل‏ تسنن استدلال به اخبار آحاد جايز است. پس الزام مخالفان و احتجاج در برابر آنان به حديث غدير در هر حال درست است. 


۳- ميرزا مخدوم بن عبدالباقى


3-  ميرزا مخدوم بن عبدالباقى
وى مى‏ گويد: در غير كتاب‏ هاى صحاح نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. من نمى‏ دانم چيست كه در نهاد كج ‏انديش شيعيان جزم به دلالت اين روايت را به امامت مرتضى به ارث مى ‏نهد؟<ref>نواقض الروافض (مخطوط) .</ref>


وى مى‏گويد: در غير كتاب‏هاى صحاح نقل شده كه پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. من نمى‏دانم چيست كه در نهاد كج‏انديش شيعيان جزم به دلالت اين روايت را به امامت مرتضى به ارث مى‏نهد؟××× 1 نواقض الروافض )مخطوط( . ×××
وى در اين گفتار چنين دروغ آشكارى گفته، و حال آن كه حديث غدير در كتاب‏ هاى صحاح آمده است<ref>صحيح تِرمِذى. سنن ابن ‏ماجه. المستدرک على الصحيحين. صحيح ابن‏ حبّان. المختارة (ضياء مَقدِسى) و... .</ref> كه در ادامه خواهد آمد. ضمن اين كه همين شخص در جاى ديگرى از كتابش، در كلامى پس از اين گفتار به تواتر حديث غدير تصريح كرده است.<ref>نواقض الروافض (مخطوط) : ذيل عنوان «تواتر حديث غدير» .</ref>


۴ - اسحاق هروى


وى در اين گفتار چنين دروغ آشكارى گفته، و حال آنكه حديث غدير در كتاب‏هاى صحاح آمده است××× 2 صحيح تِرمِذى. سنن ابن‏ماجه. المستدرك على الصحيحين. صحيح ابن‏حبّان. المختارة )ضياء مَقدِسى( و... . ××× كه در ادامه خواهد آمد. ضمن اينكه همين شخص در جاى ديگرى از كتابش، در كلامى پس از اين گفتار به تواتر حديث غدير تصريح كرده است.××× 3 نواقض الروافض )مخطوط( : ذيل عنوان »تواتر حديث غدير« . ×××
اسحاق هروى (نوه ميرزا مخدوم)در كتاب «السهام»در پاسخ به حديث غدير مى ‏نويسد:


ما تواتر حديث غدير را نمى‏ پذيريم. چگونه به چنين سخنى گردن نهيم و حال آن كه محدثان ثقه مانند بخارى و مسلم و واقدى روايتش نكرده ‏اند، و بسيارى از پيشوايان حديث مثل ابو داوود و واقدى و ابن‏ خُزيمه و ديگر ثقات بر صحّت آن خرده گرفته ‏اند. هم چنين كسانى كه اين حديث را روايت كرده ‏اند، آغاز آن يعنى: «ألَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم» را -  كه قرينه است بر اين كه «مولى» به معناى أولى به تصرف است -  روايت نكرده ‏اند.


4-  اسحاق هروى
اين سخن بسيار عجيب است، زيرا بنا بر آن شمار بسيارى از كسانى كه حديث غدير را روايت كرده‏ اند از پيشوايان ثقه نخواهند بود؛ افرادى مانند احمد و نسايى و تِرمذى و ابن ‏ماجه و نظير اينان.


اسحاق هروى )نوه ميرزا مخدوم( در كتاب »السهام« در پاسخ به حديث غدير مى‏نويسد:
اشكال ديگر اين است كه هروى نام واقدى و ابن‏ خُزيمه را به فهرست خيالى خرده ‏گيران بر حديث غدير اضافه كرده است! حال آن كه پيشينيان او -  كه خود جيره‏ خور آنان است -  نام اين دو تن را در شمار خرده‏ گيران بر اين حديث شريف ياد نكرده ‏اند. علاوه بر اين، جدّ او ميرزا عبدالباقى به تواتر حديث غدير تصريح كرده است.


۵ -  عبدالحق دهلوى


ما تواتر حديث غدير را نمى‏پذيريم. چگونه به چنين سخنى گردن نهيم و حال آنكه محدثان ثقه مانند بخارى و مسلم و واقدى روايتش نكرده‏اند، و بسيارى از پيشوايان حديث مثل ابوداوود و واقدى و ابن‏خُزيمه و ديگر ثقات بر صحّت آن خرده گرفته‏اند. همچنين كسانى كه اين حديث را روايت كرده‏اند، آغاز آن يعنى: »ألَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم« را -  كه قرينه است بر اينكه »مولى« به معناى أولى به تصرف است -  روايت نكرده‏اند.
شيخ عبدالحق دهلوى در كتاب«شرح المشكاة» مى‏ نويسد:


اين سخن بسيار عجيب است، زيرا بنا بر آن شمار بسيارى از كسانى كه حديث غدير را روايت كرده‏اند از پيشوايان ثقه نخواهند بود؛ افرادى مانند احمد و نسايى و تِرمذى و ابن‏ماجه و نظير اينان.
حديث غدير بى‏ گمان صحيح است و جماعتى مانند تِرمذى و نسايى و احمد آن را روايت كرده ‏اند. اين حديث طرق كثيرى دارد و راويان آن را از شانزده تن از صحابه نقل كرده‏ اند. در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند، و آن گاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على ‏عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله شنيده‏ اند.


شيعيان اتفاق نظر دارند كه حديث دالّ بر امامت بايد متواتر باشد، و اگر حديثى متواتر نباشد نمى ‏توان آن را دليل امامت بر شمرد. ما براى ملزم كردن شيعيان مى‏ گوييم كه اين حديث يقيناً متواتر نيست.


اشكال ديگر اين است كه هروى نام واقدى و ابن‏خُزيمه را به فهرست خيالى خرده‏گيران بر حديث غدير اضافه كرده است! حال آنكه پيشينيان او -  كه خود جيره‏خور آنان است -  نام اين دو تن را در شمار خرده‏گيران بر اين حديث شريف ياد نكرده‏اند. علاوه بر اين، جدّ او ميرزا عبدالباقى به تواتر حديث غدير تصريح كرده است.
افزون بر اين، در آن اختلاف شده (هر چند كه اين اختلافات در بعضى از خصوصيات آن است) و برخى از پيشوايانِ حديث و مراجع عادلِ اين موضوع مانند ابو داوود سِجِستانى و ابو حاتِم رازى و ديگران به صحّت آن خرده گرفته‏ اند و اهل حفظ و اتقان مانند بخارى و مسلم و واقدى و ديگر بزرگان اهل حديث -  كه براى طلب حديث در سرزمين ‏ها گشته و به شهرها سفر كرده ‏اند -  آن را قبول نداشته ‏اند. درست است كه اين ها گردى بر دامان صحّت اين حديث نمى ‏نشاند، ولى ادعاى تواتر درباره آن از عجايب است.
 
 
5-  عبدالحق دهلوى
 
شيخ عبدالحق دهلوى در كتاب »شرح المشكاة« مى‏نويسد:
 
 
حديث غدير بى‏گمان صحيح است و جماعتى مانند تِرمذى و نسايى و احمد آن را روايت كرده‏اند. اين حديث طرق كثيرى دارد و راويان آن را از شانزده تن از صحابه نقل كرده‏اند. در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏اند، و آنگاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على‏عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول‏خداصلى الله عليه وآله شنيده‏اند.
 
 
بسيارى از اسانيد اين حديث صحيح يا حسن است، و سخن كسانى كه بر صحت آن خرده مى‏گيرند يا مى‏گويند كه عبارت »اللهم وال من والاه« ساختگى است مورد اعتنا نيست، زيرا همانگونه كه شيخ ابن‏حجر در »الصواعق المحرقة« گفته، اين حديث از طرق بسيارى نقل شده كه ذهبى بيشترشان را صحيح دانسته است.
 
 
شيعيان اتفاق نظر دارند كه حديث دالّ بر امامت بايد متواتر باشد، و اگر حديثى متواتر نباشد نمى‏توان آن را دليل امامت بر شمرد. ما براى ملزم كردن شيعيان مى‏گوييم كه اين حديث يقيناً متواتر نيست.
 
افزون بر اين، در آن اختلاف شده )هر چند كه اين اختلافات در بعضى از خصوصيات آن است( و برخى از پيشوايانِ حديث و مراجع عادلِ اين موضوع مانند ابوداوود سِجِستانى و ابوحاتِم رازى و ديگران به صحّت آن خرده گرفته‏اند و اهل حفظ و اتقان مانند بخارى و مسلم و واقدى و ديگر بزرگان اهل حديث -  كه براى طلب حديث در سرزمين‏ها گشته و به شهرها سفر كرده‏اند -  آن را قبول نذاشته‏اند. درست است كه اينها گردى بر دامان صحّت اين حديث نمى‏نشاند، ولى ادعاى تواتر درباره آن از عجايب است.
 


و اما جواب كلام دهلوى از چند جهت:
و اما جواب كلام دهلوى از چند جهت:


۱ . ديديم كه دهلوى منكران صحت حديث غدير را به شدت رد مى ‏كند، ولى در عين حال منكر تواتر آن مى‏ شود! او در عين اين كه به كثرت طرق حديث اعتراف مى‏ كند و مى‏ افزايد كه شانزده تن صحابى راوى آن هستند و بيشتر طرق آن صحيح و حسن است، منكر تواتر آن مى‏ شود!؟


1. ديديم كه دهلوى منكران صحت حديث غدير را به شدت رد مى‏كند، ولى در عين حال منكر تواتر آن مى‏شود! او در عين اينكه به كثرت طرق حديث اعتراف مى‏كند و مى‏افزايد كه شانزده تن صحابى راوى آن هستند و بيشر طرق آن صحيح و حسن است، منكر تواتر آن مى‏شود!؟
اين چه اشكالى است كه به تواتر چنين حديثى گرفته مى ‏شود؟! در حالى كه اهل ‏تسنن حديثى را كه راويان كمترى از اين داشته باشد را متواتر مى‏ دانند، و بنا بر آن چه در «الصواعق» آمده معتقدند حديثى را كه هشت صحابى نقل كرده باشند متواتر است.
 
 
اين چه اشكالى است كه به تواتر چنين حديثى گرفته مى‏شود؟! در حالى كه اهل‏تسنن حديثى را كه راويان كمترى از اين داشته باشد را متواتر مى‏دانند، و بنا بر آنچه در »الصواعق« آمده معتقدند حديثى را كه هشت صحابى نقل كرده باشند متواتر است.


۲ . ضمن اين كه خود او اقرار كرده كه در روايت احمد سى تن از صحابه اين حديث را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده‏ اند و به راستى و درستى آن به سود اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شهادت داده ‏اند. البته اين ها بر پايه سخنى است كه عبدالحق گفته، و گرنه شمار صحابه راوى حديث غدير بيش از صد نفر است.


2. ضمن اينكه خود او اقرار كرده كه در روايت احمد سى تن از صحابه اين حديث را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏اند و به راستى و درستى آن به سود اميرالمؤمنين‏عليه السلام شهادت داده‏اند. البته اينها بر پايه سخنى است كه عبدالحق گفته، و گرنه شمار صحابه راوى حديث غدير بيش از صد نفر است.
۳ . در كنار اين ها، ابو محمد على بن احمد بن حزم در كتاب «المُحَلّى»در مسئله«عدم جواز فروش آب» حديثى را كه چهار صحابى روايتش كرده باشند متواتر دانسته است. آيا روايتى كه چهار صحابى راوى ‏اش باشند متواتر است، ولى آن چه را شانزده يا سى يا شمار بيشترى از صحابه روايتش كنند متواتر نيست؟! بماند كه خود عبدالحق به تصريح پيشوايان محقق اهل ‏سنت مانند ذهبى و ابن‏ حجر اشاره نموده است.


۴ . از ديگر شگفتى‏ هاى سخن عبدالحق اين است كه به اختلاف موجود در حديث غدير استناد مى‏ كند و تواتر آن را نفى مى ‏كند، در حالى كه خود اعتراف كرده كه اين اختلاف باطل است! سپس مى‏ گويد كه وقتى اختلاف در حديث باشد تمسک به آن نيز نادرست خواهد بود!


3. در كنار اينها، ابومحمد على بن احمد بن حزم در كتاب »المُحَلّى« در مسئله »عدم جواز فروش آب« حديثى را كه چهار صحابى روايتش كرده باشند متواتر دانسته است. آيا روايتى كه چهار صحابى راوى‏اش باشند متواتر است، ولى آنچه را شانزده يا سى يا شمار بيشترى از صحابه روايتش كنند متواتر نيست؟! بماند كه خود عبدالحق به تصريح پيشوايان محقق اهل‏سنت مانند ذهبى و ابن‏حجر اشاره نموده است.
اين گفتار او هم واضح البطلان است، چرا كه دهلوى از سويى براى انكار تواتر حديث غدير به كلام منتقدان اين حديث استناد مى‏ كند، و از سوى ديگر تصريح مى‏ كند كه اختلاف در اين حديث مردود است، و از سوى ديگرى كسانى كه اين حديث را ردّ مى‏ كنند مى ‏ستايد و آنان را پيشواى حديث مى‏ خواند و جرح و ردّ آنان را ملاک و مستندِ نفىِ تواتر حديث غدير مى ‏داند!؟


۵ . واقعاً اگر اين تناقضات و اشكالات بر حديث غدير و تواتر آن وارد باشد، پس اشكالات مخالفان اسلام و اشكالشان بر تواتر معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله هم درست است! و اگر بگويند منكرين حديث غدير عادل و منكران اسلام افرادى ملحد و بى ‏دين هستند پس قياس مع الفارق است، در جواب مى‏ گوييم:


4. از ديگر شگفتى‏هاى سخن عبدالحق اين است كه به اختلاف موجود در حديث غدير استناد مى‏كند و تواتر آن را نفى مى‏كند، در حالى كه خود اعتراف كرده كه اين اختلاف باطل است! سپس مى‏گويد كه وقتى اختلاف در حديث باشد تمسك به آن نيز نادرست خواهد بود!
اولاً نزد شيعه اين دو دسته از منكرين همسان اند. ثانياً با فرض پذيرش تفاوت سخن هر دو دسته در اين دو موضوع از جهت نادرست بودن يكسان است، چرا كه در تواتر هر گاه شروط آن در هر موردى محقّق شود به تواتر آن حكم مى ‏شود.


البته نبود منكر و خرده‏ گير بر نقلى هرگز از شروط تواتر آن نيست، و انكار يک يا چند نفر آن حديث را از اعتبار و تواتر ساقط نمى ‏كند. بلكه بالعكس؛ آنان را بى‏ اعتبار مى‏ گرداند، هر چند از پيشوايان بزرگ باشند. بنابراين، اگر مثلاً ابوحاتم و كسانى مانند او بر وجوب روزه ايراد كنند سبب طعن و قدح خودشان خواهد بود، نه اين كه وجوب روزه زير سؤال برود!


اين گفتار او هم واضح البطلان است، چرا كه دهلوى از سويى براى انكار تواتر حديث غدير به كلام منتقدان اين حديث استناد مى‏كند، و از سوى ديگر تصريح مى‏كند كه اختلاف در اين حديث مردود است، و از سوى ديگرى كسانى كه اين حديث را ردّ مى‏كنند مى‏ستايد و آنان را پيشواى حديث مى‏خواند و جرح و ردّ آنان را ملاك و مستندِ نفىِ تواتر حديث غدير مى‏داند!؟
۶ . مورد ديگر اين كه نسبت قدح در حديث غدير به ابو داوود هم دروغ است، چرا كه پيش تر دانسته شد كه وى خود از راويان اين حديث است.


۷ . در آخر به چند مورد اشاره مى ‏كنيم كه از متواترات است، ولى بعضى از بزرگان اهل‏ سنت آن را انكار كرده ‏اند و در عين حال كسى به انكارشان اهميت نداده است:


5 . واقعاً اگر اين تناقضات و اشكالات بر حديث غدير و تواتر آن وارد باشد، پس اشكالات مخالفان اسلام و اشكالشان بر تواتر معجزات پيامبرصلى الله عليه وآله هم درست است! و اگر بگويند منكرين حديث غدير عادل و منكران اسلام افرادى ملحد و بى‏دين هستند پس قياس مع الفارق است، در جواب مى‏گوييم:
الف. ابن ‏مسعود و تواتر در فاتحةالكتاب و معوّذتين


مسلمانان در اين كه سوره ‏هاى فلق و ناس متواتر و جزء قرآن هستند اتفاق نظر دارند و هر كس منكر اين باشد كافر است. چناچه سيوطى از قول نَوَوى در «شرح المهذّب» آورده است. با اين حال، ابن ‏مسعود فاتحةالكتاب و معوّذتين را جزء قرآن نمى‏ دانست و اين دو سوره اخير را از مصحفش حذف كرده بود!!


اولاً نزد شيعه اين دو دسته از منكرين همسان اند. ثانياً با فرض پذيرش تفاوت سخن هر دو دسته در اين دو موضوع از جهت نادرست بودن يكسان است، چرا كه در تواتر هر گاه شروط آن در هر موردى محقّق شود به تواتر آن حكم مى‏شود.
آيا مى ‏توان تواتر اين سوره‏ ها را با قدح و انكار ابن‏ مسعود رد كرد؟! هرگز! پس استناد به قدح ابوحاتم و پيروانش براى انكار تواتر حديث غدير نيز باطل خواهد بود، چرا كه ابوحاتم و امثالش در شرف و كرامت نزد اهل‏ سنت خاک پاى ابن ‏مسعود هم نيستند.


با اين توضيح كه نظر ابن ‏مسعود درباره اين سوره‏ ها نزد بزرگان اهل‏ سنت بسيار مشهور است، از جمله:


البته نبود منكر و خرده‏گير بر نقلى هرگز از شروط تواتر آن نيست، و انكار يك يا چند نفر آن حديث را از اعتبار و تواتر ساقط نمى‏كند. بلكه بالعكس؛ آنان را بى‏اعتبار مى‏گرداند، هر چند از پيشوايان بزرگ باشند. بنابراين، اگر مثلاً ابوحاتم و كسانى مانند او بر وجوب روزه ايراد كنند سبب طعن و قدح خودشان خواهد بود، نه اينكه وجوب روزه زير سؤال برود!
راغب اصفهانى، سيوطى، عبد بن حُمَيد، احمد، بَزّار، طَبَرانى، ابن ‏مَردَوَيه، احمد بن حنبل، بخارى، نَسايى، ابن‏ ضريس، ابن ‏انبارى، ابن ‏حبّان، ابو عُبَيده، ابن ‏سيرين، محب ‏الدين طبرى شافعى، حسين دياربكرى، مولوى محسن كشميرى، ابن‏ حجر عسقلانى، قاضى ابوبكر باقلانى، نَوَوى، ابن ‏حزم، ابن‏ قُتَيبه.<ref>المحاضرات: ج ۲ ص ۱۸۹. الدرّ المنثور: ج ۱ ص ۲ و ج ۶ ص ۴۱۶. الاتقان فى علوم القرآن: ج ۱ ص ۶۷ . الرياض النضرة: ج ۲ ص ۱۹۸، با اندكى اختلاف. الخميس: ج ۲ ص ۲۷۳. نجاة المؤمنين (مخطوط). المسند: ج ۵ ص ۱۲۹ ، ۱۳۰. صحيح بخارى با شرح ابن‏ حجر: ج ۸ ص ۶۰۳ ، ۶۰۴ . فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۶۰۳ ، ۶۰۴ . المهذّب. المحلّى. مشكل القرآن. الاتقان فى علوم القرآن: ج ۱ ص ۸۱ ، ۸۲ . </ref>


6 . مورد ديگر اينكه نسبت قدح در حديث غدير به ابوداوود هم دروغ است، چرا كه پيشتر دانسته شد كه وى خود از راويان اين حديث است.
ب. حليمى و انكار تواتر حديث شقّ ‏القمر


در كتاب «نِهاية العقول» فخر رازى و ديگر كتب تراجم آمده كه حليمى -  كه از دانشمندان بزرگ اهل ‏سنت است -  رخداد شقّ القمر را نپذيرفته است. هم چنين شاه ولى‏ اللَّه دهلوى نيز شقّ ‏القمر را انكار كرده است.<ref>الانساب: «الحليمى». وفيات الاعيان: ج ۲ ص ۱۳۷. مرآة الجنان: حوادث سال ۴۰۳. طبقات اِسنَوى: ج ۱ ص ۴۰۴. التفهيمات الالهيّة: ج ۳ ص ۶۵ . </ref>در حالى كه اين ماجرا قطعاً متواتر است و بزرگان اهل ‏سنت به تواتر آن شهادت داده‏ اند، از جمله: شهاب قسطلانى از ابن‏ عبدالبرّ، ابن ‏سُبكى در شرح خود بر «المختصر» ، سيوطى.<ref>المواهب اللَدنيّة: ج ۱۵ ص ۳۵۶. اتمام الدراية (در حاشيه مفتاح العلوم) : ص ۵۵ . </ref>


7. در آخر به چند مورد اشاره مى‏كنيم كه از متواترات است، ولى بعضى از بزرگان اهل‏سنت آن را انكار كرده‏اند و در عين حال كسى به انكارشان اهميت نداده است:
ابن‏ حجر عسقلانى در شرح حديث شقّ ‏القمر مى ‏گويد كه اگر كسى بپرسد: چرا منجّمان از اين رخداد ياد نكرده‏ اند؟ پاسخ خواهيم گفت: از هيچ يک از ايشان نقل نشده كه اين واقعه را نفى كند و همين كافى است، زيرا حجت در سخن كسى است كه چيزى را اثبات مى‏ كند، نه در سخن كسى كه نفى صريحى از او يافت نمى ‏شود.<ref>فتح البارى: ج ۷ ص ۱۴۷. </ref>


حال سؤال اين است: چگونه مى‏ شود كه انكار حليمى نسبت به حديث شقّ ‏القمر نيز سبب قدح در تواتر اين معجزه بزرگ و قطعى پيامبر صلى الله عليه و آله نيست، ولى انكار ابوحاتم و پيروانش نسبت به حديث غدير تواتر آن را زير سؤال مى‏ برد؟!


الف. ابن‏مسعود و تواتر در فاتحةالكتاب و معوّذتين
۶ - محمد بَرزَنجى


مسلمانان در اينكه سوره‏هاى فلق و ناس متواتر و جزء قرآن هستند اتفاق نظر دارند و هر كس منكر اين باشد كافر است. چناچه سيوطى از قول نَوَوى در »شرح المهذّب« آورده است. با اين حال، ابن‏مسعود فاتحةالكتاب و معوّذتين را جزء قرآن نمى‏دانست و اين دو سوره اخير را از مصحفش حذف كرده بود!!
از ديگر كسانى كه تواتر حديث غدير انكار كرده محمد بن عبدالرسول برزنجى است، با اين كه خود را علوى مى ‏داند و به صحت حديث غدير تصريح كرده است! برزنجى مخالفين حديث غدير را ستوده و به دروغ نام ابوداوود سِجِستانى را در شمار آن منكرين آورده و مى ‏گويد:


اختلاف در صحت حديث غدير تواتر آن را نفى مى‏ كند، بلكه آن را از اين كه حديثى صحيحِ متّفق عليه باشد نيز مى اندازد. منكرين صحت اين حديث گروهى از پيشوايان بزرگ اهل حديث هستند؛ كسانى مانند ابوداوود سجستانى و ابوحاتم و ديگران.<ref>نواقض الروافض (مخطوط) .</ref>


آيا مى‏توان تواتر اين سوره‏ها را با قدح و انكار ابن‏مسعود رد كرد؟! هرگز! پس استناد به قدح ابوحاتم و پيروانش براى انكار تواتر حديث غدير نيز باطل خواهد بود، چرا كه ابوحاتم و امثالش در شرف و كرامت نزد اهل‏سنت خاك پاى ابن‏مسعود هم نيستند.
۷ - حسام ‏الدين سهارنپورى


حسام ‏الدين بن شيخ محمد بايزيد سهارنپورى نيز تواتر و نيز صحت حديث غدير را انكار كرده و مى‏ گويد كه مسلّم نيست كه امت حديث مذكور را پذيرفته باشد، زيرا جمعى از ائمه عدول و ثقات محدثان به اين حديث خرده گرفته ‏اند؛ مانند: ابو داوود سجستانى و ابو حاتم رازى و شيخ ابن‏ حجر در «صواعق» ، ميرعلى قوشجى در «شرح تجريد» .


با اين توضيح كه نظر ابن‏مسعود درباره اين سوره‏ها نزد بزرگان اهل‏سنت بسيار مشهور است، از جمله:
هم چنين عده ‏اى از ائمه حديث آن را نقل نكرده ‏اند؛ مثل بخارى و مسلم و واقدى و غير ايشان، چنان كه شيخ عبدالحق به آن تصريح كرده است. پس ادعاى اجماع امت در حديثى كه مورد طعن سران محدثان و غير مروىّ ثقات ايشان باشد باطل، و اثبات تواتر آن با وجود طعن پيشوايان حديث و عدول آنان بسيار مشكل است.<ref>مرافض الروافض (مخطوط) .</ref>
 
 
راغب اصفهانى، سيوطى، عبد بن حُمَيد، احمد، بَزّار، طَبَرانى، ابن‏مَردَوَيه، احمد بن حنبل، بخارى، نَسايى، ابن‏ضريس، ابن‏انبارى، ابن‏حبّان، ابوعُبَيده، ابن‏سيرين، محب‏الدين طبرى شافعى، حسين دياربكرى، مولوى محسن كشميرى، ابن‏حجر عسقلانى، قاضى ابوبكر باقلانى، نَوَوى، ابن‏حزم، ابن‏قُتَيبه.××× 1 المحاضرات: ج 2 ص 189. الدرّ المنثور: ج 1 ص 2 و ج 6 ص 416. الاتقان فى علوم القرآن: ج 1 ص 67 . الرياض النضرة: ج 2 ص 198، با اندكى اختلاف. الخميس: ج 2 ص 273. نجاة المؤمنين )مخطوط( . المسند: ج 5 ص 130 129. صحيح بخارى با شرح ابن‏حجر: ج 8 ص 604  603 . فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج 8 ص 604  - 603 . المهذّب. المحلّى. مشكل القرآن. الاتقان فى علوم القرآن: ج 1 ص 82 81 . ×××
 
ب. حليمى و انكار تواتر حديث شقّ‏القمر
 
در كتاب »نِهاية العقول« فخر رازى و ديگر كتب تراجم آمده كه حليمى -  كه از دانشمندان بزرگ اهل‏سنت است -  رخداد شقّ القمر را نپذيرفته است. همچنين شاه ولى‏اللَّه دهلوى نيز شقّ‏القمر را انكار كرده است.××× 1 الانساب: »الحليمى« . وفيات الاعيان: ج 2 ص 137. مرآة الجنان: حوادث سال 403. طبقات اِسنَوى: ج 1 ص 404. التفهيمات الالهيّة: ج 3 ص 65 . ××× در حالى كه اين ماجرا قطعاً متواتر است و بزرگان اهل‏سنت به تواتر آن شهادت داده‏اند، از جمله: شهاب قسطلانى از ابن‏عبدالبرّ، ابن‏سُبكى در شرح خود بر »المختصر« ، سيوطى.××× 2 المواهب اللَدنيّة: ج 15 ص 356. اتمام الدراية )در حاشيه مفتاح العلوم( : ص 55 . ×××
 
 
ابن‏حجر عسقلانى در شرح حديث شقّ‏القمر مى‏گويد كه اگر كسى بپرسد: چرا منجّمان از اين رخداد ياد نكرده‏اند؟ پاسخ خواهيم گفت: از هيچ يك از ايشان نقل نشده كه اين واقعه را نفى كند و همين كافى است، زيرا حجت در سخن كسى است كه چيزى را اثبات مى‏كند، نه در سخن كسى كه نفى صريحى از او يافت نمى‏شود.××× 3 فتح البارى: ج 7 ص 147. ×××
 
 
حال سؤال اين است: چگونه مى‏شود كه انكار حليمى نسبت به حديث شقّ‏القمر نيز سبب قدح در تواتر اين معجزه بزرگ و قطعى پيامبرصلى الله عليه وآله نيست، ولى انكار ابوحاتم و پيروانش نسبت به حديث غدير تواتر آن را زير سؤال مى‏برد؟!
 
 
6 -  محمد بَرزَنجى
 
از ديگر كسانى كه تواتر حديث غدير انكار كرده محمد بن عبدالرسول برزنجى است، با اينكه خود را علوى مى‏داند و به صحت حديث غدير تصريح كرده است! برزنجى مخالفين حديث غدير را ستوده و به دروغ نام ابوداوود سِجِستانى را در شمار آن منكرين آورده و مى‏گويد:
 
 
اختلاف در صحت حديث غدير تواتر آن را نفى مى‏كند، بلكه آن را از اينكه حديثى صحيحِ متّفق عليه باشد نيز مى‏اندازد. منكرين صحت اين حديث گروهى از پيشوايان بزرگ اهل حديث هستند؛ كسانى مانند ابوداوود سجستانى و ابوحاتم و ديگران.××× 1 نواقض الروافض )مخطوط( . ×××
 
 
7-  حسام‏الدين سهارنپورى
 
حسام‏الدين بن شيخ محمد بايزيد سهارنپورى نيز تواتر و نيز صحت حديث غدير را انكار كرده و مى‏گويد كه مسلّم نيست كه امت حديث مذكور را پذيرفته باشد، زيرا جمعى از ائمه عدول و ثقات محدثان به اين حديث خرده گرفته‏اند؛ مانند: ابوداوود سجستانى و ابوحاتم رازى و شيخ ابن‏حجر در »صواعق« ، ميرعلى قوشجى در »شرح تجريد« .
 
 
همچنين عده‏اى از ائمه حديث آن را نقل نكرده‏اند؛ مثل بخارى و مسلم و واقدى و غير ايشان، چنانكه شيخ عبدالحق به آن تصريح كرده است. پس ادعاى اجماع امت در حديثى كه مورد طعن سران محدثان و غير مروىّ ثقات ايشان باشد باطل، و اثبات تواتر آن با وجود طعن پيشوايان حديث و عدول آنان بسيار مشكل است.××× 2 مرافض الروافض )مخطوط( . ×××
 


سخنان او چند پاسخ دارد:
سخنان او چند پاسخ دارد:


۱ .عجيب است كه سهانپورى ادعاى پيروى از ابن‏ حجر و عبدالحق دهلوى را دارد! در حالى كه ابن‏ حجر و عبدالحق به صحت و كثرت طرق حديث غدير شهادت داده و گفته‏ اند كه شانزده صحابى راوى آن هستند و سى تن از اصحاب به آن گواهى داده‏ اند و خاطر نشان كرده ‏اند كه بيشتر طرق آن صحيح و حَسَن است. حتى عبدالحق افزوده كه قدح در حديث غدير قابل اعتنا نيست.


1. عجيب است كه سهانپورى ادعاى پيروى از ابن‏حجر و عبدالحق دهلوى را دارد! در حالى كه ابن‏حجر و عبدالحق به صحت و كثرت طرق حديث غدير شهادت داده و گفته‏اند كه شانزده صحابى راوى آن هستند و سى تن از اصحاب به آن گواهى داده‏اند و خاطر نشان كرده‏اند كه بيشتر طرق آن صحيح و حَسَن است. حتى عبدالحق افزوده كه قدح در حديث غدير قابل اعتنا نيست.
۲ .در ادامه هم ادعاى قدح جماعتى از ائمه عدول و مرجع در حديث غدير را كرده است! همان گونه كه پيشتر گفته شد اين ادعاى باطل و دروغ محض است. بهترين گواه هم نسبت نادرست او به ابو داوود و قدح در حديث غدير است، چرا كه دانستيم كه ابو داوود خود در شمار راويان اين حديث است.
 


2. در ادامه هم ادعاى قدح جماعتى از ائمه عدول و مرجع در حديث غدير را كرده است! همانگونه كه پيشتر گفته شد اين ادعاى باطل و دروغ محض است. بهترين گواه هم نسبت نادرست او به ابوداوود و قدح در حديث غدير است، چرا كه دانستيم كه ابوداوود خود در شمار راويان اين حديث است.
۳ . جالب ‏تر اين كه خود سهارنپورى پيش از اين سخنان، در همين كتاب و در فضائل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام حديث غدير را از احمد بن حنبل روايت كرده است!


۸  -  ابن ‏تيميّه


3. جالب‏تر اينكه خود سهارنپورى پيش از اين سخنان، در همين كتاب و در فضائل اميرالمؤمنين‏عليه السلام حديث غدير را از احمد بن حنبل روايت كرده است!
ابن ‏تيميه ادعا كرده كه حديث غدير در صحاح نيامده، ولى علما روايتش كرده ‏اند و همگان در صحتش نزاع دارند؛ نقل شده كه بخارى و ابراهيم حربى و گروهى از عالمان حديث به آن خرده گرفته و آن را ضعيف شمرده‏ اند. در مقابل نقل شده كه احمد بن حنبل همانند تِرمذى آن را حديثى حسن دانسته است. هم چنين ابن ‏عقده كتابى در گردآورى طرق آن نگاشته است.<ref>منهاج السنّة: ج ۴ ص ۸۶ . </ref>


و اما پاسخ كلام ابن‏ تيميه:


8 ابن‏تيميّه
۱ . او مى‏ گويد: اين حديث در صحاح نيامده است. در جواب اين حرف او گفتار قاضى سناء اللَّه كافى است؛ او تصريح كرده كه جمهور محدثان اين حديث را در صحاح و سنن و مسانيد روايت كرده ‏اند.<ref>السيف المسلول: عنوان «تواتر حديث غدير» . نام وى در برخى موارد سناء اللَّه و در مواردى ثناء اللَّه ثبت شده است.</ref> ضمن اين كه حديث غدير در اكثر كتب معتر اهل‏ سنت آمده است؛ از جمله: صحيح تِرمذى، صحيح ابن ‏ماجه، صحيح ابن‏ حبّان، المستدرک حاكم، المختارة ضياء مَقدِسى و... ، كه همه نزد اهل‏ سنت از كتاب‏ هاى صحاح‏ اند. هم چنين ابن‏ روزبهان با همه تعصّبش -  اعتراف كرده كه اين حديث در كتاب‏ هاى صحاح آمده است.


ابن‏تيميه ادعا كرده كه حديث غدير در صحاح نيامده، ولى علما روايتش كرده‏اند و همگان در صحتش نزاع دارند؛ نقل شده كه بخارى و ابراهيم حربى و گروهى از عالمان حديث به آن خرده گرفته و آن را ضعيف شمرده‏اند. در مقابل نقل شده كه احمد بن حنبل همانند تِرمذى آن را حديثى حسن دانسته است. همچنين ابن‏عقده كتابى در گردآورى طرق آن نگاشته است.××× 1 منهاج السنّة: ج 4 ص 86 . ×××
۲ . ابن‏ تيميه گفته كه بخارى بر حديث غدير خرده گرفته است. در پاسخ بايد گفت كه اهل انصاف از كار بخارى در شگفتى و حيرت ‏اند، زيرا او حديثى را نقل نكرده كه شروط تواتر به شكل كامل و چندين برابر در آن وجود دارد! از اين رو، اين بخارى است كه بايد به سبب ترک اين حديث مؤاخذه شود، نه اين كه ابن‏ تيميه به عدم نقل حديث غدير توسط بخارى استناد كند.


علاوه بر اين، پيش تر به بخشى از زشتى ‏هاى بخارى و كاستى‏ هاى كتابش، آن هم به اعتراف بزرگان اهل سنت اشاره شد، و در ادامه با بخش‏ هاى ديگر نيز آشنا خواهيم شد. به عنوان مثال از بدترين كارها و زشت‏ ترين گناهان او اين است كه به پيروى از يحيى بن سعيد قطّان در شمارى از احاديث امام صادق ‏عليه السلام شک و ترديد كرده است!


و اما پاسخ كلام ابن‏تيميه:
ابن تيميه درباره مالک و ابوحنيفه و شافعى و احمد بن حنبل مى‏ گويد كه فقه را از امام صادق ‏عليه السلام فرا نگرفته ‏اند! و در ادامه حديث زُهرى را از حيث استوارى و كثرت به مراتب از حديث امام صادق‏ عليه السلام برتر مى‏ داند! هم چنين ابن ‏تيميه مى‏ گويد كه وقتى بخارى شنيد يحيى بن سعيد قطّان بر احاديث جعفر عليه السلام خرده مى‏ گيرد، در بعضى از احاديث وى شک كرد و از نقل آن ها خوددارى نمود. محال است كه جعفر عليه السلام در حفظ حديث در جايگاه كسانى باشد كه بخارى به آن ها احتجاج كرده است.<ref>منهاج السنة: ج ۲ ص ۸۶ . </ref>


۳ . هم چنين ابن‏ تيميه به انكار ابراهيم حربى در مورد حديث غدير استناد كرده است. پاسخ انكار و ردّ ابراهيم در مبحث ردّ ابن ‏ابى ‏داوود گذشت. اضافه بر آن چه گفته شد حربى شخص معتبرى نيست، چرا كه عده ‏اى از جمله صلاح ‏الدين، كتبى در شرح حالش نوشته ‏اند كه او عشق به پسران نمكين را نيكو مى‏ شمرد!<ref>فوات الوفيات: ج ۱ ص ۱۶. هم چنين ذهبى شرح حال ابراهيم حربى را نوشته است: سير اعلام النبلاء: ج ۱۳ ص ۳۶۱ ، ۳۶۴. </ref>در حالى كه عشق به پسركان به غايت زشت و بى‏آبرويى است.


1. او مى‏گويد: اين حديث در صحاح نيامده است. در جواب اين حرف او گفتار قاضى سناءاللَّه كافى است؛ او تصريح كرده كه جمهور محدثان اين حديث را در صحاح و سنن و مسانيد روايت كرده‏اند.××× 2 السيف المسلول: عنوان »تواتر حديث غدير« . نام وى در برخى موارد سناءاللَّه و در مواردى ثناءاللَّه ثبت شده است. ××× ضمن اينكه حديث غدير در اكثر كتب معتر اهل‏سنت آمده است؛ از جمله: صحيح تِرمذى، صحيح ابن‏ماجه، صحيح ابن‏حبّان، المستدرك حاكم، المختارة ضياء مَقدِسى و... ، كه همه نزد اهل‏سنت از كتاب‏هاى صحاح‏اند. همچنين ابن‏روزبهان -  با همه تعصّبش -  اعتراف كرده كه اين حديث در كتاب‏هاى صحاح آمده است.
شيخ محمد حيات سِندى -  كه از بزرگ دانشمندان متبحّر است -  رساله‏ اى در نهى از عشق پسركان و زنان نوشته، و به نقل دانشمند معاصرش قنوجى در «إتحاف النبلاء» در آن مفصل در زشتى اين كار سخن گفته است.


هم چنين از ديگر عيوب ابراهيم حربى، طعن او نسبت به على بن مدينى(م ۲۳۴ ق) -  استاد بخارى -  است كه ذهبى آن را نقل كرده است.<ref>سير اعلام النبلاء: ج ۱۳ ص ۳۶۹.</ref>در حالى كه بزرگان اهل ‏سنت على بن مدينى را بسيار ستوده ‏اند؛ از جمله: نَوَوى، عبد الغنى بن سعيد مصرى، سفيان بن عُيَينه، حفص بن محبوب، محمد بن يحيى، عباس عنبرى، اعين، بخارى، يحيى قطّان، عبدالرحمن بن مهدى، ابو حاتِم.<ref>تهذيب الاسماء و اللّغات: ج ۱ ص ۳۵۰ ، ۳۵۱.</ref>


2. ابن‏تيميه گفته كه بخارى بر حديث غدير خرده گرفته است. در پاسخ بايد گفت كه اهل انصاف از كار بخارى در شگفتى و حيرت‏اند، زيرا او حديثى را نقل نكرده كه شروط تواتر به شكل كامل و چندين برابر در آن وجود دارد! از اين رو، اين بخارى است كه بايد به سبب ترك اين حديث مؤاخذه شود، نه اينكه ابن‏تيميه به عدم نقل حديث غدير توسط بخارى استناد كند.
۹ -  ابن ‏حزم (ت ۳۸۴ -  م ۴۵۶ ق)


ابن ‏تيميه از ابن‏ حزم اندلسى نقل كرده كه حديث غدير هرگز از طريق راويان ثقه ثبت نشده است.<ref>منهاج السنة: ج ۴ ص ۸۶ .</ref>


علاوه بر اين، پيشتر به بخشى از زشتى‏هاى بخارى و كاستى‏هاى كتابش، آن هم به اعتراف بزرگان اهل‏سنت اشاره شد، و در ادامه با بخش‏هاى ديگر نيز آشنا خواهيم شد. به عنوان مثال از بدترين كارها و زشت‏ترين گناهان او اين است كه به پيروى از يحيى بن سعيد قطّان در شمارى از احاديث امام صادق‏عليه السلام شك و ترديد كرده است!
اين هم دروغى آشكار است. البته از ابن ‏حزم عجيب نيست، چرا كه او در تعصّب نسبت به غاصبين خلافت و حتى بنى ‏اميه مشهور است! حتى نسبت دشمنى با اميرالمؤمنين و اهل‏بيت ‏عليهم السلام را هم به او داده ‏اند. او صفات بد و زشت ديگرى هم داشته است، به گونه ‏اى كه فقيهان عصرش اجماع كردند كه وى گمراه است. از جمله كسانى كه در قدح او سخن گفته اند:


ابن ‏حجر عسقلانى و قاضى ابوبكر بن عربى و ابو العباس و ابن‏ عريفِ صالح و ذهبى از قول ابو مروان بن حيّان، كه در قدح او مفصل سخن گفته ‏اند. به عنوان مثال گفته ‏اند: او در جرح و تعديل و تبيين نام راويان بى‏ محابا سخن گفته و به همين سبب اوهام زشتى از او سر زده است. از پيشوايان بزرگ بدگويى كرده و به زشت‏ ترين عبارات و بدترين كلمات از آن ها ياد كرده است. تا جايى كه بين او و بين ابو الوليد باجى مناظرات و محاكماتى در حسب و نسب رخ داده است. او بى‏ باكانه به هر علمى هجوم برده و سخنان شاذّ دارد.<ref>لسان الميزان: ج ۴ ص ۱۹۸ - ۲۰۱. ابن ‏حجر در ادامه، بخش ‏هايى از اغلاط ابن‏ حزم را در وصف راويان آورده است. العواصم و القواصم. سير اعلام النبلاء، ج ۱۸ ص ۱۸۴.</ref>


ابن‏تيميه درباره مالك و ابوحنيفه و شافعى و احمد بن حنبل مى‏گويد كه فقه را از امام صادق‏عليه السلام فرا نگرفته‏اند! و در ادامه حديث زُهرى را از حيث استوارى و كثرت به مراتب از حديث امام صادق‏عليه السلام برتر مى‏داند! همچنين ابن‏تيميه مى‏گويد كه وقتى بخارى شنيد يحيى بن سعيد قطّان بر احاديث جعفرعليه السلام خرده مى‏گيرد، در بعضى از احاديث وى شك كرد و از نقل آنها خوددارى نمود. محال است كه جعفرعليه السلام در حفظ حديث در جايگاه كسانى باشد كه بخارى به آنها احتجاج كرده است.××× 1 منهاج السنة: ج 2 ص 86 . ×××
از بهترين نشانه ‏هاى دشمنى ابن ‏حزم اين است كه در كتابش «المحلّى» ادعا كرده -  و ابن‏ حجر هم در «التلخيص» از او نقل كرده -  كه ابن ‏ملجم ملعون در كشتن على‏ عليه السلام مجتهد بوده است!!<ref>المحلّى: ج ۱۰ ص ۵۸۴  - ۵۸۶ .</ref>علامه امير محمد بن اسماعيل بن صلاح اين كلام ابن‏ حزم را با زبان شعر پاسخ داده است.<ref>الروضة النديّة (شرح التحفة العلويّة) : ص ۱۱۸.</ref>


پس روشن شد كه انكار حديث صحيح و متواترِ غدير از سوى ابن‏ حزم تنها از سرِ تعصّب و كينه‏ توزى و دشمنى شديد او و انكارش نسبت به فضائل علوى و تلاش براى پنهان كردن آن هاست.


3. همچنين ابن‏تيميه به انكار ابراهيم حربى در مورد حديث غدير استناد كرده است. پاسخ انكار و ردّ ابراهيم در مبحث ردّ ابن‏ابى‏داوود گذشت. اضافه بر آنچه گفته شد حربى شخص معتبرى نيست، چرا كه عده‏اى از جمله صلاح‏الدين كتبى در شرح حالش نوشته‏اند كه او عشق به پسران نمكين را نيكو مى‏شمرد!××× 2 فوات الوفيات: ج 1 ص 16. همچنين ذهبى شرح حال ابراهيم حربى را نوشته است: سير اعلام النبلاء: ج 13 ص 364 361. ××× در حالى كه عشق به پسركان به غايت زشت و بى‏آبرويى است.
ابن حزم كسى است كه از اين ميان احاديث بى‏ شمار در فضائل امير المؤمنين‏ عليه السلام تنها سه حديث را صحيح دانسته است! و البته ابن ‏تيميه هم سخن ابن‏ حزم را در اين باره آورده و آن را تأييد كرده است! و آن سه حديث از اين قرار است: حديث منزلت، حديث رايت در خيبر (لاُعطِيَنَّ الرايَةَ غَداً...) ، حديث: إنَّ عَلياً لا يُحِبُّهُ إلا مُؤمِنٌ وَ لا يُبغِضُهُ إلا مُنافِقٌ: بى‏ گمان تنها مؤمن على‏ عليه السلام را دوست مى‏ دارد و فقط منافق با او دشمنى مى ‏كند.


در ادامه مى‏ گويد كه و اما حديث: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلى مَولاهُ»، هرگز از طريق راويان ثقه ثبت و ضبط نشده است. ديگر احاديثى كه رافضيان به آن ها تمسک مى‏ كنند همه ساختگى است، و هر كس اندک دانشى به اخبار و ناقلان آن داشته باشد اين را مى‏ داند. حتى ابن‏ تيميه در ادامه از ابن‏ حزم دفاع هم مى كند!!<ref>منهاج السنة: ج ۴ ص ۸۶ .</ref>


شيخ محمد حيات سِندى -  كه از بزرگ دانشمندان متبحّر است -  رساله‏اى در نهى از عشق پسركان و زنان نوشته، و به نقل دانشمند معاصرش قنوجى در »إتحاف النبلاء« در آن مفصل در زشتى اين كار سخن گفته است.
جالب اين جاست كه اينان در دلالت حديث منزلت نيز مناقشه مى ‏كنند! حتى يوسف اعور آن را دالّ بر نكوهش دانسته است، نه فضل و ستايش! ابن‏ حزم فضيلت موجود در حديث خيبر را نيز از آنِ هر مسلمان مؤمن و فاضل دانسته است! و فضيلت و منزلت مذكور در حديث سوم نيز به زعم او اختصاصى به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ندارد و مانندش درباره انصار نيز نقل شده است! آيا عنادى از اين روشن‏ تر هست؟!


همچنين از ديگر عيوب ابراهيم حربى، طعن او نسبت به على بن مدينى )م 234 ق( استاد بخارى -  است كه ذهبى آن را نقل كرده است.××× 1 سير اعلام النبلاء: ج 13 ص 369. ××× در حالى كه بزرگان اهل‏سنت على بن مدينى را بسيار ستوده‏اند؛ از جمله: نَوَوى، عبدالغنى بن سعيد مصرى، سفيان بن عُيَينه، حفص بن محبوب، محمد بن يحيى، عباس عنبرى، اعين، بخارى، يحيى قطّان، عبدالرحمن بن مهدى، ابوحاتِم.××× 2 تهذيب الاسماء و اللّغات: ج 1 ص 351 350. ×××
۱۰ -  محمد محسن كشميرى


محمد محسن كشميرى در بى‏ شرمى از پيشينيان خود پيش افتاده و گوى سبقت را در تعصّب و ستيزه ‏جويى از آنان ربوده است! وى درباره حديث غدير مى‏ نويسد:به چند وجه مى ‏توان به حديث غدير پاسخ داد: حديث شناسان چيره‏ دست مانند ابو داوود و ابو حاتم رازى اين حديث را ضعيف دانسته ‏اند، و تنها احمد بن حنبل است كه آن را در مسندش آورده كه آن هم آميخته ‏اى از احاديث صحيح و ضعيف است.


9-  ابن‏حزم )ت 384 -  م 456 ق(
اين حديث به تصريح اهل فن از احاديث صحيح نبوده، بلكه خبر واحد ضعيفى است و شايستگى حجيت را به ويژه در اصول دين ندارد، و راويان ثقه تنها بخش پايان آن يعنى «اللهم وال من والاه» را نقل كرده ‏اند.<ref>نجاة المؤمنين (مخطوط) .</ref>
 
ابن‏تيميه از ابن‏حزم اندلسى نقل كرده كه حديث غدير هرگز از طريق راويان ثقه ثبت نشده است.××× 3 منهاج السنة: ج 4 ص 86 . ×××
 
 
اين هم دروغى آشكار است. البته از ابن‏حزم عجيب نيست، چرا كه او در تعصّب نسبت به غاصبين خلافت و حتى بنى‏اميه مشهور است! حتى نسبت دشمنى با اميرالمؤمنين و اهل‏بيت‏عليهم السلام داده‏اند. او صفات بد و زشت ديگرى هم داشته است، به گونه‏اى كه فقيهان عصرش اجماع كردند كه وى گمراه است. از جمله كسانى كه در قدح او سخن گفته‏اند:
 
 
ابن‏حجر عسقلانى و قاضى ابوبكر بن عربى و ابوالعباس و ابن‏عريفِ صالح و ذهبى از قول ابومروان بن حيّان، كه در قدح او مفصل سخن گفته‏اند. به عنوان مثال گفته‏اند: او در جرح و تعديل و تبيين نام راويان بى‏محابا سخن گفته و به همين سبب اوهام زشتى از او سر زده است. از پيشوايان بزرگ بدگويى كرده و به زشت‏ترين عبارات و بدترين كلمات از آنها ياد كرده است. تا جايى كه بين او و بين ابوالوليد باجى مناظرات و محاكماتى در حسب و نسب رخ داده است. او بى‏باكانه به هر علمى هجوم برده و سخنان شاذّ دارد.××× 4 لسان الميزان: ج 4 ص 201  - 198. ابن‏حجر در ادامه، بخش‏هايى از اغلاط ابن‏حزم را در وصف راويان آورده است. العواصم و القواصم. سير اعلام النبلاء، ج 18 ص 184. ×××
 
از بهترين نشانه‏هاى دشمنى ابن‏حزم اين است كه در كتابش »المحلّى« ادعا كرده -  و ابن‏حجر هم در »التلخيص« از او نقل كرده -  كه ابن‏ملجم ملعون در كشتن على‏عليه السلام مجتهد بوده است!! ××× 1 المحلّى: ج 10 ص 586  - 584 . ××× علامه اميرمحمد بن اسماعيل بن صلاح اين كلام ابن‏حزم را با زبان شعر پاسخ داده است.××× 2 الروضة النديّة )شرح التحفة العلويّة( : ص 118. ×××
 
 
پس روشن شد كه انكار حديث صحيح و متواترِ غدير از سوى ابن‏حزم تنها از سرِ تعصّب و كينه‏توزى و دشمنى شديد او و انكارش نسبت به فضائل علوى و تلاش براى پنهان كردن آنهاست.
 
 
ابن‏حزم كسى است كه از اين ميان احاديث بى‏شمار در فضائل اميرالمؤمنين‏عليه السلام تنها سه حديث را صحيح دانسته است! و البته ابن‏تيميه هم سخن ابن‏حزم را در اين باره آورده و آن را تأييد كرده است! و آن سه حديث از اين قرار است: حديث منزلت، حديث رايت در خيبر )لاُعطِيَنَّ الرايَةَ غَداً...( ، حديث: إنَّ عَلياً لا يُحِبُّهُ إلا مُؤمِنٌ وَ لا يُبغِضُهُ إلا مُنافِقٌ: بى‏گمان تنها مؤمن على‏عليه السلام را دوست مى‏دارد و فقط منافق با او دشمنى مى‏كند.
 
 
در ادامه مى‏گويد كه و اما حديث: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلى مَولاهُ، هرگز از طريق راويان ثقه ثبت و ضبط نشده است. ديگر احاديثى كه رافضيان به آنها تمسك مى‏كنند همه ساختگى است، و هر كس اندك دانشى به اخبار و ناقلان آن داشته باشد اين را مى‏داند. حتى ابن‏تيميه در ادامه از ابن‏حزم دفاع هم مى‏كند!!××× 3 منهاج السنة: ج 4 ص 86 . ×××
 
 
جالب اينجاست كه اينان در دلالت حديث منزلت نيز مناقشه مى‏كنند! حتى يوسف اعور آن را دالّ بر نكوهش دانسته است، نه فضل و ستايش! ابن‏حزم فضيلت موجود در حديث خيبر را نيز از آنِ هر مسلمان مؤمن و فاضل دانسته است! و فضيلت و منزلت مذكور در حديث سوم نيز به زعم او اختصاصى به اميرالمؤمنين‏عليه السلام ندارد و مانندش درباره انصار نيز نقل شده است! آيا عنادى از اين روشن‏تر هست؟!
 
 
10-  محمدمحسن كشميرى
 
محمدمحسن كشميرى در بى‏شرمى از پيشينيان خود پيش افتاده و گوى سبقت را در تعصّب و ستيزه‏جويى از آنان ربوده است! وى درباره حديث غدير مى‏نويسد:
 
 
به چند وجه مى‏توان به حديث غدير پاسخ داد: حديث شناسان چيره‏دست مانند ابوداوود و ابوحاتم رازى اين حديث را ضعيف دانسته‏اند، و تنها احمد بن حنبل است كه آن را در مسندش آورده كه آن هم آميخته‏اى از احاديث صحيح و ضعيف است. اين حديث به تصريح اهل فن از احاديث صحيح نبوده، بلكه خبر واحد ضعيفى است و شايستگى حجيت را به ويژه در اصول دين ندارد، و راويان ثقه تنها بخش پايان آن يعنى »اللهم وال من والاه« را نقل كرده‏اند.××× 1 نجاة المؤمنين )مخطوط( . ×××
 


و اما پاسخ سخنان كشميرى:
و اما پاسخ سخنان كشميرى:


۱ . نسبت تضعيف حديث به ابو داوود دروغ است. پيش تر گذشت كه نسبت تضعيف حديث غدير به ابو داوود دروغ محض است. البته ابن ‏ابى ‏داوودِ كذّاب اين حديث را ضعيف دانسته، ولى كشميرى به تقليد از شمارى از پيشينيان متعصّبش اين را به پدر يعنى ابى‏ داوود نسبت داده نه پسر!


1. نسبت تضعيف حديث به ابوداوود دروغ است. پيشتر گذشت كه نسبت تضعيف حديث غدير به ابوداوود دروغ محض است. البته ابن‏ابى‏داوودِ كذّاب اين حديث را ضعيف دانسته، ولى كشميرى به تقليد از شمارى از پيشينيان متعصّبش اين را به پدر يعنى ابى‏داوود نسبت داده نه پسر!
۲. تمسک به تضعيف ابو حاتم نيز باطل است. پيش تر گذشت كه پندارهاى ابو حاتم و مانند او پيرامون حديث غدير باطل است، و دست آويزهاى وى براى تضعيف آن سست است. ضمن اين كه: آيا چيرگى و مهارت در حديث تنها از آنِ اين دو تن و مختصّ كسانى است كه بر فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خرده مى‏ گيرند؟! البته پس از اين كه افرادى چون فخر رازى و تفتازانى چنين تُرّهاتى بر زبان رانده ‏اند، تكرارش از سوى اين مرد عجيب نيست.
 
 
2. تمسك به تضعيف ابوحاتم نيز باطل است. پيشتر گذشت كه پندارهاى ابوحاتم و مانند او پيرامون حديث غدير باطل است، و دستاويزهاى وى براى تضعيف آن سست است. ضمن اينكه: آيا چيرگى و مهارت در حديث تنها از آنِ اين دو تن و مختصّ كسانى است كه بر فضائل اميرالمؤمنين‏عليه السلام خرده مى‏گيرند؟! البته پس از اينكه افرادى چون فخر رازى و تفتازانى چنين تُرّهاتى بر زبان رانده‏اند، تكرارش از سوى اين مرد عجيب نيست.
 
3. اين سخن كه تنها احمد بن حنبل حديث غدير را نقل كرده نيز دروغى است آشكار و البته تعصّبى كه از شدت دشمنى و كثرت جهل و كينه‏ورزى اين مرد پرده بر مى‏دارد. اين كلامى است كه حتى پيشينيان متعصب او نيز ادعا نكرده‏اند!
 
 
4. كشميرى »مسند احمد بن حنبل« را آميخته‏اى از احاديث صحيح و ضعيف دانسته است. سخنى كه نزد جماعتى از محققان مانند سُبكى و ديگران باطل است.
 
 
5 . كشميرى مى‏گويد حديث غدير به تصريح اهل فن صحيح نيست. اين خود دروغ ديگرى است، زيرا آنگونه كه پيشتر گفته شد بسيارى از طرق حديث غدير به تصريح بزرگان فن حديث صحيح است.


۳. اين سخن كه تنها احمد بن حنبل حديث غدير را نقل كرده نيز دروغى است آشكار و البته تعصّبى كه از شدت دشمنى و كثرت جهل و كينه‏ ورزى اين مرد پرده بر مى ‏دارد. اين كلامى است كه حتى پيشينيان متعصب او نيز ادعا نكرده ‏اند!


6 . كشميرى مدّعى است كه حديث غدير خبر واحد ضعيفى است كه شايستگى حجيت را ندارد. در حالى كه صحت و تواتر اين حديث بنا بر سخنان روشن محققين و استوانه‏هاى حديث آشكار گشت.
۴. كشميرى «مسند احمد بن حنبل» را آميخته ‏اى از احاديث صحيح و ضعيف دانسته است. سخنى كه نزد جماعتى از محققان مانند سُبكى و ديگران باطل است.


۵ . كشميرى مى‏ گويد حديث غدير به تصريح اهل فن صحيح نيست. اين خود دروغ ديگرى است، زيرا آن گونه كه پيش تر گفته شد بسيارى از طرق حديث غدير به تصريح بزرگان فن حديث صحيح است.


7. كشميرى مى‏نويسد: راويان ثقه تنها بخش پايانى آن يعنى »اللهم وال من والاه« را نقل كرده‏اند. كذب اين سخن نزد غير متخصصان هم روشن است، چه رسد به متخصصان.
۶ . كشميرى مدّعى است كه حديث غدير خبر واحد ضعيفى است كه شايستگى حجيت را ندارد. در حالى كه صحت و تواتر اين حديث بنا بر سخنان روشن محققين و استوانه‏ هاى حديث آشكار گشت.


۷ .كشميرى مى ‏نويسد: راويان ثقه تنها بخش پايانى آن يعنى«اللهم وال من والاه» را نقل كرده‏ اند. كذب اين سخن نزد غير متخصصان هم روشن است، چه رسد به متخصصان.


   دوم
  دوم


   زشتى ردّ احاديث
   زشتى ردّ احاديث


بر هر كس اندک دانشى به احاديث و آثار و سخنان دانشمندان سرشناس دارد، زشتى ردّ احاديث نبوى و بدى انكار و نپذيرفتن آن ها روشن است. و البته روشن است كه هر گاه ردّ يک خبر واحد زشت و ناپسند باشد، زشتى انكار حديث متواتر بيش تر و بدتر خواهد بود. اينک نمونه‏ هايى در اين مورد را يادآور مى‏ شويم:


بر هر كس اندك دانشى به احاديث و آثار و سخنان دانشمندان سرشناس دارد، زشتى ردّ احاديث نبوى و بدى انكار و نپذيرفتن آنها روشن است. و البته روشن است كه هر گاه ردّ يك خبر واحد زشت و ناپسند باشد، زشتى انكار حديث متواتر بيشتر و بدتر خواهد بود. اينك نمونه‏هايى در اين مورد را يادآور مى‏شويم:
۱ . بيهقى
 
 
1. بيهقى
 
بيهقى از عطاء بن يسار نقل كرده كه معاويه تُنگى از طلا يا نقره را به بيش از وزن آن فروخت. ابوالدرداء به او گفت: شنيدم كه پيامبرصلى الله عليه وآله از اين كار نهى كرد و فرمود كه اين چيزها را تنها بايد به قيمت وزن آنها فروخت. معاويه گفت: من در اين كار اشكالى نمى‏بينم. ابوالدرداء گفت: چه كسى داد مرا از معاويه مى‏ستاند؟ من او را از سخن رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله آگاه مى‏كنم و او مرا از رأى خود خبر مى‏دهد. اى معاويه، من در سرزمينى كه تو باشى نخواهم زيست. بيهقى از شافعى نقل مى‏كند كه چون معاويه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را نپذيرفت، ابوالدرداء سرزمينى كه معاويه در آن بود را رها كرد.
 
 
همچنين شافعى گفته كه ابوسعيد خُدرى مردى را ديد و او را به يكى از سخنان نبى اكرم‏صلى الله عليه وآله آگاه كرد، ولى آن مرد با آن سخن مخالفت كرد. ابوسعيد به او گفت: به خدا سوگند هرگز سقف هيچ خانه‏اى من و تو را با هم پناه نخواهد داد.××× 1 جواهر العقدين )مخطوط( . ×××
 
 
2. ذهبى
 
ذهبى از قول احمد بن حنبل آورده كه هر كس حديث رسول‏خداصلى الله عليه وآله را ردّ كند بر لبه پرتگاه نابودى قرار گرفته است.××× 2 سير اعلام النبلاء: ج 11 ص 297. ××× پس منكران حديث غدير -  كه گروهى از دانشمندان نامى از جمله ذهبى ناقل آن هستند -  مُشرف بر پرتگاه هلاكت‏اند.
 
 
3. سيوطى
 
سيوطى نوشته كه ابومعاويه ضرير گفته است: زمانى نزد هارون الرشيد حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله خواندم. مردى از سران قريش حاضر بود و آن حديث را رد كرد. هارون خشمگين شد و گفت: شمشير و نِطْع××× 3 نِطْع: بساطى چرمين كه محكوم به قتل را بر روى آن سر مى‏بريدند. المعجم الوسيط )مترجم( . ××× بياوريد. زنديقى بر حديث پيامبرصلى الله عليه وآله خرده مى‏گيرد؟! من همواره او را آرام كردم تا آرام شد.××× 4 تاريخ الخلفاء: ج 1 ص 111. ××× حال اگر انكار كسى نسبت به يك حديث غير معروف دليل كفر باشد و او را سزاوار قتل و كيفر گرداند، قطعاً انكار فخر رازى نسبت به حديث غدير و كوشش وى براى ابطال آن همان مجازات‏ها را براى وى در پى خواهد داشت.
 
4. ذهبى
 
ذهبى از قول  احمد بن حنبل نقل كرده كه به ابن‏ابى‏ذئب خبر رسيد كه مالك به اين حديث عمل نمى‏كند: خريدار و فروشنده تا وقتى كه از يكديگر جدا نشده‏اند مى‏توانند معامله را بر هم زنند. او گفت: بايد از او بخواهند كه توبه كند. اگر توبه كرد كه هيچ، وگر نه گردنش را بزنند. حال آنكه مالك حديث را رد نمى‏كرد، بلكه تأويلش مى‏كرد.××× 1 تذهيب التهذيب )مخطوط( . ×××
 
 
5 . سيوطى
 
ابن‏قيّم جوزيّه پس از نقل حديثى طولانى از عبداللَّه بن احمد بن حنبل در موضوع رسيدن فرستادگان بنى‏المنتفق به مدينه، آن حديث را ستوده و يقين به صدورش از پيامبرصلى الله عليه وآله دارد. وى همچنين به اعتماد بخارى به دو راوىِ اين حديث استناد كرده، و در آخر گفته كه جز فرد منكر و نادان يا كسى كه مخالف كتاب و سنت است اين حديث را انكار نمى‏كند.××× 2 زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج 3 ص 56 . ×××
 
 
6 . مكّى
 
ابوطالب محمد بن على مكّى تصريح كرده كه ردّ اخبار صفات خدا بطلان شرايع اسلام است، زيرا ناقلان اين اخبار همان كسانى‏اند كه شرايع دين و احكام ايمان را براى ما نقل كرده‏اند.
 
 
اگر اينان در نقل احكام شريعت عادل‏اند، بايد دانست كه سخن راوى عادل در هر موضوعى مقبول است. و اگر اينان در نقل اخبار صفات خدا دروغگو هستند، دروغگو در هر چه بگويد مردود است، و دروغ بستن بر خدا كفر است. پس چگونه شهادت كافر پذيرفته مى‏شود؟ و اگر بگوييم كه اينان بر خدا جرأت كرده‏اند و آنچه را از پيامبرش نشنيده‏اند به صفات او افزوده‏اند، پس بر دروغ بستن به پيامبرصلى الله عليه وآله در نقل احكام سزاوارتر اند.
 
در اين سخن ابطال شرع و تكفير صحابه و تابعان ناقل روايات نهفته است! از همين رو است كه اهل حديث هر كس اخبار صفات خدا را نفى كرده تكفير كرده‏اند.××× 1 قوت القلوب. ××× ما نيز در اينجا درباره حديث غدير و منكرانش به همين شيوه استدلال مى‏كنيم، چرا كه حديث غدير كمتر از اخبار صفات نيست.
 
 
7-. سمعانى
 
ابوسعد سمعانى گفته كه فرقه بَتْريّه در ايمان عثمان شك دارند و او را كافر و دوزخى مى‏دانند، در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از بهشتى بودن عثمان خبر داده است. پس بتريه كافر هستند چون در درستى خبر آن حضرت شك كرده‏اند، و چنين كسى كافر است.××× 2 الانساب: »البتريّة« . ××× اگر شك در خبر پيامبرصلى الله عليه وآله مساوى با كفر است، پس منكر خبرى مانند حديث غدير قطعاً و به طريق اولى كافر خواهد بود.


بيهقى از عطاء بن يسار نقل كرده كه معاويه تُنگى از طلا يا نقره را به بيش از وزن آن فروخت. ابو الدرداء به او گفت: شنيدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله از اين كار نهى كرد و فرمود كه اين چيزها را تنها بايد به قيمت وزن آن ها فروخت. معاويه گفت: من در اين كار اشكالى نمى ‏بينم. ابو الدرداء گفت: چه كسى داد مرا از معاويه مى‏ ستاند؟ من او را از سخن رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه و آله آگاه مى ‏كنم و او مرا از رأى خود خبر مى‏ دهد. اى معاويه، من در سرزمينى كه تو باشى نخواهم زيست.


8 . دولت‏آبادى
بيهقى از شافعى نقل مى‏ كند كه چون معاويه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نپذيرفت، ابو الدرداء سرزمينى كه معاويه در آن بود را رها كرد.
هم چنين شافعى گفته كه ابوسعيد خُدرى مردى را ديد و او را به يكى از سخنان نبى اكرم‏ صلى الله عليه و آله آگاه كرد، ولى آن مرد با آن سخن مخالفت كرد. ابو سعيد به او گفت: به خدا سوگند هرگز سقف هيچ خانه ‏اى من و تو را با هم پناه نخواهد داد.<ref>جواهر العقدين (مخطوط).</ref>


ملك‏العلماء شهاب‏الدين دولت‏آبادى مى‏نويسد: در »المضمرات« در كتاب الشهادات آمده است: هر كس خبر واحد و قياس را انكار كند و بگويد كه اينها حجت نيست كافر شده است، و اگر بگويد اين خبر صحيح نيست و اين قياس ثابت نشده است كافر نمى‏شود بلكه فاسق مى‏گردد.××× 3 هداية السعداء )مخطوط( . ××× بنابراين هر كس خبر متواتر را انكار كند قطعاً كافر خواهد گشت.
۲ . ذهبى


ذهبى از قول احمد بن حنبل آورده كه هر كس حديث رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله را ردّ كند بر لبه پرتگاه نابودى قرار گرفته است.<ref>سير اعلام النبلاء: ج ۱۱ ص ۲۹۷.</ref> پس منكران حديث غدير -  كه گروهى از دانشمندان نامى از جمله ذهبى ناقل آن هستند -  مُشرف بر پرتگاه هلاكت ‏اند.


9. عبدالحليم
۳ . سيوطى


مولوى عبدالحليم گفته است: گذشت كه حديث شقّ‏القمر خبرى مشهور يا متواتر است. اگر اين خبر را مشهور بدانيم منكر آن گمراه است، و اگر متواترش بشناسيم منكرش كافر خواهد بود. زيرا اخبار روايت شده از رسول‏خداصلى الله عليه وآله - همانگونه كه در »شرح النخبة« روشن كردم و چكيده‏اش را اينجا آوردم -  سه گونه است:
سيوطى نوشته كه ابو معاويه ضرير گفته است: زمانى نزد هارون الرشيد حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله خواندم. مردى از سران قريش حاضر بود و آن حديث را رد كرد. هارون خشمگين شد و گفت: شمشير و نِطْع<ref>نِطْع: بساطى چرمين كه محكوم به قتل را بر روى آن سر مى‏بريدند. المعجم الوسيط (مترجم).</ref> بياوريد.


الف. خبر متواتر: خبرى است كه جماعتى از جماعت ديگر كه تبانى آنان بر دروغسازى محتمل نيست آن را روايت كرده‏اند. منكر خبر متواتر كافر است.
زنديقى بر حديث پيامبر صلى الله عليه و آله خرده مى‏ گيرد؟! من همواره او را آرام كردم تا آرام شد.<ref>تاريخ الخلفاء: ج ۱ ص ۱۱۱. </ref>حال اگر انكار كسى نسبت به يک حديث غير معروف دليل كفر باشد و او را سزاوار قتل و كيفر گرداند، قطعاً انكار فخر رازى نسبت به حديث غدير و كوشش وى براى ابطال آن همان مجازات‏ ها را براى وى در پى خواهد داشت.


۴. ذهبى


ب. خبر مشهور: خبرى است كه راوى آن واحد است، اما پس از وى گروهى از گروهى ديگر -  كه تبانىِ آنان بر كذب محال است -  روايتش كرده‏اند. جز عيسى بن ابان، ديگران همه منكر خبر مشهور را كافر دانسته‏اند. ولى عيسى منكر چنين خبرى را گمراه دانسته است نه كافر، و درست هم همين است.
ذهبى از قول  احمد بن حنبل نقل كرده كه به ابن‏ ابى ‏ذئب خبر رسيد كه مالک به اين حديث عمل نمى ‏كند: خريدار و فروشنده تا وقتى كه از يكديگر جدا نشده‏ اند مى‏ توانند معامله را بر هم زنند. او گفت: بايد از او بخواهند كه توبه كند. اگر توبه كرد كه هيچ، وگر نه گردنش را بزنند. حال آنكه مالک حديث را رد نمى‏ كرد، بلكه تأويلش مى‏ كرد.<ref>تذهيب التهذيب (مخطوط)</ref>


۵ . ابن‏ قيّم جوزيّه


ج. خبر واحد: خبرى است كه راوى واحدى از راوى واحد ديگر نقل كرده باشد. منكر خبر واحد كافر نيست، اما اگر خبر واحد صحيح يا حسن باشد، منكر آن به سبب انكار آن گناه كرده است.××× 1 نظم الدرر فى سلك شقّ القمر. ×××
ابن‏ قيّم جوزيّه پس از نقل حديثى طولانى از عبداللَّه بن احمد بن حنبل در موضوع رسيدن فرستادگان بنى‏ المنتفق به مدينه، آن حديث را ستوده و يقين به صدورش از پيامبر صلى الله عليه و آله دارد. وى هم چنين به اعتماد بخارى به دو راوىِ اين حديث استناد كرده، و در آخر گفته كه جز فرد منكر و نادان يا كسى كه مخالف كتاب و سنت است اين حديث را انكار نمى‏ كند.<ref>زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج ۳ ص ۵۶ . </ref>


۶  . ابو طالب مكّى


10. كتاب الخلاصة
ابو طالب محمد بن على مكّى تصريح كرده كه ردّ اخبار صفات خدا بطلان شرايع اسلام است، زيرا ناقلان اين اخبار همان كسانى ‏اند كه شرايع دين و احكام ايمان را براى ما نقل كرده‏ اند.


در كتاب »الخلاصة« نيز آمده است: شمارى از مشايخ ما گفته‏اند: هر كس حديثى را رد كند تكفير مى‏گردد. متأخّران افزوده‏اند: هر كس حديث متواترى را رد كند كافر شمرده مى‏شود. سخن درست همين است، اما اگر كسى خبر واحدى را از سر كوچك شمردن و انكار آن رد كند نيز تكفير خواهد شد.
اگر اينان در نقل احكام شريعت عادل‏ اند، بايد دانست كه سخن راوى عادل در هر موضوعى مقبول است. و اگر اينان در نقل اخبار صفات خدا دروغگو هستند، دروغگو در هر چه بگويد مردود است، و دروغ بستن بر خدا كفر است. پس چگونه شهادت كافر پذيرفته مى ‏شود؟ و اگر بگوييم كه اينان بر خدا جرأت كرده‏ اند و آن چه را از پيامبرش نشنيده ‏اند به صفات او افزوده‏ اند، پس بر دروغ بستن به پيامبر صلى الله عليه و آله در نقل احكام سزاوارتر اند.


در اين سخن ابطال شرع و تكفير صحابه و تابعان ناقل روايات نهفته است! از همين رو است كه اهل حديث هر كس اخبار صفات خدا را نفى كرده تكفير كرده ‏اند.<ref>قوت القلوب.</ref>ما نيز در اين جا درباره حديث غدير و منكرانش به همين شيوه استدلال مى‏ کنيم، چرا كه حديث غدير كم تر از اخبار صفات نيست.


پس نتيجه مى‏گيريم كه منكر حديث غدير را حتماً بايد تكفير كرد، چرا كه بر اساس اقوال دانشمندان برجسته و سرشناس ثابت شد كه حديث غدير خبرى متواتر است. اگر از تواتر اين حديث هم چشم بپوشيم، شك نيست كه خبر مشهورى است و به همين سبب منكر آن گمراه است.
۷ . سمعانى


ابو سعد سمعانى گفته كه فرقه بَتْريّه در ايمان عثمان شک دارند و او را كافر و دوزخى مى ‏دانند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از بهشتى بودن عثمان خبر داده است. پس بتريه كافر هستند چون در درستى خبر آن حضرت شک كرده ‏اند، و چنين كسى كافر است.<ref>الانساب:«البتريّة» </ref> اگر شک در خبر پيامبر صلى الله عليه و آله مساوى با كفر است، پس منكر خبرى مانند حديث غدير قطعاً و به طريق اولى كافر خواهد بود.


11. قارى
۸ . دولت‏ آبادى


على بن سلطان قارى در رساله‏اش در رد امام‏الحرمين جوينى مى‏نويسد: جوينى گفته كه هر كس با شراب خرما وضو بگيرد خود را بدنامِ گيتى و مايه كيفر همه مردم كرده است. وى مانند اين سخن را به قفّال هم نسبت داده و خود را عاقل و كامل نيز پنداشته است! شكى نيست كه چنين سخنى كفر منكرين اين جواز و قائلان به گفتار جوينى را در پى دارد، زيرا ابوحنيفه جواز وضو با شراب خرما را بر اساس رأى خود برنگزيده بلكه بر اساس احاديثى كه صحابه بزرگ از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت كرده‏اند چنين فتوايى داده است. ضمن اينكه ابوحنيفه تنها نيست بلكه از ميان تابعين سفيان ثورى و عكرمه نيز وضو با شراب خرما را صحيح دانسته‏اند.××× 1 رساله در ردّ امام‏الحرمين جوينى )على بن سلطان قارى( . ×××
ملك ‏العلماء شهاب ‏الدين دولت ‏آبادى مى ‏نويسد: در «المضمرات» در كتاب الشهادات آمده است: هر كس خبر واحد و قياس را انكار كند و بگويد كه اين ها حجت نيست كافر شده است، و اگر بگويد اين خبر صحيح نيست و اين قياس ثابت نشده است كافر نمى‏ شود بلكه فاسق مى ‏گردد<ref>هداية السعداء (مخطوط).</ref>بنابراين هر كس خبر متواتر را انكار كند قطعاً كافر خواهد گشت.


۹ . عبدالحليم


اگر انكار جواز وضو با شراب خرما باعث كفر مى‏شود، آن هم به اين دليل كه اين حكم بر پايه احاديث روايت شده از رسول‏خداصلى الله عليه وآله ثابت شده است، پس چرا منكرين حديث غدير تكفير نمى‏شوند؟! آيا حديث غدير مثل روايت جواز وضو با شراب خرما هم نيست؟!
مولوى عبد الحليم گفته است: گذشت كه حديث شقّ ‏القمر خبرى مشهور يا متواتر است. اگر اين خبر را مشهور بدانيم منكر آن گمراه است، و اگر متواترش بشناسيم منكرش كافر خواهد بود. زيرا اخبار روايت شده از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله - همان گونه كه در «شرح النخبة»روشن كردم و چكيده ‏اش را اين جا آوردم -  سه گونه است:


الف. خبر متواتر: خبرى است كه جماعتى از جماعت ديگر كه تبانى آنان بر دروغ سازى محتمل نيست آن را روايت كرده ‏اند. منكر خبر متواتر كافر است.ب. خبر مشهور: خبرى است كه راوى آن واحد است، اما پس از وى گروهى از گروهى ديگر -  كه تبانىِ آنان بر كذب محال است -  روايتش كرده ‏اند. جز عيسى بن ابان، ديگران همه منكر خبر مشهور را كافر دانسته ‏اند. ولى عيسى منكر چنين خبرى را گمراه دانسته است نه كافر، و درست هم همين است.


اضافه بر اين، در اينجا هماهنگى سفيان ثورى و عكرمه با ابوحنيفه در اين فتوا دليل درستى آن و نادرستى مخالفان بيان شده است. پس در مورد حديث غدير چه بايد گفت؟! حديثى كه به شكل متواتر از رسول‏خداصلى الله عليه وآله نقل شده و بين همه محدثان مشهور است و همه آنان از قديم و جديد و در همه طبقات آن را روايت و به آن اعتنا كرده‏اند، و طرق آن را جمع‏آورى كرده و الفاظش را در كتاب‏هاى گوناگون و نوشته‏هاى معتبر ثبت نموده‏اند.
ج. خبر واحد: خبرى است كه راوى واحدى از راوى واحد ديگر نقل كرده باشد. منكر خبر واحد كافر نيست، اما اگر خبر واحد صحيح يا حسن باشد، منكر آن به سبب انكار آن گناه كرده است.<ref>نظم الدرر فى سلك شقّ القمر.</ref>


۱۰ . كتاب الخلاصة


12. دهلوى
در كتاب «الخلاصة» نيز آمده است: شمارى از مشايخ ما گفته ‏اند: هر كس حديثى را رد كند تكفير مى ‏گردد. متأخّران افزوده ‏اند: هر كس حديث متواترى را رد كند كافر شمرده مى‏ شود. سخن درست همين است، اما اگر كسى خبر واحدى را از سر كوچک شمردن و انكار آن رد كند نيز تكفير خواهد شد.


شاه ولى‏اللَّه دهلوى مى‏گويد: اگر كسى مقلّد يكى از پيشوايان باشد و حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله به او برسد كه با سخن پيشوايش مخالف باشد و البته گمان قوى نزد او اين باشد كه اين نقلى صحيح است، در ترك حديث آن حضرت و عمل به سخن غير او هيچ عذرى ندارد، چرا كه مسلمانان اين گونه نيستند. و اگر كسى چنين كند بيم آن مى‏رود كه منافق باشد.××× 2 التفهيمات الإلهية. ××× پس معلوم شد كه ردّ حديث صحيح و متواتر غدير خروج از جماعت مسلمين و پيوستن به منافقين را در پى دارد.
پس نتيجه مى‏ گيريم كه منكر حديث غدير را حتماً بايد تكفير كرد، چرا كه بر اساس اقوال دانشمندان برجسته و سرشناس ثابت شد كه حديث غدير خبرى متواتر است. اگر از تواتر اين حديث هم چشم بپوشيم، شک نيست كه خبر مشهورى است و به همين سبب منكر آن گمراه است.


13. علامه حلّى
۱۱ .قارى


علامه حلّى گفته است: جمهور راويان نقل كرده‏اند: آنگاه كه على‏عليه السلام در جنگ خندق به سوى عمرو بن عبدود عامرى مى‏رفت و مسلمانان از رويارويى با او ناتوان گشته بودند، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تمام ايمان به رويارويى تمام كفر مى‏رود.
على بن سلطان قارى در رساله ‏اش در رد امام ‏الحرمين جوينى مى ‏نويسد: جوينى گفته كه هر كس با شراب خرما وضو بگيرد خود را بدنامِ گيتى و مايه كيفر همه مردم كرده است. وى مانند اين سخن را به قفّال هم نسبت داده و خود را عاقل و كامل نيز پنداشته است!


شكى نيست كه چنين سخنى كفر منكرين اين جواز و قائلان به گفتار جوينى را در پى دارد، زيرا ابو حنيفه جواز وضو با شراب خرما را بر اساس رأى خود برنگزيده بلكه بر اساس احاديثى كه صحابه بزرگ از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده ‏اند چنين فتوايى داده است. ضمن اين كه ابو حنيفه تنها نيست بلكه از ميان تابعين سفيان ثورى و عكرمه نيز وضو با شراب خرما را صحيح دانسته ‏اند.<ref>رساله در ردّ امام‏الحرمين جوينى (على بن سلطان قارى).</ref>


فضل بن روزبهان در پاسخ اين سخن مى‏گويد: اين حديث نقل درستى دارد و اين نيز از مناقب و فضائل على‏عليه السلام است، كه تنها افراد بيمار در انديشه و سست ايمان آن را انكار مى‏كند. لكن سخن در اثبات نصّ است، و اين حديث اثبات‏كننده آن نيست. پس منكر حديث غدير قطعاً و به طريق اولى بيمارِ در انديشه و سست ايمان است.××× 1 منهاج الكرامة. ×××
اگر انكار جواز وضو با شراب خرما باعث كفر مى ‏شود، آن هم به اين دليل كه اين حكم بر پايه احاديث روايت شده از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله ثابت شده است، پس چرا منكرين حديث غدير تكفير نمى‏ شوند؟! آيا حديث غدير مثل روايت جواز وضو با شراب خرما هم نيست؟!اضافه بر اين، در اين جا هماهنگى سفيان ثورى و عكرمه با ابوحنيفه در اين فتوا دليل درستى آن و نادرستى مخالفان بيان شده است.


پس در مورد حديث غدير چه بايد گفت؟! حديثى كه به شكل متواتر از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله نقل شده و بين همه محدثان مشهور است و همه آنان از قديم و جديد و در همه طبقات آن را روايت و به آن اعتنا كرده ‏اند، و طرق آن را جمع ‏آورى كرده و الفاظش را در كتاب‏ هاى گوناگون و نوشته‏ هاى معتبر ثبت نموده ‏اند.


   سوم
۱۲. دهلوى


   تعصّب، علت انكار حديث غدير
شاه ولى‏ اللَّه دهلوى مى‏ گويد: اگر كسى مقلّد يكى از پيشوايان باشد و حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله به او برسد كه با سخن پيشوايش مخالف باشد و البته گمان قوى نزد او اين باشد كه اين نقلى صحيح است، در ترک حديث آن حضرت و عمل به سخن غير او هيچ عذرى ندارد، چرا كه مسلمانان اين گونه نيستند.


و اگر كسى چنين كند بيم آن مى ‏رود كه منافق باشد.<ref>التفهيمات الإلهية.</ref>پس معلوم شد كه ردّ حديث صحيح و متواتر غدير خروج از جماعت مسلمين و پيوستن به منافقين را در پى دارد.


گروهى از بزرگ دانشمندان اهل‏سنت به وضوح تصريح كرده‏اند كه هر كس بر صحت حديث غدير خرده گيرد متعصّب و منكر است و سخنش اعتبارى ندارد. به عنوان نمونه:
۱۳. علامه حلّى


علامه حلّى گفته است: جمهور راويان نقل كرده ‏اند: آن گاه كه على ‏عليه السلام در جنگ خندق به سوى عمرو بن عبدود عامرى مى ‏رفت و مسلمانان از رويارويى با او ناتوان گشته بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تمام ايمان به رويارويى تمام كفر مى ‏رود.


1. ميرزا محمد بن معتمدخان بدخشى
فضل بن روزبهان در پاسخ اين سخن مى ‏گويد: اين حديث نقل درستى دارد و اين نيز از مناقب و فضائل على ‏عليه السلام است، كه تنها افراد بيمار در انديشه و سست ايمان آن را انكار مى ‏كند. لكن سخن در اثبات نصّ است، و اين حديث اثبات‏ كننده آن نيست. پس منكر حديث غدير قطعاً و به طريق اولى بيمارِ در انديشه و سست ايمان است.<ref>منهاج الكرامة.</ref>


وى در مورد حديث غدير گفته كه اين حديث مشهور است، و جز متعصّب منكر بر صحّتش خرده نمى‏گيرد و سخن او بى‏اعتبار است، چرا كه طرق اين حديث بسيار فراوان است. ابن‏عقده آنها را در كتابى جداگانه گردآورده، و ذهبى تصريح كرده كه بسيارى از اين طرق صحيح است و شمارى از صحابه راوى اين حديث هستند.××× 2 نزل الابرار: ص 21. ×××
  سوم


  تعصّب، علت انكار حديث غدير


از اين سخن روشن شد كه بخارى و ابوحاتم رازى و ابن‏ابى‏داوود و ابراهيم حربى و ابن‏حزم و فخر رازى و امثال اينان، افرادى متعصّب و منكرند.
گروهى از بزرگ دانشمندان اهل ‏سنت به وضوح تصريح كرده‏ اند كه هر كس بر صحت حديث غدير خرده گيرد متعصّب و منكر است و سخنش اعتبارى ندارد. به عنوان نمونه:


2. شمس‏الدين جَزَرى
۱ . ميرزا محمد بن معتمد خان بدخشى


وى پس از تصريح به تواتر حديث غدير مى‏نويسد: بى‏بهره‏گان از دانشِ حديث كه تلاش كرده‏اند اين حديث را تضعيف كنند معتبر نيستند.××× 1 اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى‏طالب‏عليه السلام: ص 3. ×××
وى در مورد حديث غدير گفته كه اين حديث مشهور است، و جز متعصّب منكر بر صحّتش خرده نمى‏ گيرد و سخن او بى‏اعتبار است، چرا كه طرق اين حديث بسيار فراوان است. ابن‏ عقده آن ها را در كتابى جداگانه گردآورده، و ذهبى تصريح كرده كه بسيارى از اين طرق صحيح است و شمارى از صحابه راوى اين حديث هستند.<ref>نزل الابرار: ص ۲۱. </ref>


از اين سخن روشن شد كه بخارى و ابو حاتم رازى و ابن ‏ابى ‏داوود و ابراهيم حربى و ابن‏ حزم و فخر رازى و امثال اينان، افرادى متعصّب و منكرند.


3. دهلوى
۲ . شمس‏ الدين جَزَرى


او در پاسخ به حديث غدير نوشته است: ناصبيان -  كه خدا آنها را به خود وانهد -  گفته‏اند: اين حديث به فرض صحت، با حديثى كه نزد شما صحيح است و در كتاب‏هاى صحاح آمده نسخ شده است، و آن اين حديث است كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خاندان ابوطالب ولىّ نيستند، بلكه تنها خدا و مؤمنانِ صالح ولى‏اند. اهل‏سنت در پاسخ مى‏گويند: نام ابوطالب در كتاب‏هاى صحاح ما نيست و لفظ حديث چنين است: »خاندان فلان« . بنابراين شايد مقصود آن حضرت ابولهب باشد.
وى پس از تصريح به تواتر حديث غدير مى‏ نويسد: بى ‏بهره‏ گان از دانشِ حديث كه تلاش  اين حديث را تضعيف كنند معتبر نيستند.<ref>اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام: ص ۳. </ref>


۳ . دهلوى


اعتقاد بيشتر اهل‏سنت همين است؛ آنان پنج تن از خاندان ابوطالب جز فرزندان او را استثنا كرده‏اند )يا خمس را به كسانى جز فرزندان او اختصاص داده‏اند( . همچنين آمدن نام ابوطالب در روايتى كه ناصبيان نقل كرده‏اند بر ما حجت نيست.
او در پاسخ به حديث غدير نوشته است: ناصبيان -  كه خدا آن ها را به خود وانهد -  گفته ‏اند: اين حديث به فرض صحت، با حديثى كه نزد شما صحيح است و در كتاب ‏هاى صحاح آمده نسخ شده است، و آن اين حديث است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خاندان ابوطالب ولىّ نيستند، بلكه تنها خدا و مؤمنانِ صالح ولى ‏اند. اهل‏ سنت در پاسخ مى‏ گويند: نام ابوطالب در كتاب‏ هاى صحاح ما نيست و لفظ حديث چنين است:«خاندان فلان» . بنابراين شايد مقصود آن حضرت ابولهب باشد.


اعتقاد بيش تر اهل ‏سنت همين است؛ آنان پنج تن از خاندان ابوطالب جز فرزندان او را استثنا كرده‏ اند (يا خمس را به كسانى جز فرزندان او اختصاص داده ‏اند). هم چنين آمدن نام ابوطالب در روايتى كه ناصبيان نقل كرده ‏اند بر ما حجت نيست.


نواصب مى‏گويند: در روايت صحيحى نقل شده كه عمرو بن عاص نام ابوطالب را آورده است. پاسخ ما اين است كه اين روايت نزد شما صحيح است نه پيش ما. و به فرض صحت، مراد از خاندان ابوطالب كسانى‏اند كه در آن روزگار مؤمن نبودند؛ مانند ابوطالب و برخى پسرانش. هرگز مراد از اين حديث سرور و مولاى ما على‏عليه السلام و برادرشان جعفر و عقيل نيستند تا ادعاى شما مبنى بر نسخ حديث »مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ« به حديث مذكور درست باشد. همچنين ادعاى نسخ تنها زمانى ممكن است كه تاريخ صدور هر دو حديث معلوم باشد.
نواصب مى‏ گويند: در روايت صحيحى نقل شده كه عمرو بن عاص نام ابوطالب را آورده است. پاسخ ما اين است كه اين روايت نزد شما صحيح است نه پيش ما. و به فرض صحت، مراد از خاندان ابوطالب كسانى ‏اند كه در آن روزگار مؤمن نبودند؛ مانند ابوطالب و برخى پسرانش. هرگز مراد از اين حديث سرور و مولاى ما على ‏عليه السلام و برادرشان جعفر و عقيل نيستند تا ادعاى شما مبنى بر نسخ حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» به حديث مذكور درست باشد. هم چنين ادعاى نسخ تنها زمانى ممكن است كه تاريخ صدور هر دو حديث معلوم باشد.


پاسخ برخى ديگر از اهل ‏سنت اين است كه اين دو حديث از باب پيش گويى است، و پيش گويى نسخ نمى ‏شود.


پاسخ برخى ديگر از اهل‏سنت اين است كه اين دو حديث از باب پيشگويى است، و پيشگويى نسخ نمى‏شود. ناصبيان در جواب گفته‏اند كه هر گاه خبر متضمّن حكمى باشد نسخ آن درست است. مانند آيه »كُتِبَ عَلَيكُم إذا حَضَرَ أحَدَكُمُ المَوتُ إن تَرَكَ خَيراً الوَصيَّةُ لِلوالِدَينِ وَ الأقرَبينَ« : بر شما واجب شد كه هر گاه مرگِ يكى از شما برسد اگر مالى باقى گذارده براى پدر و مادر و خويشان وصيت كند.××× 1 بقره /  180. ××× حديث »مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ« نيز -  به فرض صحت -  همين گونه است، زيرا متضمّن وجوب محبت است.××× 2 حاشيه تحفه اثنى‏عشريه. ×××
ناصبيان در جواب گفته ‏اند كه هر گاه خبر متضمّن حكمى باشد نسخ آن درست است. مانند آيه «كُتِبَ عَلَيكُم إذا حَضَرَ أحَدَكُمُ المَوتُ إن تَرَكَ خَيراً الوَصيَّةُ لِلوالِدَينِ وَ الأقرَبينَ» : بر شما واجب شد كه هر گاه مرگِ يكى از شما برسد اگر مالى باقى گذارده براى پدر و مادر و خويشان وصيت كند.<ref>بقره /  ۱۸۰. </ref>حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» نيز -  به فرض صحت -  همين گونه است، زيرا متضمّن وجوب محبت است.<ref>حاشيه تحفه اثنى‏ عشريه.</ref>


پس روشن شد كه ردّ حديث غدير از كارهاى ناصبيان است. ولى رازى و پيروانش بدتر از ناصبيان ‏اند، زيرا آنان به بطلان حديث غدير معتقدند و با تمام توان مى‏ كوشند كه آن رد كنند. لكن ناصبيان فقط بر آن ايراد گرفته ‏اند، و در پاسخ به آن فرض صحتش را محتمل دانسته و به شكل واضح و با صراحت مدعى بطلانش نشده ‏اند.


پس روشن شد كه ردّ حديث غدير از كارهاى ناصبيان است. ولى رازى و پيروانش بدتر از ناصبيان‏اند، زيرا آنان به بطلان حديث غدير معتقدند و با تمام توان مى‏كوشند كه آن رد كنند. لكن ناصبيان فقط بر آن ايراد گرفته‏اند، و در پاسخ به آن فرض صحتش را محتمل دانسته و به شكل واضح و با صراحت مدعى بطلانش نشده‏اند.
== پانویس ==
[[رده:دشمنان غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۵۲

سخنى با منكران تواتر حديث غدير

  از ديگر اشكالات عجيب و مضحک بر حديث غدير، عدم تواتر حديث غدير! به ويژه عدم تواترش نزد شيعه است!!

واقعاً چگونه مى ‏شود كه شخص خردمند درباره حديثى كه بيش از صد صحابى راوى آن هستند و گروهى از حافظان بزرگ در كتاب‏ هاى پرشمار طُرق آن را گرد آورده‏ اند چنين سخن ناروايى مى‏ گويد؟!

در حالى كه حديث غدير تنها نزد شيعه متواتر نيست، بلكه بزرگ حافظان اهل‏ سنت نيز به تواترش تصريح كرده ‏اند؛ كسانى مانند حافظ ذهبى كه ابن‏ حجر مكّى در صحيح دانستن طرق حديث غدير به سخن او تكيه كرده و گفته است: اين حديث از چندين طريق نقل شده، كه ذهبى بيشتر آن ها را صحيح دانسته است.[۱]

البته با وجود اين كلام، از تصريح ذهبى به تواتر حديث غدير خوددارى كرده است! در حالى كه همين ابن‏ حجر، حديث نماز ابوبكر را با علم به بطلانش نزد شيعه، به سبب روايت شدنش توسط تنها هشت صحابى متواتر دانسته است. ولى تواتر حديث غدير را كه بيش از صد تن از صحابه و دست كم و به اعتراف ابن‏ حجر هشتاد صحابى راوى آن هستند انكار كرده است!!

   اول

   سخنان منكرين تواتر حديث غدير

اينک سخنان منكرين تواتر حديث غدير و پاسخ آن:

۱ - نورالدين حلبى

نورالدين حلبى در برابر حديث غدير همان راه ابن‏ حجر هيتمى مكّى را رفته است. وى در جواب حديث غدير مى ‏نويسد:

اين شيعيان و رافضيان همگى معتقدند در موضوع امامت تنها مى‏ توان به حديث متواتر استناد كرد. لكن حديث غدير نه تنها خبر واحد است، بلكه افزون بر اين جماعتى از پيشوايان حديث مانند ابوداوود و ابوحاتم رازى بر صحت آن خرده گرفته ‏اند. پس ادعاى شيعيان تناقض ‏آميز است.[۲]

پاسخ: اين سخن به چند دليل، مردود است:۱. نفى تواتر حديث غدير تكذيب واقعيت و انكار حقيقتى است استوار. همان گونه كه گذشت بزرگ پيشوايان اهل‏ تسنن به تواترش تصريح كرده‏ اند.

۲. ثبوت تواتر حديث غدير نزد شيعه كافى است.

۳. در موضوع امامت مى ‏توان به حديثى كه از طرق اهل‏ سنت نقل شده، هر چند خبر واحد باشد، استدلال و طرف مقابل را ملزم كرد. در اين جا، واجب نيست كه حديث مورد استناد متواتر باشد تا بتوان به آن استدلال و طرف مقابل را به وسيله آن ملزم كرد.

۴. اين كه شمارى از پيشوايان حديث بر صحت حديث غدير خرده گرفته ‏اند، در حقيقت طعنى است بر اين پيشوايان متعصّب.

۵. همان گونه كه پيش تر گذشت، نسبت طعن در صحت حديث غدير به ابو داوود دروغى صريح و بهتانى آشكار است.

 ۲ - على قارى

شيخ نورالدين على بن سلطان هروى قارى درباره حديث غدير سخنان سستى گفته و حتى كلام خودش را نقض كرده است!وى يک بار گفته است: حديث غدير حديثى است واحد كه در صحت آن اختلاف هست. بنابراين چگونه بر شيعه رواست كه با شرط تواتر احاديث امامت -  كه تمامى ايشان در آن هم داستان‏ اند -  مخالفت كند؟ اين چيزى جز تناقضى صريح و تعارضى قبيح نيست.

قارى در جايى ديگر مى‏ گويد: احمد اين حديث را در مسندش روايت كرده است. پايين ‏ترين مرتبتى كه مى ‏توان براى آن قائل شد اين است كه حديثى حَسَن است. از اين رو سخن كسانى كه بر ثبوت اين حديث خرده گرفته‏ اند قابل اعتنا نيست.[۳]

پاسخ: وى ابتدا حديث غدير را خبر واحدى دانسته كه صحتش نزد علما مورد اختلاف است! در حالى كه خود او كمى پيش از اين سخن گفته است:

حاصل آن كه اين حديثى است كه شكى در آن نيست و شمارى از حافظان آن را متواتر دانسته ‏اند، چرا كه در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند، و آن گاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على‏ عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند.[۴]سپس كلام بعدى خود را گفته است! واقعاً اين چه تناقضى است؟! آن هم در يك كتاب و پيرامون يک حديث!

اضافه بر اين كه اگر فرض شود كه اين حديث نزد اهل ‏سنت متواتر نيست، بى‏ گمان استدلال شيعه به آن صحيح است، زيرا:

اولاً كه اين حديث نزد شيعه متواتر است و به كمک روايات مخالفان قطع و يقين به همراه مى‏ آورد.

ثانياً نزد اهل‏ تسنن استدلال به اخبار آحاد جايز است. پس الزام مخالفان و احتجاج در برابر آنان به حديث غدير در هر حال درست است. 

۳- ميرزا مخدوم بن عبدالباقى

وى مى‏ گويد: در غير كتاب‏ هاى صحاح نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. من نمى‏ دانم چيست كه در نهاد كج ‏انديش شيعيان جزم به دلالت اين روايت را به امامت مرتضى به ارث مى ‏نهد؟[۵]

وى در اين گفتار چنين دروغ آشكارى گفته، و حال آن كه حديث غدير در كتاب‏ هاى صحاح آمده است[۶] كه در ادامه خواهد آمد. ضمن اين كه همين شخص در جاى ديگرى از كتابش، در كلامى پس از اين گفتار به تواتر حديث غدير تصريح كرده است.[۷]

۴ - اسحاق هروى

اسحاق هروى (نوه ميرزا مخدوم)در كتاب «السهام»در پاسخ به حديث غدير مى ‏نويسد:

ما تواتر حديث غدير را نمى‏ پذيريم. چگونه به چنين سخنى گردن نهيم و حال آن كه محدثان ثقه مانند بخارى و مسلم و واقدى روايتش نكرده ‏اند، و بسيارى از پيشوايان حديث مثل ابو داوود و واقدى و ابن‏ خُزيمه و ديگر ثقات بر صحّت آن خرده گرفته ‏اند. هم چنين كسانى كه اين حديث را روايت كرده ‏اند، آغاز آن يعنى: «ألَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم» را -  كه قرينه است بر اين كه «مولى» به معناى أولى به تصرف است -  روايت نكرده ‏اند.

اين سخن بسيار عجيب است، زيرا بنا بر آن شمار بسيارى از كسانى كه حديث غدير را روايت كرده‏ اند از پيشوايان ثقه نخواهند بود؛ افرادى مانند احمد و نسايى و تِرمذى و ابن ‏ماجه و نظير اينان.

اشكال ديگر اين است كه هروى نام واقدى و ابن‏ خُزيمه را به فهرست خيالى خرده ‏گيران بر حديث غدير اضافه كرده است! حال آن كه پيشينيان او -  كه خود جيره‏ خور آنان است -  نام اين دو تن را در شمار خرده‏ گيران بر اين حديث شريف ياد نكرده ‏اند. علاوه بر اين، جدّ او ميرزا عبدالباقى به تواتر حديث غدير تصريح كرده است.

۵ -  عبدالحق دهلوى

شيخ عبدالحق دهلوى در كتاب«شرح المشكاة» مى‏ نويسد:

حديث غدير بى‏ گمان صحيح است و جماعتى مانند تِرمذى و نسايى و احمد آن را روايت كرده ‏اند. اين حديث طرق كثيرى دارد و راويان آن را از شانزده تن از صحابه نقل كرده‏ اند. در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند، و آن گاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على ‏عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله شنيده‏ اند.

شيعيان اتفاق نظر دارند كه حديث دالّ بر امامت بايد متواتر باشد، و اگر حديثى متواتر نباشد نمى ‏توان آن را دليل امامت بر شمرد. ما براى ملزم كردن شيعيان مى‏ گوييم كه اين حديث يقيناً متواتر نيست.

افزون بر اين، در آن اختلاف شده (هر چند كه اين اختلافات در بعضى از خصوصيات آن است) و برخى از پيشوايانِ حديث و مراجع عادلِ اين موضوع مانند ابو داوود سِجِستانى و ابو حاتِم رازى و ديگران به صحّت آن خرده گرفته‏ اند و اهل حفظ و اتقان مانند بخارى و مسلم و واقدى و ديگر بزرگان اهل حديث -  كه براى طلب حديث در سرزمين ‏ها گشته و به شهرها سفر كرده ‏اند -  آن را قبول نداشته ‏اند. درست است كه اين ها گردى بر دامان صحّت اين حديث نمى ‏نشاند، ولى ادعاى تواتر درباره آن از عجايب است.

و اما جواب كلام دهلوى از چند جهت:

۱ . ديديم كه دهلوى منكران صحت حديث غدير را به شدت رد مى ‏كند، ولى در عين حال منكر تواتر آن مى‏ شود! او در عين اين كه به كثرت طرق حديث اعتراف مى‏ كند و مى‏ افزايد كه شانزده تن صحابى راوى آن هستند و بيشتر طرق آن صحيح و حسن است، منكر تواتر آن مى‏ شود!؟

اين چه اشكالى است كه به تواتر چنين حديثى گرفته مى ‏شود؟! در حالى كه اهل ‏تسنن حديثى را كه راويان كمترى از اين داشته باشد را متواتر مى‏ دانند، و بنا بر آن چه در «الصواعق» آمده معتقدند حديثى را كه هشت صحابى نقل كرده باشند متواتر است.

۲ . ضمن اين كه خود او اقرار كرده كه در روايت احمد سى تن از صحابه اين حديث را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده‏ اند و به راستى و درستى آن به سود اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شهادت داده ‏اند. البته اين ها بر پايه سخنى است كه عبدالحق گفته، و گرنه شمار صحابه راوى حديث غدير بيش از صد نفر است.

۳ . در كنار اين ها، ابو محمد على بن احمد بن حزم در كتاب «المُحَلّى»در مسئله«عدم جواز فروش آب» حديثى را كه چهار صحابى روايتش كرده باشند متواتر دانسته است. آيا روايتى كه چهار صحابى راوى ‏اش باشند متواتر است، ولى آن چه را شانزده يا سى يا شمار بيشترى از صحابه روايتش كنند متواتر نيست؟! بماند كه خود عبدالحق به تصريح پيشوايان محقق اهل ‏سنت مانند ذهبى و ابن‏ حجر اشاره نموده است.

۴ . از ديگر شگفتى‏ هاى سخن عبدالحق اين است كه به اختلاف موجود در حديث غدير استناد مى‏ كند و تواتر آن را نفى مى ‏كند، در حالى كه خود اعتراف كرده كه اين اختلاف باطل است! سپس مى‏ گويد كه وقتى اختلاف در حديث باشد تمسک به آن نيز نادرست خواهد بود!

اين گفتار او هم واضح البطلان است، چرا كه دهلوى از سويى براى انكار تواتر حديث غدير به كلام منتقدان اين حديث استناد مى‏ كند، و از سوى ديگر تصريح مى‏ كند كه اختلاف در اين حديث مردود است، و از سوى ديگرى كسانى كه اين حديث را ردّ مى‏ كنند مى ‏ستايد و آنان را پيشواى حديث مى‏ خواند و جرح و ردّ آنان را ملاک و مستندِ نفىِ تواتر حديث غدير مى ‏داند!؟

۵ . واقعاً اگر اين تناقضات و اشكالات بر حديث غدير و تواتر آن وارد باشد، پس اشكالات مخالفان اسلام و اشكالشان بر تواتر معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله هم درست است! و اگر بگويند منكرين حديث غدير عادل و منكران اسلام افرادى ملحد و بى ‏دين هستند پس قياس مع الفارق است، در جواب مى‏ گوييم:

اولاً نزد شيعه اين دو دسته از منكرين همسان اند. ثانياً با فرض پذيرش تفاوت سخن هر دو دسته در اين دو موضوع از جهت نادرست بودن يكسان است، چرا كه در تواتر هر گاه شروط آن در هر موردى محقّق شود به تواتر آن حكم مى ‏شود.

البته نبود منكر و خرده‏ گير بر نقلى هرگز از شروط تواتر آن نيست، و انكار يک يا چند نفر آن حديث را از اعتبار و تواتر ساقط نمى ‏كند. بلكه بالعكس؛ آنان را بى‏ اعتبار مى‏ گرداند، هر چند از پيشوايان بزرگ باشند. بنابراين، اگر مثلاً ابوحاتم و كسانى مانند او بر وجوب روزه ايراد كنند سبب طعن و قدح خودشان خواهد بود، نه اين كه وجوب روزه زير سؤال برود!

۶ . مورد ديگر اين كه نسبت قدح در حديث غدير به ابو داوود هم دروغ است، چرا كه پيش تر دانسته شد كه وى خود از راويان اين حديث است.

۷ . در آخر به چند مورد اشاره مى ‏كنيم كه از متواترات است، ولى بعضى از بزرگان اهل‏ سنت آن را انكار كرده ‏اند و در عين حال كسى به انكارشان اهميت نداده است:

الف. ابن ‏مسعود و تواتر در فاتحةالكتاب و معوّذتين

مسلمانان در اين كه سوره ‏هاى فلق و ناس متواتر و جزء قرآن هستند اتفاق نظر دارند و هر كس منكر اين باشد كافر است. چناچه سيوطى از قول نَوَوى در «شرح المهذّب» آورده است. با اين حال، ابن ‏مسعود فاتحةالكتاب و معوّذتين را جزء قرآن نمى‏ دانست و اين دو سوره اخير را از مصحفش حذف كرده بود!!

آيا مى ‏توان تواتر اين سوره‏ ها را با قدح و انكار ابن‏ مسعود رد كرد؟! هرگز! پس استناد به قدح ابوحاتم و پيروانش براى انكار تواتر حديث غدير نيز باطل خواهد بود، چرا كه ابوحاتم و امثالش در شرف و كرامت نزد اهل‏ سنت خاک پاى ابن ‏مسعود هم نيستند.

با اين توضيح كه نظر ابن ‏مسعود درباره اين سوره‏ ها نزد بزرگان اهل‏ سنت بسيار مشهور است، از جمله:

راغب اصفهانى، سيوطى، عبد بن حُمَيد، احمد، بَزّار، طَبَرانى، ابن ‏مَردَوَيه، احمد بن حنبل، بخارى، نَسايى، ابن‏ ضريس، ابن ‏انبارى، ابن ‏حبّان، ابو عُبَيده، ابن ‏سيرين، محب ‏الدين طبرى شافعى، حسين دياربكرى، مولوى محسن كشميرى، ابن‏ حجر عسقلانى، قاضى ابوبكر باقلانى، نَوَوى، ابن ‏حزم، ابن‏ قُتَيبه.[۸]

ب. حليمى و انكار تواتر حديث شقّ ‏القمر

در كتاب «نِهاية العقول» فخر رازى و ديگر كتب تراجم آمده كه حليمى -  كه از دانشمندان بزرگ اهل ‏سنت است -  رخداد شقّ القمر را نپذيرفته است. هم چنين شاه ولى‏ اللَّه دهلوى نيز شقّ ‏القمر را انكار كرده است.[۹]در حالى كه اين ماجرا قطعاً متواتر است و بزرگان اهل ‏سنت به تواتر آن شهادت داده‏ اند، از جمله: شهاب قسطلانى از ابن‏ عبدالبرّ، ابن ‏سُبكى در شرح خود بر «المختصر» ، سيوطى.[۱۰]

ابن‏ حجر عسقلانى در شرح حديث شقّ ‏القمر مى ‏گويد كه اگر كسى بپرسد: چرا منجّمان از اين رخداد ياد نكرده‏ اند؟ پاسخ خواهيم گفت: از هيچ يک از ايشان نقل نشده كه اين واقعه را نفى كند و همين كافى است، زيرا حجت در سخن كسى است كه چيزى را اثبات مى‏ كند، نه در سخن كسى كه نفى صريحى از او يافت نمى ‏شود.[۱۱]

حال سؤال اين است: چگونه مى‏ شود كه انكار حليمى نسبت به حديث شقّ ‏القمر نيز سبب قدح در تواتر اين معجزه بزرگ و قطعى پيامبر صلى الله عليه و آله نيست، ولى انكار ابوحاتم و پيروانش نسبت به حديث غدير تواتر آن را زير سؤال مى‏ برد؟!

۶ - محمد بَرزَنجى

از ديگر كسانى كه تواتر حديث غدير انكار كرده محمد بن عبدالرسول برزنجى است، با اين كه خود را علوى مى ‏داند و به صحت حديث غدير تصريح كرده است! برزنجى مخالفين حديث غدير را ستوده و به دروغ نام ابوداوود سِجِستانى را در شمار آن منكرين آورده و مى ‏گويد:

اختلاف در صحت حديث غدير تواتر آن را نفى مى‏ كند، بلكه آن را از اين كه حديثى صحيحِ متّفق عليه باشد نيز مى اندازد. منكرين صحت اين حديث گروهى از پيشوايان بزرگ اهل حديث هستند؛ كسانى مانند ابوداوود سجستانى و ابوحاتم و ديگران.[۱۲]

۷ - حسام ‏الدين سهارنپورى

حسام ‏الدين بن شيخ محمد بايزيد سهارنپورى نيز تواتر و نيز صحت حديث غدير را انكار كرده و مى‏ گويد كه مسلّم نيست كه امت حديث مذكور را پذيرفته باشد، زيرا جمعى از ائمه عدول و ثقات محدثان به اين حديث خرده گرفته ‏اند؛ مانند: ابو داوود سجستانى و ابو حاتم رازى و شيخ ابن‏ حجر در «صواعق» ، ميرعلى قوشجى در «شرح تجريد» .

هم چنين عده ‏اى از ائمه حديث آن را نقل نكرده ‏اند؛ مثل بخارى و مسلم و واقدى و غير ايشان، چنان كه شيخ عبدالحق به آن تصريح كرده است. پس ادعاى اجماع امت در حديثى كه مورد طعن سران محدثان و غير مروىّ ثقات ايشان باشد باطل، و اثبات تواتر آن با وجود طعن پيشوايان حديث و عدول آنان بسيار مشكل است.[۱۳]

سخنان او چند پاسخ دارد:

۱ .عجيب است كه سهانپورى ادعاى پيروى از ابن‏ حجر و عبدالحق دهلوى را دارد! در حالى كه ابن‏ حجر و عبدالحق به صحت و كثرت طرق حديث غدير شهادت داده و گفته‏ اند كه شانزده صحابى راوى آن هستند و سى تن از اصحاب به آن گواهى داده‏ اند و خاطر نشان كرده ‏اند كه بيشتر طرق آن صحيح و حَسَن است. حتى عبدالحق افزوده كه قدح در حديث غدير قابل اعتنا نيست.

۲ .در ادامه هم ادعاى قدح جماعتى از ائمه عدول و مرجع در حديث غدير را كرده است! همان گونه كه پيشتر گفته شد اين ادعاى باطل و دروغ محض است. بهترين گواه هم نسبت نادرست او به ابو داوود و قدح در حديث غدير است، چرا كه دانستيم كه ابو داوود خود در شمار راويان اين حديث است.

۳ . جالب ‏تر اين كه خود سهارنپورى پيش از اين سخنان، در همين كتاب و در فضائل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام حديث غدير را از احمد بن حنبل روايت كرده است!

۸ -  ابن ‏تيميّه

ابن ‏تيميه ادعا كرده كه حديث غدير در صحاح نيامده، ولى علما روايتش كرده ‏اند و همگان در صحتش نزاع دارند؛ نقل شده كه بخارى و ابراهيم حربى و گروهى از عالمان حديث به آن خرده گرفته و آن را ضعيف شمرده‏ اند. در مقابل نقل شده كه احمد بن حنبل همانند تِرمذى آن را حديثى حسن دانسته است. هم چنين ابن ‏عقده كتابى در گردآورى طرق آن نگاشته است.[۱۴]

و اما پاسخ كلام ابن‏ تيميه:

۱ . او مى‏ گويد: اين حديث در صحاح نيامده است. در جواب اين حرف او گفتار قاضى سناء اللَّه كافى است؛ او تصريح كرده كه جمهور محدثان اين حديث را در صحاح و سنن و مسانيد روايت كرده ‏اند.[۱۵] ضمن اين كه حديث غدير در اكثر كتب معتر اهل‏ سنت آمده است؛ از جمله: صحيح تِرمذى، صحيح ابن ‏ماجه، صحيح ابن‏ حبّان، المستدرک حاكم، المختارة ضياء مَقدِسى و... ، كه همه نزد اهل‏ سنت از كتاب‏ هاى صحاح‏ اند. هم چنين ابن‏ روزبهان -  با همه تعصّبش -  اعتراف كرده كه اين حديث در كتاب‏ هاى صحاح آمده است.

۲ . ابن‏ تيميه گفته كه بخارى بر حديث غدير خرده گرفته است. در پاسخ بايد گفت كه اهل انصاف از كار بخارى در شگفتى و حيرت ‏اند، زيرا او حديثى را نقل نكرده كه شروط تواتر به شكل كامل و چندين برابر در آن وجود دارد! از اين رو، اين بخارى است كه بايد به سبب ترک اين حديث مؤاخذه شود، نه اين كه ابن‏ تيميه به عدم نقل حديث غدير توسط بخارى استناد كند.

علاوه بر اين، پيش تر به بخشى از زشتى ‏هاى بخارى و كاستى‏ هاى كتابش، آن هم به اعتراف بزرگان اهل سنت اشاره شد، و در ادامه با بخش‏ هاى ديگر نيز آشنا خواهيم شد. به عنوان مثال از بدترين كارها و زشت‏ ترين گناهان او اين است كه به پيروى از يحيى بن سعيد قطّان در شمارى از احاديث امام صادق ‏عليه السلام شک و ترديد كرده است!

ابن تيميه درباره مالک و ابوحنيفه و شافعى و احمد بن حنبل مى‏ گويد كه فقه را از امام صادق ‏عليه السلام فرا نگرفته ‏اند! و در ادامه حديث زُهرى را از حيث استوارى و كثرت به مراتب از حديث امام صادق‏ عليه السلام برتر مى‏ داند! هم چنين ابن ‏تيميه مى‏ گويد كه وقتى بخارى شنيد يحيى بن سعيد قطّان بر احاديث جعفر عليه السلام خرده مى‏ گيرد، در بعضى از احاديث وى شک كرد و از نقل آن ها خوددارى نمود. محال است كه جعفر عليه السلام در حفظ حديث در جايگاه كسانى باشد كه بخارى به آن ها احتجاج كرده است.[۱۶]

۳ . هم چنين ابن‏ تيميه به انكار ابراهيم حربى در مورد حديث غدير استناد كرده است. پاسخ انكار و ردّ ابراهيم در مبحث ردّ ابن ‏ابى ‏داوود گذشت. اضافه بر آن چه گفته شد حربى شخص معتبرى نيست، چرا كه عده ‏اى از جمله صلاح ‏الدين، كتبى در شرح حالش نوشته ‏اند كه او عشق به پسران نمكين را نيكو مى‏ شمرد![۱۷]در حالى كه عشق به پسركان به غايت زشت و بى‏آبرويى است.

شيخ محمد حيات سِندى -  كه از بزرگ دانشمندان متبحّر است -  رساله‏ اى در نهى از عشق پسركان و زنان نوشته، و به نقل دانشمند معاصرش قنوجى در «إتحاف النبلاء» در آن مفصل در زشتى اين كار سخن گفته است.

هم چنين از ديگر عيوب ابراهيم حربى، طعن او نسبت به على بن مدينى(م ۲۳۴ ق) -  استاد بخارى -  است كه ذهبى آن را نقل كرده است.[۱۸]در حالى كه بزرگان اهل ‏سنت على بن مدينى را بسيار ستوده ‏اند؛ از جمله: نَوَوى، عبد الغنى بن سعيد مصرى، سفيان بن عُيَينه، حفص بن محبوب، محمد بن يحيى، عباس عنبرى، اعين، بخارى، يحيى قطّان، عبدالرحمن بن مهدى، ابو حاتِم.[۱۹]

۹ -  ابن ‏حزم (ت ۳۸۴ -  م ۴۵۶ ق)

ابن ‏تيميه از ابن‏ حزم اندلسى نقل كرده كه حديث غدير هرگز از طريق راويان ثقه ثبت نشده است.[۲۰]

اين هم دروغى آشكار است. البته از ابن ‏حزم عجيب نيست، چرا كه او در تعصّب نسبت به غاصبين خلافت و حتى بنى ‏اميه مشهور است! حتى نسبت دشمنى با اميرالمؤمنين و اهل‏بيت ‏عليهم السلام را هم به او داده ‏اند. او صفات بد و زشت ديگرى هم داشته است، به گونه ‏اى كه فقيهان عصرش اجماع كردند كه وى گمراه است. از جمله كسانى كه در قدح او سخن گفته اند:

ابن ‏حجر عسقلانى و قاضى ابوبكر بن عربى و ابو العباس و ابن‏ عريفِ صالح و ذهبى از قول ابو مروان بن حيّان، كه در قدح او مفصل سخن گفته ‏اند. به عنوان مثال گفته ‏اند: او در جرح و تعديل و تبيين نام راويان بى‏ محابا سخن گفته و به همين سبب اوهام زشتى از او سر زده است. از پيشوايان بزرگ بدگويى كرده و به زشت‏ ترين عبارات و بدترين كلمات از آن ها ياد كرده است. تا جايى كه بين او و بين ابو الوليد باجى مناظرات و محاكماتى در حسب و نسب رخ داده است. او بى‏ باكانه به هر علمى هجوم برده و سخنان شاذّ دارد.[۲۱]

از بهترين نشانه ‏هاى دشمنى ابن ‏حزم اين است كه در كتابش «المحلّى» ادعا كرده -  و ابن‏ حجر هم در «التلخيص» از او نقل كرده -  كه ابن ‏ملجم ملعون در كشتن على‏ عليه السلام مجتهد بوده است!![۲۲]علامه امير محمد بن اسماعيل بن صلاح اين كلام ابن‏ حزم را با زبان شعر پاسخ داده است.[۲۳]

پس روشن شد كه انكار حديث صحيح و متواترِ غدير از سوى ابن‏ حزم تنها از سرِ تعصّب و كينه‏ توزى و دشمنى شديد او و انكارش نسبت به فضائل علوى و تلاش براى پنهان كردن آن هاست.

ابن حزم كسى است كه از اين ميان احاديث بى‏ شمار در فضائل امير المؤمنين‏ عليه السلام تنها سه حديث را صحيح دانسته است! و البته ابن ‏تيميه هم سخن ابن‏ حزم را در اين باره آورده و آن را تأييد كرده است! و آن سه حديث از اين قرار است: حديث منزلت، حديث رايت در خيبر (لاُعطِيَنَّ الرايَةَ غَداً...) ، حديث: إنَّ عَلياً لا يُحِبُّهُ إلا مُؤمِنٌ وَ لا يُبغِضُهُ إلا مُنافِقٌ: بى‏ گمان تنها مؤمن على‏ عليه السلام را دوست مى‏ دارد و فقط منافق با او دشمنى مى ‏كند.

در ادامه مى‏ گويد كه و اما حديث: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلى مَولاهُ»، هرگز از طريق راويان ثقه ثبت و ضبط نشده است. ديگر احاديثى كه رافضيان به آن ها تمسک مى‏ كنند همه ساختگى است، و هر كس اندک دانشى به اخبار و ناقلان آن داشته باشد اين را مى‏ داند. حتى ابن‏ تيميه در ادامه از ابن‏ حزم دفاع هم مى كند!![۲۴]

جالب اين جاست كه اينان در دلالت حديث منزلت نيز مناقشه مى ‏كنند! حتى يوسف اعور آن را دالّ بر نكوهش دانسته است، نه فضل و ستايش! ابن‏ حزم فضيلت موجود در حديث خيبر را نيز از آنِ هر مسلمان مؤمن و فاضل دانسته است! و فضيلت و منزلت مذكور در حديث سوم نيز به زعم او اختصاصى به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ندارد و مانندش درباره انصار نيز نقل شده است! آيا عنادى از اين روشن‏ تر هست؟!

۱۰ -  محمد محسن كشميرى

محمد محسن كشميرى در بى‏ شرمى از پيشينيان خود پيش افتاده و گوى سبقت را در تعصّب و ستيزه ‏جويى از آنان ربوده است! وى درباره حديث غدير مى‏ نويسد:به چند وجه مى ‏توان به حديث غدير پاسخ داد: حديث شناسان چيره‏ دست مانند ابو داوود و ابو حاتم رازى اين حديث را ضعيف دانسته ‏اند، و تنها احمد بن حنبل است كه آن را در مسندش آورده كه آن هم آميخته ‏اى از احاديث صحيح و ضعيف است.

اين حديث به تصريح اهل فن از احاديث صحيح نبوده، بلكه خبر واحد ضعيفى است و شايستگى حجيت را به ويژه در اصول دين ندارد، و راويان ثقه تنها بخش پايان آن يعنى «اللهم وال من والاه» را نقل كرده ‏اند.[۲۵]

و اما پاسخ سخنان كشميرى:

۱ . نسبت تضعيف حديث به ابو داوود دروغ است. پيش تر گذشت كه نسبت تضعيف حديث غدير به ابو داوود دروغ محض است. البته ابن ‏ابى ‏داوودِ كذّاب اين حديث را ضعيف دانسته، ولى كشميرى به تقليد از شمارى از پيشينيان متعصّبش اين را به پدر يعنى ابى‏ داوود نسبت داده نه پسر!

۲. تمسک به تضعيف ابو حاتم نيز باطل است. پيش تر گذشت كه پندارهاى ابو حاتم و مانند او پيرامون حديث غدير باطل است، و دست آويزهاى وى براى تضعيف آن سست است. ضمن اين كه: آيا چيرگى و مهارت در حديث تنها از آنِ اين دو تن و مختصّ كسانى است كه بر فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خرده مى‏ گيرند؟! البته پس از اين كه افرادى چون فخر رازى و تفتازانى چنين تُرّهاتى بر زبان رانده ‏اند، تكرارش از سوى اين مرد عجيب نيست.

۳. اين سخن كه تنها احمد بن حنبل حديث غدير را نقل كرده نيز دروغى است آشكار و البته تعصّبى كه از شدت دشمنى و كثرت جهل و كينه‏ ورزى اين مرد پرده بر مى ‏دارد. اين كلامى است كه حتى پيشينيان متعصب او نيز ادعا نكرده ‏اند!

۴. كشميرى «مسند احمد بن حنبل» را آميخته ‏اى از احاديث صحيح و ضعيف دانسته است. سخنى كه نزد جماعتى از محققان مانند سُبكى و ديگران باطل است.

۵ . كشميرى مى‏ گويد حديث غدير به تصريح اهل فن صحيح نيست. اين خود دروغ ديگرى است، زيرا آن گونه كه پيش تر گفته شد بسيارى از طرق حديث غدير به تصريح بزرگان فن حديث صحيح است.

۶ . كشميرى مدّعى است كه حديث غدير خبر واحد ضعيفى است كه شايستگى حجيت را ندارد. در حالى كه صحت و تواتر اين حديث بنا بر سخنان روشن محققين و استوانه‏ هاى حديث آشكار گشت.

۷ .كشميرى مى ‏نويسد: راويان ثقه تنها بخش پايانى آن يعنى«اللهم وال من والاه» را نقل كرده‏ اند. كذب اين سخن نزد غير متخصصان هم روشن است، چه رسد به متخصصان.

  دوم

   زشتى ردّ احاديث

بر هر كس اندک دانشى به احاديث و آثار و سخنان دانشمندان سرشناس دارد، زشتى ردّ احاديث نبوى و بدى انكار و نپذيرفتن آن ها روشن است. و البته روشن است كه هر گاه ردّ يک خبر واحد زشت و ناپسند باشد، زشتى انكار حديث متواتر بيش تر و بدتر خواهد بود. اينک نمونه‏ هايى در اين مورد را يادآور مى‏ شويم:

۱ . بيهقى

بيهقى از عطاء بن يسار نقل كرده كه معاويه تُنگى از طلا يا نقره را به بيش از وزن آن فروخت. ابو الدرداء به او گفت: شنيدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله از اين كار نهى كرد و فرمود كه اين چيزها را تنها بايد به قيمت وزن آن ها فروخت. معاويه گفت: من در اين كار اشكالى نمى ‏بينم. ابو الدرداء گفت: چه كسى داد مرا از معاويه مى‏ ستاند؟ من او را از سخن رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه و آله آگاه مى ‏كنم و او مرا از رأى خود خبر مى‏ دهد. اى معاويه، من در سرزمينى كه تو باشى نخواهم زيست.

بيهقى از شافعى نقل مى‏ كند كه چون معاويه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نپذيرفت، ابو الدرداء سرزمينى كه معاويه در آن بود را رها كرد. هم چنين شافعى گفته كه ابوسعيد خُدرى مردى را ديد و او را به يكى از سخنان نبى اكرم‏ صلى الله عليه و آله آگاه كرد، ولى آن مرد با آن سخن مخالفت كرد. ابو سعيد به او گفت: به خدا سوگند هرگز سقف هيچ خانه ‏اى من و تو را با هم پناه نخواهد داد.[۲۶]

۲ . ذهبى

ذهبى از قول احمد بن حنبل آورده كه هر كس حديث رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله را ردّ كند بر لبه پرتگاه نابودى قرار گرفته است.[۲۷] پس منكران حديث غدير -  كه گروهى از دانشمندان نامى از جمله ذهبى ناقل آن هستند -  مُشرف بر پرتگاه هلاكت ‏اند.

۳ . سيوطى

سيوطى نوشته كه ابو معاويه ضرير گفته است: زمانى نزد هارون الرشيد حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله خواندم. مردى از سران قريش حاضر بود و آن حديث را رد كرد. هارون خشمگين شد و گفت: شمشير و نِطْع[۲۸] بياوريد.

زنديقى بر حديث پيامبر صلى الله عليه و آله خرده مى‏ گيرد؟! من همواره او را آرام كردم تا آرام شد.[۲۹]حال اگر انكار كسى نسبت به يک حديث غير معروف دليل كفر باشد و او را سزاوار قتل و كيفر گرداند، قطعاً انكار فخر رازى نسبت به حديث غدير و كوشش وى براى ابطال آن همان مجازات‏ ها را براى وى در پى خواهد داشت.

۴. ذهبى

ذهبى از قول  احمد بن حنبل نقل كرده كه به ابن‏ ابى ‏ذئب خبر رسيد كه مالک به اين حديث عمل نمى ‏كند: خريدار و فروشنده تا وقتى كه از يكديگر جدا نشده‏ اند مى‏ توانند معامله را بر هم زنند. او گفت: بايد از او بخواهند كه توبه كند. اگر توبه كرد كه هيچ، وگر نه گردنش را بزنند. حال آنكه مالک حديث را رد نمى‏ كرد، بلكه تأويلش مى‏ كرد.[۳۰]

۵ . ابن‏ قيّم جوزيّه

ابن‏ قيّم جوزيّه پس از نقل حديثى طولانى از عبداللَّه بن احمد بن حنبل در موضوع رسيدن فرستادگان بنى‏ المنتفق به مدينه، آن حديث را ستوده و يقين به صدورش از پيامبر صلى الله عليه و آله دارد. وى هم چنين به اعتماد بخارى به دو راوىِ اين حديث استناد كرده، و در آخر گفته كه جز فرد منكر و نادان يا كسى كه مخالف كتاب و سنت است اين حديث را انكار نمى‏ كند.[۳۱]

۶ . ابو طالب مكّى

ابو طالب محمد بن على مكّى تصريح كرده كه ردّ اخبار صفات خدا بطلان شرايع اسلام است، زيرا ناقلان اين اخبار همان كسانى ‏اند كه شرايع دين و احكام ايمان را براى ما نقل كرده‏ اند.

اگر اينان در نقل احكام شريعت عادل‏ اند، بايد دانست كه سخن راوى عادل در هر موضوعى مقبول است. و اگر اينان در نقل اخبار صفات خدا دروغگو هستند، دروغگو در هر چه بگويد مردود است، و دروغ بستن بر خدا كفر است. پس چگونه شهادت كافر پذيرفته مى ‏شود؟ و اگر بگوييم كه اينان بر خدا جرأت كرده‏ اند و آن چه را از پيامبرش نشنيده ‏اند به صفات او افزوده‏ اند، پس بر دروغ بستن به پيامبر صلى الله عليه و آله در نقل احكام سزاوارتر اند.

در اين سخن ابطال شرع و تكفير صحابه و تابعان ناقل روايات نهفته است! از همين رو است كه اهل حديث هر كس اخبار صفات خدا را نفى كرده تكفير كرده ‏اند.[۳۲]ما نيز در اين جا درباره حديث غدير و منكرانش به همين شيوه استدلال مى‏ کنيم، چرا كه حديث غدير كم تر از اخبار صفات نيست.

۷ . سمعانى

ابو سعد سمعانى گفته كه فرقه بَتْريّه در ايمان عثمان شک دارند و او را كافر و دوزخى مى ‏دانند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از بهشتى بودن عثمان خبر داده است. پس بتريه كافر هستند چون در درستى خبر آن حضرت شک كرده ‏اند، و چنين كسى كافر است.[۳۳] اگر شک در خبر پيامبر صلى الله عليه و آله مساوى با كفر است، پس منكر خبرى مانند حديث غدير قطعاً و به طريق اولى كافر خواهد بود.

۸ . دولت‏ آبادى

ملك ‏العلماء شهاب ‏الدين دولت ‏آبادى مى ‏نويسد: در «المضمرات» در كتاب الشهادات آمده است: هر كس خبر واحد و قياس را انكار كند و بگويد كه اين ها حجت نيست كافر شده است، و اگر بگويد اين خبر صحيح نيست و اين قياس ثابت نشده است كافر نمى‏ شود بلكه فاسق مى ‏گردد[۳۴]بنابراين هر كس خبر متواتر را انكار كند قطعاً كافر خواهد گشت.

۹ . عبدالحليم

مولوى عبد الحليم گفته است: گذشت كه حديث شقّ ‏القمر خبرى مشهور يا متواتر است. اگر اين خبر را مشهور بدانيم منكر آن گمراه است، و اگر متواترش بشناسيم منكرش كافر خواهد بود. زيرا اخبار روايت شده از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله - همان گونه كه در «شرح النخبة»روشن كردم و چكيده ‏اش را اين جا آوردم -  سه گونه است:

الف. خبر متواتر: خبرى است كه جماعتى از جماعت ديگر كه تبانى آنان بر دروغ سازى محتمل نيست آن را روايت كرده ‏اند. منكر خبر متواتر كافر است.ب. خبر مشهور: خبرى است كه راوى آن واحد است، اما پس از وى گروهى از گروهى ديگر -  كه تبانىِ آنان بر كذب محال است -  روايتش كرده ‏اند. جز عيسى بن ابان، ديگران همه منكر خبر مشهور را كافر دانسته ‏اند. ولى عيسى منكر چنين خبرى را گمراه دانسته است نه كافر، و درست هم همين است.

ج. خبر واحد: خبرى است كه راوى واحدى از راوى واحد ديگر نقل كرده باشد. منكر خبر واحد كافر نيست، اما اگر خبر واحد صحيح يا حسن باشد، منكر آن به سبب انكار آن گناه كرده است.[۳۵]

۱۰ . كتاب الخلاصة

در كتاب «الخلاصة» نيز آمده است: شمارى از مشايخ ما گفته ‏اند: هر كس حديثى را رد كند تكفير مى ‏گردد. متأخّران افزوده ‏اند: هر كس حديث متواترى را رد كند كافر شمرده مى‏ شود. سخن درست همين است، اما اگر كسى خبر واحدى را از سر كوچک شمردن و انكار آن رد كند نيز تكفير خواهد شد.

پس نتيجه مى‏ گيريم كه منكر حديث غدير را حتماً بايد تكفير كرد، چرا كه بر اساس اقوال دانشمندان برجسته و سرشناس ثابت شد كه حديث غدير خبرى متواتر است. اگر از تواتر اين حديث هم چشم بپوشيم، شک نيست كه خبر مشهورى است و به همين سبب منكر آن گمراه است.

۱۱ .قارى

على بن سلطان قارى در رساله ‏اش در رد امام ‏الحرمين جوينى مى ‏نويسد: جوينى گفته كه هر كس با شراب خرما وضو بگيرد خود را بدنامِ گيتى و مايه كيفر همه مردم كرده است. وى مانند اين سخن را به قفّال هم نسبت داده و خود را عاقل و كامل نيز پنداشته است!

شكى نيست كه چنين سخنى كفر منكرين اين جواز و قائلان به گفتار جوينى را در پى دارد، زيرا ابو حنيفه جواز وضو با شراب خرما را بر اساس رأى خود برنگزيده بلكه بر اساس احاديثى كه صحابه بزرگ از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده ‏اند چنين فتوايى داده است. ضمن اين كه ابو حنيفه تنها نيست بلكه از ميان تابعين سفيان ثورى و عكرمه نيز وضو با شراب خرما را صحيح دانسته ‏اند.[۳۶]

اگر انكار جواز وضو با شراب خرما باعث كفر مى ‏شود، آن هم به اين دليل كه اين حكم بر پايه احاديث روايت شده از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله ثابت شده است، پس چرا منكرين حديث غدير تكفير نمى‏ شوند؟! آيا حديث غدير مثل روايت جواز وضو با شراب خرما هم نيست؟!اضافه بر اين، در اين جا هماهنگى سفيان ثورى و عكرمه با ابوحنيفه در اين فتوا دليل درستى آن و نادرستى مخالفان بيان شده است.

پس در مورد حديث غدير چه بايد گفت؟! حديثى كه به شكل متواتر از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله نقل شده و بين همه محدثان مشهور است و همه آنان از قديم و جديد و در همه طبقات آن را روايت و به آن اعتنا كرده ‏اند، و طرق آن را جمع ‏آورى كرده و الفاظش را در كتاب‏ هاى گوناگون و نوشته‏ هاى معتبر ثبت نموده ‏اند.

۱۲. دهلوى

شاه ولى‏ اللَّه دهلوى مى‏ گويد: اگر كسى مقلّد يكى از پيشوايان باشد و حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله به او برسد كه با سخن پيشوايش مخالف باشد و البته گمان قوى نزد او اين باشد كه اين نقلى صحيح است، در ترک حديث آن حضرت و عمل به سخن غير او هيچ عذرى ندارد، چرا كه مسلمانان اين گونه نيستند.

و اگر كسى چنين كند بيم آن مى ‏رود كه منافق باشد.[۳۷]پس معلوم شد كه ردّ حديث صحيح و متواتر غدير خروج از جماعت مسلمين و پيوستن به منافقين را در پى دارد.

۱۳. علامه حلّى

علامه حلّى گفته است: جمهور راويان نقل كرده ‏اند: آن گاه كه على ‏عليه السلام در جنگ خندق به سوى عمرو بن عبدود عامرى مى ‏رفت و مسلمانان از رويارويى با او ناتوان گشته بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تمام ايمان به رويارويى تمام كفر مى ‏رود.

فضل بن روزبهان در پاسخ اين سخن مى ‏گويد: اين حديث نقل درستى دارد و اين نيز از مناقب و فضائل على ‏عليه السلام است، كه تنها افراد بيمار در انديشه و سست ايمان آن را انكار مى ‏كند. لكن سخن در اثبات نصّ است، و اين حديث اثبات‏ كننده آن نيست. پس منكر حديث غدير قطعاً و به طريق اولى بيمارِ در انديشه و سست ايمان است.[۳۸]

  سوم

  تعصّب، علت انكار حديث غدير

گروهى از بزرگ دانشمندان اهل ‏سنت به وضوح تصريح كرده‏ اند كه هر كس بر صحت حديث غدير خرده گيرد متعصّب و منكر است و سخنش اعتبارى ندارد. به عنوان نمونه:

۱ . ميرزا محمد بن معتمد خان بدخشى

وى در مورد حديث غدير گفته كه اين حديث مشهور است، و جز متعصّب منكر بر صحّتش خرده نمى‏ گيرد و سخن او بى‏اعتبار است، چرا كه طرق اين حديث بسيار فراوان است. ابن‏ عقده آن ها را در كتابى جداگانه گردآورده، و ذهبى تصريح كرده كه بسيارى از اين طرق صحيح است و شمارى از صحابه راوى اين حديث هستند.[۳۹]

از اين سخن روشن شد كه بخارى و ابو حاتم رازى و ابن ‏ابى ‏داوود و ابراهيم حربى و ابن‏ حزم و فخر رازى و امثال اينان، افرادى متعصّب و منكرند.

۲ . شمس‏ الدين جَزَرى

وى پس از تصريح به تواتر حديث غدير مى‏ نويسد: بى ‏بهره‏ گان از دانشِ حديث كه تلاش اين حديث را تضعيف كنند معتبر نيستند.[۴۰]

۳ . دهلوى

او در پاسخ به حديث غدير نوشته است: ناصبيان -  كه خدا آن ها را به خود وانهد -  گفته ‏اند: اين حديث به فرض صحت، با حديثى كه نزد شما صحيح است و در كتاب ‏هاى صحاح آمده نسخ شده است، و آن اين حديث است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خاندان ابوطالب ولىّ نيستند، بلكه تنها خدا و مؤمنانِ صالح ولى ‏اند. اهل‏ سنت در پاسخ مى‏ گويند: نام ابوطالب در كتاب‏ هاى صحاح ما نيست و لفظ حديث چنين است:«خاندان فلان» . بنابراين شايد مقصود آن حضرت ابولهب باشد.

اعتقاد بيش تر اهل ‏سنت همين است؛ آنان پنج تن از خاندان ابوطالب جز فرزندان او را استثنا كرده‏ اند (يا خمس را به كسانى جز فرزندان او اختصاص داده ‏اند). هم چنين آمدن نام ابوطالب در روايتى كه ناصبيان نقل كرده ‏اند بر ما حجت نيست.

نواصب مى‏ گويند: در روايت صحيحى نقل شده كه عمرو بن عاص نام ابوطالب را آورده است. پاسخ ما اين است كه اين روايت نزد شما صحيح است نه پيش ما. و به فرض صحت، مراد از خاندان ابوطالب كسانى ‏اند كه در آن روزگار مؤمن نبودند؛ مانند ابوطالب و برخى پسرانش. هرگز مراد از اين حديث سرور و مولاى ما على ‏عليه السلام و برادرشان جعفر و عقيل نيستند تا ادعاى شما مبنى بر نسخ حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» به حديث مذكور درست باشد. هم چنين ادعاى نسخ تنها زمانى ممكن است كه تاريخ صدور هر دو حديث معلوم باشد.

پاسخ برخى ديگر از اهل ‏سنت اين است كه اين دو حديث از باب پيش گويى است، و پيش گويى نسخ نمى ‏شود.

ناصبيان در جواب گفته ‏اند كه هر گاه خبر متضمّن حكمى باشد نسخ آن درست است. مانند آيه «كُتِبَ عَلَيكُم إذا حَضَرَ أحَدَكُمُ المَوتُ إن تَرَكَ خَيراً الوَصيَّةُ لِلوالِدَينِ وَ الأقرَبينَ» : بر شما واجب شد كه هر گاه مرگِ يكى از شما برسد اگر مالى باقى گذارده براى پدر و مادر و خويشان وصيت كند.[۴۱]حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» نيز -  به فرض صحت -  همين گونه است، زيرا متضمّن وجوب محبت است.[۴۲]

پس روشن شد كه ردّ حديث غدير از كارهاى ناصبيان است. ولى رازى و پيروانش بدتر از ناصبيان ‏اند، زيرا آنان به بطلان حديث غدير معتقدند و با تمام توان مى‏ كوشند كه آن رد كنند. لكن ناصبيان فقط بر آن ايراد گرفته ‏اند، و در پاسخ به آن فرض صحتش را محتمل دانسته و به شكل واضح و با صراحت مدعى بطلانش نشده ‏اند.

پانویس

  1. الصواعق المحرقه: ص ۲۵.
  2. انسان العيون: ج ۳ ص ۳۳۷ ، ۳۳۸.
  3. المرقاة: ج ۵ ص ۵۷۴ .
  4. المرقاة: ج ۵ ص ۵۶۸ .
  5. نواقض الروافض (مخطوط) .
  6. صحيح تِرمِذى. سنن ابن ‏ماجه. المستدرک على الصحيحين. صحيح ابن‏ حبّان. المختارة (ضياء مَقدِسى) و... .
  7. نواقض الروافض (مخطوط) : ذيل عنوان «تواتر حديث غدير» .
  8. المحاضرات: ج ۲ ص ۱۸۹. الدرّ المنثور: ج ۱ ص ۲ و ج ۶ ص ۴۱۶. الاتقان فى علوم القرآن: ج ۱ ص ۶۷ . الرياض النضرة: ج ۲ ص ۱۹۸، با اندكى اختلاف. الخميس: ج ۲ ص ۲۷۳. نجاة المؤمنين (مخطوط). المسند: ج ۵ ص ۱۲۹ ، ۱۳۰. صحيح بخارى با شرح ابن‏ حجر: ج ۸ ص ۶۰۳ ، ۶۰۴ . فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۶۰۳ ، ۶۰۴ . المهذّب. المحلّى. مشكل القرآن. الاتقان فى علوم القرآن: ج ۱ ص ۸۱ ، ۸۲ .
  9. الانساب: «الحليمى». وفيات الاعيان: ج ۲ ص ۱۳۷. مرآة الجنان: حوادث سال ۴۰۳. طبقات اِسنَوى: ج ۱ ص ۴۰۴. التفهيمات الالهيّة: ج ۳ ص ۶۵ .
  10. المواهب اللَدنيّة: ج ۱۵ ص ۳۵۶. اتمام الدراية (در حاشيه مفتاح العلوم) : ص ۵۵ .
  11. فتح البارى: ج ۷ ص ۱۴۷.
  12. نواقض الروافض (مخطوط) .
  13. مرافض الروافض (مخطوط) .
  14. منهاج السنّة: ج ۴ ص ۸۶ .
  15. السيف المسلول: عنوان «تواتر حديث غدير» . نام وى در برخى موارد سناء اللَّه و در مواردى ثناء اللَّه ثبت شده است.
  16. منهاج السنة: ج ۲ ص ۸۶ .
  17. فوات الوفيات: ج ۱ ص ۱۶. هم چنين ذهبى شرح حال ابراهيم حربى را نوشته است: سير اعلام النبلاء: ج ۱۳ ص ۳۶۱ ، ۳۶۴.
  18. سير اعلام النبلاء: ج ۱۳ ص ۳۶۹.
  19. تهذيب الاسماء و اللّغات: ج ۱ ص ۳۵۰ ، ۳۵۱.
  20. منهاج السنة: ج ۴ ص ۸۶ .
  21. لسان الميزان: ج ۴ ص ۱۹۸ - ۲۰۱. ابن ‏حجر در ادامه، بخش ‏هايى از اغلاط ابن‏ حزم را در وصف راويان آورده است. العواصم و القواصم. سير اعلام النبلاء، ج ۱۸ ص ۱۸۴.
  22. المحلّى: ج ۱۰ ص ۵۸۴  - ۵۸۶ .
  23. الروضة النديّة (شرح التحفة العلويّة) : ص ۱۱۸.
  24. منهاج السنة: ج ۴ ص ۸۶ .
  25. نجاة المؤمنين (مخطوط) .
  26. جواهر العقدين (مخطوط).
  27. سير اعلام النبلاء: ج ۱۱ ص ۲۹۷.
  28. نِطْع: بساطى چرمين كه محكوم به قتل را بر روى آن سر مى‏بريدند. المعجم الوسيط (مترجم).
  29. تاريخ الخلفاء: ج ۱ ص ۱۱۱.
  30. تذهيب التهذيب (مخطوط)
  31. زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج ۳ ص ۵۶ .
  32. قوت القلوب.
  33. الانساب:«البتريّة»
  34. هداية السعداء (مخطوط).
  35. نظم الدرر فى سلك شقّ القمر.
  36. رساله در ردّ امام‏الحرمين جوينى (على بن سلطان قارى).
  37. التفهيمات الإلهية.
  38. منهاج الكرامة.
  39. نزل الابرار: ص ۲۱.
  40. اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام: ص ۳.
  41. بقره /  ۱۸۰.
  42. حاشيه تحفه اثنى‏ عشريه.